رابطهی تعلیم و تربیت با تأکید بر دیدگاه اسلام
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
تعليم و تربيت نياز ضروري بشر است به گونهاي كه در طول حيات خود، پيوسته بدان نيازمند است. از اينرو، از ديرباز اين امر مورد توجه مربيان بزرگ و مصلحان اجتماعي بوده است. با اين حال، عدم توجه به ماهيت اين دو مفهوم در پارهاي موارد، موجب عدم بهرهگيري از ظرفيت و جايگاه بايسته هر يك شده است: گاهي اوقات، با تمركز و اهتمام بر يكي، از اهتمام و توجه به ديگري غفلت شده و احياناً به تفكيك و جدايي اين دو از هم و در نتيجه، بروز پيامدهاي نامطلوب در روند رشد افراد جامعه شده است. در برخي مراكز تمركز بر آموزش شده و از پيامدهاي ضمني تربيتي آن غفلت شده است و يا به بهانه اهتمام به امر تربيت، از كيفيت آموزش كاسته شده است. آيا به راستي «تعليم» از «تربيت» جداست، يا اين دو باهم در ارتباط هستند؟ در صورت وجود رابطه، اين رابطه چگونه است؟ آيا رابطه آنها از نوع مجاورتي است و يا از نوع رابطه مقدمه و ذيالمقدمهاي است؟ آيا از نوع رابطه تعاملي است؟ و يا از نوع يكپارچگي و درهم تنيدگي است؟ ديدگاه اسلام در اين زمينه چيست؟ آيا ميتوان از طريق بررسي آيات قرآن و روايات معصومان، به چگونگي اين رابطه پي برد؟ به رغم اهميت اين موضوع و پيامدهاي مثبت و منفي، كه بر نوع برداشت از رابطه اين دو مفهوم در عرصه رشد و هدايت جامعه وجود دارد، آنگونه كه شايسته است به اين موضوع پرداخته نشده است. البته برخي پژوهشگران به گونهاي به اين موضوع پرداختهاند. اما برخي از آنان، به انواع رابطه اشاره كردهاند، اما از منظر ديني موضوع را بررسي نكردهاند و رابطه را از نگاه آيات و روايات مورد توجه قرار ندادهاند. برخي نگاه ديني داشتهاند، اما به نوع رابطه و گونههاي ممكن نپرداختهاند. ضمن اينكه تنها آن را از نگاه قرآن مورد توجه قرار داده، و توجهي به روايات نداشتهاند. از اينرو، اين مقاله درصدد است تا ابتدا اين دو مفهوم را چه به صورت انفرادي و چه به صورت تركيبي تعريف و سپس، انواع رابطههاي ممكن ميان آن دو را مورد بررسي قرار دهد. در پايان، با بررسي آيات و روايات ديدگاه اسلام در اين زمينه را مورد توجه قرار دهد.
مفهوم آموزش(تعليم)
معادل اين واژه در زبان عربي «تعليم» و در زبان لاتين «Teaching» يا «Instruction» است. آموزش به طور كلي، داراي دو مفهوم عام و خاص ميباشد. در مفهوم عام، شامل هر نوع انتقال مفاهيم و تأثيرگذاري در ذهن فراگير، به منظور ايجاد يادگيري در وي ميباشد، خواه اين تأثيرگذاري در قالب رسمي و از پيش طرحريزي شده باشد. همانند آنچه در مراكز آموزشي، و به ويژه در كلاس درس انجام ميگيرد و خواه به صورت خود به خودي و بدون طراحي و برنامهريزي قبلي باشد. همانند تأثيري كه از برنامههاي آموزشي تلويزيوني و يا مطالعه كتاب و مجله و مانند اينها ناشي ميشود. «آموزش» در مفهوم خاص خود، در قالب و شرايط ويژهاي صورت ميگيرد كه عبارت است از: «فعاليتهايي كه با هدف آسان ساختن يادگيري از سوي آموزگار يا معلم طرحريزي ميشود و بين آموزگار و يك يا چند يادگيرنده به صورت كنش متقابل جريان مييابد.» به عبارت ديگر، «فعاليتي است كه معلم و شاگرد با هم در كلاس درس انجام ميدهند.»
آموزش داراي سطوح مختلف ميباشد: گاهي به صورت سطحي است و در آن صِرفْ «انتقال مفاهيم و دانش»، و گاهي از سطح انتقال صرف مفاهيم به ديگران فراتر ميرود و منجر به تأثير عميقتر و به اصطلاح «يادگيري» ميگردد. با اين حال، گسترة تأثيرگذاري آموزش در بُعدشناختي و ذهني يادگيرنده است. هرچند تأثير در بعد شناختي و ذهني يادگيرنده، زمينهساز تأثيرگذاري در بُعد رفتاري و نگرشي وي نيز ميباشد.
مفهوم تربيت
1. معناي لغوي و موارد كاربرد واژه «تربيت»
واژه «تربيت» عربي است. معادل لاتيني آن «Education» و معادل فارسي آن «پرورش» است. از آنجا كه در پرتو دين اسلام و برگزيدن آن از سوي پارسيان، تداخل و تعامل زيادي ميان واژگان فارسي و عربي ايجاد شده است و واژگان عربي به طور وسيع، به حوزه ادبيات فارسيزبانان راه يافته است، امروزه واژة «تربيت» در ادبيات فارسيزبانان جايگاه ويژهاي يافته است. حتي ميتوان ادعا نمود كه كاربرد آن، به ويژه در عرصه «آموزش و پرورش»، بيش از «پرورش» شهرت يافته است. به هر حال، اين واژه در زبان فارسي، در معاني گوناگوني چون «پروردن»، «پروراندن»، آداب و اخلاق را به كسي «آموختن» و در زبان عربي، به معاني متعددي چون «حضانت»، «اصلاح»، «تدبير»، «تتميم»، «تكميل»، «تأديب»، «تغذيه نمودن»، «رشد و نموّ كردن» و «تهذيب نمودن» به كار رفته است. امروزه با توسعه تعليم و تربيت، كاربردهاي ديگري براي آن به وجود آمده است. گاستون ميالاره در اين زمينه، به چهار كاربرد اشاره ميكند: 1. تربيت به معناي «نهاد يا نظام تربيتي؛
2. «حاصل عمل معيني»؛ 3. به «فرآيندي» اطلاق ميشود كه به نحو پيشبيني شده يا نشده، دو يا چند فرد را به يكديگر پيوند ميدهد؛ 4. «محتوا» يا «برنامه آموزشي و تربيتي» است كه به فراگيران ارائه ميشود.
