بررسی و تحلیل دیدگاه علامه مصباح یزدی در زمینه مفهوم «تربیت»
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
با تفحص در آثار فلاسفه و انديشمندان قديم و معاصر پي خواهيم برد که برخي از آنان تعريف صريح و روشني از «تعليم وتربيت» ارائه ندادهاند. ازجمله آنها ميتوان به افلاطون و ارسطو و غزالي اشاره کرد، هرچند بهگونهاي ميتوان از بيانات ايشان تعريفي از «تربيت» استخراج و استنباط کرد. برخي ديگر نيز معتقدند که براي تعريف «تربيت» بايد بهسراغ مصاديق آن رفت (اعرافي و همکاران، 1372، ج1، ص233-234). آر. اس. پيترز (R.S.Peters) ازجمله کساني است که تا حدي طرفدار اين ديدگاه است و با بررسي معاني واژه «تعليم و تربيت» کوشیده است معيارهايي انتزاع کند که به عقيده وي ميتوان بهوسيله آنها فرايند تعليم و تربيت را از غير آن بازشناخت (زيباکلام و حيدري، 1384، ص37). برخي هم براي «تربيت» تعريفهايي بيان کردهاند. بهنظر ميرسد در هر علمي ضرورت دارد مفاهيم بنيادين آن علم تعريف شود و نميتوان از عدم امکان تعريف دفاع کرد (ر.ک: اعرافي و همکاران، 1372، ج1، ص233-234).
در تعريف «تربيت»، بجاست بين نگاه انديشمندان مسلمان و غير مسلمان، تفکيک قائل شویم؛ زيرا تربيت تحت تأثير ايدئولوژيها، مباني و نگرشهاي مادي و الهي، اهداف و روشهاي متفاوتي را دنبال ميکند و بر ايناساس مفهوم متفاوتي از آن ارائه شده است؛ زيرا بديهي است که هر تعريفي از تربيت، بيانگر هدفي است که معرِّف آن براي تربيت متصور و به آن معتقد است. يکي از مهمترين تفاوتهاي قابل ذکر آن است که در روشهاي تربيتي در انديشه غيرديني، غالباً از روشهاي بيروني استفاده ميکنند. منظور از «روشهاي بيروني» روشهايي است که از بيرون بر تربيتشونده تأثير ميگذارند و در اين بين به فطرت که وديعهاي الهي در اندرون انسان است، توجهي ندارند. این در حالي است که انديشمندان اسلامي انسان را فطرتاً تربيتپذير ميدانند (شريعتمداري، ۱۳۷۳، ص۹).
هدف از تربيت در نگاه دين، رشد الهي، طهارت، حيات طيبه، عبادت، تقوا، قرب، رضوان، تزکيه و تهذيب (باقري، ۱۳۸۵، ص۵۳)؛ اصلاح رابطه انسان با خودش، طبيعت، جامعه، و تاريخ و... (دلشاد تهراني، ۱۳۸۰، ص۷۷)؛ و طبق نظر استاد مصباح فراهم کردن زمينهها و عوامل براي به فعليت رساندن و شکوفاکردن همه استعدادهاي انسان و حرکت تکاملي او بهسوي هدف مطلوب يعني قرب الهي است (مصباح یزدی، بیتا، جزوه علوم تربيتي). اما انديشمندان غربي هدف از تربيت را برانگيختن و گسترش حالات جسمي، عقلي و اخلاقي متربي (گروه نويسندگان، ۱۳۸۴، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۵)، يا کاميابي متربي در جامعه آينده (همان) ذکر کردهاند.
مفهومشناسي تربيت
در بررسي و تحليل يک واژه، مناسب است آن واژه را در دو گستره لغت و اصطلاح بررسي کنیم:
1. «تربيت» در لغت
درخصوص واژه «تربيت» فراوان سخن گفته شده است. آنچه بهاجمال ميتوان گفت اين است که:
«تربيت» در زبان فارسي بهمعناي «پروردن، آداب و اخلاق را به کسي ياد دادن، آموختن و پروردن کودک تا هنگام بالغ شدن» بهکار رفته است (دهخدا، 1377، ج4، ص5776).
در زبان عربي واژه «التربيه» مصدر باب تفعيل است. ریشه اين واژه ميتواند «ربو» يا «ربب» باشد (ابنفارس، بيتا، ج2، ص483، ماده ربي). ريشه «ربب» بهمعناي گوناگوني مانند «حضانت و در دامن خود پروردن، حفظ و مراعات و سرپرستي، اصلاح و برعهده گرفتن کاري و همراهي با آن و ايجاد چيزي و بهتدريج به تکامل رساندن آن آمده است» (فراهيدي، بيتا، ج۸، ص257 و ۲۸۴؛ راغب اصفهاني، بيتا، ص۳77 و 340؛ ابنمنظور، 1384، ج1، ص401).
راغب اصفهاني در بيان معناي «رب» اينگونه آورده است: «الرَّبُ في الأصل: التربيّه، و هو إنشاءُ الشيءِ حالاً فحالاً إلى حدِّ التمام» (راغب اصفهاني، بيتا، ص377 و 340). نکته مهم در معنايي که راغب اصفهاني در کتاب خويش آورده، تدريجي بودن تربيت است که قابل توجه و بسيار مهم است.
