بررسی تطبیقی اهداف و اصول تربیت عقلانی در اندیشه علامه جعفری و کانت
Article data in English (انگلیسی)
-
- درآمد
انديشه و تعقل، اصليترين تکيهگاه اسلام در عقايد، اخلاق و اعمال است. عقل، زينتبخش وجود آدمي و مايۀ امتياز او از ساير حيوانات است. در ميان مخلوقات الهي، انسان از بالاترين ارزش برخوردار است. عقل مورد خطاب ذات باري است و سزاوار است بر اين گوهر وجود آدمي توجه شود. از سوي ديگر، توجه به نحوۀ تربيت انسان از بنياديترين مباحث در نظامهاي تربيتي است؛ هر مکتب فکري و ديني، سازوکارهايي براي تربيت انسان در اختيار مينهد، تا انسان را بدانگونه که صلاح ميداند و متناسب با خواستههاي آن نظام فکري است، بار آورد. در اين ميان، دين مبين اسلام بهعنوان کاملترين و آخرين دين الهي، هم به گوهر عقل در وجود آدمي و هم به چگونگي تربيت انسان، توجه شايستهاي داشته است. بنابراين، يکي از ويژگيهاي تربيت اسلامي، تکيه بر عقل است و اولين هدف در ميان اهداف نظام تربيتي اسلام را تربيت عقلاني فراگير تشکيل ميدهد (اعرافي، ۱۳۸۶). عقل، والاترين گوهر وجود آدمي و عامل اصلي قوۀ فهم و شناخت در انسان است که بهواسطه آن، از ساير حيوانات تمايز يافته است. تربيت عقلاني نيز به معناي ايجاد زمينهها و شرايط لازم و کافي، براي پرورش قوۀ تفکر در انسان است (ملکي، ۱۳۸۹، ص۲۵).
با سلامت عقلاني، تربيت ساير ابعاد وجود آدمي، از تسهيلات ويژهاي برخوردار ميشود. پس سزاوار است امر خطير تربيت عقلاني، به اهمال گذارده نشود و جايگاه خاص آن، در تربيت هر يک از ابعاد وجود آدمي مورد تأکيد قرار گيرد. بيترديد تربيت عقلاني، در تربيت مطلوب ساير جنبههاي وجودي انسان، نقش اساسي ايفا ميکند و راه کسب توفيق در هرگونه نظام تربيتي، از جمله نظام تربيت ديني، سياسي، اجتماعي، اخلاقي و... منوط به چگونگي تربيت انسان در آن است (مرزوقي و صفري، ۱۳۸۶، ص۱۱۶). اساساً نبايد بعد عقلاني انسان را در عرض ساير ابعاد وجودي انسان تلقي کرد، بلکه بايد آن را تنها وجه تمايز انسان از ساير موجودات و محور فعاليتهايي دانست که انسانيت انسان را به ظهور ميرساند. البته نيروي عقلاني انسان، کامل و تام نيست، بلکه بايد در مسير زندگي به کمال برسد. به عبارتديگر، قوه عقلاني تربيتپذير است؛ يعني ميتواند و بايد تقويت شود. بر اين اساس، بايد از تربيت عقلاني سخن گفت؛ تربيتي که جهتگيري اصلي آن، پرورش قواي عقلاني و توجه به بعد عقلاني شخصيت فرد انساني، چونان رکن اساسي همه ابعاد وجود آدمي است (دهقان سيمکاني، ۱۳۹۱، ص۲۴).
اما نکته قابل تأمل اين است که سخن گفتن از مفاهيمي چون عقل و عقلانيت، مانند بسياري از مفاهيم ديگر، ما را به وادي اختلاف نظرهاي اساسي، که گاهي به تشتت منجر ميشود، ميکشاند. به نظر ميرسد که اين درگيري بيش از هرچيز برخاسته از ويژگي ارزشگذارانه انسان باشد؛ زيرا انسان موجودي است که سره را از ناسره تشخيص ميدهد. اما اين ويژگي کلي، در حوزههاي معرفتي مختلف صورتهاي گوناگون به خود ميگيرد. فيلسوفان بهگونهاي با اين مسئله درگير بودهاند، عالمان ديگر، بهگونهاي ديگر. حتي در حوزههاي علمي نيز اين مسئله به صور گوناگون رخ داده است. بنابراين، هرگونه بررسي جامع پيرامون اين مفهوم، علاوه بر آنکه بايد رويکرد تاريخي در پيش گيرد، بايد تجليهاي گوناگون آن را نيز در نظر آورد و تعالي و تعامل آنها را بنماياند (کلانتري، ۱۳۸۴، ص۲۴).
از سوي ديگر، چون تعليم و تربيت بهعنوان يک جريان فراگير در جوامع مختلف، همواره مورد توجه متفکران و انديشمندان بوده است و هريک از اين انديشمندان، نظراتي را دربارۀ تعليم و تربيت مطرح کردهاند، اين مقاله درصدد است که به مطالعه تطبيقي اهداف و اصول عقلاني، از ديدگاه علامه جعفري و ايمانوئل کانت، که هريک آنها در شکلگيري ايدههاي تربيتي پس از خود، مؤثر بودهاند، بپردازد. از اين رهگذر، پژوهش حاضر به پرسشهاي زير پاسخ ميدهد:
1. تعريف تربيت عقلاني از ديدگاه علامه جعفري و کانت چيست؟
2. هدف و اصول تربيت عقلاني، از ديدگاه علامه جعفري و کانت کدام است؟
3. وجوه اشتراک و افتراق آن دو کدام است؟
4. لوازم معرفتي و تربيتي انديشههاي هر يک براي انسان معاصر چيست؟
براي روشنشدن مفهوم «تربيت عقلاني» از منظر اين دو فيلسوف، که يکي نماينده تفکر اسلامي و ديگري نماينده تفکر سکولار غربي است، نخست اين مفهوم را از منظر هر يک بررسي ميکنيم. در ادامه، به بررسي تطبيقي و تحليلي آراي اين دو انديشمند ميپردازيم.
-
- 1. مفهوم تربيت عقلاني از ديدگاه ايمانوئل کانت
کانت فيلسوفي است که نماينده تفکر سکولار و غيرديني غرب مدرن ميباشد و برجستگي او در انديشه غربي، بهواسطۀ فلسفۀ جديدي است که بنيان نهاده است. در اين فلسفه، که با عنوان تفکر انتقادي شناخته ميشود، داعيه خودبنيادي عقل انسان را در سر ميپروراند. «خودبنيادي» عقل آدمي در انديشه کانت بدين معناست که انسان در انديشهورزي خود، نبايد مرجعيت و سرپرستي هيچ نهاد يا عقل ديگري را بپذيرد، بلکه بايد همه امور، حتي دين را نيز تنها در محدودۀ عقل بشري قلمداد کند. اين بدين معناست که در نظر کانت، که سردمدار فلسفه جديد غرب است، هم هستيشناسي و هم معرفتشناسي از منظر خرد خودبنياد آدمي، سامان ميپذيرد؛ يعني تمام هستها و هرگونه اعتقاد علمي به هستيشناسي و نيز هرگونه شناختي از هستها و نيستها، از جمله امور انساني همچون تعليم و تربيت انسان را نيز همين عقل خودبنياد بشري بايد سامان دهد. در اين زمينه همچون ساير زمينههاي فردي و اجتماعي، مرجعيت هيچ موجود يا نهاد ديگري، از جمله خدا يا اديان الهي و... را نيز نبايد گردن نهد.
وي در اين راستا، بر آن است که آدمي تنها آفريدهاي است که محتاج تعليم و تربيت است، منظور وي از «تعليم و تربيت» در اينجا، همان پرورش، تأديب و تعليم توأم با فرهنگ است. به باور کانت، «بشر تنها با تعليم و تربيت، آدم تواند شد و آدمي چيزي جز آنچه تربيت از او ميسازد نيست» (كانت، ۱۳۷۲، ص۵۷-62).
