بررسی تطبیقی تربیت دینی در اسلام و مسیحیت
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
با توجه به جنبههاي گوناگون شخصيت انسان، يعني ابعاد جسماني، عقلاني، اجتماعي، عاطفي، اخلاقي و ديني ميتوان از انواع تربيتهاي جسماني، عقلاني، اجتماعي، عاطفي، اخلاقي و ديني سخن گفت. در وصف عظمت تربيت ديني همين بس كه تربيت ديني، بهمنزلة يكي از مهمترين انواع، و بلكه مهمترين نوع تربيت، دربرگيرنده همة انواع ديگر تربيت نيز هست.
از سوي ديگر، دين مبين اسلام سرشار از نكتههاي ژرف در خصوص تربيت ديني است؛ اگرچه بايد اين نكات استخراج و تبيين شوند، كه چنين امري در مورد دين مسيحيت نيز صادق است. اكنون اگر مقايسهاي بين دو دين مذكور، با هدف استخراج و تبيين وجوه تشابه و تفاوت ـ با تأكيد بر وجوه تشابه ـ صورت گيرد، الگوي تربيتي متشكل از اجزا و عناصر گوناكون تشكيلدهندة تربيت مشخص و تعيين خواهد شد، و خواهد توانست به مثابة مبنايي براي تربيت اسلامي و مسيحي براي همة مسلمين و مسيحيان جهان قابل استفاده باشد.
با توجه به مجموعة تعاريف به عمل آمده از تربيت اسلامي[1] ميتوان اينگونه استنباط كرد كه تربيت اسلامي، شكوفاسازي و به فعليت رساندن جميع استعدادها در جنبههاي گوناگون شخصيتي يعني ابعاد جسماني، عقلاني، اجتماعي، عاطفي و اخلاقي است. اين شكوفاسازي، با موازين و ضوابط الهي ميسر است و ازاينرو خلاف چنين ضوابطي، شكوفاسازي محسوب نميشود و بنابراين تربيت هم قلمداد نميگردد؛ ازاينرو مجموعاً ميتوان گفت انسان تربيتشده در تمامي ابعاد پيشين هدايت يافته و تربيت شده است و اينگونه نيست كه فقط در يك جنبة مستقل به نام دين تربيت و هدايت شده باشد.
تربيت مسيحي، آمادهسازي افراد براي زندگي است و از آنجا كه چنين زندگي و حياتي ذاتاً آميخته با اخلاق است، پس منظور از تربيت اخلاقي مسيحي راهي است كه با آن راه چنين شكل خاصي از زندگي اخلاقي به متربيان آموخته ميشود.
ميتوان تربيت را از دو منظر عام و خاص نگريست. تربيت در معناي عام كلمه، شامل همة تأثيراتي است كه يك اجتماع بر فرد اعمال ميدارد، كه در پرتو آنها ارزشها، عقايد، مهارتها و الگوهاي رفتاري اشخاص شكل ميگيرند. در چنين معنايي، تربيت هم معناي اجتماعيشدن[2] و تا حدي بهصورت غيربرنامهريزيشده، غيرعمدي و نامنظم صورت ميپذيرد؛ اما تربيت از منظري خاص، محدود به اعمال عمدي، آگاهانه و ارادهشدة اشخاص و مؤسسات تربيتي در مورد افراد ديگر بهمنظور تأثيرگذاري بر آنها از راههايي معين است. در چنين حالتي، كودكان و بزرگسالان ارزشها، الگوهاي ادراكي، تفاسير و اعمال اجتماع يا گروه مورد نظر را از طريق مشاركت در مواردي نظير عبادت و دوستي فرا ميگيرند و جذب ميكنند.[3]
مقايسه موارد گفتهشده مبين آن است كه در هر دو نوع تربيت اسلامي و مسيحي، فرد فرهيخته يا تربيتشدة ديني، شخصي قلمداد نميشود كه منحصراً به تكرار پارهاي رفتارهاي عبادي مرسوم در هر دين بپردازد، بلكه شخصيتي جامع و كامل محسوب ميشود كه اموري نظير پرورش عقل و عاطفه و اخلاق را هم بهصورت جدي مطمح نظر قرار ميدهد، و براي حضوري اثربخش در اجتماع آماده ميگردد و نقش اجتماعي خود را نيز در جامعه بهطور فعال انجام ميدهد.
دربارة اهداف تربيت اسلامي، ميتوان از تعريف تربيت اسلامي الهام گرفت و گفت شكوفاسازي و پرورش همة استعدادهاي انسان، هدف تربيت اسلامي نيز محسوب ميشود. از سوي ديگر ميتوان گفت هدف تربيت انسان از ديدگاه اسلام، همسو و همگرا با هدف آفرينش انسان ـ يعني عبوديت (ذاريات: 56) ـ است و با الهام از طباطبايي (1366) بيان كرد كه توابع عبادت، يعني رحمت و مغفرت و غيره و ساير كمالاتي كه با عبادت براي انسان حاصل ميشود، از جمله اهداف آفرينش انسان ـ و لذا از جمله اهداف تربيت وي ـ محسوب ميشود كه مهمترينِ آنها، معرفت ويژهاي است كه آدمي در مورد پروردگار خويش به دست ميآورد و به گفتة جعفري آدمي: «از آن هنگام كه از تسليم شدن به جريان طبيعي محض موجوديت خود رها گشته، و به مرحلة آگاهي از جان آدمي كه از ملكوت الهي است ميرسد، عبادت او شروع ميشود».[4] ازاينرو به گفتة قطب[5] عبادت معناي بسيار وسيعي دارد كه تمامي اجزا، حالات و لحظات زندگي آدمي را دربرميگيرد؛ بنابراين ميتوان اينگونه برداشت كرد كه تربيت را نيز ميتوان هدف آفرينش انسان دانست و با ملاحظة موارد فوق ابراز داشت كه هر قدم عبادي، تربيتي محسوب ميشود و هر قدم تربيتي، عبادي. پس همانند عبوديت كه محدود به مقطع زماني و مكاني ويژهاي نيست، تربيت نيز محدود به زمان و مكاني ويژه نيست؛ مگر تربيت رسمي در معناي اختصاصي آن.
