گذر از «تربیت» به «آموزش»؛ مقایسه آداب تربیت هنرمندان در جوامع سنتی با جوامع امروزی (با تأکید بر آموزش دانشگاهی)
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
گروه هنرهاي سنتي فرهنگستان هنر ايران در تعريفي نسبتاً جـامع، هنرهاي سنتي را چنين معرفي كرده است:
هنرهاي سنتي، هنرها و صنايع بديعي است که جوهر آن برگرفته از مبدأ و حياتي فرازميني و داراي صورتي متناسب با آن گوهر است و تأسيس آن بهنحوي به اولياي دين يا تجليات باطني هنرمندان مربـوط ميشود و در طي قرون متمادي، از طريق هنرمندان و هنروران، با حفظ آداب معنوي، سينهبهسينه بهعنوان ميراثي گرانقدر به ما رسيده است. هنرهايي که افزون بر اصول ثابت، داراي فروع متغيري است که سبب تطبيق آن با شرايط هر دوره شده است (ياوري، 1384، ص278).
اين حِرف و هنرهاي سنتي در بيشتر جوامع سنتي و دينمحور، علاوه بر دستاوردهاي ظاهري كه همان محصولات و خدمات ارائهشده بودند، خود پايهگذار بسياري از آداب و روابط اجتماعي در آن جوامع بودهاند که اگر تمامي اين فرهنگها و آداب و روابط اجتماعي فيمابين آنها را در كنار هم قرار دهيم، ماحصل يك جامعۀ سنتي خواهيم داشت با يك نظم خودساخته و قوانين (معمولاً غيرمدون) كه كاملاً هماهنگ با نياز جامعة سنتگراست. اين فرهنگها در جوامع سنتي، فرهنگي همسو با نياز جامعۀ زمان خود بودهاند و عوامل انساني درگير با اين حوزه تا مدتها نيازي به تغـيير در خود احساس نميکردند؛ و در مجموع، فرهنگ حرفه و هنر سنتي که خود زمينهساز فرهنگســازيهاي ديگـري در زمينههاي تربيتي، تقسيم کار، اقتصاد، بازار، خانواده و... بود، قسمت اعظمي از ساختار يک جامعۀ سنتي را تشکيل ميداد.
اما با تجددطلبي انسانها و جوامع، هنر و شيوههاي تربيت هنرمندان از معـنويت و مضاميـن و آداب معــنوي مخصوص به خود جدا افتاده و اين جدايي مشکلات مضاعفي به بار آورده است. هنر ايراني ـ اسلامي که بر پايههاي الهي و معنوي استوار شده، با شيوههايهاي صِرف فني و خالي از معنويت امروزي، نهفقط از اصول و بنيانهاي خويش تهي گشته، که حتي زايش و آفرينش را که عنصر اوليه هنر است، از دست داده است؛ زيرا هرگاه هنر و معنويت از يــکديگر منفک و جدا شونـد، هر دو سيري انحـطاطي در پيش خواهند داشت (نامورمطلق، 1384، ص7). هنر مهمترین شکل بیان معنویت و معنویت اصلیترین مضمون هنر است. به سخن دیگر، معنویت بدون هنر، معنویتی بیزبان و بیان است و هنر عاری از معنویت قالبی بیمضمون و ملالانگیز خواهد بود (همان). لذا آگاهي از اهداف تربيتِ سنتي هنرمندان در يک جامعۀ سنتي و آگاهي از اصول و مبناهاي اين آموزهها و نيز برنامهها و روشهاي مرتبط با آنها، از ضرورتهاي بنيادين در امر احيا و ترويج اين هنرها و آداب تربيتي مرتبط به آن است. بر اين مبنا، سؤال اصلي اين پژوهش بدين شرح است: تمايزات و فواصل آداب تربيتي هنرمندان در جوامع سنتي با جوامع امروزي (با تأکيد بر آموزش دانشگاهي) بر مبناي مؤلفههاي «هدف»، «اصول و مبناها» و «برنامهها و روشها» کداماند؟
-
-
- روش پژوهـش
-
روش پيشبرد اين پژوهش، توصيفي ـ تحليلي است و در بخشي از مراحل توصيفي بهمنظور بررسي دقيق محتويات و برنامههاي درسي رشتههاي دانشگاهي مرتبط، از روش تحليل محتواي ِکيفي استفاده شده است. جمعآوري اطلاعات با روش كتابخانهاي براي بررسي سوابق موضوع و دستيابي به تعاريف مفاهيم اساسي پژوهش، و روش ميداني (در قالب مصاحبه با برنامهريزان و مطلعين حوزه آموزش دانشگاهي رشته هنر) انجام گرفته است. رشتۀ دانشگاهي که در اين مقاله بررسي شده، رشتۀ «کارشناسي پيوسته صنايع دستي» است.
-
-
- پيشينه پژوهش
-
آيتاللهي (1384) در مقالۀ «رابطة آموزش، هنر و معنويت» به تبيين رابطۀ سهگانه آموزش، هنر و معنويت در يک جامعۀ سنتي پرداخته است و اين سه فرايند را در بستر يک اجتماع سنتي از يکديگر تفکيکناپذير ميداند. اسلامي و ماندگاري (1384) در پژوهش خود به واکاوي شيوههاي تربيت معماران در گذشته پرداختهاند و در آن بر دو موضوع آموزش همهجانبه و توجه همزمان به معنويات در فرايند تربيت معماران تأکيد كردهاند. صدري (1396) در مقالهاي تحت عنوان «چالش در کارکرد تربيتي هنرهاي سنتي در مواجهه با نظام آموزشي معاصر» بيتوجهي به يگانگي صورت و معنا در فرايند آموزش هنرهاي سنتي در دوران معاصر را دليلي بر گسست در کارکردهاي تربيتي اين آثار ميداند و به ريشهيابي علل اين بيتوجهي و گسست در جامعۀ امروز ميپردازد. تقيزاده (1384) به نقش معنويت در ارتقاي کيفيت آموزش هنر پرداخته و رحيمي (1388) در يک پژوهش تطبيقي، آداب تربيتي نگارگران گذشته و حال را در ايران بررسي كرده است. همچنين خزايي (1384)، آزاد (1384)، نديمي (1385) و ياوري (1384) هر يک بهنوعي بر نقش معنويات در آموزههاي هنري جوامع پيشين اشاراتي داشتهاند. از سوي ديگر، محققيني مانند عسگريکيا (1382)، مبارکي (1382) و نديمي (1375) به نقد شيوههاي امروزي آموزش هنر در سطوح مختلف پرداختهاند.
