اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال چهارم، شماره دوم، پیاپی 8، پاییز و زمستان 1391، صفحات 9-31

    رویکردهای رایج به تربیت ارزش‌های دینی و مقایسه‌ی آنها با رویکرد اسلامی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محمدجواد زارعان / عضو هیأت علمی گروه علوم تربیتی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) / mjzarean@gmail.com
    ابوالفضل ساجدی / عضو هیأت گروه کلام و فلسفه دین علمی مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) / sajedi@iki.ac.ir
    حسین خطیبی / دانش آموخته سطح چهار حوزه علمیه قم و مدیر گروه روان شناسی و علوم تربیتی پژوهشکده باقرالعلوم(ع) / hkh-tehrani@mihanmail.ir
    چکیده: 
    این پژوهش، با روش توصیفی – تحلیلی درصدد واکاوی نقادانه‌ی رویکردهای جهانی رایج در تربیت ارزش ها، مقایسه‌ی آنها با مبانی و مقاصد تربیت اسلامی و ترسیم رویکرد جامعی برای بنا نهادن «الگوی اسلامی تربیت ارزش های دینی» است. رویکردهای رایج دینی و فلسفی فضیلت مدار، بر آموزش سیرت شایسته و تربیت منش مطلوب تکیه کرده اند؛ ولی رویکردهای رایج غیردینی، بر خودشکوفایی و خودتبیینی ارزش ها اصرار می ورزند. مطالعه‌ی خاستگاه و واکاوی ذهنیت سکولار حاکم بر این رویکردها، تفاوت کلی نگرش آنها با رویکرد اسلام به دین را به خوبی روشن می سازد. رویکرد تلفیقی اسلام به تربیت هم زمان؛ ارزش های عقلی و دینی، و امکان، بلکه وقوع هماهنگی تربیت دینی و عقلانی، تفاوت کلیدی رویکرد اسلامی به تربیت ارزش ها با رویکردهای دینی رایج است که به تعامل کامل عقل و دین در هندسه‌ی معرفتی اسلام برمی گردد. ارزش های دینی در رویکرد اسلامی، جامع همه‌ی ارزش های انسانی، اعم از فردی و اجتماعی است؛ درحالی که همت اصلی الگوهای دینی و فضیلت گرای رایج، وقف تربیت ارزش های اخلاقی و آموزش سیرت نیکو بوده، قلمرو تربیت ارزش ها در آنها به حوزه های فردی و شخصی محدود می شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Prevalent Approaches to Cherishing Religious Values Compared with the Islamic Approach
    Abstract: 
    Using a descriptive-analytical method, the present paper tries to make a critical study of the approaches to cherishing values prevailing in the world and compare them with the principles of Islamic education to develop a comprehensive approach to establish "an Islamic model to cherish religious values". The prevalent virtue-based religious and philosophical approaches are based on meritorious life style and making up ideal character, but prevalent non-religion approaches insist on self-realization and self-explanation of values. The key difference between the Islamic approach to cherishing values and the prevalent religious approaches is represented in the integrative approach to simultaneous cherishing of rational and religious values adopted by Islam and the possibility and achievement of harmony between religious education and rational education, which originates from the complete interaction between intellect and religion in cognitive geometry of Islam. According to Islamic approach, religious values include all human values, whether personal or social, while the main concern of prevalent religious and virtue-based models is cherishing moral values and promoting good character, and their domain of cherishing values is limited to personal and individual aspects
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

     

    مقدمه

    امروزه، مهم‌ترين دغدغة تربيتي جهان اسلام و جامعة مسلمان ايران، دستيابي به الگوي اسلامي تربيت ديني و عرضة آن به دنياست. اين الگو، بخشي مهم از الگوي اسلامي پيشرفت و زيربناي حاكميت ارزش‌هاي ديني بر جوامع انساني خواهد بود. دستيابي به اين الگو، در مرحلة اول مستلزم نگاهي كلان به الگوهاي رايج و اتخاذ رويكردي جامع، در مقايسه با آنهاست. رويكردشناسي تربيت ارزش‌ها، متفرع بر مفهوم‌شناسي واژگان كليدي آن مانند ارزش و تربيت ارزشي است و در واقع، از مبادي تصوري شناخت رويكردها به شمار مي‌رود. دسته‌بندي و مقايسة رويكردهاي رايج بدون شناخت مفهومي و مصداقي واژگان مرتبط، موجب خلط و مخفي ماندن زواياي پنهان آنها و در نتيجه، افتادن در دام مغالطات خواهد شد؛ ازاين‌رو، مفهوم‌شناسي از مهم‌ترين مقدمات هر بحث منطقي شمرده مي‌شود.

    «ارزش» در اصطلاح، مفهومي اعتباري و از معقولات ثانية فلسفي است و از رابطة مطلوبيت ميان فعل اختياري با هدف مطلوبش انتزاع مي‌شود.[1] مطلوبيت و اختيار، عناصر اساسي موجود در تعريف ارزش است. بر اين اساس، مفهوم ارزش شامل همة مصاديقي خواهد شد كه به‌نوعي مطلوب و مقصود آدمي است و با فعل اختياري او كسب مي‌شوند. شمول مفهومي ارزش، گستردگي مصاديق آن را به دنبال دارد. بدين لحاظ، تربيت ارزش‌ها شامل آموزش همة ارزش‌هاي علمي، عقلاني، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، مديريتي، زيستي، ديني، اعتقادي و اخلاقي خواهد بود.

    واژة تربيت ارزش‌ها، به رغم شمول مفهومي آن، داراي برداشت‌هاي‌ خاصي است. هرچند عده‏اي در غرب، قائل به تمايز تربيت اخلاقي و آموزش ارزش‏هايند، در دهه‏هاي اخير، واژة تربيت ارزش‌ها[2] به تربيت اخلاقي[3] تنزل يافته و گويي ارزش فقط اخلاق، و تربيت ارزشي، منحصر در تربيت اخلاقي است.[4] برخي از كارشناسان غربي پا از اين فراتر نهاده، تربيت اخلاقي و ارزشي را به‌معناي تربيت مذهبي دانسته‌اند.[5] سير تاريخي تربيت ارزش‌ها، در تبدّل تربيت ديني به تربيت ارزشي، تمركز تربيت ارزشي در تربيت اخلاقي، و در نهايت، تنزل تربيت اخلاقي به اخلاق سكولار خلاصه مي‌شود. امروزه تربيت ديني و ارزشي جاي خود را به تربيت اخلاقي و در واقع، به اخلاق سكولار داده است.

    حاكميت روش‏هاي سنتي[6] بر فرايند تربيت اخلاق ديني، موجب شده است كه از آن به تربيت سنتي نيز تعبير شود.[7] به‌طور كلي، انديشمندان غربي، يا تربيت اخلاقي و ارزشي را شامل تربيت مذهبي و داراي ماهيت ديني دانسته، يا برعكس، آن را مشمول و زيرمجموعة تربيت ديني انگاشته[8] و يا اساساً آن را مقابل تربيت ديني به شمار آورده‌اند. نكتة كليدي در اين نزاع آن است كه منظور از دين در ذهن منازعين، دين‌هاي رايج در غرب و عمدتاً مسيحيت است.