علاوه بر اين، «در زبان فارسي لفظ «تربيت» كاربرد ديگري دارد كه از جامعيت خاصي برخوردار است و آن هنگامي است كه اين كلمه به جاي آنكه يك يا چند جنبه از ابعاد وجود انسان را دربر گيرد، همه جنبههاي زندگي مادي و معنوي او را شامل ميشود. مثل جمله «سعدي در نظاميه بغداد تربيت يافت» يا «استادي به تربيت شاگردي همت گماشت»، در اين كاربرد، كلمه «تربيت» تقريباً معادل اصطلاح تعليم و تربيت امروزي در زبان فارسي و لفظ «Education» در زبان لاتين است و در آن، مفهوم «تربيت»، اعم از تعليم است.
2. تعريف تربيت
برخلاف آموزش، كه اختلاف ديدگاه زيادي درباره آن وجود ندارد و تعريف نسبتاً واحدي از آن شده است، براي تربيت تعاريف گوناگوني ارائه شده است. به طور كلي، ميتوان گفت: در تعريف تربيت دو رويكرد كلي وجود دارد: رويكرد «توصيفي و تجربي» و رويكرد «آرماني و فلسفي». به عبارت ديگر، «رويكرد هستي» و «رويكرد بايدي». در رويكرد اول، پژوهشگر بر واقعيت موجود عمل تربيت و تحليل عناصر و توصيف آنها تأكيد دارد. در رويكرد دوم، تأكيد بر آنچه تربيت بايد باشد، هست. به عبارت ديگر، پژوهشگر براساس بينش خاصي كه نسبت به جهان و انسان دارد، و بر ساير فلسفه تربيتي خاصي، كه پذيرفته است، به ارائه تعريفي متناسب با ديدگاه خود درباره تربيت اقدام ميكند.
نمونه تعاريف عبارتند از:
1. «امر طبيعي عملي است كه روي فرد يا گروهي از افراد اعمال ميشود يا عملي است كه گروهي از افراد آن را ميپذيرند.»
2. «تعليم و تربيت فعل و انفعالي است ميان دو قطب سيال (مربي و متربي)، كه مسبوق به اصلي و متوجه هدفي و مستلزم طرح و نقشهاي باشد.»
3. «تعليم و تربيت عبارت است از: مجموعه اعمال يا تأثيرات عمدي و هدفدار يك انسان (مربي)، بر انسان ديگر (متربي)، به ويژه عمل يا تأثير فرد بالغ و مجرب بر كودك و نوجوان، به منظور ايجاد صفات (اخلاقي و عملي)، يا مهارتهاي حرفهاي. به عبارت ديگر، تعليم و تربيت عبارت است از: فراهم كردن زمينهها و عوامل و به فعليت رساندن و يا شكوفا ساختن استعدادهاي مشخص، در جهت رشد و تكامل اختياري او به سوي هدفهاي مطلوب و براساس برنامههاي سنجيده شده.»
4. «تربيت عبارت است از: پرورش دادن استعدادهايي كه در فرد مورد تربيت موجود است.»
5. «تربيت عبارت است از: انتخاب رفتار و گفتار مناسب، ايجاد شرايط و عوامل لازم و كمك به شخص مورد تربيت تا بتواند استعدادهاي نهفتهاش را در تمام ابعاد وجود و به طور هماهنگ، پرورش داده، شكوفا سازد و به سوي هدف و كامل مطلوب تدريجاً حركت كند.»
6. «تعليم و تربيت عملي است كه نسلهاي بزرگسال، بر روي نسلهايي كه هنوز براي زندگاني اجتماعي پخته نيستند، انجام ميدهند.»
7. «تربيت همانا كشاندن آدمي است به سوي ارزشهاي والاي انساني، چنانكه آن ارزشها را بفهمد و بپذيرد، دوست بدارد و به كار آورد.»
از مجموع تعاريف، به نظر ميرسد ارائه تعريف توصيفي و تحليلي مفيدتر است. از اينرو، در اينجا ما تعريفي از اين دست ارائه ميدهيم:
«تربيت عبارت است از فعاليتي هدفمند و دو سويه ميان مربي و متربي، به منظور كمك به متربي در راستاي تحقق بخشيدن به قابليتهاي وي و پرورش شخصيت او در جنبههاي گوناگون فردي، اجتماعي، جسمي، عاطفي، اخلاقي، علاقي و...» در اين تعريف، چند نكته مورد توجه ميباشد: نخست اينكه تربيت، فعاليت و عمل است و به آن به عنوان يك واقعيت نگريسته شد. دوم اينكه، تربيت فعاليت هدفمند و برنامهريزي شده است. سوم اينكه، تربيت دو سويه و در اثر تعامل مطلوب و تأثير و تأثر متقابل مربي و متربي محقق ميشود. چهارم اينكه، تربيت داراي عناصري است و عناصر اصلي آن مربي و متربي است. بدون وجود اين دو، تربيت معنا پيدا نميكند. البته در اينجا مراد از مربي، صرف معلم و مربي انساني نيست، بلكه شامل ساير عوامل تأثيرگذار نيز ميباشد. پنجم اينكه، هرچند تربيت دو سويه است، اما غرض اصلي كمك به متربي و پرورش وي است. نكته ششم اينكه، هدف تربيت شكوفا نمودن و پرورش قابليتهاي متربي در همه ابعاد گوناگون وي است و نگاه بخشي به تربيت و تمركز آن بر بعد خاصي از ابعاد متربي، نوعي عدول از تربيت مطلوب است.
