اهداف، اصول و روش های تربیت عرفانی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
ساحت تربيت عرفاني و معنوي، در مقايسة با ديگر ساحتهاي تربيتي، از يک نگاه که داراي موضوع (معرفتالله)، هدف (قرب و فناي فيالله) و روش خاص (کشف و شهود) است، در عرض ديگر ساحات تربيتي قلمداد ميشود؛ اما از اين نگاه که هدف اين ساحت، مآل و هدف غايي ديگر ساحات است، در طول ديگر ساحات جاي دارد و در حکم لُبّ اللباب و نقطة اوج است؛ يعني هدف از تحقق همة ساحتهاي تربيتي، عبارت است از شکوفايي گرايش به معرفتالله و تجربة معنويت تام توحيدي که حقيقت قرب الهي در زندگي است. علامه مصباح در اينباره ميگويد: ترديدي نيست که بايد جامعهاي مبتني بر عدل و داد به وجود آيد؛ ظلم برچيده شود و هر کس به حق خود برسد؛ روابط انساني و اجتماعي سالم ميان افراد جامعه برقرار گردد و انسانهايي سالم و تندرست در جامعه زندگي كنند. همة اين امور بايد محقق شوند تا زمينههاي لازم براي رشد معنوي و روحي هرچه بيشتر و بهتر انسانها و تحقق کمال واقعي ايشان که «قرب الي الله» است فراهم آيد. ازاينرو ميتوان گفت عرفان حقيقي تلاشي است براي رسيدن به عاليترين مقامي که براي يک انسان ممکن است (مصباح يزدي، 1390، ص32).
تربيت عرفاني معنوي با گذار متربي از دستکم سه مرحلة معرفت، محبت و اطاعت همراه است. بر اساس تحليل مفهومي واژة اطاعت و نيز آيات و روايات ميتوان اثبات کرد که حقيقت اطاعت جز با وجود معرفت و محبت حاصل نميشود. توضيح اينکه دينورزي و اطاعت فرايندي مرکب از دو عنصر است: بينش و گرايش. بينش از سنخ جزم و علم است و گرايش از سنخ انگيزه و ميل و علاقه و عمل است. همة رواياتي که دين را بر مبناي حب و بغض معرفي ميکنند، به اين مسئله اشاره دارند که دينداري صرفاً علم و يقين منطقي نيست؛ بلکه گرايش قلبي و محبت دروني در کنار معرفت موجب ميشود که انسان به سوي کمالات محبوب كشيده شود.
بيترديد هرگونه گرايشي معلول معرفت است و محبت به خدا از اين قاعده مستثنا نيست. محبت راستين که عبادت و اطاعت صادقانه را به دنبال دارد، ناشي از معرفت عظمت و جلال و جمال الهي است. روايت امام صادق گوياي اين حقيقت است: «ايها الناس ان الله جلّ ذکره، ما خلق العباد الا ليعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده ما سواه...» (ابنبابويه، 1385، باب 9، ح1)؛ اي آدميان همانا خداوند بندگان را خلق نکرد مگر آنکه او را بشناسند و هنگاميکه شناختند بندگي كنند و چون بندگي كنند، به بندگي خداوند از بردگي ديگران بينياز گردند.
متربيان نخست بايد به بالاترين و عميقترين سطح معرفتالله دست يابند. به دنبال اين معرفت، عشق و دلدادگي به خداي سبحان و مظاهر اسما و صفات او ظهور مييابد. اين عشق اگر حقيقي و واقعي باشد، بنده را به اطاعت و تسليم در برابر ربوبيت تشريعي او وا ميدارد. اين فرايند حاکي از درهمتنيدگي شريعت، طريقت و حقيقت است (مصباح يزدي، 1390، ص63)؛ چراکه بر پاية آية کريمة «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ والْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات: 56) دستيبابي به فلسفة اصلي آفرينش آدمي، معرفتالله است که به پايبندي به عبوديت و تسليم ميانجامد. اگر غايت آفرينش را اطاعت پروردگار بدانيم، اين معرفت است که به واسطة محبت، عبادت الهي را به ارمغان ميآورد. شاهد اين مدعا، آية «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (آل عمران:31) است که بهخوبي به رابطة محبت و اطاعت اشاره دارد.
بر پاية مفاد برخي از آيات و روايات، تربيت عرفاني و معنوي، در همة متربيان شکوفا نميشود و در ميان کساني هم که به اين موهبت دست مييابند، تحقق آن تشکيکي است. اهميت پرداختن به تبيين و توضيح فرايند تربيت عرفاني و معنوي، به دليل افراط و تفريطهايي است که در طول تاريخ و بهويژه در دورة معاصر در زمينة سير و سلوک، تزکيه، تهذيب و معنويتخواهي روي داده است. مقالة حاضر تلاشي براي نظاممندسازي تربيت اين ساحت بر اساس تبيين اهداف، اصول و روشهاي تربيت عرفاني و معنوي است. اين پژوهش ماهيتي کيفي دارد که به روش توصيفيـ تحليلي و با استفاده از منابع کتابخانهاي به انجام رسيده است.
1. مفاهيم و تعاريف
1-1. عرفان
عرفان در لغت به معناي معرفت (شناخت) است (همان، ص33). اين واژه دستکم با شش کاربرد در مضامين مفهوم کلي استفاده شده که هرکدام شامل بيانها و برداشتهاي گوناگوني است. اين کاربردهاي ششگانه عبارتاند از: عرفان به مثابه آموزه، تجربه، علم، راه نجات، نوعي معرفت ويژه، فرايندي از تغيير و دگرگوني (ر.ک: قاسم کاکايي و علي موحديان عطار، 1384).