هدف كلي تدريس دين مسيحي آن است كه با مشاركت الطاف الهي، عشق عيسي مسيح با جان كودك آميخته شود و به گونهاي كودك با سخنان و الگوها، از حقايق وحيشده به مسيح و آموختهشدة كليسا آگاه شود كه وي بهوضوح مطابق با استعداد و ظرفيتش آنها را بشناسد و بهطور كامل در زندگي روزانهاش به كار گيرد و با بيشترين ايمان و اعتقاد به آنها عمل كند و با انجام دادن آنها احساس رضايت و خشنودي كند.[6]
ملزومات اساسي تربيت ديني اثربخش عبارتاند از: 1. احترام به خود؛
2. احترام به ديگران؛ 3. احترام به محيط طبيعي و فرهنگي؛ 4. احترام به زيبايي؛ 5. احترام به حقيقت. چنين اموري تشكيلدهندة حوزة علايق اساسي براي كمال و درك ارتباط متقابل هر جزء و از بين بردن تناقضات و رهايي از هرگونه خردهنگري بدون درك ارتباطات هستند.[7] بنابراين هركدام از موارد پيشين ميتوانند بهمنزلة يك هدف تربيت ديني در مسيحيت مطرح شوند.
در تربيت اسلامي و مسيحي، هدف كلي تربيت آن است كه متربي در بعد شناختي، به آگاهي و معرفت راستين به خدا، دين و همة مؤلفههاي تشكيلدهندة آن دست يابد؛ چنان معرفتي كه سبب شود وي در بعد عاطفي، نگرشي راستين و استوار در خصوص موارد گفتهشده تحصيل كند و محصول اينگونه شناخت و نگرش، در بعد رفتاري آن باشد كه همة تعاليم ديني در مورد جنبههاي شخصيتي انسان در رفتار متربي اجرا شود.
اين رفتار دربرگيرندة همة ارتباطات فرد با خود، خدا، ديگران، طبيعت و غيره است. قدر مسلم آن است كه در تربيت اسلامي، عبوديت در معناي اصيل كلمه و خالصانه، منحصراً خداي يگانه را پرستيدن و ربوبي شدن آدمي در معناي آنكه فقط خداي يكتا را رب خود ديدن و از غير او گسستن و هيچكس و هيچچيز را شريك او قرار ندادن و قوانين كتاب او، قرآن را، مورد نظر قرار دادن، بيشتر از مسيحيت مورد توجه است كه در آن، به گونهاي عيسي مسيح را مطرح ميسازند كه تا حدي يكتاپرستي خود را تحتالشعاع او قرار ميدهند و بهصورت افراطي، به تعاليم كليسا كه در مواردي ممكن است با اصل انجيل هم انطباق كامل نداشته باشد اهميت ميدهند.
دقت در متون اسلامي مبين آن است كه ميتوان حواس، عقل و قلب را از جمله ابزارها يا راههاي شناخت قلمداد كرد. جمع اين سه ابزار ميتواند آدمي را به شناخت حقيقي نزديك كند و به همين لحاظ پرورش هر سه ابزار بايد در تربيت اسلامي در نظر گرفته شود. در توجيه و تحليل اين مطلب ميتوان گفت از جمله اموري كه ميتواند آدمي را به معرفت و دانش حقيقي برساند، نظر كردن (مشاهدة دقيق همراه با تفكر و تعقل) در هستي و كائنات است (عنكبوت: 19،20؛ ق: 6ـ11؛ غاشيه: 17ـ20). ازاينروست كه قرآن مجيد «نظر» در پديدههاي هستي را از آدميان ميخواهد (انعام: 99). حضرت اميرمؤمنان علي نيز در موارد گوناگون در نهجالبلاغه به حقيقت مذكور اشاره دارد.[8]
قرآن كريم بر اين حقيقت تأكيد ميورزد كه در خلقت آسمانها و زمين، و اختلاف شب و روز آياتي است براي كساني كه تفكر ميكنند (آلعمران: 190،191)، و چه بسيار آياتي در آسمانها و زمين كه بعضي انسانها از كنار آنها رد ميشوند و از آن روي برميتابند (يوسف: 105). آنان كه توفيق تفكر و تعقل مييابند، به جايگاهي خواهند رسيد كه خلقت كائنات را هدفدار تشخيص خواهند داد و به وجود قيامت و رستاخيز مطمئن خواهند شد و خالق هستي را از هرگونه عيب و نقص منزه و پيراسته تشخيص خواهند داد (آلعمران: 191). اصولاً قرآن كريم درك آيات و نشانههاي خدا را در كل هستي و كائنات مشروط به تفكر (جاثيه: 13؛ نحل: 10،11) و يا تعقل (بقره: 164؛ روم: 24؛ نحل: 12) ميداند. حتي رهايي از آتش دوزخ با تعقل امكانپذير است (ملك: 10). قرآن فقط به چشم و گوش (حواس و يا ابزار اولية شناخت) بهمنزلة نعمتهايي كه ميتوانند سبب شكر آدمي از خدا باشند قناعت نميورزد، بلكه از قلب انسان نيز نام ميبرد (نحل: 78). قرآن مجيد افرادي كه قلب خويش را پاك نكردهاند و اصطلاحاً افراد تزكيهنشده و تربيتنيافته، يعني كافران (غافر: 74)، مسرفان و شكاكان (غافر: 34)، فاسقان (بقره: 126) و ستمكاران (ابراهيم: 127) را گمراه و منحرف و به دور از شناخت معرفي ميكند؛ زيرا آنان چشمداران نابينايي هستند كه هرگز حقيقت را نمييابند و به بينش و بصيرت دست نمييابند (اعراف: 179). اين امر بدان سبب است كه رفتار سوء ناشي از باطن رشدنيافتة آنان، همچون غشايي بر دلشان نشسته و سبب دريافت نكردن نور و نورانيت آنان شده است (مطففين: 14).