مفهوم تركيبي تعليم و تربيت «آموزش و پرورش»
واژة تركيبي «تعليم و تربيت» يا «آموزش و پرورش» در زبان فارسي، عمدتاً داراي دو كاربرد است: كاربرد نخست، در خصوص نظام «نهاد آموزش و پرورش» است. براي مثال، گفته ميشود «نظام تعليم و تربيت» يا «نظام آموزش و پرورش» ايران، اسلامي است يا «نظام آموزش و پرورش ايران نياز به تحول و اصلاح دارد.» كاربرد اين واژه در نهاد، و نظام از كاربرد واژه «تربيت» در نهاد، كه پيش از اين به آن اشاره شد، شايعتر است. كاربرد دوم آن در معناي «تربيت به معناي عام» است؛ يعني معنايي كه مشتمل بر آموزش است. زيرا كاربرد اين واژه در خصوص تربيت، جداي از آموزش و در مقابل آن بعيد به نظر ميرسد. كاربرد اين معنا، بسيار شايعتر از معناي اول است. بر اين اساس «مراد از تعليم و تربيت، يك مفهوم است كه در قالب دو لفظ ادا ميشود و مربيان بزرگ اين واژه را در يك مفهوم به كار ميبرند، نه به صورتي كه در عربي يا در فارسي به صورت آموزش و پرورش به عنوان دو فرآيند تعبير ميشود. معمولاً انديشمندان و نويسندگان بزرگ ما نيز وقتي دربارة تعليم و تربيت بحث ميكنند، همان مفهوم تربيت را در نظر ميگيرند.»
تاريخچه واژه تركيبي «تعليم و تربيت» نشان ميدهد كه دو واژة «تعليم» و «تربيت»، هرچند در فرهنگ اسلامي ما در كنار هم بودهاند و در آيات قرآني هم بدان تصريح شده است، اما كاربرد تركيبي، با قصد معناي واحد از آن، متأثر از فرهنگ لاتيني است. زيرا نويسندگان و مترجمان ما جهت استفاده از ديدگاههاي صاحبنظران تعليم و تربيت در غرب، نيازمند ترجمه متون آنها بودهاند. در اين راستا، به ترجمه و معادلگزاري واژه كليدي «Education» اقدام كردهاند. مناسبترين معادل را واژه تركيبي «تعليم و تربيت» يا «آموزش و پرورش» يافتهاند؛ چراكه واژة «Education» در زبان لاتين، متفاوت از «Traning» به معناي آموزش است و معناي آن، اعم از آموزش و پرورش است. به نظر ميرسد، اين معادلگذاري از يك جهت مناسب و خيرخواهانه بود؛ چراكه آنان «ظاهراً خواستهاند با برگزيدن اين دو لفظ، اين تصور كه مدرسه تنها جاي تعليم است، از اذهان عمومي بزدايند. تعبير «تعليم» و «تربيت» ظاهراً دلالت بر اين دارد كه مدرسه هم جاي تعليم است و هم جاي تربيت است.» با اين حال، اينگونه ترجمه پيامدهاي منفي نيز به دنبال داشته است؛ چراكه استفاده از لفظ جداگانه، ناخواسته جدايي اين دو را در اذهان تداعي نمود. اين امر موجب شده كه در ساختار نظام آموزش و پرورش ايران، اين جدايي ظاهري به جدايي واقعي تبديل شود و به تدريج مراكز آموزش ما خود را تنها متولي امر آموزش بدانند و به اصطلاح آموزشگاه باشند، نه آموزشگاه و پرورشگاه. بنابراين، به نظر ميرسد ترجمه «Education» به «تربيت» به معناي اعم از آموزش بسيار مناسبتر است و پيامد منفي دنبال نخواهد داشت.
تفاوت مفهوم تعليم و تربيت
در مقايسه آموزش (تعليم) و تربيت (پرورش)، تفاوتهايي بيان شده است كه عبارتند از:
1. در تربيت هدف رشد دادن و شكوفايي همه قابليتها و تواناييهايي بالقوه انسان است، ولي در آموزش هدف اصلي در آن انتقال معلومات است.
2. در تعليم بيشتر با يك بعد از ابعاد وجودي انسان، يعني بعد شناختي و عقلاني او سروكار داريم، اما تربيت فراگير و همهجانبه است.
3. تعليم معمولاً بيشتر به وسيله معلم و در جاي معيني، همچون مدرسه و كلاس درس صورت ميگيرد، ولي در تربيت، همه عوامل موجود در محيط به نحوي بر فرد تأثير ميگذارند.
4. «آموزش به معناي انتقال دانش است و پرورش به معناي انتقال ارزشها.»
5. «آموزش به فعاليتهاي ذهني و علمي در داخل كلاس درس مربوط ميشود، اما پرورش به فعاليتهاي عملي اطلاق ميشود كه در خارج از ساعات درسي انجام ميگيرد.»
6. «پرورش آن دسته از آموزهها، پيامها و الگوهايي است كه جنبة ديني، اخلاقي و انقلابي دارد، ولي آموزش آن دسته آموزههايي است كه جنبه شناختي و علمي داشته و در قالب كتابهاي درسي و به صورت رسمي تدريس ميشود.»
8. «آموزش جنبه رسمي، عمدي، برنامهريزي شده، قصد شده و آشكار دارد، اما تربيت فرآيندي غيررسمي، غيرعمدي و دروني است... .»
آنچه بيان شد، برخي تفاوتهايي است كه از سوي كارشناسان امر تعليم و تربيت، در تفاوت ميان تعليم (آموزش) و تربيت (پرورش) بيان گرديد. همه اين ديدگاهها ناظر به يك نتيجه مشترك است و آن جدايي و تمايز مفهومي ميان تعليم و تربيت است، ولي آيا به راستي چنين است. اگر اين تفاوت مفهومي را بپذيريم، آيا در مرحله عمل و تحقق آن دو نيز مرزي را ميتوان مشخص نمود؟ به عبارت ديگر، آيا در عمل نيز اين دو قابل تفكيك هستند؟
رابطه تعليم و تربيت
در بحث پيشين، سخن از تفاوت ميان تعليم و تربيت به ميان آمد و ديدگاههاي مختلف در اين زمينه نقل شد. طبق اين ديدگاهها، لااقل از نظر مفهومي ميان تعليم و تربيت تفاوت وجود دارد. با اين حال، وجود تفاوت به معناي عدم وجود رابطه ميان اين دو واژه نيست. و پذيرش فرض وجود تمايز مفهومي ميان اين دو، مانعي براي پذيرش وجود رابطه ميان آنها نميباشد. از اينرو، بايد ديد كه ميان اين دو چه نوع رابطهاي وجود دارد؟ چه اينكه اثبات اصل و تعيين نوع آن، براي طرح مباحث بعدي ضرورت دارد.
