نقش روش موعظه در تربیت اخلاقی از دیدگاه علامه مصباح یزدی (ره)
Article data in English (انگلیسی)
 
مقدمه
روش تربيتي «موعظه» ازجمله روشهايي است که از پيوندي وثيق با «تربيت اخلاقي» برخوردار است؛ بهگونهايکه هرگاه سخن از تربيت اخلاقي بهميان ميآيد، نخست روش پند و موعظه به ذهن متبادر ميشود. اين روش تربيتي، در قرآن کريم بهطور مکرر مورد استفاده قرار گرفته (بقره: 66، 231،232و275؛ آلعمران: 138؛ نساء: 34؛ و...) و بهمثابة راه دعوت به مسير پروردگار دانسته شده است (نحل: 125). روش موعظه از ديرباز در فرايند تربيتي انبياي الهي وجود داشته است و در عصر جديد نيز ـ با اينکه اثرگذاري آن از سوي افرادي مورد شبهه و ترديد واقع شده ـ همچنان روشي کارآمد در زمینة تربيت اخلاقي محسوب ميشود. گرچه سؤالات متعددي دربارة کاربرد روش یادشده مطرح است، اما اينکه کارکردهاي موعظه چيست و اين روش تربيتي کارآمدي خود را در چه قالبهايي نشان ميدهد، پرسشهايي هستند که کمتر به آنها پرداخته شده است و اين نوشتار به آن ميپردازد. با توجه به عنايت ويژة علامه مصباح يزدي به روش تربيتي موعظه و مباحث مبسوط ايشان در آثار مختلف، پاسخ پرسشهای یادشده براساس روش توصيفي ـ تحليلي، از مطالعة آثار ايشان استخراج و ارائه خواهد شد. توجه به کارکردهاي روش موعظه در پيشگيري، درمان و تعالي اخلاقي و نيز شيوههاي بهرهگيري از آن از منظر علامه مصباح يزدي جنبة نوآوري تحقيق محسوب ميشود.
1. مفهومشناسي
1ـ1. روش تربيتي
روشهاي تربيتي آن دسته از گزارههاي دستوري و تجويزياند که پس از لحاظ مباني، اهداف و اصول، راههاي اجرايي کردن اصولِ تربيت را با توجه به عمليات و مقتضيات تربيت (ساحتها، عوامل و موانع، شرايط و مراحل) ارائه ميدهند (جمعي از نويسندگان، 1395، ص 155).
2ـ1. موعظه
«وعظ» در لغت بهمعناي ارشاد بهسوي حق از طريق تذکرات سودمند و آگاهيبخشيهاي مفيد و مناسب است (مصطفوي، 1371، ج 13، ص 149). در اصطلاح اخلاق، «موعظه» عبارت است از چيزى که موجب رقّت و نرمى دل مىشود؛ آن را بهسوى خدا و پذيرفتن حق مايل ساخته، از سرکشى، طغيان، تمرّد و عصيان بازمىدارد؛ بنابراين نهتنها براى فهماندن مطلب، بلکه براى تأثر قلب و رام شدن آن انجام مىگيرد؛ بهعبارتديگر سروکار آن با دل است، نه با عقل (مصباح يزدي، 1380ب، ص 46). نقش «موعظه» آن است که باورهاى ثابتشده را در ذهن و دل آدمى زنده مىسازد و هميشه وجود آدمى را از ياد آنها سيراب مىکند و به وى اجازه نمىدهد که به سهو، نسيان و فراموشى مبتلا شود (مصباح يزدي، 1394الف، ج 2، ص 299).
سؤالي که در اينجا رخ مينمايد، آن است که کدام ويژگي در «موعظه» آن را متصف به صفت حُسن ميکند و از منظر قرآن کريم چنين اندرزي «موعظة حسنه» (ر.ك: نحل: 125) ناميده ميشود؟ از ديدگاه علامه طباطبائي، حُسن موعظه از جهت حُسن اثر آن در احياي حق موردنظر است؛ و حسن اثر وقتى است كه واعظ خودش به آنچه وعظ مىكند، مُتعظ باشد. از آن گذشته، در وعظِ خود آنقدر حسن خلق نشان دهد كه كلامش در قلب شنونده مورد قبول بيفتد؛ قلب با مشاهدة آن خُلق و خوى، رقت يابد و پوست بدنش جمع شود و گوشش آن را بگیرد و چشم در برابرش خاضع شود (طباطبائي، 1374، ج 12، ص 535).
در آن اوضاعِ دشوار که رسول خدا در مقام هدايت مردم بودند، يگانه سلاح کارآمد، بيان حقايق بود. پيامبر براي استفاده از اين سلاح، از سه روش استفاده ميکنند. خداوند در قرآن به او دستور ميدهد: «ادْعُ إلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِي أَحْسَن» (نحل: 125)؛ با حکمت و اندرز نيکو، به راه پروردگارت دعوت کن و با آنها به روشى که نيکوتر است، جدال کن.
خداي متعال ابتدا به رسول اكرم سفارش ميکند که با دليل محکم سخن بگو تا مردم نتوانند بهآساني سخن تو را انکار کنند؛ اما اين روش بهتنهايي براي تربيت مردم کافي نيست؛ زيرا اولاً همة مردم قدرت تشخيص دليل صحيح و ناصحيح را ندارند؛ ثانياً ممکن است ذهنشان حقيقت را درک کند، اما دل آنها پذيراي آن نباشد. بنابراين بايد کاري کرد که انگيزههاي مردم براي پذيرفتن حق تحريک شود. اين مهم بهوسيلة موعظه تأمين ميشود. موعظه احساسات و عواطف را تحريک کرده، در شخص انگيزه ايجاد ميکند تا به آنچه ميداند عمل کند يا درصدد فهم حقيقت برآيد. سروکار موعظه با دل است و سروکار استدلال با ذهن و عقل؛ اما با موعظه نيز کار تمام نميشود؛ ممکن است در مقابل دلايل محکم، شبهاتي مطرح شود که پذيرش دليل را سخت کند. اين امر، حقيقتي است که امروزه جوانان ما بسيار به آن مبتلایند. دشمنان فهميدهاند که اسلام يگانه مانع پيشرفت و تسلطِ ظالمانة آنها بر عالم است و امروزه نماد اسلام «ولايت فقيه» است. ازاينرو ميخواهند به هر طريقي اين مانع را از بين ببرند (مصباح يزدي، 1391، ج 1، ص 308).
3ـ1. تربيت اخلاقي
از نگاه اسلام، تربيت اخلاقي عبارت است از: پرورش همهجانبة متربي سازوار با مباني اخلاقي، که از رهگذر ايجاد آمادگي اخلاقي براي پايبندي همهجايي و همهگاهي به اخلاق، و پرورش بصيرت اخلاقي در وي صورت ميگيرد تا براي خود و ديگران کليد نيکي و قفل بدي شود (يالجن، 1395، ص 29ـ30).
