اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال نهم، شماره اول، پیاپی 17، بهار و تابستان 1396، صفحات 37-52

    فطرت: استعداد یا فعلیت؟

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    اسدالله طوسی / استادیار مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / as.tosi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    «انسان» موضوع تربیت است و مسائل دانش تعلیم و تربیت حول محور چگونگی «شدن، تغییر و تربیت» اوست. از سوی دیگر، انسان دارای ابعاد وجودی گوناگونی است، و از مهم ترین ابعاد وجودی اش بعد فطری اوست. سؤالی که این نوشتار به دنبال پاسخ آن است این است که آیا این بُعد وجودی انسان، مانند برخی دیگر ابعادش، استعدادی است که قابلیت شدن و تغییر دارد یا موهبتی خدادادی و فعلیتی است که ثابت و لایتغیر است؟ اهمیت حل این سنخ مسائل، بنیادی بودن آن است؛ زیرا با حل آنها، تکلیف بسیاری از دست اندرکاران امر تربیت انسان در فرایند و عمل تربیت روشن خواهد شد. این پژوهش با استفاده از روش پژوهش توصیفی ـ تحلیلی، ابتدا کوشیده است با تشریح و توصیف معنای «فطرت»، «استعداد» و «فعلیت»، شناخت درستی از این واژه ها ارائه دهد. سپس در یک فرایند فعالیت عقلانی، با تحلیل و تفسیر یافته                                        ها و ضمن نقد و بررسی نظرات موجود درباره‌ی آن، نظر خود را در پاسخ به پرسش مذکور بیان دارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Innate Nature: Potentiality or Actuality
    Abstract: 
    Human is the subject of education and the issues of education discuss about the way change and education occur. On the other hand, human possesses various existential dimensions and the most important of them is his nature. The present study aims at exploring the fact that is this human dimension rooted in his talents or like other dimensions of human it is a potent talent that can change and evolve? Or is it a divine asset that cannot be changed? The reason why seeking for a remedy for these issues is of high importance is that they are fundamental. Hence solving those issues can help many education personnel in the process and adhering to the education. Using a descriptive-analytic approach the present paper aims at explaining the meaning of nature, talent and potentiality and giving a correct cognition of these terminologies. Then in a wise activity process the present article presents its notion on the natter by analyzing the data
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

      1. مقدمه

    موجوديت انسان، که موضوع تربيت است، گذشته و آيندة او، ويژگي‌ها و توانمندي‌ها، قوّت‌ها و ضعف‌ها و ديگر مسائل مرتبط با انسان، که به نحوي در فرايند تعليم و تربيت وي تأثيرگذار است، در انسان‌شناسي تربيتي موضوع بحث قرار مي‌گيرد. از جمله مسائلي که در حوزة انسان‌شناسي تربيتي مطرح است، «فطرت» انسان است. موجوديت و چيستي فطرت در انسان و نيز ويژگي‌هاي آن و ارتباط آن با فرايند تربيت وي از جمله مباحث در اين بخش محسوب مي‌شود. يکي از مسائل مهم در مبحث فطرت و ويژگي‌هاي فطري انسان، اين است که آيا فطرت و امور فطري در انسان به صورت استعداد است يا همگي بالفعل و آماده در وي نهاده شده است؟ به بيان ديگر، برنامه‌ريزان تربيتي و معلمان و مربيان با يک موجود آماده و مهيا و داراي فعليت‌ها و توانمندي‌هاي فطري، که همگي به شکوفايي رسيده‌اند مواجه‌اند؟ يا نه، متربي انساني است که در کنار ديگر نيروهاي دروني، که مستعد آن است، مستعد نيروها و توانمندي‌هاي فطري است که آمادة رشد و شکوفايي است. نوشتار حاضر در صدد روشن ساختن اين مسئله است.

    حل اين مسئله، هم به فلاسفه و نظريه‌پردازان تعليم و تربيت در مقام ارائة مبنايي انسان‌شناختي ياري مي‌رساند، و هم به مربيان و معلمان در مقام عمل و اقدام تربيتي کمک خواهد کرد. به عبارت ديگر، براي ايشان روشن خواهد شد که آيا انسان يک موجود آماده و داراي فعليت‌هاي مشخص است و در نتيجه، در مقام تربيت او قدرت ايجاد تغيير کمتري را خواهند داشت؟ يا موجود مستعدي است که معلم و مربي براي ايجاد تغيير در او، يعني به فعليت رساندن استعدادهاي وي، فرصت بيشتري در اختيار خواهند داست و خواهند توانست در مقام تربيت و پرورش، تغييرات بيشتري در وي ايجاد كنند؟ نيز با شناسايي استعدادهاي فطري انسان، خواهند دانست که او داراي آمادگي‌هاي بيشتري در برخي زمينه‌هاست. در نتيجه، در مقام تربيت، او را به سمت و سويي ديگر هدايت نخواهند کرد؛ يعني صرف هزينه و امکانات بيشتر در جهتي خواهد بود که انسان در همان جهت مستعدتر و توانمندتر است.

      1. بررسي مفاهيم
        1. 1. فطرت

    «فطرت» واژه‌اي عربي (علی اکبر دهخدا، ‎۱۳۳۷، ج 10، ص15151)[1] و صرفاً قرآني است که قبل از قرآن، در اين ساختار مسبوق به سابقه‌ نيست (جوادی آملی، 1376، ص68)، و حقيقت پيچيده‌اي است که برخي صاحب‌نظران تعريف حقيقي آن را غيرممکن ‌دانسته (همان، ص26)، بهترين راه براي شناسايي آن را مانند ديگر اصطلاحات خاص، توجه به کاربردهاي آن مي‌دانند. با بررسي کاربردهاي گوناگون «فطرت»، روشن خواهد شد که اين واژه داراي سه کاربرد متفاوت است: کاربردهاي لغوي، عرف عام، و اصطلاح خاص.

    ريشة لغوي واژة «فطرت»، «فَطَرَ» به معناي آفرينش، شکافتن، ابداع و ابتداست (راغب اصفهانی، 1414ق، ص640؛ طریحی، 1375، ج3، ص438؛ فراهیدی، 1405ق، ج‏7، ص418، مصطوفی، 1368، ج9، ص111). در آيات شريفة قرآن گرچه «فَطَرَ» به معناي آفرينش و «فاطر» از اسماء الهي و به معناي آفريدگاري است که موجودات را بدون سابقة قبلي آفريده، ولي واژة «فطرت» به خاطر ساختار صَرفي خاص(بر وزن «فِعله»)، بر کيفيتي خاص از معناي اولية «فطر»، يعني آفرينشي ويژه و به‌گونه‌اي نو و بي‌سابقه، که فقط دربارة انسان به کار مي‌رود، دلالت دارد.

    «فطرت» در عرف عام، داراي معاني و کاربردهاي متفاوتي است؛ از جمله اينکه هر استدلال عقلي که قريب به بداهت باشد فطري شمرده مي‌شود، که بديهيات اوليه و ثانويه و حتي نظريات قريب به بداهت را هم شامل مي‌گردد.

