تربیت دوجنسیتی و چالشهای پیش رو
Article data in English (انگلیسی)
- 
- مقدمه
 
بهدنبال ارائه رويکردها و شيوههاي مختلف در عرصه تربيت، انتخاب و کاربست يک رويکرد تربيتي جامع که تمام نيازهاي زيستي و روحي و ديني فرد را در نظر داشته باشد، بااهميت جلوه ميکند. تربيت دوجنسيتي رويکردي تربيتي است، با هدف پرورش افرادي که صرفنظر از جنس زيستيشان، گسترهاي از رفتارها و ويژگيهاي زنانه و مردانه را در خود داشته باشند تا بتواند در موقعيتهاي مختلف، زنانه و مردانه رفتار کند. ازآنجاکه تربيت امري است که تمام ابعاد زندگي فرد را تحت تأثير قرار ميدهد، لازم است در انتخاب روش تربيتي دقت نظر داشت. ازاينرو پيش از انتخاب روش تربيتي بايد توجه کرد که آيا اين رويکرد تربيتي به نيازهاي اساسي، از جمله نیازهای جسمی، روحی و معنوی در انسان توجه داشته است؟ اهميت اين نیازها در زندگي بر کسي پوشيده نيست. بيتوجهي به ويژگيهاي زيستي، جسم انسان را تحت فشار ميگذارد و مشکلات جسمي را بهدنبال دارد؛ بيتوجهي به ويژگيها و نيازهاي روحي نيز ناراحتيها و اختلالهاي روحي را بهدنبال دارد و توجه نداشتن به اعتقادات ديني و معنوی نيز خواسته و ناخواسته دنيا و آخرت انسان را تحت تأثير قرار ميدهد و بهتبع، اثرات و عواقب آن نيز بيشتر خواهد بود. ازاينرو در اين پژوهش بهدنبال پاسخ اين پرسشيم که رويکرد تربيت دوجنسيتي با چه چالشهايي روبهروست؟ براي رسيدن به پاسخ، با استفاده از روش توصيفيـ تحليلي به بررسي منابع مرتبط در زمينه مطالعات زنان، روانشناسي و منابع روايي و ساير منابع مرتبط پرداختيم. نتايج بهدست آمده، در دو بخش تربيت دوجنسيتي و چالشهاي تربيت دوجنسيتي ارائه ميشود.
- 
- 1. مفهومشناسي
- 1-1. جنس و جنسيت
 
 
- 1. مفهومشناسي
جنس را در لغت، «مردي و زني» معنا کردهاند (دهخدا، 1377، ذيل واژه جنس؛ معين، 1375، ذيل واژه جنس). علماي لغت براي جنسيت، معناي «حالت و کيفيت جنس، رجوليت و انوثيت افراد» و برخي نيز معناي «زن و مرد بودن» را آوردهاند (دهخدا، همان؛ معين، همان).
به نظر ميرسد تفاوت در معناي لغوي جنس و جنسيت، به اين نکته برميگردد که جنس بهمعناي زن و مرد بودن است، ولي جنسيت حالت و کيفيت زن و مرد بودن را نشان ميدهد و به نوع رفتار فرد که زنانه يا مردانه باشد، برميگردد؛ به اين معنا که «جنسيت، نمود ويژگيهاي مردان و زنان در مواجهه با زندگي اجتماعي و فرهنگي از طريق اجتماعي شدن است» (سفيري و ايمانيان، 1394، ص18).
البته برخي بيان کردهاند: اصطلاح «جنس» بهمعناي تفاوتهاي زيستشناختي و کالبدشناختي ميان زنان و مردان است و «جنسيت» به تفاوتهاي روانشناختي و اجتماعي و فرهنگي بين زنان و مردان مربوط ميشود (گيدنز، 1384، ص192). در اين تعريف، آنجا که تفاوت جسمي بين زن و مرد مطرح است، از «جنس»، و جايي که تفاوتهاي رواني، اجتماعي و... در ميان باشد، از «جنسيت» استفاده ميشود.
برخي نيز معتقدند که جنس و جنسيت بايد بهطور مترادف بهکار برده شوند؛ زيرا جنبههاي بيولوژيکي و اجتماعي با يکديگر در تعاملاند و تشخيص و تميز بين اين دو دشوار است (کولومبرگ و في وش، 1377، ص18). در اين تحقيق «جنس» بهمعناي تفاوتهاي زيستي و «جنسيت» بهمعناي تفاوتهاي روانشناسي و اجتماعي تلقي ميشود.
- 
- 
- 2-1. هويت جنسي
 
 
- 
مفهوم «هويت» در لغت فارسي بهمعناي «شخصيت و ذات و وجود» (عميد، 1363، ذيل واژه هويت؛ معين، 1375، ذيل واژه هويت) آمده است. در اصطلاح روانشناسي، هويت يا خودپنداره بهمعناي تصويري است که هر فرد از خود دارد و با آن خود را از ديگران متمايز ميکند (آذربايجاني، 1378، ص114).
با توجه به ترکيب «هويت جنسي»، چنين تعريفي براي اين اصطلاح آمده است: «هويت جنسي، همانندسازي خود بهعنوان زن با گروه زنان و مرد با گروه مردان است؛ و معمولاً از ويژگيهاي فيزيکي که بهطور ژنتيکي انتقال يافته و ويژگيهايي که ما را مرد يا زن ميسازد، ناشي ميشود» (عليخاني، 1386، ص194).
در مورد اينکه فرد در چه دورهاي اين آگاهي و حس را کسب ميکند، بايد گفت: روانشناسان رشد معتقدند كه اولين گامها در اين زمينه از حدود دوسالگي آغاز ميشود و تا دوران پيش از دبستان بهصورت محدود شکل ميگيرد (کولومبرگ و في رش، 1377، ص1001).
اگر اين آگاهي بهصورت صحيح و مطابق با ساختار جنسي فرد باشد، «با ورود به دوره بلوغ که صفات ثانويه بيشتر آشکار ميشود، فرد بين تمايلات و صفات، با شناختي که از خود کسب کرده، هماهنگي مشاهده ميکند که باعث ميشود به شکل صحيح به ابراز هويت جنسي خود بپردازد و خود را ملزم ميداند به لوازم آن پايبند بماند» (علاسوند، 1391، ص83).
با عنايت به نکاتي که بيان شد، به نظر ميرسد دستيافتن به يک هويت جنسي که مطابق با سرشت انسان و ساختار زيستشناسي او باشد، از همان دوران کودکي مهم است تا فرد را در دوران بلوغ براي رسيدن به ثبات کمک کند و او را از سرگرداني دربارة هويت خود نجات دهد. از اين روست که صاحبنظران اين عرصه معتقدند: «ناتواني از ايجاد يک هويت جنسي مناسب، منجر به درهمريختگي و ضعف هويت فردي ميشود» (عليخاني، 1386، ص189).
- 
- 2. رويکرد تربيت دوجنسيتي
 