2. کارکردهاي موعظه در تربيت اخلاقي
کارکردهاي روش «موعظه» در تربيتِ اخلاقي بهصورت کلي در سه حوزة پيشگيري از وقوع در انحرافات اخلاقي، درمان آسيبهاي اخلاقي و تعالي اخلاقي قرار ميگيرد که در اين نوشتار بررسي ميشوند.
1ـ2. پيشگيري از بروز انحرافات اخلاقي
بررسي آموزههاي اسلامي حاکي از آن است که روش تربيتي «موعظه» براي پيشگيري از بروز انحرافات اخلاقي بهکار ميرود. برای نمونه، اميرمؤمنان با پندهايي رسا، فرزند خويش را به اموري توصيه ميکنند (نهجالبلاغه، 1414ق، نامة 31). ايشان علت مبادرت به وصيت را آن ميدانند که قبل از تسخير دل شنونده توسط جنود شيطان، مؤثر واقع نشدن موعظه، از بين رفتن شرايط اثرپذيرى دل، غالب شدن هواى نفس بر آن و آلوده شدنش، فرصت مغتنم شمرده شود و قلب او بهوسيلة موعظه، نورانى و زنده گردد (مصباح يزدي، 1394الف، ج 1، ص 156). آن حضرت با تشبيه قلب نوجوان به زمين بکر، به او ميفرمايند: پيش از آنکه هواى نفس به تو روى آورد و بر تو غالب شود و آمادگى پذيرش موعظه را از تو سلب کند، مبادرت به اين وصيت کردم و آن را براى تو نوشتم؛ چراکه «اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَالاْرْضِ الْخالِيَةِ، ما اُلْقِىَ فيها مِنْ شَىْء اِلاّ قَبِلَتْةُ...» (نهجالبلاغه، 1414ق، نامة 31)؛ قلب نوجوانان همانند زمين بکر و کاشته نشده مىماند که با هرچه مواجه شود، آن را مىپذيرد. اگر من قلب تو را به انوار موعظه و سفارشهاى خود تربيت نکنم، به انحراف نفسانى و اعوجاج فکرى مبتلا مىگردد (مصباحيزدي، 1394الف، ج 1، ص 157).
در سورة «بقره» بعد از بيان مسخ اصحاب سبت ميفرمايد: «فَجَعَلْنَاهَا نَكَالاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ» (بقره: 66)؛ اين مسخ تنبهي براي معاصران و آيندگان آنها بود. وقتي انسان ميبيند برخي از افرادي که تا ديروز با آنها ارتباط داشته است، بهصورت ميمون درآمدهاند، يکباره تکان ميخورد و شوکي در او ايجاد ميشود. چهبسا کساني که اين کار را نکرده بودند، اما نزديک بود به آنها ملحق شوند، وقتي وضعيت را ديدند، ديگر به آن گناه آلوده نشوند. همچنين وقتي براي کساني که در آن زمان نبودند، اين داستان نقل شود، تحت تأثير واقع ميشوند. همچنين اين ماجرا موجب تقويت روحية اهل تقوا خواهد بود. گاهي انسان گناهي را مرتکب نميشود؛ اما ممکن است ارادهاش ضعيف باشد و اگر در اثر گرسنگي و فقر به او فشار بيايد، مبتلا شود: «وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ». اين جريان باعث شد که ارادة اهل تقوا نيز تقويت شود و اصلاً فکر نزديک شدن به اين گناه را هم نکنند (مصباح يزدي، درس اخلاق، 07/03/1396).
مربي لازم است به متربي چيزهايي را بياموزد؛ از اين جهت نوعى تعليم است و مربى در اينجا معلم است؛ ولى علاوه بر آن، مربى يك كارهاى اضافى هم انجام مىدهد كه آن كارها وظيفة معلم نيست. موعظه، نصيحت، تذكر و يادآورى كردن وظيفة معلم نيست. معلم درسش را مىدهد تا شاگرد ياد بگيرد؛ اما اينكه در هر موردى شاگرد را توجه بدهد كه «اينجا جاى آن درسى است كه برايت گفتم»، «جاى پياده كردن فلان مطلب است»، «مواظب باش»، «اينجا جاى لغزش است»، نصيحت كند، موعظه كند، پند و اندرز بدهد، اينها از شئون مربى است؛ از وظايف معلم نيست. البته اگر خود معلم بتواند نقش مربى را هم ايفا كند، خيلى مطلوبتر است (همان، 06/09/1381).
2ـ2. درمان آسيبهاي اخلاقي
از ديدگاه علامه مصباح يزدي، براي مبارزه با فساد در جامعه مراحل مختلفي وجود دارد. اولين گام، ارشاد کساني است که از ناپسند بودن يک عمل اطلاعي ندارند و نميدانند که اينگونه اعمال به ضرر جامعه و خلاف مصلحت است. دومين گام در مسير مبارزه با فساد، موعظه کردن کساني است که با وجود آگاهي از يک حکم، تحت تأثير عوامل اجتماعي، دچار غفلت میشوند و برخلاف آن حکم عمل ميکنند. چنين افرادي همواره تلاش ميکنند تا خود را همرنگ جماعت کنند و بهدنبال همان کارهايي بروند که اکثريت افراد جامعه آن مسير را ميپيمايند. اولين اقدامي که در مورد چنين افرادي ميتوان انجام داد، اين است که از طريق موعظه و تذکر، آنان را از کار ناپسند بازداشت (مصباح يزدي، 1393الف، ص 74و75).