عرفان به مثابه يک علم، خود به دو شاخة عرفان عملي و نظري تقسيم ميشود. عرفان عملي عبارت است از مجموعه سفارشهاي لازم ديني براي مبارزه با هواي نفس و رسيدن به مقامات معنوي شناخت حضوري و شهودي خداوند. عرفان نظري شامل منظومهاي از دريافتهاي باطني، از طريق کشف و شهود پيرامون نظام هستي است که افراد واجد شرايط آن را ادراک ميكنند و عارف آن دريافتها را با زبان استدلال و برهان بيان ميکند. به عبارت ديگر مراد از عرفان عملي آن دسته از تعليماتي است که مشتمل بر شيوة سلوک و آيين رفتار است؛ ولي عرفان نظري متکي بر مفاهيم است و بهمنزلة علم داراي مسئله و برهان است (مصباح يزدي، 1390، ص37). با اين حال در نوشتار پيشرو، عرفان عبارت است از نوعي معرفت مستقيم و حضوري منتج از کشف و شهود. به بيان دقيقتر عرفان، معرفت شهودي خداوند است، که از طريق تهذيب نفس و صفاي باطن حاصل ميشود. ابنسينا مينويسد: «آن کس که فکر خود را متوجه عالم قدس کرده است تا نور حق پيوسته بر باطنش بتابد، عارف نام دارد» (ابنسينا، 1375، ص143). بر پاية يک فرمودة علوي ميتوان عارف را کسي دانست که به هيچ چيزي نمينگرد مگر آنکه پيش از آن، خدا را ميبيند (مازندراني، 1382، ج1، ص250).
2-1. معنويت
واژة «معنوي» منسوب به «معنا» و در مقابلِ واژة «لفظي» است. اين كلمه در معاني ديگري از جمله حقيقي، راست، اصلي، ذاتي، مطلق، باطني، و روحاني نيز به كار ميرود و در اصطلاح عرفان اسلامي، شخص معنوي يعني كسي كه درگير امور غيرمادي است و به واقعيتي فراتر از ماده ميپردازد و خود را به خدا منتسب ميكند (لغتنامه دهخدا).
معنويت در لغت، مصدر جَعلي، و برگرفته از واژة معنوي است. معنويت در طول تاريخ کاربردهاي گوناگوني داشته است. واژة معنويت در اوايل قرن پنجم، با توجه به کاربردهاي کتاب انجيل، به هر چيزي که به کليسا و روحانيون تعلق داشته است، گفته ميشد. با آغاز قرن دوازدهم، معنويت، در مقابل جسمانيت و ماديت قرار گرفت. در قرن هجدهم و نوزدهم، كاربرد اين معنا رو به افول گذاشت و در دوران مدرن، معنويت به کلي از مفهوم مطرح در مفهوم اديان ابراهيمي جدا شد و متضمن مفهومي شد که بيشتر توسط روانشناسان انسانگرا به کار ميرود و عبارت است از ويژگي درونگرايي که منجر به رفاه و توسعة تجربة دروني افراد ميشود. اين واژه تنها در اوايل قرن بيستم دوباره، با تجديد حياتي كه عمدتاً به كمك نويسندگان كاتوليك فرانسوي صورت گرفت، در معناي اصلي ديني يا نيايشي بهكار رفت و بهتدريج بر اموري ويژه و گوناگون اطلاق شد (بهرامي، 1387). امروزه با تحولاتي در معناي اين واژه روبهروييم و معناهايي چون تمرکز، ايجاد خلأ، آرامش حاصل از تأمين نيازهاي مادي، معناي زندگي و هدفمندي آن، از آن اراده ميشود.
با اين حال معنويت در نوشتار حاضر عبارت است حالت نوراني ملکوتي و باطني، که بر اثر بندگي و اطاعت از دستورهاي خداوند و دوري از پليديها در انسان ايجاد ميشود. در آموزههاي برگرفته از قرآن و مکتب اهلبيت، معنويت اشاره به توانايي ارتباط معنوي و عرفاني با خداوند، و ابراز فقر و وابستگي(فاطر: 15) به او و نيز استمداد از درگاهش در قالب ذکر، دعا، نيايش، توسل و مانند آن دارد. اهلبيت عصمت و طهارت بهويژه امام عليبنالحسين در صحيفة سجاديه با عرضة دعاها و نيايشهاي گوناگوني که آدمي را در فراز و نشيب زندگي به خداي خود ربط ميدهد، شيرينترين و جذابترين روش کسب معنويت را به جامعة بشري هديه کردهاند. پيش از اين منابع معنوي و عرفاني، قرآن کريم بهمنزلة کتاب زندگي و آيين ارتباط بندگان با خداي سبحان، بهترين و کاملترين معارف و روشهاي رسيدن به اوج قلة معنويت را در اختيار آدمي قرار داده است.
3-1. تربيت عرفاني
تربيت عرفاني عبارت است از: زمينهسازي براي تعاليبخشي و شکوفاسازي نيازها و ظرفيتهاي معنوي متربي در چارچوب شريعت و آمادهسازي وي براي پيمودن مراحل سير و سلوک و شهود حق.[1] بنابراين در تربيت عرفاني و معنوي، نخست بايد به دنبال آگاهسازي متربي نسبت به نياز و ظرفيت معنوي خود و سپس هدايت او به بهرهگيري از راههاي پرورش تواناييهاي باطني خويش با دوري از حجابهاي نفس و مراتب پست دنياي حس و ماده، و رهايي از چنگ نفس اماره و تقويت ايمان و اخلاص در چارچوب موازين ديني و دستيابي به عشق خدا بود. در پايان متربي ميکوشد همزمان با پيمودن منازل، حالات و مقامات، جذبهها، نفحات و حالات روحاني را دريابد و به فناي فيالله و بقاي بالله برسد.[2]
4-1. نسبتسنجي تربيت عرفاني و مفاهيم مشابه
با توجه به اين نکته که دين دستکم سه عرصة باورها، ارزشهاي اخلاقي و احکام رفتاري را دربر ميگيرد، بر اساس اين سه عرصه، سه ساحت تربيت اعتقادي، عبادي و اخلاقي، شکل ميپذيرد. تربيت معنوي و عرفاني، روح و باطن هريک از اين ساحات قلمداد ميشود؛ چراکه در تربيت اعتقادي، متربي در رسيدن به باورهاي متقن و مستدل، ياريرساني ميشود؛ در تربيت اخلاقي، به شناخت و درونيسازي ارزشهاي اخلاقي کشانده ميشود و سرانجام در تربيت عبادي، باورها و ارزشها به يکديگر پيوند ميخورند و ميوة اطاعت، عبادت و تسليم در برابر احکامالله را به بار ميآورند. برايند تربيتيافتگي در سه ساحتي که مجموعاً تربيت ديني بهشمار ميروند، به شرط آنکه به صبغة شهود، کشف و محبت الهي آذين شود، باطن و گوهر تربيت ديني يعني تربيت عرفاني است.
