بررسی نقش و ارتباط مؤلفههای اراده بر تربیت اخلاقی با تأکید بر دیدگاه علامه مصباح یزدی (ره)

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
تربيت اخلاقي بهعنوان يکي از ساحتهاي اساسي و بلکه فراساحتي، هماره مورد توجه مربيان بوده است. تربيت اخلاقي ميکوشد با زمينهسازي و استفاده از روشها و شيوههاي تربيتي، از سويي به شکوفاسازي، تقويت و ايجاد صفات، رفتارها و آداب اخلاقي، و ازسويديگر، به اصلاح و از بين بردن صفات، رفتارها و آداب ضداخلاقي در خود يا ديگري بهمنظور رسيدن به فلاح و رستگاري بپردازد (همتبناري، 1379). جريان تربيت اخلاقي به دو حوزة دگرسازي و خودسازي توجه دارد. عوامل متعددي مانند وراثت، محيط، اراده و عوامل معنوي، بهعنوان علل معدّه و زمينهساز، در ساحتهاي گوناگون تربيت و شکلدهي حوزة اخلاق نقش دارند. اختيار و اراده بهعنوان اصل موضوعه در مسائل اخلاقي و عامل ارزشآفرين در تربيت اخلاقي، نقش مهمتري را در خودسازي بر عهده دارد. ازاينرو در اين پژوهش، اگر سخن از نقش اراده در تربيت اخلاقي رفته، ناظر به جنبة خودسازي آن است.
با توجه به اينکه خداوند متعالي در عالم طبيعت و در جريان تربيت انسان، آدمي را مختار آفريده و امکان گزينش يا ترک فعل را به او داده است، برايناساس انسان از قدرت اختيار و انتخاب و ارادة آزاد براي تصميمگيري و انجام عمل برخوردار است؛ با اختيار انتخاب ميکند و با اراده آنچه را انتخاب کرده است، محقق ميسازد؛ برايناساس ميتواند امکانات اين عالم را بهدرستي در جهت کمال و سعادت يا بهنادرست در جهت شقاوت بهکار گيرد (انسان: 3). از اينجا نيز روشن ميشود هر موجودي که اختيار دارد، اراده دارد و بالعکس (بيريا و همکاران، 1374، ج 1، ص 245).
موضوع اختيار، انتخاب و اراده از ديرباز مورد توجه انديشمندان بوده و مسائل آن با رويکردهاي عقلي و نقلي و در حوزههاي کلامي، فلسفي، اصولي و اخلاقي مورد توجه قرار گرفته است؛ ازاينرو اين موضوع، از ادبيات و تاريخچة مفصلي برخوردار است.
شهيد مطهري در کتاب انسان و سرنوشت (1399) به نقش انتخاب و اختيار در سرنوشت انسان توجه کرده؛ آيتالله سبحاني در کتاب اراده و اختيار (1381) به بررسي مکاتب جبر و اختيار از ديدگاه قرآن و اصول فلسفي پرداخته و علامه جعفري نیز در کتاب اراده و اختيار (1399) بهتفصیل موضوع اراده و اختيار انسان را مورد توجه قرار داده است. محسن اراکي در کتاب خود با عنوان طلب و اراده (1400) اين موضوع را با اشراف به مباحث اصولي و کلامي و فلسفي بهطور مبسوط مدنظر قرار داده و با ارائه و نقد و تبيين ديدگاههاي مهم و متفاوت علما و دانشمندان اسلامي دربارة اصل اين بحث و نيز برخي از مباحث مهم استطرادي و جنبي، به حل بسياري از مشکلات علمي در اين زمينه اقدام کرده است.
فصيحي در مقالة خود با عنوان «اراده» (1384)، ضمن مقايسة ارادة الهي با ارادة انسان به بررسي نسبت بين آن دو پرداخته است. ابراهيمي ديناني در کتاب اختيار در ضرورت هستي (1396) پس از بررسي مفصل مباني جبر و اختيار و موضوعات مربوط به آن، اين نکته را که بدون اختيار نميتوان به کمال انساني رسيد، توضيح داده است.
رفيعي (1396) در مقالة خود با عنوان «درنگي در نسبت اراده با تربيت اخلاق»، معلوم ساختن مقدار بهرهمندي انسان از آزادي اراده و ميزان اختياري بودن رفتار او و نسبت اين امور با تربيت اخلاقي و روشهاي پرورش اراده براي تحقق تربيت اخلاقي را هدف پژوهش خود قرار داده و کوشیده است تا به اين پرسشها پاسخ دهد: آيا آزادي اراده وجود دارد؟ آيا آزادي اراده، قابليت کاربردي دارد؟ براي تحقق تربيت اخلاقي، آيا ميان پرورش اراده و تربيت اخلاقي نسبتي هست؟
رجبي و همکاران (1395) در مقالة خود با عنوان «مراحل تربيت اخلاقي با تأکيد بر نقش اراده»، با نگاهي فلسفي به تحليل مبنايي از مراحل تحقق اراده در انسان پرداخته است. اين مقاله ضمن بررسي نقش قواي مدرکه، شوقيه و عامله در فعل و ارادة انسان، بهکار نگرفتن صحيح عقل در تشخيص پديدهها و مديريت خيال در حوزة شناختي، و لذت راستين و لذت دروغين در حوزة گرايشي، و تمرين و عدم تمرين در حوزة رفتار را عوامل مهم تضعيف و تقويت اراده معرفي نموده و در پايان، سه مرحلة «انسان متفکر»، «انسان متذکر» و در نهايت، «انسان عامل» را مراحل تربيت انسان اخلاقي ذکر کرده است.
علامه مصباح يزدي، بهعنوان عالمي جامع، با اينکه از سرآمدان زمان در حوزة علوم اسلامي و انساني اسلامي بود و در توليد انديشة ديني مباحثي نو ارائه کرد، بخش بزرگی از عمر ارزشمند خود را وقف اخلاق و تربيت اخلاقي نمود. ايشان تدريس رسمي در حوزة اخلاق را به امر آيتالله بهجت از سالهاي آغازین دهة شصت در برنامة خود قرار داد و نشر دهها کتاب اخلاقي مبتني بر نقل (اخلاق در قرآن و روايات) و عقل (فلسفة اخلاق و نقد مکاتب فلسفي اخلاق) را دغدغة اصلي زندگي خود ساخت. بررسي واژة «اراده» در آثار علامه مصباح يزدي، مانند آموزش فلسفه، اخلاق در قرآن، انسانشناسي در قرآن، آيين پرواز، بهسوي او، بهسوي تو و... نشان میدهد که اين موضوع از پرکاربردترين واژگان در مباحث ايشان بهويژه در حوزة اخلاق و تربيت است. در اين پژوهش تلاش شده است تا با توجه به ديدگاه علامه مصباح موضوعاتي از قبيل عناصر تشکيلدهندة اراده، رابطة تکويني ارادة الهي با ارادة آدمي، حکمت اختيار و اراده در انسان، نقش فطرت، عقل و وحي در انتخاب و ارادة انسان، معيار انتخاب و تصميمگيري براي انسان، راههاي تقويت اراده در مسير تربيت اخلاقي و مانند آن با نگاهي تحليلي ـ استنباطي بررسي شود.
1. مفهومشناسي
1ـ1. اراده در لغت و اصطلاح
اراده واژهاي عربـي از ريشة «رود» است. جـوهـري آن را مرادف بـا «مشيت» دانسته و سپس معناي «طلب» را نيز اضافه کرده است (جوهري، 1407ق، ج 1، ص 478). معادل فارسي اراده، «خواستن، خواسته، ميل، قصد و آهنگ» است (دهخدا، 1377، ص 1605).