برای نمونه، اميرمؤمنان موعظه را درمانگر مردگي دل میداند و براى احياى دل و داشتن يک دل زنده توصيه مىفرمايد: «أَحْىِ قَلْبَكَ بِالْمَوعِظَةِ» (نهجالبلاغه، 1414ق، نامة 31)؛ بهترين راه براى اينکه دل زنده شود، اين است که انسان موعظه گوش کند يا موعظه بخواند و کتابهايى را که در آنها موعظه هست، مطالعه کند؛ مثلاً از قرآن کريم و مواعظ انبيا و اهلبيت استفاده کند يا خودش خود را موعظه نمايد. انسان مىتواند واعظ خود باشد و مفاهيمى را به خود القا و تلقين کند و به ياد خود بياورد. با شنيدن و خواندن و تلقينِ موعظه، دل زنده مىشود. تجربة آن بسيار راحت است. در آنجايى که انسان توجهش را به موعظه معطوف مىدارد، احساس مىکند حالتى در نهاد او ظهور مىيابد که باعث مىشود دل و باطن در جهت خاصى فعّال شود؛ مثلاً قبلاً تنبل بود و تمايل نداشت نافله بخواند، اما بعد از خواندن يا شنيدن اين مواعظ، احساس مىکند که به خواندن نافله تمايل پيدا کرده است؛ يا تاکنون روحية او بهگونهاى بود که اگر جلوى تلويزيون مىنشست و فيلمهاى مبتذل تماشا مىکرد، بيشتر خوشش مىآمد تا اينکه قرآن و حديث بخواند يا به قرآن گوش دهد؛ ولى حال بعد از موعظه، ديگر چنين نيست؛ بلکه تمايلات و گرايشهاى او برعکس شده است. تا قبل از موعظه به امورى که انسان را بهطرف آخرت مىکشاند، تمايلى نداشت؛ اما وقتى پاى مجلس موعظهاى نشست، بهمحض اينکه از آنجا بيرون آمد، احساس مىکند تمايل دارد که اين قبيل مطالب را بخواند و بشنود. پس حرکتى و حياتى در قلب او پيدا شده است؛ چون قبلاً قلب او مرده بود و اين تمايلات در او خفته و خاموش بود و اين خفتن و اين بىحرکتى، نشانة مرگ دل است؛ اما الآن زنده شده و حرکت کرده است. پس موعظه مىتواند دل را زنده کند؛ يعنى دل را به آن طرفى که بايسته است، مايل سازد و گرايشهايى را در دل انسان ايجاد و فعال نمايد و شوقهايى را برانگيزد که مطلوب است. ازهمينروست که موعظه مىتواند دل را زنده سازد (مصباح يزدي، 1394الف، ج 1، ص 59ـ60).
3ـ2. تعالي اخلاقي
مهم اين است که انسان با اختيار و ارادة خويش زمينة انگيزش اميال خود را فراهم آورد و با عاقبتانديشى و بهياد آوردن جهان آخرت و دشوارى تحمل عذاب جهنم، بر اميال، تخيلات و نيروى تفكر خويش مسلط گردد و آنها را در راستاى هدايت و سعادت خويش جهتدهى کند و در اين راه، بهترين وسايل انگيزش ارادهة خير، ديدن اشخاص صالح و شنيدن داستانهاى ايشان و قرائت قرآن و مطالعة کتابهاى مفيد و سودمند و شرکت در مجالس پند و موعظه است. گاهى انسان مايل نيست به پندى گوش دهد، اما از سر اتفاق پندى مىشنود و زندگى او را متحول مىسازد؛ از اين جهت، بايسته است که ازيکسو با توجه به نقش پند و موعظه در تصحيح رفتار، مقدمات و زمينة دريافت پند و موعظه را در خود گسترش دهيم و ازسوىديگر، اطلاعات روايى، قرآنى و اخلاقى خويش را افزايش بخشيم؛ چون در غير اين صورت، زمينة انحراف و طغيان در ما مهياتر است (مصباح يزدي، 1380الف، ص 338).
3. شيوههاي موعظه در تربيت اخلاقي
موعظه بهمثابة يک روش تربيت، در قالبهاي متنوعي متجلي ميشود که مربي ميتواند پند و اندرز خود را در اين شکلها ارائه کند. در اين مجال، شيوههاي گوناگون موعظه از ديدگاه علامه مصباح بررسي ميشود.
1ـ3. انديشه کردن
اگر عقل سيراب شود، دل رام میشود و ظرف دل از زنگارها و بيماريها پالوده شده، آمادة پذيرش هدايت قرآن و تسليم در برابر موعظة آن ميشود (مصباح يزدي، 1394ج، ج 2، ص 35). موعظههاي قرآني صرفاً بر اموري که شهرت دارد (مشهورات) و مورد قبول تودة مردم است، متکي نيست؛ بلکه آنچه در مواعظ قرآني رعايت ميشود، تکيه بر امور درستي است که فهم آن آسان و همراه با تعابيري است که دل را تحت تأثير قرار ميدهد و مشهور بودن آن بهدليل پشتوانة برهاني يا فطري آن است. خداوند متعال ميفرمايد: «بگو همانا شما را يک موعظه ميکنم: براي خدا بهپا خيزيد و بهتنهايي يا با همانديشي دربارة نبوت پيامبر بينديشيد و ببينيد که او جنزده نيست» (سبأ: 46). روي سخن در اين موعظه با منکران نبوت است که با نزول قرآن بهعنوان معجزة الهي و درخواست همانندآوري، نبوت پيامبر اسلام برايشان به اثبات رسيده بود؛ ولي براي بهانهجويي يا در اثر شبههاي که مغرضان مطرح کرده بودند، چنين ميپنداشتند که پيامبر ـ نعوذ بالله ـ جنزده شده يا تحت تأثير نيروهاي ديگر، تصور کرده که پيامبر است. قرآن از مرحلة استدلال که همانندآوري است، میگذرد و ميفرمايد: چون شما در مقام استدلال نتوانستهايد همانند قرآن را بياوريد، پس پيامبري رسول گرامي ثابت شده است؛ ولي براي آنکه دلهاي آنان را تسليم اين حقيقت کند، ميفرمايد: «بينديشيد و ببينيد که او جنزده نيست». اگر کسي از نيروي تفکر خود بهدور از تعصب کمک بگيرد، نبوت او را تصديق خواهد کرد. موضوع «موعظه» در اين آيه مطلب حقي است که قبلاً بر آن استدلال شده است و در اينجا بهطريقي آسان و روشن و بهمنظور رام ساختن دلها، زدودن زنگارهاي عقل و دل و تحت تأثير اغراض و انگيزههاي مخالف حق قرار نگرفتن، اين موعظه را ارائه ميدهد (مصباح يزدي، 1394ج، ج 2، ص 31ـ32).
آنگاه که فردي گناهکار به امام حسين مراجعه میکند و ميگويد: «من مردي معصيتکارم و نميتوانم گناه نکنم؛ پس مرا پندي دهيد»، آن حضرت او را به انديشيدن در احاطة علمي و توانايي خداوند و ناتواني خود وامیدارند و میفرمایند: «پنج کار را انجام بده و آنگاه هرچه ميخواهي گناه کن: اول، روزي خدا را مخور و هرچه ميخواهي گناه کن! دوم، از حکومت خدا بيرون برو و هرچه ميخواهي گناه کن! سوم، جايي را انتخاب کن تا خداوند تو را نبيند و هرچه ميخواهي گناه کن! چهارم، وقتي عزرائيل براي گرفتن جان تو آمد، او را از خود بران و هرچه ميخواهي گناه کن! پنجم، زماني که مالک دوزخ تو را بهسوي آتش ميبرد، در آتش وارد مشو و هرچه ميخواهي گناه کن!» (مجلسي، 1403ق، ج 75، ص 126).