به طور كلي، ميتوان چند نوع رابطه ميان اين دو تصور نمود:
1. رابطه مجاورتي و موازي؛ 2. رابطه هدف ـ ابزاري، يا مقدمه و ذي المقدمهاي؛
3. رابطه كل و جزء، يا عام و خاص؛ 4. رابطه ظرف و مظروفي؛ 5. رابطه تعاملي؛ 6. رابطه آميختگي و در همتنيدگي.
در ادامه، هر يك به اختصار توضيح داده ميشود:
1. رابطه مجاورتي و موازي
براساس اين الگو، تعليم و تربيت دو امر جدا از هم هستند. در عين حال، دو امري هستند كه در مجاورت هم و به موازات يكديگر در زندگي انسان نقش ايفا ميكنند. به عبارت ديگر، تعليم و تربيت از اين جهت كه هر دو در ويژگي تأثيرگذاري بر انسان مشتركاند، در مجاورت يكديگر قرار ميگيرند. ولي تعامل و تأثير و تأثّر متقابلي با هم ندارند.
2. رابطه هدف ابزاري و مقدمه و ذيالمقدمهاي
بر اساس اين انگاره، ميان تعليم و تربيت، رابطه هدف ابزاري يا مقدمه ذيالمقدمهاي وجود دارد. در اين ميان، تعليم ابزاري براي تحقق تربيت است و تربيت هدف و غايت تعليم است. به بيان ديگر، تعليم مقدمهاي براي تربيت است و بدون آن تربيت محقق نميشود.
3. رابطه كل و جزء يا عام و خاص
طبق اين تصوير، ميان تعليم و تربيت رابطه عام و خاص وجود دارد. آموزش بخشي از تربيت به حساب ميآيد. توضيح آنكه تربيت مفهومي عام است و شامل حيطههاي گوناگون شاختي، عاطفي، اخلاقي و... ميگردد. از آنجا كه تعليم صرفاً با حيطه شناختي سروكار دارد، بخشي از تربيت ميباشد و تربيت شامل آن نيز ميگردد.
4. رابطه ظرف و مظروفي
مقصود از اين الگو، آن است كه در تعليم و تربيت يكي به منزله ظرف و ديگري مظروف آن ميباشد. به اين بيان كه آموزش ظرف و بستر تحقق تربيت است. تربيت به منزلة مظروف و محتوايي است كه در ضمن آموزش تجلي مييابد.
5. رابطه تعاملي
در اين فرض، تربيت نه صرفاً در مجاورت تعليم و نه تعليم بخشي از تربيت است، بلكه ضمن آنكه اين دو، واقعيت متفاوت هستند، داراي تعامل و تأثير و تأثر متقابلاند؛ يعني از جهتي تعليم در تربيت اثر ميگذارد و به تحقق آن كمك ميكند و از جهت ديگر، تربيت در تعليم مؤثر است و زمينه تحقق مطلوبتر آن را فراهم ميسازد.
6. رابطه آميختگي و در همتنيدگي
«در اين رويكرد، رابطه آموزش و پرورش [تعليم و تربيت] در هم تنيده بوده و پيوستگي ذاتي با هم دارند. نظير طعم شيريني قند كه در ذات قند وجود دارد، يا مانند انرژي غذا كه در صورت هضم شدن از آن حاصل ميشود.» به ديگر سخن:
به يك معنا پرورش به فرآيندي اطلاق ميشود كه ناظر بر پرورش جنبههاي عقلاني، اخلاقي، اجتماعي و جسمي است. در اين تعريف، پرورش در متن آموزش قرار دارد و به منزلة تار و پود (تركيب ذاتي و جوهري) يك مفهوم واحد تلقّي ميشود، و نه يك ادغام مكانيكي و الصاقي. در واقع، پرورش موضوع آموزش است و هيچ آموزشي بدون پرورش معنا ندارد و هيچ پرروشي هم بدون آموزش تحقق نمييابد.
نقد و بررسي انواع رابطهها
به نظر ميرسد، طرح رابطه مجاورتي و موازي ميان تعليم و تربيت، ناشي از عدم تحليل درست واژة آموزش و عدم توجه به تعامل و تأثير و تأثر متقابل آن با تربيت است؛ زيرا با اندك تأملي ترتب منطقي تربيت بر آموزش و اينكه هيچ اقدام تربيتي، بدون آموزش و آگاهي ممكن نيست، آشكار ميگردد. تعليم و تربيت، هرچند از نظر مفهومي در مجاورت هم قرار ميگيرند، ولي در عمل هيچگاه به صورت موازي و بدون تلاقي و تعامل محقق نميشوند. در رويكرد ابزاري و مقدمي بودن آموزش براي تربيت، اگر مراد اين باشد كه تعليم و دانش ابزاري بيش نيست و جزء ارزش ابزاري و مقدمي اعتبار ديگري ندارد، پذيرفتني نيست؛ زيرا در فرهنگ اسلامي تعليم و علمآموزي هرچند به عنوان هدف غايي مطرح نيست، ولي دستكم معرفت به عنوان يكي از اهداف مياني و واسطي مطرح است. از اينرو، روايات فراواني در فضيلت علم و علمآموزي وارد شده است و در آيات قرآن از تعليم در رديف تزكيه سخن به ميان آمده است. اما اگر مراد اين است كه رهيافتن به وادي تربيت از مسير تعليم ميسور است و در حقيقت، تعليم بخشي از فرآيند تربيت است كه بدون آن نميتوان به تربيت مطلوب دست يافت، اين ديدگاه پذيرفتني است.
