اصل اولویت در تربیت اسلامی از منظر علامه مصباح یزدی (ره)

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
خداوند در قرآن كريم در آية «وَالَّذِينَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَئِكَ مِنكُمْ وَ أُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (انفال: 75)، بر اصل اولويت تأكيد كرده و نشان مىدهد كه حتى خويشان و بستگان ما هم يكسان نيستند؛ بعضى از آنها بر بعضى ديگر مقدماند (مصباح يزدي، 1391الف،
ج3، ص51-52). در تربيت نيز شناسايي و تشخيص اولويت و عمل بر طبق آن، ضروري است (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/5585)؛ چراکه در مقام تربيت، وظايف متعددي بر عهده مربّي و مترّبي قرار دارد که انجام همزمان آنها از عهده ايشان خارج است. بر اين اساس، شناسايي و انجام بهترينها، لازمة عمل به وظايف تربيتي است. امام سجاد در دعاي آغاز ماه مبارك رمضان، پس از حمد و ستايش الهي عرضه ميدارد: «خدايا به ما توفيق بده تا در ماه رمضان بهترين اعمال را انجام دهيم!» (صحيفه سجاديه، 1394، ص287). درخواست بهترين اعمال در اين دعا، علاوه بر اينكه انسان را آگاه ساخته و از فراموشي دور ميكند، نوعي تبيين اولويت بخشيدن به كارهاي خوب و اعمال نيك است (مصباح يزدي، https://mesbahyazdi.ir/node/288).
اما پيش از شناسايي اولويتهاي تربيتي، بايد ملاکهاي تشخيص اولويتها و سپس، چگونگي تعيين آنها بررسي شود. هدف از اين تحقيق، بررسي موضوعات فوق است. با توجه به عنايت ويژه علامه مصباح يزدي به اصل اولويتمداري، اين پژوهش براساس ديدگاهها و از طريق مطالعة آثار ايشان انجام ميشود.
الف) مفهومشناسي
1. تربيت اسلامي: تربيتي است که بر مباني معرفتشناختي، هستيشناختي، الهياتي، انسانشناختي و ارزششناختي اسلامي مبتني است (گروهي از نويسندگان، 1390، ص35).
2. اصل تربيتي: اصل تربيتي، گزارهاي تجويزي است که از اهداف و مباني بهدست ميآيد و راهنماي روشها و فعاليتها در تعليم و تربيت است (همان، ص291).
3. اصل اولويت: اقتضاي اين اصل تربيتي آن است که در موارد تزاحم ناشي از شرايط زماني، ويژگيهاي مخاطبان و امکانات، در تعيين اهداف، مخاطبان، مراحل، تأمين و بهکارگيري عوامل و انتخاب روشها، با توجه به هدف نهايي و معيارهاي منطبق بر دين مبين اسلام، بايد اولويتها را در نظر گرفت (همان، ص315).
ب) ملاکهاي تشخيص اولويت در تربيت
از سؤالات اساسي در موضوع اولويت اين است که اولويتهاي تربيتي، چگونه و با چه ملاکهايي تعيين ميشوند؟ در اينجا برخي از ملاکهاي تعيين اهم و مهم از منظر علامه مصباح يزدي مورد توجه قرار ميگيرد.
تطابق با اهداف مطلوب
صلاح و فساد را بايد نسبت به نتيجهاي که بر آن مترتب ميشود، سنجيد. ممکن است چيزي دو حيثيت داشته باشد و از يک جهت مطلوب و از جهت ديگر نامطلوب باشد. در اينجا بايد ديد کدام مهمتر است و مراقب باشيم مهم فداي اهم شود و اهم فداي مهم نشود. اما مسئله اصليتر اين است که بفهميم اصلاً چه نتيجهاي مطلوب است تا ببينيم در چه کاري مصلحت يا مفسده است. آن نتيجه را ما بايد با جهانبيني خودمان بشناسيم و بفهميم هستي يعني چه؟ زندگي ما براي چيست؟ ما براي چه خلق شدهايم و براي چه زندگي ميکنيم و هدف مطلوب ما از زندگي چيست؟ پاسخ به اين سؤالات، براي ما روشن ميکند که چه کارهايي بايد بکنيم که به آن هدف برسيم (مصباح يزدي، https://mesbahyazdi.ir/node/6273). اينکه ما عالم را چگونه ميبينيم، انسان را چه ميدانيم، مصالح و منافع او را چگونه تعريف ميکنيم و سود و زيانش را در چه ميدانيم، در تعيين اولويتها نقش دارند. اگر سود و زيان انسان را صرفاً در بهرهمندي از لذتهاي مادي بدانيم، عيناً همان راهي را بايد برويم که غربيها رفتند (همو، 1389، ص45).
تأثيرگذاري در زندگي
ملاک ديگر اولويت، ميزان تأثيرگذاري يک موضوع تربيتي در زندگي است. بر اين اساس، آن دسته از فعاليتهاي تربيتي که تأثيري عميق و گسترده در حيات بشر دارند، نسبت به ساير برنامهها در اولويتاند. آيتالله مصباح يزدي اين ملاک اولويتبندي را حتي در پرداختن به مباحث قرآني جاري ميدانند:
قرآن بيش از شش هزار آيه دارد و حتي آنهايي که تخصصشان تفسير و علوم قرآن است، نميتوانند دربارة همه اين آيات تحقيق و بررسي کنند. بنابراين ما در بحثهاي قرآني نيز بايد اولويتها را در نظر بگيريم و اينگونه نشود که عمري را صرف اقوالي کنيم که معلوم نيست کدام يک درست است و تأثيري در زندگي ما ندارد (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/6333).
ارزشمندي کمي و کيفي
اين يک اصل پذيرفتني است که اگر در چيزي، دو حيثيت وجود داشت که يکي از آنها خوب و ديگري بد بود، بايد مقايسه کنيم و ببينيم منفعتش بيشتر است، يا ضررش. اکنون اين سؤال مطرح است که در اين مقايسه، با چه معياري ارزشگذاري ميشود؟ آيا هرجا نفع و ضرر دو چيز را بسنجيم، بايد شمارهبندي کنيم و ضررها و منافع آن را بشماريم و ببينيم کدام بيشتر است، يا حساب ديگري نيز وجود دارد؟ روشن است که غير از کميت، کيفيت نيز مطرح است. ممکن است حجم ضرر، بيشتر از منفعت باشد. اما ارزش آن بزرگتر نباشد. ما اگر بخواهيم نفع و ضرر دو چيز را با هم بسنجيم و براي يکي اولويت قائل شويم، بايد مجموع ارزش آنها را از لحاظ کمي و کيفي در نظر بگيريم (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/7309).