2ـ3. تجربه کردن
در اينکه تجارب عامل مهمي براي عبرتپذيري بهشمار ميروند، ترديدي وجود ندارد؛ اما سؤال این است: تجاربي که فرد مستقيماً کسب کرده، مفيد براي موعظه است يا تجارب ديگران نيز موجب عبرتپذيري ميشود؟ تجارب خود فرد، از چنان تأثيري در پند و اندرز برخوردار است که اميرمؤمنان ميفرمايند: «آنچه خردمندان تجربه کردند، براي موعظة ايشان کافي است» (تميمي آمدي، 1366، ص 444) و حتي ايشان عاقل را کسي دانستهاند که از تجارب، موعظه پذيرد (مجلسي، 1403ق، ج 1، ص 160). اميرمؤمنان آنگاه که ضربت خوردند، در بستر بيماري و در مقام موعظة اطرافيان فرمودند: «بايد آرامش پيکرم، ديده فروبستنم و سکوت اعضايم شما را پند دهد که از هر سخنور شيوا اثربخشتر است» (کليني، 1407ق، ج 1، ص 299). پس فردي که لحظات احتضار ديگري را درک میکند، بيشترين زمينه را براي عبرتپذيري داراست.
تجربههاى خود انسان، چون براى شخصِ خودش واقع شده و او عملاً آنها را دريافت کرده است، تأثير و نفوذ بيشترى مىتواند در زندگانى داشته باشد و معمولاً از نظر شدت و کيفيت تأثير، قبل از تجربههاى ديگران قرار مىگيرد (مصباح يزدي، 1394الف، ج 2، ص 117). با وجود این، بايد از تجربههاي ديگران نيز همانند تجربههاي خودمان استفاده کنيم (نهجالبلاغه، 1414ق، حکمت31). ما منبعي بيکران از تجارب ديگران را در اختيار داريم که ميتوانيم از آن بهره ببريم و آن سرگذشت پيشينيان است (مصباح يزدي، 1393ب، ص 233).
هدف اصلی اين است که از اين تجارب در مقام عمل استفاده کنيم؛ بهگونهاىکه در رفتار ما تأثير بگذارد و براى ما انگيزه ايجاد کند تا اعمال نيک و پسنديده را الگوى خود قرار دهيم و از اعمال زشت و نابجا بپرهيزیم. به اين حالت که انسان بتواند از تجارب خود و ديگران استفاده کند و در عمل به آنها پايبند باشد، موعظهپذيرى و پندپذيرى گويند. اگر تجربههاى انسان واعظ او باشند و انسان از آنها پند گيرد و در مقام عمل استفاده کند، او بهترين بهره را از تجربه برده است. بهترين تجربه، تجربهای است که در اعمال و رفتار انسان مؤثر واقع شود و در مقام عمل بهترين واعظ و راهنماى او گردد. پس فرمايش اميرمؤمنان که فرمودند: «بهترين تجارب آن است که تو را موعظه کند» (نهجالبلاغه، 1414ق، نامة 31)، بدین معناست که آن تجربهها در مقام عمل در تو اثر بگذارند و تو از آنها متأثر و مُتعظ شود و پند بگيرى (مصباح يزدي، 1394الف، ج 2، ص 117).
3ـ3. يادآوري
ازجمله عواملى که انسان را در کشمکش نيروهاى متعارض يارى مىکند، توجه به مبدأ هستى است. اگر انسان باور داشته باشد که خداوند، هستىبخش عالم است و او مدير تمام امور ريز و درشت عالم وجود مىباشد و به او توکل کند، مىتواند راه هدايت را بهسوى خود بگشايد. البته گاه با وجود اين باور، در مقام عمل دچار غفلت مىشود و باورهاى خود را فراموش مىکند؛ اينجاست که موعظه و شنيدن سخن معلمان اخلاق او را در جهت رهايى از گرايشهاى معارض يارى مىرساند. بنابراين، نقش موعظه آن است که باورهاى ثابتشده را در ذهن و دل آدمى زنده مىسازد و هميشه وجود آدمى را از ياد آنها سيراب مىکند و به وى اجازه نمىدهد که به سهو، نسيان و فراموشى مبتلا شود (همان، ص 229). بنابراين، در موارد بسيار، موعظه از طريق يادآوري دانستهها و نتايج عملي آنها محقق ميشود. برای نمونه، فردي خدمت امام صادق رسيد و از ايشان درخواست موعظه کرد. آن حضرت با يادآوري برخي باورهاي اعتقادي، الزامات آنها را به او يادآور شدند و فرمودند: اگر خداوند تبارک و تعالي عهدهدار رزق است، پس دغدغة تو براي چيست؟ اگر رزق تقسيم شده است، حرص تو چه وجهي دارد؟ اگر حساب حق است، جمعآوري مال چگونه توجيهپذير است؟ اگر عوض دادن خداوند عزوجل حق است، بخل ورزيدن براي چه؟ و... (مجلسی، 1403ق، ج 100، ص 27).
4ـ3. مَثَل آوردن
اميرمؤمنان در مقام بيان ويژگيهاي شيعيان خالص، به برنامههاي شبانة آنها اشاره ميفرمايند: «اما برنامة شبانهشان اين است كه قدمهايشان را جفت ميكنند ـ کنايه از اينکه روي پا ميايستند ـ و اجزای قرآن را بهصورت ترتيل و با تأني و آرامش تلاوت ميكنند؛ با مثَلها و اوصافي كه در آيات قرآن ذكر شده، خود را موعظه ميكنند» (مجلسي، 1403ق، ج 75، ص 29؛ ر.ک: مصباح يزدي، درس اخلاق، 08/06/1388).
پند گرفتن از مَثَلها و بهطور خاص مَثَلهاي قرآني، نمونة تأثيرگذاري از موعظه محسوب ميشود. جناب سلمان از اميرمؤمنان تقاضا کرده بود که به من نصيحت کنيد. حضرت در نامهاي به ايشان نوشتند: داستان دنيا مثل داستان مار است؛ بههنگام لمس کردن، نرم، اما باطنش سم کشنده است (نهجالبلاغه، 1414ق، نامة 68؛ (ر.ک: مصباح يزدي، درس اخلاق، 10/03/1397).