بسياري از فلاسفه اراده در انسان را از کيفيات نفساني و بهمعناي شوق مؤکد دانستهاند. علامه مصباح در مباحث فلسفي خود به اين نکته اشاره کردهاند که اراده و اختيار کاربردهاي مختلفي دارد. در يک معناي عام، تقريباً مرادف با دوست داشتن و پسنديدن است و به همين معنا دربارة خداي متعالي هم بهکار ميرود؛ چنانکه دربارة انسان بهعنوان يک کيفيت نفساني (در برابر کراهت) شناخته ميشود. معناي دوم اراده، تصميم گرفتن بر انجام کاري است و متوقف بر تصور کار و تصديق به نوعي فايده (ازجمله لذت) براي آن است. بسياري از فلاسفه آن را از قبيل کيفيات نفساني و مقابل «کراهت» شمردهاند؛ ولي بهنظر ميرسد که اراده به اين معنا فعل نفس است و ضدي ندارد. معناي اخص اراده اختصاص به موجود عاقل دارد و آن عبارت است از تصميمي که ناشي از ترجيح عقلاني باشد و به اين معنا دربارة حيوانات بهکار نميرود. طبق اين معنا، فعل ارادي مرادف با فعل تدبيري و در برابر فعل غريزي و التذاذي خالص قرار ميگيرد (مصباح يزدي، 1370، ج 2، ص 89و120). به سخن ديگر، اراده قصدى است كه انسان بهوسيلة آن هر چيز را بخواهد، بهوجود مىآورد و آنچه نميخواهد، از خود دفع ميكند؛ بنابراين منظور از اراده، نوعى توانايى روانى است که انسان ميتواند با گزينش مبتني بر انديشة خود، رفتار و مسير رشد را بهطور آگاهانه انتخاب کند و با ثبات قدم و پيگيري در مسير هدف خود حرکت کند و موانع رواني و مادي را از پيشروي خود بردارد (بيريا و همكاران، 1374، ج 1، ص 245).
2. عناصر و مؤلفههاي اراده
از تعريفي که براي اراده ارائه شد، روشن ميشود که اِعمال اراده و اختيار (ر.ك: مصباح يزدي، 1370، ج 2، ص 105)، دستکم به سه عنصر «آگاهي و شناخت»، «ميل و گرايش» و «قدرت و توانمندي» نيازمند است. در ادامه به توضيح هريک از اين سه مؤلفه اشاره ميکنيم.
1ـ2. جايگاه آگاهي و شناخت در شکلگيري اراده
در منطق اسلام فعاليت و حرکتي ارزشمند معرفي شده است که با علم و شناخت همراه باشد. اساساً دعوت به خدا و ارزشهاي اخلاقي بايد بر پاية آگاهي و بصيرت باشد. قرآن در اينباره ميفرمايد: «هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني» (يوسف: 108)؛ اين راه من است. من و پيروانم، همگان را در عين بصيرت بهسوي خدا میخوانيم. اميرمؤمنان علي به کميلبن زياد ميفرمايند: «يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَة» (ابنشعبه حراني، 1363ق، ص 171)؛ ای کمیل! هيچ حرکتي نيست، مگر اينکه در آن به شناخت و آگاهي نیازمندی. از امام صادق روايت شده است که فرمودند: «الْعَامِلُ عَلَى غَيرِ بَصِيرَةٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَيرِ الطَّرِيقِ لَا يزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيرِ إِلَّا بُعْداً» (کليني، 1407ق، ج 1، ص 43)؛ کسى که بدون آگاهى و علم به عملى دست زند، همچون کسى است که به بيراهه قدم گذاشته است و سرعت بيشتر به دور شدن از هدف مىانجامد. علامه مصباح دربارة حرکت بدون آگاهي ميفرمايند: اين رويکرد که حرکت مطلوبيت ذاتي دارد، با منطق اسلام سازگار نيست. اگر ميخواهي حرکت کني، ابتدا بايد راه را ياد بگيري. اگر راه را نداني، ممکن است هرچه بيشتر پيش ميروي و سرعت ميگيري، از هدف دورتر بشوي. تا ندانيم بايد از کجا و چگونه برويم، حرکت ضمانتي براي پيشرفت ما ندارد. ممکن است اين حرکت به ضرر ما تمام شود و ما را دور کند (مصباح يزدي، 12/9/93).
2ـ2. جايگاه ميل و گرايش در شکلگيري اراده
علامه مصباح در تحليل جايگاه علم نسبت به اراده ميفرمايند: هيچ كار ارادي و اختياري (بهمعناي عام اراده و اختيار) نيست كه بدون شعور و علم فاعل به آن انجام گيرد؛ خواه علمي كه عين ذات فاعل باشد، چنانكه در فاعل بالتجلي وجود دارد؛ خواه علمي كه عين خود فعل باشد، چنانكه در خصوص فاعل بالرضا ملاحظه ميشود؛ خواه علمي كه لازمة علم به ذات باشد، چنانكه در فاعل بالعنايه قائل شدهاند و خواه علمي كه از عوارض انفکاکپذير از ذات باشد، چنانكه در فاعل بالقصد تحقق مييابد (مصباح يزدي، 1394، ج 2، ص 105). بنابراين در تحقق اراده، آگاهي، علم و شناخت حرف نخست را ميزند.
ازسويديگر، ایشان در زمینة تحليل نقش گرايش در اراده مينويسند:
همچنين هيچ كار ارادي و اختياري نيست كه فاعل هيچگونه محبت و رضايت و ميل و كششي نسبت به آن نداشته باشد و با کمال بيعلاقگي و نفرت و اشمئزاز آن را انجام دهد. حتي كسي كه داروي بدمزهاي را با بيرغبتي ميخورد، يا خود را در اختيار جراح قرار ميدهد تا عضو فاسدي را از بدنش قطع كند، چون علاقه به سلامتي خودش دارد و سلامتي وي جز از راه خوردن داروي تلخ يا بريدن عضو فاسد، تأمين نميشود، ازاينجهت به خوردن همان دارو و از دست دادن عضو بدنش ميل پيدا ميكند؛ ميلي كه بر كراهت از مزة بد و ناراحتي از قطع عضو غالب ميشود (همان).
3ـ2. جايگاه قدرت و توانمندي در شکلگيري اراده
سومين عنصر اراده، قدرت و توانايي است. هر انساني در خود نيرو و وسايلي را مييابد که با بهکار بستن آنها ميتواند به اهداف موردنظر دست يابد. قدرت، مبدأ براي هر نوع فعاليت و رفتار، اعم از رفتارهاي بيروني و جسماني و رفتارهاي دروني انسان (ادراک، تصور، تصديق، تصميم و مانند آن) است؛ بنابراين حتي وقتي هم که بدن ما فعاليت نميکند و نميتوانيم در خارج روي چيزي اثر بگذاريم، بازهم از قدرت بيبهره نيستيم و همان ما را توانمند ميسازد و واميدارد تا در داخل نفس و روان مخفي خويش به فعاليتهاي دروني و پنهاني بپردازيم (مصباح يزدي، 1394، ج 2، ص 33). بنابراين با بودن عنصر شناخت و گرايش، عمل و رفتاري اتفاق نميافتد؛ حتي تفکر و انديشيدن دربارة يک امر نيز نيازمند به يک توانايي است که نشاندهندة تحقق ارادة انسان است.
از خصوصيات سه عنصر آگاهي، گرايش و قدرت اين است که از هم جدا نيستند؛ بلکه با يکديگر مرتبط و درهم فرو رفتهاند و بر يکديگر تأثير متقابل دارند. در حقيقت، آگاهي و انگيزههاي متنوع و پيچيدة انسان با ايجاد عشق يا نفرت، قدرت انسان را بر انجام کارهايي که متعلق يک يا چند انگيزه است، افزایش میدهند و در صورت تعارض با هم، از آن ميکاهند؛ مگر آنکه انسان با علم و معرفت، اين تعارض را بهنحوي معقول که براي انسان در کل مفيد و سودمند باشد، حل کند (همان، ص 37).
3. نقش اراده و توفيق الهي در تحقق ارادة آدمي
گفته شد که «شناخت»، «انگيزه و ميل» و «قدرت بر عمل» سه عنصر اساسي ارادهاند؛ اما بايد توجه داشت، اينگونه نيست که هماره با وجود اين عناصر و شرايطِ اراده، آنچه انتخاب شده است، حتماً محقق شود. مبادي و آثار کارى که با ارادة انسان صورت مىگيرد، يکجا تحت ارادة خداست. کار ما با ارادة خودمان رابطة علّى و معلولى دارد. ما بايد اراده کنيم تا کارى انجام گيرد و تا اراده نکنيم، کار تحقق نمىيابد؛ اما همين علت و معلول و نيز مبادى ديگر، همه متعلَّق ارادة الهیاند. علت قريب و مباشر اين کار، ارادة انسان است و ارادة الهى در طول ارادة انسان قرار دارد (همان، ص 197).