    در برخي علوم و دانش‌ها، نظير علم منطق و يا در دين و متون ديني، يعني قرآن و بيانات پيامبر و اهل‌بيت‰، واژة «فطرت» يا «فطري» داراي کاربرد و احياناً معناي خاصي است؛ مثلاً، در منطق گفته مي‌شود: شناخت‌هاي حصولي و عقلي معارفي است که دستگاه ادراکي انسان آنها را تعقل و فهم مي‌کند. دستگاه ادراکي انسان به گونه‌اي سامان يافته است که به برخي مدرکات، بدون نياز به برهان و دليل و به مدد يک توان فطري خدادادي، دست يافته، آن را مي‌فهمد. اين مدرکات فطري حصولي، به «مدرکات بديهي» يا «فطريات منطقي» نيز شناخته مي‌شوند؛ يعني قضايايي كه ثبوت محمول براي موضوع به سبب واسطه‌اي است كه نياز به كشف ندارد و خود بديهي و مسلّم است. البته برای بیان مدرکات فطری حصولی انسان عبارات و نیز تقسیم‌بندی‌های دیگری نیز وجود دارد. مثلاً گفته شده که: شناخت‌های حصولی فطری، سه نوعند: برخی از بدیهیات اولیه‌اند که منسوب به «فطرت عقل» می‌باشند. بعضی دیگر از بدیهیات ثانویه هستند که در منطق به «فطریات» معروفند. و مواردی نیز از نظریات قریب به بدیهی‌اند. مقصود از قسم اخیر شناخت‌هایی است که هر فردی از انسان‌ها، حتی درس ناخواندگان، می‌توانند با عقل خدادادی خویش و بدون نیازی به براهین پیچیده، آن را درک کنند (مصباح یزدی،1390، ج2، ص413). در همين زمينه، علامه شهيد مرتضي مطهري ادراکات تصوري و تصديقي يا «ادراکات عمومي»، مانند اعتقاد به وجود جهان خارج را، که همة افراد بشر در آن يکسانند، نيز از فطريات انسان مي‌داند (مطهری، 1384، ج 6، ص262). همچنين منشأ بسياري از معارف فطري، گزاره‌هاي فطري است، و از جمله ويژگي‌هاي گزاره‌هاي فطري، نظير «امتناع اجتماع و يا ارتفاع نقيضين»، بداهت آنهاست. اين سنخ گزاره‌ها در اثر شدت وضوح و بداهت، اساساً برهان‌پذير نيستند؛ اما در عين حال، مبدأ تمام گزاره‌هاي ديگر هستند. برخي از گزاره‌هاي فطري نيز گرچه برهان‌پذيرند، اما در اثر وضوح، نيازي به اقامة برهان ندارند. اين گزاره‌ها مانند «هر کل بزرگ‌تر از جزء خودش است» و يا «هر يک واحد نصف دو واحد است»، از سنخ فطريات منطقي است که قياسات آنها با خودشان است. نيز برخي از تصورات از سنخ همين قضاياي فطري قسم دوم‌اند. اين تصورات، نظير تصور مفهوم «شيء» و مفهوم «وجود» نيز فطري‌اند (جوادی آملی، 1376، ص49).

    اما در اصطلاح عرف دين و متون ديني، به‌ويژه قرآن، واژة «فطرت»، که تنها بک بار آن هم در آیه 30 سورة مبارکة روم به کار رفته، داراي کاربردي متفاوت از کاربردهاي «لغوي»، «عرف عام» و يا «عرف خاص منطق» است. برخي مفسران قرآن، «فطرت» را مصدر نوعي از «فَطَر» و به معناي نوعي ويژه و جديد از ايجاد مي‌دانند (طباطبایی، 1393، ج 16، ص178؛ مصباح یزدی، 1365، ص26) و همة اختلاف‌نظرها در معناي «فطرت» نيز حول محور همين کيفيت و نوع ايجاد است (ر.ک: محمدعلي شاه‌آبادی، ‎۱۳۸۷، ص116-113؛ نورالله شاه‌آبادی، ‎۱۳۸۷، ص220؛ موسوی خمینی، 1374، ص180؛ همو، 1377، ص83-75؛ مطهری، 1374، ص455؛ جوادی آملی، 1376، ص24). به بيان مرحوم علامه طباطبايي، اگرچه همة انواع مخلوقات الهي داراي فطرت به معناي لغوي، يعني نوع خاصي از خلقت هستند. علاوه بر این، برخی نیز فطرت را دارای معنای عام می‌دانند. فطرت عام آفرینشی ویژة هر نوعی است که برخی آیات قرآن نظیر: یوسف:101؛ زمر:46؛ انعام:14؛ ابراهیم:10؛ فاطر:1 و... مشیر به آن است و کاربرد واژه‌های طبیعت، سرشت، غریزه و مانند آن به جای فطرت، با توجه به این معناست (طباطبایی، همان، ص178؛ جوادی آملی، 1376، ص28؛ نصری، 1372، ص166؛ طوسی، 1394، ص43). ولي از کلمات ايشان، به‌ويژه در تفسير شريف الميزان، مي‌توان استفاده کرد که فطرت انسان عبارت از «آفرينش ويژه‌اي براي انسان» است (تکوين) که دقيقاً مبتني و منطبق با تشريع الهي (دين) است. به بيان ديگر، انسان با دارا بودن فطرت الهي‌اش، يعني آفرينشي خاص، براي حرکت تدريجي و مبتني بر دستورات دين در همة ابعاد و زمينه‌هاي لازم، در مسيري مشخص و به سوي مقصدي معيّن، يعني رسيدن به منتهاي کمال انساني، که تأمين‌کنندة سعادت انسان است، مجموعه‌اي منظم و هدفمند از امکانات و دستگاه‌هاي روحي و جسمي را در اختيار دارد. به بيان ايشان، قرآن کريم در آية «فَأَقِمْ وَجْهَك لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطرَت اللَّهِ الَّتى فَطرَ النَّاس عَلَيهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِك الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ‌لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ» (روم:30) انسان را به توجه تمام‌عيار به دين دعوت کرده که اين خود شاهد اين انطباق بين خلقت تکويني انسان و تشريع الهي است. در بیانات اهل‌بیت‰ دین، توحید، ولایت اهل‌بیت‰، اسلام، و اموری از این قبیل، به‌عنوان مصادیقی برای فطرت معرفی شده است (طباطبایی، 1393، ص193-189؛ کليني، ‎۱۳۵۰، ج2، ص12؛ برقي، 1371، ج1، ص241؛ قمي، ‎۱۳۶۴، ج2، ص155).

    همچنين فطرت الهي انسان داراي ويژگي‌هايي براي تميز دادن فطرت از غير آن است. اين ويژگي‌ها، که از آية شريفة فطرت قابل استفاده است، عبارتند از:

    1. ويژة انسان بوده، ديگر مخلوقات از آن محرومند.

    2. همة افراد انسان، هرچند با شدت و ضعف، واجد آنند.

    3. خدادادي و غيراکتسابي است.

    4. غيرقابل تغيير و تبديل است.

    اولاً، فطرت ویژة انسان است؛ زیرا فرمود: «فَطرَ النَّاسَ عَلَيهَا». ثانیاً، همة افراد انسان را شامل می‌شود به دلیل واژة « النَّاسَ». ثالثاً، فطرت و امور فطری خدادادی و غیر اکتسابی است چون مخلوق خداوند است. فرمود: «فِطرَت اللَّهِ الَّتى فَطرَ النَّاسَ عَلَيهَا» و ثابت و غیر قابل تغییر و تحول است به دلیل: «لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» (میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، همان، ص114، 115، 315و316؛ جوادی آملی، همان، ص26؛ مصباح یزدی، 1390، ص413).

    فطريات يا امور منسوب به فطرت‌ـ به معنايي که بيان شدـ در انسان متعدد و متنوع است که مي‌توان آنها را ذيل دو عنوان شناختي و گرايشي جاي داد. برخي از مهم‌ترين شناخت‌هاي فطري انسان عبارت است از: خداشناسي و خودآگاهي و آگاهي فطري به اصول اخلاقي. همچنين برخي از مهم‌ترين گرايش‌هاي فطري انسان عبارت است از: ميل فطري به خود يا حب ذات، عشق و پرستش فطري خداوند، گرايش فطري به هستي و گريز از نيستي، ميل فطري به خوشي و راحتي (طوسی، همان، ص65).