از آنچه گفته شد، وضعيت رابطه كل و جز يا عام و خاص نيز روشن ميگردد؛ زيرا تعليم ميتواند بخشي از تربيت باشد. با اين حال، اين رويكرد تحليل كاملي از رابطه تعليم و تربيت ارائه نميدهد. به نظر ميرسد، رابطه اين دو قويتر و اساسيتر از رابطه اين چنيني است. ديدگاه تعاملي نيز هرچند در مقايسه با ديدگاه پيشين صائبتر و به واقع نزديكتر مينمايد، ولي همچنان بيانگر رابطه عميق ميان تعليم و تربيت نميباشد؛ چراكه همچنان تعليم و تربيت را در دو عرصه جدا از هم فرض ميكند كه حداكثر تعامل زيادي با هم دارند.
به نظر ميرسد، واقعبينانهترين و جامعترين ديدگاه، رويكرد اخير باشد كه برآميختگي و درهمتنيدگي عملي تعليم و تريبت تأكيد ميكند. به بيان ديگر، هرچند تعليم و تربيت از جهت مفهومي متفاوت و جداي از هم هستند، اما در مقام عمل و تحقق، اين دو به هم آميخته و منطبق بر هم هستند. در همآميختگي تعليم و تربيت از آن جهت است كه، نه هيچ تعليم و آموزشي بدون تربيت محقق ميشود و نه هيچ تربيتي بدون تعيلم امكانپذير است. به بيان ديگر، دربارة تعليم به دو سطح عمده آن اشاره شد كه در سطح اول، «انتقال مفاهيم» و در سطح بالاتر، «انجام فعاليت از پيش طراحي شده كه به يادگيري منجر شود»، مطرح بوده است. در تحقق هريك از اينها، نقش تربيت و حضور آن انكارناپذير است. بيترديد انتقال مفاهيم وقتي به درستي انجام ميگيرد كه از قبل آمادگي ذهني براي دريافت مفاهيم و آموزهها در يادگيرنده فراهم شده باشد. علاوه بر آمادگيهاي ذهني، انگيزه و علاقمندي كافي براي دريافت آموزهها در وي ايجاد شده باشد و اين آمادهسازي و ايجاد انگيزه نوعي فعاليت تربيتي است.
و اما آموزش در سطح بالاتر (فعاليت منجر به يادگيري)، نياز بيشتري به انجام فعاليتهاي تربيتي دارد بدون آنها به يادگيري منجر نميشود. از سوي ديگر، اگر آموزش در سطح عالي خود تحقق يابد و منجر به يادگيري شود، به طور طبيعي به تحقق تربيت در ابعاد مختلف آن منجر خواهد شد و در ذات خود، تربيت را به همراه خواهد داشت:
در واقع، مواد آموزشي اگر در ساختار ذهني و فرآيندهاي انفعالي و عاطفي دانشآموزان وارد شود، ماهيت پرورشي مييابد و يادگيري واقعي، كه همان تغيير رفتار فرد است، رخ ميدهد. اگر يادگيري را تغييرات نسبتاً پايداري تعريف كنيم كه در رفتار يادگيرنده رخ ميدهد و رفتار را به منزله كنش تمامي ابعاد وجودي فرد (ذهني، عاطفي، اخلاقي، اجتماعي، سياسي و اعتقادي) تلقّي كنيم، ديگر گسست و شكافي بين آموزش و پرورش وجود نخواهد داشت... .
همچنين عنصر اساسي در تعريف «تربيت» عبارت از: «فعاليت هدفمند به منظور تأثيرگذاري در ابعاد مختلف وجود انسان» ميباشد. روشن است كه هر نوع تأثيرگذاري در مخاطب، فرع بر تأثيرگذاري در ساختار ذهني و شناختي وي است. به عبارت ديگر، مخاطب (متربي) تا از نظر ذهني و شناختي امري را دريافت نكرده باشد، به هيچ وجه احساس و گرايش به سوي آن در وي ايجاد نميشود. تا گرايش و احساس به انجام امري پيدا نكند، درصدد انجام آن در قالب يك «رفتار» برنميآيد. بنابراين، «تعليم و تربيت» يا همان «آموزش و پرورش»، هرچند از جهت مفهومي با يكديگر تفاوت دارند، ولي در عمل و اجرا به هيچ نحو قابل انفكاك نيستند و تحقق هيچ كدام بدون ديگري ممكن نميباشد.
رابطة تعليم و تربيت از ديدگاه اسلام
در تحليل ماهيت و تعريف «تعليم و تربيت» اين نتيجه حاصل شد كه، تعليم و تربيت دو امر تفكيكناپذيرند؛ تحقق هيچ يك بدون ديگري امكانپذير نيست. حال بايد ديد از ديدگاه اسلام اين دو چه رابطهاي با هم دارند؟ در قرآن و روايات و سيره معصومان چگونه رابطهاي ميان تعليم و تربيت وجود دارد؟
الف. آيات قرآن
واژههاي «تعليم و تزكيه» از باب تفعيل ميباشند كه در مجموع، مشتقات «تعليم» 41 مورد و مشتقات تزكيه 14 مورد به كار رفته است. از مجموع اين موارد، در چهار مورد، دو واژه «تعليم» و «تزكيه» در كنار هم به كار رفتهاند. از اين چهار مورد، در سه مورد آن، تزكيه بر تعليم مقدم شده و در يك مورد، تعليم بر تزكيه مقدم شده است.
اين آيات عبارتند از: «يُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمْ» (بقره: 151)؛ «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ»(آلعمران: 164)؛ «وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمْ»(جمعه: 2)؛ «وَيُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ» (بقره: 129).
با كنار هم گذاشتن آيات فوق، و مقايسه و تأمّل در آنها، نكات قابل توجهي به دست ميآيد كه از آنها، جداييناپذيري و در همآميختگي تعليم و تربيت را ميتوان اثبات نمود:
1. در اين آيات، چند عبارت به صورت مشترك و با تعابير واحد بيان شده كه عبارتند از:
«بعثت و ارسال رسول»؛ «رسولي از خود مردم»، «تلاوت آيات براي مردم»، «تزكيه مردم»، «تعليم كتاب و حكمت به مردم».