    انديشة‏ دوگانه‌انگاري[9] تربيت ديني و اخلاقي، از آغاز قرن بيستم، يعني در اوج ظهور مكاتب سكولار و حاكميت ليبرال دموكراسي، توجه انديشمندان‏ را به خود جلب كرده است و بسياري از مربيان در سدة گذشته، تربيت اخلاقي را جاي‌گزين تربيت ديني دانسته‌اند. اين دوگانه‌انگاري‏، در انديشه‏هاي فلسفي قرن هفدهم كه مبلّغ انديشة فردي‌سازي و نگرش حداقلي در باب قلمرو دين بوده است، ريشه دارد. انديشة «اخلاق سكولار»[10] نخستين بار توسط مربياني همچون اميل دوركيم و لورس كهلبرگ حمايت و دنبال شد.[11]

    برخي از مربيان تربيت اخلاقي، با ملاحظة شواهدي دال بر علاقة دولت‌ها به ارزش‌هاي مذهبي و پيامدهاي جدايي آنها از تربيت اخلاقي، بر ضرورت پيوند دين و اخلاق پافشاري كرده‌اند. از نگاه اين افراد، آن‏ دسته از انديشمنداني كه مي‏كوشند تربيت اخلاقي را به هر شكل از دين‏ جدا بدانند، خواسته يا ناخواسته اين حوزه را به نوعي ركود و تعطيلي‏ واداشته‌اند. بريدگي اخلاق از دين، به چيزي جز جداسازي تربيت اخلاقي از جنبه‏هاي‏ عملي اخلاق نمي‏انجامد و از آن پس، قلمرو تربيت اخلاقي، به گفت‌وگوهايي دربارة‏ معماهاي فرضيه‏اي اخلاق، يا مشاجراتي بين ديدگاه‏هاي ذهني و نظري كه خود را مدعي تبيين اصول اخلاق مي‏دانند، محدود خواهد شد.[12]

    بخش اول - رويكردهاي رايج به تربيت ارزش‌ها

    الف) رويكردهاي ديني به تربيت ارزش‌ها

    رويكردهاي ديني و برخي از رويكردهاي فلسفي فضيلت‌گرا و مبتني بر واقع‌گرايي ارسطويي و واقع‌گرايي جديد، معتقد به لزوم تربيت ارزش‌ها، به ويژه ارزش‌هاي اخلاقي‌اند و رويكرد «منش‌پروري يا سيرت‌آموزي» را اتخاذ كرده‌اند.[13] وجود گرايش‌هاي مذهبي در اين رويكرد، به‌كارگيري روش‌هاي تلقيني و در تضاد با روش‌هاي جديد مبتني بر نظريات علمي و فناوري‌هاي نوين آموزشي، تأكيد بر حفظ متون مقدس و لزوم خواندن و گوش دادن به تأويل نهادهاي ديني از آن متون، موجب شده‌اند كه گاه از اين رويكرد، به رويكرد سنتي نيز تعبير شود.[14]

    پرورش منش، يعني كمك به متربي براي دروني ساختن ارزش‌ها، به‌گونه‌اي‌كه بدون حضور ديگران نيز قادر و راغب به رعايت ارزش‌ها باشد.[15] اين رويكرد، ارزش‌هاي اخلاقي معيني را پرورش داده، راه زندگي اخلاقي را ترسيم مي‌كند.[16] هدف از منش‌پروري، انتقال هنجارها و دروني كردن ارزش‌ها، با استفاده از روش‌هاي عمدتاً مستقيم تربيتي، مانند آموزش و الگودهي است.[17]

    منش‌پروري و تربيت ديني در اصطلاح و ذهنيت رايج غربي، هم‌تراز «القا و تلقين ارزش‌ها»[18] و متقابلاً مفهوم تحميل و القاي ارزش، و تداعي‌گر «تربيت ديني و اخلاقي» است.[19] در فضاي فكري حاكم بر غرب، فرض بر اين است كه تربيت ديني، به‌جز از طريق القاي كوركورانه ميسور نيست و ازآنجاكه القا و تلقين، ناعادلانه و نابخردانه است، بايد تربيت ديني را متوقف ساخت. مؤلفان مقالة «Indoctrination» در دايرةالمعارف فلسفة تعليم و تربيت، ريشة اين مفهوم را در قرون وسطي و آموزش‌هاي مسيحيت دانسته‌اند.[20]

    با حاكميت مسيحيت، عقل‌گرايي يوناني در انزوا قرار گرفت و در قرون وسطي بسيار كم‌رنگ شد؛ به‌گونه‌اي كه ايمان را به‌صليب‌آويختگي عقل معرفي مي‌كردند.[21] در تدين كليسايي، خردورزي هيچ جايگاهي ندارد و تلقين و تحميل از اركان تربيت ديني است.[22] ‌‌ايمان‌گرايان اين دوره عقيده داشتند كه مسيحيت براي ارضاي عقول آدميان نيامده است تا در پرتو عقل و منطق فهم شود. مهم‌ترين آموزه‌هاي ديني، خردستيزند كه جز با ايمان، به‌معناي وانهادن عقل، پذيرفتني نيستند.

    در اين دوره، ‌با علوم تجربي نيز به بهانة دخالت در مشيت خداوند، به‌شدت مخالفت مي‌شد. ‌در اين سده‌ها، برخلاف يونان و روم باستان، فرد براي جامعه يا دولت تربيت نمي‌شد؛ زيرا نهايت اهداف تربيت، رستگاري در جهان ديگر بود. ‌حتي آباي كليسا به دولت و سياست بدگمان بودند؛ تا جايي كه آگوستين وجود دولت را توهين به خدا مي‌دانست.[23] ‌هدف تربيت، بهبود جامعه از لحاظ اخلاقي و ديني بوده و به تربيت بدني، فكري و هنري توجه نمي‌شد. ‌اينها نمونه‌هايي از ايمان‌گرايي‌هاي محض در قرن وسطي هستند. ‌در اين شكل از تربيت، ‌نقادي و آزادانديشي، در پايين‌ترين حد ممكن قرار دارد.[24]

    رويكرد ليبرال، در واكنش به رويكرد ديني كليسايي و قرون وسطايي، خودشكوفايي ارزش‌ها را تنها راه حفظ عقلانيت، و منش‌پروري، سيرت‌آموزي و آموزش ارزش‌ها را سركوبگر عقلانيت، خلاقيت و تفكر انتقادي دانسته‌اند. ارباب كليسا كه خود را متعهد به آموزش و انتقال ارزش‌ها مي‌دانستند، در برابر اين چالش، راه سكوت و تأييد ضمني منتقدان را در پيش گرفتند.