رويکرد تربيت دوجنسيتي روشي را براي ايفاي نقش جنسيتي پيشنهاد ميدهد که فرد صرفنظر از جنس بيولوژيک خود، مجموعهاي از رفتارهاي مردانه و زنانه را در خود داشته باشد. طرفداران تربیت دوجنسیتی معتقدند که مردانگی و زنانگی همیشه بهعنوان دو انتهای یک پیوستار معرفی شده است؛ درحالیکه میتوان آن را بهگونهای توصیف کرد که شکل جدیدی از نقش جنسی را پدید آورد (بم، 1974).
در توصيف تربيت دوجنسيتي گفته شده است:
پيشنهاد ميشود به جاي اينکه فرض شود مردانگي و زنانگي دو انتهاي يک پيوستار هستند که نزديک شدن به يکي به معناي دور شدن از ديگري است، بگوييم افراد ميتوانند هر دو صفت زنانه و مردانه را داشته باشند. اين طرز تفکر منجر به ايجاد مفهوم جنسيت دوگانه شد که به معناي وجود مقادير زيادي از خصوصيات مردانه و زنانه در يک نفر ميباشد. کسي که داراي جنسيت دوگانه است، ميتواند مردي باشد که قاطع (مردانه) و نسبت به احساسات ديگران حساس (زنانه) است؛ يا زني که برتريجو (مردانه) و علاقهمند به برقراري ارتباط (زنانه) است (منطقي،1390، ص386).
اين رويکرد به دنبال نظريه طرحواره جنسيتي مطرح شده است. طرحواره جنسيتي نيز ذيل بحث هويت جنسي شکل گرفته است. ازآنجاکه هويت جنسي زماني شکل ميگيرد که کودکان تصويري با مفاهيم مردانگي و زنانگي از خود دارند، ازاينرو جنسيت جزئي از خودپنداره آنها شده است. معمولاً کودکان در سنين بين چهار تا هفت سالگي چنين تصويري از خود دارند و بهتدريج ميفهمند که جنسيت بهعنوان يک ويژگي اساسي براي تعريف شناختي از هر کس بهکار گرفته ميشود. با شكلگيري اين شناختها، ادراکات فرد تحت تأثير آموختههاي او درباره جنسيت قرار ميگيرد. فرهنگ عامل مؤثري بر رشد و تحول جنسيت و آماده کردن مرجع براي شکلگيري طرحوارههاي جنسيتي بهشمار ميرود. کودکان افزون بر توانايي رمزگذاري و سازماندهي اطلاعات درباره جنسيت، در محيط اجتماعياي زندگي ميکنند که مردانگي و زنانگي در آن تعريف شده است. با رشد و تحول کودکان طرحوارههايي که شناخت آنها را درباره جنسيت جهت ميدهد، شکل ميگيرد که در پردازش اطلاعات و تنظيم رفتار آنها و تشکيل خودپنداره در بزرگسالي مؤثر است (ر.ك: يعقوبي، 1393، ص45-46)
مهمترين نظريه در زمينه طرحوارههاي جنسيتي نظريه شناختي است. طراحان اين نظريه معتقدند کودکان انگيزهاي دروني براي کسب علاقهها، ارزشها و رفتارهايي دارند که با ارزيابي شناختي آنها دربارۀ خودشان سازگار است. انديشمندان نظريه شناختي بر اين باورند که فرايند يادشده از 5/2 تا سهسالگي ـکه کودک هويت جنسي پايه را کسب ميکند ـ آغاز ميشود. تثبيت هويت جنسي زمينه را فراهم ميکند تا کودک درباره دو جنس آگاهيهايي را فراگيرد و اين آگاهيها مجموعههاي سازمانيافته از باورها و انتظارها دربارۀ مذکر و مؤنث را در ذهن کودک شکل ميدهد که طرح جنسيتي نام ميگيرد (بستان، 1394، ص50). در اين ديدگاه، کودک فعالانه در جستوجوي درک خويشتن و دنياي خود است؛ به عبارت ديگر، جامعهپذيري از نگاه کودک و فرايند تفکر او شکل ميگيرد (سفيري و ايمانيان، 1394، ص48).
کودکان در ذهن، نخست يک طرح ساده درونگروه ـ برونگروه را به دست ميآورند و طبق آن، اشيا، رفتارها و نقشهاي تفصيلي ناظر به کنش شکل ميگيرد که کودک براي انجام رفتارهاي گوناگون متناسب با جنسيت خود، به آنها نياز خواهد داشت. براي مثال، دختري که هويت جنسي پايه را کسب کرده، در آغاز ممکن است ياد بگيرد که خياطي براي دخترها و ساختن مدل هواپيما براي پسرهاست. وي سپس به دليل آنکه دختر است و ميخواهد متناسب با تصويري که از خود دارد رفتار کند، آگاهيهاي فراواني را درباره خياطي جمعآوري خواهد کرد تا به طرح خاص خودش دربارة جنس خودي بيفزايد و اين در حالي است که آگاهيهاي مربوط به ساختن مدل هواپيما را تا حد زيادي ناديده ميگيرد (بستان، 1394، ص51).
ساندرا بم (Sandra Bem)[1] از برجستهترين نظريهپردازان طرحواره جنسيتي، رويکرد تربيت دوجنسيتي را مورد توجه قرار داده است. طبق نظرية بم، ساختارهاي اجتماعي تبديل به طرحوارههاي ذهني و کليشههاي جنسيتي ميشوند و نقشهاي جنسيتي انعطافناپذير بهوجود ميآورند و گروههايي که هدف کليشههاي فرهنگي قرار ميگيرند، قدرت کمتري دارند. سوءتفاهمهايي را که از کليشههاي فرهنگي بهوجود ميآيند، بهسختي ميتوان تغيير داد. بر اساس اين رويکرد، به زنان کليشهاي نگريسته ميشود و آنها از مزاياي کمتري برخوردارند؛ در عين حال کليشهها زنان را بهطور دقيق بازنمايي نميکنند (يعقوبي، 1393، ص47).
آنچه بم در اين ديدگاه مطرح ميکند، اين است که کليشههاي جنسيتي از طرحوارهاي ذهني سرچشمه ميگيرد و باعث ميشود زنان از مزاياي کمتري برخوردار شوند و حقيقت زنان بهصورت واقعي منعکس نشود؛ ازاينرو طرحي را براي برهم زدن اين ساختار معرفي ميکند تا از ظلم به زنان کاسته شود و زنان و مردان از برابري برخوردار شوند.
او با ترکيب نظريههاي يادگيري اجتماعي و رشدي ـ شناختي در زمينة رشد هويت جنسيتي چهار سنخ عمده را معرفي ميکند؛ چهار سنخ شخصيتي مردانه، زنانه، نامتمايز و دوگانگي جنسي. شخصي که مردانگي زياد و ويژگيهاي زنانگي اندک دارد، داراي نقش جنسيتي مردانه است. شخصي که زنانگي زياد و ويژگيهاي مردانگي اندک دارد، داراي سنخ جنسيتي زنانه است. شخصي که در هر دو ويژگي ضعيف است، واجد سنخ شخصيتي نامتمايز است. آندروژن يا دوجنسيتي کسي است که صفات زيادي از ويژگيهاي مردانه و زنانه را دارد (خدارحيمي و ديگران، 1379، ص18). دوجنسيتي (دوگانگي جنسي) باعث ميشود زنان و مردان از ويژگيهاي زنانه و مردانه برخوردار باشند و برهمزنندة کليشههاي جنسيتي است.
بم معتقد است در فرهنگهايي مانند جامعه آمريکايي بهدليل تقويت تمايزات جنسي، کودکان ميآموزند از جنسيت براي تجزيه و تحليل تجربهها و اطلاعات جديد خود استفاده کنند. «از ديد بم، شخصيت جنسيتيشده چيزي فراتر از مجموعهصفات مردانه يا زنانه است و همچنين راهي براي نگريستن به واقعيتي است که آن صفات را در خلال يک عمر زيرساخت خود توليد و بازتوليد ميکند» (سفيري و ايمانيان، 1394، ص49). بنا بر ديدگاه بم، فردي که ذهن او دربارة جنسيت شکل کليشهاي به خود گرفته است، صرفاً يک فرد با دستهاي از صفات و ويژگيها نيست؛ بلکه نوعي نگرش است که علاوه بر تحکيم اين نوع تفکر، به شکل مستمر توليدات جديدي را هم بهدنبال دارد؛ به اين معنا که اين نوع نگرش بهصورت فعالانه به توليد و گسترش نگرشهايي جديد با همان رويکرد ميپردازد. دو ويژگي «قطبي بودن جنسيت» و «مذکرمحوري» از ويژگيهاي طرحواره جنسيتياند که بم دربارة آن سخن ميگويد. طبق اين نظريه، جامعه آمريکا بر قطبي بودن جنسيت تأکيد دارد و معتقد است آنچه براي زنان پذيرفتني و شايسته است، براي مردان پذيرفته نيست و برعکس. همچنين دوري کردن از استاندارهاي زنانگي و مردانگي غيرطبيعي يا غيراخلاقي است. از نظر بم، اين تصورات بخشي از طرحواره جنسيتي درونيشدة افراد است. نتایج تحقیقات نیز این امر را تأیید میکند (آرني، 1993؛ باربارا، 1978؛ بم، 1981).
ويژگي ديگر طرحواره جنسيتي در جامعة آمريکا مذکرمحور بودن است. مردمحوري به باوري اشاره دارد که مردان و مردانگي بر زنان و زنانگي برتري دارند. بنابراين، کودکان افزون بر اينکه طرحواره جنسيتياي را که مردان و زنان را ذاتاً متفاوت تعريف ميکند، دروني ميسازند، ممکن است ياد بگيرند اگر پسري با عروسک بازي کند، بايد مسخره شود؛ درحاليکه اگر دختري با کاميون بازي کند، بايد تحسين شود (همان، ص50). بم تأکيد ميکند که والدين بايد سعي کنند در مورد کودکان خود عليه پردازش بر اساس طرحواره جنسيت مصونيت ايجاد کنند تا مقاومت آنان در برابر درسهايي که از جامعه ميگيرند، بالا برود. البته لازم به يادآوري است که هنوز پيشنهادهاي بم بهصورت تجربي از نظر اثرشان روي نقشآموزي جنسي مورد آزمون قرار نگرفتهاند (منطقي، 1390، ص387). براي رسيدن به چنين هدفي، دستورالعملها و راهکارهايي از سوي بم ارائه شده است که به آنها اشاره ميشود:
الف) يکي از راهکارهاي پيشنهادي بم به والدين براي کمرنگ کردن اثر کليشههاي جنسيتي اين است که آنها رفتارهاي خود را به شيوهاي تنظيم کنند كه وظايف مردانه و زنانه بين پدر و مادر تقسيم شود و قابل تفکيک نباشد؛ به اين معنا که کارهايي را که معمولاً مادر انجام ميدهد، مثل حمام کردن و تعويض جاي کودک به عهده پدر و مادر باشد و اختصاص به مادر نداشته باشد.
ب) والدين به کودکان دختر و پسر براي بازي، اسباببازيهاي هر دو جنس را بدهند؛ يعني هم عروسک و هم کاميون در اختيار دختر و پسر قرار دهند.
ج) بايد موقعيتهايي را فراهم کرد تا کودکان، زنان و مردان را در مشاغلي که بهطور سنتي به آنان اختصاص ندارد، ببينند؛ مثلاً زني را که راننده کاميون است يا مردي را که آشپزي ميکند، ببينند.
د) در مورد کتاب و برنامههاي تلويزيون از مواردي استفاده شود که بر قالبهاي جنسيتي تأکيد نميکنند. حتي والدين ميتوانند با تغيير تصاوير کتابهاي داستان، اين قالبهاي جنسيتي را براي کودکان تغيير دهند؛ مثلاً براي راننده مرد کاميون که در تصاوير يک کتاب داستان وجود دارد، موي بلند بکشند تا زن به نظر برسد.
ه) والدين بايد تأکيد کنند که ساختار بدن و دستگاه توليد مثل ويژگيهاي اساسياي هستند که مرد را از زن متمايز ميکنند. اين امر باعث ميشود اهميت کليشههاي فرهنگي و سنتي جنسيتي مثل شغل، رفتار، لباس و غيره کمتر شود.
و) والدين براي جايگزيني طرحوارههاي جنسيتي، از طرحوارههاي نسبيت فرهنگي استفاده کنند. طبق اين طرحواره، افراد مختلف باورهاي مختلف دارند؛ ازاينرو با استفاده از آن ميتوان به کودکاني که در مدرسه يا در برنامههاي تلويزيون با کليشهها مواجه ميشوند، آموخت که اين هم نوعي تفکر است که مربوط به اين فرد است و دليلي ندارد که همه از آن تبعيت کنند.
ز) والدين ميتوانند براي کودکاني که به مدرسه ميروند، توضيح دهند افسانههايي که اطرافيان و رسانههاي جمعي به آنان ارائه ميکنند (شاهزاده خانم بايد در خانه بماند تا شاهزادهاي بيايد و او را با خود ببرد)، نهتنها متفاوت با ديدگاه خانوادهشان، بلکه اشتباه است. کودکاني که با رويکرد دوجنسيتي آشنايند، فعالانه با محدوديتهايي که افراد داراي طرحواره جنسيت ميخواهند به آنان تحميل کنند، مقابله ميکنند (رک: منطقي، 1390، ص387 -388).
بم معتعقد است پدر و مادر با بهکار بستن اين راهکارها ميتوانند فرزندان خود را با رويکرد تربيت دوجنسيتي پرورش دهند و کليشههاي جنسيتي را در ذهن فرزندانشان از بين ببرند.
در مجموع، طبق تربيت دوجنسيتي براي رفع ستم از زنان، بايد دختر و پسر بدون توجه به کليشههاي جنسيتي که در جامعه وجود دارد و صرفنظر از جنس زيستيشان پرورش يابند و بتوانند بهصورت مساوي نقشهاي زنانه و مردانه را در موقعيتهاي زنانه و مردانه ايفا کنند.
- 
- 3. چالشهاي پيش روي تربيت دوجنسيتي
 