گاهي انسان با دو چيز نافع روبهرو است؛ اينها را با هم مقايسه ميکند که کدام نفعش بيشتر است. همچنين، گاهي دو چيز است که هر دو ضرر دارد، ولي بالاخره چارهاي نيست و بايد يکي از آنها را انجام دهد. در اينجا انسان سعي ميکند بفهمد کدام ضررش کمتر است. در اينجا، تعبير «مصلحت» به کار ميرود. «مصلحت» دارد؛ يعني نفع بيشتر يا ضرر کمتري دارد (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/5887).
بر اين اساس، علامه مصباح معتقدند:
بايد معلّمان و مربّيان و بهخصوص برنامهريزان، مسئوليت عظيم خودشان را در نظر بگيرند و مصالح فرد فرد فراگيران و نيز مصالح جامعة اسلامى، بلكه مصالح جامعة انسانى را دقيقاً مورد توجّه قرار دهند و از طرح و اجراي برنامهها يا موادّى كه موجب اتلاف وقت و تضييع عمر ميشود يا در مقايسه با مصالح عاليتر، چندان ارزشى ندارد، خوددارى كنند (https://mesbahyazdi.ir/node/824).
ج) چگونگي تشخيص ملاکها
پس از تعيين ملاکهاي اولويت، نوبت به اين پرسش ميرسد که چگونه ميتوان ملاکهاي اهم و مهم را در چند برنامه تربيتي تشخيص داد؟ اين فراز، به پاسخگويي از اين سؤال اختصاص دارد.
بهرهگيري از عقل
براي داشتن نظام ارزشي صحيح، بايد از عقل بهره برد و بين خواستههاي گوناگون اولويتبندي کرد (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/3492). اميرالمؤمنين مىفرمايد: «عاقل کسى نيست که خير را از شّر تشخيص دهد و بفهمد خير کدام و شّر کدام است، بلکه عاقل آن کسى است که بتواند دو شّر را مقايسه کند و آن را که شرّش کمتر است، انتخاب نمايد (مجلسي، 1403ق، ج78، ص6). آنحضرت خود با آنکه حکميت را قبول نداشت، در آن شرايط، حكميت عبداللهبنعباس و مالك اشتر را پذيرفت كه «خير الشرين» بود (خاتمي، 1380، ص11). يا بهلول، که بين از دست دادن حيثيت خود و قاضي شدن براي حکومت جور، «خير الشرين» که کسوت ديوانگي بود را انتخاب کرد (مشکيني و قنبري، 1392، ص326).
بندگي خداوند
با اينکه عقل راهي براي تشخيص اولويت است، اما دستهبندي و اولويتبندي همة خواستههاي انسان کار بسيار مشکلي است. خداوند بر ما منّت گذاشته و دين را فرستاده است تا اين مشکل ما برطرف شود. قرآن ميفرمايد: «ما نوري براي شما فرستاديم که راه را براي شما روشن ميکند و صراط مستقيم را به شما نشان ميدهد» (انسان: 3). اينجاست که انسان ميفهمد دين چه نعمت بزرگي است و چقدر نعمت وجود پيامبر و امام از نعمتهاي مادي بيشتر اهميت دارد (مصباح يزدي، https://mesbahyazdi.ir/node/3496).
زمان، مکان، شغل و حرفه، مقام و منصب، جايگاه اجتماعى و بسيارى مسائل ديگر، در تعيين اولويت يک کار براى فردى خاص دخيلاند. معيار کلى اين است که با توجه به جميع شرايط و عوامل، خداوند از ما چه کارى را بيش از ساير کارها طلب مىکند، ولى اينکه، براى مثال بگوييم هميشه عبادات شخصى يا فعاليتها و خدمات اجتماعى، مقدم بر ساير امور هستند؛ دليلى بر چنين ضابطهاى وجود ندارد. مثلاً، نماز اول وقت عبادتى بسيار رفيع است، ولى اگر به کسى بدهکار هستيم و اکنون آمده و اصرار دارد که فوراً طلبش را پرداخت کنيم، حق نداريم در پرداخت طلب او تأخير کنيم و مشغول خواندن نماز اول وقت شويم. در چنين مواردي، براساس دستور اسلام بايد ابتدا طلب مردم را بپردازيم و بعد نماز بخوانيم؛ هرچند اين کار موجب ميشود نماز اول وقت از دست برود. خداى متعال در اينجا مىفرمايد: پرداخت بدهى مردم مهمتر از نماز اول وقت است. اما باز اينگونه نيست که هميشه اداى حقِ مردم مقدم بر نماز باشد. اگر نزديک غروب آفتاب است و نماز در حال قضا شدن است، در اين صورت ابتدا بايد نماز را بجا بياوريم و پس از آن، براى پرداخت بدهى اقدام کنيم. در هر صورت، ملاک کلى اين است که «بنده» بايد «بندگى» کند و ببيند خدا از او چه مىخواهد، همان را انجام دهد (همو، 1398ب، ص153). خداوند نيز آنچه را که در سعادت ما مؤثر بوده، براي ما بيشتر مورد تأکيد قرار داده است (همو،https://mesbahyazdi.ir/node/3723).
پس در صورتى که يا به حکم قطعىِ عقل و يا به وسيله نص و حکم شرع، پى به اهميت بيشتر يکى از دو حکم برده باشيم، آن حکم در اولويت است. اما اگر در اينکه کدام يک از اين دو مصلحت، اهميت بيشترى دارد، شک داشته باشيم، يا راه ديگرى براى تحقق هدف مهمتر وجود داشته باشد، در اين صورت نمىتوان گفت: «هدف، وسيله را توجيه مىکند» و به بهانه آن، مرتکب يک عمل غيراخلاقى شويم. بنابراين، دو تفاوت عمده بين قاعده «اهم و مهم» و آنچه به عنوان «هدف، وسيله را توجيه مىکند»، از آن ياد مىشود، وجود دارد: نخست، اينکه دايرة قاعدة اهم و مهم، بسيار محدودتر است و حکم به توجيه هر وسيله، براى رسيدن به هر هدفى نمىکند که از کليت «هدف، وسيله را توجيه مىکند»، بر مىآيد. دوم آنکه اهدافى که ما در اينجا در نظر داريم، منحصر در اهداف مادى نيستند و نوعاً اهدافى الهى و معنوى هستند (همو، 1391الف، ج3، ص349).
