نقش راهبردی توحید افعالی در تربیت اخلاقی

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
گستره زیاد موضوعات و مسائل اخلاقی که متربی باید بیاموزد و بدان آراسته شود و نیز تنوع روشهای تربیتی گوناگون، مربی را بر آن میدارد که از کوچکترین فرصت حداکثر استفاده را در جهت تربیت نفوس ببرد. ازاینرو توجه به مؤثرترین روشها و مهمترین مسائل و موضوعات تربیتی_اخلاقی باید مورد توجه دائمی مربی باشد تا تربیت اخلاقی به بهترین نحو صورت گیرد. در چنین شرایطی اگر بتوانیم با ایجاد یک فضیلت اساسی و تأثیرگذار در متربی دهها فضیلت دیگر را نیز برایش به ارمغان آوریم بهحقیقت، اقدامی راهبردی در تربیت اخلاقی اتخاذ کردهایم. شبیه نظریه «دومینو» در علوم سیاسی که به تغییرات متوالی و زنجیرهواری اشاره دارد که بر اثر وارد کردن فشار کمی در نقطهای خاص پدید میآید و نیازی به انجام کارهای طولانی مدت و سخت ندارد.
تأثیر ایمان بر اخلاق و تربیت آدمی و نقش بیبدیل آن در پرورش و کسب کمالات اخلاقی امری واضح و انکارناپذیر است. ازاینرو، تقویت ایمان به تقویت اخلاق و منش انسان منتهی میشود و یکی از بهترین راهکارهای تربیت اخلاقی نفوس، تقویت اعتقاد و ایمان ایشان است.
تحقیقات صورت گرفته در زمینة نقش ایمان و باورهای الهی در اخلاقی شدن انسان نیز مؤید همین مطلب است، به گونهای که حتی راهبرد تربیت اخلاقی از نگاه قرآن کریم و کوتاهترین مسیر برای رشد اخلاقی انسان، ایمان و عمل صالح شمرده شده است (ر.ک. راهبرد تربیت اخلاقی در قرآن کریم).
اما ایمان و اعتقاد به هر امری ثمرات و نتایج تربیتی و اخلاقی به دنبال نخواهد داشت. به عبارت دیگر، آثار و برکات اخلاقی و تربیتی ایمان در موضوعات گوناگون یکسان نیست. ایمان به برخی از مسائل اعتقادی ثمرات عملی و تربیتی برتر و بیشتری نسبت به برخی اعتقادات دیگر دارد و به همین علت باید مورد توجه و تأکید بیشتری واقع شود. برای مثال، ایمان راسخ به مسئله معاد آثار تربیتی و اخلاقی دارد که با نتایج اعتقاد به رجعت برابری نمیکند.
مدعای پژوهش حاضر این است که توحید افعالی بهمثابه یکی از باورهای اساسی که در متون دینی مکرر مد نظر قرار گرفته، تأثیرات مهمی در تربیت اخلاقی دارد، به گونهای که میتواند بهمثابه راهبردی در تربیت اخلاقی معرفی شود. در آیات قرآن کریم دائم با این مطلب روبه رو میشویم که خداوند همة امور را به خود اسناد میدهد. برای نمونه، هدایت و ضلالت را به خود اسناد میدهد (نحل:93). بارور شدن ابرها، نزول باران و سیراب شدن ما را به خود اسناد میدهد (حجر:22). خنداندن و گریاندن را به خود اسناد میدهد (نجم:43). بینیازی و غنای دیگران را به خود اسناد میدهد (نجم:48). همة حوادثی را که در عالم روی میدهد به خود اسناد میدهد (نساء:78). کشت و زراعت را به خود اسناد میدهد (واقعه:64). خود نیز اقرار دارد که همه امور بهدست اوست (آلعمران:154).