با توجه به ابزارهاي شناخت در اسلام، ميتوان گفت در تربيت اسلامي اين وظيفه و رسالت معلم است كه در روشهاي تدريس خود در جهت پرورش حواس، عقل و قلب شاگردان و متربيان خويش اقدام كند. امام علي حامي روشهايي هستند كه روحية تفكر و تعقل را در فرد بيدار سازند. چنين تفكري ميتواند سبب ايجاد بصيرت و حكمت در آدمي شود؛ يعني دانش ژرف و جامع كه سبب ديدن هستي است آنگونه كه هست و ماية انجام كار است، آنگونه كه بايد. بنابراين آن حضرت حتي ديني را كه در آن ژرفنگري و انديشهورزي نباشد، واجد هيچ خير و سودي نميداند.[9] توصية ايشان به فرزندشان امام حسن مجتبي نيز آن است كه: «در وصيتم دقت كن و آن را سرسري نگير»؛[10] زيرا حضرت علي فضيلت و برتري فكر و فهميدن را بهمراتب افزونتر از پارهاي تكرارها و بررسيهاي سطحي قلمداد ميكند.[11]
چنين انديشهاي اگر با چشم و نگاه انسان همراه شود، تبديل به «نظر» ميشود؛ يعني مشاهدة دقيق و ژرفنگري كه در آن صورت، به گفتة علي، خورشيد و ماه و حتي گياه و درخت و آب و سنگ، همه شايستة چنين نظر كردني هستند.[12] به گفتة امام جعفر صادق، كثرت چنين عملي به علم است كه باعث شكوفايي عقل آدمي ميشود؛ به عقلي كه بنا به بيان اميرالمؤمنين علي، هرگز جوياي خود را فريب نميدهد[13] و «فرستادة حق حق»[14] و «پيامبر فكر» و «قويترين بنيان» (همان) و هيچكس نيست كه خداوند او را عقل عنايت فرموده باشد، مگر آنكه روزي وي را نجات خواهد داد.[15]
بنابراين چنين استنتاج ميشود كه امام علي، در تربيت ديني بر ايجاد جوّ تربيتي كه محرك انديشه باشد تأكيد دارد[16] و توصيه ميكند كه آدمي با ژرفنگري و جامعانديشي خود تلاش كند كه به دريافت حقيقت برسد.[17] در اين جهت ايشان بر كمك گرفتن از منابع گوناگون اطلاعاتي جهت كسب معرفت و شناخت تأكيد ميكند.[18] ازاينرو بايد با عالمان و حكيمان بسيار مصاحبت و مجالست داشت (همان) و مذاكره و مباحثه موجب تداوم معلومات ميشود.[19]
اين اعتقاد در مسيحيت وجود دارد كه بين دين و تفكر تربيتي، رابطه وجود دارد.[20] در مسيحيت، بسته به موقعيت، معلمان ميتوانند از روشهاي تدريس گوناگون و كاملاً متفاوتي بهره گيرند.[21] معلمان حرفهاي و تخصصي در كليساها و سازمانهاي مرتبط با كليسا و مدارس، معمولاً بهطور كامل يك روش تدريس واحد را در پيش نميگيرند. معمولاً آنان عناصري از رويكردها و روشهاي گوناگون را كه متناسب با سبك تدريس آنان است برميگزينند. همچنين ممكن است آنان يك روش را براي مجموعهاي از اهداف و موضوعات انتخاب كنند و رويكرد و روشي كاملاً متفاوت براي مجموعهاي ديگر از اهداف و موضوعات انتخاب كنند. فهرست راهبردهاي مهم در اين مورد عبارتاند از: ايفاي نقش، بحثهاي اخلاقي، روش نمايشي، استفاده از فيلماستريپها، فيلمها، و ساير وسايل سمعي و بصري، تمرينهاي تبيين و توضيح اهداف، مشاوره و تدريس در ميان سنين گوناگون، مصاحبه و خاطرهنويسي.[22] آموزشي كه در كتاب Proverbs (در انجيل) ارائه شده است، مبتني بر مشاهدة دقيق و تحليل تجارب و رسيدن به نتايج منطقي و نظري است.[23] بنابراين بايد آموزش حكمت و حقيقت به همراه درك اساس يادگيري باشد، كه شاگرد را به راه مستقيم هدايت ميكند. لذا بيعلت نيست كه در انجيل در موارد مختلف و به صور گوناگون به اين حقيقت اشاره شده است.[24] خصوصاً در مقاطع متوسطه، ظرافت و خبرگي قابل ملاحظهاي بهمنظور حفظ علايق شاگردان بزرگسالتر و غالباً با دينداري كمتر لازم است.