غالب پژوهشهاي انجامگرفته در حوزۀ آموزش هنرهاي سنتي، نگاهي کلي به خصوصيات آموزش هنر در جوامع گذشته داشتهاند، که اين مهم نيز بيشتر با تأکيد بر مناسبات ميان استاد و شاگرد صورت گرفته است. در اين پژوهش، ضمن مقايسۀ شيوههاي آموزشي و تربيتي هنرآموزان در جوامع سنتي با شيوههاي دانشگاهي امروزي، مواردي همچون اهداف آموزشي، اصول و مبناها و برنامههاي آموزشي، در هر دو شيوه مورد مطالعه قرار گرفتهاند.
-
- تعريف مفاهيم
در دنياي امروز، با توجه به وجود منابع مختلفي که به تفسيرهاي متفاوت و حتي متضادي از مفاهيم و واژهها و موضوعات واحد ميپردازند، تبيين مقصود مورد نظر واژهها ضرورتي است که ميتواند امکان تقرب آرا و درک سخنان طرفين گفتوگو را فراهم کند (تقيزاده، 1381). فهم و شناخت ويژگيهاي جوامع سنتي و آگاهي از آنچه در آنها جاري بوده است (از جمله هنرهاي سنتي)، مستلزم شناخت دقيق معنا و مفهوم «سنت» و مسائل مطرحشده در پيرامون آن است، که در ادامه به بررسي آنها ميپردازيم.
سنـت: به لحاظ لغوي، «سنت» معادل واژگاني چون آيين، رسم و نهاد شمرده شده است. عدهاي آن را مساوي حصار ميدانند و گروهي آن را مترادف با انديشههاي کهنه تلقي ميکنند. برخي سنت را به معناي حفظ وضع موجود ميگيرند و برخي ديگر آن را با ارزشهاي فرهنگي برابر ميدانند (سريعالقلم، 1376، ص112). سنت يا به عبارتي Tradition، هم در جهان فارسيزبان و هم در جهان زبانهاي اروپايي داراي معاني متعددي است. ريشۀ اين كلمه در فرهنگهاي اروپايي، واژۀ transport به معناي «انتقال» است. در اين ميان، سنتگرايان به ما توجه ميدهند كه از اين منظر، ايشان از «سنت» امري پايدار و قابل انتقال را مراد ميكنند؛ نه چيزي كه در مقولۀ زمان مشمول كهنگي، اِندراس، تغيير و تحويل و تبديل شود. ازآنجاكه اشيا از وجه مادي خود همواره دستخوش دگرگوني، واژگوني و نابودي يا دچار تغير و تبدل و تحول ميشوند و در طول زمان بهتدريج رو به زوال ميروند، نميتوانند مصداق امري باشند كه سنت يا Tradition وظيفۀ انتقال آن را بر عهده دارد؛ چراكه امر ناپايدار شايستگي انتقال نمييابد (داداشي، 1388، ص185). اما اگر سنت با پرهيز از چنين امري و مآلاً پرهيز از همه عوارض ناشي از تبدلات و تحولات اشيا، ناقل چيزي متفاوت از امور متبدل و متحول باشد، آن چيز چيست؟ سنتگرايان در پاسخ به اين سؤال به اين نکته اشاره دارند که «سنت همان چيزي است كه تمامي امور و شئون انسان را با حقيقت الهي پيوند ميزند» (همان، ص175). «سنت بسان وجود حيّ و حاضري است که نشان خويش را برجاي مينهد؛ ولي قابل تحويل به آن نشان نيست. چيزي که سنت منتقل ميکند، ممکن است همچون کلماتي مکتوب بر روي پوست بهنظر آيد؛ ولي علاوه بر اين ميتواند حقايقي باشد حکشده بر جانهاي آدميان و به لطافت دمي يا حتي برق چشمي که از رهگذر آن، تعاليم خاصي منتقل ميشود» (نصر، 1375، ص155).
سنت با اين مضمون، مشتمل بر حقايق و اصولي بوده است که منشأ الهي دارد (رحيمي، 1388، ص26). اين حقايق را خداوند متعال پس از هبوط انسان بر اين کرۀ خاکي، از طريق پيامبران و برگزيدگان خود به مردم عرضه داشت تا راه رستگاري و هدايت را بر آنها روشن سازد و از حرکت نادرست برحذر دارد. با اين تفاسير درمييابيم که ارتباطي ناگسستني ميان «سنت» و «دين» پـديدار ميگردد و در حقيقت، دين در كنــه خود همان چيزي است كه بدان سنت ميگويند (داداشي، 1388، ص177). «... سنت پيوندي ناگسستني با وحي و دين، با امر قدسي، با مفهوم راستانديشي، با مرجعيت، با استمرار و انتظام در انتقال حقيقت، با امر ظاهري و امر باطني و همچنين با حيات معنوي، علم (طبيعي) و هنرها دارد» (نصر، 1375، ص156).
لازم به ذكر است، جامعهاي که بر اساس سنتِ يادشده شکل ميگيرد، جامعهاي است خدامحور، که هر عمل و فعل صورتگرفته در آن، رنگ و بويي خدايي دارد و خداوند در صدر امور است. انسان در جوامع سنتي در تلاش براي يکسانسازي اقوال و افعال خويش با خداوند است. حرکت در اين جوامع، به سوي خداوند است؛ حرکتي توأم با عبادت و خضوع و خشوع در درگاه الهي. زندگي انسان سنتي، عرصهاي است براي عبادت پروردگار خويش. در زندگي انسانهاي اين جامعه، تمامي اعمال و افعال، عبادت و سپاسگزاري پروردگار است (رحيمي، 1388، ص31 و32).
هنر سنتي: در عالم سنتي که همه حيات و افعال انساني منبعث از اصول الهي است، «هنر» نيز از اين قاعده مستثنا نيست. اصولاً هر وظيفه و شغلي در تمدن سنتي نوعي وظيفه روحاني است. لذا هنر در اين معنا چيزي جز سير و سلوكي معنوي براي تحقق فضايل و تخلق به اخلاق الهي و تعالي وجود انساني به مراتب علوي نيست و آنچه از اين سفر معنوي به ارمغان ميآيد، اثر هنري ميباشد (داداشي، 1388، ص178). به تعبير ديگر، انسانِ سنتي، کار و شغل خويش را (به مانند ساير افعال خويش) وسيلۀ عروج نزد پروردگار و عاملي براي سير و سلوک خويش ميداند. اين انسان در جامعۀ سنتي در پي شباهت با خالق خويش است. او در انجام هر کاري، بيشترين تلاش را بهكار ميگيرد تا عمل خويش را مشابه پروردگار نمايد و بهترينها را خلق کند (البته در سايۀ لطف و نظر حق تعالي). او بايد بهترين سازنده باشد؛ ولي هيچ دلبستگي به سازههاي خويش نداشته باشد. او بهترينها را ميسازد؛ خود را در آن محو ميكند و نامـي از خويش باقــي نميگذارد (رحيمي، 1388، ص34). با اين تفسير، هنر سنتي بر انديشۀ «هنر براي انسان» مبتني است؛ البته در بافت سنتي ـ که در آن انسان جانشين خدا بر روي زمين، يعني موجودي محوري در اين مرتبۀ واقعيت استـ در نهايت به معناي «هنر براي خداست»؛ زيرا ساختن چيزي براي انسان به مثابۀ موجودي خداگونه، به معناي ساختن آن چيز بــراي خداست (نصر، 1386، ص80 و81).