علامه مصباح دربارة نقش توفيق و مشيت الهي در ارادة انسان ميفرمايند: براساس اعتقاد به توحيد افعالي، همة كارها و حتي رفتار اختياري ما بدون توفيق، مدد الهي و مشيّت خداوند انجام نميپذيرد؛ يعني انسان در انجام دادن آنها استقلال ندارد و بهواقع تمام کارها و رفتارها از سوي خداوند و از مجراي ارادة انسان انجام ميپذيرند (مصباح يزدي، 1383، ص 277). بنابراين بايد توفيق و عنايت الهي يار شود تا مسير آغازشده به سرانجام مطلوب برسد.
4. رابطة تکويني ارادة الهي باارادة آدمي
از همينجا نيز رابطة تکويني ارادة الهي با ارادة انسان روشن ميشود. علامه در اينباره ميفرمايند: «مبادي و آثار کارى که با ارادة انسان صورت مىگيرد، يکجا تحت ارادة خداست. کار ما با ارادة خودمان رابطة علّى و معلولى دارد. ما بايد اراده کنيم تا کارى انجام گيرد؛ تا اراده نکنيم، کار تحقق نمىيابد؛ اما همين علت و معلول و نيز مبادى ديگر، همه متعلَّق ارادة الهى هستند. علت قريب و مباشر اين کار، ارادة انسان است و ارادة الهى در طول ارادة انسان است» (همان، ص 197). در حقيقت، در رفتار انسان، هم ارادة خود انسان دخالت دارد و هم ارادة خداوند. ارادة آدمي در خواست و نيت او براي روي آوردن به کاري يا وانهادن آن نمود مييابد و ارادة خداوند در هدايت انسان و توفيق او در آنچه اراده کرده است، تجلي ميکند: «فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ» (صف: 5)؛ چون کژ رفتند، خدا دلهايشان را به بيراه برد. خدا مردم کجرو را ره نمينمايد. نکتة تربيتي اين نگرش آن است که خداوند کسي را که بخواهد خود را از بدي بپيرايد و بهخوبي بيارايد و به خلعت تربيت اخلاقي آراسته شود، توفيق ميدهد. رسول خدا در اينباره گفته است: «مَنْ أَصْلَحَ فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ» (برقي، 1371ق، ج 1، ص 29)؛ هرکس ميان خود و خدا را اصلاح کند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح ميکند. امام صادق نیز ميفرمايند: «مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِيَتَهُ» (مصباحالشريعه، 1400ق، ص 107)؛ هرکس درون خويش را اصلاح کند، خداوند بيرون او را اصلاح خواهد کرد. تا انسان در پي پيراستن خوي خود و تربيت اخلاقي خويش برنيايد، خداوند چنين پيرايش و آرايشي را براي او نخواهد خواست (رفيعي، 1396).
5. اهميت اختيار و اراده در تربيت اخلاقي
يكى از نعمتهاى بزرگ خداوند متعالی «اراده» است؛ نيرویی شگرف و استعدادى ذاتى كه پاية شخصيت انسان بر آن استوار است. اراده در هر كار و فعاليت و رفتارى نقش اساسى و بنيادين دارد و براى رسيدن به هدف، ضرورى و لازم است؛ بهگونهايکه اگر تمام علل و عوامل تحقق كارى، مانند استعداد و نبوغ، دانش و معلومات كافى و توانمندي بدني فراهم باشند، ولى اراده وجود نداشته باشد، آن كار به سرانجام نخواهد رسيد. كشفيات و ابتكارات انسانى، موفقيت در تعليم و تربيت، و کسب ارزشهاي معنوي و اخلاقي، همه مرهون اراده و عزم راسخ و استوار و ايستادگي در برابر موانع و مشكلات بودهاند (موسوي لاري، 1376، ص 343). خداوند متعال در قرآن کريم موفقيت پيامبران را به اراده و عزم استوار آنها نسبت داده و به آنها لقب «اولواالعزم» داده است و خطاب به پيامبر اكرم، براي موفقيت در انجام رسالت سترگ الهي مىفرمايد: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» (احقاف: ۳۵)؛ [اى رسول ما!] تو هم مانند پيغمبران اولواالعزم [در تبليغ دين خدا و تحمل اذيت امت] صبور باش و بر امت به عذاب تعجيل مكن. يا در جاى ديگرى از قرآن مىفرمايد: «وَ اصْبِرْ عَلى ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» (لقمان: 17)؛ و در برابر مصائبى كه به تو ميرسد، با استقامت و شكيبا باش؛ كه اين از كارهاى مهم و اساسى است. همۀ پيامبران در پرتو ارادۀ قوى توانستهاند رسالت خود را بهدرستي انجام دهند و نقش پيامبرى را به بهترين وجه ممكن ايفا کنند (مظاهري، 1397، ص 83).
در روايات اسلامي نيز به تقويت اراده و عزم استوار بسیار سفارش شده است. اميرمؤمنان ميفرمايند: «فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِي قَلْبِكَ بِعَزِيمَةٍ وَ مِنْ كَرَى الْغَفْلَةِ فِي نَاظِرِكَ بِيَقَظَة» (نهجالبلاغه، 1414ق، ص 334)؛ بيمارىِ سستىِ دلِ خود را با تصميم قوى درمان كن و خوابِ غفلتِ ديدة بصيرتت را با بیداری»؛ و در جاي ديگر ميفرمايند: «ضَادُّوا التَّوَانِيَ بِالْعَزْمِ» (تميمي آمدي، 1410ق، ص427)؛ با اراده و تصميم، به جنگ سستى برويد.
6. ارزش اخلاقي اراده
وجود نيروي اراده فيحدنفسه ارزش اخلاقي ندارد؛ زيرا امري فطري و همراه با آفرينش انسان است. جهتي که اين نيرو تحت تأثير شناخت و گرايش پيدا ميکند، به آن ارزش اخلاقی ميدهد؛ بنابراين در جريان تربيت اخلاقي بايد زمينههاي جهتدهي و استفاده از اين قدرت را براساس شناختها و گرايشهاي برخاسته از جهانبيني الهي فراهم کرد. اين نکته نيز مورد توجه عالمان دين قرار گرفته است که صرف اراده کردن خير و شر، اقتضاي ثواب عقاب را دارد؛ زيرا مبتني بر آگاهي و انتخاب است؛ ازاينرو علامه مصباح ميفرمايند: ارادة انسان هرچند بهدليل وجود موانع منشأ انجام كاري هم نشود، خودبهخود موضوع حسن و قبح و ارزشگذاري اخلاقي است (مصباح يزدي،1393، ص214)؛ چنانكه خود اراده كردن نيز مثل انديشيدن، از افعال اختياري دروني و در نتيجه، ارزشي و اخلاقي است و ميتواند مورد مدح و ذم قرار گيرد؛ اعم از اينكه از نظر فقهي منشأ ثواب يا عقاب هم باشد يا نباشد. درهرحال مسلم است كه از نظر اخلاقي، ارادة انسان ـ هرچند بهسبب وجود موانع، منشأ انجام دادن كاري هم نشود و در اعضا و جوارح انسان جلوه نيابد ـ خودبهخود موضوع حسن و قبح و ارزشگذاري اخلاقي است و آثار معنوي و آخرتي خواهد داشت (همان، ص 204).
اميرمؤمنان علي ميفرمايند: خداوند متعال دربارة امت اسلام اينگونه تقدير کرده است که اگر کسي ارادة عمل خيري کرد، براي او يک حسنه نويسند؛ و اگر ارادة معصيت کرد، ننويسند (مجلسي، 1403ق، ج 10، ص 43). ازاينرو چنانچه کسي قصد و ارادۀ نماز شب کرد، ولي بهسبب مانعي انجام ندهد، براي او ثواب نماز شب نويسند، نه ثواب ارادۀ نماز شب را (فيض کاشاني، 1372، ج 7، ص 19).