اما جامع سخن را ميتوان در کلام علامه مصطفوي ديد. ايشان پس از بيان گفتارهاي مصباح اللغه، معجم مقاييس اللغه و لسان العرب، اصل واحد يا همان گوهر معنايي در اين ماده را «تورم همراه با زياد شدن» دانسته است؛ بدينمعنا که شيء در خودش متورم شده و بدان وسيله براي او فضل و زيادت حاصل شده است: «أنّ الأصل الواحد في هذه المادّه هو الانتفاخ مع زيادة بمعنى أن ينتفخ شيء في ذاته ثم يتحصّل له فضل و زياده» (مصطفوي، بيتا، ج۴، ص۳۵). او معتقد است: ديگر معاني لغوي که لغتدانان براي اين ريشه بيان داشتهاند، اصل آن نیست، بلکه شباهتي به اين ريشه دارد و از آثار و لوازم آن است؛ همچون معناي «زيادت، فضل، نمو، الطول، العظم، الزکاء و...». در اينجاست که فرق ريشه «ربو» با «ربب» و «ربا» مشخص ميشود؛ زيرا «ربا» بهمعناي «علا» و «طال» است و «ربب» بهمعناي سوق دادن و جهت دادن او بهسوي کمال و برطرف کردن کمبودها بهواسطه تخليه و جايگزيني است، خواه در انسان واقع شود يا حيوان و يا گياه (همان). بنابراين بهنظر ميرسد با توجه بهمعناي اصطلاحي «تربيت» ـ که بعداً بيان میشود ـ درستتر آن است که تربيت را از ريشه «ربب» بدانيم.
2. «تربيت» در اصطلاح
در ميان انديشمندان قرون گذشته، از سخنان افلاطون (۳۴۶-۴۲۷ق.م) چنين برميآيد که وي تعليم و تربيت را «کشف استعدادهاي طبيعي و شکوفا ساختن آنها» ميداند (گروه نويسندگان، ۱۳۸۴، ج۱، ص۱۶۷-۱۷۳). اما گفتههاي ارسطو (۳۲۲-۳۸۴ق) حاکي از آن است که تلقي وي از تربيت «مجموعه اعمالي است که بهوسيله خانواده يا دولت براي ايجاد فضايل اخلاقي و مدني در افراد صورت ميپذيرد» (همان، ص۱۷۳-۱۷۸). بهنظر ميرسد تعريف ارسطو از تربيت بهگونهاي غايتمدارانه باشد.
در ميان انديشمندان غربي، کساني همچون جان استوارت ميل (ر.ک: رفيعي، 1379، ج3، ص90)، جان ديويي (گروه نويسندگان، ۱۳۸۴، ج۱، ص۲۶۱)، اميل دورکيم (همان، ص۲۲۴-۲۲۵)، ويليام جيمز و کانت (رفيعي، 1379، ج3، ص91-92) براي تربيت بيان كردهاند. کانت تربیت را پرورش و تأدیب و تعلیم همراه با فرهنگ میداند و معتقد است: «مربی باید در پی کامیابی متربی در جامعه آینده باشد؛ جامعهای که بهمراتب از جامعه کنونی برتر است» (همان). در ميان تعاريف بيان شده، تعريف کانت در اين زمينه تا حدي به تعريف استاد مصباح ـ که بعداً اشاره خواهد شد ـ نزديک است؛ زيرا در اين تعريف، به استعداد و زمينهها توجه شده و بيانگر کارايي تربيت در صورت وجود استعداد است، و چنانچه زمينه تربيت وجود نداشته باشد اين امر بهسرانجام نخواهد رسيد. اما در هيچيک از تعاريف مزبور به ذوابعاد بودن انسان و برخورداري وي از جسم و روح اشارهاي نشده است. در نتيجه هدفي که براي تربيت درنظر ميگيرند صرفاً رشد فردي يا اجتماعي دنيوي متربي است.
از ميان انديشمندان اسلامي معاصر که در زمينه تربيت قلم زدهاند، میتوان از حضرت امام خميني بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي ايران، بهعنوان طراح و باني انديشه اسلامي در قرن حاضر نام برد که با الهام از مکتب نجاتبخش اسلام، در زمينهها و موضوعات گوناگون ازجمله تعليم و تربيت انديشههاي نابي را مطرح کرده است. در بحث تعليم و تربيت در انديشه تربيتي حضرت امام انسجام خاصي بين عناصر و مفاهيم اساسي تعليم و تربيت، يعني انسانشناسي، جهتگيري تربيتي، مفهوم «تربيت»، هدف تربيت، محتوا و اصول تربيت، روشهاي تربيت و محصول و عوامل تربيت ميتوان ملاحظه کرد که باید در جاي خود در آن تأمل گردد. از سخنان ايشان چنين استنباط ميشود که «تربيت» همان «تزکيه» است که در قرآن همراه با «تعليم» و مقدم بر آن ذکر شده است.