و سخن آخر در مورد هنر سنتي اينكه؛ اين هنر الزاماً آثار هنرمندان جوامع ديني نيست؛ بلکه اين هنر بايد منشأ الهام اعتقادي نيز داشته باشد؛ يعني حقايق دروني آن را در قالب عناصر هنري ارائه دهد. در اين صورت، چون از وجه باطني آيين ناشي شده است، انسان را به خلوت دروني آن آيين نيز رهنمون خواهد کرد. اين هنر، مکمل و حامي حيات معنوي جامعه است. هنر سنتي، سنتي است، نه به دليل جستارماية آن؛ بلکه به دليل انطباق و هماهنگياش با قوانين الهي و كيهاني از يك طرف، و با نبوغ و استعداد خدادادي انسان از ديگر سو؛ و در يك كلام، خاستگاه هنر سنتي يک خاستگاه بشري صرف نيست.
-
- ويژگيهاي تربيتي هنرمندان در جوامع سنتي
در زمينة معرفي ويژگيها و شاخصههاي تربيتي هنرمند در جامعة سنتي، به بررسي سه مولفۀ «هدف»، «مبــاني» و «برنامهها و روشها» ميپردازيم.
-
-
- هدف
-
همانگونه که عبادت، شناخت و معرفت به پروردگار، مبناي خللناپــذير جامعهاي سنتي و الهي است، آداب آموزشي نيز بايد از همان اصل تبعيت نمايد و عبادت و معرفت پروردگار يگانه را بنيان حرکت خويش قرار دهد؛ يعني آموزشي خدامحور، که بهکار بستن فرامين و دستورات الهي و رضاي وي، در صدر امور قرار گيرد. انسان سنتي و عهدهدار نقش تعليم و تربيت نيز منتهاي آمال و آرزوهايش دستيابي به رضاي پروردگار است و همچنين هدف از تربيت و تعليم بايد رساندن انسان به جايگاه حقيقي و قرب پروردگار باشد (رحيمي، 1388، ص53). شايد توضيح اين مسئله با يادآوري معناي هنر در جوامع سنتي و تطبيق آن با اهداف اشاره شــده، آسانتر شود؛ زيرا بهتبع تفکر غالب بر دوران معاصر، هنر به فعاليتها و رشتههايي خاص محدود شده است؛ درحاليکه در جوامع گذشته چنين نبوده و هر رشته و فعاليتي، در مرحلهاي خاص به حد «هنر» ميرسيده است: «در عالم پيش از مدرن، چيزي که دقيقاً و منحصراً با هنر (art) به معناي امروزي مطابق باشد، وجود نداشت. هنر به مفهومی که از مغربزمین به ایران وارد شده با مفاهیمی که در فرهنگهای فارسی آمده، متفاوت میباشد. در عصر حاضر در غرب به هر اثری که حاصل فعالیتهای انسانی باشد و پیش از تکوین سابقه نداشته باشد، هنر گویند. در فرهنگ و ادب فارسی، هنر به معنای کمال دانش، فضیلت، تقوا، مردانگی و جنگاوری است (معنای عام) و نیز به معنای هر اثری که از ظرافتهای ویژه برخوردار باشد و لذت دیدار ایجاد کند هنر میگویند (معنای خاص) (آيتاللهي، 1384، ص41). واژة هنر در زبان فارسي بر ترکيبي از زيبايي، خير و فضيلت، و گاه بر فن، مهارت و خلق زيبايي دلالت ميکرد» (قيوميبيدهندي، 1384، ص227).
-
-
- اصول و مبناها
-
همانگونه كه اشاره شد، در جوامع اعتقادي، هنر به معناي صحيح کلمه، اساساً امري اعتقادي است و نميتوان آن را فقط به شيــوهها و روشها محــدود کرد (بوکهارت، 1372، ص82). خداوند در قرآن کريم بارها و بارها خود را معلم و مربي معرفي ميكند و انسان و مربي سنتي نيز کاملاً آگاه است که در راهي قدم مينهد که پيش از وي رسولان و پيامآوران الهي براي چنين امر خطيري از جانب معلم و مربي حقيقي برگزيده شده بودند؛ ازهمينرو بايد با اخلاص، صدق، صفا و طلب ياري از پروردگار، به چنين عرصهاي قدم گذارد (رحيمي، 1388، ص56). بر اين اساس، در جوامع سنتي بهمنظور اثبات اصالت هر صناعت و دادن جنبۀ قدسي بدان، تقريباً همه صناعات را به يک نبي يا رسول نسبت دادهاند.[1] سلسلهمراتب قدسي، پيوندي معنوي با ارزشهاي اسلامي دارد و در آن، گوهر وجودي انسان و انکشاف فردي صناعتگر از طريق رازداري و رازآموزي، مورد توجه قرار ميگيرد (نديمي، 1374، ص458).
تربيت هنرمند سنتي در يك جامعۀ سنتي، مبتني بر دو حيطه بوده است: نخست حيطۀ کيفي اثر هنري (يا همان «هونره» معادل فضل) و دوم حيطۀ کمّي اثر (يا تکنيک). در فرهنگهاي سنتي (بهويژه در مشرقزمين)، بخش کيفي، نقش غالبتري ايفا ميکند. در اين فرهنگها، حيطۀ کيفي به طرز تفکيکناپذيري با آيينهايي که خاستگاه آنها نـيز سنتي است، آميخته شده است (محمدزاده، 1384، ص266 و267). از اصليترين مباني تربيتيِ هنرهاي سنتي در اين جوامع، دريافت وجه باطني و دروني منشأيافته از روح تفکر ديني است و در اولين گام بايد هنرآموزان با روح و معناي تفکر ديني آشنا شوند: «اگر مراد از تربيت هنرمند فقط آموزش مهارتها، بدون قيد معنويت مدنظر باشد، تمايزي بين آموزش هنر و صنعت نيست [...]؛ بنابراين، نهفقط آموزش مهارتها بايد با پرورش معنويت و انسانيت همراه باشد، بلکه هنرْ خود بايد پيامآور معنويت و منبعث از آن باشد» (گنون، 1361، ص76).
