تبیین دلالت¬های تربیتی «رساله الحقوق»
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
علوم تربیتی در سیر تطور خود در تعیین نسبت با دین، فراز و فرودهایی داشته است و در زمان حاضر در مطالعات تربيتي با غلبة رويکردهاي سکولار و ليبرال مواجه بودهایم و ازهمینرو لازم است تربيتپژوهي مبتني بر مبادي و مباني اسلامي و در تناظر با مسائل بومي تقويت شود. در اين ميان، مطالعات تربيت اسلامي در حال رشد و نمود است و قلمروهايي چون فقه تربيتي بهخوبي گسترش یافتهاند و شايسته است در کنار آن، حوزههايي چون تفسير تربيتي قرآن و حديثپژوهي تربيتي بهخوبي مورد توجه قرار گيرند؛ چراکه مطالعات اجتهادي و تفقه در تربيت، فرصتي براي بسط مطالعات تفسيري و حديثي در زمینة تربيت اسلامي قلمداد ميشود؛ چنانکه لازم است ادبيات «حقوق تربيتي» با هدف ارتقای «تقنين تربيتي» و وصول به سرزمين «سياستگذاري تربيتي» و درنهايت تراکم مطالعات در حوزة «حکمراني تربيتي» مورد توجه قرار گيرد.
با توجه به نکات یادشده، نوشتار حاضر درصدد است مطالعهاي حديثي در زمينة حقوق تربيتي سامان دهد و با تمرکز بر رسالة الحقوق امام سجاد، به شرح و تفسير و دلالتيابي تربيتي از اين حديث سامان دهد و نظامي از آموزهها و مداليل تربيتي را استنباط کند. دربارة دليل انتخاب اين حديث بايد متذکر شد که اين حديث مفصل در يک گفتمان نظاممند، ساختاري از نظام حقوق و تکاليف را ارائه کرده، 51 حق را در چندين دسته صورتبندي ميکند.
روششناسي پژوهش حاضر توصيفي و استنباطي است. پژوهشگر ابتدائاً فقرات مختلف متن را براساس مضامين تربيتي شناسايي ميکند؛ سپس مداليل مشابه را در يک طبقه قرار ميدهد و در گام سوم با نگاه مجموعي به هر طبقه، به کشف دلالتهاي تربيتي حاکم بر هر طبقه ميپردازد. بهعبارتديگر، پژوهش حاضر در شمار «تفسير موضوعي» (قرآن يا حديث) است که آيات مرتبط را شناسايي، کدگذاري و طبقهبندي، و تفسير و دلالتيابي ميکند. دلالتشناسي در پژوهش حاضر بهمعناي فرايند فهم و استنباط و تفسير متن است و در علوم اسلامي، بهطور ويژه در دانش اصول فقه در مباحث الفاظ، نظریهپردازي شده و ضوابط کشف دلالتهاي لفظي و لُبّي و دلالات مطابقي، تضمني و التزامي متن تبيين شده است (ر.ک: موسوي، 1395).
بنابراين سؤالات تحقيق به شرح زير است: 1. حديث رسالة الحقوق چه دلالتها و آموزههايي در تعليم و تربيت بههمراه دارد؟ 2. با هدف انتظامبخشي به معاني و مضامين برداشتشده، مداليل تربيتي اين حديث چگونه طبقهبندي ميشود؟
قديميترين نسخة رسالة الحقوق را ابنشعبه حراني (متوفي 381ق) در تحف العقول (1404ق، ص 256) آورده است؛ همچنين شيخ صدوق (متوفي 382) در من لايحضره الفقیه (1413ق، ج 2، ص 619-626)، الخصال (1403ق، ج 2، ص 564ـ570) و الامالي (1376، ص 368) نقل کرده است. نقل تحف العقول سندي بههمراه ندارد. سند اين حديث در کتاب امالي همان نقل من لايحضرالفقيه است. زنجيرة سند در خصال و من لايحضرالفقيه از نظر ضوابط رجالي با اشکالاتي مواجه است؛ اما نجاشي در رجال خود سندي براي نقل ابوحمزه ثمالي (راوي حديث رسالة الحقوق) نقل کرده (1407ق، ص 116-117) که قابل تصحيح است. درنهايت براساس ضوابط رجالي، سند رسالة الحقوق قابل تصحيح است و معتبر (موسوي، بيتا).
اين پژوهش با محوريت نسخة کتاب من لايحضره الفقیه شکل گرفته است. رسالة الحقوق حديث مفصلي است (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 619-626) که امام سجاد در ابتدای آن در يک فراز دربارة «حقالله» سخن ميگويند و سپس حقوق نفس (و اندامها مثل زبان، گوش، چشم، دست، پا، شکم و فرج) و سپس حقوق عبادات (مثل نماز، حج، روزه، صدقه و قرباني) را برميشمارند که درواقع همان احکام عبادي است و به «حقالله» ملحق ميشود. آن حضرت در ادامه به حقوق انسانها ميپردازند و جالب است که دربارة اصناف و نقشهاي مختلف اجتماعي سخن ميگويند: در دستة اول (يعني حقوق ائمه) دربارة حق سلطان، حق معلم (سائسک بالعلم)، حق مالک (سائسک بالمِلک)، حق رعيت، حق متعلم، حق زوجه و حق مملوک (برده) بحث ميکنند و وارد حوزة خانواده ميشوند و دربارة حق مادر، حق پدر، حق فرزند، حق برادر، حق مولاي منعم، حق برده (مُنعَمٌعليه) سخن ميگويند. در ادامه، دوباره وارد سپهر جامعه ميشوند و دربارة حق ذيالمعروف، حق موذّن، حق امام جماعت، حق همنشين (جليس)، حق همسايه، حق صاحب، حق شريک (و بهصورت معترضه دربارة حق مال و اموال)، حق بدهکار، حق خليط، حق خصم مدّعي و حق خصم متهم بحث ميکنند. حضرت در ادامه، از اين دسته افراد و نقشها بهصورت دويي (دونقش مقابل همديگر) سخن بهميان ميآورند: حق مُستشير و مُشير؛ حق مستنصح و ناصح؛ حق کبير و صغير؛ حق سائل و مسئول؛ حق کسي که تو را شاد کند و کسي که به تو بدي کند؛ و درنهايت، حق همکيشان (اهل مِلَّتک) و حق اهلالذمه.