ایشان در اینباره میفرماید:
گرفتاری همه ما برای این است که تزکیه نشدهایم، تربیت نشدهایم. عالم شدند، تربیت نشدند، دانشمند شدند، تربیت نشدهاند، تفکراتشان عمیق است، لکن تربیت نشدهاند و آن خطری که از عالمی که تربیت نشده است و تزکیه نشده است بر بشر وارد میشود، آن خطر از خطر مغول بالاتر است. غایت بعثت این تزکیه است. غایت آمدن انبیا این تزکیه است (موسوی خمینی، 1379، ج14، ص169-209).
نکته اصلي فرمايش ایشان اين است که ايشان تربيت را تزکيه و پاکي نفس که مقدمه سير الي الله است، ميداند؛ تزکيهاي که نتيجهاش شناخت خدا و حرکت بهسوي الله در صراط مستقيم و نهايت آن خداگونه شدن است. اين تعريف نيز با تعريف و انديشه استاد مصباح از «تربيت» سازگار است.
شهيد مطهري نيز «تربيت» را همان پرورش دادن استعداد بالقوه و آنچه در سرشت آدمي است، ميداند و معتقد است: تربيت بايد ناظر بر فطريات انسان باشد (مطهري، 1386، ص43-44).
تربيت در کلام استاد مصباح
«تربيت» از منظر استاد به دو معناست: معناي عام و معناي خاص. مفهوم عام «تربيت»، حتي درباره گياهان هم بهکار برده ميشود. اما در کنار اين معناي عام، تربيت معناي خاصي هم دارد که ويژگيهايي در آن اخذ ميشود. در تبيين مفهوم عام «تربيت»، ايشان باغباني را مثال ميزند که درختي را تربيت ميکند؛ درختي که داراي استعدادهايي خاص و شناخته شده است. کار باغبان فراهم آوردن زمينه و شرايط مساعد براي رشد درخت است؛ يعني تهيه وسايلي مثل هوا، کود، نور و آب؛ تا اينکه آن استعدادهاي نهفته در درخت، خودبهخود شکوفا شود. اما «تربيت» در مفهوم خاص، همان تربيت مختص انسان است. تربيت درباره انسان داراي يک قيد اضافي است و آن اينکه علاوه بر فراهم آوردن شرايط مساعد رشد، لازم است زمينهاي براي انتخاب صحيح او نيز فراهم شود (مصباح یزدی، 1391).
از نظر ايشان مايههايي در انسان وجود دارد که با تقويت شدن، رشد ميکند و بهسويي که کمال او به آنجا منتهي گردد، جهت داده ميشود. اما سرانجام اين خود اوست که بايد انتخاب کند و اراده کند؛ کار رشد در دست خود فرد است.
مربي فقط زمينههاي کمکي را فراهم ميکند. بهعبارت ديگر، مربي نقش کاتاليزور را دارد. در امر تربيت، مربي صرفاً با ايجاد شرايط لازم، موجب خواهد شد سرعت مورد نياز براي بيدار شدن عوامل خفته در انسان فراهم شود، انگيزهها تقويت شود و خود شخص حرکت اختياري را آغاز کند و به کمال اختياري برسد. اين عوامل در مراتب مختلف رشد، مؤثر است؛ از تربيت بدني و جسمي شروع ميشود و تا تربيتهاي اخلاقي و عرفاني در سطوح عالي ادامه مييابد. بنابراين آنچه مهم است روي آن تکيه کنيم اين است که مربي بايد شرايط انتخاب را براي متربي فراهم کند؛ بهگونهاي که اراده او بهسمت و سوي صحيحي سوق داده شود؛ اما ـ بهخلاف مربي درخت يا مثلاً ساير حيوانات ـ هيچگاه نميتواند به جاي او تصميم بگيرد يا اراده کند (همان).
تعليم و تربيت
با توجه بهمعناي «تربيت»، تعريف استاد از تعليم و تربيت اين است:
تعليم و تربيت عبارت است از: فراهم کردن زمينهها و عوامل براي بهفعليت رساندن و شکوفاکردن همه استعدادهاي انسان و حرکت تکاملي او بهسوي هدف مطلوب، بهوسيله برنامهاي سنجيده و حساب شده (مصباح يزدي، بيتا، جزوه علوم تربيتي).
در اين تعريف ابتدا روي اين مسئله تکيه شده است که معلم و مربي بايد با روشهاي گوناگون و مناسب ـ همچون گفتوگو، کلاس درس، گردشهاي علمي، و يا استفاده از ابزارهاي سمعي و بصري و امثال آن ـ زمينهاي فراهم سازد تا استعدادهاي متربي شکوفا شود.
در تعريف گفته شد: «حرکت انسان بهسوي هدف مطلوب»؛ ايشان معتقد است:
هدف مطلوب عام است؛ يعني هر مربي ميتواند هدف مطلوب خود را چيزي قرار دهد. بنابراين اگر هدف مطلوب مشخص ميشد، مثلاً گفته ميشد: قرب به خداوند متعال مطلوب است، هر تعليم و تربيتي که اين هدف را دربر نداشت، اصلاً از دايره تعليم و تربيت خارج ميشد... البته در مقام ارائه مصداق ممکن است ما هدف مورد نظر خود را بيان کنيم؛ اما گفته شد براي اينکه متعلم به هدف مطلوب دست يابد، داشتن يک برنامهريزي صحيح و منظم ضروري است. در آخر نيز بر اين نکته تکيه کرديم که «بهوسيله برنامه سنجيده و حساب شده» (مصباح يزدي، بيتا، جزوه علوم تربيتي، ص19- 21؛ همو، 1381).