-
-
- برنامهها و روشها
-
هنرها در هیچ دورهای مجرد از آداب المتعلمین و فتوتنامه و آداب معنوی، ارائه داده نمیشد. این آداب معنوی همواره در روشهای تربيتي استاد، نحوه فراگیری هنرآموز و حتی نحوه بهرهگیری مصرفکنندگان و تماشاگران این هنرها نیز دخیل بوده است (نعیمایی، 1384، ص262). براي درك دقيقتر اين مؤلفه، برنامهها و روشهاي بهكارگرفته شده در تربيت سنتي هنرمندان را در چند مبحث جداگانه بررسي ميكنيم:
-
-
-
- پذيرش هنرآموز و «اهليّت» وي
-
-
در نظام تربيت و تعليم سنتي، همهچيز وابسته به گيرنده، يعني شاگرد است. اوست كه با آمادهسازي خويش ميتواند پذيراي تربيت و تعليم گردد؛ و نظام و آداب تربيتي نيز در حرکت دادن شاگردان، هيچگونه اجباري را در دستور کار خويش ندارد. اگر او خود طالب باشد، در پي آن خواهد رفت و آن را خواهد جست و مربيان و اساتيد نيز چنين شخصي را هدايت و رهـبري خواهند کرد (رحيمي، 1388، ص66). اعطا و اخذ، يا تعليم و تعلم و انتقال مهارتها و رازها و رمزها از استاد به شاگرد، در گرو يافتن «اهليت» بوده است. شاگرد در اولين قدمها ميبايست از عادات بد، خودبيني، غرور و دنياطلبي پرهيز ميكرد؛ وجود خويش را براي درک حقايق و رموز آماده ميساخت و اهليت، قابليتها و تواناييهاي فرد را معلوم و رابطۀ متقابل فرد و رمز را فراهم ميکرد. مساوات و برابری در تربيت سنتی، امری تعریف نشده و بیمعناست و پاسخی که بر آن میتوان داد اینگونه است که دو موجود را در آن واحد از جمیع لحاظ، مشابه نمیتوان یافت (گنون، 1361، ص107). اين موضوع نشان ميدهد که راه يافتن به يک حرفه، صرفاً بهدست آوردن مهارت نيست تا پس از طي مراحلي با تقليد و تکرار حاصل گردد؛ بلکه فرد، قبل از راهيابي به حرفه، بايد قابليت رازداني و رازخواني را از خود نشان دهد (نديمي، 1374، ص12).
-
-
-
- انتقال آداب و مباني معنوي
-
-
نخستين تلاش مربيان و استادان، پس از ورود شاگردان به عرصۀ تربيت و تعليم، آمادهسازي روحي و معنوي آنهاست. آمادگي روحي و معنوي، به قولي «ايجاد طلب است در هنرآموز و نه پاسخ به آن». لذا در جوامع سنتي مشرقزمين، بهويژه در ايران، که ساختارهاي آموزشي بر اصول و قواعد اخلاقي و آداب معنوي مبتني بود،[2] هنرآموز تنها در صورت دست يافتن به آن آداب ميتوانست مهارتهاي ديگر را کسب كند؛ در غير اين صورت، از ادامۀ آن مهارت بازداشته ميشد (نعيمايي، 1384، ص261).
قبل از آموزش مهارتها، انتقال مباني معنوي ضرورت دارد و پـس از طي مراحلي (کسب اهليت هنرجو) در عين تداوم انتقال اين مباني، آموزش مهارتها نيز بايد آغاز شود. نقش اصلي معنويتگرايي در تربيت هنرمند، در انتقال مباني معنوي است که در حقيقت، شکلدهندۀ شخصيت، منش و روش هنرمند خواهد بود. شايد بهتر باشد در اين مورد به جاي واژه آموزش، از واژه هدايت و ايجاد باور استفاده شود [...] در اولين مرحله، طالبانِ آموختن هنر نيازمند هدايتاند تا هم جانشان آماده دريافت معاني و رموز الهي[3] گردد و هم بتوانند اين معاني و رموز را با زباني قابل درک بيان کنند (تقيزاده، 1384، ص171).
-
-
-
- آموزش سلسلهمراتبي
-
-
در برنامههاي تربيتي هنرمندان در جوامع سنتي، رسيدن به اوج هر هنري، گذشــتن از سلسلهمراتبــي را ميطلبيد و بعيد بود هنرآموزي بدون گذراندن اين سلسلهمراتب، بر جايگاه بالاتر تکيه زند. «در نظام استادـ شاگرديِ گذشته سلسلهمراتبي وجود داشت که شاگرد تلاش ميکرد تا به استادي برسد. اين سلسلهمراتب آزمايشهايي بود که شاگرد ميبايد از درون مشکلات و فـوت و فن کاسهگري [کوزهگري] بگذرد تا به مرتبه خليفه، شيخ و استادي برسد...» (فيوضات، 1372، ص71). همچنين، «استاد با توجه به شناختِ روحيه، استعداد و قابليت معنوي شاگرد، طبق سنتي که خود فراگرفته بود، بهتدريج و گامبهگام، آگاهيها و فنون لازم را به وي منتقل ميکرد...» (خزايي، 1384، ص184).
-
-
-
- انتخاب استاد از سوي هنرآموز و شرايط وي
-
-
نظام تربيت سنتي، مقام استاد را محترم ميشمرد و جايگاه ويژهاي براي وي قائل است؛[4] بهگونهاي که شاگردان را از حرکت بدون استاد و رهبر برحذر ميدارد و آغاز رهرويِ بياستاد را امري محال توصيف ميكند.[5] همچنين همانگونه که اساتيد در انتخاب شاگردان کاملاً مختارانه عمل ميكردند، شاگردان نيز در فرايند انتخاب استاد خويش کاملاً آزاد بودند و هيچگونه اجبار و الزامي براي آنها وجود نداشت. آداب تربيت سنتي، مملو از اشاراتي نغز در اين باره است (رحيمي، 1388، ص71). شهابالدين عمر سهروردي دربارة شرايط و وظايف استاد نسبت به هنرآموز ميگويد:
استاد بايد همواره در انديشه شاگرد باشد؛ چه او حاضر باشد، چه غايب [...]. اگر استادي نسبت به سهو و خطاي شاگردان بياعتنا باشد، ديگر حقي بر گردنشان ندارد [...]. استاد بايد همواره در انديشۀ آموزش شاگرد باشد. صاحب بايد آنچه او از گذشتگان و از خصايل ايشان ميداند، بازگويد و روزبهروز فعل و ادب شاگردان را زيادت بخشد تا اينکه شاگردان بتوانند خود به مرحله استادي برسند... (صراف، 1370، ص123 و 124).