دربارة پيشينة پژوهش بايد يادآور شد که شرح و ترجمة رسالة الحقوق از ديرباز مورد توجه بوده است و حبيبي و شمسالديني (1394) بهتفصيل به کتابشناسي اين موضوع در شروح، ترجمهها و پاياننامه پرداختهاند؛ اما هيچيک از منابع یادشده به شرح تربيتي و استخراج دلالتهاي آن در تربيت نپرداختهاند و با اينکه گمان ميرفت مطالعات تربيتي دربارة رسالة الحقوق داراي پيشينه باشد، پس از بررسيها، پيشينة مرتبط با پژوهش حاضر کمتر يافت شد. مراجعه به سايت ايرانداک (irandoc.ac.ir) و نورداک (noordoc.ir) براي جستوجو دربارة پاياننامههاي حوزوي و دانشگاهي و نيز سايت نورمگز (noormags.ir) و مگيران (magiran.com) براي يافتن مقالات روزآمد نيز همين نتيجه را تأييد کرده است؛ مگر چند مورد محدود، که اولاً همگي تنها بر يک موضوع خاص متمرکز شدهاند؛ مانند درزي (1397) که تنها بر حقوق مربي و متربي، فلاح (1386) بر اقتدار استاد، جعفري و همكاران (1394) بر آداب تعليم و تعلم، و ميرغفوريان (1398) بر اصول نقد متمرکز شدهاند؛ ثانياً از نظر اعتبار روششناختي در فهم آموزههاي تربيتي، هيچيک روش اجتهادي و معتبر اصولي را اتخاذ نکردهاند؛ برخلاف نوشتار حاضر، که اولاً درصدد شرح و دلالتشناسي تمام حديث است؛ ثانياً بر انضباط روشگاني و روش اجتهادي در کشف دلالتها مبتني بر قواعد فهم متن در اصول فقه، تأکيد دارد.
مؤلف پس از مرور چندبارة اين حديث و کدگذاري و نمايهزني تعابير و فرازهاي اين حديث، مجموعة مداليل تربيتي اين حديث را در چهار محور طبقهبندي کرده است که در ادامه خواهد آمد.
1. الگوي ولای تربيتي
اولين مضمون مهم اين است که در اين حديث، تربيت تنها وظيفة خانواده شمرده نشده است؛ بلکه حاکميت و مردم نیز در زمینة تربيت داراي حقوق و تکاليفي هستند و الگويي از شبکة حکمراني تربيتي و وِلاء / ولايت تربيتي ميان مکلفان مختلف، از خانواده گرفته تا مردم و حاکميت، ترسيم شده است. سه فراز به اين موضوع اشاره دارد:
1. «وَ أَمَّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالسُّلْطَانِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُمْ صَارُوا رَعِيَّتَكَ لِضَعْفِهِمْ وَ قُوَّتِكَ فَيَجِبُ أَنْ تَعْدِلَ فِيهِمْ وَ تَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ وَ تَغْفِرَ لَهُمْ جَهْلَهُمْ وَ لَا تُعَاجِلَهُمْ بِالْعُقُوبَةِ وَ تَشْكُرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مَا آتَاكَ مِنَ الْقُوَّةِ عَلَيْهِم» (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 621). ملاحظه ميشود که چند حق براي مردم، و در مقابل، چند تکليف براي حاکميت برشمرده شده است؛ ازجمله اصلاح نگرش دربارة مردم و لزوم عدالتورزي با آنان؛ داشتن نگرش پدري بر مردم؛ بخشيدن ناداني آنان و عدم تعجيل در مجازات آنها؛ و شکر خداوند بر قدرت و حاکميت.
محل استشهاد، عبارت «فيجب ان تکون لهم کالوالد الرحيم» است که بر «وجوب» ظهور دارد؛ چراکه اينجا بهمعناي «ليجب» است (از باب اِخبار در مقام اِنشاء) و ظهور مادة «وجوب» نيز ظهور «وجوب» را تأييد ميکند. قرينيتِ واژة «حق» در دلالت بر «وجوب»، هرچند در ديگر فرازهاي اين رساله بهدليل استعمالش در متعلقهاي غيرالزامي محل ترديد است، اما در اين فراز (حق رعيتک... فيجب...) قرينهاي است براي تقويت دلالت بر «وجوب». فراز «وَ تَغْفِرَ لَهُمْ جَهْلَهُمْ وَ لَا تُعَاجِلَهُمْ بِالْعُقُوبَةِ» بهقرينة مناسبت حکم و موضوع و دلالت اقتضا، بر اقدامات آموزشي و جهلزدا و آگاهيبخش و اقدامات پرورشي و تربيتي بهمنظور اصلاح رفتار (که موجب عقوبت نشود) دلالت دارد. نتيجه آنکه اين فراز بر وجوب تربيت مردم دلالت دارد.
2. «وَ حَقُّ أَهْلِ مِلَّتِكَ إِضْمَارُ السَّلَامَةِ وَ الرَّحْمَةِ لَهُمْ وَ الرِّفْقُ بِمُسِيئِهِمْ وَ تَأَلُّفُهُمْ وَ اسْتِصْلَاحُهُمْ وَ شُكْرُ مُحْسِنِهِمْ وَ كَفُّ الْأَذَى عَنْهُمْ وَ تُحِبُّ لَهُمْ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهُ لَهُمْ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ وَ أَنْ يَكُونَ شُيُوخُهُمْ بِمَنْزِلَةِ أَبِيكَ وَ شُبَّانُهُمْ بِمَنْزِلَةِ إِخْوَتِكَ وَ عَجَائِزُهُمْ بِمَنْزِلَةِ أُمِّكَ وَ الصِّغَارُ بِمَنْزِلَةِ أَوْلَادِكَ» (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 625). در اين فراز ملاحظه ميشود که دربارة همکيشان وظايفي تعيين شده است؛ ازجمله: داشتن نيت سلامت آنان (اضمار السلامه)؛ رحمت؛ رفق؛ انس (تالف)؛ استصلاح؛ تشکر از نيکوکار؛ عدم اذيت؛ قاعدة طلايي «آنچه براي خود ميپسندي، براي ديگران بپسند و آنچه براي خود نميپسندي، براي ديگران مپسند»؛ و اصلاح نگرش / رفتار دربارة ديگران، بهنحويکه پيرمردان و پيرزنان را پدر و مادر خود، جوانان را برادر، و کودکان را فرزند خود بدانيد.