پس از آشنايي با تربيت دوجنسيتي، توجه به نقد و ارزيابي، اين زمينه را فراهم ميکند تا بتوانيم به تأثير اين رويکرد بر هويت جنسي آگاه شويم. بنابراين لازم است به زمينههايي که ممكن است اين رويکرد تربيتي را دچار چالش كنند، توجه شود. ازاينرو در اين مبحث، چالشهاي تربيت دوجنسيتي در ابعاد زيستي و روانشناختي و ديني بررسي ميشود.
تفاوت زيستي بين زن و مرد، از جمله تفاوتهايي است که آشکارا براي همه قابل فهم است. به عبارت ديگر، وجود تفاوت بين زن و مرد از لحاظ جسمي انکارناشدني نيست. اين نکته که ساختار جسمي و روحي زن و مرد بهگونهاي است که هركدام براي انجام برخي امور شايستگي بيشتري دارند، در جوامع علمي هم به اثبات رسيده است. در يکي از مطالعاتي که انجام شده است، پژوهشگران به اين نتيجه رسيدند که اگر زنان بخواهند مانند مردان کارايي داشته باشند، لازم است مانند آنها ورزيده باشند و مقدار چربي بدنشان از پانزده درصد کمتر باشد. در اين صورت، اغلب عمل تخمکگذاري متوقف ميشود و نازايي پيش ميآيد. بنابراين همساني زنان با مردان به کاهش باروري ميانجامد که در اين صورت، اميد به بقاي بشر از دست ميرود (لنسکي و لنسکي، 1374، ص165).
همچنين کارکردهاي دروني و هورموني بدن زن و مرد نيز به اثبات رسيده و روشن شده است که هورمونها در مردان و زنان موجب بروز صفات زنانه و مردانه ميشوند؛ براي مثال، هورمون تستوسترون که هورموني مردانه محسوب ميشود، باعث ايجاد حالت تهاجمي و پرخاشگري ميشود و هورمون اکسيتوسين در زنان موجب تسهيل فرايند زايمان و ترشح شير مادر ميشود (ر.ک: هينسون و ديگران، 1390، ص111-140).
البته تحقيقات و مطالعات زيادي دربارة عملکرد جسمي و روحي زنان و مردان انجام شده که نشانگر تناسب جنسيت و نقشهاي جنسيتي است که در جاي خود قابل توجهاند.[2]
تمام اين تفاوتها نشانهاي از تفاوت نقش زن و مرد است که بايد رعايت شود تا هر کدام از زن و مرد به سعادت و کمال خود دست يابد. اين تفاوت در جسم، مسئوليت و وظيفهاي جداگانه براي هر کدام ايجاد ميکند تا مسير رسيدن به هدف اصلي، يعني سعادت و کمال، با موفقيت طي شود.
يکي از مهمترين جنبههاي وجودي انسان، بُعد روح و روان اوست. اشاره به تفاوتهاي روانشناختي بين زن و مرد از آن روي داراي اهميت است که نشانههايي از اقتضائات روحي زن و مرد است که زمينة فعاليتهاي اجتماعي و خانوادگي و شخصي او را فراهم ميکند. تحقیقات نیز نشان میدهد كه هویتیابی جنسی و سازگاری با جنس فیزیولوژیک باعث سلامت روان میشود (كارول و ديگران، 2017).
ما معتقديم كه زن و مرد به واسطه هدف آفرينش و مسئوليتهايي که در نظام خلقت براي آنها در نظر گرفته شده است، تفاوتهاي روانشناختي با هم دارند. تأييد این اختلافات و تفاوتهاي روحي و روانشناختي باعث ميشود تا رويکرد تربيت دوجنسيتي به چالش کشيده شود؛ زيرا از دو فرد که زمينههاي روحي متفاوت دارند، نميتوان توقع داشت که در شرايط مساوي عکسالعمل يكساني داشته باشند يا برخوردهاي يکساني را از آنها انتظار داشت.
بهدنبال مطالعاتي که بين دو جنس صورت گرفته است، تفاوتهاي قابل توجهي در بعد روحي و رواني بين زن و مرد به اثبات رسيده که انديشمندان منصف و بيغرض به اين تفاوتها اذعان داشته و به آن تصريح کردهاند و ميگويند: تفاوت زن و مرد، بنا بر تحقيقات انجامشده، ناشي از بيولوژي انسان است و سرچشمه اين تفاوت مغز انسانهاست. «ما متفاوت هستيم؛ چراکه مغز ما متفاوت ساخته شده است و به اين وسيله جهان را متفاوت از يکديگر تجربه ميکنيم و ارزشگذاري ميکنيم و اولويتبندي متفاوتي داريم. نه بهتريم و نه بدتر؛ بلکه متفاوتيم» (پيس، آلن و باربارا، 1388، ص40).
از جمله اين انديشمندان، جان گري، نويسنده مشهور کتابهاي روانشناسي در زمينة خانواده و روابط زناشويي است. ايشان پس از بيان برخي واکنشها و برداشتهاي متفاوت زن و مرد در موقعيتها و شرايط برابر، ميگويد: «درک اين تفاوتها، احترام به احساسات همسرمان و حمايت از يکديگر را آسانتر ميکند» (گري، 1382، ص21). وي با اعتراف به اينکه بين زن و مرد از لحاظ روحي و رواني تفاوت وجود دارد، تأکيد ميکند که درک اين تفاوتها باعث احترام به احساسات طرف مقابل و درعينحال زمينهساز حمايت از يکديگر است. اگرچه وي در حيطه خانواده اين مطلب را ميگويد، ولي قطعاً اين اختصاص به زن و شوهر ندارد و به جنس زن و مرد بازميگردد. توجه به اين تفاوتها، در مجموعه خانواده بيشتر نمود خواهد داشت و بازخورد آن بهصورت منفي و مثبت نيز بيشتر خواهد بود.
در ادامه به برخي از اين تفاوتها که در تربيت دوجنسيتي ناديده گرفته شدهاند، اشاره ميشود.
- 
- 
- 
- 1-2-3. تفاوت در يادگيري
 