    رويكرد ديني رايج به تربيت ارزش‌ها، عملاً رويكردي سكولار است؛ با اين تفاوت كه در جدا كردن دين از دنيا، جانب دين و دين‌داران را مي‌گيرد و ادارة دنيا را به عقل و عقلا مي‌سپارد. ايمان و تعبد در اين رويكرد، به‌معناي پذيرش وجوهي از دين با قواعد منطقي قابل اثبات، ارزيابي و سنجش نيستند. اگر در رويكرد ديني رايج، سخني از عقل به ميان آيد، منظور عقل منطقي، فلسفي و برهاني نيست؛ بلكه منظور عقل مطيع و منقاد در برابر دين يا به تعبيري، عقل ديني است. عقلانيت ديني، قدرت حركت آزادانه را نداشته، مقيد به ايماني است كه تحديدكنندة تفكر انتقادي است. روشن است كه هرگونه نقدي در اين فضا، نقد متعبدانه و جزم‌گرايانه خواهد بود، نه نقد واقعي و مبتني بر ملاك‌هاي منطقي.

    ب) رويكردهاي سكولار به تربيت ارزش‌ها

    به‌رغم شمول مفهومي و گستردگي مصداقي ارزش، تبيين فلسفي آن در خصوص مصاديق ديني و غيرديني، و رويكرد تربيتي متصديان ارزش‌آموزي در قبال آموزش آنها، به يك منوال نيست. دين‌داران و فيلسوفان فضيلت‌مدار، بر واقعيت[25] و ثبات[26] ارزش‌ها، لزوم آموزش ارزش‌هاي اخلاقي و تربيت منش و سيرت رفتاري تأكيد داشتند.[27] در مقابل، رويكردهاي سكولار و ليبرال،‌[28] ارزش‌هاي ديني و اخلاقي را ذهني،[29] نسبي[30] و سليقه‌اي مي‌دانند و آموزش ارزش‌هاي ديني را مخالف ارزش‌هاي عقلاني قلمداد مي‌كنند. اين گروه، وظيفة حكومت را حفظ حقوق كودكان، آزادي ايشان از بند محدوديت‌هاي ديني حاكم بر محيط‌هاي مذهبي، و پديد آوردن زمينة رشد مستقل و خودگردان انسان مي‌دانند و قائل به خودشكوفايي ارزش‌ها و تبيين شخصي آنهايند.[31]

    نزاع عقل و ايمان، و شريعت و عقلانيت، به ظهور سكولاريزم و تربيت ارزش‌هاي سكولار انجاميد. رواج رويكردهاي تربيتي سكولار، به قرن بيستم و عصر نظريه‌ها برمي‌گردد. در دورة مدرنيسم، به ويژه از اواخر قرن نوزدهم تا اواسط قرن بيستم، به‌دنبال پيدايش امواج فلسفي و فرهنگي سكولار، نسبيت‌گرا و انسان‌گرا، همچون فلسفة تحليلي، پديدارشناسي، پيامدگرايي، ابزارگرايي، تجربه‌گرايي، عمل‌گرايي، پيشرفت‌گرايي، وجودگرايي، رفتارگرايي، تحصّل‌گرايي، تكثرگرايي، شخص‌گرايي، داروينيسم، فرويديسم و فمينيسم، رويكرد كهنِ منش‌پروري به حاشيه رفته و رويكردهاي متنوع جديدي جاي آن را گرفت.[32]

    تأكيد بر جنبه‏هاي ذهني رشد اخلاقي، يكي از رويكرد‌هاي جديد ارزش‌آموزي بود كه به الگوي پياژه‏اي، نوكانتي،[33] رويكرد تحوّل شناختي كلبرگ، و به‌طور كلي، به رويكرد شناختي معروف است. اين رويكرد نيز مانند همة رويكردهاي جديد، تحت تأثير نظريه‌هاي فلسفي و روان‌شناختي سكولار و نسبيت‌گرا پديد آمد. هرچند از دهة نود جريان تازه‌اي به‌نفع تربيت منش و آموزش سيرت شايسته و ارزش‌هاي ثابت اخلاقي به راه افتاده است، ولي به دليل حل نشدن چالش‌هاي پيش روي رويكرد كهن و سنتي، هنوز حاكميت با رويكردهاي مدرن و سكولار است.[34]

    خاستگاه اصلي رويكردهاي جديد سكولار، عصر نوزايش و انقلاب علمي، و در واكنش به نهاد ديني غرب بوده است. ديني كه رنسانس در برابر آن قيام كرد، توهمات و خرافاتي بود كه كليساي قرون وسطايي آن را دين مي‌خواند و دانشمندان مخالف آن را شكنجه و اعدام مي‌كرد. چنين ديني شايستة زندگي نبود و به جدا شدن روشن‌فكران اروپايي از آن اشكالي وارد نيست. اشكال، جدا شدن معنويت، اخلاق و عقل غيرابزاري از علم و نظام سياسي و اجتماعي است.[35]

    نتيجة خروش عقل در برابر كليسا، ظهور دانشگاه‌هايي متجدد،[36] غيرديني[37] و آزادانديش[38] در غرب و پيدايش و رواج رويكرد خودتبييني ارزش‌ها،[39] از نيمة قرن بيستم بود.[40] البته از حدود دهة نود، گروهي در همان ديار، به ويژه در آمريكا، مشكلات مراكز علمي را ناشي از رويكردهاي نوين دانستند. آنان معتقدند كه بايد دانشگاه سنتي، ديني و مكتبي تأسيس كرد. سنت‌گرايان و بنيادگرايان،[41] طرف‌دار رويكرد مذهبي و آموزش منش نيك، و تجددطلبان، طرف‌دار رويكرد غيرديني و آموزش اخلاق سكولار و خودتبيين‌اند.[42]

    از مهم‌ترين رويكردهاي سكولار، به تربيت ارزش‌ها ـ كه به‌نوعي جامع آنها نيز به شمار مي‌رود ـ رويكرد ليبرال است.[43] ارزش‌هاي آموزشي ليبرال را به‌خوبي مي‏توان در ارزش‌هاي ليبراليسم جست‌وجو كرد. سه ارزش پايه‏اي ليبراليسم، عبارت است از آزادي فردي،[44] عقلانيت پايا[45] و تساوي حيثيت و حرمت.[46] سياست آموزشي ليبرال در تساوي فرصت‏ها و مقابله با تبعيض نژادي، جنسيتي، مليتي، ديني و طبقات اجتماعي، بر اساس ارزش سوم پايه‏ريزي مي‏شود.[47] بر اساس ارزش عقلانيت، تحكم و پذيرفتن غيرنقادانة اعتقادات جزمي قدرت‌هاي شخصي و وحياني، مردود است. ارزش‏هايي همچون خودگرداني شخصي، نقدپذيري، استقلال نظام آموزشي، اخلاق مستدل، احترام به عقايد و علايق مختلف، پرهيز از القاي ارزش‌ها و طرد هر تعريف شخصي از خوبي نيز همگي مبتني بر ارزش اول و دوم‌اند. تأكيدات اخير تعليم و تربيت ليبرال بر ارزش‏هاي دمكراتيك، حقوق شهروندان و حقوق كودكان نيز بر همين پايه استوار است. حاميان تعليم و تربيت ليبرال، اين رويكرد را تنها رويكرد تربيتي قابل حمايت و توجيه دانسته‏اند؛ تاآنجاكه به عقيدة ايشان، تعليم و تربيت در واقع همانا تعليم و تربيت ليبرال است.[48]