-
-
- الف. تفاوت انسان و حيوان از ديدگاه کانت
-
در نظر کانت، انسان برخلاف حيوان، فاقد غريزه است و بههنگام تولد، براي زيستن آمادگي ندارد. در واقع، موجود ناقصي است. به نظر کانت، آدمي چون «خام، يعني رشد نايافته به دنيا ميآيد، از طراحي برنامهاي براي رفتار خود عاجز است و ديگران بايد به جايش چنين وظيفهاي را عهدهدار شوند. خلاصه آدمي تنها آفريدهاي است که محتاج تعليم و تربيت است» (همان، ص۵۸). از نظر صاحبنظران تعليم و تربيت پيشرفته، تفکر محور آموزش و پرورش است و روشها و برنامههاي آموزشي، بايد مبتني بر جريان تفکر باشد. هر روش و برنامهاي که بهتر از روشهاي ديگر کودک را به تفکر وادار کند، باارزشتر است (صفاييمقدم و همکاران، ۱۳۸۵، ص۲۴).
هر يک از مکاتب تربيتي از منظر بينش خاص خود، به بيان اهميت اين بعد از تربيت پرداختهاند. بسياري از مکاتب تربيتي، وقتي از تعليم و تربيت بحث ميکنند، با توجه به برداشت خاص خود از عقل و عقلانيت و پرورش نيروي عقلاني، انسان را اساس تعليم و تربيت تلقي ميکنند. نخستين فيلسوفي که انسان را حيوان ناطق توصيف کرد، ارسطو بود. از نظر او در انسان سه عامل سرشت، خو (عادت) و عقل وجود دارد و نيکبختي انسان در هماهنگي اين سه جنبه است و ازآنجاکه ميان اين سه، عقل برترين است، کمال انسان در آن است که عقل، رهبر خو و سرشت وي گردد (نقيبزاده، ۱۳۷۶، ص۶۱).
در نظر کانت گرچه انسان در بدو تولد موجود ناتواني است، درعينحال داراي آمادگيهاي ذاتي است که به مدد آنها، ميتواند به «انسان که به نظر کانت موجودي اخلاقي است، ارتقا يابد». کانت در يادداشتهاي خود نشان ميدهد که چگونه به مدد مربي خوب، مراقبت، تأديب و سرانجام تعليم (فرهنگآموزي) فرد، ميتواند به مقام انسان، يعني موجودي آزاد و قانونگذار خود (خودبنياد) برسد. البته در کتاب آموزش و پرورش او دربارۀ طبيعت آدمي و خوب يا بد بودن او، نظر روشني ديده نميشود، بلکه سخنان کانت متناقض به نظر ميرسد؛ چه از يکسو، به پيروي از روسو، که گاه الهامبخش اوست، انسان را طبعاً داراي مايههايي از نيکي ميداند و بدي را نتيجه نوعي «انحراف، صدفه و اتفاق» برميشمارد. گاه ميگويد: آدمي در آغاز نه خوب است و نه بد. در اين مرحله، فاقد طبيعت اخلاقي است و تنها زماني که عقل دارد و به درک مفاهيم تکليف و قانون نائل شود، به موجودي اخلاقي مبدل ميشود. به نظر کانت، آدمي علاوه بر ادراک حسي، داراي دو عقل نظري و عملي است. او به مدد عقل نظري، به حقايق امور چنانکه هستند پي ميبرد و عقل عملي، راه چگونه زيستن را به او ميآموزد. بهعلاوه، داراي ذوقي است که به مدد آن زشت و زيبا را از يکديگر تمييز ميدهد (کاردان، ۱۳۹۱، ص۱۵۷ - ۱۵۸).
-
-
- ب. اهداف تعليم و تربيت
-
کانت مانند روسو، در تربيت از آزادي طبيعي فرد انسان، به طور کلي آغاز ميکند. اهداف مهم تربيت را تبديل انسان طبيعي به انسان اخلاقي، و هدايت آدمي به سوي آزادي حقيقي ميشمارد. وي، در تعيين اهداف تربيت انساني، به پيشرفت مداوم آدمي و کمال انساني نيز ميانديشد. توجه به اهداف گروهي و اجتماعي کنوني را خطا ميداند. چنانکه مينويسد: «نبايد انسان را در وضع کنوني او تربيت کرد، بلکه بايد با توجه به آينده و براي تحققيافتن بهترين «نوع» انسان، افراد را تربيت کرد» (همان، ص۱۵۹).
-
-
- ج. هدف نهايي تعليم و تربيت
-
به باور کانت، هدف اصلي تعليم و تربيت، به کمالرساندن همه قواي انسان است. اين کار بايد در مورد همه افراد انساني و در حد کمالپذيري آنان صورت گيرد. در تربيت، نبايد خواستههاي خانواده، که معمولاً ميخواهد فرزندان خود را براي موفقيت در زندگاني و سازگاري با جامعه بار آورد، در نظر باشد. اهدافي هم که دولتها براي نظام تعليم و تربيت تعيين ميکنند و غالباً براي حفظ قدرت و موقعيت خويش است، نميتواند درست باشد. نه خانواده و نه دولت، به سرنوشت انسان از اين حيث که انسان است، نميانديشد، بلکه منافع آني خود را نظر دارند. به نظر کانت، غايت تعليم و تربيت، بايد هدايت آدمي به سوي «آزادي راستين»؛ يعني رها بودن او از حالت حيوانيت و بندهايي باشد که آداب و رسوم و جامعه بر او زده است. البته، آرمان تربيت اين است که شخص به موجودي اخلاقي و داراي شخصيت و اراده مبدل شود و تنها از قوانين عقل خودبنياد خويش پيروي کند و خود قانونگذار خود باشد (همان). به نظر کانت، آدمي بايد اين سه قاعده را بتواند مبناي رفتار خود قرار دهد:
1. به تکليف از اين حيث که تکليف است، عمل کند و به قاعده کلي بيقيد و شرط احترام گذارد؛
2. ديگران براي او هدف باشند، نه وسيله؛
3. گونهاي رفتار کند که رفتار او بتواند براي ديگران قاعده و قانون باشد. منظور از آموزش نيز ياد دادن شيوه انديشيدن است، نه خود انديشه يا انديشههاي ديگران (همان).
کانت، اصولي را براي تعليم و تربيت انسان در نظر ميگيرد و رعايت آنها را شرط اساسي تربيت عقلاني برميشمارد. ابتدا، لازم است منظور خود را از اصول مشخص کنيم. «اصل»، در معاني مختلفي به کار رفته است. از ديدگاه باقري، اصول تعليم و تربيت «مجموعه قواعد و دستورالعملهاي تربيتي است که در راهنماي عمل متربي قرار ميگيرد» (باقري، ۱۳۹۱، ص۸۷). از اين جهت، اصول به اهداف تعليم و تربيت ناظر است که خود نشأتيافته از ويژگيهاي عمومي انسان است.
-
-
- د. اصول تعليم و تربيت
-
اصول کانت، در کتاب درباره آموزش و پرورش از اين قرار است:
ـ اصل آزادي:
آدمي نبايد فقط آزاد باشد، بلکه بايد آزاد شود؛ يعني آزادي را به دست آورد و بر آن مسلط شود؛ نه اينکه تحت سلطه آن در آيد. به عبارت ديگر، آدمي بايد از آزادي شبه اغتشاش عبور کند تا به آزادي معقول ارتقا يابد. آزادي نبايد هوي يا قضا باشد، بلکه بايد تجلي انسانيت گردد. آدمي بايد به آزادي معقول متمايل گردد که تصور آن در استقلال؛ يعني در هستي عاقلانهاي بيان ميشود که در آن آدمي در عين حال در مقام قانون و خود تشکيل ميگردد. مربي بايد نظر فيخته را بپذيرد که: «آزاد بودن هيچ نيست، آزاد شدن فضيلت کامل است» (كانت، ۱۳۷۲، ص24).