 
- 
 
- 
طبق تحقيقات انجامشده، صاحبنظران معتقدند:
سبکهاي يادگيري بين دو جنس متفاوت است. مردان در ادراکهاي بينايي و لمسي نسبت به زنان بهتر هستند و به تحرک بيشتري نياز دارند و در محيطهاي غيررسمي عملکرد بهتري دارند. زنان بيشتر شنيداري هستند و به هنگام مطالعه، به مکان خلوت نياز دارند. در محيطهاي رسمي عملکرد بالاتري از خود نشان ميدهند. زنان در يادگيري بيشتر همدردي و همکاري نشان ميدهند و با دقت بيشتري به موضوعات گوش ميدهند (شمس اسفندآباد، 1393، ص94 و 93).
در پژوهشي ديگر دربارة نحوة رويارويي زنان و مردان با عقايد جديد آمده است: زنان از طريق همانندسازي با فردي که عقيده متفاوتي را بيان ميکند، به استدلالها و ديدگاههاي جديد که مطرح شده است، پي ميبرند. در مقابل، معمولاً مردان بيدرنگ با زير سؤال بردن و بحث و جدل دربارة عقيدة جديد، به کسب اطلاعات دربارة آن ميپردازند (همان، ص176).
تفاوت در يادگيري نشان از اين دارد که براي تربيت هر کدام از جنسهاي زن و مرد بايد روشهاي متناسب با آنها را اختيار کرد تا نتيجه مناسب حاصل شود؛ درحاليکه تربيت دوجنسيتي، نهتنها به روشهاي متفاوت در آموزش توجهي ندارد، بلکه تأکيد ميکند بايد آموزش جنس مذکر و مؤنث در تمام ابعاد بهصورت کاملاً يکسان باشد.
- 
- 
- 
- 2-2-3. تفاوت در علايق و انگيزهها
 