-
-
-
- زمان و فضا
-
-
در ساختار نظام سنتي، تعليم و تربيت در هر زمينهاي بر پايه تلمذ طولانيمدت در محضر استادان فن، و همراهي و نشست و برخاست با ايشان بود و ايــن مسئله ميتوانست تأثير روحي و دروني بسياري در فراگيري برقرار کند. روش سنتي تعليم ـ که هنوز هم در برخي نهادها اعمال ميشود ـ[6] بر اساس پيوستن به حلقۀ درس يک استاد و طي طريق طولاني با اوست. در چـنين دورههايي، رابطه استاد و شاگرد از حد حضور در کلاس فراتر ميرود و اين دو در جريان زندگيِ همديگر اثر ميگذارند و اثر ميپذيرند. در اين تعامل، فنون و راز و رمز هنر از استاد به شاگرد منتقل ميشود و شاگرد بر اساس اعتقاد و ايمان به حرف و عمل و انديشۀ استاد، بهگونهاي منحصربهفرد در موضوع تربيتي شريـک ميشود. در بسياري از موارد، رابطه استاد و شاگرد، حتي با پايان گرفتن يک دوره و ارتقا و انتقال شاگرد بــه مقام استادي، تــمام نميشود (عسكرينيا، 1382، ص70 و 71).
زماني انتخاب شاگرد از سوي استاد و انتخاب استاد از سوي شاگرد انجام ميپذيرفت. در اين شيوه، استاد و شاگرد مدتهاي زيادي ـ که شايد به يک عمر ميرسيد ـ با يکديگر به سر ميبردند و جز رموز هنر، اخلاق و شيوۀ زيستن نيز از سوي استاد به شاگرد آموخته ميشد و کوچکترين رفتار شاگرد از ديدۀ تيزبين استاد مخفي نميماند. اين رابطه طولاني و عاطفي سبب ميشد تا اصول اعتقادات استاد با رغبت پذيرفته شود... (دورينگ، 1378، ص152).
-
- ويژگيهاي تربيتي هنرمندان در جوامع امروزي
با توجه به ويژگيها و ارزشهاي ظاهري و باطني هنرهاي سنتي و ضرورت احيا، تقويت و هدايت آنها، مدتزماني است که برنامههايي براي آموزش و تربيت نيروهاي متخصص در اين زمينه در سطح آموزش عالي کشور شکل گرفته و اجرايي شده است؛ اما با مطالعۀ ماهيتِ اينگونه هنرها و عوامل فرهنگي و اجتماعي تأثيرگذار بر رويّۀ تربيت هنرمندان در جوامع سنتي گذشته و مقايسۀ آن با شيوههاي رايج آموزشي در سطح دانشگاههاي کشور، تناقضات و ناهماهنگيهايي بر ما آشکار ميشود كه در ادامة اين پژوهش به بررسي آنها ميپردازيم.
-
-
- اهداف
-
امروزه طبق اهدافي که در سرفصلهاي آموزش دانشگاهي رشتههاي مرتبط با هنرهاي سنتي گنجانــده شده است، تلاش ميشود هنرهاي سنتي و فرهنگهاي مرتبط به آن «احيا، تقويت و در نهايت به زبان هنري و کاربردي امروز هدايت گردد» (سرفصل کارشناسي پيوسته صنايع دستي،1371)؛ اما با اين نکته روبهروييم که نميدانيم دقيقاً چه داشتهايم؛ چگونه داشتهايم و آنچه داشته و داريم، چه کاربردي در فرهنگسازي جامعة سنتي ديروزمان داشته است. در هيچ جاي اين برنامهها اشارهاي نيز به اين موارد نشده است. دقيقاً چه چيزي بايد احيا، تقويت و هدايت شود؟ واژگان و مفاهيم کليدي مانند سنت، هنر سنتي و جامعة سنتي، هيچگاه در سرفصلهاي فعلي مجالي براي معرفي و شناساندن خود نمييابند. در نتيجه، در فقدان مؤلفهها و پيششرطهاي آنچه بايد احيا، تقويت و هدايت شود، اينگونه اهداف در ظاهرْ زيبا و آرماني، و در عملْ بسيار گنگ و ناكارآمد جلوه ميكنند.
-
-
- اصول و مبناها
-
رويكرد تقليلگرايانۀ تغيير نام و محتوايِ «هنرهاي سنتي» به «صنايع دستي»، ناخودآگاه بسياري از اصول و مباني معنوي مرتبط با سنت را از اين هنرها گرفته است و متعاقب آن، آموزش اينگونه هنرها نيز كه مبتني بر نظام آموزشي ترميـ واحدي و اقتباسي از شيوههاي آموزشيِ مغربزمين است، به اصول و مبناهاي کيفي مذکور توجهي ندارد (محمدزاده، 1384، ص267). دکتر ابراهيم فيوضات در کتاب بررسي تحولات نظام استاد ـ شاگردي در ايران، به اين نکته اشاره داشتهاند:
... آموزش استاد و شاگردي [در يک جامعه سنتي]، به مانند آموزش مکتبي و مدرسهاي، از محيط زندگي واقعي و خانواده به شکل سينهبهسينه الهام ميگرفته است. چنين آموزشي وسيلۀ فراگيري سنتها، نظام ارزشها و در نهايتْ فنون توليد بوده است. آموزش از آغاز، اصولاً نقش تربيتِ اجتماعي و انتقال فرهنگي و ارزشها را داشته؛ درحاليکه در عصر ما، ارتباط آموزش با توسعه اقتصادي بيشتر مدنظر است و بر جدايي محيط کار و فعاليت از محيط استراحت و تفريح، تکيه ميشود (فيوضات، 1372، ص50 و51).