محل استشهاد، واژة «استصلاح» است. «صلاح» در لغت نقيض فساد، و «استصلاح» ضد استفساد است (ابنمنظور، 1414ق، ج 2، ص 517). با توجه به قرائن داخلي و مناسبت حکم و موضوع، واژة «استصلاح» حاوي معناي اصلاح (از باب اِفعال) نيز ميباشد. بنابراين، استصلاح همکيشان در اين روايت بهمعناي تلاش براي اصلاح فساد در ديگران است که يکي از بارزترين مصاديقش عبارت است از تعليم و تربيت ديگران. شارحان «استصلاح» را بهمعناي امر به معروف و نهي از منکر و مانند آن تفسير کردهاند (مجلسي، 1406ق، ج 5، ص 526). دربارة حکم مُستفاد از اين فراز بايد توجه داشت که ازيکسو تعبير «حق» بر وجوب و الزام اِشعار دارد؛ و ازسويديگر، «صلاح» طيف وسيعي از خير، خوبي و مصلحتها، اعم از الزامي و غيرالزامي (مستحب و واجب) را شامل ميشود؛ اما حقوق ذکرشده در همين فراز، همگي در زمرة حقوق الزامي نيستند. بنابراين اين فراز بر رجحان استصلاح و اقدامات آموزشي و تربيتي دلالت دارد.
در ذيل اين فراز، نگاه پدري به کودکان جامعه نيز تکليف مردم دانسته شده است (حق اهل ملتک... وَ أَنْ يَكُونَ... الصِّغَارُ بِمَنْزِلَةِ أَوْلَادِكَ)؛ و درواقع حق کودکان است که «به آنها با نگاه پدري نگریسته شود».
3. «وَ أَمَّا حَقُّ وَلَدِكَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ مِنْكَ وَ مُضَافٌ إِلَيْكَ فِي عَاجِلِ الدُّنْيَا بِخَيْرِهِ وَ شَرِّهِ وَ أَنَّكَ مَسْئُولٌ عَمَّا وَلِيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمَعُونَةِ عَلَى طَاعَتِهِ فَاعْمَلْ فِي أَمْرِهِ عَمَلَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ مُثَابٌ عَلَى الْإِحْسَانِ إِلَيْهِ مُعَاقَبٌ عَلَى الْإِسَاءَةِ إِلَيْه» (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 622). اين فراز نيز وظايف صريح تربيتي در سه حوزة تربيت اجتماعي، تربيت اعتقادي و تربيت عبادي بر عهدة والدين و خانواده نهاده شده است که در صفحات بعد بهتفصيل دربارة آن بحث ميشود.
پس از نقل اين سه فراز بايد گفت که براساس منطوق اين حديث، الگويي از وظيفهمندي خانواده، حاکميت و مردم دربارة تربيت قابل برداشت است. در اين الگو، تربيت فرزندان بر والدين واجب است (وجوب تربيت خانوادگي)؛ همچنين تربيت مردم (کودکان و بزرگسالان) بر حاکميت واجب است (وجوب تربيت حکومتي / دولتي)؛ و اقدمات استصلاحي و آموزشي و تربيتي در قبال ديگران، بهویژه کودکان جامعه، بر همگان راجح است (تربيت مردمي).
در اين الگو، انگارة پدري بهمثابة يکي از محوريترين مفاهيم است و همانگونهکه پدر زيستي در قبال فرزند خود وظيفة تربيتي بر عهده دارد (حقُ ولدک... تحسينُ الادب و الدلالة... و المعونة)، مردم نيز در خصوص کودکان همکيشان خود بايد همچون پدر باشند (وَ الصِّغَارُ بِمَنْزِلَةِ أَوْلَادِكَ)؛ همینطور حاکمان نیز بايد مانند «پدري مهربان» با مردم برخورد کنند (وَ تَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ). روشن است که واژة «پدر» بهقرينة معناي لغوي و مناسبات حکم و موضوع در دو فراز مربوط به مردم و حاکم، ناظر به وظيفهمندي تربيتي است.
نتيجه آنکه در اين حديث الگويي از شبکه حکمراني تربيتي و وِلاء / ولايت تربيتي از سلطان تا همکيش و تا پدر ترسيم شده است و ابوّت و اخوت و سلطنت در قبال مسائل کودکان و تربيت آنان مکلفاند و در مقابل، کودکان و مردم داراي حقوق تربيتياند. البته تبيين زوايا و مسائل مختلف اين شبکة حکمراني عَرضي در زمینة تربيت و تولّي تربيتي، مباحث درازدامني را ميطلبد که در اين نوشتار مجال آن نيست.
2. تربيت خانوادگي
دومين مضموني که بهدلالت مطابقي داراي آموزههاي تربيتي است، فرازي است که در سطور پيشين دربارة وظايف والدين در زمینة تربيت فرزندان بدان اشاره شد: «وَ أَمَّا حَقُّ وَلَدِكَ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّهُ مِنْكَ وَ مُضَافٌ إِلَيْكَ فِي عَاجِلِ الدُّنْيَا بِخَيْرِهِ وَ شَرِّهِ وَ أَنَّكَ مَسْئُولٌ عَمَّا وَلِيتَهُ مِنْ حُسْنِ الْأَدَبِ وَ الدَّلَالَةِ عَلَى رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمَعُونَةِ عَلَى طَاعَتِهِ فَاعْمَلْ فِي أَمْرِهِ عَمَلَ مَنْ يَعْلَمُ أَنَّهُ مُثَابٌ عَلَى الْإِحْسَانِ إِلَيْهِ مُعَاقَبٌ عَلَى الْإِسَاءَةِ إِلَيْه» (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 622). ملاحظه ميشود که مطابق اين فراز، والدين در سه ساحتِ تربيت اجتماعي، تربيت اعتقادي و تربيت عبادي مسئوليت دارند. هرچند واژة «حق» در اين حديث، دربارة حقوق مستحب نیز استعمال شده است، اما بهقرينة «انک مسئول»، بر وجوب دلالت دارد.