 
- 
 
- 
يکي از مهمترين تفاوتهاي زن و مرد، در زمينة علايق و انگيزههاي آنهاست. علت اهميت اين ويژگي روانشناختي در اين است که متخصصان امر، علايق هر کس را زمينهساز قابليتها و استعدادهاي او دانسته، انتخاب شغلي او را از اين امر منشعب ميدانند. همچنين اين امر تأثير زيادي در انطباق و سازش فرد در زندگي دارد (پيره، 1377، ص104).
طبق تحقيقي که در ميان دختران و پسران صورت گرفته، اين نتيجه به دست آمده است که بازيهاي مورد علاقة پسران بازيهايياند که تحرک و فعاليت زيادي دارند و حالت مسابقه و رقابتي داشته، مستلزم صرف انرژي و نيروي بدني زيادياند. در مقابل، دختران از بازيهاي کمتحرک و آرام استقبال ميکردند. همچنين موضوعات مورد علاقة پسران، داستانهاي پرحادثه و سفرنامهها و اکتشافات ارزيابي شده است و دختران نيز داستانهاي عاشقانه و شرح فعاليتهاي کاملاً زنانه را دنبال ميکردند (همان، ص108). همچنين علايق زيباشناسي اجتماعي و ديني زنها بيشتر از مردهاست. مردها معمولاً به امور سياسي و تئوري علاقهمندند و تأثير تلقين دربارة آداب و رسوم اجتماعي و ضوابط اخلاقي بر زنها بيشتر است (گنجي، 1389، ص195).
با توجه به تأثير علايق و انگيزهها در سرنوشت و شرايط شغلي و ميزان سازگاري افراد با محيط و شرايط، براي اينکه افراد بتوانند در کار و زندگي خود بهترين عملکرد را داشته باشند، بايد به علايق آنها توجه كرد. تجويز تربيت يکسان و شرايط و مشاغل و حتي شرايط يکسان در يک شغل، با علايق متفاوت دختران و پسران سازگاري ندارد و به عملکرد آنها لطمه ميزند؛ و در مواردي هم که شخص با انعطاف بيشتر خود را با شرايط منطبق کند، احتمال آسيبهاي روحي بهسبب تحمل شرايطي که با روحيه او سازگار نيست، زياد است.
- 
- 
- 
- 3-2-3. تفاوت در حرمت خود
 
 
- 
 
- 
«حرمت خود» ارزيابي شخص دربارة خودش است. به عبارت ديگر، حرمت خود به ميزان ارزشي که فرد براي خود قائل است، بستگي دارد (آذربايجاني و ديگران، 1387، ص119). افراد براي قضاوت دربارة خود به بررسي نحوة کنار آمدن با استانداردها و ارزشهاي مورد نظرشان و همچنين مقايسه عملکرد خود با ديگران ميپردازند.
حرمت خود، احساس فرد درباره خودش است که بر همة افکار، ادراکات، هيجانات، آرزوها، ارزشها و اهداف وي اثر ميگذارد. حرمت خود، مانند سپر محافظ در رويارويي با فشارهاي رواني عمل ميکند و فرد را در مقابل فشارهاي منفي حمايت ميکند. بنابراين افرادي که «حرمت خود» بالايي دارند، با تهديدها و وقايع فشارآور بيروني بهتر روبهرو ميشوند و در مقابل اين فشارها دچار ازهمپاشيدگي سازمان رواني نميشوند. افراد با حرمت خودِ بالا، اهداف بالاتري انتخاب ميکنند؛ کمتر از اضطراب رنج ميبرند و در برابر استرس کمتر حساساند؛ احساس کنترل بيشتري در زندگي دارند و کمتر از احساس درماندگي رنج ميبرند؛ و به جستوجو و درگير شدن با مسائل اطرافشان تمايل بيشتري نشان ميدهند. تحقيقات انجامشده در زمينة «حرمت خود» ميان زنان و مردان، حاکي از آن است که زنان نسبت به مردان از حرمت خودِ پايينتري برخوردارند (ر.ک: شمس اسفندآباد، 1393، ص118 و117). اهميت اين امر زماني خود را نشان ميدهد که توصيه ميشود براي ايجاد حرمت خودِ بالا، افراد در محيطي قرار بگيرند که در آن احتمال موفقيت، بسيار بيشتر از احتمال شکست باشد (همان، ص115).
با توجه به رويکرد تربيت دوجنسيتي، زنان و مردان بايد شرايط برابر داشته باشند. بنابراين زنان که حرمت نفس پايينتري دارند، بايد در برابر مردان به رقابت و همکاري بپردازند. با توجه به روحية برتريجويي مردان كه از هر موقعيت براي رقابت در کسب موقعيتهاي برتر استفاده ميکنند (همان، ص176)، قابل تصور خواهد بود که زنان فشار روحي بيشتري را تحمل ميکنند تا بتوانند در رقابت با مردان به موفقيت دست يابند.
بايد اين نکته را هم افزود که در تربيت دوجنسيتي، زنان براي حفظ حرمت خود شرايط سختتري را تحمل ميکنند؛ زيرا حرمت نفس پايينتري نسبت به مردان دارند؛ و از طرفي، قرار گرفتن در شرايطي که احتمال شکست و ناکامي وجود داشته باشد، باعث تضعيف حرمت نفسشان ميشود. ازاينرو در شرايط مساوي و برابر با رقباي خود قرار ندارند.
- 
- 
- 
- 4-2-3. تفاوت در احساسات و هيجانات
 
 
- 
 
- 
تفاوت در هيجانات و احساسات بين زن و مرد، امري است که بهصورت عيني قابل مشاهده است و در تحقيقات علمي نيز بر آن تأکيد شده است. بر اساس مطالعات انجامشده بر روي کودکان دختر و پسر ميتوان گفت که دختران سادهتر از پسران برانگيخته ميشوند و راحتتر گريه ميکنند و ميخندند. به عبارت ديگر، دختران زودتر احساسات و هيجاناتشان برانگيخته ميشود و بهراحتي آن را بروز ميدهند. آزمونها و فهرستهاي شخصيت تأييد ميکنند که هيجاني بودن بيشتر، ويژگي جنس زن است. در تحقيقات اين نتيجه به دست آمد که زنان هيجانيتر و ملايمترند و از علايق حس بيشتري برخوردارند. همچنين زنان و مردان در واکنشهاي احساسي خود در موقعيتهاي مشابه، از نظر کيفي و کمي با هم متفاوتاند (ر.ک: پيره، 1377، ص124و 123). همچنین طبق مطالعات انجامشده در مواجهه با حوادث، زنان اضطراب و نگرانی بیشتری متحمل میشوند و در چنین مواقعی نیز زنان بيش از مردان از راهکارهای مقابله با اضطراب استفاده میکنند (كيت و ديگران، 2019).
بنابراين زنان و مردان در زمينة احساسات، در موقعيت و شرايط برابر قرار ندارند و رويکرد تربيت دوجنسيتي که براي زنان و مردان يک رويکرد تربيت را در نظر ميگيرد و از آنها توقع عملکرد واحد را دارد، اين تفاوتها را ناديده ميگيرد و شايد براي آن اهميتي قائل نبوده است؛ درحاليکه هيجانات و احساسات و نحوة ابراز و پاسخگويي به آنها در عملکرد و رفتار هر فرد اثر ميگذارد و گاهي معرف شخصيت افراد نيز ميشوند. ازاينرو چگونه ميتوان از مردي که احساسات خود را بهسادگي ابراز نميکند يا بهسادگي احساساتش برانگيخته نميشود، توقع داشت مانند مادر مهرباني که با کمترين حرکت نوزادش به هيجان ميآيد و احساسات خود را ابراز ميکند، رفتار کند؟ يا از زني که سرشار از هيجان و احساس است، در موقعيتهاي حساس و هيجانانگيز توقع داشت كه هيجانات خود را سرکوب کرده، مردانه رفتار کند؟ ابراز اين رفتارها، اگرچه ممکن است، ولي کاملاً مخالف سرشت بشري است و ناخواسته اثرات نامطلوب را بهدنبال خواهد داشت.
ناکامي، اضطراب، تعارض و فشار رواني، از کمترين اثرات ناديده گرفتن و سرکوب تواناييها و احساسات و عواطفاند؛ حتي در برخي موارد ممکن است اين امر به بيماريهايي مانند حساسيتها، سردردهاي ميگرني، فشارخون، ناراحتيهاي قلبي و زخمهاي گوارشي بينجامد (اتکينسون و ديگران، 1371، ص165). از اين روست که براي حفظِ سلامتِ رواني توصيه ميشود افراد احساسات و عواطف و هيجانات خود را بپذيرند و از سرکوب آنها خودداري کنند و بهصورت منطقي و قابل قبول به ابراز احساسات خود بپردازند. اين امر به قدري اهميت دارد که حتي در مورد هيجانهاي ناخوشايند نيز توصيه ميشود كه فرد براي تخيله و برونريزي، از يک واکنش بهنجار استفاده کند؛ مثلاً زماني که از دست رئيس خود عصباني است و عاقلانه نيست که بر سر او فرياد بزند، با استفاده از روشهاي ديگر، مثل ضربه زدن به توپ يا پيادهروي، اين هيجان را تخيله کند (همان، ص308).
البته اين مواردي که برشمرده شد، تمام تفاوتهاي روانشناختي بين زن و مرد نيست که در تربيت دوجنسيتي ناديده گرفته شدهاند؛ ولي از جمله مهمترين مواردياند که براي زنان و مردان چالشهاي اساسي به وجود خواهند آورد.
از مهمترين چالشهايي که تربيت دوجنسيتي با آن روبهروست، چالشهاي ديني است. لازم است رويکرد تربيت دوجنسيتي با جزئيات تمام با معيارهاي اسلامي سنجيده شود و ديدگاه اسلام دربارة اين رويکرد تبيين شود؛ اما آنچه در اين فرصت به آن ميپردازيم، چالشهايي است که اين رويکرد با روايات ديني بهعنوان مرجع دستورات و احکام ديني روبهروست. در اين زمينه ميتوان به چند دسته از روايات اشاره کرد:
- 
- 
- 
- 1-3-3. رواياتي که بين نحوۀ برخورد و تربيت دو جنس تفاوت قائل شدهاند
 