هم در مقطع ابتدايي و هم در مقطع متوسطه، به معلمان بسيار شايسته و باصلاحيت نياز است تا نقش هماهنگكننده ايفا كنند.[25] بنياديترين عامل در تربيت ديني اثربخش، همچون هر تربيت ديگر، معلم است. خطوط راهنما (رهنمودها)، سرفصل دروس، كتب و... همگي وابسته به معلمي هستند كه حقيقتاً آنها را در موقعيت كلاس درس به كار ميگيرد. معلم كنترلكنندة راهي است كه با آن، يادگيري مطلوب و مورد نظر اتفاق ميافتد. بسته به اينكه معلم چه فردي باشد، موضوع واحد در سن واحد و دامنة توانايي واحد شاگردان، با سبكي عمومي و يك روش تدريس ميتواند نتايج گوناگون ايجاد كند (همان). چهار متغير اساسي در هر تدريسي عمل ميكنند (معلم، فراگير، موضوع درسي و محيط) تا نتايج مطلوب ديني حاصل شود.[26] بخش عمدهاي از يادگيري مسيحي بهصورت صريح، منظم و فعاليتهايي حمايتشده و مستمر صورت ميپذيرد، تا منجر به توسعة دانش و فهم اعتقادات مرتبط با دين مسيحيت شود. به همين ترتيب آنچه در عبادات مسيحي فراگرفته ميشود، دامنهاي از عواطف، تجارب و نگرشهايي است كه در مركز معنويت مسيحي واقع ميشود.[27] در تربيت مسيحي لازم است يادگيرنده و متربي، دانش لازم (حيطه يا نتيجة شناختي) و علاقة كافي (حيطه يا نتيجة عاطفي) در مورد امور ديني را به دست آورد و آنها را در عمل اجرا كند (حيطه يا نتيجة رواني حركتي مربوط به سبك زندگي). هيچگونه شواهد تحقيقات تجربي وجود ندارد كه نشان دهد شخص دين را (و حتي الهيات را) به طريقي اساساً متفاوت با شيوة اساسي كه در آن هر حوزة مرتبط با واقعيت ديگر را فراميگيرد، ميآموزد.[28]
تلاش براي القاي نظريات ثابت، بر مواردي كه اساساً بحثانگيز هستند «تلقين»[29] محسوب ميشود و نه تربيت. هرگونه شيوة قابل تأييد تربيتي در مورد مسائل بحثانگيز، بايد متمركز بر مباحثه و جدل باشد، به گونهاي كه به شاگردان كمك كند قضاوتهاي آگاهانة خود را بهمنزلة يك هدف تربيتي اصلي لحاظ كنند.[30]
با الهام از متون ديني مسيحي ميتوان گفت كه بايد همزمان هم مربي بود و هم متربي.[31] معلمان حقيقي نياز دارند كه درس دهند. آنان ميخواهند تدريس كنند؛ زيرا به تدريس عشق ميورزند، همانطور كه آنان يادگيري فراگيرانشان را دوست ميدارند؛ پس مبالغه نيست اگر گفته شود كه بسياري از معلمان نيازمند يادگيران و شاگردانشان هستند. آنان نياز دارند كه از اين لذت بهرهمند شوند كه شاگردان را در حال يادگيري ببينند. تدريس و يادگيري همانند عبادت است كه اگر از آنها لذت نبريم، بسيار بهتر خواهد بود كه تركش كنيم. هم يادگيري و هم تدريس نيازمند چنين عشق و لذتي هستند.[32]
با در نظر گرفتن موارد گفتهشده ميتوان گفت روشهاي تدريس در تربيت اسلامي و مسيحي، منبعث از ابزارهاي شناخت يعني حواس، عقل و قلب شاگرد و مبتني بر پرورش اين ابزارها هستند؛ ازاينروست كه در تربيت اسلامي و مسيحي، روشهاي تدريسي كه در آنها شاگردان فعالاند و تحت نظارت و راهنمايي معلم، به شناختي استوار دست مييابند، از اهميت بسزايي برخوردار هستند. اين سخن بدان مفهوم نيست كه روشهايي نظير سخنراني در تدريس، اگر با رعايت شروط خود صورت گيرند قابل تأييد نيستند؛ اما درهرصورت بايد توجه داشت تربيت ديني، با تلقين يا القاي عقايد ديني معلم به شاگردان كاملاً متفاوت است و بلكه نهايتاً شاگردان هستند كه در پرتو به كارگيري حواس خود، تفكر و تعقل، و پاكسازي قلب و شخصيت و يا تهذيب نفس ميتوانند با هدايت و راهنمايي معلمان شايستهاي كه به عاليترين مراتب تعالي و كمال در آن موارد رسيدهاند، با استفاده از روشهاي پيشين به اهداف عالي و اصيل تعليم و تربيت نائل آيند.