تكرار سه عنصر رسول به عنوان «مربي»، تزكيه به عنون «تربيت» و تلاوت آيات، و تعليم كتاب و حكمت به عنوان «تعليم»، اين آيه را به عنوان مناسبترين و صريحترين آيه قرآن در موضوع مهم «تعليم و تربيت» معرفي ميكند.
2. در هر چهار آيه، تلاوت قرآن، كه خود يك نوع آموزش است، در آغاز قرار گرفته و در يك مورد، تعليم مقدم بر تزكيه ذكر شده است. اين خود حاكي از دو نكتة مهمّ است: نخست اينكه، هيچ تربيتي بدون آموزش محقق نميشود. دوم اينكه، در عرصه تعليم و تربيت اسلامي، تنها تعليمي منجر به تربيت اسلامي ميشود و در ذات خود تربيت اسلامي را به همراه خواهد داشت كه رنگ الهي داشته باشد؛ در هر چهار آيه، تلاوت «آيات الهي» مطرح شده است نه هر نوع آياتي.
3. در سه آيه از چهار آيه، «تزكيه» مقدم بر «تعليم» بيان شده است. اين نيز مفيد دو نكته مهم ديگر است: نخست آنكه، هيچ تعليمي بدون «تربيت» به خوبي محقق نميشود. دوم اينكه، در عين جداييناپذيري و همراهي «تعليم و تربيت»، در مرحله عمل، تربيت از جهت رتبه و اهميت، مقدم بر تعليم و غايت آن به حساب آيد.
بنابراين، «تعليم و تربيت» (تعليم و تزكيه)، هرچند تحت دو عنوان از آنها تعبير شده و از نظر مفهومي متفاوت ميباشند، ولي در مقام عمل و تحقق، جداييناپذير هستند برخي مفسران ذيل آيات فوق نكاتي را اشاره كردهاند كه عبارتند از:
1. در تفسير نمونه، پس از اشاره به تقدّم و تأخّر دو واژة تعليم و تربيت آمده است: «اين تعبير ... نشان ميدهد اين دو امر در يكديگر تأثير متقابل دارند (اخلاق [تربيت] زاييده علم است، همانگونه كه علم زاييده اخلاق است) ... .»
2. صاحب الميزان نيز ذيل آيه دوم سوره جمعه، پس از آنكه به تقدم رتبه تزكيه بر تعليم تصريح ميكند، مقدم بودن تعليم بر تزكيه را نيز مورد تأكيد قرار ميدهد: «معلوم است كه در عالم تحقق و خارج اول علم پيدا ميشود، بعد تزكيه، چون تزكيه از ناحيه عمل و اخلاق تحقق مييابد. پس اول، بايد به اعمال صالح و اخلاق فاضله عالم شد و بعد به آنها عمل كرد، تا به تدريج زكات (پاكي دل) هم به دست آيد.»
ب. روايات
براساس جستوجويي كه در معاجم روايي، همانند بحارالانوار، كتب اربعه، نهجالبلاغه و نيز برخي كتب روايي ديگر شده است، به موارد يا موردي كه همانند قرآن، تعليم و تزكيه به معناي اصطلاحي خود در كنار هم ذكر شده باشد دست نيافتهايم. شايد وجه عدم بيان آن، بديهي بودن آن است. در نتيجه، جداييناپذيري آن دو مفروض تلقّي شده است، به ويژه آنكه روايات پيامبر و اهلبيت متأخر از قرآن بوده است. با وجود تأكيد مكرّر قرآن و همراهي صريح آنها در آيات قرآن، ديگر نيازي به بيان جداييناپذيري اين دو در كلام معصومان نبوده است و به طور عملي آن را در عرصه تعليم و تربيت مورد توجه قرار دادهاند. به عبارت ديگر، همراهي و جداييناپذيري تعليم و تربيت، به ويژه با تأكيدات و تصريحات قرآن، چنان روشن بوده است كه حضرات معصومان ضرورتي در تصريح به آن نديدهاند. از اينرو، هرچند در روايات تعليم و تزكيه، همانند قرآن در كنار هم به آنها تصريح نشده است، ولي به گونههاي مختلف از تعامل و جداييناپذيري اثر تعليم يعني علم با ابعاد و جلوههاي تربيت و تزكيه سخن به ميان آمده است. در زير به نمونههايي از آنها اشاره ميشود:
ا. تأثير عميق علم در انسان
در برخي روايات، علم داراي مراتبي است و مراتب عالي آن، تأثير مستقيم تربيتي را به همراه دارد. به گونهاي است كه از سطح زبان فراتر رفته و در اركان و جوارح انسان رسوخ كرده، آنها را تحت تأثير تربيتي خود قرار ميدهد: علي در اين زمينه ميفرمايد: ««پايينترين مرتبه علم آن است كه علم در سطح زبان باشد و بالاترين آن اين است كه در اعضاء و جوارح انسان آثارش نمايان شود.»
2. در رأس فضايل بودن علم
در پارهاي از روايات، نه تنها از علم به عنوان يك «فضيلت» ياد شده است، بلكه از آن به عنوان سرسلسلة فضائل ياد شده است. علي فرموده است: «سرآمد فضيلتها و غايت فضايل علم است.» نكته قابل توجه در اين حديث، اينكه فضايل به طور عام مطرح شده است، شامل همه فضايل از جمله فضايل اخلاقي ميگردد.
3. همراهي علم و عمل
عمل و رفتار درست، تجلي تربيتيافتگي است. بدون آن، تربيت و تزكيه به معناي كامل آن، تحقق نمييابد. در دستهاي از روايات، از همراهي و تلازم علم و عمل سخن به ميان آمده است. علي ميفرمايد: «علم قرين و همراه علم است. پس هر كه دانست به عمل ميپردازد، علم عمل را فرا ميخواند؛ اگر عمل آن را اجابت كرد [باقي ميماند] وگرنه از نزد او كوچ ميكند.»
4. همراهي علم و ايمان
ايمان از مهمترين شاخصهاي تربيت اسلامي است. در روايات از همراهي آن با علم سخن به ميان آمده است: علي ميفرمايند: «ايمان و علم دو برادر همراه هم و دو دوستي هستند كه از يكديگر جدا نميشوند.»