-
-
- برنامهها و روشها
-
در ادامه به بررسي شاخصههاي اصلي برنامهها و روشهاي آموزشي اينگونه رشتــهها (با محوريت رشته كارشناسي صنايع دستي) ميپردازيم:
-
-
-
- جذب دانشجويان
-
-
يكي از مباحثي كه همواره در مورد رشتههاي دانشگاهي مرتبط با هنرهاي سنتي مطرح بوده، چگونگي ورود داوطلبان به دانشگاهها و مراكز آموزش عالي، براي تحصيل در اينگونه رشتههاست. درصد بالايي از پذيرفتهشدگان رشتههاي هنر، دانشآموزاني هستند که ورود آنها به دانشگاه با پشتوانه اطلاعات بيشتر (حافظهسالاري) بوده است که اين موضوع، در نهايت موجب جا ماندن کساني است که در بسياري موارد استحقاق و علاقۀ بيشتري براي تحصيل در رشتههاي مرتبط با هنر دارند. «اصل اوليه جذب دانشجو، بر حافظهسالاري است و هر کس اطلاعات عمومي بيشتري داشته باشد، بهتر ميتواند در مراکز آموزش عالي حضور داشته باشد. هنوز هم در خيلي از رشتهها، مانند صنايع دستي، استعدادسنجي و دارا بودن ذوق هنري، شرط لازم است که هنوز نتوانسته ساختاري مشخص در گزينش دانشجو پيدا کند» (نعيمايي، 1384، ص260).
با توجه به ويژگيهايي كه براي هنرهاي سنتي و شيوههاي آموزش آن در يك جامعه سنتي برشمرديم (بهخصوص شرايطي كه براي يك هنرآموز مطـرح كرديم)، ميتوان نتيجه گرفت كه اشتياق و ميل هنرآموز بايد يکي از مهمترين شاخصههاي انتخاب اينگونه رشتهها براي ادامه تحصيل باشد. حال سؤال اين است كه در روشهاي كنوني جذب دانشجو، تا چه اندازه ميل و اشتياق داوطلب مدنظر قرار گرفته ميشود؟ طبق بررسيهاي انجام پذيرفته، تقريباً هيچ كدام از دانشگاهها و مراكز آموزش عالي برنامهاي براي مصاحبه از داوطلبان اينگونه رشتهها (بهمنظور شناسايي علاقه و اشتياق آنها) ندارند. همچنين بسياري از دانشجويان رشتۀ صنايع دستي، در هنگام انتخاب رشته، اطلاعات بسيار اندكي دربارة ماهيت اين رشته و اهداف آن داشتهاند؛ و نكتۀ حائز اهميت اينكه، تعداد قابل توجهي از اين دانشجويان حتي در سالهاي پاياني تحصيل، از اهداف آموزشي خود بياطلاعاند: «داوطلب دانشگاه، بدون تشنگي و عشق نسبت به رشتهاي خاص، تنها به اقتضاي رتبه، شانس قبولي و بازار کار، تعيين رشته ميکند...» (قليچخاني، 1384، ص210).
-
-
-
- سرفصلهاي آموزشي
-
-
برنامههاي درسي بهعنوان انتقالدهندة اطلاعات و فراهمکننده زمينه براي رشد و کسب مهارتها و ساختن دانش، از اهميت بسيار زيادي برخوردارند. برنامه درسي در آموزش عالي، ابزار علمي و اجتماعي نيرومندي است که ضمن ترسيم چگونگي و حدود انتقال دانش و مهارتها، يک تجـربه وسيع علمي براي تکتک دانشجويان محسوب ميشود (سرمد و وزيري، 1376، ص151). اين برنامهها بايد قابليت تعميم نگرشهاي خاص و متفاوت را براي دانشجويان فراهم سازند. يكي از بنياديترين اجزاي يك برنامه آموزشي در سطح آموزش عالي، شناسايي و تعريف دقيق اهداف شناختي (دانش)، نگرشي (گرايش) و مهارتي (عملي) است؛ كه بـا ملاحظه و بررسي سرفصلها و برنامههاي آموزشي رشـتههاي مرتبط با هنرهاي سنتي، جاي اين اهداف را خالي ميبينيم. به نظر ميرسد در زمينۀ تعريف واژگان اساسي و نيز مباحث نظري مرتبط با حوزه هنرهاي سنتي ـ اسلامي در برنامههاي درسي فعلي، بيشترين کمبود و ضعف را شاهديم.
هنر، اگرچه پديدهاي سرشار از ظهور عاطفي و شهودي است، اما از جديترين دقايق انديشه و حيات مايه ميگيرد. واژگان و مفاهيم کليدي، مانند سنت، هنر سنتي، جامعه سنتي، تغييرات اجتماعي و... هيچگاه در سرفصلهاي فعلي مجالي براي معرفي و شناساندن خود نمييابند (نبود اهداف شناختي)؛ و پيرو آن، تحليلها و تفاسير گوناگون از اين مفاهيم در آموزش عالي ما هيچگاه صـورت نميپذيرد و همين مسئله باعث ضعف نظريهپردازي و نبود تنوع نگرش در خصوص اين هنرها نزد دانشجويان و حتي اساتيد اين رشتهها ميگردد (نبود اهداف نگرشي)؛ نبود اين نگرش و گرايشها ـ که خود پايههاي اهداف مهارتياند ـ در نهايت باعــث ضربه زدن و بيهدف ساختن مهارتها و مباحث عملي ميشود (نبود اهداف مهارتي). همانطوركه در مقدمۀ اين پژوهش نيز اشاره شد، شيوههاي آموزش اينگونه هنرها در يك جامعۀ سنتي، بسيار طولاني، همهجانبه و بهصورت سلسلهمراتبي بوده و يك هنرآموز پس از گذران سالها و كسب تجربيات معنوي و مهارتي فراوان، هرچند مدت يكبار، تخصص خود را در هنر مورد نظر ارتقا ميداد. اين مهم در برنامهها و سرفصلهاي درسي دانشگاهها و مراكز آموزش عالي ناديده انگاشته شده است و هيچ اثري از شيوههاي جامع و سلسلهمراتب آموزش سنتي در آن يافت نميشود. در بررسيهايي كه بر روي محتواي سرفصلهاي دروس كارگاهي رشته كارشناسي صنايع دستي صورت پذيرفت، تعداد و حجم مباحث آموزشي با زمان اختصاص داده شده براي آن، كاملاً ناهماهنگ به نظر ميرسد.
-
-
-
- روابط استاد و شاگرد
-
-
نوع روابط استاد و شاگرد (دانشجو) در شيوههاي آموزشي فعلي، كاملاً متفاوت از شيوههاي تربيتي گذشته است؛ بهگونهايكه نه استاد در انتخاب هنرجوي خويش نقش دارد و نه هنرجو در انتخاب استاد. «امروزه در تشکيلات رسمي آموزشي، كه دانشجو از طريق مؤسسهاي (سازمان سنجش) فقط با سنجش دانش و محفوظات داوطلب انتخاب ميشود، دانشجو در انتخاب استاد خويش نقش چنــداني ندارد» (تقيزاده، 1384، ص180). همچنين نوع فضاي آموزشي و نيز تعداد نسبتاً زياد دانشجويان حاضر در يك كلاس يا كارگاه، نهتنها مجالي براي انتقال آداب و معنويات اين هنرها باقي نميگذارد، بلکه آموزش هنرهاي سنتي را به انتقال گزينشي روشها و تكنيكها محدود كرده است.