    «عقل»، «طبيعت»، «غريزه» و «سرشت» از جمله واژه‌هايي هستند که گاه به معناي فطرت و يا به جاي آن استفاده مي‌شوند. اما تفاوت عمدة اين واژه‌ها با «فطرت» در آن است که «عقل» گذشته از معاني گوناگوني که براي آن نقل شده، يکي از توانمندي‌هاي فطري انسان و نيروي ادراکي ويژه در نفس ناطقه است که مدرک هست‌ها و نيست‌ها (کليات عقل نظري) و نيز بايدها و نبايدها (عقل عملي) است که در همة انسان‌ها وجود دارد و با شدت و ضعف در آنها به فعليت مي‌رسد. واژه‌هاي «طبيعت»، «غريزه» و «سرشت» تقريباً مترادف بوده و در معنايي عام‌تر، به امور مشترک بين همة موجودات (جمادات، نباتات، حيوانات و انسان) و در معنايي خاص‌تر، به بُعد مادي و طبيعي انسان اطلاق مي‌شوند، در حالي که نحوة خاصي از آفرينش را، که مربوط به بُعد روحاني، مجرد و معنوي انسان است و تنها حقيقت آدمي به آن سرشته شده است، «فطرت» مي‌نامند که اصالت و انسانيت انسان و نيز تكامل او و استعداد نقل و انتقال تمدن و فرهنگ در انسان، منبعث از آن است (جوادی آملی، همان، ص24، 25و27؛ مطهری، همان، ص463؛ میرزا محمدعلی شاه‌آبادی، 1386، ص21؛ مصباح یزدی، 1368، ص185).

        1. 2. استعداد

    «استعداد» يا «قوّه» به معناي آماده شدن، مهيا کردن، قابليت، ظرفيت، ذوق و قريحه، همچنين «آنچه که فعلاً نيست و مي‌تواند يا مي‌خواهد محقق شود» و يا «کيفيتي در شيء که در صورت مهيا بودن شرايط و فقدان موانع، فعليتي مطابق با آن در وي پديد مي‌آيد»، امکان استعدادي، قوّه به معناي وجود، کيفيتي آمادة قبول يک فعليت، قوّه‌اي مهياي قبول صورت، توانا گرديدن، توانايي و مانند آن است (دهخدا، همان، ج 2، ص1832؛ ج 11، ص15705).

    واژه‌هايي نظير «Aptitude»، «Potentiality»، «Potential»، «Capacity» و «Ability» به «استعداد» معنا شده که البته سه واژة اخير داراي کاربرد بيشتري است (صلیبا، 1370، ص30؛ همو، 1366، ص131و520؛ نیکزاد، 1390، ج 1، ص85و157؛ ج 2، ص740؛ اس.ربر، 1390، ص64 و704؛ رزم‌آزما، 1358، ص41).

    «استعداد» در متون و فرهنگ‌هاي لغت تخصصي، به معناي «کيفيت آماده‌اي که با تحقق برخي علل و شرايط و از بين رفتن موانع براي شيء حاصل مي‌شود»؛ «خصوصيت جسمي يا روحي که به صاحب خود شايستگي انجام يک عمل يا وظيفة معيني را مي‌دهد»؛ «وجود مناسب کامل براي يک چيز که مستعد آن است»؛ و «آمادگي طبيعي، تفاوت فردي يا توان اکتسابي براي استفاده از تجربه يا کسب يک عادت يا سرعت و مهارت» آمده است. همچنین «واجد شرایط توانمندی نهفته و بالقوه بودن»، «حرکت از قوه به فعل»، «توانمندی استعداد انجام کار در آینده یا قدرت به فعل در آوردن استعداد بالقوه»، «اهلیت و صلاحیت و آمادگی برای یادگیری به طور ساده و آسان و دستیابی به سطح بالای مهارت در زمینه‌ای مشخص»، نیز از معانی استعداد است (صلیبا، همان؛ نیکزاد، همان؛ اس.ربر، همان؛ رزم‌آزما، همان؛ یادگاری، 1368، ص13؛ سجادی، 1375، ص59؛ وینهاوس، 1390، ص6). همچنين واژة استعداد به طور کلي و يا در عبارت «فرد با استعداد»، به معناي تمايل، رغبت، اشتياق و آرزو، و به معناي داشتن توانايي طبيعي، بهره‌مندي ذهني، مهارت در خوب انجام دادن بعضي چيزها و کارها و به معناي توانايي انجام ماهرانة امور است (پيرتو، ‎۱۳۸۵، ص14).

    «استعداد» در علوم عقلي، «کيفيتي است که مبدأ تکامل مستعد به سوي کمال ممکن است». البته اين وضعيت در موجودات گوناگون بر حسب مراتب آنها، از لحاظ شدت و ضعف وجودي متفاوت است. همچنين در برخي از معاني ارائه شده، براي انسان دو بُعدِ «شدن يا کيف استعدادي» و «قبول صورت يا خاصيت پذيرندگي يا امکان استعدادي» فرض شده است (صلیبا، همان) و دو عامل موهبتي ارثي و شرايط محيطي را براي رشد و شکوفايي استعداد لازم مي‌دانند. همچنین بعضی استعداد را یک ویژگی برای استنباط و پیش‌بینی یک حالت یا رفتاری می‌دانند که بعدها آموخته شده و یا آشکار می‌گردد. نیز استعداد را به دو نوع استعداد قریب و بعید تقسیم کرده و معیار قرب و بعد را، قریب بودن یا بعید بودن از فعلیت مطابق با آن می‌‌‌دانند. در برخی آثار، استعداد ترکیبی از داشته‌های ارثی و همچنین انگیزه‌ها، گرایش‌ها و علائق شخصی، که خود محصول و ترکیبی از وراثت و محیط است، می‌باشد (نیکزاد، 1390، ج 1، ص85 و157؛ ج 2، ص740؛ اس.ربر، 1390، ص64 و704؛ وینهاوس، همان).

    ايزرييل شفلر (2014-1923)[2] با نگاه خاص و متفاوتي به استعداد، آن را سه نوع يا داراي سه معنا مي‌داند:[3]

    ـ «توانايي شدن» يا «مجموعه‌اي از ويژگي‌هاي غير بارز در انسان که به او امکان مي‌دهد تا در صورت فقدان مانع به هدف مطلوبي دست يابد». در اين معنا نقش رفع موانع بارزتر است (شفلر، 1377، ص46).

    ـ «گرايش به شدن» يا «نوعي گرايش» يا «مجموعه‌اي از ويژگي‌هاي غير بارز در انسان که موجب مي‌شود تا او در صورت فراهم بودن شرايط و فقدان موانع، کاري را انجام دهد و هدف مطلوبي را محقق سازد». در اين معنا، نقش فراهم بودن شرايط و اقتضائات بارزتر است (همان، ص61).

    ـ «قابليت براي شدن» يا «مجموعه‌اي از ويژگي‌هاي غير بارز در انسان که به او اين توانايي را مي‌دهد که اگر تلاش كند به هدف مطلوبي دست خواهد يافت». به تعبير ديگر، عبارت است از: قابليت فراگيري يک ويژگي خاص. خواست و ارادة خود فرد در اين معنا بروز بيشتري دارد (همان، ص69).

    شفلر براي استعداد، به هر سه معنا، ويژگي‌هايي قايل است؛ نظير:

    ـ هر سه معنا به صورت هماهنگ و به عنوان بخشي از يک مجموعه در انسان وجود داشته، مکمل يکديگرند.