در تربيت اسلامي بايد توجه داشت كه منابع شناخت، هرگز محدود به كتب رسمي دانشگاهي و مدرسه نيست، بلكه همة منابعي كه به آدمي شناخت ميبخشند و او را به هدف آفرينش ـ يعني تعالي، كمال و عبوديتـ نزديكتر ميسازند منبع شناخت محسوب ميشوند. مهمترين اين منابع، وجود خود انسان، طبيعت، تاريخ و كتابهاست. جالب اينجاست كه سه مورد اول، منابع اولية شناخت و كتابها منبع ثانوية شناخت محسوب ميشوند. در تأييد مطلب مذكور شايسته است گفته شود از ديدگاه قرآن كريم، وجود انسان (ذاريات: 1) و زمين (ذاريات: 20) ميتوانند مظهر آيات خدا و منبع شناخت و معرفت باشند و همچنين سير و سياحت و گردش و جستوجو در زمين، ميتواند سبب خردورزي دلهاي آدميان و حقپذيري گوشهاي آنان شود (حج: 46)، و ازاينرو به نوعي منبع شناخت محسوب ميشود. همچنين امام علي در مورد «معرفت نفس» بيان ميدارد هركدام از مخلوقات خداوند در صحنة طبيعت، يعني خورشيد و ماه و گياهان و درختان و آب و سنگ و غيره همه شايستة «نظر كردن» هستند؛ يعني ميتوان از هركدام از آنها شناختي درخور و شايسته دريافت كرد.[33] در مورد «تاريخ» نيز ايشان معتقدند كسي كه تاريخ و روزهاي زندگي را بشناسد، هرگز از آمادگي در آينده، غفلت نخواهد ورزيد.[34] پس تاريخ نيز ميتواند به آدمي شناخت دهد و يكي از منابع شناخت قلمداد شود.
از سوي ديگر بايد توجه داشت همانگونه كه خداوند متعال آيات تشريعي خود را در قرآن كريم بيان داشته، آيات تكويني الهي را در كل صحنة طبيعت و عرصة هستي قرار داده است. همانطور كه آيات قرآن مقدس و محترماند، آيات و نشانههاي خدا در طبيعت ـ يعني سراسر هستي و طبيعتـ محترم و مقدس است. همانطور كه درك و فهم آيات قرآن تفكر و تدبر ميطلبد (نساء: 82)، درك آيات الهي در طبيعت و عبرت گرفتن از آنها نيز مستلزم تفكر و تدبر و بصيرت و بيدارسازي است (آل عمران: 13؛ يوسف: 111؛ نازعات: 26).
همچنين رسالت معلم ايجاب ميكند در تربيت اسلامي، به همة منابع شناخت، يعني وجود انسان، طبيعت، تاريخ و كتب بهمنزلة محتواهاي درسي توجه داشته باشد. اميرالمؤمنين علي تأكيد فراوان بر سودمند بودن محتوا و مطالب آموزش دادهشده دارد. آن حضرت از جمله اوصاف مؤمنين را آن ميداند كه به علوم سودمند گوش فراميدهند.[35] و اكيداً فرمان ميدهد كه به فرزندان خود مطالبي بياموزيد كه خداوند به واسطة آن مطالب به آنان سود ميرساند.[36] حضرت علي در مورد اصل احتياج در گزينش محتواهاي آموزشي ميگويد بهترين و سزاوارترين اموري كه نوجوانان ميتوانند بياموزند، علومي است كه چون بزرگ شوند بدان احتياج خواهند داشت. ايشان بيان ميدارد علم وسيعتر از آن است كه بتوان به همة آن احاطه پيدا كرد؛ پس ضروري است از هر علمي بهترينِ آن را آموخت.[37] حضرت علي در مورد نحوة بهرهگيري از آرا و نظريات گوناگون و متفاوت بيان ميدارد هركس آراي مختلف را در كنار يكديگر قرار دهد، موارد اشتباه را خواهد فهميد.[38] و لذا مؤكداً توصيه ميكند كه نظريات گوناگون و متفاوت را در مقابل هم قرار دهيد، تا رأي درست از آنها متولد شود.[39] در اين جهت بايد به تحليل و نقد دقيق محتوا پرداخت، نه اينكه فقط خودِ گوينده را مبناي قضاوت در مورد محتواي مربوط به او قرار داد. به عبارت ديگر بايد به آنچه گفته ميشود نگريست، نه به آنكه ميگويد.[40]
در تعليم و تربيت (و لذا در محتواهاي درسي)، از ديدگاه مسيحيت، ميتوان از چهار حوزة ارزشي سخن گفت:
ـ خود: ما بهمنزلة انسانهايي منحصربهفرد و قادر به توسعه و رشد معنوي، اخلاقي، عقلاني و جسماني، براي خودمان ارزش قايل هستيم.
ـ ارتباطات: به ديگران براي خودشان ارزش قايليم، نه فقط از جهت آنچه دارا هستند و يا آنچه ميتوانند براي ما انجام دهند. به چنين ارتباطاتي به مثابة مبنايي اساسي براي توسعه و كمال ديگران، خودمان و جامعه ارزش قايل هستيم.
ـ جامعه: ما براي حقيقت، عدالت، حقوق بشر، قوانين و تلاشهاي جمعي در جهت خوبي و رشد همگان ارزش قايل هستيم. خصوصاً ما براي خانواده به مثابة منبع عشق و حمايت براي همة افراد و اساس جامعهاي كه در آن مردم مراقب و متوجه يكديگر هستند، ارزش قايل هستيم.
ـ محيط: ما براي جامعه، هم جامعة طبيعي و هم جامعهاي كه انسانها شكل دادهاند، به مثابة مبنايي براي زندگي و منبع عشق و دوستي ارزش قايليم.[41]
خداوند به تمام اجزاي عالم هستي فرمان داده است سودمند باشند؛ خصوصاً آدميان مخاطب اين پيام خدا قرار گرفتهاند كه ثمربخش باشند و در زمين به آباداني بپردازند.[42]
بنابراين ميتوان گفت در تربيت از ديدگاه اسلام و مسيحيت، محتواهاي درسي ملهم از منابع شناخت است و بهصورت جزئيتر، همان منابع در قالب محتواهاي مفيد گوناگون كه در سوق دادن شاگردان بهسوي اهداف تعليم و تربيت مؤثرند اجرا ميشوند.