تکيه بر روش عقلايي رجوع به متخصص
اگر تزاحم بين دو مصلحت معنوي پيدا شود، چگونه اهم را از مهم تشخيص دهيم؟ برخي معيارهاي نسبتاً کلي، مثل احکامِ عقلي واضح، يا محکماتي از قرآن و سنت و ضروريات دين وجود دارد که کساني ميتوانند از منابع اصلي، اين ملاکها را به دست بياورند. ولي اين کار متخصصان است و همه نميتوانند در همهجا، درجه اين اهميت را تشخيص دهند. در اينجا، يک روش عقلايي ضروري و مسلم وجود دارد که هيچ عاقلي در آن تشکيک نکرده است و آن لزوم مراجعه غيرمتخصص به متخصص، در کارهاي تخصصي است. اين کاري است که همه عقلا در همه جوامع ميکنند و نيازمند يادگيري هم نيست. مانند مراجعه بيمار به طبيب، در امراض جسمي (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/6404). براي شناخت موضوعات فردي، بايد از متخصص استفاده کرد، اما مسائل اجتماعي، فرمولهاي بسيار پيچيدهاي دارد: گاهي يک مسئله از يک جهت واجب است، سپس عنوان ديگري پيدا ميشود و آن را حرام ميکند و باز به عنوان ثانويه ديگري واجب ميشود. کار بهجايي ميرسد که در يک جامعه، هشتاد ميليوني حتي به اندازه انگشتان يک دست نيز نميتوان افرادي را يافت که کاملاً بتوانند مسائل را تشخيص دهند. در چنين شرايطي، بايد قدر کسي را بدانيم که دستکم سيسال تجربه نشان داده است که تشخيصش صحيح بوده است (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/7519).
د) ابعادي از اولويتهاي تربيتي
پس از شناسايي ملاکهاي اولويت و چگونگي تشخيص آنها، ميتوان به اولويتبندي موضوعات تربيتي اقدام کرد. اولويتدادن به نيازهاي اساسي متربي؛ نيازهاي انساني، متعالي و اخروي متربي؛ دانشها، مهارتها و ويژگيهاي ضروريتر و نافعتر براي حال و آينده فرد و جامعه؛ علوم ديني و تربيت اخلاقي که در سعادت ابدي نقش دارند؛ نيازهاي عمومي و مشترک نسبت به نيازهاي شخصي و خاص؛ تعليم و تربيت کودکان، نوجوانان و جوانان که از قابليت و ظرفيت بيشتري براي اثرپذيري برخوردارند ـ ازجمله اصول فرعي است که از اصل «اولويت» استنتاج ميشود (گروهي از نويسندگان، 1390، ص315-317). با توجه به محدوديت مقاله، در اين پژوهش، تنها به برخي از اولويتهاي تربيتي اشاره ميشود.
1. اولويت بُعدشناختي بر ابعاد گرايشي و رفتاري
با وجود برخورداري انسان از ابعاد گرايشي و رفتاري و اهميت اين جنبهها، از ديدگاه آيتالله مصباح، توجه به بُعدشناختي بر ساير ابعاد اولويت دارد: «عزيزان من! آنچه بنده در بيش از هفتاد سال طلبگي از بزرگان و منابع ديني آموختهام، اين است که بايد شناخت صحيح، معرفت و آگاهي به حقايق در اولويت قرار گيرد. شناخت بايد بهحدي باشد که فرد قلباً آن را باور کند» (https://mesbahyazdi.ir/node/6785).
ازآنجاييکه افعال اختيارى انسان، بهطورکلّى از دو مبدأ نفسانى به وجود مىآيد: 1. بينشها و شناختها
2. تمايلات و گرايشها (مصباح يزدي، 1391الف، ج1، ص216)؛ و بين شناخت و ميل نيز يک نحو ترتّب وجود دارد؛ چرا که برانگيخته شدن اميال مسبوق به نوعى شناخت است (همان، ص156)، روشن ميشود که بينشها مقدم بر گرايشها و گرايشها مقدم بر رفتارهاست.
در بين شناختها نيز همه در يک سطح از اهميت نيستند و بين آنها نيز اولويت مطرح است. موضوعاتي که انسان ميتواند دربارة آنها فکر کند، هيچ حد و حصري نداشته و عملاً انسان نميتواند دربارة همه آنها فکر کند. به ناچار، بايد موضوعات را اولويتبندي و از ميان آنها انتخاب کند. با توجه به هدفي که ما در پي آن هستيم، اولويت با موضوعاتي است که تفکر درباره آنها به انسان کمک ميکند تا دانستههاي او، در رفتارش مؤثر واقع شود؛ رفتاري که موجب سعادت و کمال حقيقي او شده و به تعبير قرآن، انسان را به قرب خدا برساند. در اين ميان، موضوعاتي وجود دارند که تفکر دربارة آنها بسيار سريع ميتواند انسان را متوجه عمل کرده و سريعتر او را به مقام قرب برساند (مصباح يزدي، https://mesbahyazdi.ir/node/3723).
اولويتهاي شناختي
شناخت انسان مقدم بر همه مسائل، بلکه بدون شناخت حقيقت انسان و جايگاه واقعى او ساير بحثها و تلاشها بيهوده و بىثمر است. چنانکه باغبانى که مىخواهد به پرورش درختى بپردازد، تا آن درخت را نشناسد و ميزان حرارت و آب و نوع کودى که براى تغذيه درخت لازم است، در نظر نگيرد، نمىتواند به حفظ و پرورش آن درخت همّت گمارد و تلاشهاى او بىنتيجه و بيهوده خواهد بود (مصباح يزدي، 1380، ص27-28). اولين گام براى اصلاح نفس و تکامل، «خودشناسى» است. آيا انسان پس از مرگ تمام مىشود، يا نه؟ آيا غير از اين بدن، که مىپوسد و از بين مىرود، چيز ديگرى به نام «عنصر انسانى و روحى» وجود دارد؟ اگر به اين سؤالهاى اساسى، پاسخ مناسب ندهيم، راه به جايى نخواهيم برد و در شناخت وظايف خويش، با اشتباهاتى غيرقابل جبران روبهرو خواهيم شد. پاسخهاى اشتباه به اين پرسشها، مىتواند موجب شود که ما در مقابل تأمين نيازهاى روحى خود و ديگر افراد جامعه، احساس وظيفه نکنيم (همو، 1396الف، ج2، ص220).