    مروري بر مباني و ارزش‌هاي نهفته در ليبراليسم و به‌دنبال آن، ارزش‌هاي حاكم در تعليم و تربيت ليبرال، گوياي اين نكته است كه دين از ديد ليبراليسم، به‌اتهام تشويق به پيروي از صاحبان حكومت و قدرت،[49] سركوب عقلانيت، القاي ارزش‌هاي ثابت و تغييرناپذير، شست‌وشوي مغزي، و عدم تسامح در برابر ديگر ارزش‌ها و ايده‌ها، بايد از دخالت در امور اجتماعي و مديريت جامعه بپرهيزد. ازاين‌رو، تربيت ديني، در نظام تربيتي ليبرال جايگاهي ندارد.[50] از نگاه ليبراليسم، آزادي دين در محدودة فردي است و آموزش آن در مدارس، با آزادي، حق شست‌وشوي مغزي نشدن، رشد عقلي و خودگرداني ناسازگار خواهد بود. رويكرد تربيتي ليبرال، از دخالت نظام آموزشي در امور ديني پرهيز دارد. نتيجة پافشاري بر ارزش‌هايي چون آزادي مطلق عقيده،[51] رواج «رويكرد خود ارزش شكوفايي»[52] در تربيت اخلاقي، بي‌طرفي و تساهل نسبت‌به ارزش‌هاي ديني، و در يك كلمه، تحقق سكولاريزاسيون[53] بوده است.

    به‌طور خلاصه مي‌توان گفت: بر اساس رويكرد آموزشي ليبرال، تعليم و تربيت، تعهد به عقلانيت است، نه كمتر و نه بيشتر. براي آموزش و رشد عقلانيت در كودكان، بايد آن‏ها را منتقد و آزادانديش‏ بار آورد؛ به‌‏گونه‏اي‌كه هر عقيده‏اي را انتقاد و تحول عقلاني بدانند و هيچ امري را حقيقت آخر نپندارند. بر اساس اين رويكرد، انتقال و القاي ارزش‏‌ها به كودكان در مباني تعليم و تربيت ليبرال پذيرفته نيست. بر همين اساس، برخي طرف‌داران ليبراليسم معتقدند كه تربيت اخلاقي تنها بايد درصدد رشد استدلال اخلاقي و قدرت انتخاب باشد و هرگز به معرفي ارزش‏هاي معيني به‌عنوان فضايل اخلاقي نپردازد.[54]

    به دليل ناسازگاري ارزش‌هاي ليبرال با ارزش‌هاي ديني رايج، دين‌ يا از اساس‌ انكار مي‌شود و ماترياليسم‌ و ماركسيسم به وجود مي‌آيد و يا به‌‌گونه‌اي‌ تفسير و تأويل‌ مي‌شود كه‌ با تفكر ليبراليستي‌ سازگار باشد. سكولاريسم‌ و كنار نهادن‌ دين‌ از صحنة اجتماع‌ و مديريت جامعه، شيوه‌اي از راه دوم است.[55] روشن است كه به حاشيه راندن دين، به‌معناي فقدان ارزش و اخلاق و نياموختن آن نخواهد بود؛ بلكه به‌معناي تغيير و تبدّل ارزش‌هاست. در نگرش رايج ليبرال دموكراسي، «تربيت اخلاقي» فرايند آموزش و عادت شهروندان به‌گونه‏اي است كه با مقررات و قوانين اجتماعي كنار بيايد در برابر آنها سازگاري و انطباق[56] داشته‏ باشد.

    هدف نهايي در اين نظام تربيتي، ايجاد نظم عمومي و تدارك زمينة آزادي‏ عمل فردي، بدون بروز تمانع، كشمكش و درگيري با ديگران، از راه تربيت شهروند سازگار[57] است.[58] شهروند سازگار، الگو و غايت كليدي آن دسته از نظام‏هاي تربيتي است كه داراي مبناي اصالت‏ جامعه يا اولويت اهداف و مقتضيات اجتماعي‏اند. بنا به توصية اين نظام‏ها، مربيان‏ بايد بكوشند افراد را به‌گونه‏اي هدايت كنند كه داراي شخصيتي مسئول، بااهتمام، سهيم و حاضر در صحنة اجتماعي باشند.[59] تربيت اخلاقي در اين نگرش، تقريباً با تربيت اجتماعي[60]‏ يا همان فرايند جامعه‌پذيري يا اجتماعي‌سازي،[61] مترادف خواهد بود.

    امروزه با كنار رفتن دين از صحنة اجتماع و غرق شدن‌ جوامع ليبرال در نسبيت‌گرايي‌ و شكاكيتي‌ كسل‌‌كننده، مردم مي‌كوشند خلأ روحي خود را با معجوني از اجناس‌ متفرقه، همچون دين‌‌مسلكي، زيبايي‌پرستي، اخلاقي‌گري‌، علم‌گرايي‌ و خلاصه‌، نوعي‌ از فلسفة التقاطي‌ كه‌ پذيراي‌ همه‌گونه‌ عرفان و حكمت‌ ناموزن‌ از هر نقطة دنياست، پر كنند.[62] جهان كنوني، تشنة رويكردي جامع به تربيت ارزش‌هاي ديني و عقلاني است. رويكردهاي رايج ديني، به‌ويژه كاتوليك و برخي از رويكردهاي فلسفي جديد، مانند ماركسيسم[63] و فمينيسم تندرو، از مخالفان عمدة رويكرد ليبرال به شمار مي‌روند.[64]

    رويكرد پست‌مدرن، به‌عنوان رويكرد شناخته‌شدة دهه‌هاي اخير نيز از مخالفان رويكرد ليبرال بوده و تأثير فراواني بر تربيت ديني، اخلاقي و ارزشي به‏جاي گذاشته است؛[65] اما فلسفة پست‌مدرنيستي و نهضت‏هاي معاصر آن، تعليم مذهب به‌عنوان يك هويت خارجي، نظام‌مند و نهادينه‌شده را به مطالعة سنن به‌عنوان آداب، رسوم، اعمال و عقايد متنوع محلي يا مذهبي شخصي تغيير داده است.[66] به اعتقاد برخي از پست‌مدرنيست‌ها، روان‏شناسي مدرن همان‏گونه‌كه قادر به تبيين تجربه‏هاي رواني است، از تجربه‏هاي ديني نيز مي‏تواند تحليل تجربي ارائه دهد.[67]