دربارة «تربيت اجتماعي» بايد گفت که موضوع تکليف / وجوب، عبارت است از «تحسين الادب» (و نه اکتفا به تأديب و ادبآموزي)؛ و «ادب» بهمعناي هيئت اَفعال و هنجارهاي حاکم بر رفتار است. بنا بر اين تفسير، والدين بايد به ادبآموزي اقدام کنند (آموزش آداب اجتماعي) و افزونبرآن، اين کار را بهدرستي و نيکي انجام دهند (حُسن الادب يعني التحسين في التأديب). در مجالي ديگر براساس شواهد لغوي و کاربردهاي روايي اينگونه استدلال کرديم که واژة «تأديب» در روايات بهمعناي تربيت است (البته معناي مَقسمي تربيت که اعم از تعليم میباشد) (ر.ك: اعرافي، 1391) و دستکم در اين روايت نيز بهقرينة مناسبات، اينگونه است.
دربارة «تربيت اعتقادي» بايد دانست که واژة «دلالت» بهمعناي راهنمايي و ارائة طريق، و بهتعبير مصطفوي، «اِنباء» است (1368، ج 3، ص 236) که مساوق «تعليم» میباشد. متعلق «تعليم» در اين فراز، عبارت است از خداوند متعال (الدلالة علي ربّه)؛ يعني راهنمايي و تعليم دربارة خداوند؛ اما بهقرينة مناسبات حکم و موضوع، ميتواند به خداوند متعال محدود نباشد و به ديگر عقايد مسانخ، مانند ديگر اصول اعتقادي همچون نبوت و معاد، الغاي خصوصيت شود.
همچنين در «تربيت عبادي» مهمترين راهبرد تربيتي بايد «ياريرساني» باشد. اعانه و ياريرساني شامل هر نوع اقدام طراحيشده براي تعليم عبادات و عادتدهي و زمينهچيني براي تجربة بندگي و گفتوگو با خداوند و پرورش روحية فرمانپذيري و رعايت موازين ديني و اطاعت قلبي و التزام عملي است.
ممکن است دربارة موضوعيت عناويني چون «تحسين الادب»، «دلالت» و «معونت» اين پرسش مطرح شود که آيا تربيت فرزندان بايد تنها از طريق همين تکاليف امتثال شود يا اينکه اين عناوين موضوعيتي ندارند؟ در پاسخ بايد گفت که هرچند بنا بر «اصالة الموضوعيه»، اين واژگان (دلالت و معونت) در اين روايت داراي موضوعيتاند و گوينده بر ويژگيهاي معنايي و ظرافتهاي مفهومي آنها التفات دارد، اما «اثبات شيء نفي ما عداه» نخواهد کرد و ديگر اقدامات و راهبردهاي تربيتي را که ممکن است در ديگر آيات و روايات مدلول مطابقي يا التزامي قرار گيرند، نفي نخواهد کرد.
در پي اين نکته بايد گفت که «دلالت» نيز خود نوعي «معونت» است و پيشفرض و مدلول اقتضايي استخدام اين دو واژه عبارت است از فعال دانستن متربي و انگارة معلم بهمثابة ياريگر، نه فعال ما يشاء. بنابراين، وجوب دلالت و معونت در تربيت اعتقادي و عبادي فرزندان، بر اين مبناي انسانشناسانه استوار است که متربي از منظر امام سجاد منفعل محض نيست و تربيت بايد به خودشکوفايي و نقشآفريني متربي در تکوين عقايد و روح بندگي کمک کند.
3. حقوق معلم
از ديگر فرازهايي که بهدلالت مطابقي و منطوقي بر معارف تربيتي دلالت دارد، دو فرازي است که در آن امام سجاد به حقوق معلم و متعلم اشاره ميکنند. بر مبناي تضايف حق و تکليف، حقوق معلم با تکاليف متعلم، و حقوق متعلم با تکاليف معلم متضايف است. در اين قسمت، تنها به حقوق معلم اشاره ميشود و ازآنجاکه در سراسر اين حديث تکاليف تربيتي ديگري (علاوه بر فرازي که با عنوان حقوق متعلم ـ وَ أَمَّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالْعِلْمِ... ـ آمده) بر عهدة معلم نهاده شده است، در صفحات بعد، حقوق متعلم با عنوان «اصول و روشهاي تربيتي» (که بر عهدة مربي نهاده شده و درواقع حقوق متعلم است) مطرح ميشود.
امام در فراز مربوط به حقوق معلم اينگونه ميفرمايند:
وَحَقُّ سَائِسِكَ بِالْعِلْمِ التَّعْظِيمُ لَهُ وَ التَّوْقِيرُ لِمَجْلِسِهِ وَ حُسْنُ الِاسْتِمَاعِ إِلَيْهِ وَ الْإِقْبَالُ عَلَيْهِ وَ أَنْ لَا تَرْفَعَ عَلَيْهِ صَوْتَكَ وَ لَا تُجِيبَ أَحَداً يَسْأَلُهُ عَنْ شَيْءٍ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الَّذِي يُجِيبُ وَ لَا تُحَدِّثَ فِي مَجْلِسِهِ أَحَداً وَ لَا تَغْتَابَ عِنْدَهُ أَحَداً وَ أَنْ تَدْفَعَ عَنْهُ إِذَا ذُكِرَ عِنْدَكَ بِسُوءٍ وَ أَنْ تَسْتُرَ عُيُوبَهُ وَ تُظْهِرَ مَنَاقِبَهُ وَ لَا تُجَالِسَ لَهُ عَدُوّاً وَ لَا تُعَادِيَ لَهُ وَلِيّاً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ شَهِدَتْ لَكَ مَلَائِكَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِأَنَّكَ قَصَدْتَهُ وَ تَعَلَّمْتَ عِلْمَهُ لِلَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ اسْمُهُ لَا لِلنَّاس» (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 620).