2. اهداف، اصول و روشهاي تربيت عرفاني
بر پاية آنچه در آغاز توصيف اين ساحت سترگ تربيتي گفتيم، تربيت عرفاني بر سه ستون معرفت، محبت و اطاعت استوار است. چيدمان اهداف، اصول و روشهاي اين ساحت، بر پاية اين الگوي ساختاري پيش رفته است. در اين الگو مربيان ميکوشند متربيِ سالک را به مواهب معرفت، محبت و اطاعت مفتخر سازند و او را در راهيابي به قلة کمال انساني که همان خدايابي و خداگونگي است، ياري دهند. فرايند تربيت معنوي و عرفاني از جادهاي پيچان و پررهزن ميگذرد که نيازمند نظارت مربي و خودباني سالک است. کوچکترين غفلت يا بيتوجهي از سوي مربي يا سالک، منجر به ازراهافتادگي و فرورفتن در دام شيطان است. در دوران معاصر با ظهور مکتبهاي عرفاني انحرافي، اين ديدهباني و مراقبت ضرورتي دوچندان دارد و کارشناسان را بر آن ميدارد که نقشة راهِ هموار و مطمئني را براي اين امر مهم تدارک ببينند. چيدمان اهداف، اصول و روشهاي زير، اقدام نخستيني براي تدارک اين مهم است.
1-2. هدف نخست: معرفتيابي
مربيان يا پيران عرصة تربيت معنوي و عرفاني، در نخستين گام تربيتي، بايد سالک متربي را به خوديابي، خودباوري و خودشناسياي برسانند که سکوي پرش وي براي معرفتالله باشد. بر پاية يک فرمودة مشهور نبوي که «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» (مجلسي، 1403ق، ج 1، ص32)، معرفت شهودي از خويشتن، فقر ذاتي و ظرفيتهاي کمالجويانه ميتواند به معرفتالله بينجامد. متربيان بايد به هوش باشند که برخلاف ديگر ساحتها، ساحت تربيت معنوي و عرفاني در گرو دستيابي به معرفت حضوري، کشفي و شهودي است. اين دستيابي در گام نخست، نيازمند بيداري و فعالسازي معرفت اجمالي و بالقوة خداجويي است.
وجود ميل به معنويت و گرايش به عرفان در انسان موجب شده است تا فرقهها، نحلهها و مکتبهاي فراواني با اغراض گوناگوني مانند اغراض سياسي، سودجوييهاي مادي، مريدپروري و مبارزه با عرفان حقيقي به وجود آيند. وجود فرقههايي مانند شيطانپرستي، عرفانهاي کيهاني، اوشو، اکنکار، دالاييلاما، کابالا، بودا، جين و برهمن گونهاي از اين عرفانها هستند که برخي از آنها معنويت را در حد تمرکز و خلأ معرفتي يا آرامش در پرتو رسيدن به نيازهاي مادي تنزل دادهاند (ر.ک: شريفي، 1389).
بايد توجه داشت که يکي از آداب دانستن و عمل به معارف الهي، نداشتن ديدگاههاي انحرافي است. اين آمادگي، مراتب گوناگوني دارد که نخستين مرتبة ضروري براي ورود به معارف (چه از جهت علمي و چه از حيث عملي) نداشتن ديدگاه منفي نسبت به حقايق و معارف است. سالک طريق معنويت بايد به دنبال معرفت صحيح از هدف باشد تا با درک صحيحي از راه و طريق رسيدن به هدف والاي خلقت، آن را از بيراههها باز شناسد و بدون چنين آگاهيهايي، حرکت جز دوري و بعد حاصل ديگري براي او نخواهد داشت. به فرمودة امام صادق: «العامل علي غير بصيره کالسائر علي غير طريق ولا يزيده سرعة السير من الطريق الا بعدا» (مجلسي، 1404ق، ج1، ص206)؛ عملکننده بدون بينايي مانند سيرکنندة بر غير راه است که سرعت سير او را جز دوري از راه نميافزايد (تحريري، 1388، ص34).
تبيين معيارها و ملاکهاي عرفان حقيقي مبتني بر مباني فکري و اعتقادي مستدل و محکم ميتواند طالب معنويت را راهنمايي و از افتادن در ورطهها و پرتگاههاي پوچگرايي و ماديت نجات بخشد. اين هدف در پرتو اصول و روشهاي زير دستيافتني است.
اصل1. بيداري و جهتدهي گرايش معنوي خداخواهي و توحيدگرايي
هرچند در فطرت و آفرينش انسان ميل و کشش به سوي معنويت و خداي سبحان به وديعه گذاشته شده است و به تعبيري استعداد عرفاني در انسان ذاتي است، اين امرِ فطري و استعداد ذاتي، گاه كانون بيتوجهي قرار ميگيرد و به غفلت سپرده ميشود. افزون بر اين بايد توجه كرد که به اين کشش فطري و معرفت ابتدايي اصطلاحاً عرفان گفته نميشود. معرفت عرفاني، مجموعه شهودهايي است که معمولاً پس از سلوک حاصل ميشود. بنابراين در تربيت عرفاني بايد به بيدار کردن اين ميل فطري و جهتدهي به آن توجه شود.[3] دستيابي به اين هدف (بيداري و جهتدهي گرايش معنوي خداخواهي و توحيدگرايي) با توجه به اصول و روشهايي امکانپذير است كه بدانها اشاره ميكنيم.
اصل 1-1. بايستگي غفلتزدايي متربي براي آغاز سير (شجاعي، 1388، ص36)
آگاهسازي متربي از: 1. آيات و روايات مقامات سالکان، 2. عوامل غفلتزدا (رفتن به قبرستان، گوش سپردن به واعظ)، 3. زيارت مشاهد مشرفه، 4. ديدار با ابرار و سالکان، 5. قرائت آيات انذاري قرآن، دعا و ذکر، 5. سير و سلوک از دوران جواني.