استادان نقش تعيينکنندهاي در پذيرش دانشجو ندارند. در روش کنوني، هنرجو با آزمون، گزينش و سليقهاي خاص پذيرفته ميشود و استاد در هر نيمسال با گروهي از هنرجويان روبهروست که نه آنــها را ميشناسد، نه با آنها رابطه عاطفي و معنوي دارد... (قليچخاني، 1384، ص209).
جدول شماره 1، خلاصه اي از فواصل ايجاد شده ميان اهداف، اصول و روشهاي تربيتي هنرمندان در دوران جديد نسبت به جوامع سنتي را نشان ميدهد.
جدول 1. تمايزات در شيوههاي تربيتي هنرمندان در جوامع سنتي با شيوههاي آموزش دانشگاهي (منبع: نگارندگان)
هدف
اصول و مبناها
برنامهها و روشها
شيوههاي تربيتي هنرمندان در جوامع سنتي
ـ تعالي انسان به جايگاه حقيقي و قرب پروردگار
ـ نسبت هر يک از صنايع و هنرهاي سنتي به رسل و مقدسين
ـ تأکيد بر حيطه کيفي و وجه باطني اثر
ـ انتقال همزمان آموزههاي مهارتي و تربيت معنوي و انساني
ـ اهليت هنرآموز
ـ انتقال آداب و مباني معنوي
ـ آموش سلسلهمراتبي
ـ انتخاب استاد از سوي هنرآموز
ـ تداوم زماني تربيت
شيوههاي آموزش دانشگاهي
ـ احيا، تقويت و هدايت هنرهاي قديم
ارتباط با توسعه اقتصادي
ـ جذب هنرآموزان از طريق آزمون و بر پايه حافظهسالاري
ـ سرفصل آموزشي مهارتمحور
ـ روابط استاد و دانشجو محدود در فضاي کارگاه و کلاس، و متکي بر آموزههاي تکنيکي و فني
-
- بررسي اشتراكات و تمايزات دو شيوۀ تربيتي هنرمندان
بر مبناي اطلاعات جدول شمارۀ 1، ميتوان اشتراکاتي را در مؤلفههاي وجودي شيوههاي آموزشي حوزۀ هنر در جوامع سنتي گذشته و شيوههاي دانشگاهي امروز، تشخيص داد؛ براي نمونه، در هر دو شيوه، براي فرايند آموزشِ هنرآموزان، اهداف، اصول و مبناها، و برنامههايي در نظر گرفته شده است. حتي شايد در خصوص اهداف نيز بتوان در ظاهر اشتراکاتي را براي دو شيوه در نظر گرفت؛ بهطوريکه شيوههاي جديد و دانشگاهي آموزش هنرمندان، بهنوعي بهدنبال زنده کردن و نيز تقويت شيوهها و هنرهاي سنتي قديمترند؛ ولي اين اهداف مثبت و آرماني در آموزش دانشگاهي، بسياري از زمينهها و بسترهاي وجودي فرايند شکلگيري آثار و آداب معنوي مرتبط با آنها را در نظر نگرفته است.
از سوي ديگر، در اصول و پايهها و برنامهها و روشهايي که براي اين منظور در آموزش دانشگاهي طراحي و اجرا ميشود، همخواني و همسويي با اهداف در نظر گرفته شده ديده نميشود. اصول اساسي شيوههاي تربيت سنتي هنرمندان، بر ارزشها و وجه باطني آثار و آداب هنري استوار بوده و همواره بر انتقال همزمان آموزههاي مهارتي و تربيت معنوي و انساني تأکيد داشته است؛ درحاليکه در شيوههاي دانشگاهي، به تقليد از الگوهاي غربي، اساسِ آموزش بر پايۀ مباحث توسعۀ اقتصادي بدون توجه به معنويات بنا شده و همين مبنايِ غيرهمسو باعث شده است تا در برنامه و روشهاي آموزش در دانشگاه نيز چه در شيوههاي اجرا و چه در خصوص عاملان درگير با آموزش (استاد و هنرآموز)، فاصلۀ زيادي با شيوههاي تربيتي سنتي هنرمندان مشاهده شود.
-
- نتيجهگيري
«سنت» واقعيتي پويا و تأثيرگذار است كه در جامعهاي خدامحور، همواره قدرت وجودي خود را در تمامي زمينههاي فعاليت انسان تحميل كرده؛ بهگونهاي كه انسان سنتي در تمامي اعمال و فعاليتهاي خود، در تلاش براي انطباق افكار و كردار خود با اصول «سنت» بوده است. اين تفكر، نقشي بسيار مؤثر و انكارناپذير در شكلگيري شيوههاي تربيتي، بهويژه در حيطة هنرهاي سنتي، داشته است. انسان سنتي و عهدهدارِ نقش تعليم و تربيت در يک جامعه سنتي، منتهاي آمال و آرزوهايش دستيابي به رضاي پروردگار است. در اين شرايط، هدف از تربيت و تعليم، رساندن انسان به جايگاه حقيقي و قرب پروردگار ميباشد؛ اما به نظر ميرسد كه در گذار اجتماعي رخداده در بيشتر جوامع سنتي، که به موجب آن بسياري از پيششرطهاي يک جامعه سنتي زايل گشته، بسياري از هنرهاي سنتي و آموزهها و آداب مرتبط با آن نيز بهدست فراموشي سپرده شده است.
با بررسيهاي انجام شده، مشخص گرديد که اهداف، مبــاني، برنامهها و شيوههاي كنوني آموزش هنر، به جاي آنكه مؤلفههاي خود را با سنن، ارزشها و اصول بنيادينِ مرتبط با روند شكلگيري و انتقال هنرهاي سنتي هماهنگ كنند، سعي در انطباق اين مؤلفهها با شيوههاي آموزشيِ ترمي ـ واحدي داشتهاند. لذا آنچه از آموزش دانشگاهي اين رشتهها (با وضعيت فعلي) حاصل ميشود، آموزش کوتاهمدت و گاه ناقص تکنيک و فرم ظاهر است؛ بدون پرداختن به باطن و فلسفه وجودي آنها و بدون توجه به تربيت معنوي و انساني هنرآموز. بر همين مبناست که بايد در اين حيطه دو مقولۀ «تربيت» هنرمند در جوامع سنتي و «آموزش» وي در ساختار دانشگاهي را برخاسته از مباني و اصول متفاوتي دانست که در تمامي عوامل تشکيلدهنده و مرتبط با موضوع مورد بحث، تأثيري مستقيم دارد و در حقيقت، برخاسته از دو بستر فرهنگي و اعتقادي متمايز است. اهداف، اصول و آداب و روشهاي حاکم بر فرايند انتقال اندوختههاي يک استاد به هنرآموز در جوامع سنتي، «تربيت»ي همهجانبه را باعث ميشود که وجوه شکلدهندۀ آن، قابل قياس با آموزههاي صِرف مهارتي در ساختار آموزش دانشگاهي نيست.