ملاحظه ميشود که حقوق معلم (و وظايف متعلم) عبارت است از: گراميداشت و بزرگداشت؛ خوب گوش سپردن و توجه کردن؛ بالا نبردن صدا؛ عدم پيشگامي در پاسخ به سؤالات؛ صحبت نکردن با ديگري؛ غيبت نکردن در محضر وي و دفاع از مُغتاب درصورت وقوع غيبت؛ پوشاندن عيوب معلم و اظهار مناقبش؛ همنشيني نکردن با دشمن معلم و دشمني نکردن با دوست معلم (همان، ص 621).
در مورد اين فراز و دلالتهاي تربيتي آن چند نکته قابل ذکر است. يک نکته عبارت «سائسک بالعلم» است. «سائس» از مادة «س ي س» است و بهکارگرفتن «سائس» بهجاي «معلم» در اين تعبير، بر اين دلالت میکند که تعليم و تدريس نوعي سياست است و سياست در لغت بهمعناي بر عهده گرفتن و انجام کاري براساس مصالح است (فراهيدي، 1410ق، ج 7، ص 336).
همچنين مجموعة حقوق یادشده را ميتوان با هدف ادغام مفاهيم مشابه و انتزاع مفاهيم کليتر، به دو بخش تقسيم کرد: بخش اول، حقوق (آداب) در هنگام حضور معلم، که عبارت است از: اکرام (تعظيم و توقير، بلند نکردن صدا، صحبت نکردن با ديگري، غيبت ديگران نکردن و دفاع از مغتاب، عدم پيشدستي در تجاوب سؤالات) و توجه کامل به معلم (حسن الاستماع و اقبال).
بخش دوم، حقوق (آداب) در غياب معلم، که عبارت است از: استار عيوب، اظهار مناقب، رعايت مرز دوست و دشمني معلم (عدم دوستي با دشمن وي و عدم دشمني با دوست وي)، که بازهم ميتوان مفهوم اکرام و احترام معلم را از آنها برداشت کرد.
با اين تحليل ملاحظه ميشود که مهمترين مفهوم مرکزي اين فراز از رسالة الحقوق عبارت است از رعايت حريم شخصيت / نقش معلم (اکرام و احترام)؛ چراکه «حسن الاستماع» هم بهنوعي احترام به نقش معلم و اکرام اوست.
حال که مهمترين حق معلم را اکرام دانستيم، بايد دانست که اکرام در اين حديث در شمار حقوق زوجه، همسايه و بزرگسالان (ر.ك: صدوق، 1413ق، ج 2، ص 625) هم آمده است و بايد متذکر شد که اين مفهوم ظرفيت بسيار بالايي دارد تا بهعنوان يک قاعده در فقه اسلامي و فقه تربيتي بهشمار آيد و بر تمام افعال و رفتارهای اجتماعي و تربيتي مکلفان سايه اندازد؛ که اکنون مجال تفصيل آن نيست.
4. اصول تربيتي
چهارمين مضمون عام تربيتي که از رسالة الحقوق میتوان برداشت کرد، حقوق متعلم و تکاليف معلم است. شايان ذکر است که برخي از اصول، عاماند و بنابراين بر تربيت تطبيق مييابند و برخي ديگر، اصل و روشي مختصِ تربيتاند. اصول تربيتي بنا بر ديدگاه مشهور، آن دسته از تجويزاتي هستند که داراي کليت و عموميتاند و روشهاي تربيتي چنين عموميتي ندارند. در ادامه، اين موارد مطرح ميشود:
1ـ4. اصل طلايي اخلاق در تربيت
در اين حديث، امام سجاد در دو موضع از قاعدة زرين اخلاق (آنچه براي خود ميپسندي، براي ديگران هم بپسند و بالعکس) ياد کرده است. يک مورد در شمار حقوق همکيشان است که ميفرمايد: «وَ حَقُّ أَهْلِ مِلَّتِكَ... وَ تُحِبُّ لَهُمْ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهُ لَهُمْ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ»؛ و در فرازي ديگر با عباراتي نزديک به اين اصل عام اخلاقي، در زمرة حقوق مملوک چنين ميفرمايد: «وَ أَمَّا حَقُّ مَمْلُوكِكَ... فَأَحْسِنْ إِلَيْهِ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ» (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 621). برايناساس تمام فعاليتهاي تربيتي و اقدامات و برنامهها باید تحت ساية اين اصل اساسي قرار گيرند و اگر معلم، مدير یا کارگزار تربيتي، خود را بهجاي دانشآموز قلمداد کند، قطعاً تأثيرات شگرفي در تربيت ایجاد خواهد شد.
2ـ4. اصل مديريت انگارهها در تربيت
در فرازهاي مختلف اين حديث به اصلاح نگرش و مديريت انگارهها (تصورات) در زمینة تربيت اشاره شده است که در ادامه ذکر ميشود:
الف) اصلاح نگرش دربارة مُولَّيعليه: نگرش حاکم بايد اينگونه باشد که مردم را فرزند خود بداند و مانند پدری مهربان رفتار کند (وَ تَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ) و از حقوق همکيشان اين است که کودکانشان را بهمنزلة فرزندان خود بداند (وَ الصِّغَارُ بِمَنْزِلَةِ أَوْلَادِكَ).
ب) اصلاح نگرش دربارة پدر و مادر: فرزندان و متربيان بايد انگاره و نگرش خود را دربارة آنان اصلاح کنند و مادر را کسي بدانند که در رحم خود وي را حمل کرده و همة سختيهاي بارداري را تحمل نموده است و پدر را ريشة وجود و هويت خود بدانند و درنتيجه بايد شاکر پدر و مادر باشند (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 621).