ـ اصل فعاليت (کار):
کار موجبات عبور از طبيعت به فرهنگ را فراهم ميکند. در کار انضباط را مشاهده ميکنيم که به عنوان آموزش مورد استفاده قرار ميگيرد. کار خلاصياي عميق است که آدمي را تحقق ميبخشد. به وي اجازه ميدهد آزادانه بشکند، او را از کسالت ميرهاند تا دلبستگيهاي عملي را که عقل را سرزنده ميکند، پيدا کند. کسي که در دوره زندگياش مقام مهمي براي کار قائل است، ديگر با اين پرسش که چه بايد کرد و چگونه ميتوان از شکل بازيچه زمان بودن خارج شد، آزار نميبيند. چنين کسي از يافتن پاسخ اين پرسش که آيا در مجموع زندگي، ارزش يا معنايي دارد، يا نه عاجز نيست و سعي نميکند به فلسفه پوچي پناه ببرد که تعليم و تربيت را، خواه تحميلي باشد، خواه اعطايي، از معنا خالي ميکند. زندگي معنايي و ارزشي دارد؛ زندگي جايگاه عمل است و آدمي به جاي اينکه زمان را همچون قضا تحمل کند، به آن نظم ميبخشد (همان، ص۳۱ و32).
ـ اصل هماهنگي:
پرورش قواي فکري بايد منظم و هماهنگ باشد: قاعده مهم در اين مورد اين است که هرگز قوهاي به خاطر خودش و بهتنهايي پرورده نشود، بلکه هر قوه تنها در ارتباط با قواي ديگر پرورش يابد. بهعلاوه، لازم است مراحل مختلف تعليم و تربيت، به يکديگر وابسته باشند. ميتوان گفت: بدن نبايد جز براي هوش و هوش نبايد جز براي وجدان اخلاقي وجود داشته باشد. با چنين سلسله مراتبي، تعليم و تربيت واقعاً جمع و جور خواهد شد و جاذبه واقعي خود را که فايده عملي باشد، دريافت خواهد کرد. تربيت بدني، به ياري انضباط کودک را به کسب مهارت سوق داده و اين پيروزي کودک را در مقام فرد مستقر ميکند و در تعليم و تربيت فکري، ادامه مييابد. تربيت هوش، فرد را براي کسب احتياط آماده ميکند و بالاخره، تربيت اخلاقي، که دو شکل قبلي تربيت تابع آن است، شهروند را به اينکه خود را عضوي از نوع بشر و بنابراين، در مقام آدمي بشناسند، هدايت ميکند (همان، ص38).
ـ اصل تجربه: يکي از اصول مهم کانت، اين است که «کليه معلومات ما با تجربه شروع ميشود» (همان، ص۴۷). بايد در ياد دادن مفاهيم از تجربه حسي آغاز کرد و از محسوس به معقول پرداخت.
ـ اصل آيندهنگري: در تربيت، همواره بايد عامل زمان و تحول نيروهاي جسماني - رواني متربي را در نظر داشت و مراعات کرد. تعليم و تربيت، بايد به پيشرفت عمومي بشريت متوجه باشد. تعليم و تربيت، با اتصال به تاريخ تکيهگاهي پيدا ميکند که همان آينده است. کودک به خاطر آينده و با توجه به پيشرفتي جزئي، که ميتواند ارائه دهد، تربيت ميشود. بيشتر ميبايد تعليم و تربيت بهتري به آنان داد تا در آينده وضع بهتري بتواند نتيجه شود (همان، ص۲۳-24).
-
- 2. مفهوم تربيت عقلاني از ديدگاه علامه جعفري
عقل نزد انديشمندان مسلمان از ديرباز، منبع استنباط، قوه دراکه و عامله و مميزه مطرح بوده و ماهيت تعليم و تربيت انسان، همان عقلانيت اوست. به طوري که اگر عقلانيت از او سلب شود، انسانيت فرو ميريزد و نقش تربيتي او محال ميشود (وحدانيفر، ۱۳۹۳، ص۱۴۸).
از جمله انديشمندان اسلامي، که به تربيت عقلاني پرداخته، علامه جعفري است. وي با ارائه الگوي «حيات معقول»، به عنوان اصليترين هدف جامعه بشري، تربيت عقلاني را پرورش قوه تفکر انسان، براي انتقال از حيات معمول به حيات معقول ميداند که از طريق دو رويه مهم، يعني علم و دين امکانپذير است. در اين زمينه، نظام تعليم و تربيت بايد با رويکردي مبتني بر عقلانيت، به هر دو رويه در حد اعتدال بپردازد و با ارائه راهکارهاي اثربخش، به تعميق معرفت افراد همت گمارد و با بهرهگيري از حس کنجکاوي و تقويت روح پرسشگري در فراگيران، مقدمات تحقيق فکر «حيات معقول» را در جامعه فراهم آورد. آنچه در حيات معقول مهم تلقي ميشود، عقل و فعاليت آدمي است (جعفري، ۱۳۷۴، ج ۸، ص۱۰۶).
با مطالعه آثار گوناگون علامه جعفري، ميتوان براي اين نوع نگاهي، که وي به تعليم و تربيت دارد، برخي اهداف و اصول تربيتي استخراج کرد:
-
-
- الف. اهداف تربيت عقلاني از ديدگاه علامه جعفري
-
تعليم و تربيت آدمي پيچيده، پردامنه و وقتگير است که همکاري نهادهاي مختلف و افراد متعدد و هماهنگي همه فعاليتهاي مربوط را ايجاب ميکند. اولين شرط، هماهنگي فعاليتها، وحدت هدف و مقصد است. بايد برنامهها و فعاليتهاي مربوط را هدايت کند. از ديدگاه وي، هدف، حقيقت مطلوب است که اشتياق و اصول به آن محرک انسان براي انجامدادن کارها و انتخاب وسيلههايي است که آن حقيقت را قابل وصول ميسازد (جعفري، ۱۳۷۴،ج ۱، ص۸۰). علامه، براي تربيت عقلاني يک هدف نهايي و چند هدف واسطهاي در نظر ميگيرد:
-
-
-
- هدف نهايي تربيت عقلاني
-
-
هدف نهايي تربيت عقلاني، از ديدگاه علامه جعفري «عبادت و بندگي خداوند» است و هدف اعلا و نهايي زندگي، تحول و به ثمر رسيدن جوهر انساني است که با عبادت از ماده و ماديات آزاد، و به بالا منتهي ميشود. مقصود از «عبادت»، که هدف نهايي زندگي است، به ثمر رسانيدن جوهر حيات در ابعاد گوناگون است و در معناي وسيع آن، انسان از تسليم شدن و تسليم بودن، به جريان طبيعي محض موجوديت خود، رها ميشود و به مرحله آگاهي، از جان ميرسد که دمي از ملکوت است. همين که آدمي از جان پاک خود، که با تکاپوي عقلاني و وجداني و عضلاني جوهر خود را به فعليت رساند، آگاه گشت و اين اندازه درک کرد که جزئي از آن، آهنگ هستي است که براي به حرکت و گرويدن در مشيت الهي نواخته ميشود، به عبادت مشغول گشته است (همان، ج ۴، ص۱۶۷).
از ديدگاه علامه، عبادتي که هدف نهايي تعليم و تربيت معرفي ميشود، تنها انجامدادن فرايض ديني و واجبات و مستحبات نيست، بلکه اين امور تنها بخشي و جزئي از هدف والاي زندگي است. با نظر کردن به اين مباحث، معناي آيه «وما خَلَقْتُ الْجِنَّ والْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» نيز بهروشني درک خواهد شد.