هشدار نسبت به: 1. ضرورت برخاستن از دامن خاک (رضايي تهراني، 1392، ص107 -117)،
2. تکرار نشدن فرصتها، 3. پيامدهاي غفلت از معنويت (گمراهي، سردرگمي، پشيماني)،
4. سطحينگري در مسائل زندگي، 5. همنشيني با اهل دنيا و غفلت، 6. عوامل غفلتآور (مجالس لهو و لعب، دوستان غافل، دنيازدگي، موسيقي غنايي).
اصل2-1: بايستگي بينشدهي نسبت به ظرفيتهاي معناخواهانه و خداجويانة فطري
آگاهسازي متربي نسبت به: 1. انسانشناسي اسلامي با تأکيد بر فطرت الهي، 2. ظرفيتهاي خداگرايي، 3. زيباييطلبي، 4. معنويتجويي و کمالخواهي، 5. ماهيتِ از اويي و به سوي اويي انسان، 6. عوامل شکوفايي ظرفيتهاي معنوي، 7. مکتوم و بالقوه بودن ظرفيتهاي معنوي، 8. بيان شاخصهاي فطرت خداجويي و تقويت آن در برابر ظرفيتهاي فجورآور،(شمس: 8) 9. نقش اراده و اختيار در شکوفاسازي ظرفيتهاي معنوي.
اصل3-1: بايستگي انگيزهبخشي نسبت به سلوک و تجربة عرفاني
آگاهسازي متربي نسبت به: 1. دورنماي زيباييها و لذات معنوي، 2. لطافتهاي عرفاني آيات، روايات و نثر و نظم عرفاني،3. آيات و روايات مربوط به معرفت شهودي (اسراء: 1)، 4. زيباييهاي باطن عقايد، احکام و اخلاق، 5. کتابهاي سرگذشت سالکان واصل، 6. آثار و برکات سير معنوي (زيستن با آرامش، رستن از دام شيطان، همجواري با افراد پاک، انسان کامل شدن)، 7. لذتها و زيباييهاي تجربههاي عرفاني و مکاشفات عارفان واصل.
اصل2. معرفتيابي نسبت به مقصد و مسير (رضايي تهراني، 1392، ص509- 491)
اصل 1-2. بايستگي معرفتدهي نسبت به ذات، اسما و صفات جمال و جلال الهي
آگاهسازي متربي نسبت به: 1. ادبيات عرفاني با تأکيد بر خداشناسي، 2. شرح اسماءالله و صفات الهي، 3. مضامين آيات عرفاني با تأکيد بر خداشناسي، 4. انس با ادعيه و توجه به مضامين اعتقادي و خداشناسي آن مانند دعاي جوشن کبير، ابوحمزه، افتتاح و صحيفه سجاديه، 5. اعتقادات شيعي با تدريس و يادگيري کتابهاي اعتقادي، کلامي و عرفاني با تأکيد بر خداشناسي و توحيد مانند کتاب توحيد صدوق، 6. توجه کردن به رعايت تفاوتهاي فردي در دستيابي به معرفت الهي و طي مراحل آن، 7. تشبيههاي معقول به محسوس در معرفتبخشي نسبت به خداوند.
اصل 2-2. بايستگي شناختدهي نسبت به مطابقت سلوک با فطرت و شريعت
آگاهسازي متربي نسبت به: 1. معيارهاي عرفان ناب محمدي، نقش شريعت در طريقت و رسيدن به حقيقت، 2. ظرفيت شريعت در ارائه توصيهها، 3. فلسفة احکام و دستورهاي ديني در ارتقاي معنوي، 4. شمول و دوام آيات مربوط به لزوم اطاعت از دستورهاي خداوند نسبت به واصل و غيرواصل، 5. لزوم مطابقت مباني و دستورهاي عرفاني با داشتههاي فطري، 6. عرفانهاي نوظهورِ منحرف از شريعت و فطرت (افراطي و تفريطي) و سيرة عالمان سالکِ شريعتمحور و فطرتگرا (مصباح، 13890، ص153- 136).
اصل 3-2. بايستگي معرفت نسبت به لزوم جامعيت سير و سلوک
آگاهسازي متربي نسبت به: 1. فراواني و درهمتنيدگي ابعاد و نيازهاي انسان، 2. لزوم جامعيت سير و سلوک در توجه به نيازهاي روح و بدن، و اعتدال در تأمين نيازهاي روح و بدن در سير معنوي، 3. لزوم جامعيت سير و سلوک نسبت به رفتارهاي جوارحي و جوانحي، 4. وظايف فردي و اجتماعي،
5. ارتباط و همراهي دنيا و آخرت و مقدمه بودن دنيا براي آخرت، 6. آيات و روايات مربوط به بهرهگيري از دنيا و رابطة آن با آخرت، 7. سيرة معصومان و عارفان صادق در بهرهگيري از دنيا،
8. درهمتنيدگي دين و سياست در اسلام. 9. نتايج سرکوب اميال و غرايز در سير معنوي،
10. دسيسههاي استعمار در تشويق به گوشهنشيني و رهبانيت و گوشهگيري در اسلام.
اصل 4-2. بايستگي معرفت نسبت به لزوم مرحلهمندي سلوک
تربيتپذيري معنوي متربي سالک، بايد بر پاية اصول تدريج، استمرار و مرحلهواري پيش رود. مکتبهاي عرفاني در تربيت متربيان خود، نقشهها و رويکردهاي گوناگوني را ترسيم ميکنند. برخي به منازل، گروهي به سفرها، شماري به مراحل و عدهاي به مقامات سلوک اشاره کردهاند (رضايي تهراني، 1392، ص377). مربيان و کارگزاران بايد با توجه به ظرفيتهاي متربي و همچنين رويکرد و شيوهاي که مربي در پيش ميگيرد به اين يا آن روش اقدام كنند. براي مربي بالاترين دغدغه اين است که از متربي خود «حي يقظان» بسازد؛ سالکي که هم زنده است و هم بيدار. در اين مقاله تلاش ما بر اين امر متمرکز است که خطوط پهن و معيارهاي کلي مرحلهمندي سلوک را ترسيم كنيم (همان، ص389)؛ اما چگونگي و تفصيل مراحل و مقامات به عوامل پيشگفته منوط است. اين خطوط و معيارها بدينقرارند:
آگاهسازي متربي نسبت به: 1. لزوم سير گامبهگامِ سلوک، 2. وجود مکاتب و رويکردهاي گوناگون در تبيين مراحل و مقامات سلوک، 3. لزوم متابعت از دستورهاي مرحلهمندِ مربي، 4. منازل سلوک (مثلاً توبه، ورع، شکر، يقين، توکل و رضا)، 5. لزوم ترتب زنجيرهاي روشهاي عام سلوک (براي نمونه: مشارطه، مراقبه، محاسبه، معاقبه، مجاهده، معاتبه)، 6. آسيبهاي شتابزدگي و جهش در سلوک، 7. تندروي و کندروي و عدم رعايت ترتب مراحل.