    ـ بيانگر سه جنبه از تعليم و تربيت و رشد انسان است؛ يعني «موانع کسب ويژگي‌هاي مختلف»؛ «شرايطي که اين اکتساب ممکن است در آن تحول پيدا کند»؛ و «شرايطي که افراد عامل در آن قادر خواهند بود تا به انتخاب خود تحول پيدا کنند».

    ـ ميزان اين استعدادها و قابليت‌ها در افراد ثابت و يکسان نبوده، کمّ و کيف آن بسته به نوع و مقدار دخالت عواملي است و در طول زمان، در نوسان و تغيير بوده و گاه هرگز محقق نمي‌شود. در نتيجه، نهايت آن غيرقابل پيش‌بيني‌ است.

    ـ ارزشمندي استعدادها و فعليت‌هاي مربوط به آن نزد افراد يکسان نيست، بلکه بر اساس مطلوبيت آن، نزد آنها مشخص مي‌شود. بنابراين، نظام ارزشي و فکري افراد در اين ارزيابي‌ها و نسبت دادن‌ها دخيل است.

    ـ استعداد به هر معنايي که باشد، خصيصه‌اي ذاتي نيست و در بستر اجتماع و دخالت عوامل و زمينه‌ها معنا پيدا مي‏کند (همان، ص73).

    علامة شهيد مرتضي مطهري نيز نگاه جامعي به استعداد دارد. از نگاه ايشان، «استعداد» يا «امکان استعدادي» مفهومي انتزاعي است که از نسبت بين ماده‌هاي سابق و صورت‌هاي لاحق استنتاج مي‌‌شود (مطهرى، 1384، ج‏6، ص733). وجود استعداد به معناي امکان «شدن»، يکي از قوانين و سنن واقعي و عيني حاکم بر عالم و امري غيرقابل انکار، قابل مشاهده و تجربه توسط همة انسان‌هاست. «استعداد» در اين معنا، يعنى اينكه بعضى از اشيا به صورت شى‏ء ديگر درآيند. اين همان «استعداد» يا «امكان استعدادى» است و مبين رابطة ميان دو مرحله از وجود يك شى‏ء است. البته با این شرط مهم که هر شیء فقط امكان «شدن» يك شى‏ء بخصوص را دارد، نه چیز دیگر. به بیان دیگر، نه هر چيزى امكان «شدن» هر چيز ديگر را دارد و نه هر چيز از هر چيز ديگر به وجود مى‏آيد، بلكه هر چيزى كه چيز ديگر مى‏شود فقط امكان «شدن» همان چيز يا چند چيز ديگرِ بالخصوص را دارد (همان، ج‏5، ص402).

    نکتة ديگر اينکه همچنان‌که هر چيزى فقط استعداد «شدن» يک شى‏ء مخصوص را دارد، هيچ چيزى هم ابتدا به ساكن ايجاد نمى‏گردد، بلكه مسبوق به استعداد معينى است. از نگاه ايشان، مقصود از «شدن»، يا رابطة بين دو مرحله از يک وجود، هر شدن و طي کردن هر مرحله‌اي نيست، بلکه مقصود حالتى داخلى و درونى در شى‏ء است كه آن شى‏ء را به سوى فعليت و كمال مى‏کشاند؛ يعني نسبت بين اين قوّه و استعداد و آن فعليت نسبت نقص و كمال است. به همين سبب، استعداد به اين معنا را «آمادگى براى تكامل» مي‌نامند (همان). واژة «قوّه» نيز گاه مترادف «استعداد» است و تنها تفاوت کاربردي اين دو در آن است که قوّه، هم در موارد قريب به فعليت و هم بعيد از فعليت کاربرد دارد. اما استعداد تنها در قوّة قريب به فعليت به کار مي‌رود (همان).

    بر اين اساس، انسان به مقتضاي اصل خلقت، داراى يك سلسله استعدادهاى‏ فطرى، از جمله فطرت دينى و اخلاقى است (همان، ج2، ص240)، که او را مستعد رسيدن به كمال حقيقى وجود مي‌گرداند. اگرچه استعداد کمالي در انسان، در استعداد بودن براي کمال وجودي، درست همانند استعداد درخت شدن در هستة خرماست، ولي برخلاف همة موجودات ديگر، به سبب همراه بودن استعدادهاي فطرى انسان با طبيعت‌هاى متضاد، که بسياري از آيات شريفة قرآن، از جمله آية شريفة «انَّ سَعْيَكُم ْلَشَتّى» (ليل: 4) اشاره به همين ويژگي اوست، فرايند استکمالي در وي نيازمند تربيت و گزينش است؛ يعني انسان در فرايند شکوفاسازي استعدادهايش، نيازمند دست‌گيري، تربيت و راهنمايي مربيان و معلمان است.

    و بيان آخر در بارة استعداد و فعليت آنکه استعداد يا فعليت اولاً، مربوط به موجوديت موجودات، مرتبة وجودي، شدت و ضعف و نقص و کمال آن است؛ يعني هر موجودي در همان آنِ اولِ موجوديت، داراي بهره‌اي‌ـ اگرچه اندک‌ـ از وجود است و به همان اندازه، داراي فعليت است. البته داراي استعدادها و آمادگي‌هايي براي رسيدن به مراتب برتر و کامل‌تر وجودي است که با فراهم بودن شرايط و رفع موانع، حاصل خواهد شد. ثانياً، به همين سبب، امري نسبي است؛ يعني هر موجودي در هر صورت، داراي مرتبه‌اي از وجود، يعني کمال است. اين موجود نسبت به مرتبه‌اي که اکنون واجد است، بالفعل، و نسبت به مراتب بعدي که مي‌تواند واجد آن باشد، مستعد آن مراتب است؛ زيرا موجودات در اثر اشتداد وجودي، داراي مراتب وجودي و کمالات متفاوتي‌اند. هرچه داراي مراتب وجودي بالاتر و اشتداد وجودي بيشتري باشند، به همان اندازه داراي فعليت و کمال وجودي‌اند و مستعدِ مراتب بعدي (ر.ك: مصباح یزدی، 1395). اين بيانِ دقيق، به‌خوبي بيانگر ماهيت استعداد و فعليت و نسبي بودن آن است. بايد توجه داشت که مصاديق وجود در خارج، به صورت‌هاي گوناگون است؛ مثلاً، انسان با يادگيري يک دانش، با تربيت نفس، با فراگيري يک فن، با رفع و يا دفع يک بيماري يا نقص جسمي يا روحي، مي‌تواند واجد کمال شده، آنچه را به صورت استعداد و امري ممکن در وي تعبيه شده بود، مانند علم، نفس مهذّب، سلامتي، و يک فن را در خود به فعليت رسانده، واجد آن شود.

        1. 3. رابطة مقولة استعداد با فطرت و طبيعت

    از ديدگاه‌ها و تعاريف مزبور، به‌خوبي روشن است که اين مسئله ارتباط مستقيمي با بحث «وجود» يا فقدان طبيعت و طبيعت مشترک در انسان دارد. برخي اساساً وجود طبيعت، سرشت، غريزه، فطرت و يا هر امر پيشيني را که از قبل در انسان نهاده شده و غيرقابل تغيير باشد، منکرند و همة دارايي او را مرهون اکتساب از عوامل بيروني مي‌دانند. چنان‌که مشاهده شد، شفلر نيز استعداد را نه امري ذاتي و غير متغير، بلکه امري زاييدة عواملي بيرون از انسان و رويدادها و پديده‌هاي اجتماعي مي‌داند که غير ثابت و متغير است. در اين ديدگاه، طبيعت، استعداد و يا هر چيز ديگري در انسان، محصول تغيير و تحولاتي است که در طول مسير براي انسان پيش مي‌آيد. همچنين نوع تغيير و کمّ و کيف آن وابسته به نوع انتخاب و اختيار افراد است.