همچنين، از بين امورى که قابل آموزش است، حضرت على (نهجالبلاغه، 1414ق، ص394) اولويت را به معارف دينى دادهاند که ياد گرفتن و نياموختن آنها، موجب ضرر مىشود (مصباح يزدي، 1394، ج1، ص172). انسان بايد قبل از هر چيز در دين خود بصيرت داشته باشد تا با علم و آگاهي، اولويّتها را بشناسد و بر طبق آن به وظايف خود عمل کند و هيچ سخن و زخم زباني، هرچند جانسوز، او را از انجام وظيفه و سلوک در راه خدا باز ندارد
(همو، 1393ب، ص105).
شناخت ضعفها از ديگر اولويتها در تربيت است. افرادي که قدرت تربيت دارند، با توجه به تجربيات و شناختهايى که دارند، مىتوانند تشخيص دهند که چه نقطه ضعفهايى در انسان شدت دارد و براساس اولويت، آنها را در دستور کار قرار دهند تا با برنامهاى مشخص مورد معالجه قرار گيرند (همو، 1398ب، ص336-337).
علاوه بر رجحان شناسايي ضعفهاي فردي، بايد در بُعد اجتماعي نيز گروهي مسائل اهم را که هم ضرورت بيشتري دارند و هم تأثير آنها در رفتار بيشتر است و ميتواند فرهنگ کشور را تغيير دهند، انتخاب کنند تا روي مسائلي که اهميت بيشتري دارد، تکيه شود؛ زيرا با اين نيرو و وقت کم، نميتوان به همه مسائل پرداخت. پس بايد مهمترين مسائل مؤثر در رفتار جامعه و اولويتها را در نظر گرفت (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/5015).
همچنين، شناسايي علل ضعفها و بسندهنکردن به معلولها، از ديگر اولويتهاي شناختي در مقابله با مفاسد است (ر.ک: مصباح يزدي، 1391ج، ص146). انسان بايد دربارة انگيزهاى که وى را به کار ناپسند وامىدارد، بينديشد تا بفهمد که چرا مىخواهد دست به اين کار بزند؟ اينکه مىخواهد به حيثيت ديگران تجاوز کرده، خود را به اين گناه آلوده کند، چه علتى دارد؟ و پس از آنکه آن عمل تجاوزکارانه را ريشهيابى و علتيابى کرد، از طريق علت، به درمان آن بپردازد. در اين صورت، آثار و معلولهاى آن، خودبهخود ريشهکن مىشوند (همو، 1391الف، ج3، ص227).
علامه مصباح در ديدار با رئيس شوراي اسقفي ميفرمايند:
در ايام عيد پاک در رُم بودم و پيام نصيحت اخلاقى عاليجناب پاپ را شنيدم که به مردم توصيه مىکردند بهجاى روزهگرفتن، حداقل يک روز روزه تلويزيون بگيرند؛ يعنى يک روز تلويزيون تماشا نکنند. فکر مىکنيد که آن توصيه پاپ در چند درصد مردم اثر مىکند؟! البته اين نصايح را بايد انجام داد و کار راهنمايان جامعه همين است که مردم را توجه بدهند که نقاط ضعف خود را اصلاح کنند و توصيههاى اخلاقى داشته باشند، ولى اينها کافى نيست! بايد ديد که گرايش مردم به اين فسادها از کجا ناشى شده و مسئله اساسى و ريشهاى کدام است؟ اين علاقه عجيب و رو به افزايش نسل جوان به مسائل خلاف، از يک مقطع خاصى شروع شده و مسائل مختلفى به آنها دامن زده است که بايد با برنامهريزى علمى و فرهنگى در برابر آن ايستاد و مبارزه کرد (همو، 1391ج، ص146).
2. اولويت در احکام تکليفي
در ميان احکام تکليفي، همه از يک سطح از اهميت برخوردار نيستند. پس در مقام تربيت، نميتوان بدون لحاظ اولويتها به انجام تکاليف مبادرت کرد.
اولويت واجب بر مستحب
روشن است که در مقام تزاحم واجب با مستحب، نوبت به انجام مستحب نميرسد. بسياري از افراد وقتي در وادي سير و سلوک اخلاقي ميافتند، تکاليف واجب را از ياد ميبرند و مثلاً بهجاي درسخواندن، به ذکر مشغول ميشوند. بايد به آنان گفت: ذکر گفتن مستحب است، اما در اين زمان درسخواندن براي تو واجب است (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/5593). همچنين، حسن تلاش براى کسب مال، بهمنظور انفاق در راه خدا به اين شرط است که کسب مال و ثروت، به انگيزه انجام مستحبات، موجب بازماندن انسان از واجبات و مسائل اصلى و مهم وى نگردد. مثلاً، اگر يک طلبه، يا يک دانشجو، يا مجتهد و محقق، به انگيزه انفاق در راه خدا، تمام وقت و نيرو و فکر و ذهن خود را صرف کسب ثروت و مال دنيا کند، بهگونهاى که از وظيفه اصلىاش؛ يعنى تحصيل و تحقيق، باز بماند، کار مطلوبى انجام نداده است و در واقع، واجب را فداى مستحب کرده است. حتي پرداختن به کارى که موجب ترک واجبى مىشود، شبهه حرمت پيدا مىکند. بنابراين، کسب مال حتى به انگيزه صحيح و نيت مطلوب، اگر مزاحم با تکليف واجبى باشد، انجام آن حرام است و اگر مزاحم با تکليف مستحب ارجحى باشد، پرداختن به آن در حکم مکروه است. پس اگر انگيزه کسب مال، انجام تکليف واجبى باشد، مطلوب، بلکه واجب است و اگر به انگيزه انجام کار مستحبى باشد که مزاحم با تکليف واجب يا تکليف ارجحى نيست، مستحب است (همو، 1392ب، ص220-221).
همچنين، در مقام انتخاب يک رفتار مستحب يا يک صفت ثابت روحي، ارزش صفاتِ ثابت بيشتر است؛ زيرا اولاً، رفتارهاي ظاهري در مقايسه با اخلاق و ملکات قابل مقايسه نيست. ثانياً، شايد افراط در برخي از مستحبات اشکال شرعي نيز داشته باشد. پس اهتمام ما بايد به چيزهايي باشد که جنبة ثبات روحي و ملکات اخلاقي و ارزشهاي قرآني دارد (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/5019).