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که علت این همه اسناد فراوان چیست؟ و چرا خداوند همه امور را به خود اسناد میدهد؟
توحید افعالی به صورت پراکنده در تراث اخلاقی ما مد نظر واقع شده، لیکن هیچگاه راهبردی برای تربیت اخلاقی تلقی نشده است. ازاینرو در این پژوهه با رویکردی اسلامی و با استفاده از روش «توصیفی_ تحلیلی» محوری بودن این آموزه دینی مورد تأکید واقع میشود. روش «توصیفی_ تحلیلی» به توصیف یک شیء، یعنی بیان اوصاف و آثار و علائم و رابطه آن با چیزهای دیگر و سپس بررسی آن پدیده برای معلوم ساختن روابط آن با سایر پدیدهها میپردازد (اسلامپور، 1393، ص 34 و35).
پیشینه
با توجه به اینکه برخی از صفات اخلاقی با مباحث اعتقادی ارتباطی ناگسستنی دارد کمتر کتاب اخلاقی پیدا میشود که در آن از توحید - و بهویژه توحید افعالی- سخنی به میان نیامده باشد. در کتابهای مشهور اخلاقی (مانند احیاء العلوم، المحجة البیضاء، جامع السعادات و معراج السعاده) عالمان اخلاق به تناسب بحث، مکرر از آموزه دینی «توحید افعالی» استفاده کردهاند. در این میان میتوان گفت: صاحب تفسیر المیزان بیش از دیگران بر ارتباط توحید و اخلاق اصرار ورزیده و آن را در ذیل آیات تبیین کردهاند؛ زیرا ایشان قایلند اخلاق صورت تنزلیافته توحید است و اخلاقی که قرآن کریم معرفی میکند مبتنی بر توحید و اخلاق توحیدی است.
چون مباحث در این کتابها به صورت پراکنده بحث شده، به موضوع توحید با گسترة عام آن (توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، عبادی و...) پرداخته است و توحید افعالی چندان نمودی ندارد. در عین حال، پژوهشهای متعددی در زمینه آثار و لوازم اعتقاد به توحید انجام شده و بر نتایج عملی فراوانی بر اعتقاد به توحید متمرکز شده است که اختصاص به توحید افعالی ندارد و با توجه به دایره وسیع توحید نوشته شده است؛ همچون: نقش توحید در تهذیب اخلاق، نوشته اصغر هادی.
علاوه بر آن گاهی تأثیر اعتقاد به توحید در موضوعات دیگری غیر از اخلاق، همچون روانشناسی بررسی شده است؛ مثل: نظریه توحید در شادکامی، نوشته عباس پسندیده.
در سوی مقابل، برخی پژوهشها به آثار اعتقاد به یکی از اقسام توحید افعالی توجه کردهاند؛ مانند: مقاله «توحید در استعانت و آثار تربیتی آن»، نوشته هادی اسلامی.
از میان پایاننامهها نیز سه پایاننامه به موضوع بحث نزدیک بود:
- تبیین توحید افعالی و نقش آن در سبک زندگی از منظر قرآن، نوشته سمیه قلیپور؛
- توحید افعالی با رویکردی به سوره واقعه و تأثیر آن بر سبک زندگی، نوشته سکینه رفیعی؛
- آثار اعتقاد به صفات کمالی خداوند و توحید افعالی در سبک زندگی بر اساس آثار استاد جوادیآملی، نوشته عبدالرضا بختیاروند.
نقطة محوری مباحث ایشان را سبک زندگی تشکیل میدهد، نه اخلاق و تربیت، و با توجه به اینکه مباحث سبک زندگی- هرچند مرتبط، ولی- متفاوت از مباحث اخلاقی و تربیتی است، پژوهش حاضر تفاوت قابل توجهی با این پژوهشها دارد. بنابراین گرچه در این پژوهشها به نقش بیبدیل توحید افعالی اشاره شده، ولی هیچیک به راهبردی بودن این نقطة محوری در تربیت اخلاقی نپرداخته است. همچنین در این پژوهشها به سازوکار تأثیرگذاری توحید افعالی نیز اشارهای نشده است.