5. علم عامل تزكيه نفس
در بعضي روايات، از علم به عنوان عاملي براي تزكيه نفس ياد شده است. علي «[خداوند] انسان را داراي نفس دريابنده حق قرار داده است، اگر انسان آن را با علم و عمل تزكيه كند به جوهرهاي اوائل علتهاي آن شبيه ميگردد.»
6. تأثير علم در تشخيص اخلاق پسنديده از ناپسند و كسب فضائل و دوري از رذائل اخلاقي
در سخني از حضرت علي غايت علم تميز اخلاق پسنديده و ناپسند و سبب كسب اخلاق پسنديده و از بين بردن اخلاق نكوهيده معرفي شده است»؛ «غايت علم تشخيص اخلاق [پسنديده از ناپسند] و آشكار كردن اخلاق پسنديده و نابود كردن اخلاق ناپسند است.»
همچنين در فرهنگ اسلامي، علم و دانش آثار اخلاقي زيادي به دنبال دارد. تزكيه نفس و دوري، از هواپرستي، از جمله آنها به حساب آمده است. حضرت علي در اين زمينه ميفرمايند:
از نتايج علم پرهيزكاري و دوري از هواي نفس و دنبال كردن هدايت و دوري از گناهان و دوستي با ديگران و گوش دادن به سخنان دانشمندان و قبول سخن آنان است. همچنين [نيز] از ثمرات آن، ترك انتقام به هنگام توانايي بر آن و زشت دانستن نزديكي به باطل و نيكو شمردن تبعيت از حق و سخن حق و راست گفتن و دوري از خوشحالي در حال غفلت و انجام آنچه پشيماني به دنبال دارد ... .
7. تأثير علم در قلب
در تربيت و سير و سلوك معنوي، قلب جايگاه ويژهاي دارد. يكي از آثار برجسته علم، حياتبخشي و زنده نگه داشتن قلب است. حضرت علي ميفرمايد: «علم مايه حيات و زنده نگه داشتن قلبهاست.»
8. تأثير طلب علم(تعليم)، رشد و تربيت
يكي از پيامدهاي طلب علم، رشديافتگي است. «رشد» از مفاهيم كليدي در عرصة تربيت اسلامي است. امام علي در اين زمينه ميفرمايند: «طلب علم كنيد تا رشد يابيد.» در اين روايت، نتيجة طلب علم و دانش، كه همان تعليم و آموزش است، رشد و تربيت به حساب آمده است.
از آنچه گذشت، تأثير علم و دانش، در اخلاق و تزكيه نفس مشخص گرديد. اما از سوي ديگر، در برخي روايات از تأثير متقابل، تزكيه و علم، سخن به ميان آمده است. بنابراين، علم و تزكيه تأثير و تأثر متقابل دارند و از يكديگر جدا نيستند. علي ميفرمايند: «علم بدون داشتن ورع و تقوا رشد نميكند.» همچنين از جمله سفارشات و نصايح حضرت خضر به حضرت موسي اين است كه فرمود: «تقواي دل پيشه كن تا به علم و دانش دستيابي.»
علاوه بر واژه «علم»، واژه «عالم» و «علماء» نيز براي نشان دادن تلازم تعليم و تربيت است. چه اينكه در پرتو تعليم، انسان نخستين گام را براي عالم شدن برميدارد. به سخن ديگر، انسان در گام نخست آموزش ميبيند و سپس براي كسب بيشتر علم تلاش ميكند و به مرتبه عالم بودن نائل ميآيد. در روايات اهلبيت توصيفاتي از عالم شده است كه بدون برخورداري از تزكيه و تربيت، ره به جايي نميبرد. از اينرو، در فرهنگ اسلامي طي مسير عالم شدن براي انسان بدون تزكيه نفس ميسر نيست و تعليم و تزكيه در مورد عالم در هم آميخته و جداييناپذير است. در ذيل به برخي از موارد آن اشاره ميشود:
1ـ امين خدا بر روي زمين بودن عالم
در روايتي از «عالم» به عنوان «امين خداوند بر روي زمين» ياد شده است. روشن است كسي كه صرفاً تعليم ببيند و معلوماتي را كسب كند، ولي اين معلومات در اعماق وجود او تأثيرگذار نباشد، به تزكيه و تربيت وي منجر نشود، نميتواند امين خداوند روي زمين باشد. رسول اكرم در اين زمينه ميفرمايند: «عالم امانتدار خداوند بر روي زمين است.»
2. وارث انبياء بودن عالمان
يكي از بهترين شواهد روايي، كه بر جداييناپذيري تعليم و تربيت دلالت دارد، آن دسته از رواياتي است كه علما را به عنوان «وارثان انبيا» معرفي ميكند. علي در اين زمينه ميفرمايند: «علما وارثان انبياء هستند.» بيترديد انبيا بزرگترين مربيان و عالمان عصر خود بودند. آنان در عين اينكه احكام و شرايع الهي عصر خود را به مردم زمان خود ميآموختند، مربي مردم زمان خود نيز بودند، بلكه جنبه مربي بودن آنان بسي برجستهتر بوده است. در اين دسته روايات، علما به عنوان وارثان انبيا معرفي شدهاند. با لحاظ معناي وراثت و جانشيني و نيز توجه به جنبه برجستة انبيا، كه همانا مربي بودن آنها است، مشخص ميشود كه عالم هم جنبة مربي بودن دارد، بلكه جنبة مربي بودن وي با اهميتتر است. در نتيجه، تعليم، علم و عالم از تزكيه و تربيت و مربي جدا نيست.