-
-
-
- اهداف واسطهاي
-
-
هدفهاي واسطهاي براي تحقق هدف نهايي، در تربيت عقلاني شامل موارد ذيل است:
1. خودسازي
علامه خود انسان را به «من با هويت خود طبيعي محض و من با هويت خود پويا به سوي کمال»، تقسيم ميکند (همان، ج۳، ص۱۹۵ و ۱۹۴). ميگويد: انساني که به دنبال تربيت عقلاني است، بايد داراي من با هويت خود پويا به سوي کمال باشد و شرط لازم رسيدن به من با هويت خود پويا به سوي کمال، خودسازي است (همان، ج ۱، ص۶۵- ۶۳). بنابراين، يکي از اهداف واسطهاي تربيت عقلاني خودسازي به منظور رسيدن به کمال است.
2. غلبه عقل بر هواي نفس
از ديدگاه علامه جعفري، تا وقتي کالبد مادي آدمي در راه هوي و اشباع غرايز در جنبش و فعاليت است، عقل روزبهروز ضعيفتر ميشود. عقل آدمي، قدرت شگرفي براي حرکت در عرصه کمالات دارد. اما آن هنگام که دل آدمي اسير هوا و هوس شد، کارهاي خود را از دست ميدهد (جعفري، ۱۳۶۳، ج ۷، ص۴۴۶).
3. تبديل احساسات خام به احساسات تصعيد شده
علامه ميگويد: يکي از اهداف تربيت عقلاني، انتقال انسانهاي مورد تعليم و تربيت، از احساسات خام به احساسات تصعيد شده است که چگونگي دستيابي به آن، به وقت و حساسيت نياز دارد. شروع بلوغ فکري انسان، انتقال از احساسات خام به تعقل است. در اين دوران، بايد به تقويت فعاليتهاي عقلاني فرزندان پرداخت، تا افراد دچار نوعي احساس پوچي نشوند. اگر افرادي که در دوران احساسات خام هستند، ارزشهاي انساني را فقط بر مبناي احساسات بفهمند و نه تعقل، دچار مشکلات بسياري خواهند شد؛ زيرا چنين افرادي، تصور ميکنند که با هر تکليفي، بايد داراي نشاط روحاني شوند يا هرچه را از خدا ميخواهند، بايد خداوند متعال به آنان عنايت فرمايد (جعفري، ۱۳۸۵، ص۴۰۳ و ۴۰۲). بنابراين، يکي از عوامل ضروري تحقق «تربيت عقلاني»، وجود احساسات تصعيد شده است. در اثر رشد عقل و بالا رفتن از خواستههاي جزئي پديد ميآيد. اين احساسات تصعيد شده، به کمک عقل سليم و جهانبين در انسانها بهوجود ميآيد. نشانۀ آن، حالت رضايت دائمي دربارۀ مشيت خداوندي در جريان زندگي، چه در خوشيها و چه در ناخوشيهاست (جعفري، ۱۳۷۴، ج ۸، ص۱۲۸).
-
-
- ب. اصول تربيت عقلاني از ديدگاه علامه جعفري
-
علامه جعفري، اصولي را بدين شرح براي تربيت عقلاني برميشمارد:
-
-
-
- 1. اصل تعقل برين
-
-
تعقل برين، اصلي اساسي است که بايد در تعليم و تربيت به کار گرفته شود. براي درک معنايي تعقل برين، ابتدا به تعريف تعقل از ديدگاه علامه و پس از آن، به بيان معناي تعقل برين از ديدگاه ايشان پرداخته ميشود. علامه مينويسند: «تعقل عبارت است از: به جريان انداختن انديشه منطقي با آگاهي به قوانين مربوط به واحدهاي انديشه» (جعفري، ۱۳۷۴، ج ۴، ص۷۵).
در تعقل، آگاهي و توجه به قوانين و اصول تفکر ضروري است. درحاليکه در انديشه محض، ممکن است فعاليت ذهن ناخودآگاه باشد. هرچند در پرتوي قوانين و اصول، انديشه به جريان ميافتد. در تعقل، آگاهي و هدفگيري مستمر ضرورت دارد. اما مراد از فهم و تعقل برين، اين است که مافوق مسائل و قوانيني که در ارتباط با روبناي جهان طبيعت مطرح است، معقولات ديگري هم وجود دارد که در ارتباط با زيربناي جهان هستي مطرح است. تعقل منطقي رسمي، کاري جز برقراري رابطۀ ميان انسان با طبيعت و انسانها با يکديگر ندارد؛ يعني رابطهاي که بر مبناي سود و زيان است. بهعبارتديگر، تعقل معمولي کاري با نيک و بد يا خير و شر امور ندارد. درصورتيکه تعقل برين، همواره از عدل و داد و تعهد برين و وحدت آرمانهاي اعلاي انساني و تفسير معقول براي جهان هستي سخن به ميان ميآورد. اين اصل تربيتي، در راستاي تحقق هدف دستيابي به حکمت مطرح ميشود (همان، ج ۷، ص۱۰۲ و ۱۰۱).
-
-
-
- 2. اصل توازن عقل و احساس
-
-
اگر بتوان براي انسان مراحلي از بلوغ تصور کرد، نخستين مرحله بلوغ، همان دوران انتقال از احساسات خام، به دوران تعقل است که عبارت است از: تفکرات مربوط و هدفدار در پرتو قوانين ثابت. بيترديد سرنوشت آينده انساني، غالباً به اين تولد وابسته است که به دليل تدريجي بودن آن، تنظيم و بارور ساختن آن، کاري بس دشوار است. يکي از نتايج بسيار ناگوار، بياعتنايي به حساسيت اين دوران، گسيختن از احساسات و دستنيافتن به تعقل است؛ به اين معنا که انسان مورد تعليم و تربيت، در اين مرحله آگاهي تدريجي بر عدم کفايت احساسات و تأثيرات عاطفي، در همه ابعاد زندگي متوجه ميشود. علامه معتقد است: در اين گسيختن تدريجي از احساسات، اگر تعليم و تربيت صحيح به تقويت فعاليتهاي عقلاني فرزند نپردازد، نوعي احساس پوچي و بياهميتي زندگي در دوران او بروز ميکند. يک مثال مهم، براي حساسيت مرحله انتقال از احساسات خام به تعقل، اين است که بسياري از فرزندان، ممکن است در دوران احساسات، مقداري از اصول و قواعد ارزش انساني و الهي را تنها بر مبناي احساسات بفهمند و بپذيرند و زندگي خود را بر مبناي آن قرار بدهند. سپس، با شروع تدريجي دوران تعقل، همه آن اصول و قواعد را بياساس تلقي کنند (جعفري، ۱۳۷۴،ج ۹، ص۲۲۴).
-
-
-
- 3. اصل استمرار يادگيري
-
-
از نظر علامه جعفري، منحصر ساختن تربيت انسان به دوران کودکي و جواني و رها ساختن انسان، پس از اين دو دوران، شبيه به پروردن نهال است تا موقعي که شکوفه برآورد و داراي شاخ و برگ گردد. درصورتيکه هر درختي، براي بقا و ادامه هستي خود، به آبياري دائمي و تابش اشعه خورشيد و مواد غذايي زميني نيازمند است، افزونبراينکه، انسان موجودي است که با افزايش ساليانه عمر بر دقت و ظرافت و ورزيدگي انديشهاش ميافزايد. مبناي ضرورت استمرار تربيت، يادگيري رو به تکامل در تعليم و تربيت اسلامي، حديث معتبري است که ميفرمايد: «ملعونٌ من جان خمسه خير من يومِ و مغبونٌ من ساوي يوماه؛ ملعون است کسي که ديروزش از امروزش بهتر باشد و مغبون است کسي که دو روزش مساوي بوده باشد». بر اين اساس، معلم و متعلم، بايد همواره احساس نياز به تعليم و تربيت کنند و هيچگاه، نبايد از تعليم و تربيت مستمر خويش لحظهاي بازايستند. چنانکه پيامبر اکرم فرمود: «اطلب العلم من المهد الي الحد؛ يعني از گهواره تا گور دانش بجوي». از ديدگاه علامه، بهترين انسان همواره بهترين دانشجو است (همان، ج ۱۹، ص۱۹۸).