تنها پژوهشی که قرابت زیادی با پژوهش حاضر دارد عبارت است از: مقاله «نقش توحیدگرایی در تربیت اخلاقی»، نوشته حسن نجفی و دیگران، که به آثار توحید افعالی در زمینه تربیت اخلاقی پرداخته است. اگرچه عنوان «توحیدگرایی» عام است، ولی مقاله مزبور آثار توحید افعالی را بیان میکند. با این وجود، مقاله به نقش راهبردی توحید افعالی در تربیت اخلاقی نپرداخته و سازوکاری را برای چگونگی تأثیر گذاری توحید افعالی بیان نکرده است. به همین علت با پژوهش حاضر که تبیینی مبتنی بر اسناد ارائه میدهد، متفاوت است.
خلاصه آنکه این پژوهش، هم راهبرد جدیدی را در حوزه اخلاق و تربیت اخلاقی معرفی میکند و هم با تبیین تازهای به این مسئله میپردازد.
1. بررسی مفاهيم
1-1. راهبرد
راهبرد (استراتژی) در لغت به معنای «فن یا عمل تجهیز و بهکارگیری نیروها و تواناییها در جهت دستیابی به یک هدف» است (صدری، حکمی و حکمی، ج 1، ص 403). احمدوند جوهره راهبرد را تمرکزبخشی به اقدامات، فعالیتها و منابع و استفاده از فرصتها برای دوری گزیدن از تهدیدات و چالشهای اساسی میداند (احمدوند، 1389).
واسطی «راهبرد» را طرحی منسجم، جامعنگر و یکپارچه کننده برای حرکت در کوتاهترین راه به سوی هدف، با بهترین بهرهبرداری از منابع و امکانات موجود میداند (واسطی، 1388، ص 43). بنابراین «میانبر بودن» و «استفادة حداکثری از داشتهها» دو شاخصه مهم راهبرد است.
در تربیت اخلاقی راهبرد با روش، دستورالعمل و راهکار قرابت معنایی دارد، ولی این بدان معنا نیست که به هر روش، راهکار و یا دستورالعملی بتوان راهبرد اطلاق راهبرد کرد. راهبرد یک شیوة کلی، یک دستورالعمل همگانی و یک راهکار اساسی است.
1-2. توحید افعالی
توحید افعالی بدین معناست که آنچه در هستی انجام میگیرد، فعل خداست و آفریدگان همانسان که در ذات خویش مستقل نیستند، در تأثیر و فعل نیز استقلال ندارند (خطیبی، 1386، ص 202).
به عبارت دیگر، همانگونه که وجود همة موجودات از خداوند است، تأثیراتی هم که از موجودات میبینیم نیز به اراده و مشیت خداست، و تا خدا نخواهد هیچ موجودی نمیتواند مؤثر واقع شود. مرحوم صدرالمتألهین با تبیین کاملتری از رابطة علت و معلول و با بیان اینکه هر معلولی نسبت به علت حقیقیاش عین ربط و تعلق محض است، تصویر روشنی از ارتباط مخلوقات با خدای متعال ارائه داد. به دیگر سخن، آنچه در جهان هستی وجود دارد معلول خداوند است و هر معلولی در تمام شئون و هستیاش نسبت به علتش فقیر محض است. بنابراین همة معالیل در وجود و تأثیر و تأثراتشان بهخداوند وابستگی تام و تمام دارند (مصباح، 1387، ج 2، ص 449).
1-2-1. اقسام توحید افعالی
برای توحید افعالی اقسام زیادی قابل شمارش است، ولی به فراخور بحث، در اینجا به سه قسم «توحید در خالقیت»، «توحید در ربوبیت» و «توحید در مالکیت» اشاره میشود. توحید در خالقیت، ربوبیت و مالکیت بدین معنا هستند که در عالم هستی خالق، رب و مالکی جز خدای متعال نیست و تمام موجودات مخلوق و مربوب و مملوک حقتعالی هستند.
چون بحث در رابطه با توحید افعالی است، در اینجا لازم است به این نکته نیز اشاره شود که قایل شدن به توحید افعالی خداوند، نه منافاتی با نظام علیت دارد، و نه منافاتی با اراده و اختیار انسان؛ زیرا اثرگذاری تمام علتها در طول فاعلیت الهی است و نه در عرض آن، و افعال و اراده انسان نیز جزئی از نظام علیت است. بنابراین فعل و انفعالات تمام موجودات، از جمله انسان در عین استناد به خود موجودات، تکویناً نیز قابل استناد به خدای متعال خواهد بود.