اولويت در واجبات
حتى در بين واجبات بايد واجب برتر را برگزيد؛ چون گاهى چند تکليف واجب تزاحم پيدا مىکنند. در اينگونه موارد، بايد همان تکليفى را که داراى اولويت تشخيص داده شده، انجام داد. بايد فکر کرد و ديد چه کارى مهمتر و چه چيزى ارزش بيشترى دارد (همو، 1394، ج2، ص123). براي نمونه، «غصب» و تصرف در اموال ديگران بدون اجازه آنان حرام است. از سوي ديگر، «نجات غريق» واجب است. حال اگر کسي در استخر منزلش در حال غرقشدن باشد، از يک سو، ورود به آن منزل غصب و تصرف در اموال ديگران و حرام است؛ از سوي ديگر، نجات غريق واجب است و براي نجات وي، ناگزير بايد در اموال او تصرف کرد. اما از آنجاکه خداوند به اهميت و تقدم وجوب نجات غريق دستور داده است و اين حکم را انسان با حکم قطعي عقل خود نيز درک ميکند، حرمت ورود به منزل ديگران، که ناظر به شرايط عادي است، بهدليل تزاحم با مصلحت مهمتر و قويتر جايز و بلکه واجب ميشود (مصباح يزدي، 1392الف، ص291). همچنين، شارع مقدس، به دروغ گفتن براي آشتي دادن دو شخص يا براي نجات جان و مال يک مسلمان و يا براي دستيابي به يک مصلحت عمده ديگر، صحّه گذارده است
(همو، 1391الف، ج3، ص350).
اولويت در مستحبات
براي گزينش مستحب بايد مستحباتي انتخاب شود که وقتگير نباشد. مثلاً، حضور قلب در نماز بسيار مهم است، اما وقتِ يک ختم قرآن را نميخواهد (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/5593). اين مستحبى است که اگر رعايت شود، درعينحال که نياز به هيچ فرصتى، علاوه بر خود نماز ندارد، کيفيت آن را صد چندان مىکند. مستحبِ بسيار مهم و تأثيرگذار ديگر، که آن نيز فرصت اضافهاى نمىطلبد، رعايت ادب در حضور پدر و مادر است. برخى از بزرگان تا پدر و مادرشان اجازه نمىدادند، در حضور آنها نمىنشستند. بسيار مناسب است که انسان با مربى و استاد اخلاقى با تجربه و آگاه و مورد اعتماد، دربارة انتخاب اينگونه مستحبات مشورت کند تا از ميان آنها، آنچه را که مناسب حال اوست، انجام دهد. نوافل يوميه، بهخصوص نافله شب، تلاوت قرآن، دعاهاى مختلف صبح و شام و تعقيبات نماز، اذکار مختلف، بهويژه تسبيحات اربعه و ذکر شريف «لا اله الا الله» و امثال آنها، همه مستحباتى مهم و پرفايده هستند، ولى ممکن است به تناسب حال و وضعيت و شرايط افراد، برخى از آنها، اولويت و رجحان داشته باشند (همو، 1398ب، ص236-237).
3. اولويت بُعد معنوي بر بُعد مادي
گاهي تأمين نيازهاي مادي، با رعايت مصالح معنوي تزاحم مييابد. در اين صورت، کدام اصل ميتواند در رفع اين تزاحم و تنظيم روابط اجتماعي به ما کمک کند؟ آيا عاليترين حد از مصالح مادي را بايد مقدم داشت و رشد معنوي را کنار گذاشت، يا به قيمت پذيرش رشد مادي کمتر، مصالح معنوي را نيز تأمين نمود؟
طبق اصل «تقدم معنويات بر ماديات»، اگر تزاحمي بين ماديات و معنويات پيدا شد، معنويات مقدم خواهند بود؛ زيرا انسانيت انسان و کمال حقيقي او، در ساية معنويات به دست ميآيد. معنويات انسان را به خدا نزديک ميسازد و زندگي مادي، مقدمة دستيابي به معنويات و وسيله تأمين آن خواهد بود (همو، 1398الف، ص310). بيمارى بدن از خطر و اهميت کمترى نسبت به بيمارى روح دارد؛ چون انسانيت و امتياز و ويژگى انسان به روح است و اگر روح او مريض شود، از انسانيت ساقط مىگردد (همو، 1396ب، ج1، ص152).
اگر امر داير شد بين اينکه با پيشرفت اقتصاد، دينمان لطمه بخورد يا در دينمان پيشرفت کنيم ولو اينکه اندک ضررى به اقتصادمان وارد آيد، کدام را انتخاب مىکنيم؟ ما معتقديم در يک برنامه بلندمدت، پيشرفت اسلام تضمينکننده پيشرفت اقتصادى نيز هست. ولى گاهى ممکن است در کوتاهمدت، به منافع اقتصادى لطمه بخورد و کسانى را در تنگنا قرار دهد. حال اگر وضعيت به اين صورت درآمد، با توجه به مقدمات و استدلالهاى مطرح شده، مصلحت دينى تقدّم دارد، يا دنيوى؟ چنانکه فرمودهاند: «اگر جانت در معرض خطر قرار گرفت، مالت را فداى جانت کن، اگر خطر داير شد بين مال و جان، مال را فداى جان کن. اما اگر امر داير شد بين جان و دين، زندهماندن با کفر يا کشتهشدن با ايمان، بايد جال و مال را سپر دين قرار داد» (ابن ابيالحديد، 1401ق، ج8، ص250)؛ اينجا اگر انسان کشته شود، ضرر نمىکند (توبه: 52). بنابراين از ديدگاه اسلامى مصالح دينى و معنوى، از مصالح مادّى مهمتر است (مصباح يزدي، 1396ب، ج1، ص197).