ممکن است اشکال شود که در اين تعريف، شناخت استعداد بيان نشده است، در حالیکه در مقدمات گفته شد: معلم بايد استعدادهاي متعلم را شناسايي کند. ايشان در پاسخ به اين اشکال مقدّر ميفرمايد:
درست است که شناخت استعدادها براي تعليم و تربيت لازم است، اما اين شناخت متن تعليم و تربيت نيست، بلکه مقدمه آن است. تربيت کردن يعني: زمينه رشد را فراهم کردن. البته طبيعي است که قبلاً بايد استعدادها و برنامه و هدف هم شناخته شده باشد؛ اما خود شناختن، متن تربيت نيست... (مصباح يزدي، بيتا، جزوه علوم تربيتي).
شايد در تعليم و تربيت مسائل زيادي دخالت داشته باشد؛ اما چيزي که بايد روي آن تکيه کرد اين است که متربي يک آلت بياراده در دست مربي نيست و با وجود اينکه عوامل زيادي از طرف مربي يا محيط يا عوامل ارثي و مانند آن براي صفات خاصي فراهم ميشود، درعينحال، انتخاب شخص متربي و متعلم مطرح و مؤثر است؛ اين خود اوست که بايد انتخاب کند و براي رسيدن به رشد فعاليت کند. حال با فعاليت ذهني و دروني يا فعاليت خارجي. اما اين دليل نميشود که اينها جزو تعليم و تربيت باشد. (همان)
تزکيه
بحث از «تزکيه» در اينجا بدان سبب است که در تعاريف برخي انديشمندان تعليم و تربيت، تزکيه در کنار تربيت، و چهبسا مترادف با آن بيان شده است (ر.ک: موسوی خميني، 1379، ج5، ص10، 14 و 19). هرچند برخي ديگر آن را متفاوت از تربيت برشمردهاند (مطهري، 1386، ص43-44). آنچه از کلام علامه مصباح برميآيد اين است که ايشان تزکيه را مکمل تربيت و لازمه آن ميداند:
«تزکيه» واژهاي عربي است و در زبان فارسي، لفظ واحدي که دقيقاً معناي آن را برساند و معادل آن باشد، سراغ نداريم. براي بيان معناي دقيق آن در فارسي بايد چند واژه را کنار هم بگذاريم؛ مفاهيمي از قبيل: شکوفايي استعدادها، بالندگي و رشد و کمال يافتن در معناي «تزکيه» مندرج است. قرآن اين مفهوم را در مقابل «تدسيه» بهکار برده است؛ آنجا که ميفرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها * وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها» (شمس: 9-10). مورد اصلي استعمال اين کلمه در پرورش درخت است؛ زماني که باغباني به درخت رسيدگي ميکند، آن را هرس کرده، آب و خاک و نور مناسب آن را تأمين ميکند تا درخت رشد کند و به ثمر برسد. در اين کارِ باغبان، هم جهت اثباتي هست و هم جهت سلبي. براي رشد درخت، از يکسو دادن آب و کود و فراهم کردن نور و حرارت کافي لازم است و از سوي ديگر، قطع شاخههاي اضافه و هرس کردن آن نيز ضروري است. علاوه بر کارهاي ايجابي و اثباتي، حذف زواید و برطرف کردن آلودگيها نيز در شادابي و باروري هرچه بهتر و بيشتر درخت تأثير دارد (مصباح يزدي، 1383، ص3 ؛ نيز ر.ك: همو، 1395الف، ص440؛ همو، 1384، ص61؛ همو، 1395ب، ص37).
علامه مصباح معتقد است: تزکيه درباره انسان نيز همين دو بعد را دارد؛ هم لازم است چيزهايي را در نفس ايجاد کنيم و هم لازم است چيزهايي را بزداييم و از بين ببريم. اين جهت تشابه تزکيه درخت و تزکيه انسان است؛ اما اين دو، تفاوتهايي نيز دارند (مصباح يزدي، 1395ب، ص37).