اصل 5-2. بايستگي توجه دادن نسبت به اهميت معرفت حضوري (کشف و شهود)
آگاهسازي متربي نسبت به: 1. اصالت داشتن کشف و شهود در سير و سلوک، 2. برتري معرفتهاي شهودي بر علوم حصولي (عقلي، تجربي، نقلي)، 3. نواقص معرفتهاي حصولي در کشف حقايق (يزدانپناه، 1391، ص112)، 4. روشهاي کشف و شهود بهويژه تقوا و رعايت حريمهاي الهي، 5. معيارهاي اعتبارِ کشف و شهود (مطابقت با شريعت و عقلپذيري)، 6. بايستگي تصحيح شناخت نسبت به يافتني بودن معرفت شهودي و لزوم تلاش حضوري متربي،
7. آسيبهاي بيان شهودات و مکاشفات.
اصل 6-2. بايستگي معرفت نسبت به عوامل و موانع سلوک
آگاهسازي متربي نسبت به: 1. عوامل سير و سلوک (رضايي تهراني، 1392، ص123): عزم و ارادة جدي، معرفت و بصيرت، صبر و استقامت، سلامت و نيرومندي بدن، راهنما و مربي، توسل و ارتباط با صاحب ولايت، رفيقان راه، تفکر و عقلانيت، مداومت و مدارا در عبادت، دوام طهارت، تضرع و ابتهال، ذکر (بهشتي، 1386، ج1، ص45)، 2. موانع عام سير و سلوک اعم از دنيا، نفس و شيطان (مصباح يزدي، 1380، ج1، ص233- 195)، و نقش گناه در سلب توفيقات معنوي، 3. شبهات سير الي الله (منافات سلوک با کار و کسب، و تحصيل علم، بيمعنا دانستن سفر الي الله، نامشروع پنداشتن رياضات، و خطرناک پنداشتن راه) و پاسخ آن.
2-2. هدف 2. محبتيابي و عشقورزي
در دومين گام تربيت معنوي و عرفاني، بر پاية ارشادات و دستگيريهاي مربي عارفِ واصل، متربي با رشد و تعالي در حوزة معرفتالله، به فراخناي عشق به خدا و اولياي او کامياب ميشود (رضايي تهراني، 1392، ص201). اگر معرفت شهودي در گام نخست، درست و عميق شکل گرفته باشد، جوانة محبت و دلدادگي به خدا و تجليات اسما و صفات او در دل متربي سالک سر ميزند. اين محبت، وي را به هواي تعميق و ارتقاي معرفتالله و پايبندي به ربوبيت تشريعي او و عبوديت در چارچوب شريعت ميکشاند. محبت و دلدادگي همانند معرفت، بهگونهاي اجمالي و بالقوه در کفة فطرت آدمي به موهبت گذاشته شده است. اين گرايش در گام نخست نيازمند بيدارسازي و فعال كردن است؛ اما اقدامات بعدي مربي واصل ميتواند اين محبت را در قالب عشقي سوزان شعلهور كند و متربي را مجنون خداوند سازد. اين جنون عاشقانه، به نوبة خود ميوة طاعت و بندگي را به بار ميآورد. اصول و روشهاي برشمرده زير، بهدستدهندة نقشة راه شکوفاسازي و ارتقاي دلدادگي به خداوند و اولياي الهي است.
اصل1-2. بيداري و جهتدهي خداگرايي و خدادوستي
الف. بايستگي درک و توجه به زيباييهاي خداوند
آشناسازي متربي سالک با صفات جمال الهي و تجليات جمال الهي در گسترة هستي (جمادات، نباتات، حيوانات و انسانها بهويژه معصومان)؛ و ترغيب متربي به تبيين و تفسير جلوههاي رحمت الهي مبتني بر آيات و روايات و تبيين و تفسير محبت بهمنزلة گوهر دين (ر.ك: مجلسي، 1403ق، ج 65، ص 63)، در كنار تشويق به انس با قرآن و توجه به زيباييهاي لفظي و معنايي قرآن کريم، و داستانهاي بيانگر لطف، رحمت و امدادهاي الهي (داستانهاي انبياي الهي و اوليا).
ب. بايستگي درک و برشمردن نعمتهاي الهي
توجه دادن متربي به: 1. نعمتهاي مادي و معنوي و دروني و بيروني (ر.ك: کليني، 1407ق، ج2، ص555)، 2. نعمت اسلام، 3. ايمان و ولايت اهلبيت، 4. روابط سببي و نسبي (پدر، فرزند و...)، 5. شمارشناپذيري نعمتهاي الهي (نحل: 18)، 6. عنايات و امدادهاي الهي در مراحل گوناگون رشدي انسان (قيامه: 37).
ترغيب متربي به: 1. مطالعه در آفرينش با هدف نعمتنگري (سير آفاق و انفس)، 2. مطالعة کتابهايي در زمينة نعمتشناسي مانند توحيد مفضل و شگفتيهاي آفرينش، 3. نگريستن آيَوي به آسمان و زمين.