    غالب انسان‌شناسان اين نظر را قبول نداشته (جوادی آملی، 1376، ص24و25؛ رجبی، 1388، ص117؛ نصری، همان، ص: 159؛ اچ.میلر، 1391، ص24)، معتقدند: وجود انسان پر از استعدادهاي دروني قابل شکوفايي است که در عين حال، از عوامل بيروني نيز متأثر است. البته اين گروه در کمّ و کيف و نيز نام‌گذاري براي اين نيروهاي دروني انسان، نظر واحدي ندارند (طوسی، 1394، ص41). از نوع نگاه و تعريف ارائه شده توسط شهيد مطهري نيز قابل استفاده است که براي انسان طبيعت و ذات مشترک و ثابتي قايل است که از ابتدا با انسان بوده و البته به مرور زمان و با قرار گرفتن در مسير و فرايندي صحيح و فراهم بودن زمينه‌ها و عوامل ذي‌ربط، دچار تغييرات و تحولاتي مي‌گردد. همين نگاه در تعريف و بيان ماهيت استعداد نيز مورد توجه برخي بوده است. ايشان نيز مانند اين گروه از انديشمندان، به صراحت بر ذاتي بودن استعداد اشاره دارد و معتقد است که استعداد نوعي توانايي است براي شدن. اين توانايي مي‌تواند ذاتي يا اکتسابي باشد (مطهرى، همان، ج‏5، ص402؛ رزم‌آزما، همان، ص41).

    بر اساس اين ديدگاه، اگرچه انسان از عوامل بيروني و اجتماعي متأثر مي‌شود، اما اين‌گونه نيست که عاري از هرگونه داشتة پيشين بوده و صرفاً چونان صفحة سفيدي که نقطه‌اي در آن يافت نشود، زاده شده باشد و ارزش‌ها، افکار و اخلاق توسط زندگي اجتماعي بر وي ديکته شود. رويکردهاي ديني، به‌ويژه دين اسلام و بيانات قرآن، نيز با اين ديدگاه سازگار بوده، معتقدند: انسان همراه با مجموعه‌اي از استعدادهاي موجود در عمق وجود خويش به دنيا آمده، داراي استعداد و آمادگي خاصي براي ايمان آوردن، متخلق شدن و پاي‌بند گرديدن به ارزش‌ها، آرمان‌ها و اصول است تا با کمک گرفتن از عواملي بيروني، مسير درستِ «شدن»، رشد و کمال را طي کند (آصفی، 1386، ص43).

      1. بررسي مسئله

    آنچه گذشت بررسي واژة «فطرت» و بررسي واژة «استعداد» و نيز ارتباط آن با بحث طبيعت و ذات مشترک براي انسان بود. حال سؤال اين است که آيا فطرت انسان از سنخ استعداد است يا به صورت بالفعل در انسان وجود دارد؟

    گفته شد که فطرت نوعي آفرينش ويژه در انسان است و داراي ويژگي‌ها و ملاک‌هاي خاصي است. اما اينکه آيا فطريات انسان، اعم از شناخت‌ها، گرايش‌ها و يا امور ديگر فطري، با فرض وجود، از همان ابتدا در انسان به صورت بالفعل موجودند، يا انسان صرفاً استعداد آنها را دارد، در بيانات صاحب‌نظران در اين باره موضع صريحي اتخاذ نشده است. به نظر مي‌رسد بتوان با توجه به تعاريف و بررسي‌هاي صورت گرفته در بندهاي پيشين، بياني براي تبيين اين مسئله ارائه داد. به‌ويژه با کمک گرفتن از بيان اخير دربارة ماهيت استعداد و فعليت، استنباط مي‌شود که فطرت و امور فطري، نظير شناخت‌ها و گرايش‌هاي فطري در انسان، ابتدا نه به صورت بالفعل و شکوفا شدة کامل و نه به صورت استعداد محض است. البته مراتبي از امور سرشتي و غريزي حيواني در انسان از همان ابتدا به صورت بالفعل وجود دارند، اما حتي مراتب بالاتر اين امور نيز در بدو تولد به صورت استعداد است که امکان به فعليت رسيدن آنها نيز در انسان وجود دارد. بر اين اساس، انسان نيز مانند حيوانات در ابتداي تولد، واجد هيچ امر فطري بالفعلِ کاملي نيست. اما تفاوت انسان با حيوان در اين است که حيوانات اساساً فاقد استعدادهاي فطري‌اند. نتيجه آنکه انسان، نه مانند حيوانات فاقد استعدادهاي فطري است و نه مانند انسان‌هاي کامل در ابتداي تولد همة فعليت‌ها را داراست، بلکه همة فطريات را البته با شدت و ضعف، به صورت استعداد يا فعليت ضعيف داراست. اگرچه وجود اين استعدادهاي فطري در انسان غير اکتسابي است و نيازمند تعليم و تربيت و پرورش نيست، اما فعليت، شکوفايي و رشد صحيح و کامل فطريات و به کمال رسيدن آن نيازمند تعليم و پرورش و طي کردن اين فرايند حساس و مهم است (نصری، همان، ص171؛ رجبي، همان، ص105).

    بر اين اساس، مي‌توان مدعي شد که برخي امور فطري در انسان، مانند ديگر امور دروني وي، از ابتد به صورت بالفعل، اگرچه با فعليتي ضعيف، يا به صورت استعداد قريب به فعليت در انسان وجود دارند. به‌ويژه اگر مطابق برخي تعاريف بيان شده، استعداد را کيفيتي آماده بدانيم که پذيراي فعليتي جديد است. بنابراين، قبل از پذيرش فعليت جديد، مي‌توان مدعي بود که در برخي موارد، آن کيفيت، خود نوعي استعداد قريب به فعليت و يا حتي فعليت بوده که آمادة پذيرش فعليت جديد است.

    برخي بيانات اهل‌بيت‰ نيز تحمل چنين برداشتي را دارد؛ مثلاً، در روايت معروف «مولود فطري بودن انسان»، حضرت امام باقر† از قول رسول گراميˆ نقل مي‌کنند که حضرت در تفسير آية شريفة «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ‏ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالْأَرْض لَيَقُولُنَّ اللَّه» (لقمان:25) فرمودند: «كُلُ‏ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى‏ الْفِطْرَةِ». سپس در توضيح آن فرمودند: «يَعْنِي الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَجَلَّ- خَالِقُهُ» (كافي، 1350، ج‏3، ص36). همچنين حضرت امام صادق† در پاسخ به سؤالي دربارة آية فطرت (روم:30) فرمودند: «فَطَرَهُمْ عَلَى مَعْرِفَةِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ وَلَوْ لَا ذَلِكَ‏ لَمْ‏ يَعْلَمُوا إِذَا سُئِلُوا مَنْ‏ رَبُّهُمْ‏ وَمَنْ‏ رَازِقُهُمْ‏» (مجلسي، 1412ق، ج‏64، ص134). ظاهر بيانات فوق تحمل اين برداشت را دارد که انسان از همان لحظة تولد، با اين درک بالفعل و البته ضعيف نسبت به خالقيت، ربوبيت و رازقيت خداوند و مخلوق بودن خويش، همراه است (طباطبایی، 1393، ج 16، ص188)؛ يعني شناخت خداوند و خود، با صفات ياد شده، به صورتي که بتوانند در پاسخ به آن اذعان کنند، شناختي بالفعل است. بر اين اساس، دست‌کم مراتب اولية شناخت به خود و خداوند که نوعي شناخت اجمالي و يا مبهم است، در انسان بالفعل است. گرچه استعدادي بودن اين مرتبه از شناخت‌هاي فطري نيز بعيد نيست.