در بيان استاد مصباح يکي از تفاوتهاي اساسي تزکيه درخت و تزکيه انسان در زمینه اراده و اختيار است. توضيح ايشان اين است که درختي که باغبان تربيت ميکند از خود ارادهاي ندارد. اين باغبان است که مطابق خواست و اراده خود به درخت رسيدگي ميکند؛ به آن آب و کود ميدهد و شاخ و برگ زايد آن را قطع ميکند. اما تزکيه انسان اينگونه نيست، بلکه با اراده و اختيار خودِ او انجام ميگيرد. کسي نميتواند انسان را با اجبار و تحميل بهسوي رشد و خوبيها رهنمون شود و بيآنکه خود بخواهد، او را بهشتي کند. قرآن کريم درخصوص هدايت، خطاب به پيامبر اکرم ميفرمايد: «إِنَّک لاتَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکنَّ اللّهَ يهْدِي مَنْ يشاء؛ درحقيقت، تو هرکس را دوست داري نميتواني راهنمايي کني، ليکن خداست که هر که را بخواهد راهنمايي ميکند» (قصص: 56). آري، حتي پيامبر با آن مقام عظيم و ولايت معنوي خود بر انسانها، نميتواند هرکس را که خود خواست، هدايت کند. هدايت کار خداست و هرکه را او بخواهد، هدايت ميکند. درخصوص تزکيه نيز قرآن اينچنين ميفرمايد: «بَلِ اللّهُ يزَکي مَنْ يشاء» (نساء: 49)؛ بلکه خداست که هرکه را بخواهد پاک ميگرداند. براساس اين آيه، تزکيه نيز مانند هدايت کار خداست. مؤمن بايد متوجه باشد که اختيار همه امور در دست خداست و هيچکاري، فعلي و حرکت و سکوني بدون اذن او انجام نميگيرد.
در جايي ديگر ميفرمايد: «يزَکيهِمْ وَ يعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَه؛ (پيامبر) آنان را پاک ميگرداند و کتاب و حکمت بديشان ميآموزد» (آلعمران: 164). در اين آيه تزکيه را کار پيامبر ميداند. در جاي ديگر نيز تزکيه را به خود انسان نسبت داده، ميفرمايد: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکاها؛ به تحقيق رستگار شد کسي که آن [نفس] را پاک گرداند» (شمس: 10). فاعل مستقل خداست و فاعليت پيامبر و انسان با اجازه خداوند و در طول فاعليت خداي متعال است؛ و اين همان معناي «توحيد افعالي» است.
بنابراين يکي از تفاوتهاي اساسي تزکيه انسان و تزکيه درخت، در داشتن و نداشتن اختيار است. درخت از خود اختياري ندارد و نميتواند در مقابل عمل باغبان که درصدد تزکيه آن برميآيد، مقاومتي نشان دهد و يا انتخابي داشته باشد. اما تزکيه انسان امري ارادي و اختياري است. کسي نميتواند بر انسان تأثير قهري و جبري داشته باشد و اگر انسان نخواهد، نمیتواند او را بهسويي خاص ببرد. کمال انسان در آن است که با «اراده و اختيار خود» راه صحيح را انتخاب کند و در مسير خوبي و صلاح طي طريق نمايد.
به عقيده استاد، کسي که به تزکيه انسانها مبادرت ميورزد بايد زمينهاي فراهم آورد تا آنان با اراده و اختيار خود در جهتِ نيل به کمالات انساني تلاش کنند. «اراده» فعل خود انسان است و کسي نميتواند آن را در انسان ايجاد کند، اما مربي ميتواند مقدماتي را فراهم کند که توجه متربّي به خوبيها و کمالات معطوف گردد و به اراده کردن آنها تشويق شود.
بنابراين معناي «تزکيه» انسان اين است که کساني درصدد برآيند و براي ديگران زمينهاي فراهم کنند که آنان با اراده خود بهسوي خوبيها و کمال سوق داده شوند، برخلاف تزکيه درخت که امري قهري است و بيهيچگونه دخالتي از ناحيه خود درخت، اتفاق ميافتد.
تفاوت مهم ديگري که ايشان بين تزکيه انسان و تزکيه درخت ذکر ميکند اين است که انسان برخلاف درخت ميتواند «خودتزکيه» باشد. درخت خود نميتواند زمينه رشد و نمو و تکامل خود را فراهم کند، اما چنين امکاني براي انسان وجود دارد. براي تزکيه، درخت راهي ندارد جز اينکه چشم به راه باغبان باشد؛ اما انسان همانگونه که ميتواند «خودآموز» و «خودتعليم» باشد، ميتواند «خودپرور» و «خودتزکيه» نيز باشد. البته تأثير و کمک «معلم» و «مربي» در امر «تعليم» و «تربيت» غيرقابل انکار است؛ اما انسان هميشه و ضرورتاً نبايد در هر مرحله و هر زمينهاي منتظر معلم و مربي باشد. در بسياري اوقات، امکان «خودآموزي» و «خودپروري» براي انسان وجود دارد و در بسياري از مراحل تزکيه و تکامل، نميتوان نائل نشدن به آنها را به گردن نبود استاد و مربي انداخت: چنان که شنيدهايم: بياستاد و مراد نبايد راه طريقت و سير و سلوک را درپيش گرفت. «بي پير مرو تو در خرابات هرچند سکندر زماني».
بايد بدانيم که اين امر مربوط به مراتب عالي خودسازي و تزکيه نفس است. بسياري از مراحل و مراتب سير و سلوک و تزکيه نفس، بياستاد و مربي نيز قابل دسترسي است. کمبودها، نقصها و ضعفها در اين مراتب و مراحل را نبايد ناشي از نبود استاد و مربي دانست، که اين نوعي فرافکني و عذري غيرموجه است. در اين مراحل، آيات قرآن، احاديث و معارف اهلبيت و کتابهاي علما و بزرگان اخلاق و سير و سلوک ميتواند جاي خالي استاد را پر کند و سالک را کفايت نماید (مصباح يزدي، 1392، ص15).