ج. بايستگي توجه دادن به محبوبيت مخلوقات نزد خداوند
توجه دادن متربي به: 1. روايات بيانگر محبوبيت مخلوقات بهمنزلة يک حکمت آفرينش، 2. توجه به گروههاي گوناگون محبوب نزد خداوند بر اساس کريمههاي قرآني «متوکلين (آلعمران: 156)، صابرين، محسنين (بقره: 195)، توابين (بقره: 222)، متقين (توبه: 4) و مقسطين (مائده: 43)»، 3. نقش اطاعت از معصومان در محبوب شدن نزد خداوند (آل عمران: 31)، 4. نقش تقويت و تعميق ايمان در تشديد محبت به خداوند (بقره: 165)، 5. برکات و سودمندي محبت به خداوند و اولياي الهي براي خود سالک(فرقان: 57)، 6. محبوبيت پاکيزگان و توبهکنندگان نزد خداوند (بقره: 222).
اصل 2-2. فعالسازي خداگرايي و تعميق خدادوستي
الف. تجربهورزي شهودي و کشفي عشق به خدا و اولياي او (مصباح، 1379، ص261)
فراهمسازي شرايط: 1. سخن گفتن با خدا (در قالب نماز، ذکر، دعا و نيايش)، 2. چشيدن شيريني ياد خدا و انس با او (تجربة عشق مجازي در محدودة شرع و قانون بهمنزلة پل درک عشق حقيقي) (رضايي تهراني، 1392، ص 216)، 3. فضاي معنوي با هدف تجربة عشق شهودي به خداوند (پخش اذان، قرآن، ادعيه، نماز جماعت و سخنرانيهاي معنوي)، 4. سفر به مشاهد مشرفه و مواقف کريمه بهويژه تشرف به حج، 5. توسل به اولياي الهي بهويژه اهلبيت با هدف انس با خداوند.
ترغيب متربي به: 1. حضور در مجالس انس با خدا، 2. ديدار با عارفان و اولياي الهي، 3. تضرع و انابه بر آستان حق در دل شب و انس با خداوند، 4. خواندن عارفانة ادعيه بهويژه دعاي عرفه، خضر (کميل) و ابوحمزه، 5. محبت نسبت به همنوعان، 6. مطالعة سرگذشت عاشقان واقعي و سيرة شهدا.
ب. بايستگي اوج گرفتن به قلة عشق، يعني نديدن خود و تجربة فنا
تشويق متربي به: 1. خالصسازي نيت و انگيزه در سير معنوي (پرهيز از سير و سلوک به اميد رسيدن به کرامات و يا با چشمداشت به تشويق ديگران)، 2. توسل، ارتباط و پيروي از اهلبيت پيامبر، 3. مداومت بر اذکار و ادعيه بهويژه صلوات بر پيامبر و اهلبيت، 4. پنهان كردن ذکر و نيايش و خدمت به خلق، 5. همنشيني با فقرا و نيازمندان و پرهيز از همنوايي با مترفان،
6. شکرگزاري در فراز و فرود زندگي (ابراهيم: 7)، 7. توجه به فقر ذاتي و عجز و ناتواني در همة زمينهها در برابر خداوند (فاطر: 15)، 8. مطالعة زندگي معصومان و فانيان فيالله و الگوگيري از آنان، 9. پرهيز از خودخواهي و انانيت.
3-2. هدف 3. اطاعت الهي و تجربة عمل عرفانيـ معنوي
اطاعت و سرسپاري به ساحت ربوبيت تکويني و تشريعي، زيباترين جلوة تربيت عرفاني و معنوي است. متربي سالک، در جادة سلوک، با برخورداري از موهبت معرفت و محبت، خود را در برابر ربوبيت تشريعي خداوند سبحان دلباخته مييابد. عبوديت و سرسپردگي متربي سالک، وي را محبوب خداي سبحان و گام زدن در مسير خداگونگي ميکند. پرهيز از عبوديت خودساخته و التزام به مشيت خداوند در قالب تعبد به شريعت، پيشنياز اجتنابناپذير اوجگيري به بارگاه قدس خداگونگي است. حساسترين و دشوارترين مرحلة تربيتشدگي عرفاني، التزام تام و موبهمو در عرصة عبوديت و بندگي است. گذار کامل و بيدغدغه از اين مرحلة حساس، در گرو بهکارگيري اصول و روشهايي است که در ادامه به بخشي از آنها اشاره ميكنيم.
الف. بايستگي فراهمسازي پيشنيازهاي سلوک
توجه دادن متربي به: 1. فراهمسازي زمينههاي سلامتي و آمادگي بدني و مزاجي، 2. تطهير و تنظيف قلب و روح، 3. اصلاح رفتارها و عادات رهزن (مانند پرخوابي، پرخوري، پرگويي)،
4. تصعيد و ارتقاي تجارب معنوي پيش از سلوک، 5. تمرين متربي به خودباني و خودمهاري از راههايي همانند ناديده انگاشتن تکانهها و شهوات نفساني يا تغيير موقعيت، 6. تقويت اراده با بهکارگيري روشهايي همانند تمرين مهار اندامها و خطورات، 7. حسن ظن متربي به خداوند، 8. روحية صبر بر معصيت، اطاعت و مصيبت با بيان پاداشها و درجات معنوي صابران، 9. اميد و پيشروي در مسير معنوي، 10. روح تسليم کامل در برابر استاد و پير راه، 11. دل نبستن به امکانات دنيوي.
ب. بايستگي تدريج و ثبات قدم در سلوک
توجه دادن به: 1. ارائه و مقدم داشتن دستورهاي سهلالوصول به متربي، 2. ترغيب متربي به پيمودن آهسته و پيوستة راه سلوک، 3. زدودن تزلزلهاي انگيزشي و وسواسهاي فکري متربي سالک، 4. گامهاي پيموده شدة هرچند ناچيز، 5. پذيرش ميزان ميسور رشد معنوي و ناديده انگاشتن آنچه در توان متربي نيست (کليني، 1407ق، ج6، ص50)، 6. تجربة پيشکسوتان و عارفان واصل، 7. پرهيز از شتابزدگي، و رعايت توالي مراحل و دستورها.