ج) اصلاح نگرش دربارة متعلم و علم: معلمان بايد انگارههاي خود را دربارة متعلم مديريت کنند. در رسالة الحقوق، «علم» نعمتي الهي و امانتی نزد عالم و معلم است و معلم موظف است که آن را به متعلمان آموزش دهد و اگر از تعليم ممانعت کرد، ممکن است خداوند نعمت علم را از او سلب کند (همان). اين نکته بسيار مهم و تعيينکننده است؛ چراکه يکي از ارکان اصلي نظريات تربيتي، نوع تلقي و انگارة آنان از علم و ماهيت آن و مباني معرفتشناسانه و انسانشناسانة آن است که در ترسيم حقوق و تکاليف معلم و متعلم نقشآفرين است. برخلاف ديگر رويکردهاي معاصر و نئوليبراليستي که دانش را به کالا تقليل داده و با نگاه سکولاريستي، به عرفيسازي دانش و تربيت منجر شده است، در اين حديث، «دانش» امري قدسي و آسماني است و همچون وديعهای مسئوليتهايي را بهدنبال دارد.
د) اصلاح نگرش دربارة بردگان (و زيردستان): مالک بايد برده را مخلوق خدا و همنوع و فرزند پدر و مادر خود بداند و نگرش خود را دربارة رابطة رقّيت (بردگي) اصلاح کند (همان).
3ـ4. اصل عدالتمحوري در تربيت
در فقه اسلامي، عدالت جايگاه رفيعي دارد. اين حديث در بحث حقوق مردم و تکاليف حاکميت، از وجوب عدالتورزي سخن گفته است (همان). اين اصل بر مسئلة تربيت نيز تطبيق ميکند و مطابق اين اصل کلان، در آموزش و پرورش رسمي همة اقدامات، سياستها و برنامهها، از ستاد گرفته تا صف، بايد بر محوريت عدالت تربيتي باشند و يکي از مهمترين انواع عدالت تربيتي، عدالت توزيعي و نصيب برابر آموزشي است.
4ـ4. اصل ياريرساني در تربيت
کمک و تسهيلگري براي متعلم و متربي در چند موضع در شمار حقوق تربيتي قرار گرفته است. امام در شمار حقوق فرزندان، «المعونة علي طاعة الله» را ذکر میکنند و بر والدين لازم میدانند که فرزندان را در امر بندگي ياري کرده، فرايند تربيت عبادي را بهنحوي تمهيد کنند که روح اطاعت و پرستش در آنها تکون يابد. آن حضرت در موضعي ديگر در شمار حقوق موذن (اذانگو)، يکي از کارکردهاي اذان را «اعانه بر اداي واجبات» برميشمارند (همان، ص 625) و ميدانيم که اساساً طراحي و تعبية اذان در محيطهاي آموزشي، يکي از عوامل مهم «برنامة درسي پنهان» و اثربخش در تربيت عبادي است. در مواضعي ديگر، امام سجاد ياري رساندن را حق کودکان (همان، ص 623) و نصرت را حق همسايگان (همان، ص 622) و برادران (همان، ص 622) دانستهاند. شايان ذکر است که تعريف تربيت به تمهيد و زمينهچيني، و صورتبندي انگارة معلم به تمهيدگر و ياريرسان، مباحث زيادي را در فلسفة تربيت و نظريات يادگيري و فلسفة برنامة درسي بهدنبال دارد.
5ـ4. اصل نيکوکاري در تربيت
در اين روايت، احسان و نيکوکاري به بردگان يکي از حقوق بردگان و از تکاليف مالکان برشمرده شده است و اين اصل بر همة روابط اجتماعي و تربيتي تطبيق دارد و همة اقدامات و برنامههاي تربيتي بايد تابعي از اصل احسان و نيکوکاري باشند. در پرتو چنين اصلي است که ايدة آموزش بهمثابة تجارت و معلم بهمثابة «فروشندة دانش» (در رويکردهاي نئوليبراليستي آموزش) رنگ ميبازد.
6ـ4. اصل مهرباني در تربيت
در اين حديث، حق کودک رحمت در تعليم، و حق همسايه نيز رحمت، رفق و تالّف دانسته شده است. همچنين حق نصيحتخواه (مستنصح)، رحمت و رفق بيان شده است (همان، ص 624). در کنار واژة «رحمت»، واژة «مغفرت» قرار دارد که در اين روايت بهعنوان حق مردم و تکليف حاکميت و نيز در شمار حقوق همسايه قلمداد شده است. «رحمت» در لغت بهمعناي رقت، عطوفت و رأفت است (ابنفارس، 1404ق، ج 2، ص 498). «مغفرت» از مادة «غ ف ر» بهمعناي سَتر و پوشاندن (همان، ج 4، ص 385) و بخشيدن خطاها از روي محبت و رحمت است. بنا بر اين اصل کلان، در تمام اقدامات آموزشي و پرورشي بايد مهرباني و رحمت حضور و غلبه داشته باشد و حتيالامکان از سياستها و اقداماتي که اجبار و خشونت را بههمراه دارد، بايد دوري کرد.