رابطه تعليم و تربيت
استاد مصباح معتقد است: مفهوم «تربيت» اوسع از «تعليم» است؛ زيرا تربيت رشد دادن همه استعدادهاست که يکي از آن استعدادها هم استعداد علمي، فکري، و عقلي است که «تعليم» نام دارد.
کار معلم آن است که استعداد متعلم را براي رسيدن به يک مطلب به فعليت ميرساند. در اينجا تغييري که در متعلم بهوجود آمده و حرکتي که بهسوي کمال ايجاد شده، همان «تربيت» است؛ اما تربيت نيروي فکر و عقلي متعلم.
از منظر ايشان «تعليم» يکي از مصاديق «تربيت» است. ايشان ميفرمايد:
يک رابطه ديگري نيز (بين تعليم و تربيت وجود) دارد. تربيت انسان (چون موجودي است داراي شعور و ادراک و کمالات انساني) از راه علم و آگاهياش حاصل ميشود. (معلم) ناچار وقتي بخواهد در ابعاد ديگر هم او (متربي) را به کمال برساند، چيزي به او ياد ميدهد.... پس تعليم در ساير ابعاد غير فکري و ذهني هم مقدمه است و ابزار و وسيلهاي است براي تربيت (مصباح يزدي، بيتا، جزوه علوم تربيتي، ص17-21؛ همو، 1381).
البته ايشان معتقد است که نقطهاي افتراقي هم بین تعليم و تربيت وجود دارد و آن وجود عنصر «تمرين و تکرار» و بهکارگيري عملي آموختههاست:
... گاهي انسان دانشي را بهخوبي فراميگيرد، اما در هنگام عمل نميتواند دانستههاي خود را پياده کند و براي اينکه بتواند در مقام عمل از آموختههاي خود استفاده کند، نياز به ممارست و تمرين دارد. توضيح آنکه بعضي از دانشها صرفاً يکسري مفاهيم ذهني هستند که انسان بايد سعي کند آنها را خوب درک کند و بهخاطر بسپارد و فراموش نکند؛ ولي جلوه عملي و خارجي ندارند، گروهي ديگر از دانشهاي انسان کاربردي هستند که بايد عملاً پياده شوند و از اينروي، بايد علاوه بر فراگرفتن مفاهيم مربوط، با تمرين و فراهم ساختن مقدمات لازم، مهارتهاي عملي را کسب کرد؛ مثلاً براي کسي که ميخواهد راننده شود، صرف دانستن يکدسته از مفاهيم علمي و مواد آييننامه رانندگي کافي نيست، و تا پشت فرمان ننشيند و تمرين نکند راننده نميشود، پس مهارت عملي غير از دانستنيهاي ذهني است. نقش بارز و مهم مربي اين است که زمينهاي را فراهم کند تا تربيتپذير، دانستنيها را که غالباً در حکم قواعد کلي هستند، عملاً تمرين و تجربه کند؛ يعني بکوشد از آن دانستنيها و قواعد کلي، دستورالعملهاي جزئي استخراج کند و به تربيتپذير گوشزد کند که در چه مرحلهاي، فلان دستورالعمل تربيتي را تمرين و اجرا کند (مصباح يزدي، 1395ب، ص38-40).
رابطه خودسازي و تربيت
گفته شد که تعليم و تربيت براي اين است که استعدادهاي نهفته افراد، با کمک مربيان شکوفا شود و به فعليت برسد. از تربيت باغبان نسبت به گل گرفته تا تربيت موجودات زنده و سرانجام تربيت انسانها. انسانها ذاتاً استعدادهاي نهفتهاي دارند که خودبهخود شکوفا نميشود. مربي کمک ميکند تا اين استعدادها به فعليت برسد. چنين چيزي معناي «تربيت» است. بهنظر استاد مصباح، اگر مفهوم «تربيت» را وسيعتر درنظر بگيريم شامل خودپروري هم ميشود:
... «خودپروري» روشي است که فرد براي «خودسازي» برميگزيند. البته ممکن است کسي اين روش را از ديگران بياموزد، اما عملاً خودش آن روش را پياده ميکند. بنابراين، خودسازي هم نوعي تربيت است، منتها تربيت و تأديب نفس قبل از تربيت و تأديب ديگران است (مصباح یزدی، 1391).
رابطه تزکيه و تربيت
مسئلهاي که در اين بحث محل تأکيد بود و در برخي از تعاريف نيز به آن اشاره شد، مسئله «تزکيه» و «تربيت» بود. گرچه اين دو کلمه از حيث مفهوم بههم نزديک هستند، اما بهنظر ميرسد «تزکيه» بار معنايي بيشتري داشته باشد. استاد مصباح در اين زمينه ميفرمايد:
«تربيت» عبارت است از: فراهم ساختن زمينههاي رشد و شکوفايي تربيتپذير و رساندن او به مرحلهاي که استعدادها و قابليتهايش را بروز دهد. اما گاهي مربي بجز فراهم ساختن زمينههاي خارجي براي رشد موجود تربيتپذير، خودش نيز در تربيتپذير و عوامل پيرامون آن تصرفاتي انجام ميدهد؛ مثلاً باغبان تنها به کود و آب دادن به درخت اکتفا نميکند، بلکه برگها و شاخههاي اضافي آن درخت را هرس ميکند و موانع رشد و شکوفايي آن را حذف ميکند. به مجموع اين فعاليتها و تصرفات «تزکيه» ميگويند. پس پيراستن و حذف موانع رشد و کاستن از چيزي که در مواردي انبوه آن، از کيفيت و کميت محصول ميکاهد نيز «تزکيه» ميباشد (مصباح يزدي، 1383، ص24).