7. حکمت اختيار و تمايلات گوناگون در انسان
وجود اختيار و اراده در انسان امري بديهي است. انسان با اندکي واکاوي دروني به وجود آن پي ميبرد (بيريا و همكاران، 1374، ج 1، ص 251)؛ اما دربارة اينکه چرا اين اختيار و قدرت انتخاب و اراده در انسان قرار داده شده است ـ و به سخن ديگر ـ حکمت اختيار و اراده در انسان چيست، بايد گفت: خداوند متعال اراده كرده است که انسانها در معرض امتحان قرار گيرند (ملک: 2) و با تلاش بر پاية اختيار و انتخاب، در مسير سعادت گام بردارند و از اين رهگذر، فضايل انساني را بهدست آورند؛ زيرا اجبار در کار نميتواند همراه با تکليف، امتحان و ارزيابي باشد. کار جبري ارزشگذاري نميشود و براي کسي تکليف و مسئوليتي بهبار نميآورد. ازاينرو علماي اخلاق وجود اختيار را در جريان تربيت اخلاقي امري ضروري و انکارناپذیر ميدانند و آن را بهعنوان اصل موضوعه در اخلاق مطرح ميکنند. علامه مصباح يزدي ميفرمايند: اگر انسان در كارهايش مجبور باشد و اختياري در ساختن سرنوشت خود نداشته باشد، ديگر امر و نهي و بايد و نبايد بيمعنا خواهد بود.
باور به جبر، انسانهايي بيتفاوت، غيرمسئول، خودخواه، ازخودراضي و بهانهگير بارميآورد؛ انسانهايي كه نهتنها هميشه مرتكب گناهان و اشتباهات ميشوند، بلكه پيوسته نيز سعي دارند گناهان و اشتباهات خود را به ديگران يا به عواملي مانند محيط، تاريخ، جامعه، قضا و قدر و... نسبت دهند (مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 25). بينش اسلامي با قبول تأثير همة عوامل نامبرده، بر اختيار انسان بهعنوان عامل حرکت و رشد او تأكيد ميكند.
با توجه به مطلب پیشگفته، حکمت تمايلات گوناگون و متضاد در وجود انسان نيز روشن ميشود. علامه مصباح در اينباره ميفرمايند: ارزش كمال انسان به اختياري بودن آن است و براي تحقق زمينة اختيار، ناچار بايد در انسان کششهاي مختلف و انگيزههاي متضاد وجود داشته باشد و فراروي او راهها و جاذبههاي گوناگون قرار گيرد تا او بتواند با نيروي اختيار، آنچه خود ميخواهد برگزيند؛ انتخاب معنا يابد و پيمودن راه سعادت، اجباري و تحميلي نشود. وجود انگيزههاي متضاد، براي رسيدن به اهداف نهايي انسان ضرورت دارد؛ زيرا ارزش و كمال انسان وقتي عينيت مييابد كه با توجه به راهها و تمايلات گوناگون، در پرتو عنايت الهي، پاي روي اميال و تمايلات غيرالهي گذارد و راهي را برگزيند كه در راستاي رضايت و خواست و قرب الهي باشد (مصباح يزدي، 1380، ص 286).
بنابراين اين غرايز، گرچه مستقيماً در رسيدن به كمال نقش ندارند، از آن روی كه زمينة انتخاب را فراهم ميآورند، غيرمستقيم در دستيابي به كمال نقش دارند؛ چون در صورت انتخاب راه صحيح ميتوانند کمکهاي شاياني به پيشرفت انسان بهسوي هدف اصلي و كمال نهايي بكنند. بنابراين، وجود آنها نهتنها تضادي با غرض آفرينش ندارد، بلكه نبودن آنها خلاف حكمت مطلقة الهي است (همان، ص 288).
8. جايگاه فطرت، عقل و وحي در انتخاب
وجود تمايلات گوناگون و انتخاب و اراده در انسان به همان اندازه که نقش مهمي در بالندگي و ارزشمندي انسان دارد، به همان اندازه ميتواند آسيبها و چالشهاي فراواني را فراهم سازد؛ زيرا وجود اختيار و آزادي اراده در انسان ازیکسو، و زيادهطلبي و بينهايتخواهي طبع آدمي ازسويديگر، ميتواند زمينهساز بسياري از مفاسد در زندگي انسان شود. ظلم، جنايت، غارت، دزدى، آدمکشي، سركشى، شهوات و غرايز و انواع گناهان و معاصى، همگي معلول رها بودن و آزادى اراده و عمل بشر است.
ازاينرو خداوند متعال انسان را رها نکرده است و او را بهدليل جايگاه ويژهاي كه در عرصة خلقت دارد و بهجهت شرافت ذاتي و رتبة وجودياش، از قوا، استعدادها و ظرفيتهاي بيشتري براي هدايت و تشخيص وظيفه برخوردار ساخته است.
از سويي، خداوند انسان را از فطرت برخوردار ساخت تا در پرتو آن بهسوي حق و پيروي از آن دعوت شود و نياز خود و دیگر موجودات را به موجودي كه از هر نقصي مبراست و سلسلة موجودات به او منتهي ميشود، درك كند. لازمة اين حس و درك دروني، پرستش و خضوع و احساس وابستگي و نياز به مبدأ هستي و پيروي از حق مطلق است.
ازسويديگر، خداي متعال انسان را به نيروي عقل مجهز فرموده است تا بهوسيلة مفاهيم ذهني، از حقايق نظري و عملي آگاه شود و هم بتواند حقايق هستي ـ بهویژة چيزهايي را كه از دسترس حسّ خارج است ـ بهكمك عقل بشناسد و هم بتواند خوبيها و بديها و بايد و نبايدهاي مربوط به رفتارهاي اختياري را تشخيص دهد.
همچنين خداوند بهوسيلة وحي نيز انسانها را هدايت ميكند؛ زيرا فطرت از ابهام خاصي برخوردار است و عقل انسان نيز ناقص و از ارائة همة برنامهها و قواعد زندگي فردي و اجتماعي ناتوان است و نميتواند همة راههاي منتهي به سعادت را به انسان بنماياند؛ به همين دليل، سنت قطعي الهي بر اين جاري شده است كه كاستي فطرت و عقل در هدايت بشر را بهوسيلة وحي جبران كند؛ ازاينرو خداوند مستقيماً وحي را در اختيار پيامبران قرار داده است تا از اين طريق انسانها را هدايت کنند (مصباح يزدي، 1383، ص 285). بنابراين هنگام تزاحم اميال و خواستهها، انسان بايد به اين سه ميزان مراجعه کند و انتخاب و تصميم مناسب را پشتوانة ارادة خويش قرار دهد. در عمل، هرچه متابعت اراده از عقل و فطرت بيشتر باشد، به تقويت و نيرومندي آن منجر خواهد شد؛ و در نقطة مقابل، هرچه اراده از هوا و هوس تبعيت کند، ضعيفتر و نحيفتر ميشود. امام خميني در اينباره مينويسند: «اي عزيز! ... جرئت بر معاصي کمکم انسان را بيعزم ميکند و اين جوهر شريف را از انسان ميربايد. استاد معظّم ما ـ دامظله ـ ميفرمودند: بيشتر از هرچه، گوش کردن به تغنّيات، سلب اراده و عزم از انسان ميکند» (موسوي خميني، 1392، ص 7). اکنون اين پرسش مطرح ميشود که با کمک عقل، فطرت و وحي، در هنگام تزاحم اميال، با چه معيارهايي ميتوان انتخاب کرد و تصميم گرفت؟
9. معيار انتخاب
روشن است که انسان در صحنة تزاحم اميال، نبايد منفعل و تسليم غرايز كور و كر باشد؛ بلکه بايد با هدايتهاي فطري، فعاليت فكرى و ارادى و بهرهمندي از آموزههاي وحياني، نقش تعيينکننده و ترجيحدهنده را به عهده گيرد و با در نظر گرفتن کمال واقعي و سعادت حقيقي خود و اولويتبندي، به ارضاي بعضي تمايلات دست زند و از ارضاي برخي ديگر خوددارى کند. علامه مصباح سه معيار را براي ترجيح اميال مطرح ميفرمايند:
نخست آنکه براساس ميل فطري، كارها را به نسبت لذتي كه ميبخشند، بسنجيم و لذتبخشترين آنها را انتخاب كنيم. البته راه صحيح براي تشخيص لذيذتر اين است كه حقيقت لذت و ملاك آن را بشناسيم و از روي محاسبة عقلي دريابيم كه چه لذتي ارزنده و پايندهتر است. البته وحي نيز به اين خواست فطري جهت میدهد و آن را متوجه لذت ماندگارتر و بهتر میکند و ميفرمايد: «وَاللّهُ خَيرٌ وَ اَبْقي» (طه: 20)؛ و خدا بهتر و باقىتر است.