اينکه خداوند به پيامبر ميگويد: «قل رب زدني علما؛ پروردگارا بر علم من بيفزا» و يا در شبانهروز انسان ده بار راه مستقيم هدايت را از خدا ميطلبد: «اهدنا الصراط المستقيم» (فاتحه:۶)، نشان اين اصل اساسي است. علامه، بر اين باور است که اگر معلم و متعلم اين حقيقت را فهميده باشند که دنيا همواره در حال تغيير است، هرگز از تعليم و تربيت مستمر خويش، لحظهاي بازنميايستند. معلم، بايد بهتر از همه بفهمد که معلمترين و مربيترين استاد، کسي است که نياز خود را به تعليم و تربيت هرگز فراموش نکند و اين اصل را به متعلمان نيز تعليم دهد (همان، ص۲۰۱).
-
-
-
- 4. اصل طهارت قلب
-
-
علامه، بر اصل طهارت قلب تأکيد فراوان دارد؛ زيرا قلب پايگاه نفس آدمي است، بهگونهاي که با پاکي آن، دريافتهاي آدمي از حقايق خالص ميگردد. انسان در اصطلاح، با درون خود داراي جامي جهانبين است که بهوسيله آن، ميتواند تصويري از جهان عيني را در آينه درون خود شهود کند. اين شهود، غير از اشراف است؛ زيرا انسان در حال اشراف نخست جهان عيني، در ديدگاه خود را تعيين ميدهد، سپس، به آن اشراف پيدا ميکند يا برعکس؛ يعني نخست به جهان عيني اشراف پيدا ميکند، آنگاه به آن تعين ميدهد. ممکن است هر دو جريان همزمان واقع شود. انسان در برخي از حالات رواني، جهان حقيقي را در درون خود ميبيند و جهان بروني عيني را تصويري از آن تلقي ميکند. از ديدگاه علامه، جهاني باعظمتتر از جهان عيني در درون انسان نهفته است. علامه جعفري، بر اين است که انسانها با به فعاليترساندن استعداد گسترش من به جهان هستي از راه تهذيب و تصفيه درون، يک اشراف اجمالي به جهان هستي پيدا و فروغ و جمال و عظمتي حيرتانگيز در آن مشاهده ميکنند (جعفري، ۱۳۷۴، ج ۹، ص۱۹۸).
آدمي از استعداد بسيار باارزشي برخوردار است و آن اين است که ميتواند بصيرت کاملي دربارۀ خويشتن به دست آورد. انسان ميتواند موجوديت دروني خود را ببينند. چنانکه ميتواند اعضاي مادي خود را ببيند. از ديدگاه علامه، انسان آگاهي به خويشتن دارد و ميتواند خود را متحول و دگرگون سازد و درون خود را از پليديها پاک کند و به طهارت قلب برسد. انساني که طهارت قلب دارد، از ويژگيهاي زير برخوردار خواهد بود:
1. اين انسان به تخدير خود نخواهد پرداخت؛
2. از حيلهگريهاي تباهکننده روح، پرهيز خواهد کرد؛
3. دنياپرستي و زيادهخواهي از وجود انسان پاک خواهد شد؛
4. از زيباييها بهرهبرداري خواهد کرد؛
5. در حيات اين انسان، رقابتها و تضادهاي کشنده به رقابت و مسابقات سازنده تبديل خواهد شد؛
6. انبساط رواني براي انسان ايجاد خواهد کرد؛
7. از قدرت، تفسيري صحيح ارائه خواهد کرد؛
8. در زندگي او، جوامع انساني به خانوادهاي واحد تبديل خواهند شد؛
9. آدمي در تربيت روحي و تربيت آگاهيهاي ديگران تلاش خواهد کرد؛
10. در رابطه با خويشتن، صميميت نشان ميدهد و واقعيات را ميپذيرد؛ خودفريبي از بدترين خيانتهاي انسان، نسبت به خويشتن است. انساني که واقعيتها را نميپذيرد، دچار خودفريبي شده است؛
11. بهرهبرداري هرچه بيشتر از استعدادهاي مثبت و سازنده خويشتن؛
12. محبت به انسانها که از ذات ميجوشد؛ طهارت قلب موجب ميشود که انسانها به يکديگر محبت بورزند. مراد از محبت نيز در اينجا محبت ناشي از احساسات تصعيد شده است؛ نه گرايشهاي طبيعي محض. اعتلاي روحي انسان، موجب ميشود انسان در آهنگ هستي خود را با ديگران هماهنگ ببيند. درنتيجه، به ديگران محبت بورزد. پس بايد در تربيت بر طهارت قلب فراگيران تأکيد کرد. آنچه قلب آدمي را پاک و طاهر نگه ميدارد، پرهيز از گناهان و رويآوردن به تقواست (همان، ص۲۱۱ و۲۱۰).
-
- 3. بررسي تطبيقي اهداف و اصول تربيت عقلاني علامه جعفري و کانت
علامه جعفري با ارائه الگوي «حيات معقول»، بهعنوان اصليترين هدف جامعه بشري، تربيت عقلاني را پرورش قوه تفکر انسان، براي انتقال از حيات معمول، به حيات معقول ميداند که از طريق دو رويه مهم؛ يعني علم و دين امکانپذير است. علم در فرهنگ اسلامي و در انديشه علامه جعفري، مأخوذ از عقل و عقلانيت بشري است و هرچند استعدادي بشري و قابليتي فردي و اجتماعي است، ولي اين خداوند است که آن را در نهاد انسان به وديعه نهاده است. دين نيز امري الهي و وحياني است و انسان بايد به کمک اين دو منبع، به تربيت عقلاني خويش سامان دهد. درحاليکه کانت معتقد است: انسان به دليل خصيصه خودبنيادي عقل، بايد خود را نهتنها در حوزه عقل نظري، بلکه در حوزۀ عقل عملي نيز متعلق به عالم معقول بداند. همچنين، خود را تابع قوانيني بداند که فقط ريشه در عقل بشري دارد. عقل عملي، راه چگونهزيستن را به او ميآموزد. همچنين انسان داراي ذوقي است که به مدد آن، زشت و زيبا را از يکديگر تميز ميدهد. بنابراين، روشن است که آغاز و انجام تربيت عقلاني در ديدگاه علامه جعفري، «خداوند خالق هستي» است. همه امور در اين ديدگاه، ماهيت از اويي و به سوي اويي دارد. اين در حالي است که در انديشه کانت، آغاز و انجام تربيت عقلاني، «خرد خودبنياد انسان» است و ماهيت اين تفکر، خودبنيادي تفکر انسان است و اين، همان بنيان انديشه اومانيسم در تفکر کانتي است. اين تفکر البته لوازم و پيامدهاي ناگواري براي انسان مدرن در پي داشته است که «بحران هويت»، «بيمعنايي زندگي» و «تنهايي انسان معاصر» از مهمترين آنهاست.
همچنين، علامه جعفري براي تربيت عقلاني، يک هدف غايي و چند هدف واسطهاي در نظر ميگيرد: هدف غايي تربيت عقلاني، از نظر علامه جعفري، عبادت و بندگي خداوند است و اهداف واسطهاي نيز شامل خودسازي، غلبه عقل بر هواي نفس و تبديل احساسات خام، به احساسات تصعيد شده است. ايشان وسيله را عاملي براي رسيدن انسان، به اين اهداف ميداند. اين به اين معناست که وي وسيله و هدف را دو چيز جدا از هم ميداند. در حالي که اهداف تربيت عقلاني از منظر کانت، عبارتند از: 1. تبديل انسان طبيعي به انسان اخلاقي؛ 2. هدايت انسان بهسوي آزادي حقيقي؛ 3. رشد شخصيت؛ 4. به کمالرساندن همه قواي انساني؛ 5. تأديب نفس؛ 6. آموزش فرهنگ و هدف غايي تربيت؛ يعني نيل به کمال انسانيت.