ج. بايستگي التزام متربي به دستورها و اقتضائات هر مرحله
گفتني است که چون دستورها در مکاتب و مشيهاي عرفاني موجود در عرفان شيعي، فراوان و گوناگون است، تنظيم و ساماندهي آنها مربوط به حوزة عرفان عملي است و متن حاضر تنها درصدد بيان اصول و روشهاي تربيتي است که فرايند تربيت معنوي و عرفاني را تسهيل و کارشناسي ميکند و تهية دستورها و نحوة سلوک، نيازمند سرفصل و متن ويژه و جداگانهاي است که در جاي خود بايد به آن پرداخته شود. براي دستيابي به اصل پيشگفته اين روشها توصيه ميشود:
آگاهسازي متربي نسبت به: 1. شرايط و مقتضيات هر مرحله، 2. مشروعيت و اعتبار دستورها براي متربي، 3. نقش التزام به دستورها و اقتضائات هر مرحله در رشد معنوي، 4. فلسفه و حکمت دنيوي و اخروي دستورهاي هر مرحله، 5. پيوند مقتضاي هر مرحله و چگوني التزام (از نظر تندي، کندي و مانند آن)، 6. سنديت و مرجعيت مربي و پير راه براي متربي، 7. بهرهگيري از تشويق، تنبيه و تنبه در پايبندي به دستورها.
د. بايستگي رعايت اعتدال و ميانهروي در سلوک
توجه دادن متربي نسبت به: 1. پرهيز از افراط و تفريط در عمل و نظر، 2. ميانهروي نسبت به مقتضيات ظاهر و باطن، نفس و بدن، جوارح و جوانح، و دنيا و آخرت، 3. جمع خدمت به خدا و خلق (رضايي تهراني، 1392، ص491)، 4. تشويق متربي به رعايت اعتدال در التزام به محرمات و رخصتها (عروسي حويزي، 1415ق، ج4، ص 207)، 5. ضرورت اعتدال در فهم و التزام در زهد، صبر و توکل، قضا و قدر و اختيار.
ه . بايستگي استادمداري
توجه دادن متربي نسبت به: 1. ضرورت رجوع جاهل به عالم (نحل: 43)، 2. نياز به مربي در هر تربيت عملي بهويژه تربيت عرفاني و معنوي، 3. ضرورتِ داشتن استاد بهويژه در مراحل عالي سلوک، 4. نقش استاد در ارائة رهنمودها بر پاية تفاوتهاي فردي و مراحل گوناگون سلوک، 4. نقش نَفَس و ولايت انسان کامل در سير و سلوک، 5. ضرورت حضور استادان عام و خاص در تربيت عرفاني، 5. شرايط استادان خاص معنوي (عصمت، مانند پيامبر و امام)، 6. شرايط استادان عام با اختلاف مراتب (صاحب سر، داراي ولايت باطني، صاحب نفس، صادق، مورد وثوق، دينشناس، راهشناس، راهپيموده، هماهنگي سياست و ديانت، رسيدن به مقام فنا)، 7. راههاي شناخت استاد و شاخصهاي او (اجماع بر استاد بودن او نزد اهل فن، شهادت انسان کامل بر صلاحيت استاد مورد نظر، اعتماد و مراجعه انسانهاي سالک به او)، 8. اطمينان يافتن از مصيب بودن رهنمودهاي استاد (هماهنگ بودن دستورهاي او با کتاب، سنت، عقل و فطرت)، 9. اعتماد و عمل بيچونوچرا به رهنمودهاي استاد کامل، 10. همراهي با استاد کامل و جدا نشدن از او در همة مراحل سير،
11. آسيبهاي عمل بدون استاد و خطرات مرادپروري و مريدپروري از سوي استاد.
و. بايستگي خودساماندهي معنوي و عرفاني
توجه دادن متربي نسبت به: 1. رعايت اصول و روشهاي پيشگفته، 2. آساني و موفقيت بيشتر سير و سلوک در جواني، 3. بايستههاي سلوک، همانند تفکر، اصلاح قلب، سکوت، خلوت، روزهداري، دوام بر طهارت، تأدب به آداب شريعت، اهتمام به نماز اول وقت، توسل و پاسداشت مواليد و وفيات ائمة هدي، قرائت و تدبر در قرآن و ادعيه، بهويژه دعاي يا من اظهر الجميل، امينالله، مناجات شعبانيه و زيارت جامعة کبيره، 4. ضرورت مدارا با نفس و بدن.
ترغيب متربي نسبت به: 1. عمل کردن به دانستهها و توقف و احتياط در ندانستهها،
2. داشتن برنامة سلوک از عارف واصل، 3. مداومت بر برنامة سلوک و پرهيز از تسويف و تذبذب، 4. تلاش براي خدايي کردن انگيزهها، 5. انجام مقدور مستحبات و پرهيز از مکروهات، 6. ترک مباحات در غيرمقدار، 7. خودارزيابي گامبهگام و مرحلهاي در سلوک، 8. خوگيري به تمرين، رياضت، تحمل معقول و مشروع.
ز. بايستگي تثبيت و حفظ دستاوردهاي سلوک
ترغيب متربي نسبت به: 1. سپاسگزاري از خداوند در برابر توفيقات سلوک، 2. خشنودي و رضايت در هر مرحله از سلوک، 3. پرهيز از افراط و تفريط و رعايت اعتدال، 4. تمرين و ممارست در برنامههاي سلوک، 5. استمرار ذکر و پرهيز از غفلت، 6. توسل و توجه مستمر به اهلبيت، و بردباري و استقامت در برابر سختيهاي سلوک.
هشدار متربي نسبت به: 1. آفات علمي اعم از فهم نادرست معارف، توهم بينيازي به استاد، خيال جذبه، و توهم کمال، 2. آفات عملي اعم از بدبيني به غيرسالکان، بدبيني به علماي ظاهر، سهلانگاري نسبت به شريعت، افشاي سر، دل دادن به کشف، کرامات و مقامات، تعدد استاد، خلط منزل با مقصد، سرپيچي از دستورهاي استاد، و مربيگري پيش از کمال، 3. عوامل قبض و بسط در مسير سلوک.