1-3. تربیت اخلاقی
اصطلاح «تربیت اخلاقی» از اصطلاحات رایج در فرهنگ غرب بوده و مدت زمان زیادی نیست که در جامعه ما رواج پیدا کرده است. پیش از این و در متون دینی ما عناوینی همچون تزکیه، هدایت و رشد مطرح بوده است. به اجمال، میتوان گفت: «تربیت اخلاقی» اصطلاحی مرکب از «تربیت» و «اخلاق» است و با تعریف این دو اصطلاح و ترکیب آنها میتوان «تربیت اخلاقی» را چنین تعریف کرد:
فرایند زمینهسازی و بهکارگیری شیوههایی جهت شکوفاسازی، تقویت و ایجاد صفات، رفتارها و آداب اخلاقی و اصلاح و از بین بردن صفات، رفتارها و آداب غیر اخلاقی در خود انسان یا دیگری (همت بناری، 1379).
«تربیت اخلاقی» یکی از ابعاد تربیت انسان به شمار میرود؛ یعنی با توجه به اینکه تربیت انسان معنای عامی دارد و ابعاد گوناگونی را دربر میگیرد (تربیت سیاسی، تربیت اقتصادی، تربیت فرهنگی- اجتماعی و...) تربیت اخلاقی نیز در کنار این حوزههای تربیتی، یکی از مهمترین ابعاد تربیت به شمار میرود که ناظر بر افعال و صفات اخلاقی انسان است. بنابراین اخلاق قلهای است که باید فتح شود و تربیت اخلاقی مسیری است که باید از آن عبور کرد تا به کمک آن به قله رسید.
2. سازوکار تأثيرگذاری توحيد افعالی بر تربيت اخلاقی
توحید افعالی بیانگر آن است که هر چه در جهان هستی رخ میدهد- از کوچک و بزرگ- با اذن و قدرت خدای متعال انجام میگیرد و هیچ فاعلی در عالم هستی، مستقل و بی کمک و مدد الهی نمیتواند تأثیری بگذارد و یا تأثیری بپذیرد. بنابراین توحید افعالی درصدد است تا بینش ما را نسبت به رویدادهای اطرافمان تصحیح کند و سهم بسزایی را برای فاعلیت خداوند متعال در اذهان ترسیم نماید که البته این آغازی خواهد بود برای تغییر رفتارها و کنشهای آدمی؛ زیرا «بینش» و «گرایش» دو مبدأ نفسانی رفتارهای اختیاری آدمی است (شیروانی، 1379، ص 117).
ایجاد دگرگونی در تلقی افراد، از جمله لوازم قطعی تغییر رفتارهاست؛ زیرا نوع تلقی و بهعبارت دیگر نحوة ارزیابی امور یکی از مبانی مؤثر در نوع رفتارها و اعمال است (باقری، 1393، ج 1، ص 104).
آدمی وقتی بداند در آنچه رخ داده یا آنچه که انجام داده سهم زیادی ندارد و این فاعلیت خدای متعال است که امور را در عالم هستی اداره میکند و پیش میبرد، دیگر هر کمالی را به خود اسناد نمیدهد و خود را مؤثر حقیقی نمییابد. بنابراین سازوکار تأثیرگذاری توحید افعالی بر تربیت اخلاقی را باید در تغییر بینش آدمی جستوجو کرد که این فرایند خود از طریق تحول در «اسناد» - از مفاهیم مصطلح در روانشناسی اجتماعی- رخ میدهد. برای فهم دقیقتر مطلب، لازم است مفهوم «اسناد» را کمی توضیح دهیم:
ما انسانها عادت داریم نسبت به علت رویدادهای زندگی حدس و گمانهایی بزنیم. برای مثال، بعضی افراد موفقیت در یک امتحان مهم (مثل کنکور) را به لطف و عنایت خدای متعال نسبت میدهند و برخی دیگر به هوش و تلاش و موفقیت خودشان و تعدادی هم به ایثار و فداکاری پدر و مادر و خانواده خود. در روانشناسی اجتماعی «اسناد» را اینگونه تعریف میکنند: «فرایندی که افراد به کار میبرند تا رویدادها یا رفتارها را به عوامل زیربنایی آنها پیوند دهند» (هایدر، 1964، ص16 و23؛ کریمی، 1399، ص 302).