بر اساس مطالب پيشگفته، هيچ وجه اشتراکي بين اهداف تربيت عقلاني از منظر علامه جعفري و نظام فکري کانت وجود ندارد. زيرا کانت تربيت را امري انساني و با هدف تحقق آرمانهاي انساني صرف ميداند. او، هرگز خدا و کمال وجودي انسان را بهعنوان هدف مدنظر قرار نميدهد؛ چرا که هيچگاه اخلاق را مبتني بر خدا قرار نميدهد، بلکه خدا و پذيرش وجود او را مبتني بر اخلاق و قواعد اخلاقي ميداند. بنابراين، وي نميتواند خدا را بهعنوان غايت و هدف اخلاق تلقي کند. او، اخلاق و اصول و ارزشهاي اخلاقي را حاکم بر مناسبات ميان انسانها و حتي مناسبات خدا و انسانها ميداند و شأن اخلاقي براي خدا قائل است. در حاليکه، خداوند فراتر از ارزشهاي اخلاقي و بلکه آفريننده ارزشهاي اخلاقي است. با توجه به اين دو ديدگاه، ميتوان به اين نتيجه رسيد که نظر علامه جعفري و کانت دربارۀ اهداف تربيت عقلاني، با يکديگر متفاوت است. علامه جعفري، اصل تعقل برين، اصل توازن عقل و احساس و اصل استمرار يادگيري، اصل طهارت قلب را اصول تربيت عقلاني برميشمارد. ولي کانت مهمترين اصول تربيت عقلاني را اصل آزادي، اصل انضباط، اصل فعاليت (کار)، اصل هماهنگي، اصل تجربه، اصل آيندهنگري بيان ميکند.
علامه جعفري، «اصل تعقل برين» را بهعنوان يک اصل تربيتي مطرح ميکند. مراد از اصل تعقل برين اين است که مافوق مسائل و قوانيني که از ارتباط با روبناي جهان طبيعت مطرح است، معقولات ديگري هم وجود دارد که در ارتباط با زيربناي جهان هستي مطرح هست. در مقابل، کانت با مطرحکردن «اصل آزادي»، بيان ميکند که آزادي بايد به حد آزادي معقول ارتقا يابد. بنابراين، اين دو ديدگاه با هم متفاوت هستند؛ زيرا اصل تعقل برين، اصلي همهجانبهنگر و جامعنگر است. درحاليکه اصل آزادي کانت، اصلي است که در چارچوب حيات طبيعي معنا مييابد.
کانت، با مطرحکردن اصل تجربه و اينکه کليه معلومات بايد با تجربه آغاز شود و در ياد دادن مفاهيم از تجربه حسي آغاز کرد و بايد از محسوس به معقول پرداخت، تنها در همين تجربه ميماند و هيچگونه ارزش علمي، به ساير منابع معرفتي انسان نمينهد. در حاليکه علامه جعفري تجربه را محل عبور و سرآغاز شناخت انسان ميداند. ولي معلومات علمي، انسان را در تجربه خلاصه نميکند. از همينجا، ميتوان به تفاوت اين دو طرز نگاه پي برد.
بنابر آنچه گذشت، ميتوان با در نظر گرفتن بنيادهاي تفکر عقلاني کانت و علامه جعفري، به اين مهم پي برد که هيچوجه اشتراکي بين اصول و مباني تربيت عقلاني، اين دو ديدگاه وجود ندارد. نتيجه اين تفاوت مبنايي در اصول تربيتي، در نوع انساني هويداست که امروزه در تفکر سکولار غربي ظهور و بروز يافته است؛ انساني که بريده از آغاز و انجام هستي و غافل از مبدأ و معاد عالم و آدم بهتنهايي، در برهوت هستي و طبيعت مادي راه ميپويد. روشن است که اين انسان، «تنها» و «بيبنياد» راه به ناکجاآباد ميبرد.
اهداف تعليم و تربيت، در انديشه اين دو متفکر نيز قابل توجه است. هدف نهايي تربيت عقلاني از نظر علامه جعفري، «عبادت و بندگي خدا»ست. درحاليکه کانت تربيت را امري انساني ميداند و هرگز خدا را بهعنوان هدف قرار نميدهد. کانت عمل (ذهن) آدمي را داراي ساختار نظاممند و منطقي ميپندارد که قادر به شناخت منطقي و دقيق و متعلق شناسايي است. به اعتقاد کانت، منزلت انسان بهعنوان موجودي مستقل حکم ميکند که خودش، واضع قانونهاي زندگي روزمره خود باشد و مرجعيت هيچ نهاد ديگري اعم از کتاب مقدس، کشيش، نسبت گذشتگان و... را در اين زمينه نپذيرد. کانت، عقل را کانون درک خويش از موجود انساني ميداند و خودبنيادي عقل عملگرا را مبنا و شالوده فلسفۀ خويش قرار ميدهد و فلسفۀ خود را بر اين اساس استوار ميسازد.
همچنين، در انديشه کانت، «اراده انسان» ملاک حقيقت است، نه خود حقيقت. به باور کانت، يافتن ذات حقيقت (نومن) ميسور نيست و معرفت ممکن، تنها به «پديدارها و ظواهر» (فنومنها) تعلق ميگيرد (حسنزاده، 1383، ص216 -215)؛ در حالي که در انديشه اسلامي و در تفکر تربيتي، علامه جعفري اين «اراده الهي» است که بر عالم سيطره دارد و انسان و همه هستي، تحت سيطره اين اراده جهانشمول است. خداوند، ابزارهايي و منابعي از معرفت مانند «وحي» و «عقل» را در اختيار انسان نهاده است كه با اين منابع معرفتي، ميتواند به حقيقت دست يابد. در حالي که بنابر فلسفۀ نظري کانت، بحث دربارۀ مقولاتي مانند «خدا»، «اختيار» و «بقاي نفس» يا «جاودانگي انسان»، خارج از حوزه شناسايي انسان قرار ميگيرند و قضاوت در باب آنها، «نفياً و اثباتاً» نادرست است. روشن است که بر اساس اين نظر و ديدگاه، اساس اخلاق و تعليم و تربيت ديني و الهي فرد ميريزد.
نکته آخر اينکه، بنابر فلسفه کانت و نظام تربيتي او، دين اساساً يک محصول بشري است. اين مبناي کانتي، بعدها در انديشه فيلسوفاني مانند فوئرباخ و مارکس به اين فکر مادي و الحادي انجاميد که حقيقت الهي، چيزي نيست جز همان ذات و صفات انساني که از محدوديتهاي فردي و عينيتهاي جسماني رها شده و در موجودي مستقل و جدا از انسان تعالييافته و مورد تکريم قرارگرفته است (حسنزاده، 1385، ص496 – 495). بر اساس اين عقايد مادي و الحادي، دين و باورهاي ديني و تعليم و تربيتِ مبتني بر آنها، هيچ اصالت و اعتباري ندارد. تنها بايد آنها را در حدود مناسبات طبقاتي و پديدههاي تبعي، ثانوي و روبنايي مطالعه کرد. اين افکار مادي و ضد ديني در مکاتب غربي، موجب پيدايش انواع بحرانها ازجمله بحران معرفتي، اخلاقي، رواني و معنوي و بحران الحاد و شکاکيت شده است که در اينجا، به بررسي اجمالي آنها ميپردازيم.
-
- 4. لوازم نظام تربيت عقلاني کانت بر انسان غربي
فرهنگي که تفکر انسانمحور کانت در غرب به وجود آورد، لوازمي براي انسان مدرن غربي در پي داشت که در اينجا به بررسي برخي از آنها ميپردازيم. انواع بحرانهاي فکري و عملي؛ يعني بحران معرفتي، بحران اخلاقي، بحران روانيـ معنوي از جمله لوازمي است که نظام تربيت عقلاني کانت و همفکرانش، براي تفکر غربي در پي داشته است. در ادامه، به بررسي اين بحرانها و بررسي راهکارهاي رفع آنها از نگاه علامه جعفري و تفکر اسلامي ميپردازيم.