5. روشهاي تربيتي
روشهاي تربيت، اقدامات و افعالي هستند که در راستاي تأمين اهداف تربيت در پرتو اصول انجام ميشوند. در اين حديث به برخي روشهاي تربيت اشاره شده است که در ادامه خواهد آمد:
1ـ5. روش نصيحت در تربيت
از ديگر مفاهيمي که در اين حديث بر آن تأکيد شده و منطوقاً يا مفهوماً بر تربيت تطبيق دارد، روش نصيحت است. در اين حديث، نصيحت حق برادر و حق همسايه دانسته شده است (البته مشروط به احتمال تأثير). امام سجاد بهصورت جداگانه حقوق مشورتدهنده و مشورتگيرنده (مُشير و مُستشير) و نيز حقوق نصيحتکننده و نصيحتگيرنده (ناصح و مستنصح) را اينگونه بيان ميکنند:
وَ أَمَّا حَقُّ الْمُسْتَشِيرِ فَإِنْ عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ رَأْياً حَسَناً أَشَرْتَ عَلَيْهِ وَ إِنْ لَمْ تَعْلَمْ لَهُ أَرْشَدْتَهُ إِلَى مَنْ يَعْلَمُ وَ حَقُّ الْمُشِيرِ عَلَيْكَ أَنْ لَا تَتَّهِمَهُ فِيمَا لَا يُوَافِقُكَ مِنْ رَأْيِهِ وَ إِنْ وَافَقَكَ حَمِدْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَقُّ الْمُسْتَنْصِحِ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَيْهِ النَّصِيحَةَ وَ لْيَكُنْ مَذْهَبُكَ الرَّحْمَةَ لَهُ وَ الرِّفْقَ بِهِ وَ حَقُّ النَّاصِحِ أَنْ تُلِينَ لَهُ جَنَاحَكَ وَ تُصْغِيَ إِلَيْهِ بِسَمْعِكَ فَإِنْ أَتَى بِالصَّوَابِ حَمِدْتَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ لَمْ يُوَافِقْ رَحِمْتَهُ وَ لَمْ تَتَّهِمْهُ وَ عَلِمْتَ أَنَّهُ أَخْطَأَ وَ لَمْ تُؤَاخِذْهُ بِذَلِكَ إِلَّا أَنْ يَكُونَ مُسْتَحِقّاً لِلتُّهَمَةِ فَلَا تَعْبَأَ بِشَيْءٍ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى حَالٍ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 624).
چنانکه ملاحظه ميشود، امام ميفرمايند که پذيرندة نصيحت و مشورت در تعامل با مشاور و ناصح بايد با چنان عقلانيتي برخورد کند که اگر موافق رأيش بود، آن را متواضعانه بپذيرد و اگر موافق نبود، با احترام و البته منتقدانه و فعال آن را به کنار نهد. در اين عبارات، مشورت و نصيحت روشي براي تلقين و اجبار و القا دانسته نشده؛ بلکه روشي براي تضارب آرا و کمکرساني فکري قلمداد شده است که در همة اقسام تربيت، از تربيت اجتماعي گرفته تا تربيت عقلاني، بسيار کارآمد خواهد بود. همچنين در سوي ديگر، تکليف مشاور و ناصح اين است که با رحمت و رفق، نصحيت را ارائه کند و ارشاد به مجهولات را پيشه سازد؛ چنانکه در معناي لغوي نصيحت، عنصر اصلاحگري و خلوص و اخلاص وجود دارد (ابنفارس، 1404ق، ج 5، ص 435).
2ـ5. روش تذکر و دعوت
از ديگر روشهاي تربيتي مؤثر و کارآمد، روش تذکر و دعوت است. امام ميفرمايد: حق مؤذن اين است که نگرش خود را دربارة او اينگونه اصلاح کنيد که او تذکردهنده و دعوتکننده بهسوي خداوند است (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 623).
3ـ5. روش سهلگيري
از ديگر روشهاي تربيتي که بهعنوان حق دانشآموز (و تکليف معلم) در اين روايت برشمرده شده، روش رفق و سهلگيري است. امام حقوق متعلم را اينگونه بيان ميکنند:
وَ أَمَّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالْعِلْمِ فَأَنْ تَعْلَمَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا جَعَلَكَ قَيِّماً لَهُمْ فِيمَا آتَاكَ مِنَ الْعِلْمِ وَ فَتَحَ لَكَ مِنْ خَزَائِنِهِ فَإِنْ أَحْسَنْتَ فِي تَعْلِيمِ النَّاسِ وَ لَمْ تَخْرَقْ بِهِمْ وَ لَمْ تَضْجَرْ عَلَيْهِمْ زَادَكَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ إِنْ أَنْتَ مَنَعْتَ النَّاسَ عِلْمَكَ أَوْ خَرِقْتَ بِهِمْ عِنْدَ طَلَبِهِمُ الْعِلْمَ مِنْكَ كَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَسْلُبَكَ الْعِلْمَ وَ بَهَاءَهُ وَ يُسْقِطَ مِنَ الْقُلُوبِ مَحَلَّكَ (همان، ص 621).
«خَرق» در لغت نقيض رفق است (ابنفارس، 1404ق، ج 2، ص 173). ملاحظه ميشود که مطابق اين فراز، در آموزش بايد رفق و سهلگيري را رعايت کرد. جالب است که در فرازي ديگر، رفق و رفتار محبتآميز نيز از حقوق زوجه شمرده شده است (صدوق، 1413ق، ج 2، ص 621).