5ـ3. شعر سرودن
شايد در هيچ جامعهاي نشود قشري را پيدا کرد که تحت تأثير هنر واقع نشود و هنر تا عمق جانش نفوذ نکند (مصباح يزدي، بيانات در جمع گروهي از هنرمندان بسيجي... در دانشگاهها، 21/05/1388). آيتالله مصباح يزدي با ذکر خصلتي از شهيد عبدالله ميثمي و استفادة او از شعر بهعنوان عاملي براي نفوذ در اعماق وجود افراد ميفرمايد:
هميشه شاد و بانشاط و باانرژي بـود. هـيچوقت احساس خستگي و دلمردگي و نااميدي نميکرد. گويي هميشه راه روشني پيش چشمش بود که هم خـودش ميرفت و هم ديگران را راهنمايي ميکرد. در عملياتي که ضرباتي را متحمل شده بودند، فرمانده عمليات تنها و محزون و درحاليکه دستش را روي سرش گذاشته، نشسته بود. بهطور طبيعي وقتي حادثة ناگواري براي انسان پيش ميآيد و ميبيند دوستانش پرپر شدهاند، ناراحت ميشود؛ اما وقتي آقاعبدالله [ميثمي] متوجه ناراحتي ايشان ميشود، شـعر پرويـن اعـتصامي دربارة حضرت موسي را ميخواند. وقتي آقا عبدالله اين شعر را ميخواند ـ هنوز شـعر تمام نشده ـ آن فرمانده بانشاط و لبش به خنده باز ميشود و همة سختيها و غصهها از تنش درميآيد. ايـن شـعر نغز پروين اعتصامي از زبان پاک و نوراني يک مرد بهشتي و خدايي، روح همه را بـه پرواز درميآورد؛ گويي که مشکلي نبوده است (مصباح يزدي، بيانات در يادوارة شهيد ميثمي، 15/10/1390).
6ـ3. قصه گفتن
از کارکردهاي مؤثر بيان قصه در قرآن کريم، موعظه و تذکر براي مؤمنان است. خداوند متعال ميفرمايد: «از اخبار فرستادگان [پيامبران] از هريک چيزى را بر تو حکايت مىکنيم که با آن قلب تو را استوار سازيم و تو را در اين [داستانها] سخن حق و پند و يادآورى براى مؤمنان آمد» (هود: 120).
ازآنجاکه نقل داستان و سرگذشت اقوام پيشين، درسهاي آموزندهاي را در پي دارد، در قرآن کريم داستانهاي فراواني نقل شده است. بخشي از اين حکايات، دربارة قوم بنياسرائيل ميباشد. تعداد زيادي از افراد اين قوم گرفتار معصيت الهي شدند و مستقيماً به انجام امور خلاف اقدام کردند. اين عده بهرغم ممنوع شدن صيد ماهي در روزهاي شنبه، در اين روز تور به آب ميانداختند و در روز بعد ماهيان را صيد کرده، از آب خارج ميکردند. آنان از اين طريق تصميم داشتند تا خداوند را فريب دهند؛ غافل از آنکه خداوند متعال از درون آنان آگاهي دارد. عدهاي ديگر از افراد همين قوم، به نصيحت و اندرز معصيتکاران میپرداختند و به آنان گوشزد ميکردند که با اينگونه اعمال، زمينة عذاب الهي بر آنان فراهم ميشود؛ ليکن نصيحتهاي آنان ثمري نبخشيد و نافرماني خداوند همچنان تداوم يافت. در ميان اين گروهها، گروه ديگري حضور داشتند که نصيحتکنندگان را موعظه ميکردند و تلاش آنان را بينتيجه قلمداد مينمودند و اظهار ميداشتند: «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً» (اعراف: 164)؛ براي چه قومي را که خدا هلاککنندة ايشان است يا آنان را به عذابي سخت عذاب خواهد کرد، پند ميدهيد؟ اما آن گروه که به نصيحت خطاکاران ميپرداختند، پاسخ ميدادند: «مَعْذِرَة إِلَي رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُون» (همان)؛ تا معذرتي پيش پروردگارتان باشد و شايد که آنان پرهيزگاري کنند. براساس اين بخش از آيه، اين افراد احتمال عدم تأثير نصيحتهاي خود را ميدادند؛ ليکن براي آنکه در نزد خدا عذري داشته باشند، به اين عمل خود ادامه ميدادند. علاوه بر اينکه آنان يقين نداشتند که تلاششان بيثمر باشد؛ بلکه اين احتمال وجود داشت که در ميان آن افراد خاطي، کساني يافت شوند که تحت تأثير اين موعظهها قرار گیرند و عمل ناشايست خود را ترک کنند. سرانجام پس از مدتي عذاب الهي بر آنان نازل شد و افراد خطاکار و کساني که وظيفة امر به معروف و نهي از منکر را ترک کرده بودند، به جزاي اعمال خود رسيدند (مصباح يزدي، 1393الف، ص 80ـ81).
قرآن کريم اين داستان را به اين منظور نقل ميکند که چهبسا شبيه آن در زمانهاي ديگر رخ دهد؛ بهويژه با اين بيانِ پيغمبر اکرم به اصحابشان که فرمودند: اگر بنياسرائيل وارد سوراخ سوسماري شده باشند، شما هم داخل آن خواهيد شد (مجلسي، 1403ق، ج 23، ص 165). منظور حضرت اين است که آنچه براي بنياسرائيل اتفاق افتاد و آزمايشهايي که از آنها گرفته شد، در ميان شما هم تکرار خواهد شد؛ پس مراقب باشيد با دين خدا بازي نکنيد و بدانيد که اگر خودتان مرتکب گناه نشويد، کافي نيست؛ بلکه نبايد اجازه دهيد ديگران هم مرتکب گناه شوند. حساس بودن به گفتار و رفتار ديگران، از وظايف مسلمانان است. اسلام ميخواهد اصل اين روحيه در بين مؤمنان زنده باشد و آنها به رفتار خلاف شرع و گناه حساس باشند. وقتي ميبينند کساني قصد هنجارشکني و مخالفت با احکام الهي دارند، بايد غصه بخورند و از عمق دل با آنها دشمني بورزند (مصباح يزدي، 1393ب، ص 261).
7ـ3. سير در آفاق (گردش کردن)
براى اينکه آدمى قلب خود را رام کند، بايد به ياد مرگ باشد؛ اما بعضى اشخاص بايد نمونههاى عينى از مرگ را مشاهده کنند تا به مرگ توجه کنند و دربارهاش بينديشند؛ يعنى تا آن را به چشم نبينند، در آنها اثر نمىگذارد. حضرت موسى وقتى براى مناجات به «طور» رفته بود، خداى متعال به او وحى فرمود که در غيبت تو، قومت گوسالهپرست شدند. حضرت موسى اين را شنيد و از آن آگاه شد و چون خدا چنين فرموده بود، هيچجاى شک نبود؛ ولى از شنيدن اين خبر چندان مضطرب نشد؛ اما وقتى در ميان مردم آمد و ديد که گوسالهپرست شدهاند، خيلى مضطرب و خشمگين شد؛ چنانکه قرآن مىفرمايد: عصبانى شد و بر سر هارون داد و فرياد برآورد که چرا گذاشتى اين مردم گوسالهپرست شوند؟ (اعراف: 150) اين خشم و عصبانيت بهسبب ديدن آن حالت بود؛ وگرنه قبلاً هم مىدانست که اينها به گوسالهپرستى روى آوردهاند. اثرى که ديدن در دل انسان مىگذارد، هرگز دانستن و شنيدن ندارد و نمىگذارد. پس بهترين راه براى اينکه آدمى دل خود را متوجه مرگ و فنا و بىارزشى دنيا ـ در مقابل آخرت ـ کند، اين است که مشکلات و فجايع دنيا و پستى و بلندىهاى روزگار و نابودى خانهها و کاخهاى ويرانشده را از نزديک ببيند. شايد علت تأکيد قرآن بر سير در آفاق نيز همين نکته باشد که در ديدن اثرى نهفته است که در شنيدن و مطالعه کردن و... نيست؛ و لذا حضرت حق مىفرمايد: «در زمين سير کنيد و ببينيد که سرنوشت گذشتگان به کجا انجاميد» (روم: 42؛ ر.ك: مصباح يزدي، 1394الف، ج 1، ص 75ـ76).