دوم آنکه غرايز را براساس غاياتشان مقايسه كنيم و در مقام ترجيح، آن را كه غايتش افضل است، مقدم بداريم؛ مثلاً غرايز مربوط به کمال را بر حفظ موجوديت مقدم بداريم: «وَالاخِرَةُ خَيْرٌ وَ اَبْقي» (اعلي: 17)؛ درصورتىكه آخرت بهتر و پايدارتر است.
سوم آنکه در راستاي معيار دوم، غريزة کمالجويي را با توجه به مصداق نهايي آن، يعني قرب الهي، معيار اصلي انتخاب خود قرار دهيم؛ حکومت آن را بر غرايز دیگر بپذيريم و همة نيروها را در راه رسيدن به آن بسيج کنيم: «وَ اِنَّ اِلي رَبِّكَ الْمُنْتَهي» (نجم: 42)؛ كه همانا همة امور به پروردگارت بازميگردد. به سخن ديگر، يعني هنگام تزاحم اميال و غرايز، توحيد و تقرب الي الله را معيار انتخاب و اراده قرار دهيم (مصباح يزدي، 1380، ص 348).
علامه مصباح با توجه به ابزارها و معيارهاي پيشگفته براي موفقيت عملي در مواجهه با تمايلات گوناگون، دو روش کلي را مورد توجه قرار دادهاند:
1ـ9. کنترل حواس و غرايز
با توجه به نقشي که ادراكات حسي، مخصوصاً ديدنيها و شنيدنيها، در تخيلات، شناخت و افكار انسان دارند و اثري که از اين طريق بر صدور افعال ارادي ميگذارند، يكي از بهترين وسايل تدبير اميال و خواستها، كنترل ادراكات و پیش از همه، كنترل چشم و گوش است: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ اوُلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً» (اسراء: 36)؛ همانا گوش و چشم و دل، از همة اينها بازخواست خواهد شد. ازاينرو انسان بايد با اختيار و اراده و با عاقبتانديشي، بر اميال، تخيلات و نيروي تفكر خويش مسلط شود و آنها را در راستاي هدايت و سعادت جهتدهي كند (مصباح يزدي، 1380، ص 48). پرهيز از افکار و مطالب ديدني و شنيدني نابجا، مانند رمانهاي فاسد، فيلمها و برنامههاي آلوده و فاسد، مهار برخي از واکنشهاي سرشتي چون خشم و بدي در برابر بدي و انتقامجويي، پرهيز از گناه، شکمبارگي، پرخوابى، پرخورى، زيادهروى در شهوات و معاشرتهاي نابجا (مصباح يزدي، 1388، ص 266)، زيادهروي در تأمين نيازهاي زندگي و همنشيني با انسانهاى سستاراده و خوشگذران، و پرهيز از آرمانگرايي و کمالجويي غيرمنطقي، تنها بخشي از موارد مربوط به کنترل حواس ظاهري و باطنياند که رعايت آنها ميتواند منجر به تقويت ارادة انسان نيز شود.
2ـ9. انجام اعمال خير و ارزشمند
کنترل اميال منفي، افزون بر کنترل حواس، نيازمند صبر و استقامت بر عمل خير است. انجام اعمالي مانند ديدن اشخاص صالح، شنيدن داستانهاي ايشان، قرائت قرآن، مطالعة کتابهاي مفيد و سودمند و شركت در مجالس پند و موعظه، انسان را در مبارزه با اميال منفي توانمند ميسازد (مصباح يزدي، 1383، ص 48). البته تحقق اين دو روش نيازمند تقويت اراده است که بايد با تمرين بهصورت تدريجي انجام گيرد.
10. تمرين و تقويت تدريجي اراده
ضعف و قدرت اراده وابسته به تمرين و تلاشي است که در تحقق آن صورت ميگيرد؛ يعني انسان هرچه بيشتر تمرين كند و از تنبلي و سستي بپرهیزد، ميتواند ارادة خود را تقويت کند (مصباح يزدي، 1384الف، ص 146). علامه مصباح در اينباره ميفرمايند: ارادة قوي نياز به تمرين و ممارست دارد؛ چيزي كه عرب به آن «رياضت» ميگويد. رياضت شرعي كشيدن نيز از همينجاست. يكي از فلسفههاي خواندن پنج نوبت نماز در هر روز يا گرفتن يک ماه روزه در هر سال، تقويت اراده است. ساير عبادات و دستورات شرعي نيز كه وارد شدهاند و بهطورکلي تمامي اعمال خير، تمرينهايي براي تقويت ارادة حركت بهسوي كمال و تقرب الي الله است (مصباح يزدي، 1383، ص 245).
براي تقويت اراده ميتوان فهرست فراواني از رفتارهاي سلبي و ايجابي ارائه کرد؛ ولي مهم اين است که برنامة خودسازي را نبايد چنان سنگين و ناشدني ترسيم کرد که به خستگي و فرسودگي منجر شود؛ بلکه بايد نخست از اعمالي ساده آغاز کرد تا بهتدريج و گامبهگام آمادگي براي انجام اعمال مشكلتر بهدست آيد. علامه مصباح در اينباره مينويسند: راه تقويت ارادة انسان و كنار زدن هواي نفس، تمرين در پاسخ ندادن به خواستههاي نامشروع نفس است. البته تمرين بايد بهگونهاي باشد كه انسان بتواند آن را ادامه دهد؛ نه اينكه كار سخت و دشواري را آغاز كند و نتواند آن را ادامه دهد. آرامآرام با نفس خود به مخالفت برخيزد و در آغاز به خواستههاي محدودي از نفس پاسخ ندهد. بعد از مدتي چنان بر نفس خود مسلط ميشود كه هرگز در برابر تمايلات حيواني و طبيعي زودگذر رام نخواهد شد (مصباح يزدي، 1384ب، ص 120).
11. تفاوت انسانها در اِعمال اراده
انسانها از نظر قدرت اِعمال اختيار و اراده در زمینة کنترل حواس و غرايز و همچنين انجام اَعمال خير، تحت تأثير عوامل فردي و محيطي، از حالات متفاوتي برخوردارند (بيريا و همکاران، 1374، ج 1، ص 257). شايد بتوان افراد آدمي را از اين نظر در سه دسته قرارداد:
ارادههاي سست: افرادي که در برابر غرايز و احساسات حالت انفعال دارند و اختيار از کف ميدهند و چشمبسته تسليم غرايز ميشوند يا چنان احساسات بر آنها غلبه مييابد که رفتار غيرارادي از آنان سر ميزند؛ مثل شخص عصباني كه در هنگام خشم و عصبانيت، كنترلي بر رفتار خويش ندارد.
ارادههاي متوسط: اين افراد در برابر غرايز و احساسات خود، نه کاملاً منفعلاند، نه فعال. اين افراد معمولاً در برابر گرايشهاي ضعيف ميتوانند مقاومت کنند؛ ولي در برابر گرايشهاي قوي از پا درميآيند (مصباح يزدي، 1380، ص 48).
ارادههاي قوي: برخي چنان ارادهاي دارند كه طوفان غرايز و احساسات نميتواند آنها را از جاي بكند (همان). البته خود اين افراد نيز مراتب گوناگوني دارند: برخي در برابر هر نوع کشش و تمايل نفساني که معصيت و گناه باشد، مقاومت ميکنند؛ برخي افزون بر مقاومت در برابر گناه و معصيت، از ارادهاي برخوردارند که ميتوانند بر حالات نفساني و روحاني خود غلبه کنند؛ تاجاييکه ميتوانند روح را از بدن خود خارج سازند و تا مدتي بدن بدون روح باقي بماند و دوباره روح خويش را به بدن برگردانند! که به اين تصرف و جدا ساختن روح از بدن، «مرگ اختياري» گفته ميشود (همان، ص 180).