    هنگامي كه پست‌مدرنيسم تربيت ديني را به آموزش سنن تنزل مي‏دهد، ديگر نهاد مقتدر ديني وجود نخواهد داشت؛ بلكه تجربة ديني، اختلاف رسوم و تنوع سنت‏ها به وجود خواهد آمد و رويكردهاي تربيت ارزشي و اخلاقي، متعدد خواهند شد. رويكرد يادگيري جامع[68] به‌عنوان رويكردي پست‌مدرن، قلمرو تربيت اخلاقي و ارزشي را به مطالعة ارزش‌ها و يافته‌هاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي، تاريخي، هنري، علمي و فناوري تنزل مي‌دهد و از رويكرد وسيع و باز سخن مي‌راند.[69]

    بخش دوم ـ رويكرد اسلامي به تربيت ارزش‌ها

    با توجه به چالش اصلي رويكردهاي رايج در تعامل بخشي به معرفت‌شناختي‌هاي عقل و دين، و در نتيجه ناتواني از ارائة الگويي جامع براي تربيت هماهنگ ارزش‌هاي ديني و عقلاني، در اين بخش به تبيين رويكرد جامع اسلام به عقل و دين، و ارائة الگوي هماهنگ تربيت ديني و عقلاني مي‌پردازيم.

    ريشة ترديد رويكردهاي سكولار به رويكردهاي ديني و سنتي، به دو امر بر مي‌گردد: يكي ابهامات موجود در قلمرو تربيت ديني و اخلاقي و عدم تبيين درست مفاهيم دين و اخلاق، و ديگري ترديد در مسائلي همچون اثربخش بودن اين رويكردها، توان ايجاد فهم عقلاني از دين، تناسب روش‏هاي آموزشي آنها با علايق، نيازها و حقوق يادگيرندگان، و سازگاري آنها با نظريات علمي، فناوري‌هاي نوين و روش‏هاي جديد آموزشي[70] ازاين‌رو، تبيين درست رويكرد اسلام به عقل، دين، اخلاق و تربيت ارزش‌هاي ديني، عقلاني و اخلاقي از يك‌سو، و تعيين نسبت آن با علم و فناوري‌ از سوي ديگر، همواركنندة چالش رويكردهاي رايج در تربيت هماهنگ ارزش‌هاي ديني، اخلاقي و عقلاني خواهد بود.

    رويكرد اسلام به تربيت ارزش‌ها، رويكردي جامع[71] است؛ اما نه جامع رويكردهاي ديگر، بلكه جامع ارزش‌هاي انساني. دين اسلام، تربيت عقلاني، اخلاقي و ارزشي را قابل جمع با تربيت ديني، بلكه يكي از راه‌هاي آن مي‌داند. خردورزي از ارزش‌هاي بنيادين و نه نمادين تربيت اسلامي است. ازاين‌رو، منش‌پروري در اين دين، به‌معناي ايمان كوركورانه به آموزه‌هاي عقل‌ستيز، پرداختن به اخلاق فردي و سپردن ادارة زندگي به دست علم و عقل نيست.

    رويكرد جامع اسلام به تربيت ارزش‌هاي ديني، مبتني بر نوع نگرش او به رابطة عقل و دين است. منزلت عقل در هندسة معرفتي اسلام بسيار فراتر از نگرش ابزاري رويكردهاي رايج به عقل است. نسبت عقل و دين، نسبتي نيست كه رويكردهاي سكولار ميان اين دو برقرار كرده‌اند. در دنياي غرب، برون‌دادهاي عقلي به اندازه‌اي در تخالف و بلكه تضاد با داده‌هاي به‌اصطلاح وحياني دين مسيحيت قرار دارند كه به هيچ‌روي امكان جمع ميان آنها نيست.

    انسان مسيحي، آن‌گاه كه به‌دنبال راه‌حلي براي اين معضل مي‌گشت، ايدة تفكيك قلمرو عقل و وحي، و به‌طوركلي علم و دين را طراحي كرد و بر اساس آن، قلمرو وحي و دين را ساحت «آخرت و ارزش‌ها» و قلمرو عقل و علم را ساحت «دنيا و دانش‌ها» قرار داد؛ هم دين پذيرفت كه در قلمرو علم دخالت نكند و هم علم پذيرفت كه احكام آخرتي صادر ننمايد اين در حالي است كه در انديشة اسلامي، هرگز تضادي ميان عقل و شرع، و علم و دين نبوده است تا ناچار به تفكيك قلمرو آن دو شويم.[72]

    دين اسلام، گزاره‌هاي عقل‌ستيز يا خنثي ندارد تا عنوان قدسي و تعبدي، توجيه‌گر آنها باشد. تقدس و تعبد در اين دين، بر مبناي عقلانيت و حكمت است. اصولاً واژگاني چون تعقل، تقدس و تعبد در اسلام، صرفاً اشتراك لفظي با اديان ديگر دارد و رويكرد اسلامي به عقل و دين، داراي تفاوت ماهوي با رويكرد ديني به‌معناي رايج آن است. عقل در اسلام، يكي از منابع ديني و حجج الهي است و تربيت عقلاني قهراً، يكي از روش‌هاي تربيت اسلامي خواهد بود، نه مانع تحقق آن؛ چنان‌كه تربيت قرآني، معنوي، عرفاني و استفاده از روش‌هاي سنتي، مانند حفظ و تفسير آيات الهي، به دليل حاكميت حكمت بر اين كتاب، موجب تربيت عقلاني و شكوفايي ارزش‌هاي عقلي خواهد شد.

    در اسلام، عقل مانند نقل،[73] سخن‌گوي الهي بوده، تعبد به نقل، بر اساس تعقل است. عقل و نقل دو روي يك سكّه‌اند. به فرمودة امير بيان، عليه أفضل ‌السلام: «عقل، رسول حق تعالي است.»[74] در اين دين، فهم عقلي، مانند برداشت نقلي، دادة الهي است، نه داشتة بشري. برهان عقلي، نه‌تنها مزاحم با دين اسلام نيست، كه جزء آن و از اركان اثباتي آن است. باز به فرمودة اميرالمؤمنين†: «عقل، شريعت دروني، و شريعت، عقل بيروني است.»[75]

    فراورده‌هاي عقلي علوم نيز، اعم از تجربي و تجريدي، درون هندسة معرفتي اسلام واقع مي‌شوند و در كنار و همراه نقل، عهده‏دار ترسيم معارف اين دين مي‏گردند. پس اگر چالش و تعارضي تصور شود، ميان علم و نقل است و هرگز ميان علم و دين، تعارضي نخواهد بود.[76] به‌طوركلي، در رويكرد اسلامي، علم اگر علم باشد، نه وهم و خيال و فرضية محض، هرگز غيراسلامي نخواهد بود. علمي كه كتاب تكوين الهي را ورق مي‏زند و از اسرار و رموز آن پرده برمي‏دارد، ناگزير اسلامي خواهد بود و معنا ندارد كه به اسلامي و غيراسلامي تقسيم شود؛ چراكه علم صائب، تفسير خلقت و فعل الهي است و تبيين كار خدا حتماً اسلامي است؛ گرچه فهمنده، اين حقيقت را درنيابد و خلقت خدا را طبيعت پندارد.[77]