3. همنشيني با علما و تأثير آن در تزكيه
در برخي روايات، همنشيني با علما به عنوان يكي از روشهاي مؤثر براي تزكيه نفس معرفي شده است. امام علي ميفرمايند: «با علما همنشين باش تا علمت افزون، ادبت نيكو و نفست تزكيه گردد.» اين روايت به خوبي جنبة مربي بودن عالم و نيز همراهي تعليم و تزكيه را نشان ميدهد. اين بهترين شاهد روايي است كه نگارنده در اين زمينه يافته است. اين از دو جهت است: نخست آنكه، در اين روايت علم و تزكيه در كنار هم به عنوان آثار و نتايج همنشيني با عالم معرفي شدهاند. دوم اينكه، در اين روايت، كه از سه فقره تشكيل شده است، دو فقره آن يعني «تحسن ادبك» و «تزك نفسك»، مربوط به تربيت و يك فقره آن مربوط به تعليم است. بنابراين، نه تنها عالم مربي هم هست و نقش تربيتي دارد، بلكه جنبة مربي بودن و تأثير تربيتي داشتن وي بيشتر است. اينها شاهد بر جداييناپذيري تعليم و تربيت است.
لازم به يادآوري است آنچه در اينجا بيان گرديد، بحث از تعليم و تربيت در فرهنگ اسلامي است و اينكه علم و عالم مورد تأكيد اسلام، از تربيت اسلامي تفكيكناپذير است؛ يعني چنين علمي پيوسته آثار و پيامدهاي تربيتي در پي دارد، چنين عالمي هميشه مربي نيز هست. اما اگر علم و عالم از اين دايره خارج شوند، ديگر آثار و پيامدها و به تبع آن، اين تفكيكناپذيري در مقام عمل را ندارند. از اينرو، در برخي روايات از «علم غير نافع» و «علماي سوء» و تعابيري از اين قبيل سخن به ميان آمده است.
نتيجهگيري
تعليم و تربيت همواره دو مفهوم ملازم و همراه يكديگرند. تعليم عمدتاً بر جنبة شناختي انسان تأكيد و تربيت ببشتر بر جنبههاي غيرشناختي آن. با اين حال، اين مرزبندي به منزلة عدم ارتباط اين دو نيست؛ اين دو مفهوم با هم رابطه دارند و براي اين دو، انواعي از روابط قابل تصور است كه از ميان آنها، رابطة آميختگي و درهمتنيدگي صائبتر به نظر ميرسد. هرچند تعليم و تربيت، از جهت مفهومي متفاوت و جداي از هم هستند، اما در مقام عمل و تحقق، اين دو به هم آميخته و منطبق بر هم هستند؛ يعني نه هيچ تعليم و آموزشي بدون تربيت محقق ميشود و نه هيچ تربيتي بدون تعيلم امكانپذير است.
در روايات اهلبيت نيز در موارد متعدد، از همراهي اثر تعليم، يعني علم با جلوههاي تربيت سخن به ميان آمده است. اين امر از رابطه وثيق بين تعليم و تربيت حكايت دارد؛ از جمله به همراهي علم و هدايت، علم و زهد، علم و عمل، علم و ايمان و نيز تأثير علم در تزكيه و تأثير آن در قلب به عنوان كانون تربيت و سلوك معنوي و به طور كلي، تأثير طلب علم (تعليم) در رشد. همچنانكه براي عالم، به عنوان انسان تعليم يافته و برخوردار از علم، صفات تربيتي از جمله امين خداوند در زمين و وارث انبيا بودن برشمرده شده، همچنين از نقش همنشيني با عالم در تزكيه نفس و نيكو شدن ادب سخن به ميان آمده است. اينها جملگي شاهدي بر رابطه پيوسته و در هم تنيده دو مفهوم تعليم و تربيت با يكديگر ميباشد.
- اميني، ابراهيم، اسلام و تعليم و تربيت، تهران، انجمن اولياء و مربيان، 1372.
- بناري، علي همت، نگرشي بر تعامل فقه و تربيت با تأكيد بر نقش فقه بر تربيت، قم مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1383.
- پژوهشكده حوزه و دانشگاه، درآمدي بر فلسفه تعليم و تربيت، تهران، سمت، 1372.
- حاجي دهآبادي، محمدعلي، درآمدي بر نظام تربيتي اسلام، قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1377.
- حجتي، سيدمحمدباقر، تعليم و تربيت اسلامي (بخش دوم: تعيم)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1358.
- خوانساري، محمد، شرح غررالحكم و دررالكلم، تهران، موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1373.
- داودي داودي محمد، نقش معلم در تربيت ديني، قم، پژوهشكده همكاري حوزه و دانشگاه، 1384.
- دوركيم، اميل، تربيت و جامعهشناسي، ترجمه علي محمد كاردان، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1376.
- سيف، علياكبر، روانشناسي پرورشي، تهران، آگاه، 1368.
- شريعتمداري، علي، رسالت تربيتي مراكز آموزشي، تهران، سمت، 1374.
- ـــــ ، اصول و فلسفه آموزش و پرورش، تهران، امير كبير، 1379.
- شكوهي، غلامحسين، مباني و اصول آموزش و پرورش، مشهد، مؤسسه انتشارات و چاپ آستان قدس رضوي، 1368.
- صادقي، محمد، الفرقان في تفسير القران باالقران و السنه، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1397ق.
- صانعي، سيدمهدي، پژوهشي در تعليم و تربيت اسلامي، تهران، مشهد، سناباد، 1378.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، الميزان، ترجمه سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1363.
- كريمي، عبدالعظيم، آموزش به مثابه پرورش، تهران، وزارت آموزش و پرورش، پژوهشكده تعليم و تربيت، 1381.
- كليني، محمدبن يعقوب، اصول كافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365.
- مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار فيمعرفة الائمه الاطهار، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق.
- محمدي، ري شهري محمد، ميزان الحكمه، قم، مركز الاعلام الاسلامي، 1370.
- مطهري، مرتضي، تعليم وتربيت در اسلام، تهران، صدرا، 1367.
- مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه،1362.
- ميالاره گاستون، معني و حدود علوم تربيتي، ترجمه عليمحمد كاردان، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1375.
- نقيبزاده، عبدالحسين، نگاهي به فلسفه آموزش و پرورش، تهران، طهوري، 1368.
- هاشمي، سيد حسين، «رابطه تعليم و تربيت از منظر قرآن»، پژوهشهاي قرآني، شماره 61، بهار 1389.
- الهندي المتقي، كنزالعمال، بيروت، مؤسسه الرساله، 1409ق.
- هوشيار، محمدباقر، اصول آموزش و پرورش، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1327.