ديدگاه انبياء و بهخصوص پيامبر بزرگ اسلام اين است که وظيفة حکومت، علاوه بر تأمين مصالح و نيازمندىهاى مادّى، تأمين مصالح معنوى نيز هست و حتّى تأمين مصالح معنوى، اهمّ و ارجح و مقدم بر تأمين مصالح مادّى است؛ يعنى حکومت بايد قانونى را اجرا کند که هدف نهايى آن، تأمين مصالح معنوى، روحى، اخلاقى و انسانى باشد؛ همان مسائلى که دين آنها را هدف نهايى بشر مىداند و کمال انسانى را وابسته به آنها مىداند. آفرينش انسان در اين جهان و مجهّزشدن او به نيروى آزادى و انتخاب را براى همين مىداند که اين هدف عالى را بشناسد و دنبال کند. محور آن، مسائل قرب به خداست. پس قانونى بايد در جامعه پياده شود که در جهت تحقّق اين هدف باشد. زندگى اجتماعى انسان هم بايد در اين جهت رشد کند و ساير مسائل و ابعاد حيوانى انسان، در صورتى ارزش دارند که مقدمة رشد انسانى و تکامل معنوى و تقرّب به خدا باشند. بنابراين، دولت نبايد وظيفه خود را تنها تأمين امنيّت جان و مال شهروندان بداند، بلکه علاوه بر آن بايد زمينهسازى براى رشد معنوى انسانها و مبارزه با آنچه را نيز با اين هدف ضدّيّت دارد، وظيفه خود بداند. از ديدگاه اسلام، دولت اسلامى بايد در درجة اول وظيفه خود را رشد فضايل انسانى و معنوى و الهى انسانها بداند و طبعاً براى اينکه چنين زمينهاى فراهم شود، بايد امنّيت جان و مال را هم حفظ کند. پس قوانينى که در جامعه اسلامى رسميّت پيدا مىکند، نهتنها نبايد با دين ضديّت داشته باشد، بلکه بايد کاملاً منطبق بر مبانى دينى و در راستاى رشد معنوى و الهى انسانها باشد (همان، ج2، ص25-26).
البته در فرضهاى نادرى ممکن است مرتبهاى از مصالح معنوى، فداى مراتب عظيمى از مصالح شود که اگر آن مصالح مادى تأمين نشود، مصالح معنوى هم در بلندمدت به خطر مىافتد. فرض کنيد جامعهاى به قحطى مبتلا شده و براى ادامه زندگى، ناچار از ايجاد ارتباط با جامعه ديگر باشد. اما اين ارتباط، اندکى انحطاط جامعه در امور معنوى و اخلاقى را بهدنبال داشته باشد؛ ولى اصل معنويات و اخلاقيات باقى بماند. در اين صورت، اگر اين ارتباط نباشد، اصلاً وجود اين جامعه به خطر مىافتد و ديگر نمىتواند زنده بماند تا به کمالاتش برسد و اگر ارتباط برقرار شود، حيات مادى و معنوىِ جامعه محفوظ مىماند، هرچند که لطمه ناچيزى به معنويات آن خواهد خورد
(مصباح يزدي، 1391الف، ج3، ص49).
4. اولويت پيشگيري بر درمان
هر معلم، مربّى و يا پدر دلسوز، در گام نخست و پيش از آلودهشدن دل و درون، بايد حقايق دين را به فرزند خود بياموزد. بهعبارت ديگر، لازم است ابتدا عقايد و افکار صحيح را به فرزند خود آموزش دهد، وگرنه اگر تعلل نموده و اين مهم را به تأخير بيندازد، دل جوان به عقايد انحرافى آلوده مىشود و اصلاح کردن وى، زحمتى دوچندان مىطلبد؛ چراکه اول بايد آن آلودگىها را بزدايد و آنگاه با تلاشِ پيگير، معارف صحيح را به او بياموزد و جايگزين آن عقايد انحرافى کند (همو، 1394، ج1، ص170). عامل ديگر، پيشگيري از انحرافات آن است که فرد از مقدمات گناه (ر.ک: همو، https://mesbahyazdi.ir/node/3726) و حتي از مباحات ـ جز به قدر ضرورت ـ اجتناب کند. اينکه بزرگان دين سعي ميکردند از مباحات هم کمتر و به قدر ضرورت استفاده کنند، به دليل اين طبيعت انسان است که وقتي به امر مباح لذتبخش نزديک شد، ميخواهد آن را تکرار کند. وقتي تکرار شد، کمکم عادت ميشود. وقتي عادت شد، کمکم از مرز تجاوز ميکند و يک گام آن طرف ميگذارد. گام که گذاشت، ناگهان سقوط ميکند. يکي از حکمتهاي تشريع زهد، تقوا، قناعت و... در اسلام همين است.(همو، https://mesbahyazdi.ir/node/5790). عدم پيشگيري در موارد لازم، به مشکلاتي دامن خواهد زد که درمانپذير نبوده و يا سخت و پرهزينه درمان ميشود. بهعنوان نمونه، اگر جوان از محرکات جنسي اجتناب نکند، نميتواند مانع جوشش آن شود (ر.ک: همو، https://mesbahyazdi.ir/node/3726)، يا چنانچه فرد به بهانه تحصيل، به همسر، فرزندان و والدين خود رسيدگي نکند، علاوه بر آنکه آنها را دچار مشکلات و بيمارىهاى عصبى، جسمى و روحى ميکند و فرزنداني بيگانه با اسلام تربيت ميکند، خود نيز از تحصيل باز ميماند (مصباح يزدي، 1394، ج2، ص216).
پس اگر ما در برابر امور معنوي احساس مسئوليت کنيم، نخست بايد براي پيشگيري بکوشيم و اجازه ندهيم جامعه مبتلا به فساد اخلاقي شود. پس از آن نيز بايد بکوشيم مبتلايان به فساد را، معالجه کنيم (همو، 1391ب، ص82).