    همچنين در تفسير بيان ديگري از حضرت امام صادق† که فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ‏ النَّاسَ‏ كُلَّهُمْ‏ عَلَى‏ الْفِطْرَةِ الَّتِي‏ فَطَرَهُمْ‏ عَلَيْهَا لَا يَعْرِفُونَ‏ إِيمَاناً بِشَرِيعَةٍ وَلا كُفْراً بِجُحُودٍ...» (كافي، 1350، ج‏2، ص417)، و نيز با استفاده از ديگر روايات ذيل آية شريفة «كانَ‏ النَّاسُ‏ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ» (بقره:213)، گفته شده مقصود از «الناس» گروهي از انسان‌ها هستند که با فطرت سادة اولية الهي خود مى‏زيسته و خداوند متعال در ابتداي آفرينش، ايماني ابتدايي به خود در نهاد آنها قرار داده است. وجود ايشان از آلودگي‌هاي فكرى و نفسانى پاک بود و به اصول عقايد و كليات شرايع الهى آگاهي داشته، خداشناس و موحد بوده‌اند. اين مرتبه از اعتقاد انسان به خدا را «اعتقاد و خداشناسي فطري» مي‌نامند. اما در عين حال، به مدد همان فطرت پاک الهي خويش، استعداد و توان بار يافتن به مراتب بالاتر معرفتي و گرايشي و دريافت عقايد حق و تفاصيل و جزئيات شرايع الهى را نيز دارند و البته براي اين مرتبه از آگاهي و گرايش، بر خلاف نوع اول، نيازمند تعليم و تربيت و هدايت خاص الهى‌اند (طباطبایی، 1393، ج 16، ص188).

    بر اين اساس، شناخت فطري اوليه و ايمان فطري به خداوند در مراتب پايين، مي‌تواند بالفعل باشد. اگرچه استعداد بودن آن نيز محتمل است؛ به اين معنا که مراتب پايين و اجمالي از اين سنخ شناخت‌ها به صورت بالفعل است و آگاهي به اين شناخت و ايمان و نيز تفصيلي و کامل بودن آن، يعني همان مراتب بالاتر و کامل‌تري که انسان مستعد آن است و در اثر تعليم و تربيت قابل تحصيل است.

    بر مبناي نگاه مزبور، نظرية «بالفعل بودن همة فطريات در انسان»، به آن معنايي که در نظرية امثال امانوئل کانت و افلاطون بيان شد. شهید مطهری معتقدند که فیلسوفان و متکلمان مسلمان نظری مخالف با نظر این گروه از فیلسوفان دارند (مطهرى، همان، ج3، ص477؛ ج‏15، ص974)، و هم استعداد محض دانستن فطريات انسان و منفعل دانستن او در مقابل عوامل بيروني، هر دو غير قابل قبول مي‌نمايد. اما در عين حال، آنچه مسلّم، معروف و قابل پذيرش از طرف غالب صاحب‌نظران است، اين است که فطريات در انسان در ابتداي تولد و آفرينش، به صورت استعداد و قوّه است که به مرور و در طي فرايندي تربيتي، رشد يافته و به اين صورت، انسان واجد کمالات و فعليت‌هاي جديدي مي‌گردد. اينکه برخي «فطرت» را به «مجموعه‌اي از ويژگي‌هاي روحي، که انسان آنها را بالقوه با خود به دنيا مي‌آورد و در طول زمان به مرور و تدريج به فعليت مي‌رسد» تعريف کرده‌اند (احمدی، 1362، ص163)، مؤيد همين نظر است. همچنين اشارات ضمني به مراتب استعدادها و به فعليت رسيدن‌هاي پي در پي در نفس انساني را مي‌توان در آثار برخي بزرگان مشاهده کرد (ملاصدرا، ‎۱۳۷۰، ج2، ص4).

    هدف اعلاي دين اسلام و نظام تربيتي مبتني بر آن تربيت و دست‌گيري از چنين انساني است که در ابتداي تولد، واجد استعداد و آمادگي ايمان، اخلاق و ارزش‌هاست که همگام با رشد وي، رشد و تکامل مي‌يابد و تمام فطريات وي در حد لازم و به صورت صحيح به فعليت مي‌رسد. اين مرتبه از فعليت را قرآن کريم «رنگ خدايي» مي‌نامد (بقره:138)، و به بيان امام صادق†، اين رنگ خدايي همان «اسلام» است (کلینی، 1350، ج2، ص14). البته اين رنگ الهي از همان ابتدا، چه به صورت استعداد و يا فعليت، با انسان هست و بعدها به مرور زمان کامل‌تر مي‌شود (مطهرى، 1384، ج‏2، ص315؛ آصفی، 1386، ص43).

    اگرچه از ويژگي‌هاي فطرت و امور فطري شايع بودن آن در همة افراد انساني است، اما مرتبه و عمق آن در همه يکسان نيست و طيف وسيعي از انسان‌ها از انسان‌هاي کامل‌ تا افراد معمولي و مراتب پايين‌تر، واجد سطوح گوناگوني از امور فطري‌اند. شايد بتوان برخي آيات شريفة قرآن را نيز مؤيد اين مسئله دانست (زخرف:32)، و اين البته از جمله نعمت‌هاي الهي براي آزمايش ايشان است (طباطبایی، 1393، ج 18، ص98).

      1. جمع‌بندي و نتيجه‌گيري

    «فطرت» عبارت است از: «آفرينش ويژه‌اي براي انسان» که اولاً، مخصوص انسان است، و ثانياً، خدادادي و غيراکتسابي است، و ثالثاً، غيرقابل تغيير و تبديل است. اين بُعد تکويني انسان کاملاً مبتني و منطبق با تشريع الهي بوده و زمينة مساعدي براي حرکتي مبتني بر دستورات دين در جهت رسيدن به منتهاي کمال و سعادت انسان است. تقريباً تمام ويژگي‌هاي بُعد روحاني انسان در مقابل بُعد مادي و طبيعي‌اش، مربوط فطرت اوست و از وجوه امتياز او از ديگر موجودات به‌شمار مي‌آيد. همچنين حقيقت انسان، بر خلاف موجودات ديگر، که ماهيت و چگونگي بودن و شدنشان به همان کيفيتي است که آفريده شده‌اند، محصول دخالت اراده و انتخاب خودش و يا مجموع عوامل تربيتى است. البته براي رسيدن به اين مرحله، نيازمند مهيا شدن زمينه و قرار گرفتن در يک فرايند صحيح رشد و تربيت است. انسانيت انسان وابسته به طي اين فرايند است تا به همان نسبت رشدي که مي‌يابد، از حيوانيت فاصله بگيرد. هدف اعلاي نظام تربيتي اسلام تربيت و رشد دادن و رنگ خدايي دادن و تسليم خدا کردنِ انساني است که در ابتداي تولد، واجد استعداد و آمادگي ايمان، اخلاق و ارزش‌هايي است، که همگام با رشد وي، رشد و تکامل مي‌يابد و در حد لازم و به صورت صحيح، به فعليت مي‌رسد. اگرچه از ويژگي‌هاي امور فطري شايع بودن آن در همة افراد انساني است، اما مرتبه و عمق آن در همه يکسان نيست و طيف وسيعي از انسان‌هاي کامل‌ تا افراد معمولي و مراتب پايين‌تر، واجد سطوح متفاوتي از امور فطري‌اند. اين تفاوت بعد از به فعليت رسيدن آشکارتر است.