مطالب پيشگفته نشان ميدهد که در فرايند خودسازي، رابطهاي دوسويه بين اراده و رفتارهاي اخلاقي وجود دارد. در حقيقت، از سويي هرچه قدرت اراده قويتر باشد، دستيابي به مقامات بالاتر اخلاقي نيز امکانپذيرتر خواهد بود و هرچه اراده ضعيفتر باشد، کششهاي غريزي و اميال نفساني استوارتر و پيشروتر میشوند و بر ارادة انسان تسلط پيدا ميکنند؛ و ازسويديگر، انسان هرچه بهکارهاي ارزشمند بپردازد و در برابر خواستههاي سطح پايين مقاومت کند، به تقويت ارادة خود کمک کرده است؛ و در نقطة مقابل، هرچه بهکارهاي کماهميت، خوشي بيثمر و گناه و معصيت بپردازد، ارادة خود را تضعيف کرده و از فعاليتهاي معنوي خود کاسته است.
البته بايد توجه داشت، افرادي که کارهاي ضداخلاقي مانند دعوا، زدوخورد و زورگويي انجام ميدهند نيز از ارادة قوي برخوردارند؛ منتها جهت ارادة آنها به رذايل تعلق گرفته است.
12. فرايند حضور اراده در خودسازي
قدم برداشتن در فرايند تربيت اخلاقي يا خودسازي نيازمند يک ارادة نخستين است تا انسان را به حرکت وادارد. تا زماني که فرد تحت تسلط اميال و غرايز است که حاضر نيست به نداي فطرت و عقل و به طريق اولي پيام وحي گوش دهد و در غفلت محض فرورفته است، حرکت اخلاقي بهوجود نميآيد. علامه مصباح يزدي قدم نخست بهسوي انسانيت را خارج شدن از غفلت و تاريکي محض و توجه به اين حقيقت میدانند که انسان متوجه شود جز پاسخ گفتن به اميال غريزي، حقايق ديگري هم وجود دارد (مصباح يزدي، 1380، ص 150). ايشان در توضيح اين مطلب مينويسند: انسانيت انسان از اين نقطه آغاز ميشود که از غفلت خارج شود و قدم به مرحلة آگاهي بگذارد و متوجه شود که سرنوشتي دارد و راههاي مختلفي پيش پاي او هست که لازم است از ميان آنها راه درست را شناخت و از آن پيروي کرد (مصباح يزدي، 1394، ج 1، ص 149). ايشان در کتاب انسانشناسي نيز اين موضوع را مورد توجه قرار میدهند و ميفرمايند: نخستين موضوعِ مطرح در بخش اخلاق فردي، يعني آن بخش از اخلاق كه به تنظيم رابطة انسان با خودش ميپردازد، توجه، هوشياري و بيداري است؛ در مقابلِ غفلت و بيتوجهي. ازاينرو علماي اخلاق و كساني كه مراتب سير انساني را بررسي كردهاند، مانند ارباب سير و سلوك و عرفا، منزل اول از منازل سير و سلوك انسان بهسوي تعالي و تكامل را «يقظه» ميدانند كه بهمعناي بيداري و هوشياري است (مصباح يزدي، 1392، ص 201). تمرکز حواس، توجه نفس و يقظه، اموري اختيارياند که مراتب مختلف و شدت ضعف به خود ميگيرند (مصباح يزدي، 1394، ج 2، ص 82). توجه اختياري از ارزش اخلاقي برخوردار است و ميتواند متصف به حسن و قبح شود (همان).
امور مختلفي ميتوانند متعلق توجه و تمرکز قرار گيرند؛ يکي از مهمترين آنها توجه به خود يا خودشناسي است. علامه مصباح دربارة توجه به نفس مينويسند: توجه به نفس و خويش و شئون مختلف آن، گذشته از اينکه منجر به معرفت حضوري آگاهانه به نفس و خداي متعال و همچنين معرفت حصولي به نفس و آغاز و انجام آن و از اين رهگذر به خداشناسي حصولي و دیگر معارفِ لازم ميگردد، موجب ميشود تا انسان در فکر شناختن کمالات و مصالح خود و راه کسب آنها بيفتد و براي تحصيل آنها تلاش کند؛ و ازسويديگر عيوب و نواقص و مفاسد خويش را بازشناسد و خود را از آلوده شدن و سقوط بازدارد (همان، ج 2، ص 94).
علامه مصباح اين اندازه از توجه را کافي نميدانند و بهدنبال آن، دومين مرحله از مراحل تكاملي انسان را بهکارگيري درست عقل و بررسي دقيق واقعيتها تا رسيدن به علم يقيني از طريق کسب آگاهي، تفکر، تعقل و استمداد از وحي ميدانند و در مقابل آن، ماندن در حال شک و ترديد و واماندن در حسگرايي افراطي و اعتماد و اکتفا کردن به ظن و گمان را عملي ناشايسته معرفي ميکنند (همان، ج 1، ص 101). اين بيداري، علم و آگاهي منجر به تبلور روحِ طلب، شوق و حب ميشود؛ تاجاييکه انسان انتخاب ميکند و تصميم خود را براي حرکت با اراده عملي ميسازد.
چنانکه اشاره شد، ارادة انسان مراتب مختلفي به خود ميگيرد؛ ازاينرو صِرف اراده براي رسيدن به مقصد کافي نيست؛ بلکه سالک بايد عزم (ارادة جازم و پولادين) داشته باشد (کليني، 1407ق، ج 2، ص 136) و بدون عزم، تربيت محقق نميشود (ر.ك: طباطبائي، 1374، ج 14، ص 219). ازاينرو امام سجاد ميفرمايند: «وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَ أَفْضَلَ زَادِ الرَّاحِلِ إِلَيْكَ عَزْمُ إِرَادَةٍ يَخْتَارُكَ بِهَا وَ يَصِيرُ بِهَا إِلَى مَا يُؤَدِّي إِلَيْك» (طوسى، 1411ق، ج 2، ص 815)؛ و دانستم که برترين رهتوشة مسافر کوي تو اراده و عزم استوار است که با استمداد از آن تو را اختيار کند و بهسوي تو منتهي شود. بسياري از عارفان «اراده» را نخستين منزل سلوک و حالتي در نفس عارف ميدانند که از سنخ شوق و ميل مفرط به پرواز است. با پيدايش اين حالت در سالک، باطن وي آهنگ عالم قدس ميکند تا به فيض اتصال نائل آيد. تا زماني که عارف در اين منزل هست، به او «مريد» گفته ميشود (فصيحي، 1384). امام خميني در اينباره مينويسند: «عزم خود را قوي کن و ارادة خويش را محکم نما که اول شرط سلوک، عزم است و بدون آن راهي را نتوان پيمود و به کمالي نتوان رسيد و شيخ بزرگوار، شاهآبادي ـ روحي فداه ـ آن را مغز انسانيت تعبير ميکردند» (موسوي خميني، 1392، ص 7).
به قول صائب تبريزي (صائب تبريزي، 1389، غزل 2106):
زينسان که پاي عزم تو در خوابرفته است
بسيار مشکل است به منزل رسيدنت
13. اراده در برنامة خودسازي
با آمدن بيداري، طلب و اراده، اين سؤال پيش ميآيد که چه بايد کرد و چه مسيري را بايد رفت. انديشمندان علم اخلاق برنامههاي متعددي را مطرح کردهاند که در همة آنها جايگاه اراده بهخوبي نمايان است. در ادامه به جايگاه اراده در توبه و مرابطه اشاره ميشود.
1ـ13. توبه
توبه مهمترين مرحلة آغاز حرکت بهسوي خداوند متعال است. مرحوم بهاري مينويسد: توبه از معاصي، اول طريق سالکين الي الله است؛ زيرا توبه فرايندي است که تا طي نشود، تطهير قلب و نفس انجام نخواهد شد و تا اين تطهير انجام نپذيرد، اَعمال صالح توان سير مؤمن در مسير حرکت بهسوي سعادت را نخواهند داشت و اَعمالي بيروح و مردهاند و همچنين قلب استعداد دريافت هدايت الهي و معارف غيبي را پيدا نخواهد کرد. روشن است که اين تطهير صرفاً از آلودگي گناهان رفتاري نيست؛ بلکه بايد از کلية نجاسات قلبي پاکسازي صورت گيرد. قلبی که در آن نسبت به برادران ديني حسدورزي يا کينهتوزي و کينهورزي وجود دارد، هنوز به پاکسازي نياز دارد. راه سلوک، توبه از غفلتها و تطهير قلب از توجه به غيرمحبوب است.