    چالش ديگر در تربيت ارزش‌هاي ديني، تعيين رابطة آن با تربيت اخلاقي و نيفتادن به دام اخلاق سكولار است. رابطه يا عدم رابطة‏ تربيت ديني و اخلاقي، و در واقع دين و اخلاق، بسته به مبنايي است كه هر مكتب و فلسفة اخلاقي، در تفسير ارزش‌ها و احكام اخلاقي مي‌پذيرد.[78] گرچه سعادت، كمال، رستگاري و رفتار نيك، عناويني‌اند كه بسياري از مكاتب اخلاقي به آنها دعوت مي‏كنند، اما نكتة مهمي كه در نسبت‌سنجي دين و اخلاق، تعيين‌كننده است، بيان مصداقي اين مفاهيم است.[79]

    از منظر مكاتب مادي، صرفاً دستيابي به كمالات مادي و اين‌جهاني، نقطة‏ اوج ارزش‌هاي انساني است و هر كدام، بنا بر اولويت‌بندي خود، ارزشي از ارزش‌هاي مادي را به‌عنوان كمال نهايي مطرح كرده‌اند.[80] بنابراين، نظام‏هاي اخلاقي مادي كه بر مباني مادي، همچون اصالت لذت، اصالت‏ سودگرايي، اصالت وجدان و اصالت جامعه بنا شده‌اند، هيچ توقفي بر دين‏ ندارند؛ اما بر اساس جهان‌بيني ديني، قرب به خداوند و دستيابي به كمالات مادي و معنوي و دنيوي و آخروي، كمال نهايي و حقيقي انسان مي‌باشد. دين است كه احكام و بايد و نبايدهاي لازم را براي رسيدن به سعادت اخروي و معنوي بيان مي‌كند.

    تفسير معنوي كمال و هدف، منوط به پذيرش دوبعدي بودن انسان، محوريت روح در او، و اصل اعتقاد به مبدأ و معاد و جهان ديگر است. پذيرندة زندگي در جهان ديگر، ناگزير محور استمرار اخلاقي را به دين پيوند مي‏زند. پس ديني بودن اخلاق و رابطة تربيت ديني و اخلاقي، به جهان‌بيني يك مكتب و رويكرد او به انسان و جهان بستگي دارد.

    ازآنجاكه ارزش‌هاي اخلاقي، از رابطة بين افعال اختياري و كمال نهايي حاصل از آن رفتارها رخ مي‏نمايند، مصداق‌شناسي ارزش‌هاي اخلاقي، بسته به تفسيري خواهد بود كه از اهداف اخلاقي و كمال نهايي ارائه مي‌شود. بنابراين، دين، هم در تدوين فلسفة اخلاق، تبيين اهداف اخلاقي و مصداق‌يابي ارزش‏هاي اخلاقي، راهنماي ما از كليت به عينيت است و هم در احكام و بايد و نبايدهاي اخلاقي و تعيين اينكه كدام رفتار اختياري به‏ اين كمال منتهي مي‏شود.[81]

    خاتمه ـ جمع‌بندي و مقايسة رويكرد اسلامي با رويكردهاي رايج

    در برداشت اول به نظر مي‌رسد، ميان رويكرد منش‌پروري و رويكرد اسلامي نزديكي زيادي وجود دارد. آنچه موجب پيدايش اين تصور مي‌شود، تأكيد بسيار رويكرد سيرت‌آموزي، بر كسب فضايل اخلاقي است؛ به‌گونه‌اي‌كه بيشتر به رويكردي براي تربيت اخلاقي و دستيابي به سيرت نيكو[82] مي‌ماند تا رويكردي براي تربيت ديني.[83]

    رويكرد سيرت‌آموزي، در حالي آموزش ارزش‌هاي اخلاقي را در كانون توجه خود قرار داده كه در رويكرد اسلامي، اساس ارزش و منش، بصيرت و عقلانيت است و ارزش‌هاي اخلاقي در اين رويكرد، زماني موجب فضيلت انسان مي‌شوند كه بر مباني معقول و معتقدات منطقي استوار باشند. اسلام، ارزش دين‌داري را با ميزان شناخت و معرفت افراد مي‌سنجد. در دين‌داري معرفت‌انديش يا برداشت فيلسوفانه از دين، گوهر ايمان از سنخ شناخت است و[84] آنچه اهميت دارد، فهم و ايمان مبتني بر تعقل است.[85]

    تفاوت‌هاي اساسي رويكرد منش‌پروري با رويكرد اسلامي، در مقصد، محدوده و مبنا، به ويژه نوع نگاهي است كه آن دو به تربيت ديني و عقلاني، قرآني و برهاني، اخلاقي و عرفاني و در واقع به رابطة عقل و دين دارند. رويكرد اسلام به تربيت ديني، بسيار گسترده‌تر از آموزش ارزش‌هاي فردي اخلاقي،[86] و مبتني بر رويكرد جامع ديني به همة حوزه‌هاي زندگي است و شكوفايي كامل ارزش‌هاي علمي و عقلي را در همة حوزه‌هاي فردي و اجتماعي، هدف اساسي خود معرفي مي‌كند.[87] هدف كليدي تربيت اسلامي، شكوفا‌يي فطرت الهي و نماياندن گنجينه‌ها و ارزش‌هاي عقلي انسان است.[88]

    اهميت تربيت، در رساندن انسان به كمال انساني‌اش خلاصه مي‌شود؛ ازاين‌رو، هدف تربيت اسلامي تربيت انسان كامل است. رشد كمال انساني نيز به طاعت بيشتر در برابر خداوند سبحان وابسته است. به همين دليل، هدف از آفرينش عالم، اقرار به عبوديت و بندگي در برابر خداوند است.[89] بندگي خدا در صورتي تحقق مي‌يابد كه اهتمام به تربيت جسماني، عقلاني و روحاني، در قالب موجوديت واحد انسان انجام پذيرد.[90] بنابر آموزه‌هاي قرآن كريم[91] و ديدگاه حكماي مسلمان، هدف از آفرينش انسان، شكوفايي عقلي اوست؛[92] ازاين‌رو، تربيت اسلامي چيزي جز تبلور ارزش‌هاي عقلي و رويكرد عقلاني به تربيت ديني نخواهد بود.[93] به فرمودة علامه طباطبايي، قرآن براي تربيت انسان، تنها به آنچه وي به‌حسب عقل فطري خود درمي‌يابد، فراخوانده است و به نحوة ادراكي كه در همة انسان‌ها وجود دارد، اعتماد كرده است. ‌با همين نحوة ادراك است كه انسان‌ها از اثر به مؤثر و از ملزوم به لازم پي مي‌برند.[94] چهرة سراسر حكيمانة اسلام مي‌رساند كه تعصب و پافشاري در اين دين، تنها بر حاكميت عقل و برهان است.