- آزاد، ميترا، 1384، «آيين جوانمردان و آموزش معماري سنتي در ايران»، مقالات اولين همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص9 ـ40.
- آيتاللهي، حبيبالله، 1384، «رابطه آموزش، هنر و معنويت»، مقالات اولين همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص41 ـ56.
- اسلامي، سيدغلامرضا؛ ماندگاري، کاظم، 1384، «آموزش معماري و تربيت معماران»، مقالات اوليـن همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص71 ـ 102.
- بوکهارت، تيتوس، 1372، مباني هنر معنوي، ترجمه جلال ستاري، تهران، حوزه هنري.
- تقيزاده، محمد، 1384، «نقش معنويت در ارتقاي کيفيت آموزش هنر»، مقالات اولين همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص165ـ 182.
- ـــــ ، 1381، «مقايسه مفهوم واژهها در عالم سنت و دوران مدرن»، پژوهش زبان و ادبيات فارسي، ش 1، ص53-76.
- خزايي، محمد، 1384، «مبادي آموزش هنر اسلامي (با تأکيد بر هنر نگارگري)»، مقــالات اولين همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص183 ـ190.
- داداشي، ايرج، 1388، «رويکرد سنتگرايان به هنر اسلامي»، مجموعه مقالات جستارهايي در چيستي هنر اسلامي، تهران، فرهنگستان هنر، ص169 ـ210.
- دورينگ، ژان، 1378، «آواز روح و وجه پنهان موسيقي»، ترجمه ساسان فاطمي، نامه فرهنگستان علوم، ش 14 و 15، ص141 ـ 185.
- رحيمي، سيامک، 1388، مطالعه تطبيقي در آداب تربيتي نگارگران گذشته و حال، پاياننامه کارشناسي ارشد رشته هنر اسلامي، دانشکده هنر، دانشگاه تربيت مدرس.
- سرمد، زهره؛ وزيري، مژده، 1376، «شاخصههاي كيفيت برنامههاي درسي در آموزش عالي»، علوم انساني دانشگاه الزهرا، ش24 و 25، ص151ـ 166.
- سريعالقلم، محمود، 1376، عقل و توسعهيافتگي، تهران، علمي و فرهنگي.
- صدري، مينا، 1396، «چالش در کارکرد تربيتي هنرهاي سنتي در مواجه با نظام آموزشي معاصر(غرب)»، تربيت اسلامي، ش 25، ص159 ـ143.
- صراف، مرتضي، 1370، رسائل جوانمردان، انجمن ايرانشناسي فرانسه، تهران، معين.
- عسگريكيا، فرشاد، 1382، «آموزش آكادميك هنر»، بيناب، ش 3 و 4، ص70ـ 75.
- غفاري، غلامرضا، 1383، جامعهشناسي تغييرات اجتماعي، تهران، آگرا.
- فردانش، هاشم، 1387، «سرفصلها و جايگاه آنها در برنامهريزي آموزش عالي كشور»، سخن سمت، ش 5، ص46ـ 49.
- فيوضات، ابراهيم، 1372، بررسي تحولات نظام استاد ـ شاگردي در ايــران، تهران، دانشگاه شهيد بهشتي.
- قليچخاني، حميدرضا، 1384، «معنويت در سرودههاي سلطان علي مشهدي و آسيبشناسي دانشجويان هنر»، مقالات اولين همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص203 ـ 214.
- قيومي بيدهندي، مهرداد، 1376، «رساله معماريه و معمار مسجد احمديه»، مجموعه مقالات نخستين همايش معماري مسجد (گذشته، حال، آينده)، تهران، دانشگاه هنر.
- ـــــ، 1384، «نظام آموزش معماري در دوران پيش از مــدرن بر مبناي رساله معماريه»، مقالات اولين همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص215ـ254.
- گنون، رنه، 1361، سيطره کميت و علائم آخرالزمان، ترجمه عليمحمد کاردان، تهران، مرکز نشر دانشگاهي.
- مباركي، پيمان، 1382، «گرفت و گيرهاي آموزش هنر در ايران»، بيناب، ش 3 و4، ص76ـ 85 .
- محمدزاده، مهدي، 1384، «آموزش و حيطه کيفي هنر»، مقالات اولين همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص263 ـ 272.
- مقنيپور، مجيدرضا، 1384، معرفي حِرف کهن شهر يزد (دستبافتهها) و بررسي وضعيت آنها در دوران گذار اجتماعي، رساله كارشناسي ارشد پژوهش هنر، دانشکده هنرهاي کاربردي، تهران، دانشگاه هنر.
- مهرمحمدي، محمود، 1387، «تحليلي بر سياست كاهش تمركز از برنامهريزي درسي در آموزش عالي: ضرورتها و فرصتها»، مجله آموزش عالي ايران، ج 1، ش3، ص1-18.
- نامور مطلق، بهمن، 1384، «مقدمه»، مقالات اولين همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص7 ـ 9.
- نديمي، حميد، 1375، «آموزش معماري، ديروز و امروز»، پژوهش و برنامهريزي در آموزش عالي، ش 13 و14، ص13ـ 46.
- نديمي، هادي، 1374، «آيين جوانمردان و طريقت معماران»، مجموعه مقالات کنگره تاريخ معماري و شهرسازي ارگ بم، تهران، ميراث فرهنگي.
- نصر، سيدحسين، 1375، هنر و معنويت اسلامي، ترجمه رحيم قاسميان، تهران، حوزه هنري.
- نصر، طاهره، 1386، هنر و هنر اسلامي، شيراز، نويد.
- نعيمايي، ايرج، 1384، «بررسي رابطه شيوههاي آموزشي و ارتباط آن با معنويت»، مقالات اولين همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص255 ـ 262.
- واعظ کاشاني سبزواري، 1350، فتوتنامه سلطاني، تهران، بنياد فرهنگ ايران.
- ياوري، حسين، 1384، «آموزش، معنويت و هنرهاي سنتي»، مقالات اولين همانديشي معنويت و آموزش هنر، تهران، فرهنگستان هنر، ص277 ـ 283.