اولويتهاي پيشگيري
براي پيشگيري از سقوط و انحراف تربيتي، لازم است اقدامات متعددي انجام شود؛ برخي اقدامات براي پيشگيري از انحرافات خاص، داراي اولويتي ويژهاند که به بعضي از آنها اشاره ميشود: خداوند براى جلوگيرى از انحراف از ارزشهاى اخلاقى و پيشگيرى از سقوط انسان در ارزشهاى منفى، بهويژه روى نيّت و انگيزه الهى تأکيد کرده است. اين تأکيد، در مواردي که انسان بيشتر در مظان نيتهاي نادرست قرار ميگيرد، مانند انفاق (بقره: 264)، هجرت (حشر: 8) و جهاد (ممتحنه: 1)، بيشتر بهچشم ميخورد (ر.ک: مصباح يزدي، 1391الف، ج1، ص108). براي پيشگيري از سقوط در دام نفاق، که همراه با کفر و رذايل ديگر است، پرهيز از مراتب اوليه نفاق ضرورت دارد. راه پرهيز از مرتبه اول نفاق اين است که انسان عهدي را که با خدا ميبندد، جدي بگيرد؛ هرچند آن عهد شرعاً واجب نباشد (همو، 1393الف، ص178). همچنين کساني که در راه پيامبران الهي قدم ميگذارند، بايد آماده باشند که وقتي با تکذيب مخالفان روبهرو ميشوند، خود را کنترل کنند و عصباني نشوند. اگر اين آمادگي از پيش و در پي تلقين و تمرين براي انسان حاصل شده باشد، تحمل ناملايمات آسان خواهد بود (همان، ص47). زندگى دنيا توأم با مصيبتها و ناگوارىهاى گوناگون است و هرگز از رنج و غم و اندوه خالى نمىشود. مهم اين است که چه چارهاى مىتوان به کار بست تا از انبوه ناگوارىها و غمها بر انسان پيشگيري شود و او را از انجام وظايفش باز ندارند؟ امام متقين على در اينباره مىفرمايند: «براى آنکه از اينگونه غمها در امان باشيد، بايد دو نيروى حياتى صبر و يقين را در خود زنده کنيد» (نهجالبلاغه، 1414ق، ص404؛ مصباح يزدي، 1394، ج2، ص310). امام باقر نيز خودشناسي را پيشگيري کننده از عجب دانسته، بر آن تأکيد کردهاند (مجلسي، 1403ق، ج75، ص164). هرقدر خود را بهتر بشناسيم، ناچيزي خود را بهتر درک ميکنيم و هر قدر ناچيزي و پستي خود را بهتر درک کنيم، عظمت و قدرت خدا و نيز فراواني نعمتهاي الهي را بهتر درمييابيم (مصباح يزدي، 1393الف، ص122). براي پيشگيري از بيماري قساوت و درمان آن، لازم است بدن بيش از حد از بهرههاي مادي و لذايذ جسماني برخوردار نباشد و نيز دلبستگيها از صفحه دل زدوده شود (همو، 1398الف، ص177).
اولويتهاي درمان
بايد همچون يک طبيب که وقتي متوجه ميشود بيمار او چندين مرض دارد، اول بايد آن مرض اساسي را که کشنده و خطرآفرين است، علاج کند، طبيبانِ مشکلات اجتماعي نيز بايد براي درمان جامعه اولويتسنجي کنند؛ چون همة مسائل جامعه را نميتوان با هم و در يک زمان اصلاح کرد. بنابراين، پس از شناخت ضعفهاي موجود در يک جامعه، بايد براي برطرفکردن آنها اولويتسنجي کرد (مصباح يزدي، 1391ب، ص136). وقتى اصل دين در خطر است، در پى نقش ديوار نباشيم. در حالىکه ستونهاى دين فرو مىريزد، نبايد فکر و انديشه خود را متوجه زينت و نقش ظاهر آن نماييم (همو، 1394، ج1، ص114). معالجه هم انواع مختلفي دارد: برخي بيماريها، ممکن است با خوراندن يک دارو يا حتي يک رژيم غذايي مناسب معالجه شود. اما برخي بيماريها، نه با چنين دارويي و نه با رژيم غذايي قابل معالجه است. در اين صورت، گاهي بايد يک جراحي صورت پذيرد، يا حتي عضو فاسد قطع گردد تا مرض به ديگر اندامها سرايت نکند. در امور معنوي نيز چنين است (همو، 1391ب، ص82). اميرالمؤمنين (نهجالبلاغه، 1414ق، ص402) مىفرمايند: «گاهى اوقات تندى و خشونت، اثر رفق و ملايمت را در پى دارد» (ر.ک: مصباح يزدي، 1394، ج2، ص82). درمان، نيازمند شناخت مزاجها و شرايط مختلف و چگونگي ترکيب داروها، براي درمان مؤثرتر است (همو، https://mesbahyazdi.ir/node/6846). بنابراين، معالجه متناسب با شرايط متربي، از اولويتهاي درمان محسوب ميشود. همچنانکه تسريع در رسيدگي به بيماريهاي معنوي، در درجه اول اولويت قرار دارد. براي جبران غفلت و نفع از دسترفته، بايد تا تازه است آن را جبران کرد؛ چون اولاً، ممکن است در آينده توفيق حاصل نشود. ثانياً، وقتى از آن عمل ناشايست مدتى مىگذرد، موجب کدورت بيشتر مىشود. ثالثاً، رفع کدورت نيز مشکلتر مىشود (همو، 1394، ج2، ص133).
توجه به ريشهها، اولويت ديگر در درمان بيماريهاست. گاهى ممکن است که پزشک با معاينهاى سطحى، مشکل بيمار خود را «دلدردى ساده» تشخيص داده و دارويى برايش تجويز کند. اگر بيمار، شکايت دلدرد خود را به پزشکى حاذقتر برده و با وى به گفتوگو بنشيند، چه بسا عامل دردش «زخم معده» باشد و با مراجعه به پزشکى با تجربهتر، منشأ زخم معده را در «مشکلات روحى و افسردگى روانى» بيابد. سرانجام با مراجعه به روانشناسى متعهد، اين واقعيت برايش ملموس شود که سرچشمه افسردگى وى، ضعف روحى و ريشهدارى همچون «زودرنج بودن» و «پرتوقعى» است که از دوران کودکى، او را همراهى مىکرده است. در اين موارد، لازم است از تجويزهاي سطحي اجتناب و به درمان ريشه بيماري پرداخت (مصباح يزدي، 1397، ص138-139). بهعنوان نمونه، بيماري تجاوز به حيثيت ديگران، ريشه در حسد و خودخواهي دارد. درمان اين عوامل ريشهاي در اولويت است (ر.ک: همو، 1391الف، ج3، ص227). البته معقول نيست که براى حل يک پديده اجتماعى، فقط به سراغ ريشهها برويم، بلکه بايد از روشهاى موقتى و مسكّن نيز استفاده کرد (همو، 1381، ص167).
انجام کارهاي بر زمين مانده که متولي مشخصي ندارد و پرهيز از انجام امور تکراري، اولويت ديگر تربيتي است. پس در کارهاى فرهنگى و علمى و درس خواندن، بايد اولويّتها را در نظر گرفت و بعد از تشخيص وظيفه، کار و درسى را انتخاب کرد که مورد حاجت است و در پرتو آن، خدمتى بهتر و لازمتر انجام مىپذيرد (همو، 1394، ج1، ص114).