بعد از آنکه حقيقت دنيا را شناختى و دانستى که حقيتقش جز سير و سفر و گذر هيچ نيست و منزل کردن در آن ناممکن است، حال آيا ارزش دارد که آخرتِ جاويدِ هميشگى را بفروشى و در عوض اين دنياى ناپايدار را خريدارى کنى؟! واضح است که اگر آدمى آن انديشهها و آن تأملات را داشته باشد، قطعاً به اين نتيجه خواهد رسيد که سرتاپاى اين معامله ضرر است؛ ازاينرو هرگز به چنين معاملهاى راضى نخواهد شد که آخرت آنچناني را به دنياي اينچنيني خود بفروشد (همان، ص 88ـ89).
8ـ3. بشارت دادن
پروردگار متعال عيسي را سفارش کرد و آن را با بشارت درآميخت: اي عيسي! چونان شخص دلسوز و مهربان، تو را به مهرباني سفارش ميکنم تا با طلب شادي و خشنودي من، سزاوار دوستي من شوي... با نافلهها به من نزديک شو و به من توکل کن تا تو را کفايت کنم (کليني، 1407ق، ج 8، ص 131).
همچنين خداوند متعال پيامبر را با حجت عقلي و با موعظه فرستاد که با تبشير و انذار، انگيزه ايجاد کند. انگيزة عمل داشتن، غير از دانستن است. انسان خيلي چيزها را ميداند؛ اما انگيزهاي براي عمل ندارد. وقتي انسان را موعظه ميکنند و منافع و ضررهاي ترک کاري را به ياد او ميآورند، انگيزه پيدا ميکند (مصباح يزدي، 1390ب، ص 71). بنابراين، گاه موعظه در قالب تبشير و بيان منافع انجام کار مطلوب يا ترک کار نامطلوب تحقق مييابد. مثلاً پيامبر يا امامان معصوم در پاسخ كساني كه براي سعادت دنيا و آخرت خود درخواست موعظهاي داشتهاند، فرمودهاند: «غضب نکن!» (مجلسي، 1403ق، ج 72، ص 28). اميرمؤمنان فرمودند: اگر صبر کرديد و خشم خود را اظهار نکرديد، لذت آن را خواهيد چشيد (نهجالبلاغه، 1414ق، نامة 31؛ ر.ك: مصباح يزدي، درس اخلاق، 25/06/1388). چشيدن لذت مهار خشم، نويدي است برای فردي که خشمش را فرومیخورد. در روايتي ديگر، نوف بکالي خدمت اميرمؤمنان رسيد و از ايشان درخواست موعظه کرد. حضرت به او فرمودند: «احسان کن تا به تو احسان شود». عرض کرد: بيشتر بگوييد. حضرت فرمودند: «رحم کن تا به تو رحم شود» عرض کرد: باز هم بگوييد. حضرت فرمودند: «نيکو سخن بگو تا به نيکي ياد شوي» (صدوق، 1376، ص 209).
9ـ3. بيم دادن
روش عام قرآن «موعظه» است که مصداق آن انذار و تبشير انبياست. کيفيت بيان نيز به اين صورت است که با استفاده از مطالب خطابي و جدلي، ديگران را اقناع و براي عمل تشويق ميکند؛ و بالاخره با زبان موعظه، ضرر مخالفت را به آنها گوشزد مينماید. در آيات متعددي از قرآن، جريان عذاب پيشينيان نقل شده است. ميفرمايد: آنها از شما دور نيستند؛ حواستان جمع باشد! اين سخنان را فقط براي مردم مکه و مدينه نگفت؛ بلكه تا روز قيامت همة انسانها به همين انذارها نياز دارند. به آيات مربوط به عذاب قوم لوط توجه کنيد (هود: 69ـ83). خداوند داستان را از اينجا آغاز ميکند که ملائکة عذاب ابتدا نزد حضرت ابراهيم آمدند و حضرت براي پذيرايي از آنها گوسالهاي ذبح کرد؛ ولي آنها بهطرف غذا دست دراز نکردند و غذا را نخوردند. حضرت که خيلي مهماندوست و خوشپذيرايي بود، نگران شد و از آنها پرسيد که چرا غذا نميخوريد؟! گفتند: ما انسان نيستيم و فرشتگاني هستيم که خداوند ما را براي مأموريتي فرستاده است. پرسيد: مأموريت شما چيست؟ گفتند: هلاک کردن قوم لوط. حضرت ابراهيم به اين سخنان قانع نميشود و دربارة رفع عذاب از قوم لوط با آنها مجادله ميکند. همة اين قضايا را تا چگونگي عذاب قوم لوط تا آخر بهتفصيل بيان ميکند تا انسان مستعد پذيرفتن شود. تأثير اين روش، بسيار با بيان کلي مطالب تفاوت ميکند و از روشهايي است که قرآن براي تعليم و هدايت مردم استفاده کرده است (مصباح يزدي، درس اخلاق، 15/11/1393). بنابراين در مقام عمل، انبيا افزون بر اينکه ما را به کاري که بايد انجام بدهيم، راهنمايي ميکنند؛ با انذار و تبشير براي ما انگيزة عمل نيز ايجاد ميکنند. نام اين مجموعة بيانها که مربوط به رفتارها ميشود، بنا بر يک تعبير، «موعظه» است (مصباح يزدي، درس اخلاق، 28/05/1397). در بيان بلند اميرمؤمنان خطاب به امام حسن مجتبى آمده است: «دلت را به موعظه و اندرز زنده بدار و به پارسايى بميران!» (نهجالبلاغه، 1414ق، نامة 31). شکى نيست که موعظه مشتمل بر انذار است که پيامد آن خوف و خشيت الهى است (مصباح يزدي، 1394ب، ص 37ـ38).