-
-
- الف. بحران معرفتي
-
بسياري از انديشمندان، فلسفۀ تحليلي را برآيند و نتيجۀ منطقي تفکر نظري کانت ميدانند. فلسفه تحليلي، فلسفهاي است که فهم حقيقت را در گستره تجربه خلاصه ميکند. همچنين، امروزه بسياري از فيلسوفان ماديانديش همچون پوزيتويستها و ماترياليستها، تنها ابزار شناخت را حس و تجربه ميدانند. آنچه را که به چنگ حس و تجربه نميآيد، انکار ميکنند. لازمۀ اين روش، شناخت آن است که امور غيرمادي از دايره شناخت انساني بيرون بمانند. نتيجه چنين نگاهي به جهان، ماديگرايي است. درحاليکه انسان ميتواند به انواعي از شناختهاي ديگر، همچون شناختهاي عقلي، شهودي و... دسترسي داشته باشد و نبايد با انواع سوءفهمها، خود را از اين منابع معرفتي محروم کند. ايجاد اين نوع محدوديتها در ابزار شناخت، ناشي از عدم شناخت واقعي انسان و قواي اوست. اينگونه محدوديتها در کسب معرفت، موجب شده تا برخي متفکران علمگرا، همۀ هستي حتي دين را برحسب فرايندهاي مادي و اقتصادي توجيه کنند. يا برخي روانشناسان، تلاش ميکنند همه هستي را بر اساس مسائل رواني تبيين نمايند. نتيجه اينگونه جهانبينيها، دستکم سکوت دربارۀ مسائل ماوراي ماده و ماديات است. اگر نگوييم که گاهي به شکاکيت، نسبيت و الحاد ميکشد و اين بحران معرفتي است که دامن انسان متجدد را فراگرفته است.
-
-
- ب. بحران اخلاقي
-
بيشک انسان معاصر، که تربيتيافته تفکر عقلاني فيلسوفاني مانند کانت ميباشد، بهطور ويژه با بحران اخلاقي مواجه است. اخلاقي که کانت در پي آن بود و انسان را به فضيلتمندي بدان رهنمون ميشد، اخلاقي بود که بريده از وحي و تعاليم انبياي الهي بود. درواقع، اخلاق سکولاري بود که انسان را بريده از آموزههاي دين الهي ميخواست. آنچه امروز انسان معاصر بدان گرفتار آمده را ميتوان نتيجۀ منطقي تفکر و اخلاق غيرديني کانت و همفکران او دانست. امروزه، رذايل اخلاقي به حد بحران رسيده است؛ رذايلي مانند ميگساري، شهوتراني، کودکآزاري بهقصد لذات جنسي، زورگويي دولتي، محرومکردن ملتها از مزاياي فناوري علمي و تنزل کانون خانواده و نظاير اينها، در اغلب مناطق جهان، بهويژه جهان سوم است. امروزه، معيار خوبي و بدي امور، لذتگرايي و سود گري مادي است. در برخي جوامع معاصر، دعوت انسان به فضائل اخلاقي بيمعنا شده است. ريشه اين بحران اخلاقي، غفلت از ابعاد غيرمادي انسان و فضائل فطري او و بيتوجهي به خدا و تعاليم پيامبران الهي است.
-
-
- ج. بحران رواني و معنوي
-
انسان جديد غربي، با وجود پيشرفتهاي فراوان در عرصههاي گوناگون گرفتار مشکلات روحي و رواني از قبيل اضطراب، روانپريشي، اندوه و افسردگي و ساير بيماريهاست. انسان متجدد و علمزده، هويت واقعي خود را از دست داده و به بحران هويت دچار شده است. درواقع وي خويشتن خويش را گم کرده است. اين در نتيجه دوري و بريده بودن انسان، از خالق هستي و اصل وجودي خود است. انسان جديد غربي، خود را مستقل از خدا تعريف کرده، امروز در پايان مسير دگرانديشي خود، به تنهايي و بيمعنايي زندگي رسيده است. پوچگرايي، احساس تنهايي و بيمعنا بودن زندگي، امروز انسان را رنج ميدهد. همۀ اين مشکلات و بحرانها، ناشي از اين است که آدمي، حقيقت وجودي خود را نشناخته و نقطه آرامش خود، يعني خداوند خالق هستي عالم و آدم را از دست داده است.
-
- 5.رفع بحرانهاي انسان معاصر در انديشه علامه جعفري
همه بحرانهاي پيشگفته و ساير بحرانهاي فکري و وجودي انسان معاصر، با بازگشت به دامن تفکر توحيدي، يعني آنچه در انديشه متفکران و فيلسوفان مسلمان تقرير شده، قابل رفع است. براي مثال، علامه جعفري، راه گريز از بحرانهاي پيشرو را بازگشت به دين ميداند. در تفکر توحيدي، انسان به مبدأ و معاد خويش توجه دارد. درواقع به مفاد آيه کريمه «انا لله و انا اليه راجعون»، پايبند است و آن را در فکر و عمل خويش جاري ميسازد. در نتيجه، همواره خداوند را در متن و بطن زندگي خويش پشتيبان خود مييابد. لذا هرگز به بحران بيهويتي و بحرانهاي ديگر گرفتار نميشود.
-
-
- الف. رفع بحرانهاي معرفتي
-
از نظر ديني، راههاي کسب شناخت، اعم از حس، عقل، شهود عرفاني و وحي الهي است. عقل آدمي، ضرورت وحي الهي را اثبات ميکند و وحي الهي، بسياري از حقايق ناگشوده بهتوسط عقل را روشن ميکند و درمييابد که در صورت فهم صحيح، آنها تنافي با عقل ندارند. دين، نهتنها انسان را به روش خاصي از شناخت محدود نميکند، بلکه افق بازتري را پيش روي او ميگشايد. عقل، بهتنهايي توان نيل به اين مهم را ندارد. مثلاً، علامه نيز انتقال از حيات معمول به حيات معقول را از طريق دو رويه مهم، يعني علم و دين امکانپذير ميداند. نکته ديگر اينکه، همين عقل در فرهنگ غرب پارهپاره است. مثلاً، به نظر کانت الهيات و خداشناسي از حوزه عقل نظري خارج است. اثبات يا نفي مسائل ماوراءالطبيعه توسط اين عقل ممکن نيست. در حوزه اخلاق نيز دست عقل از دامن اثبات و نفي کوتاه است. تنها برخي مسائل را مفروض ميگيرد. ازاينجهت، عقل فقط يک ابزار است. درحاليکه دين، بهويژه دين اسلام، سطح عقلانيت جامعه را در تمام سطوح و حوزهها رشد ميدهد و امر مبهم، مجهول يا مجمل باقي نميماند. بنابراين، اسباب و دواعي اختلاف، شکاکيت لاادريگري و الحاد باقي نميماند.
-
-
- ب. رفع بحران اخلاقي
-
مستقل دانستن اخلاق از خدا، تفکري انحرافي بود که کانت داعيهدار آن بود و بهدليل بيمبنابودن و بيريشهبودن، انسان جديد را به دامن انواع نارواييها و ناگواريها و بحرانها درانداخت. درحاليکه اخلاق بدون مبناي الهي، نميتواند باشد. خداوند خير محض است و اخلاق نيز اصول و قواعدي است که به اقتضاي ذات الهي مبتني است. بسط اين تفکر الهي، ميتواند پاسخي به تفکر کانت و تفکر سکولار غربي فراهم آورد. درواقع، اين رفع بحرانها با بازگشت به دامن دين واقعي و الهي و عمل به آموزههاي آن و برقراري نظام عدل و عقل و رشد علمي است که تحقق مييابد. دين، هماره پشتوانه اخلاق بوده و هست. خدا خالق انسان، راهنما و بر اعمال او ناظر است. پيامبران الهي براي تحقق فضائل اخلاقي و تحکيم مباني فطرت مبعوث شدهاند. حضرت علي ميفرمايند: «... خداوند پيامبرانش را از پي يکديگر بهسوي آنان گسيل داشت تا اداي عهدي را که خداوند در ازل آنان بسته بود از آنان بخواهند... دفينههاي عقل آنان را برايشان برانگيزاند و نشانههاي قدرت الهي را به آنان نشان دهد» (نهجالبلاغه، 1384، ص43).