    در مقابل، رويكرد سيرت‌آموزي، بر پاية آموزش سيرت نيكو و پرورش اخلاق، عمدتاً در حوزة فردي، استوار است و «رويكرد ديني به عقل يا عقل ديني» را پديد مي‌آورد، نه «دين عقلي و رويكرد عقلاني به دين». تربيت اسلامي، محدود به ارزش‌هاي اعتقادي و معنوي يا اخلاق تك‌بعدي[95] نيست و بينش و منش آدمي را در همة ابعاد فرهنگي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، عاطفي و هيجاني دربر مي‌گيرد و در يك كلمه، كل شاكله و شخصيت انسان را به‌طور كامل و هماهنگ، پوشش مي‌دهد.[96] دين اسلام با ديدي واقع‎گرايانه، نه متعصبانه، به تمام ابعاد وجودي انسان نظر دارد و بر اساس بصيرت و آگاهي‌بخشي،[97] نه تقليد و حفظ كوركورانة مفاهيم مذهبي، به آموزش ارزش‌ها مي‌پردازد.[98]

    رويكرد اسلام به عقلانيت و معرفت، رويكردي جامع و قابل جمع با ديانت و اخلاق است. رويكردي منحصربه‌فرد با چهره‌اي عقل‌پذير كه نويدبخش ارزش‌هاي كامل فكري و معنوي، و همواركنندة چالش‌هاي تربيت عقلاني و اخلاقي است. رويكرد اسلامي در تربيت، به‌عنوان «رويكرد جامع»، قابل اجرا در نظام‌هاي تربيتي جوامع و داراي قابليت تبديل‌شدن به رويكردي جهاني است؛ چرا كه تأمين‌كنندة نظر خردورزان جهان است. با وجود فضاي كنوني حاكم بر جهان، هستند انديشمنداني كه انتظارشان از دين را خردپروري و معرفت‌بخشي مي‌دانند و كوشيده‌اند ميان تلقين و تربيت ديني، تفكيك كنند. رويكرد اسلامي به دين و دنيا، و ارزش‌هاي اخلاقي و عقلاني، حلقة مفقوده اين دسته از انديشمندان است.

    يكي از همين انديشمندان غربي،[99] ظاهرگرايي، تكيه بر پوستة دين و توجه صرف به آيين‌ها و مناسك ديني را، در جايگاهي پايين‌تر از رويكرد عقلاني به تربيت ديني دانسته و بر بينش و معرفت بنيادي دين ـ كه قرآن از آن به بصيرت ديني ياد مي‌كندـ[100] تأكيد كرده است. ‌در رويكرد عقلاني، فرد دين‌دار براي انجام مناسك خويش پشتوانة عقلي و معرفتي دارد و انگيزة دروني‌اش، او را به انجام آداب و مناسك وامي‌دارد؛ بنابراين، رياكاي و ظاهرسازي در اين نوع دين‌داري، كمتر ديده مي‌شود و صِرف تقدس امور ديني، شخص دين‌دار را از معيار و دليل، بي‌نياز نمي‌سازد. بر اساس اين نگرش، در عين آشنايي متربي با ديني خاص و سعي در التزام به آن، استقلال فكري او نيز حفظ مي‌شود.[101]

    به گفتة برخي ديگر از اين متفكران،[102] نمي‌توان تربيتي را كه صرفاً بر پديدآيي برخي اعتقادات و رفتارهاي عادتي، بدون ايجاد پشتوانة عقلي و چشم‌انداز شناختي تكيه مي‌كند، تربيت ديني ناميد. ‌تربيت ديني بايد ديد فرد را به خود، هستي، غايت زندگي و ماوراي طبيعت تغيير داده، به رفتارهاي او جهت دهد. دانستن دين و آموزه‌هاي ديني، مساوي با تربيت ديني نيست، و تنها هنگامي كه اين آموزه‌ها موجب تغيير نگرش شوند و چشم‌انداز شناختي در فرد ايجاد كنند، تربيت ديني نام مي‌گيرند.[103] بايد با استفاده از روش‌هاي خردپرور در تربيت ديني، موجب پرورش فهم، تفكر، تعقل و دوري از تلقين، تقليد، شرطي‌سازي، اجتماعي‌سازي و عادت‌آموزي در تربيت ديني شد.[104]

    تلاش انديشمندان غربي براي رويكرد عقلاني به تربيت ارزش‌هاي ديني و عقلاني كردن آموزش دين، آن‌گاه كه به آموزه‌هاي عقل‌ستيز دين مي‌رسد، بسان تيري به سنگ مي‌خورد و چالش رويكردهاي سكولار، در مقابل ايشان نيز رخ مي‌نمايد. در اين ميان، راهي جز ديني كردن عقل و دست كشيدن از معيارهاي منطقي براي ايشان باقي نمي‌ماند. راه اساسي حل اين چالش و باز كردن قفل معما، در عقل‌پذير نمودن دين و ارائة دين عقلي است كه كليد آن تنها به دست اسلام است. ازاين‌رو، راهي جز روي آوردن به رويكرد اسلامي، براي عقلاني كردن دين‌آموزي وجود ندارد.

    دين اسلام با طرح كليدواژة فطرت، قفل تضاد ميان تبيين و تلقين ارزش‌ها را باز كرده و ميان معرفت شهودي و نقلي، قرآني و برهاني، و عقلاني و عرفاني آشتي برقرار نموده است. بنابر هماهنگي عقل، نقل و قلب، تبيين ارزش‌هاي اسلامي توسط متربي، بدون دخالت بينش‌ها و گرايش‌هاي انحرافي، و موافق با تلقين آنها توسط مربي خواهد بود.[105] ازاين‌رو، تربيت اسلامي منحصر در انتقال مفاهيم با تكيه بر روش‌هاي سنتي نيست و مي‌توان «تركيب متناسبي از روش‌هاي انتقالي و اكتشافي، تلقيني و تلويحي، و مستقيم و ضمني» را براي تربيت ديني در معناي اسلامي آن به كار برد. بر اين اساس، رويكرد اسلامي «تلفيقي از رويكردهاي تبييني و تلقيني ارزش‌ها» است و ناميدن آن به «رويكرد ديني جامع»، نشاني از تمايز و گامي به‌سوي عرضة جهاني آن خواهد بود.[106] رويكرد اسلامي به تربيت ارزش‌ها، هم نسبت به رويكردهاي ليبرال و سكولار مدرن، جامعيت دارد و هم نسبت به رويكردهاي سنتي و ديني.