10ـ3. بازداشتن
گاه موعظه در قالب بازداشتن صريح از رذايل اخلاقي جلوهگر ميشود؛ مانند آنکه پيغمبر يا امامان معصوم در پاسخ كساني كه براي سعادت دنيا و آخرت خود درخواست موعظهاي داشتهاند، فرمودهاند: «غضب نکن!» (مجلسي، 1403ق، ج 72، ص 28). غضب در پيدايش زمينة گناه و غفلت انسان نقش بسيار مهمي دارد؛ تاجاييكه پيامبر اکرم و امامان معصوم با تأکيد بسيار فرمودهاند: سعي کنيد غضب نکنيد و اگر غضب كرديد، سعي بر فروبردن خشم خود داشته باشيد (نهجالبلاغه، 1414ق، نامة 31؛ ر.ك: مصباح يزدي، درس اخلاق، 25/06/1388). همچنين در طليعة يکي از حکمتهاي نهجالبلاغه، اميرمؤمنان علي در پاسخ به شخصي که از ايشان درخواست موعظه کرد، فرمودند: «همچون کسي مباش که بدون عمل صالح آرزوي آخرت کند و با آرزوي دراز، توبه را بهتأخير اندازد؛ دربارة دنيا چون پارسايان سخن گويد، ولي بسان دنياپرستان عمل کند» (نهجالبلاغه، 1414ق، حکمت 150؛ مصباح يزدي، 1390الف، ج 1، ص 268). امام صادق نيز به فردي که از ايشان تقاضاي نصيحت کرد، فرمودند: «خود را به فقر و طول عمر تلقين نکن!» (مجلسي، 1403ق، ج 100، ص 21).
اينک اين سؤال مورد توجه قرار ميگيرد که دليل تمرکز معصومان بر بازداشتن از امور زيانآور در مقام موعظة افراد، چيست؟ علامه مصباح يزدي با تشبيه روش درمان طبيبان روحاني به پزشکان، اين سؤال را بررسي کردهاند:
پزشکان بيشتر دربارة بيماريها، ميکروبها و عواملي که موجب گسترش بيماري ميشوند، سخن ميگويند و به بيماران خود سفارش ميکنند که فلان غذا را نخورند و از چيزهاي مضر پرهيز کنند تا بيماري آنان بهبود يابد و از آلوده شدن به ميکروبها و ويروسها در امان باشند. تأکيد آنان بيشتر دربارة اموري است که براي بيماران زيانآور است و کمتر مشاهده شده که پزشکي به بيماران خود سفارش کند که از خوردنيها و آشاميدنيها استفاده کنند؛ زيرا افراد بهطور طبيعي از تغذيه و تأمين نيازهاي خود غافل نيستند. بنابراين تمرکز پزشکان بر روي کارهايي است که بيماران نبايد انجام دهند. انبيا و اولياي خدا و علمايي که بهمثابة طبيبان روحاني جامعهاند نيز بيش از آنکه به مردم سفارش کنند که از دنيا براي عبادت خدا و انجام وظايف خويش استفاده کنيد (که البته اين سفارش، اصل نخستين در موعظه و ارشاد و راهنمايي مردم است)، به آنان هشدار دادهاند که فريب دنيا را نخوريد و مواظب باشيد به انحراف و گناه مبتلا نشويد (مصباح یزدی، 1393ج، ج 2، ص 353).
11ـ3. توبيخ کردن
در تربيت بهحسب شرايط مختلف، گاهي مربي بيشتر روي نقطههاي ضعف مستمعان تکيه کرده، آنها را ملامت و توبيخ ميکند. در روايتي حضرت عيسي از روش توبيخ استفاده میکند و ميفرمايد: شما ميبينيد که در دنيا گاهي بدون هيچ تلاشي روزي داده ميشويد. از همان ابتدا که متولد ميشويم، بدون اينکه خود تلاشي کنيم، روزي ميخوريم. خداوند روزيِ ما را در سينة مادر قرار ميدهد. بعد از آن نيز همينگونه است. بسياري از منافعي که نصيب انسان ميشود و روزيهاي عامي که از آنها استفاده ميکنيم، مثل هوا، نور خورشيد و آب دريا و رودخانهها، همه مجاني است. تازه براي آنچه بايد تلاش کنيم نيز قدرت، توفيق و وسايلش را خداوند فراهم ميکند و بالاخره اينطور نيست که اگر کسي کار نکند، حتماً از گرسنگي بميرد. بنابراين، روزي دنيا فقط در گرو عمل نيست. حضرت عيسى ميفرمايد: شما هرچه تلاش داريد، براي همين روزي دنيا انجام ميدهيد و با اينکه روزيتان در گرو عملتان نيست، اما هرچه نيرو داريد، صرف کسب همين دنيا ميکنيد؛ ولي ميدانيد که يک زندگي ابدي در پيش داريد که روزي آنجا را فقط با عمل به شما ميدهند؛ ولي براي آنجا کار نميکنيد! اين چه عقلي است که شما داريد؟! اي عالمان بد! واي بر شما! شما مزد را ميگيريد؛ اما عملش را انجام نميدهيد! بهزودي صاحبکار از شما کارش را مطالبه خواهد کرد؛ و از اين فضاي بازي که براي کار کردن داريد، به جايگاه تنگ قبر منتقل ميشويد که در آنجا هيچ کاري از شما ساخته نيست! چرا فرصت را غنيمت نميشماريد و تا فرصت داريد، کاري براي صاحبکارتان انجام نميدهيد؟! در انتهاي روايت نيز ميفرمايد: چگونه ميتوان کسي را از اهل علم شمرد که درس ميخواند تا به ديگران بگويد؛ اما ياد نميگيرد که خود عمل کند (مجلسی، 1403ق، ج 2، ص 38ـ39؛ ر.ك: مصباح يزدي، درس اخلاق، 19/09/1393).
البته در مقام توبيخ بايد از زيادهروي خودداري کرد؛ چراکه اميرمؤمنان ميفرمايند: «از توبيخ مکرر پرهيز کن! چه آنکه تکرار سرزنشْ گناهکار را در اعمال ناپسندش جرى و جسور مىکند؛ بهعلاوه ملامت را پست و بىاثر مىسازد» (تميمي آمدي، 1366، ص 223). پس هنگام يادآوري ضعف افراد، بايد با خوشرويى و مهربانى با آنها روبهرو شد. وقتى ما برخورد ناشايسته و درشتى را نمىپسنديم، چگونه توقع داريم با سخنان نيشدار، ديگرى را وادار به اصلاح کنيم! (مصباح يزدي، 1396، ج 2، ص 201).
12ـ3. کيفر دادن
براساس فلسفة حقوقِ جزا در اسلام، مجازات کردن متخلفان برای آن است که اولاً از عقوبت آنها در عالم آخرت کاسته شود؛ ثانياً هم متخلف و هم ديگران با ديدن آثار بد گناه، از ارتکاب آن خودداري کنند؛ همانطورکه قرآن ميفرمايد: «پس ما اين کيفر را درس عبرتى براى مردم آن زمان و نسلهاى بعدي و نيز پند و اندرزى براى پرهيزگاران قرار داديم» (بقره: 66).