4-2. هدف 4. خدايابي و خداگونگي (قرب)
خدايابي و خداگونگي بهمنزلة نقطة اوج تربيت معنوي و عرفاني، شاهکار ربوبيت تکويني و تشريعي خداي سبحان است. کليت آفرينش، ارسال رسل و انزال کتب، با هدف بلند كردن آدمي از دامن دنياي خاکي به سوي اوج قلة کمال و خداگونگي است. اگر متربي سالک، در مسير سلوک توفيق يابد که مراحل پيشگفته را يکي پس از ديگري با دقت و تدريج پشتسر گذارد و در التزام به اصول و روشهاي پيشگفته کوتاهي نکند، حلاوت باريابي به مقام قرب و نشستن بر بام هستي و نظارة مظاهر جلال و جمال الهي، فلاحي است که بهمنزلة دستاورد عبوديت و بندگي به آن ميبالد. لذت باريابي به مقام قرب آنچنان عميق و از خود بيخودکننده است که متربي سالک را بهراحتي از خود عبور ميدهد و به مقام فنا ميکشاند. توجه به جامعيت و همهجانبه بودن رشد معنوي و دستيابي به مقامات بلند صبر و تسليم و رضا، پيشنياز اين باريافتگي است. با توجه به الگوي مثلثي معرفت، محبت و اطاعت در باب تربيت عرفاني و معنوي، عروج و باريابي به مقام خداگونگي و قرب در گرو التزام بيچونوچرا نسبت به دستورالعملهاي دين و سلوک و پشتسر گذاشتن اين مقامات سهگانه است. گفتني است که قرب و خداگونگي در سير و سلوک معنوي، همان اشتداد وجودي، توسعة نفساني، شکوفايي ظرفيتهاي فطري و اتصاف به اسما و صفات ذات باري است. اين امر چيزي نيست که در بند الفاظ يا دستورهاي تربيتي در آيد؛ چراکه عارف سالک آن را مييابد، شهود ميکند و به آن ميرسد. ازاينرو نميتوان براي ترسيم آن يا ارائة روش دستيابي به آن، همانند اهداف پيشگفته، اصول و روش بيان کرد. عارفان واصل و انسانهاي کامل اين مقام را در همين حد توصيف کردهاند و نظامنامة تربيتي چيزي بيش از اين در ترسيم و توصيف آن ندارد.
نتيجهگيري
اصل عرفان در جان انسان ريشه دارد. فطرت بشر با عرفان و گرايش به غيب سرشته شده است و سر اينکه عرفان هندي، بودايي، سرخپوستي، يهودي، اسلامي و شيعي به وجود آمده نيز همين است. رسالت اصلي اديان الهي بيدارسازي همين فطرت و هدايت آدميان به سوي خداوند سبحان و معنويت واقعي است. اگر فطرت آدمي بيدار و هدايت نشود، وي مقام انسانيت خود را باز نمييابد. اميرالمؤمنين علي دربارة انساني که فطرتي خفته يا منحرفشده دارد ميفرمايد: «فاصورۀ صوۀ الانسان والقلب قلب حيوان» (نهجالبلاغه، خطبة 87)؛ در صورت به ظاهر آدمي است؛ ولي در جان و قلب حيوان است. بنابراين وظيفة مربيان و عالمان جامعة اسلامي، تدارک سازوکارهايي مناسب است تا اين جنبة فطرت آدميان بيدار و شکوفا شود و در مسير تصعيد قرار گيرد. پيمودن اين سفر از بيداري و معرفت لازم آغاز ميشود، و با مرکب محبت و عشق، انسان را به اطاعت و تسليم ميرساند.
تربيت معنوي و عرفاني همانند سفري است که در آن نياز به شناخت و سازوکارهاي مناسب است. عارفان واصل و راهيافتگان کوي دوست سير الي الله را همچون سفري ترسيم کردهاند که در آن بايد به موانع آغاز سفر، مدت سفر، لوازم سفر، مرکب راهوار سفر، راهنمايان سفر، زاد و توشة سفر، مقاطع سفر، منازل سفر، مقصد سفر، گردنهها و راه ميانبر سفر، بايد توجه كرد. در اين سفر رهزنان فراوان و راههاي انحرافي بسياري وجود دارند که بدون استعانت و ياريطلبي از رهبران راهيافته، ناشناخته ميمانند و رهرو را در گردنههاي مسير زمينگير ميکنند.
سحرم هاتف ميخانه به دولتخواهي گفت
قطع اين مرحله بيهمرهي خضر مکن
اگرت سلطنت فقر ببخشند اي دل
حافظ خامطمع شرمي از اين قصه بدار
باز آي که ديرينة اين درگاهي
ظلمات است بترس از خطر گمراهي
کمترين ملک تو از ماه بود تا ماهي
عملت چيست که فردوس برين ميخواهي
- ابن بابويه، محمد بن علي، 1385، علل الشرايع، ترجمه محمدجواد ذهني تهراني، قم، مؤمنين.
- ابنسينا، حسين، 1375، الاشارات و التنبيهات، نمط نهم، في مقامات العارفين، قم، البلاغه.
- امينينژاد، علي، 1390، آشنايي با مجموعه عرفان اسلامي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- بهرامي، هاجر، 1387، «معنا و معنويت از ديدگاه روانشناختي»، راه تربيت، ش10، ص169- 143.
- بهشتي، محمد، 1386، آراء تربيتي انديشمندان مسلمان، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
- تحريري، محمدباقر، 1388، شرح حيث عنوان بصري، قم، حر ـ سبحان.
- رضايي تهراني، علي، 1392، سير و سلوک، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- شجاعي، محمد، 1388، مقالات، تهران، سروش.
- شريفي، احمدحسين، 1389، درآمدي بر عرفانهاي حقيقي و کاذب، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- عروسي حويزي، عبدعلي، 1415ق، نور الثقلين، قم، اسماعيليان.
- کاشي، عبدالرزاق جلالالدين، 1379، شرح منازل السائرين، ترجمه علي شيرواني، تهران، نشر الزهراء.
- کاکايي، قاسم و علي موحديان عطار، 1384، «نگاهي پديدارشناسانه به کاربردهاي مفهومي عرفان»، فصلنامه انجمن معارف اسلامي ايران، ش2.
- کليني، محمدبن يعقوب، 1407ق، اصول کافي، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- مازندراني، محمدصالح، 1382، شرح اصول کافي، تهران، مکتبه الاسلاميه.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بيروت، مؤسسۀ الوفاء.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1390، در جستجوي عرفان اسلامي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1380، اخلاق در قرآن، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- يزدانپناه، سيديدالله، 1390، مباني و اصول، عرفان نظري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.