در واقع اسناد نوعی علتیابی است که شخص نسبت به پدیدهها و اتفاقات روزمره انجام میدهد تا اطلاعاتش را هماهنگ و یکپارچه کند و به پایشی نسبت به محیط دست یابد؛ زیرا زندگی کردن در دنیایی که هیچ چیز آن قابل پیشبینی نبوده و همه چیز آن تصادفی است، زجرآور و غیرممکن است (پسندیده، 1394، ص 221). بسیاری از امور خرافی ریشه در همین اسنادها دارد که افراد به غلط رویدادها را به برخی امور غیرمرتبط نسبت میدادند؛ مثلاً، با توجه به اوضاع ستارگان میگفتند: اگر فلان کار انجام شود با شکست مواجه خواهد شد.
نوعاً اسنادهای ما موجب تهییج هیجانات و احساسات ما میشوند؛ زیرا:
توجیه ما واکنشهای هیجانی بهوجود میآورند. افراد بعد از پیامدهای مثبت، عموماً احساس خوشحالی و بعد از پیامدهای منفی، عموماً احساس غمگینی یا ناکامی میکنند (ریو، 1395، ص 519).
برای مثال، اگر ما در امتحانی نمره کمتر از 10 گرفته باشیم وابسته به نوع اسناد و تفسیر ما، هیجان خاصی در ما شکل میگیرد. اگر گمان کنیم امتحان سخت و غیرمنصفانه بوده و استاد را مقصر بدانیم «عصبانی» میشویم. اگر علت را هوش پایین و استعداد ناکافی خود بدانیم و معتقد باشیم بهتر از این نمیتوان نمرهای گرفت، «افسرده» میشویم، اما اگر احساس کنیم تلاش لازم را نکردهایم خود را «گنهکار و مقصر» میدانیم. مشابه همین احساسات در رابطه با اسناد رفتار دیگری نیز وجود دارد (سالاری فر و همکاران، 1393، ص 50).
طبیعی است که همة اسنادهای ذهنی ما درست و مطابق با واقع نیست و ما در اسنادهایمان مثل سایر تفکراتمان اشتباهاتی میشویم. گاهی موفقیت یا شکستی را که خود چندان در آن دخیل نیستیم به خود اسناد میدهیم و خودمان را علت تامه آن رویداد میپنداریم. گاهی به غلط شخص دیگری را علت مؤثر در رخدادهای زندگیمان میدانیم. گاهی هم جاهلانه امور نامربوطی (مثل اجنه) را علت حوادث میشماریم.
از مهمترین خطاهای اسنادی که در رفتارهای اخلاقی بسیار مؤثر است و متون دینی ما درصدد تصحیح آن برآمده، خطای «خوداسنادی» و «دیگراسنادی» است. در آیات و روایات بسیاری انسان به آموزه «توحید افعالی» توجه داده شده است که به تعدادی از این آیات در مقدمه اشاره شد. در روایات حضرات معصوم نیز به توحید افعالی اشاره شده است که برای اختصار، تنها به یک روایت اکتفا میشود:
عَنِ النَّبِیِّ(ص) أَنَّهُ قَالَ: «قَالَ اللَّهُ: یَابْنَ آدَمَ! بِمَشِیَّتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تَشَاءُ لِنَفْسِکَ مَا تَشَاءُ، وَ بِإِرَادَتِی کُنْتَ أَنْتَ الَّذِی تُرِیدُ لِنَفْسِکَ مَا تُرِیدُ، وَ بِفَضْلِ نِعْمَتِی عَلَیْکَ قَوِیتَ عَلَی مَعْصِیَتِی، وَ بِعِصْمَتِی وَ عَفْوِی وَ عَافِیَتِی أَدَّیْتَ إِلَیَّ فَرائِضِی» (حر عاملی، 1402، ص 122).