نتيجهگيري
مسئلة نوشتار حاضر عبارت بود از کشف، تفسير و طبقهبندي دلالتهاي تربيتي حديث رسالة الحقوق. در ابتدا براساس ضوابط رجالي، به اعتبار سندي اين حديث اشاره شد و در ادامه، مجموعة مداليل لفظي و لُبّي اين حديث در حوزة تعليم و تربيت گردآوري و آموزههاي تربيتي آن در چهار محور طبقهبندي و ارائه گردید که مهمترين مداليل به شرح زير است:
ـ تربيت فرزندان، بر والدين واجب است؛ بهويژه تربيت اعتقادي، عبادي و اجتماعي؛
ـ تربيت مردم، بر حکومت اسلامي واجب است؛
ـ مردم در قبال همديگر و بهویژه کودکان وظيفة اصلاحي و تربيتي بهنحو رجحان و نهايتاً استحباب بر عهده دارند؛
ـ مطلوب است که حکومت با انگارة پدري به مردم بنگرد؛ همینطور مردم نسبتبه کودکانِ ديگران؛
ـ تربيت بهمثابة امري اجتماعي و در محيط 360 درجة جامعه داراي متوليان و مسئولاني است که خانواده، مردم و حاکميت دربارة آن مسئوليت دارند. جزئيات و تفاصيل شبکة حقوق و تکاليف تربيتي از منظر تربيت اسلامي، خود مطالعهاي مستقل را ميطلبد؛
ـ معلم / مربي و متعلم / متربي داراي حقوق و تکاليفي است. حقوق معلم (و تکاليف / آداب متعلم در قبال معلم) شامل موارد متعددي است که با تحليل مفاهيم ميتوان گفت محوريترين مفهوم در رسالة الحقوق عبارت است از رعايت حريم شخصيت / نقش معلم (اکرام و احترام)؛
ـ دانش در اين حديث دارای ماهيتي قدسي و الهي است که وجود آن با مسئوليت همراه است. برايناساس، تعليم و معلمي مبتني بر انگارة امانتداري است. اين آموزه با رويکردهاي نئوليبراليستي به دانش و کالاييسازي دانش و آموزش و نيز غلبة فرايندها و مفاهيم بازاري و اقتصادي بر تربيت تقابل جدي دارد؛
ـ متعلم داراي حقوق متعدد تربیتی (و در مقابل، معلم دارای تکاليف تربيتي) است که در اصول و روشهايي چون اصل طلايي اخلاق در تربيت، اصل مديريت انگارهها در تربيت، اصل عدالتمحوري در تربيت، اصل ياريرساني در تربيت، اصل نيکوکاري در تربيت، اصل مهرباني در تربيت، روش نصيحت در تربيت، روش تذکر و دعوت، و روش سهلگيري نمود مییابد؛
ـ تربيت در رسالة الحقوق را ميتوان براساس انگارة ابوّت و پدري (نسبتبه همة کودکان و مردم) و انگارة امانتداري (نسبتبه دانش) تصويرسازي کرد. تربيت ماهيتاً نوعي اعانه و احسان است که بر شبکهاي از حقوق و تکاليف طولي و عرضي و الزامي و غيرالزامي (واجب و مستحب) قوام يافته است. يکي از مهمترين معيارها در تعامل با معلم، مفهوم «اکرام» و در تعامل با متعلم، مفهوم «محبت» (رحمت، رفق، رأفت، نصيحت و سهلگيري) است.
ـ اين حديث با صراحت دربارة «حق بر تربيت» (تربيت شدن) کودکان سخن ميگويد و در مقابل، احکام و تکاليف تربيتيِ عوامل و بازيگران (يعني حاکميت، خانواده و نخبگان، شامل مشاور، معلم و مانند آن) را برميشمارد. همچنين از «حق بر تربيت»ِ مکلفان و عاملان (خانواده، حاکميت و مردم) (يعني حق بر تربيت کردن) بحث ميکند که بايد توسط ديگر عوامل رعايت شود.
در پايان بايد خاطر نشان کرد که مباني حقوقي در نظامهاي آموزشي هميشه داراي اهميتاند و در تربيت رسمي عمومي اهميت دوچندان مييابند؛ چراکه هر تجويز تربيتي، از قلمرو مديريت آموزشي و برنامهريزي آموزشي و درسي گرفته تا فناوری آموزشي و سياستگذاري و حکمراني تربيتي، مبتني بر مباني ارزششناسانه و حقوقي است و لازم است مطالعات حقوقي در تربيت اسلامي پيگيري شود و احاديثي چون رسالة الحقوق، که نظامي از حقوق و تکاليف تربيتي را عرضه ميکنند، ظرفيت بالايي براي استنباط نظاموارة حقوق تربيتي و طراحي نظام اولويتهاي تربيتي دارند.
- ابنشعبه حرانى، حسنبن علی، 1404ق، تحف العقول، قم، جامعة مدرسین.
- ابنفارس، احمدبن زکریا، 1404ق، معجم مقاییس اللغة، تصحیح محمد هارون، قم، مکتب الاعلام الاسلامی.
- ابنمنظور، محمدبن مکرم، 1414ق، لسان العرب، بیروت، دار صادر.
- اعرافی علیرضا، 1391، فقه تربیتی مبانی و پیشفرضها، تحقیق و نگارش سیدنقی موسوی، قم، اشراق و عرفان.
- جعفری، زهره و همکاران، 1394، «زیرساختهای اخلاق اسلامی آداب تعلیم و تعلم از منظر رساله حقوق امام سجاد(ع)»، پژوهشهای اخلاقی، ش 21، ص 45ـ61.
- حبیبی، سلمان، و مختار شمسالدینی، ۱۳۹۴، کتاب شناسی امام سجاد(ع)، صحیفه سجادیه و رساله حقوق، قم: مجمع جهانی اهلبیت(ع).
- درزی رامندی، زهرا، 1397، حقوق مربی و متربی در قرآن و سنت با تأکید بر رساله حقوق امام سجاد(ع)، پایاننامه کارشناسی ارشد الهیات و معارف اسلامی، قم، دانشگاه فرهنگیان.
- صدوق، محمدبن علی، 1376، الامالی، تهران، کتابچی.
- صدوق، محمدبن علی، 1403ق، الخصال، قم، جامعة مدرسین.
- صدوق، محمدبن علی، 1413ق، من لایحضره الفقیه، قم، جامعة مدرسین.
- فراهیدى، خلیلبن احمد، 1410ق، کتاب العین، قم، هجرت.
- فلاح، محمدجواد، 1386، «تحلیل اخلاقی اقتدار استاد براساس شاخص حقمداری در رساله حقوقیه امام سجاد»، پژوهشنامه اخلاق، ش 46، ص 21ـ34.
- مجلسی، محمدباقر، 1406ق، روضة المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه، چ دوم، قم، کوشانپور.
- مصطفوى، حسن، 1368، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- موسوی، سیدنقی، 1395، «دلالتشناسی از گزارههای فقه تربیتی»، مطالعات فقه تربیتی، ش 5، ص 7ـ30.
- موسوی، سیدنقی، بیتا، «همنشینی مردم و حاکمیت در تربیت در آینه رساله حقوق از منظر فقه تربیتی» (مقاله منتشرنشده).
- میرغفوریان، فاطمه، 1398، «درآمدی بر اصول تربیتی نقد با محوریت رساله حقوق امام سجاد(ع)»، علوم تربیتی از دیدگاه اسلام، دوره هفتم، ش 13، ص 81ـ98.
- نجاشی، احمدبن علی، 1407ق، رجال النجاشی، قم، جامعة مدرسین.