قرآن كريم موجب هدايت و رحمت است (جاثيه: 20)، اما براي دريافت چنين هدايتي، بايد در خود بسترسازي كرد. بهعنوان نمونه، بايد اهل يقين (جاثيه: 20؛ ذاريات: 20) و اهل تقوا (بقره: 2) و اهل ايمان (اعراف: 203؛ روم: 52، 53) بود. چنين افرادي قطعاً بهسوي بهترين سخنان و بهسوي راه خداي تعالي هدايت خواهند شد (حج: 24). حتي حقيقت علم از جانب خداوند به كساني داده خواهد شد، كه تقواي الهي داشته باشند (بقره: 282)؛ زيرا هم هدايت از جانب اوست (عنكبوت: 69) و هم اعطاي علم و دانش (بقره: 32)؛ اما همانگونه كه گفته شد، بايد شايستگي لازم را در اين جهت كسب كرد و تلاش كافي مبذول داشت (عنكبوت: 69).
دلهاي آلودهاي كه حجاب گناه بر خود كشيدهاند، از دريافت حقيقت و هدايت محروم خواهند شد (زمر: 22؛ حج: 46؛ كهف: 57). در اين مسير، پيوستگي شناخت و ايمان (نساء: 162؛ سبأ: 6؛ حج: 54؛ آلعمران: 18؛ جاثيه: 20؛ اعراف: 52؛ روم: 52، 53؛ زخرف: 40؛ يونس: 42، 43) و پيوستگي شناخت و عمل (بقره: 44؛ حجر: 99) حائز اهميت فراوان است.
با توجه به موارد گوناگون و متعدد مطرحشده در قسمتهاي متفاوت انجيل، ميتوان دريافت كساني ميتوانند دانش حقيقي را به دست آورند، كه شايستگي معنوي آن را به دست آورده باشند[43] و همچنين دانش به افرادي اعطا خواهد شد، كه داراي فهم و درك باشند؛[44] ازاينرو گروندگان و مؤمنان كه هم شايستگي معنوي و هم فهم لازم را تحصيل نمودهاند، چنان دانش حقيقي را دريافت خواهند داشت.[45]
ميتوان دريافت كه دانش و قدرت قضاوت حقيقي، اموري هستند كه خداوند به بندگان صالحش اعطا خواهد كرد، و افراد نادان از چنين حكمت و آموزشي محروم خواهند ماند.[46] اگر تدريس معلمان مبتني بر خدامحوري نباشد، حقيقتي را دريافت نخواهند نمود و در اين صورت آنان فقط علاقهمند به مجادلههاي ظاهري و نزاع در مورد الفاظ و كلماتاند كه منجر به حسادت و گناه خواهد شد.[47]
با در نظر گرفتن مطالب گفتهشده ميتوان گفت در تعليم و تربيت از ديدگاه اسلام و مسيحيت، در صورتي شاگرد ميتواند از شناخت حقيقي بهرهمند شود كه در ابتدا وي تمهيدات و زمينهسازي لازم را در خود انجام داده باشد و اينگونه آمادهسازي در پرتو ايمان و اعمال صالح، مبتني بر چنان ايماني ميسر و امكانپذير ميشود.
در تربيت ديني در اسلام، وظيفة معلم آن است كه در پرتو تربيت چنان زمينهاي را فراهم سازد كه شاگردان، دانش و معرفت كافي و كامل در مورد ارزشهاي ديني به دست آورند؛ چنان معرفت و بينشي كه از علمي سطحي و ظاهري بهمراتب فراتر باشد و به آگاهي جامع و ژرف و در واقع به بصيرتي مؤثر در آنها تبديل گردد، به گونهاي كه مقدمة بهبود نگرشي استوار و صحيح را نسبت به آن ارزشها در انسانها و يا شاگردان فراهم سازد؛ بهطوريكه حقيقتاً آنان چنان ارزشهايي را خوب و ارزشمند بدانند و به آنها علاقهمند و معتقد شوند. آنگاه با ايجاد چنين نگرشي در آنان، مقدمة تغييرات لازم رفتاري در شاگردان ايجاد خواهد شد و آنها تلاش خواهند كرد كاري كنند كه تحت نظارت و راهنمايي معلم و مربي، آن ارزشها را در رفتارشان اجرا كنند و عامل به ارزشهاي ديني گردند و تجسم و تبلوري از ارزشهاي سازمانيافته در شخصيتشان شوند و در واقع، مظهر آن ارزشها گردند. در اين حالت، ملاحظه ميشود كه ايمان و اعتقاد به ارزشها، مسبوق به بينش و معرفتي كامل در مورد آنهاست. از سوي ديگر، عمل به ارزشها، در ابتدا بينش و معرفت كامل، و بعد از آن ايمان و اعتقادي استوار ميطلبد.[48]
پنج نكته در خصوص تعليم و تربيت از ديدگاه مسيحيت، مورد توافق است: تعليم و تربيت ارزشها عمدي و هدفدار است، مسدود نيست و باز است. در چنين نوع تعليم و تربيتي، معلمان نقش تسهيلگر آموزش ارزشها را ايفا مينمايند. همچنين معلمان تنظيمكنندگان محيطهاي مطلوب يادگيري هستند، و «نظريه» حائز اهميت فراوان است.[49] فهرست ارزشهايي كه در حوزة ديني در تربيت اخلاقي قرار ميگيرند عبارتاند از: عدالت، انصاف، تعاون و همياري، مسئوليتپذيري، حُسن تصميمگيري و ساير ارزشهاي ابزاري، ايمان، اميد، عشق به خدا و همسايگان و خود. عشق به خدا دلالت بر ارزشهايي غايي دارد. عشق به خودْ متضمن ارزشهاي شخصي و ارزشهايي مبتني بر شايستگيهاي فردي است. آموزش و تدريس ايمان، اميد و عشق، بدون آموزش و تدريس ارزش امكانپذير نيست. ممكن است فردي بتواند «دربارة» دين آموزش دهد، بدون آنكه ارزشها را تدريس كند؛ اما متخصصان و مربيان تربيت ديني به آن تمايل دارند كه دين را بهمنزلة ايماني پويا و زنده آموزش دهند و تدريس كنند. لذا آنان بايد ارزشها را درس دهند.[50]