-
-
- ج. رفع بحران رواني
-
با بازگشت کامل به دين حق، خداوند «سکينه» و آرامش و اطمينان خاطر را در قلب مؤمنان نازل ميفرمايد، تا از شک، وحشت و تزلزل در طوفان حوادث رهاشده و ثابتقدم گردند: «اوست آنکس که در دلهاي مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ايماني بر ايمان خود بيفزايند» (فتح: 4). با گرايش و توجه و تکيه به خداوند متعال، روانپريشيها و اضطرابهاي انسان معاصر، جاي خود را به آرامش و سکينه بدل ميکند. قرآن کريم، غفلت و رويگرداني از خدا را علت زندگي تنگ و سخت انسان دانسته، ميفرمايد: «فإنّ له معيشۀ ضَنکًا» (طه: 124). اين بدين معناست که انسان بدون پشتوانه الهي، زندگي آرام و سالمي نخواهد داشت و به انواع بحرانهاي رواني گرفتار خواهد شد؛ همان چيزي که تربيت عقلاني و تفکر سکولار کانت، براي بشر غربي به ارمغان آورد. حالکه اعراض از خدا، معيشت سختي را به دنبال دارد، پس بايد توجه به خدا و ايمان به او، راحتي و رفاه را به همراه خود داشته باشد. اين امر مسلماً همراه آرامش و اطمينان خواهد بود. البته روشن است که اينها هنگامي حاصل ميشوند که انسان اين حق را بشناسد و به تعاليم و اصول آن عمل نمايد.
-
- نتيجهگيري
در اين مقاله روشن گرديد که علامه جعفري تربيت عقلاني را پرورش قوه تفکر انسان براي انتقال از حيات معمول، به حيات معقول ميداند. ولي کانت معتقد است انسان به دليل خصيصه خودبنيادي عقل، بايد خود را نهتنها در حوزه عقل نظري، بلکه در حوزه عقل عملي نيز متعلق به عالم معقول بداند. همچنين، خود را تابع قوانين بشري بداند که فقط ريشۀ در عقل خودينياد دارد. در ادامه، اهداف تربيت عقلاني از نظر علامه جعفري، در دو بخش معرفي شد: اهداف غايي و اهداف واسطهاي. هدف غايي تربيت عقلاني از ديدگاه علامه، عبادت و بندگي خداست. اهداف واسطهاي تربيت عقلاني، شامل خودسازي، غلبه بر هواي نفس، تبديل احساسات خام به احساسات تصعيد شده است. ولي اهداف تربيت عقلاني از ديدگاه کانت، به کمال رساندن همۀ قواي انسان، پيشرفت مداوم آدمي و کمال انساني، تبديل انسان طبيعي، به انسان اخلاقي و هدايت آدمي بهسوي آزادي راستين؛ يعني رهاشدن از حالت حيوانيت و بندهايي که آداب و رسوم جامعه بر او زده است.
علامه جعفري، با ارائه اصول تربيت عقلاني، همچون اصل تعقل برين، اصل توازن عقل و احساس، اصل استمرار و يادگيري، و اصل طهارت قلب تفکر متفاوتي از کانت و فيلسوفان غربي عرضه ميکند. همين تفکر و تربيت عقلاني، به دليل دارا بودن مباني هستيشناختي و معرفتشناختي لازم، هرگز به بحرانهاي غربي دچار نميشود. ولي کانت به رعايت اصول آزادي، انضباط، فعاليت (کار)، هماهنگي، تجربه و آيندهنگري تأکيد ميکند و اين امر خودبنيادي بشر را به دنبال دارد. بنابراين، در يک نگاه کلي از اهداف و اصول اين دو دانشمند بزرگ شرق و غرب به دست ميآيد که اين دو، برداشت متفاوتي از تربيت عقلاني دارند. به دليل اينکه هريک بر اساس دانش و جهانبيني خود و با تأثيرپذيري از ايدئولوژي حاکم بر جامعه و شرايط فرهنگي و اجتماعي دوران خود، اهداف و اصولي را در نظر گرفتهاند و هدف نهايي را در جهت تحقق انساني آرماني و مطلوب طراحي ارائه کردهاند.
در اين مقاله، نشان داديم که اصول و مباني و اهداف نظام تربيت عقلاني در انديشه علامه جعفري و کانت، کاملاً از هم متمايزند و به دليل لوازم معرفتي و عملي، که تربيت عقلاني کانت و تفکر سکولار غربي براي فرهنگ امروز غرب در پي داشته است، انسان غربي به بحرانهايي دچار شده است که تنها با بازگشت به دامن دين الهي و پذيرش و عمل به آموزههاي آن، ميتواند از آنها رهايي يابد.
- نهجالبلاغه، 1384، ترجمه استاد ولي، تهران، اسوه.
- اعرافي، عليرضا، ۱۳۸۶، اهداف تربيت از ديدگاه اسلام، تهران، سمت.
- باقري، خسرو، ۱۳۹۱، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، چ بيست و هشتم، تهران، مدرسه.
- جعفري، محمدتقي، ۱۳۶۳، تفسير و نقد و تحليل مثنوي، تهران، اسلامي.
- ــــ ، ۱۳۷۴، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، تهران، دفتر فرهنگ و انديشه اسلامي.
- ـــــ ، ۱۳۸۵، حقوق جهاني بشر، تهران، مؤسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفري.
- حسنزاده، صالح، 1383، «نظريه اخلاق دکارت»، آيينه معرفت، ش 4، ص 1-16.
- ـــــ ، 1387، سير و تطور مفهوم خدا از دکارت تا نيچه، تهران، علم.
- ـــــ ، 1385، «بحث تطبيقي اگزيستانسياليسم غربي و اصالت الوجود در فلسفه اسلامي»، خردنامه صدرا، ش 44.
- دهقان سيمکاني، رحيم، ۱۳۹۱، «تربيت عقلاني محور اساسي در تربيت ديني»، پژوهشنامه تبليغ، سال اول، پيششماره اول، ص۴۴ – ۲۳.
- صفاي مقدم، مسعود، رشيدي، عليرضا، و محمدجعفر پاکسرشت، 1385، «بررسي عقلانيت در منابع اسلامي و استلزامات تربيتي آن»، علوم تربيت و روانشناسي، دوره سوم، سال سيزدهم، ش 4، ص 24.
- کاردان، عليمحمد، ۱۳۹۱، سيد آراء تربيتي در غرب، تهران، سمت.
- کانت، امانوئل، 1372، تعليم و تربيت، ترجمه غلامحسين شکوهي، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
- کلانتري، عبدالحسين، ۱۳۸۴، «بحران در جامعهشناسي عقلانيت»، کتاب ماه علوم اجتماعي، ش ۹۰و۹۱، ص۲۷ـ۲۴.
- مرزوقي، رحمه اله، و يحيي صفري، ۱۳۸۶، «مباني و روشهاي تربيت عقلاني از منظر متون اسلامي»، تربيت اسلامي، سال ۳، ش ۶، ص۱۳۴ـ ۱۱۵.
- ملکي، حسن، ۱۳۸۹، تعليم و تربيت اسلامي با رويکرد کلان فکر، تهران، سبحان.
- نقيبزاده، ميرعبدالحسين، ۱۳۷۶، نگاهي به فلسفه آموزش و پرورش، تهران، طهوري.
- وحدانيفر، هادي، ۱۳۹۳، «بازشناسي مفهوم ديني عقل، مبنايي براي تعليم و تربيت در اسلام»، پژوهشهاي تعليم و تربيت اسلامي، سال ۶، ش ۹، ص۱۴۷ـ۱۶۹.