مهمترين محورهايي که بايد در فرايند توبه مورد توجه قرار گيرند، عبارتاند از:
1. حقالله (وظايف عبادي شامل نماز، روزه، حج و مانند آن و مسائل مالي مانند خمس و زکات)؛
2. حقالناس (حقوقي که دربارة مردم وجود دارد، در سه محور مالي، جاني و عرض و آبرو)؛
3. حق فردي (کوتاهي در سلامت، بيتوجهي به خورد و خوراک و خواب، يا اعتياد به برخي از رفتارهاي ايذايي و مواد مخدر و حرامبخشي).
البته در قبال محيطزيست و توجه به آب و گياه و حيوانها و مانند آن نيز وظايفي هست که اگر در خصوص آنها هم کوتاهي شده است، بايد جبران شود. گام برداشتن در مسير توبه و حرکت در جريان پاکسازي جان از گناه و رذايل اخلاقي، گاه توبهکننده را تا دادن جان ميکشاند و اين بدون اراده و عزم جدي بهدست نميآيد.
2ـ13. مرابطه
مرابطه حساسترين مسير سالكان الى الله است كه بدون عبور از اين نقطه، راه تعالى و تكامل به بنبست منتهى ميشود. مرابطه در لغت بهمعناى به يكديگر پيوستن، و در اصطلاح اهل سلوك بهمعناى به خود پيوستن، مراقب خود بودن، و در يك كلمه، پيوسته نگران احوال خويشتن بودن است (مهدوي کني، 1373، ص 118). به سخن ديگر، مرابطه پاسداري و محافظت نفس با اعمال صالح است که با يک برنامة دائمي و روزانة اخلاقي صورت ميپذيرد که سبب تثبيت اعمال و حالات در هر منزل میشود و توفيق راهيابي به مرحلة بعد را فراهم ميکند. مرابطه خود داراي پنج مرحله است: مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه و معاقبه.
3ـ13. مشارطه
مشارطه آن است که انسان در اول روز با خود شرط کند برخلاف فرمودة خداوند متعال رفتار نکند. وظايفش را بهخوبي انجام دهد و از گناهان نيز بپرهيزد (مصباح يزدي، 1393، ص230). علامه مصباح مينويسند: انسان هر روز صبح كه از خواب برميخيزد، بايد تأمل كند که خداي متعال امروز حياتي دوباره به من عطا فرموده و سرمايه و فرصتي جديد در اختيارم نهاده است. چه بسيار كساني كه در بستر خواب آرميدند و ديگر از آن برنخاستند. پس از تأمل در اينباره بايد با نفس خود شرط كند كه اين نعمت و سرمايه را در مسير مناسب صرف کند. اين قرارداد با نفس، تأثير رواني مهمي بهدنبال دارد و ميتواند موجب شود كه انسان در طول روز توجه بيشتري به انجام وظايف خود داشته باشد؛ از همة گناهان بپرهيزد و همة تكاليف و واجباتش را انجام دهد و دچار غفلت نشود (همان، ص 231).
4ـ13. مراقبه
پس از مشارطه، نوبت به «مراقبه» ميرسد؛ به اين معنا که انسان در طول روز بايد همواره اين شرط را به خاطر داشته باشد و از نفس خويش مراقبت کند كه خلاف اين شرط رفتار نكند. به سخن ديگر، انسانِ مراقب انساني است که متوجه و بيدار است و هميشه مراقب دل خویش است که صادرات و واردات آن چيست و هميشه کشيک نفس خود را ميکشد که جز خوبي در درون نفسش ننشيند و جز نیکی از او سر نزند. علامه طباطبائي در باب تبيين معناي مراقبه ميفرمايند: مراقبه توجه باطني انسان به خدا و روي نگرداندن از آن در همة احوال است... تا مراقبه نباشد و درست صورت نگيرد، بقية کارها و دستورها در سير و سلوک، هيچ و بياثر است (رخشاد، 1392، ص 331).
5ـ13. محاسبه
پس از مراقبه، در مرحلة ديگر نوبت به «محاسبه» ميرسد. مراد از محاسبه اين است كه انسان شبهنگام و پیش از آنكه به خواب رود، بايد لختي دربارة رفتار و اعمال آن روزش فكر كند و يكيك كارهايي را كه در آن روز انجام داده است، به خاطر آورد و از نفس خود حساب كشد؛ مانند صاحب سرمايهاي كه به حساب شريكي كه سرماية خود را براي تجارت به او سپرده است، رسيدگي ميكند، انسان مؤمن و سالك نيز بايد در پايان هر روز به كار همة اعضا و جوارحش رسيدگي كند كه آيا وظايفشان را بهخوبي و بهدرستي انجام دادهاند يا احياناً تقصير و تخلفي از آنها سر زده است. پس از اين محاسبه و رسيدگي، انسان بايد در برابر مواردي كه در انجام وظيفة عبوديت و بندگي موفق بوده است، خدا را شكر كند كه چنين توفيقي به او عنايت فرموده؛ و اگر خدايناکرده تخلف و لغزشي صورت گرفته است، براي آنها نيز استغفار كند و تا دير نشده، درصدد جبران مافات برآيد (مصباح يزدي، 1398، ص 233).
6ـ13. معاتبه و معاقبه
پس از محاسبه، اگر انسان ديد برخلاف مشارطه عمل کرده و لغزشها و اشتباهاتي در رفتار خود داشته است، بايد نفس خود را شديداً مورد عتاب قرار دهد تا تلقينات در او کارگر افتد؛ و اگر عتاب را كافي نديد، بايد اقدام به معاقبه نمايد و هر گناهي را با عقوبتي تدارك كند؛ مثلاً خود را ملزم كند كه استغفار کند يا روزه بگيرد يا مبلغي انفاق كند يا قدري قرآن تلاوت نمايد يا كار خير ديگري انجام دهد تا جبران مافات شود (همان).
دقت در برنامة پيشگفته بهخوبي نشان ميدهد که هيچیک از اين مراحل بدون عزم جزم و ارادة استوار تحققپذير نخواهد بود.
14. آخرين منزل اخلاق
حرکت کمالي انسان براساس برنامة اخلاقي و با اراده پيش ميرود؛ تاجاييکه انسان را به مقام رهايي و فلاح از زنجيرهاي اسارت اميال و خواستههاي فروکاستة انساني ميرساند. علامه مصباح در اينباره ميفرمايند: بعضي از اولياي الهي با اراده خود به چنان معرفت، محبت، رشد و کمال اخلاقي رسيدهاند که از هر نوع تعلق و دلبستگي ماسواي الهي دل بريدهاند: «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» (انسان: 21)؛ و پروردگارشان آنان را از شرابى پاكيزه سيراب ساخته است. اينان براي خود هيچ نخواهند جز آنچه خداوند اراده کرده است. سخنشان اين است که «إِلَهِي أَغْنِنِي بِتَدْبِيرِكَ لِي عَنْ تَدْبِيرِي وَ بِاخْتِيَارِكَ عَنِ اخْتِيَارِي» (مجلسي، 1403ق، ج 95، ص 226). البته معناي اين درخواست اين نيست كه قدرت انتخاب از انسان سلب شود و او کاملاً مجبور و مسلوبالاختيار گردد؛ بلكه مفهوم سخن حضرت اين است كه خدایا! در جريان انتخاب و گزينش، خودت راهي را كه باعث تقرب به تو ميشود، به من الهام كن و تو عهدهدار انتخاب و گزينش من باش تا نتيجة شايستهاي بر اختيار و انتخاب من مترتب شود. بيشک وقتي مقدمات كسب و رسيدن به چيزي اختياري بود، دستيابي به آن از حوزة اختيار انسان خارج نيست (مصباح يزدي، 1380، ص 243).