    تعاريف زيادي از «استعداد» شده است. به نظر مي‌رسد در کامل‌ترين و عام‌ترين تعريف، مي‌توان گفت: «استعداد» و «فعليت» مربوط به ابعاد وجودي هر موجود، از جمله انسان، يعني اصل وجود، مراتب وجود، شدت و ضعف و نقص و کمال آن. به اين بيان، هرقدر موجودي داراي مرتبة وجودي بيشتري باشد، به همان اندازه، بالفعل واجد کمال و کامل‌تر است و مستعدِ مراتب برتر و کامل‌تر وجودي است. و هر موجودي، هم بالفعل داراي موجوديت است و هم استعداد مراتب بعدي وجود را دارد. البته مصاديق اين وجود‌ها و کمال‌ها و نقص‌ها در خارج متعدد و متفاوت است. پس «استعداد» و «فعليت» نسبي است؛ يعني هر موجودي، در هر صورت، داراي مرتبه‌اي از وجود، يعني کمال است، و در اثر اشتدادي بودن مراتب وجود، نسبت به مرتبه‌اي که اکنون واجد است، بالفعل، و مستعد مراتب بعدي است؛ مثلاً، اکنون تنها سطوح پايين دانش را مي‌داند، ولي مي‌تواند به مراتب بالاتر دانش نيز دست يازد. يا اکنون فقط دوچرخه‌سواري بلد است، ولي مي‌تواند خلبان نيز بشود. يا اکنون ضعيف است، ولي مي‌تواند در آينده سالم‌تر شده، قوي‌تر باشد. يعني وجود انسان مرکّب از وجودهاي بالفعل و استعدادي است و برخلاف نظر برخي فلاسفه و انسان‌شناسان، چونان صفحة سفيدي نيست که نقطه‌اي در آن يافت نشود و فاقد استعدادها و طبيعت‌هاي پيشين بوده، تمام وجودش متأثر و ساختة دست عواملي بيرون از انسان و رويدادها و پديده‌هاي اجتماعي غير ثابت و متغير باشد، بلکه داراي استعدادهايي دروني و پيشيني است که از ابتداي خلقت، واجد آنها بوده و در اثر متأثر شدن از عوامل بيروني و تغيير و تحولات اجتماعي و نيز اراده و نوع انتخاب‌ها و اختياراتِ خودِ او به شکوفايي مي‌رسد.

    دربارة بالفعل يا استعدادي بودن فطرت و فطريات انسان، موضع مشخص و صريحي اتخاذ نشده است، ولي با بررسي بيانات نقل شده از صاحب‌نظران، به نظر مي‌رسد فطرت و امور فطري، نظير شناخت‌ها و گرايش‌هاي فطري در انسان، نه به صورت بالفعل و شکوفا شدة کامل است و نه استعداد محض. اين امور از اين نظر شبيه امور سرشتي و غريزي حيواني در انسان است؛ زيرا انسان نيز در ابتداي آفرينش، مانند حيوانات واجد هيچ امر فطري بالفعلِ کاملي نيست. ولي همة فطريات را البته با شدت و ضعف، به صورت استعداد يا فعليت ضعيف داراست. اگرچه وجود اين امور فطري در انسان غير اکتسابي و بي‌نياز از تربيت و پرورش است، ولي رشد و شکوفايي و به کمال رسيدن آن نيازمند تعليم و پرورش و طي کردن. بنابراين، برخي فطريات از ابتد به صورت بالفعل‌ـ البته با فعليتي ضعيف، استعداد قريب به فعليت‌ـ در انسان وجود دارند و چون استعداد، کيفيتي آمادة پذيرش فعليتي جديد و يا مرتبه‌اي از وجود است که مي‌تواند به مراتب بالاتر ارتقا يابد، پس قبل از پذيرش فعليت جديد، مي‌تواند فعليتي باشد آماده و مستعد پذيرش فعليت جديد؛ يعني مرتبه‌اي از وجود که مهياي پذيرش مرتبة بالاتر است. پس برخي شناخت‌ها و گرايش‌هاي فطري اوليه و در مراتب پايين در انسان، مي‌تواند بالفعل باشد. اگرچه استعداد بودن آن نيز محتمل است. البته آگاهي از اين شناخت‌ها و گرايش‌ها و تفصيلي و کامل بودن آن، همان مراتب بالاتر و کامل‌تري است که در اثر تعليم و تربيت قابل تحصيل است.

    در خلال بحث و بررسي، به مؤيدات و شواهد قرآني و روايي و نيز بيانات علمي و فلسفي اين مسئله نيز اشاره شد. با توجه به نتايج پيشين، هم نظرية بالفعل بودن محض همة فطريات و هم استعداد محض و منفعل دانستن آن در مقابل عوامل بيروني، مردود است. و بالأخره، استعداد يا فعليت در همة فطريات انسان و در همة افراد انساني يکسان نيست؛ زيرا بخش عمدة فطريات انسان در همة انسان‌ها بي‌شک استعداد محض است و براي به فعليت رسيدن و شکوفا شدن نيازمند فرايند تربيت و استکمال‌. اما بعضاً نيز فطرياتي‌ـ دست‌کم در بعض افراد‌ـ ممکن است بالفعل باشد. البته اين بخش از فطريات انسان، يا از همان ابتدا بالفعل است و يا نسبت به مقام و مرتبه‌اي که فعلاٌ واجد آن هستند، فعليت دارد و نسبت به مراتب بعدي و فعليت‌هاي بالاتر و کمالاتي که بايد به آن برسند، قوّه و استعداد است؛ درست مانند دانة گياهي که در دانه بودنش بالفعل است، اما استعداد تبديل شدن به درختي تناور را داراست؛ مثلاً، در بعد گرايش‌ها و شناخت‌ها، انسان از همان ابتداي تولد، داراي برخي گرايش‌ها و شناخت‌هاي ساده و مبهم نسبت به خود و خداوند است. اما در اثر تربيت صحيح و رشد و کمال، به درجات بالاتري از شناخت‌ها و گرايش‌هاي متعالي نيز خواهد رسيد. بر اين اساس، مي‌توان بخشي از فطريات انسان را فعليت‌هايي دانست که نسبت به فعليت‌هاي بعدي و کامل‌تر استعداد و قوّه‌اند. به بيان ديگر، فطريات انسان در سطوح و مراتب اوليه، بسيار ساده و ابتدايي‌اند و تقريباً در بيشتر موارد، به صورت استعداد و قوّه‌اند تا با مهيا شدن شرايط و زمينه‌ها و قرار گرفتن در مسير فرايند صحيح رشد و تربيت، به شکوفايي و کمال برسند. اگرچه در اين مرتبه نيز برخي از فطريات مانند برخي شناخت‌ها و گرايش‌هايي که به آن اشاره شد، به صورت بالفعل در انسان وجود دارند، اما در مرحلة دوم، همان استعدادهاي اوليه به شکوفايي و کمال مي‌رسند، يا برخي فعليت‌هاي ساده به مراتب بالاتري از فعليت دست مي‌يابند. اين همان وجه امتياز انسان در مقايسه با ديگر موجودات است.

    بنابراين، هم فعليت‌ها و استعداداهاي فطري در انسان داراي شدت و ضعف است و هم خود انسان‌ها در واجد فطريات بودن داراي سطوح متفاوتي‌اند و هم در به فعليت رسيدن و رساندن استعدادهاي فطري و غيرفطري با هم فرق دارند.