 
- 
 
- 
در روايت نقل شده است فردي از امام صادق دربارة زينت با طلا سؤال کرد و امام در پاسخ چنين فرمودند: «نَعَمْ النِّسَاءَ وَ الْجَوَارِيَ فَأَمَّا الْغِلْمَانُ فَلَا؛ براي زنها و كنيزها و دخترها آرى؛ اما براي پسربچهها نه» (حر عاملي، 1409، ج5، ص104). در اين روايت، زينت به طلا به زنان و دختران اختصاص داده شده است و پسران و مردان از آن منع شدهاند.
در روايت نبوي ديگري دربارة رفتار با دختران چنين نقل شده است: «قَالَ رَسُولُ اللَّه مَنْ دَخَلَ إِلَى السُّوقِ فَاشْتَرَى تُحْفَةً... وَ لْيَبْدَأْ بِالْإِنَاثِ قَبْلَ الذُّكُورِ...؛ هر كس به بازار رود و هديهاى بخرد... در دادن هديه، نخست از دختران شروع كند...» (صدوق، 1376، ص577). اين روايت نيز رويکرد خاصي از رفتار را توصيه ميکند که نشانگر نگاه متفاوت در تربيت دو جنس است و حاکي از توجه تعاليم وحياني اسلام به تفاوت دو جنس است.
- 
- 
- 
- 2-3-3. رواياتي که برخي امور و صفات را به يک جنس اختصاص دادهاند
 
 
- 
 
- 
از امام باقر نقل شده است که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ يَجْعَلِ الْغَيْرَةَ لِلنِّسَاءِ... إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ تَعَالَى الْغَيْرَةَ لِلرِّجَال؛ خداوند براى زنان غيرت ننهاده...؛ خداوند غيرت را براي مرد قرار داده است» (صدوق، 1385، ج2، ص505). در اين روايت، به ويژگي غيرت اشاره شده است که از صفات مخصوص مردان محسوب ميشود. در روايت ديگر چنين نقل شده است: «خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْل؛ بهترين خصلتهاى زنان بدترين خصلتهاى مردان است: كبر، بخل، ترس» (ليثى واسطى، 1376، ص244). اين روايت به ويژگيهايي اشاره دارد که براي زنان مناسب است؛ ولي براي مردان عيب و نقص محسوب ميشود.
- 
- 
- 
- 3-3-3. رواياتي که تشابه دو جنس به يکديگر را نکوهش کردهاند
 