نتيجهگيري
1. در تربيت شناسايي و تشخيص اولويت و عمل بر طبق آن، ضروري است. از منظر علامه مصباح يزدي براي تعيين اولويتهاي تربيتي، ملاکهايي همچون ميزان تطابق با اهداف مطلوب، تأثيرگذاري در زندگي و ارزشمندي کمّي و کيفي مطرح است.
2. براي تشخيص ملاکهاي اولويت، ميتوان از نيروي عقل و آموزههاي ديني مدد گرفت، ولي در صورت عدم تخصص در اين زمينه، ميتوان با استفاده از روش عقلايي رجوع غيرمتخصص به متخصص، ملاکهاي اولويت را در جنبههاي گوناگون تربيت تشخيص داد.
3. در بين ابعادشناختي، عاطفي و رفتاري انسان، علامه مصباح بُعد شناختي را مقدم بر بُعد عاطفي و آن را مقدم بر بُعد رفتاري ميدانند و در رسيدگي به ابعاد سهگانه، بر اولويت بُعد شناختي تأکيد ميکنند.
4. در انسان نيازهاي گوناگون مادي و معنوي وجود دارد. از ديدگاه علامه مصباح با توجه به اينکه زندگي مادي مقدمه دستيابي به معنويات است، در مقام تزاحم در تأمين نيازها، تأمين نيازهاي معنوي در اولويت است.
5. در ميان احکام تکليفي، همه از يک سطح از اهميت برخوردار نيستند. پس در مقام تربيت، نميتوان بدون لحاظ اولويتها به انجام تکاليف مبادرت کرد. در مقام تزاحمِ واجب با مستحب، نوبت به انجام مستحب نميرسد. همچنانکه در صورت تزاحم بين واجبات گوناگون و نيز بين مستحبات مختلف، لازم است اولويتها لحاظ و مهمترين و ارزشمندترين آنها انتخاب شود.
6. با توجه به ترجيح پيشگيري بر درمان، اقدامات تربيتي پيشگيرانه بر اقدامات درماني اولويت مييابد. ازآنجاکه تمامي اقدامات پيشگيرانه و درماني نيز همزمان قابل اجرا نيست، در فرآيند پيشگيري و درمان نيز لازم است اولويتها لحاظ شود. در مقام علاج آسيبهاي تربيتي، بيماريهاي خطرناکتر، ريشهايتر و بر زمين مانده و غيرتکراري اولويت مييابند.
7. اولويت دادن به نيازهاي اساسي متربي، اولويت دادن به نيازهاي انساني، متعالي و اخروي متربي، اولويت دادن به دانشها، مهارتها و ويژگيهاي ضروريتر و نافعتر براي حال و آينده فرد و جامعه، اولويت دادن به علوم ديني و تربيت اخلاقي، که در سعادت ابدي نقش دارند، اولويت دادن به نيازهاي عمومي و مشترک نسبت به نيازهاي شخصي و خاص و اولويت دادن به تعليم و تربيت کودکان، نوجوانان و جوانان، که از قابليت و ظرفيت بيشتري براي اثرپذيري برخوردارند، ازجمله اصول فرعي ديگر است که از اصل «اولويت» استنتاج ميشود.
- نهجالبلاغه، 1414ق، قم، هجرت.
- صحيفه سجاديه، 1394، قم، جمال.
- ابن ابيالحديد، عبدالحميد بن هبةالله، 1401ق، شرح نهجالبلاغة لابن أبيالحديد، قم، مكتبة آيةالله المرعشي النجفي.
- خاتمي، سيد احمد، 1380، «سرانجام جنگ صفين»، پاسدار اسلام، ش235، ص11-13.
- گروهي از نويسندگان، 1390، فلسفه تعليم و تربيت اسلامي، زيرنظر آيتالله محمدتقي مصباحيزدي، تهران، مؤسسه فرهنگي مدرسه برهان (انتشارات مدرسه).
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
- مشکيني اردبيلي، علي و محمد قنبري، 1392، گفتارها و نوشتارها در نشريات و مقدمه کتابها، قم، مؤسسه علمي فرهنگي دارالحديث.
- مصباح يزدي، محمدتقي، «مباني و اصول تعليم و تربيت»، .https://mesbahyazdi.ir/node/824
- ـــــ ، 1380، به سوي خودسازي، نگارش کريم سبحاني، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1381، تهاجم فرهنگي، تحقيق و نگارش عبدالجواد ابراهيمي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1389، درباره پژوهش، تدوين و نگارش جواد عابديني، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1391الف، اخلاق در قرآن، ج1و3، تحقيق و نگارش محمدحسين اسکندري، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1391ب، بزرگترين فريضه، تحقيق و نگارش قاسم شباننيا، چ چهارم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1391ج، به پيشواز خورشيد غرب: گزارش سفر آيتالله مصباح يزدي به اسپانيا و امريکاي لاتين، تدوين و نگارش مرتضي موسيپور، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1392الف، بهترينها و بدترينها از ديدگاه نهجالبلاغه، تدوين و نگارش کريم سبحاني، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1392ب، پندهاي امام صادق به رهجويان صادق، تدوين و نگارش محمدمهدي نادري قمي، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1393الف، جرعهاي از درياي راز، تدوين و نگارش محمدعلي محيطي اردکان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1393ب، زلال نگاه: مباحثي در بصيرت سياسي ـ اجتماعي، تدوين و نگارش قاسم شباننيا، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1394، پند جاويد، نگارش علي زينتي، چ پنجم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1396الف، نظريه حقوقي اسلام، تحقيق و نگارش، محمدمهدى کريمىنيا، چ ششم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1396ب، نظريه سياسي اسلام، تحقيق و نگارش کريم سبحاني، چ هشتم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خميني.
- ـــــ ، 1397، زينهار از تکبر! شرح بزرگترين خطبه نهجالبلاغه در نکوهش متکبران و فخرفروشان، تدوين و نگارش محسن سبزواري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1398الف، انسانسازي در قرآن، تنظيم و تدوين محمود فتحعلي، چ ششم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1398ب، در جستجوي عرفان اسلامي، تدوين و نگارش محمدمهدي نادري قمي، چ هفتم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- https://mesbahyazdi.ir/node/