حقايق دين بايد به گونهاي تدريس شوند كه خود را در عمل نشان دهند. نه تنها بايد به بچهها گفته شود كه نماز چيست، بلكه بايد به آنان آموخته شود كه نماز بخوانند. نه فقط بايد به آنان گفته شود كه گناه چيست، و اينكه فرامين الهي كداماند، بلكه بايد به آنان آموخته شود كه از گناه اجتناب كنند و فرامين الهي را پاس دارند. هدف چنين آموزش و تدريسي آن است كه بيشتر يك مسيحي تربيت كند، كه در اعمال و رفتار روزانهاش عامل دستورها و ايمان ديني باشد.[51] اصولاً ديندار يا متدين بودن، يعني آنكه الگوهاي رفتاري بهخصوصي را داشتن. احتمالاً افراد متدين از چنين نگرشهايي بهواسطة آنكه آنها را فراگرفتهاند برخوردارند. آنان نگرشهاي مذكور را در نتيجة تجارب ويژه، از جمله تجارب مردم ديگر، در خود رشد و توسعه دادهاند.[52] ازاينرو شاگردان بايد از معلمانشان بهمنزلة الگو و سرمشقي خوب و ناب پيروي كنند: «براي شاگردان كافي است كه نظير معلمانشان باشند و براي خدمتكاران كه نظير اربابشان».[53] همچنين براي شنوندگان و شاگردان ضروري است كه مطابق با امور خوبي كه ميگويند و ميشنوند عمل كنند: «منحصراً به عبارات گوش نكنيد، كه خود را فريفتهايد. به آنچه (از امور خوب) گفته ميشود عمل كنيد».[54] «من تلاش ميكنم ايمانم را از طريق آنچه عمل ميكنم، به شما نشان دهم».[55] به همين ترتيب، در موارد متعدد ديگر در انجيل، به اين حقيقت اشاره شده است.[56]
مسيحي متعهد، فردي است كه هم قضاوتهاي صحيح اخلاقي دارد و هم عملاً پايبند اعمال مهم ديني است.[57] از موارد گوناگون در انجيل نيز ميتوان استنباط كرد كه وظيفة معلم هدايت شاگردان به راه راست،[58] راه درست[59] و كسب رضاي الهي[60] است. در چنين تعليم و تربيتي، ميتوان يادگيري را فعاليتي ديني در نظر گرفت.
بايد يادگيري، تخصص و پژوهش را خود مسيحيان بهمنزلة اموري واجد ارزش و فضيلت فراوان و تجلي عشق به خدا و معنويت لحاظ كنند. فراگير نيز بندهاي است كه تسليم حقيقت است و لذا بايد مراتب بالاي چنين تسليم بودني را در عمل نشان دهد.[61] تدريس و يادگيري مبتني بر عواطف و علايق، واجد اهميتي فراوان است. عشق به حقيقت، زيبايي و ارتباط متقابل، همان انرژي انساني كه ما را از لحاظ عواطف و بخشش به يكديگر پيوند ميدهد؛ عشق نامحدودي كه هيچگونه پاداشي نميطلبد. زماني كه از امري لذت ميبريم، در مورد آن بهتر انجام وظيفه ميكنيم. اين محبت و دوستي كه موضوع درسي را با معلم پيوند ميدهد، محبتي مبتني بر شريك كردن شاگردان در موضوعات درسي مورد اطلاع معلم است؛ محبتي كه معلم را بهسوي فهماندن مطالب به شاگردان سوق ميدهد.[62] معلمي كه موضوع درسي را بهخوبي ميداند، بايد آن را به گونهاي به شاگرد معرفي كند كه قصد معرفي يك دوست صميمي را دارد. شاگردان بايد بدانند چرا معلم براي آن موضوع درسي ارزش قايل است، و اينكه چگونه آن موضوع، زندگي معلم را متحول و دگرگون كرده است. به همين ترتيب، معلم بايد شاگردان را دوستاني بالقوه در نظر گيرد.[63]
مقايسة موارد مذكور گوياي آن است كه تربيت در اسلام و مسيحيت، تربيتي ارزشي و مبتني بر آموزش ارزشهاست. معلم در كلاسهاي درسي تربيت ديني، در هر لحظه، هم معلم است و هم مربي. به عبارت ديگر، نقش معلم آن است كه به گونهاي تدريس كند كه دانشآموزان آگاهيهاي جامع، ژرف، علاقه و انگيزة كافي در خصوص ارزشهاي ديني و اخلاقي به دست آورند، و درعينحال در رفتار و عمل مزين به آن ارزشها شوند؛ يعني آنها را در عمل خود اجرا كنند. از سوي ديگر، اجرا و رفتاري كردن ارزشها خواهد توانست شاگردان را قادر به فهم و دريافت افزونترِ ارزشها سازد.