علامه مصباح در بيان اين نکته که انسان در اين مسير با ارادة خود به کجا ميتواند برسد، ميفرمايند: انسانِ رهيافته به معرفت ناب خداوند، ديگر نه گوشش را از آن خود ميداند و نه قدرت شنوايياش را؛ نه زبانش را از خود ميداند و نه سخنانش را؛ نه چشمش را از خود ميداند و نه بينايياش را؛ نه دستش را از خود ميداند و نه توانمنديهايش را؛ و همه را فاني و وابسته و متعلق به خداوند میداند: «إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا» (کليني، 1407ق، ج 2، ص 352)؛ گرچه بهظاهر تغييري در او و تواناييهايش رخ نداده و اعضا و جوارح و رفتار او چون ديگران است، اما در شناخت و معرفت و نحوة نگرش او به هستي تفاوت اساسي رخ داده است و او ديگر چون سایرین نميانديشد؛ چراکه به مقام شهود و عرفان جامع و كامل حضرت حق نائل شده است و همه چيز را طفيلي و وابسته به خداوند و فاني در او ميبيند (مصباح يزدي، 1380، ص 243).
نتيجهگيري
دربارة اراده و تربيت اخلاقي منابع متعددي نوشته شده است که هر کدام از زاويهاي و نگاهي خاص به آنها پرداختهاند؛ اما کمتر به بررسي نقش اراده در تربيت اخلاقي پرداخته شده است. علامه مصباح با توجه به جايگاه ارزشمندي که در حوزة علوم انساني اسلامي دارند، در مباحث مختلف علمي و اخلاقيِ خود به اين موضوع پرداختهاند. در اين مقاله بهدور از بسياري از اصطلاحات تلاش شده است تا مطالب علامه مصباح با روش توصيف، تحليل و استنباط از ديدگاه ايشان، با سيري منطقي ارائه شود. نتايج اين پژوهش نشان داد:
علامه مصباح براساس طرح هرم نفس، ارتباط دانش، گرايش و قدرت با اراده و تأثيرشان بر آن را تحليل کرده و رابطة اراده با توفيق و ارادة تکويني الهي را با نگاه توحيدي تبيين نمودهاند.
علامه در تحليل حکمت وجود اراده در انسان، ضمن اشاره به جايگاه امتحان، مسئوليتپذيري و ارتباط اراده با کمال نفس، اختيار و اراده را معيار امر و نهي، بهشت و جهنم، و ثواب و عقاب معرفي کردهاند.
ايشان با اشاره به وجود تزاحم در افکار و گرايشها، به تبيين ضرورت وجود فطرت، عقل و وحي بهعنوان ابزارهايي در درون و برون براي تشخيص و ارزيابي، پرداختهاند.
علامه مصباح دو موضوع کنترل غرايز و انجام کار خير را بهعنوان روشهاي موفقيت در مواجهه با غرايز گوناگون مطرح کردهاند. اين دو موضوع در باطن خود، از سويي راهکاري عملي براي تقويت ارادهاند و ازسويديگر تربيت اخلاقي را شکل و جهت ميدهند. در حقيقت، رابطة دوسوية اخلاق و اراده را ميتوان از طرح اين دو بهدست آورد.
علامه ضمن اشاره به دو معيار کلي در انتخاب (لذتطلبي کيفيتر و کميتر، و توجه به لذت غايي، يعني رسيدن به بهشت و نعمتهاي آخرت)، بر کمال نفس و رسيدن به قرب الهي بهعنوان معياري اصلي که بر دو معيار پيشگفته حکومت دارد، تأکيد ميورزند.
علامه قدرت ارادة انسانها را براساس توانايي مقابله با هوسها و عمل به ارزشها، به سه گروه افراد با ارادة ضعيف، متوسط و قوي تقسيم میکنند و رسيدن به مقامات عالي اخلاقي را براي افراد دستة سوم نزديک ميدانند.
بهنظر ميرسد که انسان براي حرکت اخلاقي نيازمند به يک ارادة ابتدايي است. اين ارادة ابتدايي به پرورش توجه و خروج از غفلت و ورود به بيداري، بهعنوان نخستين گام ورود به عالم انسانيت، منجر ميشود. بهدنبال تفکر و افزايش آگاهي، شوق و طلب شدت مييابد و ارادة ثانوي اخلاقي شدن و عزم حرکت در مسير يک برنامة اخلاقي و خودسازي بهوجود ميآيد. اين اراده تمام مراحل بعدي، از توبه و مرابطه (مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاتبه و مراقبه) تا رسيدن به مقامات عالي را همراهي ميکند.
- نهجالبلاغه، 1414ق، تصحيح صبحي صالح، قم، هجرت.
- مصباحالشريعه (منسوب به امام صادق)، 1400ق، بيروت، اعلمي.
- ابراهيمي ديناني، غلامحسين، 1400، اختيار در ضرورت هستي، چ دوم، تهران، مؤسسة پژوهشي حكمت و فلسفة ايران.
- ابنشعبه حرانى، حسنبن علي، 1363ق، تحف العقول، تصحيح علياكبر غفاري، قم، جامعة مدرسين.
- اراکی، محسن، 1400، طلب و اراده، قم، مجمع الفکری الاسلامی.
- برقي، احمدبن محمد، 1371ق، المحاسن، قم، دار الكتب الاسلاميه.
- بيريا، ناصر و همکاران، 1374، روانشناس رشد با نگرش به منابع اسلامي، تهران، سمت.
- تميمى آمدى، عبدالواحدبن محمد،1410ق، غررالحكم و دررالكلم، قم، دار الكتاب الاسلامي.
- جعفري، محمدتقي، 1399، جبر و اختيار، چ هشتم، تهران، مؤسسة تدوين و نشر آثار علامه جعفري.
- جوهري، اسماعيلبن حماد، 1407ق، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربية، چ چهارم، بيروت، دار العلم للملايين.
- دهخدا، علياكبر، 1377، لغتنامه، تهران، روزنه.
- رجبی، طاهره و همكاران، 1395، «مراحل تربیت اخلاقی با تأکید بر نقش اراده»، اخلاق پژوهشگاه علوم و معارف اسلامی، دوره دوازدهم، ش 43، ص65ـ88.
- رخشاد، محمدحسين، 1392، در محضر علامه طباطبائي، قم، سماء قلم.
- رفيعي، بهروز، 1396، «درنگي در نسبت اراده با تربيت اخلاقي»، مطالعات اسلام و روانشناسي، دوره يازدهم، ش 21، ص 51ـ71.
- سبحاني، جعفر، 1381، جبر و اختيار، قم، مؤسسة امام صادق.
- صائب تبريزي، ميرزامحمدعلي، 1389، ديوان صائب تبريزي، تهران، اقبال.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، جامعة مدرسين.
- طوسى، محمدبن حسن، 1411ق، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، بيروت، مؤسسة فقه الشيعه.
- فصيحي، محمدحسين، 1384، «اراده»، کلام اسلامي، ش 54، ص 115ـ123.
- فيض کاشاني، ملامحسن، 1372، راه روشن، مشهد، بنياد پژوهشهاي اسلامي.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، الکافي، تصحيح علياکبر غفاري، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 12/9/ 1393، درسهاي اخلاق دفتر مقام معظم رهبري.
- ـــــ ، 1370، آموزش فلسفه، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1380، بهسوي خودسازي، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1383و 1388، بهسوي او، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1384الف، آموزش عقايد، چ هفدهم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1384ب، راهيان كوي دوست، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1392و 1393، انسانسازي در قرآن، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1394، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1398، در جستجوي عرفان اسلامي، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- مطهري، مرتضي، 1399، انسان و سرنوشت، تهران، صدرا
- مظاهري، حسين، 1397، سير و سلوک، قم، مؤسسة فرهنگي مطالعاتي الزهراء.
- موسوي خميني، سيدروحالله، 1392، شرح چهل حديث، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- موسوي لاري، مجتبي، 1376، رسالت اخلاق در تکامل انسان، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- مهدوي کني، محمدرضا، 1373، نقطه آغازين در اخلاق عملي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- همتبناري، علي، 1379، «بررسي اولويتهاي تربيت اخلاقي از ديدگاه امام علي در نهجالبلاغه»، تربيت اسلامي، ش 4، ص 539ـ568