     

    References: 
    • آريان‌پور کاشاني، عباس، و منوچهر آريان‌پور کاشاني، 1357، فرهنگ فشرده انگليسي به فارسي يک‌جلدي، تهران، اميرکبير.
    • آصفي، محمدمهدي، 1386، در آينة وحي، ترجمه: حسين خادمي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • احمدي، علي اصغر، 1362، فطرت، بنيان روان‌شناسي اسلامي، تهران، اميرکبير.
    • باقري، خسرو و ديگران، 1374، «پيش‌فرض‌هاي روان‌شناسي اسلامي»، حوزه و دانشگاه، سال 2، ش 5.
    • برقي، احمدبن محمد، 1371، المحاسن، تصحيح: جلال‌الدين محدث، قم، دار الکتب الاسلاميه.
    • بعلبکي، روحي، 1990م، المورد، قاموس عربي‌ـ انکليزي، بيروت، دار العلم للملائين.
    • بن فارس، 1411ق، معجم مقاييس اللغه، تحقيق و ضبط: عبدالسلام محمد هارون، بيروت، دار الجبل.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1376، تفسير موضوعي قرآن، فطرت در قرآن، قم، اسراء.
    • جين پيرتو، 1385، رشد و آموزش کودکان و بزرگسالان بااستعداد، ترجمه: فاطمه گلشني و همكاران، تهران، روان.
    • حسين‌زاده، محمد، 1390، معرفت‌شناسي ديني، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • حق‌شناس، علي‌محمد و ديگران، 1379، فرهنگ معاصر هزاره انگليسي‌ـ فارسي، تهران، فرهنگ معاصر.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1337، لغت‌نامه، زير نظر محمد معين و جعفر شهيدي، تهران، دانشگاه تهران.
    • راغب اصفهاني، ابوالقاسم حسين‌بن محمد، 1414ق، المفردات في غريب القرآن، تصحيح: صفوان عدنان داوودي، بيروت، دار القلم.
    • ربر آرتور اس، 1390، فرهنگ روان‌شناسي (توصيفي)، مترجمان: يوسف کريمي و ديگران، تهران، رشد.
    • رجبي، محمود، 1388، انسان‌شناسي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • رزم‌آزما، هوشيار، 1358، فرهنگ روان‌شناسي (انگليسي، فرانسه، فارسي)، تهران، علمي.
    • سجادي، سيدجعفر، 1375، فرهنگ علوم فلسفي، تهران، اميرکبير.
    • سياح، احمد، 1370، فرهنگ بزرگ جامع نوين عربي‌ـ فارسي‌ـ مصور، تهران، کتاب‌فروشي اسلامي.
    • شاه‌آبادي، ميرزا محمدعلي، 1387، رشحات البحار، تصحيح، تحقيق و ترجمه: زاهد ويسي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • ـــــ ، 1386، فطرت عشق، شرح: فاضل گلپايگاني، قم، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه.
    • شاه‌آبادي، نورالله، 1387، شرح رشحات البحار، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • شفلر، ايزرايل، 1377، در باب استعدادهاي آدمي: گفتاري در فلسفه تعليم و تربيت، ترجمه: دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، گروه علوم تربيتي، تهران، سمت.
    • صليبا، جميل، 1366، فرهنگ فلسفي، ترجمه: منوچهر صانعي درّه‌بيدي، تهران، حکمت.
    • ـــــ ، 1370، واژه‌نامه فلسفه و علوم اجتماعي: فارسي‌ـ عربي‌ـ فرانسه‌ـ انگليسي‌ـ آلماني‌ـ لاتين، ترجمه: کاظم برگ‌نيسي و صادق سجادي، تهران، انتشار.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1393، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان.
    • طريحي نجفي، فخرالدين، 1375، مجمع‏ البحرين، تصحيح: احمد حسيني اشکوري، تهران، مرتضوي.
    • طوسي، اسدالله، 1394، الگوي نظام تعليم و تربيت مبتني بر فطرت، رسالة دکتري، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • عسکري، حسن‌بن عبدالله، 1400ق، الفروق في اللغه، بيروت، دارلآفاق الجديده.
    • علمي اردبيلي، علي، 1360، فرهنگ فلسفه و اعلام وابسته، مشهد، امامت.
    • فراهيدي، خليل‌بن احمد، 1405ق، كتاب العين، تحقيق: مهدي مخزومي و ابراهيم سامرايي، قم، دار الهجره.
    • قرشي، سيدعلي‌اکبر، 1412ق، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • قمي، علي‌بن ابراهيم، 1404ق، تفسير القمي، قم، علامه.
    • کليني رازي، ابي‌جعفر محمدبن يعقوب، 1350، الکافي، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • مجلسي، محمدباقر، 1412ق، بحار الانوار، تحقيق: محمدباقر بهبودي، تهران، وزارت ارشاد اسلامي.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1390، آموزش فلسفه، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1368، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، تهران، سازمان تبليغات.
    • ـــــ ، 1365، معارف قرآن (خداشناسي و انسان‌شناسي)، قم، مؤسسة در راه حق.
    • ـــــ ، 1395، فطرت و فطريات انسان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (آثار منتشر نشده).
    • مصطوفي، حسن، 1368، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • مطهري، مرتضي، 1384، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
    • ملاصدرا (صدرالمتألهين)، 1370، شرح اصول کافي، تصحيح: محمد خواجوي، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
    • موسوي خميني، روح‌الله، 1374، شرح چهل حديث، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
    • ـــــ ، 1377، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
    • موسوي‌نسب، سيدمحمدصادق، بي‌تا، مقايسه فطرت از ديدگاه شهيد مطهري و استعداد از نظر اسکفلر(شفلر) و پيامدهاي تربيتي آن، پايان‌نامة کارشناسي ارشد.
    • ميلر پاتريشيا اچ.، 1391، نظريه‌هاي روان‌شناسي رشد از کودکي تا بزرگسالي، ترجمه: شريفي درآمدي و محمدرضا شاهي، تهران، ويرايش.
    • نصري، عبدالله، 1377، انسان از ديدگاه اسلام، چ هشتم، تهران، دانشگاه پيام نور.
    • ـــــ ، 1372، مباني انسان‌شناسي در قرآن، تهران، فيض کاشاني.
    • نيکزاد، محمود، 1390، فرهنگ جامع روان‌شناسي، انگليسي‌ـ فارسي، به انضمام مکاتب روان‌شناسي و نظام‌هاي مرتبط به دانش روان‌شناسي، تهران، کيهان.
    • وينهاوس دن، 1390، کليدهاي کشف پرورش استعداد در کودکان، ترجمه: اکرم قيطاسي، تهران، کتاب‌هاي دانه.
    • Hornby, A. S.(Albet Sydney) & Cowie, A. P. & Gimson, A. C.Oxford advanced learner's dictionary of current English, 3rd ed.- New York: OXFORD UNIVERSITY PRESS, 1974.
    • Geaves, Ron, Key words in Islam, London: Continuum, 2006.
    • Ince, Richard Basil,A dictionary of religion and religions: including theological and eccelsiastical terms, New Delhi: Cosmo Publications, 2004.
    • Hughes, Thomas Patrick,Dictionary of Islam, Belmont: KAZI Publications, Inc, 1994.
    • Scheffler Israel, OF HUMAN POTENTIAL:An Essay in the Philosophy of Education, routledge & kegan paul, 1985.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طوسی، اسدالله.(1396) فطرت: استعداد یا فعلیت؟. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 9(1)، 37-52

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    اسدالله طوسی."فطرت: استعداد یا فعلیت؟". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 9، 1، 1396، 37-52

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طوسی، اسدالله.(1396) 'فطرت: استعداد یا فعلیت؟'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 9(1), pp. 37-52

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طوسی، اسدالله. فطرت: استعداد یا فعلیت؟. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 9, 1396؛ 9(1): 37-52