رابطه تزکيه با تعليم کتاب و حکمت
هدف انبيا از بعثت و در راستاي هدف نهايي تزکيه، «تعليم و حکمتآموزي» است. خداوند انبيا را با هدف «تعليم» و «تزکيه» بشر به رسالت مبعوث کرد: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يتْلُوا عَلَيهِمْ آياتِهِ وَ يزَکيهِمْ وَ يعَلِّمُهُمُ الْکتابَ وَ الْحِکمَةَ» (جمعه: 2)؛ اوست آن کس که در ميان بيسوادان فرستادهاي از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بديشان بياموزد. انبيا و اوصياي آنان نيز با تحمل رنجها و مصائب، اين رسالت را انجام دادند و رفتند. آخرين آنان نيز پيامبر اکرم و ائمه اطهار بودند. استاد مصباح در اينزمينه ميفرمايد:
... «تعليم» کتاب و حکمت عبارت است از: تفسير قرآن و ذکر حقايق و تفاصيل احکام و حکمتهاي نهفته در کتاب خداوند که تنها معلم حقيقي قرآن و کسي که دلش ظرف نزول قرآن گشته، توان کشف و ارائه آنها را دارد. اما «تزکيه» عبارت است از: تربيت معنوي، روحي و اخلاقي و تأثيري که مربي بر ديگران ميبخشد. اين تزکيه گاهي جنبه فردي دارد؛ يعني فرد در ارتباط با مربي قرار ميگيرد و از مواعظ و نصايح او بهرهمند ميگردد و تحت تأثير تربيت او، درونش تزکيه ميگردد. گاهي اين تزکيه و تربيت، جنبه عمومي و اجتماعي دارد و جمعي در معرض تربيت مربي قرار ميگيرند و هرکس در حد ظرفيت و به فراخور حالش، تربيت ميپذيرد. با توجه به تأکيد قرآن بر مقام تزکيه براي رسول خدا اهميت موضوع تربيت و تهذيب اخلاق و تزکيه نفس، آشکار ميگردد، اما ما از آن غافل هستيم و بيشتر به علم ميپردازيم و چندان توجهي به تزکيه و خودسازي نداريم. درصورتيکه اگر بتوانيم همه علوم، ازجمله علوم اسلامي، را فراگيريم ـ که بيشک بجز پيامبر و اهلبيت (که جامع همه علوم بودند) محال است ديگران به اين جامعيت علمي دست يابند... علمي منشأ قرب الهي و ارزشمند است که توأم با تزکيه و عمل باشد. درواقع «تربيت» و «تزکيه» مقوّم فيض و رحمتي است که توسط پيامبر گسترش مييابد و بدون تزکيه، نه فقط علم سودي ندارد، بلکه گاهي زيانش بيشتر است. پس حذف عنصر تزکيه و تربيت بهمعناي فراهم کردن زمينه براي شيطان است. بنابراين، مقام تربيت و تزکيه ازجمله مقامات رسول خدا بود که پس از ايشان اين مقام به اهلبيت سپرده شد و آنها وظيفه تربيت و تزکيه مردم را به عهده گرفتند (مصباح يزدي، 1383، ص17).
نتيجهگيري
1. ريشه واژه «تربيت» را «ربو» يا «ربب» يا «ربي» و بهمعناي «زيادت» ذکر کردهاند. اما نکته مهمي در معناي راغب اصفهاني از تربيت ذکر شده و آن تدريجي بودن تربيت است که قابل توجه و بسيار مهم است. علامه مصطفوي گوهر معنايي اين ماده را «تورم» همراه با زياد شدن دانسته است و معاني لغوي را که لغتدانان براي اين ريشه بيان داشتهاند، اصل نميداند، بلکه بهزعم وي شباهتي به اين ريشه دارند و از آثار و لوازم آن هستند.
2. درخصوص معناي اصطلاحي «تربيت»، يکي از مهمترين تفاوتهاي قابل ذکر در انديشه مربيان غربي و اسلامي اين است که در روشهاي تربيتي در انديشه غيرديني، غالباً از روشهاي بيروني استفاده ميکنند؛ يعني روشهايي که از بيرون بر انسان تأثير ميگذارند و در اين بين، به «فطرت» که وديعهاي است الهي در اندرون انسان، توجهي ندارند. این در حالي است که انديشمندان اسلامي انسان را فطرتاً تربيتپذير ميدانند.