     

     

     

    References: 
    • آرمند، محمد و مهرمحمدي، محمود، «نقد و بررسي الگوي تربيت منش ليكونا بر اساس آراي علامه طباطبايي»، مطالعات برنامه درسي، ش 4 (13-14)، صص 25-62، تابستان و پاييز 1388.
    • احمدي، احمد، اصول و روش‌هاي تربيت در اسلام، اصفهان: دانشگاه اصفهان، 1380.
    • استوارت ميل، جان، درباره آزادي، ترجمه محمد رضايي، تهران، 1345.
    • اسماعيل‌علي، سعيد، مجموعه مقالات تعليم و تربيت ديني، شهاب‌الدين مشايخي راد، قم: پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380.
    • اعتصامي، محمدمهدي، «رويكردها در تعليم و تربيت ديني؛ رويكرد ايمان مبتني بر تعقل»، نشريه علوم انساني، رشد آموزش معارف اسلامي، ش 56، بهار 1384، صص 21 تا 26.
    • اوزمُن، هوارد و كراور، سموئل، مباني فلسفي تعليم و تربيت، ترجمه گروه علوم تربيتي، مؤسسه امام خميني ره، 1379.
    • اي. الرود، فردريك، «فلسفه‌هاي معاصر تربيت اخلاقي»، حسين كارآمد، معرفت، ش 61، صص 71 - 85.
    • پازرگاد، بهاءالدين، تاريخ فلسفه، تهران: كتاب‌فروشي زوار، 1359.
    • جوادي آملي، عبدالله، شكوفايي عقل در پرتو نهضت حسيني، قم: إسراء، 1385.
    • ــــــــــــــــ، منزلت عقل در هندسه معرفت ديني، قم: إسراء، 1387.
    • ــــــــــــــــ، «علم نافع و هويت‌ساز»، قم، إسراء، ش 1، 1389.
    • كاردان، علي‌محمد، سيرآراء تربيتي در غرب، تهران، سمت، 1380.
    • كران فيبل، جيمز، ‌آشنايي با فلاسفه غرب، محمد بقايي، تهران: 1375.
    • گوتك. جرالد. ال، مكاتب فلسفي و آراء تربيتي، محمدجعفر پاك‌سرشت، تهران: سمت، 1383.
    • داوودي، محمد، «رويكردها و پرسش‌هاي بنيادين در تربيت اخلاقي»، فصل‌نامه علمي، پژوهشي انجمن معارف اسلامي، سال دوم، ش 2، 1385.
    • رباني گلپايگاني، علي، ريشه‌ها و نشانه‌هاي سكولاريسم، تهران: دانش و انديشه معاصر، 1379
    • رهنمايي، سيداحمد، درآمدي بر مباني ارزش‌ها، قم: مؤسسه امام ره، 1385.
    • زارعان، محمدجواد، «تربيت ديني، تربيت ليبرال»، معرفت، قم: مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ره ش 33، صص 8 - 14.
    • ـــــــــــــــ، جزوه آشنايي با دانش آموزش و پرورش، قم: مؤسسه امام ره، 1385.
    • زيبا كلام، فاطمه، ‌مباني فلسفي آموزش و پرورش ايران، ‌تهران: ‌1379.
    • ژيلسون، اتين، ‌عقل‌ورزي در قرون وسطي، شهرام پازوكي، تهران 1372.
    • سجادي، سيدمهدي، رويكردها و روش‌هاي تربيت اخلاقي و ارزشي، انتشارات جاودانه، 1383.
    • ــــــــــــــــ، «رويكردها و روش‌هاي تربيت اخلاقي و ارزشي»، مجله پژوهش‌هاي فلسفي - كلامي، ش 3 (ص 144 - 165)، بهار 1379.
    • شاملي، عباس‌علي، «در تكاپوي رسيدن به مدلي از تربيت اخلاقي در اسلام»، مجله تربيت اسلامي، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ش 2، تابستان 1379، صص 13 تا 46.
    • طباطبايي، محمدحسين، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه و پاورقي مرتضي مطهري، 5 جلد، تهران: انتشارات صدرا، 1368.
    • فيوضات، يحيي، مباني برنامه‌ريزي آموزشي، تهران: ويرايش، 1374.
    • كلباسي، افسانه و ميرشاه جعفري، ابراهيم، «ديدگاه برنامه درسي اخلاق‌مدار با تكيه بر پرورش منش»، معرفت اخلاقي، قم: مؤسسه امام خميني ره، ش 1.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، فلسفه اخلاق، تهران: انتشارات اطلاعات، 1374.
    • ـــــــــــــــــــــ، آموزش فلسفه، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1377.
    • مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، تهران: صدرا، 1372.
    • مقدّسى‏پور، على، «اصول و روش‏هاى آموزش مفاهيم دينى به كودكان (1)»، مجله معرفت، قم: مؤسسه امام خميني ره، 1382.
    • مهرمحمدي، محمود، برنامه‌درسي؛ نظرگاهها، رويكردها و چشم‌اندازها، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوي، 1383.
    • Liberal values and liberal education in J.Mark Halstead Monico J. Taylor (eds.) 1996.Values in Education Education in Values، London، Falmer Press.
    • Herst, P. H. Moral Education in a Secular Society، London: Hodder and Stoughton, 1974.
    • Lickona, Thomas, "The Return of Character Education", in Educational Leadership, vol 51, no 3, Nov 1993.
    • Lickona, Thomas, Educating for Character: How Our Schools Can Teach Respect and Responsibility, New York; Toronto; London; Sydney; Auckland: Bantan Books, 1991.
    • Carr. D, “Three Approaches to Moral Education”, Education, Philosophy and Theory. New York, 1998.
    • Oser. F, “Can a Curriculum of Moral Education be Postmodern?” Educational Philosophy and Theory. vol. 31. No. 2. 2001.
    • Bohlin, K; Farmer, D & Ryan, K, Bulding character in school, San Francisco: Jossey- Bass, 2001.
    • Robinson, E. H, Jones, K. Doyle & Hayes, B.Grant, Humanistic education to character education: An ideological journey, Journal of humanistic counseling education and development, Vol.39, issue 1, P.21, 2000.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زارعان، محمدجواد، ساجدی، ابوالفضل، خطیبی، حسین.(1391) رویکردهای رایج به تربیت ارزش‌های دینی و مقایسه‌ی آنها با رویکرد اسلامی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 4(2)، 9-31

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدجواد زارعان؛ ابوالفضل ساجدی؛ حسین خطیبی."رویکردهای رایج به تربیت ارزش‌های دینی و مقایسه‌ی آنها با رویکرد اسلامی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 4، 2، 1391، 9-31

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زارعان، محمدجواد، ساجدی، ابوالفضل، خطیبی، حسین.(1391) 'رویکردهای رایج به تربیت ارزش‌های دینی و مقایسه‌ی آنها با رویکرد اسلامی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 4(2), pp. 9-31

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زارعان، محمدجواد، ساجدی، ابوالفضل، خطیبی، حسین. رویکردهای رایج به تربیت ارزش‌های دینی و مقایسه‌ی آنها با رویکرد اسلامی. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 4, 1391؛ 4(2): 9-31