پس ميتوان گفت که فلسفة جزا در اسلام، هم موعظه و پند است و هم کاهش عذاب آخرت؛ ازاينرو اصلاً مسئلة انتقامگيري مطرح نيست. اگر خداوند خواهان قطع شدن دست دزد باشد، چنانکه ميفرمايد: «و دست مرد و زن دزد را قطع کنيد!» (مائده: 38)، مسلماً بدان معنا نيست که خداوند از کار سارق بهگونهاي ناراحت شده است که به کارهاي غيرحکيمانه اقدام ميکند و خواهان انتقام از اوست؛ بلکه ميتوان گفت که در ضمن اين جزا، پند و اندرزي است که متخلف و ديگران را از زشتي تخلف آگاه کند (مصباح يزدي، 1391، ج 1، ص 515). از آية شريفة «وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ ٱقْتُلُوا أَنفُسَكُمْ أَوِ ٱخْرُجُوا مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُوا مَا يُوعَظُونَ بِهِۦ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا» (نساء: 66) (اگر (همانند بعضي از امتهاي پيشين) به آنان دستور ميداديم که يکديگر را بهقتل رسانيد يا از وطن و خانة خود بيرون رويد، تنها عدة کمي از آنها عمل ميکردند! و اگر اندرزهايي را که به آنان داده ميشد، انجام ميدادند، براي آنها بهتر بود و موجب تقويت ايمان آنها ميشد) نيز حاصل ميشود که گاه به افراد موعظه ميشود خود يا ديگران را کيفر دهند؛ و البته درک تلخي کيفر موجب عبرت خواهد شد.
گاه نيز مشاهده يا اطلاع از مجازات ديگران، موجب عبرتپذيري خواهد شد، چنانکه اميرمؤمنان ميفرمايند: از عذاب الهى و برخورد قدرتمندانة خداوند در بهوجود آوردن اتفاقات تلخ، و سرانجام عذابهاى ريشهکنکنندة حقتعالى بر امتهاى تکبرپيشة گذشته، درس بگيريد. همچنين از بستر خاکى که گونههاى (نازپرورده) آنها را (دربرگرفت) و نقاطى که پهلوهاى آنها در آن فرود آمد، پند و اندرز بياموزيد و (برايناساس) همچنانکه از حوادث بنيانبرانداز روزگار به خداى تعالى پناه مىبريد، از هر آنچه رويش و رشد کبر و نخوت را در پى دارد، به خداى يگانه پناه آوريد (نهجالبلاغه، 1414ق، خطبة 192؛ مصباح يزدي، 1397، ص 97).
نتيجهگيري
1. با اينکه کارايي موعظه و نصيحت از سوي برخي روانشناسان محل ترديد قرار گرفته، در صورت استفادة صحيح و لحاظ شرايط بهکارگيري، موعظه روشي کارآمد در تربيت اخلاقي است که از ديدگاه قرآن کريم وسيلة دعوت به مسير پروردگار ناميده شده و در برنامة تربيتي انبياي عظام قرار داشته است.
2. بررسي آموزههاي اسلامي حاکي از آن است که «روش تربيتي موعظه» براي پيشگيري از بروز انحرافات اخلاقي بهکار ميرود.
3. از ديدگاه علامه مصباح يزدي، براي مبارزه با فساد در جامعه مراحل مختلفي وجود دارد: اولين گام، ارشاد کساني است که از ناپسند بودن يک عمل اطلاعي ندارند؛ دومين گام، موعظه کردن کساني است که با وجود آگاهي از يک حکم، تحت تأثير عوامل اجتماعي، دچار غفلت میشوند و برخلاف آن حکم عمل ميکنند.
4. در مسير تعالي اخلاقي، بهترين وسايل انگيزش ارادة خير، ديدن اشخاص صالح، شنيدن داستانهاى ايشان، قرائت قرآن، مطالعة کتابهاى مفيد و سودمند و شرکت در مجالس پند و موعظه است.
5. روش موعظه از طريق شيوههاي متعددي بهکار گرفته ميشود که علامه مصباح يزدي به برخي از آنها اشاره کردهاند؛ همچون انديشه کردن، تجربه کردن، يادآوري، مَثَل آوردن، شعر سرودن، قصه گفتن، سیر در آفاق (گردش کردن)، بشارت دادن، بيم دادن، بازداشتن، توبيخ کردن و کيفر دادن.
 
 
- نهجالبلاغه، 1414ق، قم، هجرت.
- اعتصامي، پروين، 1385، ديوان پروين اعتصامي، تهران، صداي معاصر، کتابخانه ديجيتال نور.
- تميمي آمدي، عبدالواحدبن محمد، 1366، تصنيف غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- جمعي از نويسندگان، 1395، درآمدي بر نظامنامه تربيتي المصطفي، قم، مرکز ترجمه و نشر المصطفي.
- صدوق، محمدبن علي، 1376، الامالي، ترجمة محمدباقر کمرهاي، تهران، كتابچي.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، جامعة مدرسين.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الکافي، تصحيح علياکبر غفاري و محمد آخوندي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1380الف، به سوي خودسازي، نگارش کريم سبحاني، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1380ب، قرآنشناسي، تحقيق و نگارش محمود رجبي، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1390الف، سجادههاي سلوک، تدوين و نگارش کريم سبحاني، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1390ب، سيماي پيامبر اعظم در آينه نهجالبلاغه، تدوين و نگارش غلامعلي عزيزيکيا، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1391، رساترين دادخواهي و روشنگري(شرح خطبه فدکيه)، تدوين و نگارش عباس گرايي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1393الف، اصلاحات؛ ريشهها و تيشهها، نگارش قاسم شباننيا، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1393ب، جرعهاي از درياي راز، تدوين و نگارش محمدعلي محيطي اردکان، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1393ج، سجادههاي سلوک، تدوين و نگارش کريم سبحاني، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1394الف، پند جاويد، نگارش علي زينتي، چ پنجم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1394ب، پندهاي الهي، تدوين و نگارش کريم سبحاني، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1394ج، قرآنشناسي، تحقيق و نگارش غلامعلي عزيزيکيا، چ ششم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1396، رهتوشه: پندهاي پيامبر به ابوذر، تحقيق و نگارش کريم سبحاني، چ هفتم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1397، زينهار از تکبر! شرح بزرگترين خطبه نهجالبلاغه در نکوهش متکبران و فخرفروشان، تدوين و نگارش محسن سبزواري، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، درس اخلاق، در: mesbahyazdi.ir
- ـــــ ، ديدار با دانشجويان و...، در: mesbahyazdi.ir
- مصطفوي، حسن، 1371، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- يالجن، مقداد، 1395، تربيت اخلاقي در اسلام، ترجمه، تلخيص و اضافات بهروز رفيعي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
 
				
				
 
                        
 
  