3. از ميان انديشمندان اسلامي ديدگاهها و نظرات امام خميني در زمينه تربيت قابل تأمل است. از سخنان ايشان چنين استنباط ميشود که تربيت همان تزکيهاي است که در قرآن همراه با تعليم و مقدّم برآن ذکر شده و مقدمه سير الي الله است. اما شهيد مطهري معتقد است: منظور از «تربيت» پرورش دادن استعداد بالقوه است و آنچه در سرشت آدمي است. بنابراين تربيت باید ناظر بر فطريات باشد. بيان اين دو انديشمند از «تربيت» تا حد زيادي با بيان استاد مصباح سازگار است؛ زيرا هر دوي آنها بر وجود استعدادهاي دروني متربي و لزوم توجه مربي به آنها در فرايند تربيت تأکيد دارند.
4. «تربيت» از منظر استاد مصباح داراي دو مفهوم عام و خاص است؛ مفهوم عام آن درخصوص گياهان و حيوانات هم بهکار برده ميشود. از نظر ايشان مايههايي در انسان وجود دارد که با تقويت شدن، رشد ميکند و بهسويي که به کمال او به آنجا منتهي گردد، جهت داده ميشود. اما سرانجام اين خود اوست که بايد انتخاب کند. در تعريف استاد از تعليم و تربيت، فراهم کردن زمينهها و عواملی براي به فعليت رساندن و شکوفا کردن همه استعدادهاي انسان وجود دارد و اين شکوفايي موجبات حرکت تکاملي او بهسوي هدف مطلوب را در صورتيکه بهوسيله برنامهاي سنجيده و حساب شده باشد، فراهم ميکند.
به اعتقاد ايشان درخصوص انسان لازم است چيزهايي را در نفس او ايجاد کنيم و نيز لازم است چيزهايي را از نفس او بزداييم. زدودن همان «تزکيه» است. مربي، هم در تربيت و هم در تزکيه بايد زمينهاي فراهم آورد که متربي با اراده و اختيار خود در جهتِ نيل به کمالات انساني خويش تلاش کند.
5. استاد مصباح معتقد است: مفهوم تربيت اوسع از تعليم است؛ زيرا تربيت رشد دادن همه استعدادهاست که يکي از آنها، استعداد علمي، فکري و عقلي است که «تعليم» نام دارد. از منظر ايشان، تعليم يکي از مصاديق تربيت است. البته نقطهاي افتراقي هم ميان «تعليم» و «تربيت» وجود دارد و آن وجود عنصر «تمرين و تکرار» در تربيت و بهکارگيري عملي آموختههاست.
- ابنفارس، احمد، بيتا، معجم مقاييس اللغه، تحقيق عبدالسلام محمدهارون، قم، مکتب الاعلام اسلامي.
- ابنمنظور، محمد بن مکرم، 1384، لسان العرب، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- اعرافي و همکاران، 1372، درآمدي بر فلسفه تعليم و تربيت اسلامي (1)، تهران، سمت و پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- باقري خسرو، ۱۳۸۵، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، چ سيزدهم، تهران، مدرسه.
- دلشاد تهراني، مصطفي، ۱۳۸۰، سيري در تربيت اسلامي، چ چهارم، تهران، نشر و تحقيقات ذکر.
- دهخدا، علي اکبر، 1377، لغتنامه دهخدا، به قلم گروهي از نويسندگان زيرنظر محمد معين و جعفر شهيدي، تهران، مؤسسه لغتنامه دهخدا، دانشگاه تهران.
- راغب اصفهاني، حسين بن محمد، بيتا، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالقلم.
- رفيعي، بهروز، 1379، آراي انديشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، ج3، تهران، سمت.
- زيباکلام و حيدري، 1384، مکتب فلسفي و تربيتي لندن (با بررسي آراء پيترز و هرست)، تفرش، دانشگاه تفرش (حفيظ).
- شريعتمداري، علي، ۱۳۷۳، تعليم و تربيت اسلامي، چ نهم، تهران، اميرکبير.
- فراهيدي، خليلبن احمد، بيتا، العين، قم، هجرت.
- گروه نويسندگان، ۱۳۸۴، فلسفه تعليم و تربيت، چ هفتم، قم، دفتر همکاري حوزه و دانشگاه.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1381، ولايت، تداوم رسالت، سخنراني در دفتر مقام معظم رهبري قم، سايت استاد مصباح يزدي.
- ـــــ ، 1383، بهسوي او، چ سوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1384، آفتاب ولايت، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1391، سخنراني در «همايش ملي امام خميني و تعليم و تربيت اسلامي در دانشگاه قم»، سايت استاد مصباح.
- ـــــ ، 1392، آيين پرواز، چ هفتم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1395الف، راه و راهنماشناسي (مجموعه کتب آموزشي معارف قرآن 4 و 5)، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1395ب، نقش تقليد در زندگي انسان، چ هشتم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، بيتا، جزوه علوم تربيتي: مباحث مطرح شده در سمينار اسلاميسازي علوم انساني در دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، قم، بينا.
- مصطفوي، حسن، بيتا، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، چ سوم، بيروت، دارالکتب العلميه.
- مطهري، مرتضي، 1386، تعليم و تربيت در اسلام، چ پنجاه و ششم، تهران، صدرا.
- موسوي خميني، سيد روحالله، 1379، صحيفه امام: مجموعه آثار امام خميني، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.