در ادعیه امامان معصوم نیز شواهد فراوانی بر آموزه «توحید افعالی» موجود است. برای نمونه:
«الهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَانْتَقِلُ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلاّ فِی وَقْتٍ ایْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ» (سید بن طاووس، 1376، ج 3، ص 298).
این توجه دادنها بدین سبب است تا انسان بهجای سبک خوداسنادی یا دیگراسنادی، سبک «خدااسنادی» را در زندگی پیش گیرد و بدینسان از خطاهای اسنادی که مشکلات بسیاری را در احساس و رفتار بهوجود میآورند، مصون بماند.
3. اوصاف اخلاقی متأثر از اعتقاد يا عدم اعتقاد به توحيد افعالی
با توجه به سازوکاری که برای تأثیرگذاری توحید افعالی در تربیت اخلاقی بیان شد، اکنون میتوان به اوصاف نفسانی که از باور به توحید افعالی تراوش میکند و یا ملکات اخلاقی که بهنوعی از این باور دینی تأثیر میپذیرد چنین اشاره کرد:
3-1. اوصافی که از مستقلپنداری اسباب و اسناد امور به آنها پدید میآید
3-1-1. استعانت از غیر
آثاری که از اسباب مختلف ناشی میشود این گمانه را در ذهن ما ایجاد میکند که اشیا یا اسباب مستقلاً دارای چنین اثری هستند. ازاینرو به وقت نیاز ابتدا به سمت این اسباب دست دراز میکنیم و برآورده شدن احتیاجات خود را از آنها مسئلت داریم.
در مراحل بعد اگر دیدیم کاری از این اسباب ساخته نیست دست نیاز به سمت خدای متعال بلند میکنیم و از او حاجت میطلبیم؛ یعنی نگاه مستقلانه به اشیا و آثارشان موجب خطای اسنادی در ما شده، موجب میشود ما تمام فعل و انفعالات را حقیقتاً به آنها اسناد دهیم و از نقش خدای متعال در این بین غافل بمانیم، و چون بینش هر انسانی در گرایش و کنش او تأثیر مستقیمی دارد، چنین خطایی در اسناد، رفتاری متناسب با بینشمان را رقم میزند که در اینجا عبارت است از: مسئلت از دیگران. این در حالی است که اعتقاد به حقیقت توحید افعالی موجب میشود موجودات و آثار آنها را پرتوی از قدرت و ارادة الهی بدانیم و هر فعل و انفعالی را مستقلاً به خدای متعال و بالتبع، به موجودات اسناد دهیم و در هر موردی تنها از خداوند متعال طلب حاجت کنیم.
به سبب توحید افعالی و اعتقاد به اینکه تنها مؤثر حقیقی در عالم خداوند است، در روایت آمده: از کوچکترین حاجتها تا بزرگترین آنها را از خداوند بخواهید: «هر حاجتی که برایتان پیش میآید از خداوند بخواهید، حتی بند کفشتان را؛ زیرا تا خداوند چیزی را فراهم نکند آماده نمیشود» (طبرسی، 1370، ص 270).
به تعبیر شیخ مجتبی تهرانی(ره) اینگونه نیست که امور کوچک بی اراده الهی تحقق پیدا میکنند و تنها برای امور بزرگ باید از خداوند کمک گرفت.
متأسفانه نگاه سطحی به امور عالم موجب میشود انسان فقط در مواقع اضطرار از خدای متعال درخواست کمک کند و در سایر مواقع خود را بینیاز بپندارد. البته علت چنین نگاهی همان خطای در اسناد است که موجب میشود انسان به جای خداوند، امورش را به خودش اسناد دهد و فکر کند عامل موفقیتهایش خود او بوده و نه خداوند. همین نگاه سطحی همچنین موجب میشود انسان برای دیگران سببیتی قایل شود و برای تأمین حوایجش اول به سراغ دیگران برود و وقتی از همة اسباب ناامید شد دست به سوی خداوند متعال دراز کند. این دوگانگی در دعا، یعنی توحید در بیپناهی و شرک در حالت راحتی (جوادی، 1385، ص 557).