تربيت اسلامي و مسيحي بر به فعليت رساندن و پرورش همة استعدادهاي انسان و يا شاگرد تأكيد ميورزند و همة جنبههاي فردي و جمعي فرد را مورد نظر قرار ميدهند و او را براي حضوري اثربخش در اجتماع آماده ميسازند. هرگز تربيت ديني در اسلام و مسيحيت، به تربيت رسمي كلاسيك خلاصه نميشود، بلكه به همان ميزان و بلكه بيشتر، ميتوان متربيان را با تربيتي غيررسمي تحت تأثير قرار داد. در هر دو نوع تربيت، لازم است به پرورش حيطهشناختي و عاطفي فرد توجه فراوان مبذول شود؛ و در اين صورت است كه ميتوان به اجراي امور مورد اعتقاد و ايمان وي در رفتارش اميد داشت. در چنين حالتي است كه بايد احساس رضايت و خرسندي را به سبب چنين نگرش و رفتار ديني در فرد توقع داشت.
تربيت ديني در اسلام و مسيحيت مبتني بر پرورش حواس، عقل و قلب انسان است؛ بنابراين در روشها و فنون تدريس و آموزش دين، بايد روشها و فنوني را برگزيد كه به پرورش اين ابزارهاي شناخت منتهي شوند. پس استفادة تلفيقي از اكثر روشهاي تدريس و به كار گرفتن فنون مربوط به هر روش حائز اهميت فراوان است. ضمن تأييد استفاده از روش تدريس «سخنراني»، و خصوصاً سخنرانيِ بهبوديافته در موارد خاص آن، استفاه از روشهايي كه از تلقين و تحميل مطالب ديني به شاگردان و متربيان احتراز نمايند و بلكه بهجاي آن سبب شوند خودِ شاگرد فعال باشد و با تجربة خود و از طريق تفكر و تعقل، مطالب درسي را، تحت نظارت و راهنمايي معلمي آگاه، دلسوز، مهربان و صميمي، بهطور كامل درك كند و علمي جامع و ژرف در مورد آنها به دست آورد، مورد تأكيد ويژه است. به عبارت ديگر، بسيار مهم است كه خودِ شاگرد و متربي در مورد صحت و اعتبار مفاهيم و موضوعات ديني متقاعد و مطمئن شود، نه آنكه معلم و مربي درصدد باشد فقط با گفتة خود، وي را به چنين امري متقاعد سازد.
در طراحي محتواهاي درسي در اسلام و مسيحيت، بايد به گنجاندن مطالب سودمند، در حوزههاي مرتبط با وجود انسان و خود افراد، جامعه و محيط و لذا به نوعي تاريخ و طبيعت توجه كافي داشت. فقط به كارگيري روشهاي تدريس و محتواهاي درسي مناسب، براي سوق دادن شاگردان بهسوي اهداف اصيل تربيت ديني از ديدگاه اسلام و مسيحيت كافي نيست، بلكه بدين منظور كاملاً ضروري است شاگردان و متربيان، خود را از هرگونه آلودگي و گناه پاك سازند و شايستگي معنوي لازم براي دريافت حقيقي تربيت ديني كسب كنند.
- ـ نهجالبلاغه، ترجمة محمد دشتي ، قم، مؤسسة فرهنگي ـ تحقيقاتي اميرالمؤمنين، 1379.
- ـ جعفري، محمدتقي، شناخت از ديدگاه علمي و از ديدگاه قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1360.
- ـ الحكيمي، محمدرضا، محمد الحكيمي و علي الحكيمي، الحياة، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370.
- ـ دلشاد تهراني، مصطفي، سيري در تربيت اسلامي، تهران، مؤسسة نشر و تحقيقات ذكر، 1376.
- ـ صانعي، سيدمهدي، پژوهشي در تعليم و تربيت اسلامي، مشهد، دانشگاه فردوسي مشهد، 1375.
- ـ طباطبايي، سيدمحمدحسين، تفسير الميزان، ترجمة محمدعلي گرامي قمي، تهران، بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، چ دهم، 1366.
- ـ فايضي، علي و محسن آشتياني، مباني تربيت و اخلاق اسلامي، تهران، روحاني، 1375.
- ـ قطب، محمد، روش تربيتي اسلام، ترجمة محمدمهدي جعفري، شيراز، دانشگاه شيراز، چ پنجم، 1375.
- ـ مطهري، مرتضي، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا، چ بيست و نهم، 1376.
- -Alavi, H. R., Shared Religious Foundations of Education: Islam & Christianity, Ansariyan, Qom, 2006.
- -Astley, J., The Philosophy of Christian Religious Education, Birmingham, Religious education press, Alabama, 1994.
- -Astley, J. & L. J. Francis & C. Crowder, Theological Perspectives on Christian Formation, Grand Rapids, W. B. Eerdmans publishing company, Michigan, 1996.
- -Bailey, R., Teaching Values & Citizenship Across the Curriculum, Educating Children for the World Rutledge Flamer, Great Britain, 2005.
- -Barber, L. W., Teaching Christian Values, Religious education press, Birmingham, Alabama, 1984.
- -Cronin, P. K. , Teaching the Religion Lesson, Paternoster Publication LTD, London, 1952.
- -Freedman, D. N. & A. C. Myers, & A. B. Beck, Dictionary of the Bible, U. K. Willam B. Eerdmans Publishing Company, 2000.
- -McMahon, J. T., Some Methods of Teaching Religion, Burns Oates & Washbourne LTD, London, 1928.
- -Peterson, M. L., Philosophy of Education, Leicester, England, 1986.
- -The Holy Bible, Today’s New international Version, Hodder & Stoughton, London, 2005.
- -Watson, B., The Effective Teaching of Religious Education, Longman, London and New York, 1993.
- -Watson, B., The Effective Teaching of Rreligious Education, Longman, London and New York, 1993.