 
- 
 
- 
در برخي روايات که نشانههاي آخرالزمان را برشمردهاند، از پيامبر اسلام نقل شده است:
إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ الْقِيَامَةِ إِضَاعَةَ الصَّلَاةِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ وَ الْمَيْلَ مَعَ الْأَهْوَاءِ... يَشَّبَّهُ الرِّجَالُ بِالنِّسَاءِ وَ النِّسَاءُ بِالرِّجَالِ وَ يَرْكَبْنَ ذَوَاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ فَعَلَيْهِمْ مِنْ أُمَّتِي لَعْنَةُ اللَّهِ؛ از نشانهها و علامات برپا شدن قيامت چند چيز است: مهمل گذاشتن و وانهادن نماز، پيروى نمودن از خواستههاى نفسانى، ميل نمودن به هواها... مردان به زنان شباهت پيدا كنند و زنان به مردان، زنان بر زينها سوار شوند. پس لعنت خدا بر اين گروه از امت من باد (فيض کاشاني، 1371، ص328).
در اين روايت، پيامبر دربارة احوال مردم در آخرالزمان سخن ميگويند که چگونه از اصل دين فاصله ميگيرند و دستورات اسلامي را ناديده ميگيرند. يکي از اين موارد، تشبه زنان و مردان به يگديگر است. با توجه به تعبير آخر پيامبر که آوردهاند: «فَعَلَيْهِمْ مِنْ أُمَّتِي لَعْنَةُ اللَّه»، معلوم ميشود که اين رفتار مورد پذيرش اسلام نيست.
در روايتي از امام علي نيز نقل شده است که فرمودند: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ يَقُول لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَشَبِّهِينَ مِنَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ، وَ الْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ النِّسَاءِ بِالرِّجَال؛ شنيدم رسول خدا ميفرمود: خدا لعنت کند مرداني را که خود را شبيه زنان ميکنند و زناني را که خود را شبيه مردان ميسازند» (صدوق، 1385، ص602). با توجه به صراحت روايت، تشابه زنان به مردان و مردان به زنان، از نظر ديني کار ناشايستي محسوب ميشود.
از مجموع اين روايات بهدست ميآيد که در نگاه اسلامي، تربيت يکسان دو جنس پذيرفته نيست و رفتار متناسب با جنسيت، مورد تأکيد و تأييد اسلام است. در روايتي از امام باقر نقل شده است:
تَقَاضَى عَلِيٌ وَ فَاطِمَةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فِي الْخِدْمَةِ، فَقَضَى عَلَى فَاطِمَةَ بِخِدْمَةِ مَا دُونَ الْبَابِ، وَ قَضَى عَلَى عَلِيٍّ مَا خَلْفَهُ. قَالَ: فَقَالَتْ فَاطِمَةُ: فَلَا يَعْلَمُ مَا دَاخَلَنِي مِنَ السُّرُورِ إِلَّا اللَّهُ بِإِكْفَائِي رَسُولُ اللَّهِ تَحَمُّلَ رِقَابِ الرِّجَال؛ على و فاطمه از رسول خدا تقاضا كردند كه آن حضرت كارها را بينشان تقسيم كند. پيامبر انجام كارهاى داخل خانه را به عهده فاطمه نهاد و امور خارج از منزل را به عهده على گذاشت. امام باقر فرمود: فاطمه مىگفت: هيچ كس جز خداوند نمىداند كه من چقدر خوشحال شدم از اينكه رسول خدا كارهاى بيرون از خانه را به عهده من قرار نداد و مرا از مراوده با مردان نجات داد (حميرى، 1413ق، ص52).
با دقت در اين روايات ميتوان فهميد که تأکيد بر نقش جنسي مطابق با جنسيت، مورد تأکيد اسلام است؛ ولي اجباري در آن نيست. براي مثال، آنجا که پيامبر کارها را بين حضرت علي و حضرت زهرا تقسيم کردند، حضرت زهرا ميفرمايد خوشحال است که مجبور نيست با مردان در ارتباط باشند. از اين کلام برميآيد که منع کامل در اين زمينه نيست؛ ولي بهترين وضعيت همان است که زن در ارتباط با نامحرمان نباشد؛ به اين معنا که ارتباط با نامحرم، هرچند با رعايت تمام مرزها و حريمها باشد، باز هم براي امنيت روحي جامعه، بهويژه زن، مخاطرهآميز است.
صرفنظر از آسيبهاي روحي و جسمي که ممکن است رفتارهاي مخالف با جنسيت براي زن و مرد به دنبال داشته باشد، اين احتمال وجود دارد که ايفاي نقشها، موجب تغيير خلقوخوي آنها شود و اين امر بر نقشهاي اساسي متکي به جنس زيستي او تأثير بگذارد.
در تحقيقات علمي نيز به اين نتيجه رسيدهاند که «از ميان تفاوتهايي که بين دوجنس ديده ميشود، برخي ناشي از يادگيري اجتماعي و برخي نيز ناشي از آمادگيهاي زيستشناختي آنهاست؛ اما حتي تفاوتهايي که مبناي زيستشناختي دارند، ممکن است بر اثر يادگيري تغيير کنند» (اتکينسون و ديگران، 1371، ص167)؛ يعني نقشهاي جنسيتياي که مطابقِ ساختار زيستشناختي انسانها هم هست، ممکن است با آموزش تغيير کند؛ مثلاً مردها که از روحيۀ خشنتري نسبت به زنان برخوردارند، با آموزش، مربيان خوبي براي پرورش و تربيت نوزادان و کودکان بشوند يا زنان که از قدرت بدني بالايي برخوردار نيستند، با تمرين و ممارست بتوانند از پس کارهاي سنگين برآيند.
اينها نکاتي است که در رويکرد تربيت دوجنسيتي قابل مشاهدهاند. براي مثال، زنان در اين رويکرد آموختهاند که بايد رفتارهاي مردانه و زنانه داشته باشند؛ ازاينرو تصور ميکنند ميتوانند تحصيلات عالي داشته باشند و مانند مردان کار با درآمد مناسب داشته باشند و در کنار آن فرزنداني هم داشته باشند که زماني را نيز شخصاً براي رسيدگي به آنها در کنارشان باشند. البته اين تصور دختران جوان پيش از ورود به بازار کار و ميدان زندگي است؛ اما آنچه اين دختران جوان از آن بهصورت ناخودآگاه پرهيز ميکنند، اين است که چنين تصويري تا رسيدن به حقيقت فاصله بسياري دارد (دمارنف، 1390، ص93).
حقيقت امر اين است که دختران و زنان جوان براي رسيدن به اهداف و آرزوهاي شخصي خود و براي اينکه از ميدان رقابت جا نمانند، ميکوشند که ازدواج و مادري را به تأخير بيندازند؛ اما از اين نکته غافل ميشوند که ساختار زيستي بدنشان بيوقفه فعاليت ميکند و زمان و توان مناسب فرزندآوري را از دست ميدهند. آنها غافل از اين هستند زماني که از نظر مالي و شغلي به ثبات دلخواه ميرسند، زمان مناسب فرزندآوري را از دست دادهاند و به بيان ديگر، «امروزه زن بالاي 35 سال با ترس در مسابقهاي مأيوسانه با زمان مواجه ميشود. اي کاش بهجاي اينکه فکر کند هميشه جوان ميماند، يک روز بيدار ميشد و ميفهميد که او نيز همانند همه انسانها ناگريز پير خواهد شد» (گرانت، 1394، ص21). در حقيقت، با اين فکر که هميشه براي فرزنددار شدن فرصت هست، دختران و زنان جوان به سمت تحصيل و اشتغال که امري زمانبر است، سوق داده ميشوند؛ درحاليکه تحصيل و اشتغال امري نيست که دايرمدار سن و سال خاصي باشد؛ درحاليکه زمان فرزندآوري محدود است و زمان خاصي بهعنوان بهترين زمان براي مادر و فرزند در زندگي وجود دارد که بعد از آن احتمال خطر براي مادر و فرزند وجود دارد؛ خطراتي از جمله سقط جنين و مشکلات کروموزمي و ناباروري و فشارخون و ديابت که در مادراني با سن بالا بيشتر ديده ميشود (ر.ک: باشگاه خبرنگاران جوان، 21 آذر 1396؛ ر.ک: سايت تبيان، 25 آذر 1388).
البته هميشه اينگونه نيست که زنان به فرزندآوري در سن بالا روي بياورند؛ بلکه در مواردي هم در برابر اضطراب ناشي از تعارض بين مادر شدن و فعاليت اجتماعي و اشتغال، ميل به مادري را انکار ميکنند (دمارنف، 1390، ص92). در واقع با پاک کردن صورت مسئله، مسئله را حل ميکنند و بدون توجه به ميل مادري، بهدنبال کسب درآمد بيشتر و مراتب شغلي بالاتر ميروند.
شهيد مطهري معتقد است: حقوق طبيعي و فطري، که با توجه به هدف خلقت هر موجودي برايش معين شده است، او را به سوي کمالي ميکشاند که استعدادش را دارد. بنابراين هر استعداد طبيعي که در موجودات هست، يک حق طبيعي برايشان محسوب ميشود (مطهري، 1379، ج 19، ص158). با اين ديد، هر استعدادي که در زن يا مرد وجود دارد، حق طبيعي است که خدا براي او قرار داده و کمال او نيز در شکوفايي آن استعداد است؛ يعني زني که هم و غم خود را در تجارت و کسب درآمد قرار دهد، هرچند در کار خود يک مدير موفق يا يک تاجر موفق باشد، باز هم به سعادت خود که همان شکوفايي استعدادهايش است، نميرسد؛ و اگر مردي تمام تلاش خود را در نگهداري از کودک و تربيت او قرار دهد، اگرچه در کار خود موفق باشد، باز هم به سعادت و کمال واقعي خود دست نمييابد؛ چون استعداد او در زمينۀ ديگري است.
با توجه به چالشهاي يادشده، بهنظر ميرسد تربيت دوجنسيتي برخلاف ادعاي خود، يعني رفع ظلم از زنان، نهتنها به اين مهم دست نيافته، بلکه با ناديده گرفتن تفاوتهاي بين زنان و مردان زمينة ظلم مضاعف به هر دو جنس را فراهم کرده است.
- 
- نتيجهگيري
 
تربيت دوجنسيتي رويکردي تربيتي است که بهدنبال رفع ستم از زنان و برقراري تساوي بين زنان و مردان است؛ ازاينرو در اين رويکرد پيشنهاد ميشود، دختران و پسران بايد بهگونهاي تربيت شوند که صرفنظر از جنس زيستيشان مجموعهاي از ويژگيها و رفتارهاي زنانه و مردانه را داشته باشند تا بتوانند در موقعيتهاي مختلف، زنانه يا مردانه رفتار کنند. با بررسيهاي انجامشده بهدست آمد که اين رويکرد از نظر زيستي با چالشهايي روبهروست. وجود تفاوتهاي زيستي بين زن و مرد اقتضائات خاصي را ميطلبد که طبق اين رويکرد بايد ناديده گرفته شوند و هر دو جنس بايد بهصورت مساوي رفتارهاي مردانه و زنانه را داشته باشند. در بعد روحي نيز اشاره شد که زنان و مردان داراي تفاوتهاي روانشناختي در زمينه يادگيري، حرمت خود، علايق و احساسات و هيجاناتاند که قابل انکار نيستند. اين تفاوتها نيز باعث عکسالعملهاي متفاوت در هر دو جنس ميشود که در رويکرد تربيت دوجنسيتي بايد ناديده گرفته شوند. در بعد ديني نيز وجود رواياتي که به شيوه تربيتي متناسب با جنس زيستي هر جنس توصيه ميكنند، رواياتي که از تشبه زنان به مردان و بالعکس نهي ميكنند و رواياتي که برخي ويژگيها را مختص يک جنس معرفي مينمايند، نشان از اين دارد که اسلام شيوه تربيتي دوجنسيتي، يعني تربيت يکسان دختران و پسران را نميپذيرد.
- آذربايجاني، مسعود و ديگران، 1378، روانشناسي اجتماعي با نگرش به منابع اسلامي، چ سوم، قم، سمت.
- اتکينسون، ريتال و ديگران، 1371، زمينه روانشناسي، چ ششم، ترجمه: براهني و ديگران، بيجا، رشد.
- بستان، حسين، 1394، جامعهشناسي جنسيت با رويکرد اسلامي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و نشر هاجر.
- پيره، روژه، 1377، روانشناسي اختلافي زن و مرد، چ چهارم، ترجمه: محمدحسين سروري، بيجا، جانزاده.
- پيس، آلن و باربارا، 1388، چرا مردان به حرف زنان گوش نميدهند و چرا زنان زياد حرف ميزنند و بد پارک ميکنند، چ چهارم، ترجمه: محسن جدهدوست و آذر محمودي، تهران، اشاره.
- حر عاملى، محمد، 1409ق، تفصيل وسائل الشيعه إلى تحصيل مسائل الشريعه، قم، آلالبيت لاحياء التراث.
- حميرى، عبدالله، 1413ق، قرب الإسناد، چ جديد، قم، مؤسسة آل البيت.
- خدارحيمي، سيامک و ديگران، 1379، روانشناسي زنان، چ دوم، مشهد، خاتم.
- دمارنف، دافنه، 1390، غريزه مادري: در مورد فرزندان، عشق و زندگي معنوي، چ دوم، ترجمه و تلخيص: آزاده وجداني، قم، معارف.
- دهخدا، علياکبر، 1377، لغتنامه، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران.
- سفيري، خديجه، و سارا ايمانيان، 1394، جامعهشناسي جنسيت، چ دوم، تهران، جامعهشناسان.
- شمس اسفندآباد، حسن،1393، روانشناسي تفاوتهاي فردي، چ دهم، تهران، سمت.
- صدوق، محمد، 1376، الأمالي، چ ششم، تهران، كتابچى.
- ـــــ ، 1385، علل الشرائع، قم، داورى.
- علاسوند، فريبا، 1391، زن در اسلام، چ دوم، قم، هاجر.
- عليخاني، علياکبر، 1386، مباني هويت و بحران هويت، چ دوم، تهران، سازمان انتشارات جهاد دانشگاهي.
- عميد، حسن،1363، فرهنگ عميد، تهران، اميرکبير.
- فيض كاشانى، محمدمحسن، 1371، نوادر الأخبار فيما يتعلق بأصول الدين، محقق: مهدي انصارى قمى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى.
- کارسلون، نايلار،1384، مباني روانشناسي فيزيولوژيک، چ پنجم، ترجمه: مهرداد پژوهان، اصفهان، غزل.
- کولومبرگ، سوزان و في رش، رابين، 1377، رشد جنسيت، ترجمه: مهرناز شهرآراي، تهران، ققنوس.
- گرانت، توني، 1394، زن بودن، چ دوم، ترجمه: افسانه درويشي، تهران، کتيبه پارسي.
- گري، جان، 1382، مردان مريخي و زنان ونوسي، چ دهم، ترجمه: سيدرضا نيازي، مشهد، راهيان سبز.
- گنجي، حمزه، 1389، روانشناسي تفاوتهاي فردي، چ سيزدهم، تهران، بعثت.
- لنسکي، گرهارد و لنسکي، جين، 1374، سير جوامع بشري، چ دوم، ترجمه: موفقيان، تهران، علمي و فرهنگي.
- ليثى واسطى، على، 1376، عيون الحكم و المواعظ، محقق: حسنى بيرجندى، قم، دار الحديث.
- ماسن، پاول هنري و ديگران، 1380، رشد و شخصيت کودک، چ بيستم، ترجمه: مهشيد ياسايي، تهران، مرکز.
- مطهري، مرتضي، 1379، مجموعه آثار، چ دوم، تهران، صدرا.
- معين، محمد، 1375، فرهنگ فارسي، چ پانزدهم، تهران، اميرکبير.
- منطقي، مرتضي، 1390، زن شرقيـ مرد غربي، تهران، بعثت.
- هينسون، جوي و ديگران، 1390، فيزيولوژي باليني غدد درونريز با نگرش به علوم پايه، ترجمه: پروين بابايي و ديگران، تهران، کتاب ارجمند.
- يعقوبي، علي، 1393، نظريههاي مردانگي با تأکيد بر رويکردهاي جامعهشناسي، تهران، پژواک.
- سايت تبيان، 25/09/ 1388، شش نکته درباره بارداري بعد از سي و پنج سالگي، ترجمه: زهرا نوروزي.
- باشگاه خبرنگاران جوان، 21 /9 /1396،گروه کلينک علمي پزشکي.
- Arnie Cann »Evaluative expectations and the gender schema: Is failed inconsistency better?« Sex Roles volume 28, pages667–678(1993)
- Barbara J, Yanico , »Sex bias in career information: Effects of language on attitudes«, Journal of Vocational Behavior, Volume 13, Issue 1, August 1978, Pages 26-34
- BEM ,SANDRA L. Androgenic Measurement Psychology, Journal of Clinical Counseling and Psychology1974, Vol. 42, No. 2, 1S5-162
- Bem, SANDRA. L. »Gender schema theory: A cognitive account of sex typing«. Psychological Review, (1981) 88(4), 354–364
- Carol. Martin, Rachel E. Cook, Naomi C Z Andrews»،Reviving Androgyny: A Modern Day Perspective on Flexibility of Gender Identity and Behavior «Published on May 1, 2017in Sex Roles.
- Kate Sweeny, Victor Kwan & Angelica Falkenstein »The Role of Gender in Worry and Efforts to Cope during Stressful Waiting Periods«.Sex Roles volume 81, pages765–778(2019)Cite this article.
 
				
				 
                        
 
  