3-1-2. کفران (ناشکری)
یکی از موانع اساسی شاکر بودن آدمی آن است که خدای متعال از طریق اسباب و وسایل، نعمتهایش را به انسان میرساند و از قضا، وجود همین واسطهها و اسباب مانع میشود که انسان نعمت را از طرف خدا بداند و فکر کند این وسیلهها فاعلیتی دارند و شکرهایش را نثار واسطهها کند (تهرانی، 1395، ج 10، ص 306).
به عبارت دیگر، نگاه مستقلانه داشتن به واسطهها و آنها را منشأ اثر دیدن، موجب میشود که فرد نعمتها را به واسطهها اسناد دهد و ارادة خدای متعال را پشت آنها نبیند و از خدااسنادی و شکر خداوند باز بماند. البته واضح است که این نگاه مستقلانه به ابزار و اسباب، حاکی از نبود اعتقاد به توحید افعالی خداوند است.
با توجه به این مطلب، باید گفت: سپاس ما تابع اسنادهای ماست. اگر خطای در اسناد رخ دهد طبیعی است که شکر ما نیز بهجای خداوند، متوجه سایران شود. تا مشکل نبود اعتقاد به توحید افعالی حل نگردد، انسان همواره افراد و پدیدهها را در دادن نعمت مؤثر میبیند و به جای خدااسنادی، دیگراسنادی میکند و دیگران را در نعمت شریک خداوند به شمار میآورد (شرک خفی)، هرچند که خود به این مطلب ملتفت نباشد.
گاهی مانع شکر این است که انسان خود را صاحب نعمت میداند. به تعبیر دیگر، انسان دچار خطای اسنادی خدمت به خود شده، هر نعمتی را که میبیند بهخود اسناد میدهد؛ مثلاً، میگوید: علم من، قدرت من، جمال من،.... منشأ چنین اسنادی نیز ضعف یا نبود اعتقاد به توحید افعالی خداوند است؛ زیرا شخص توهّم خودمالکی داشته، خود را مالک استعدادها و داشتههایش میداند و التفاتی به این ندارد که تنها مالک هستی خداوند متعال است و هر چه در دست ماست امانتی است از سوی او که باید روزی همه را تسلیم او کنیم. در اینجا شخص خود را در بهدست آوردن داشتههایش مستقل ارزیابی میکند و تنها خود را دخیل میداند. ازاینرو وقتی نعمتی را هم از دست میدهد احساس میکند که کسی به ناحق نعمت را از او گرفته و به او ظلم شده است (پسندیده، 1394، ص 169). بنابراین میتوان گفت: «ریشه شکر در این است که انسان خداوند را مالک همه چیز بداند و باور داشته باشد که نعمتهای زندگیاش از جانب اویند» (همان، ص 172).
خلاصه آنکه شکر خداوند منوط به این است که انسان نعمت را به خدا اسناد دهد و زمانی انسان میتواند همة نعمتها را به خدا اسناد دهد که معتقد به مالکیت الهی و توحید افعالی باشد. ازاینرو نقش توحید افعالی در شاکر بودن آدمی نقش بیبدیلی است.
3-1-3. حسادت
مشکل اساسی در بحث «حسادت» این است که افراد نوعاً آنچه را در دست دیگران است نعمتی از جانب خدای متعال نمیدانند و به او اسناد نمیدهند. به عبارت دیگر، نعمات را به خود آن شخص منسوب میکنند و توجه ندارند این نعمت از طرف چه کسی به او رسیده است. اینکه در روایت است حسود - در واقع- از تقدیر الهی ناراضی و خشمگین است، ناظر به همین مطلب است، وگرنه کسی که نعمت را از طرف خدای متعال بداند متوجه این نکته میشود که خداوند بیحکمت به کسی نعمت نمیدهد. نعمت را از طرف خدا ندیدن شخص را به حسادت میکشاند؛ اما نعمت را از او دیدن؛ یعنی اقرار به اینکه هیچکس از خود چیزی ندارد و این خداوند است که به او نعمت داده، جایی برای حسادت باقی نمیگذارد.
طبیعی است که اسناد نعمتهای موجودِ در دست دیگران به خدای متعال، پذیرش انسان را بالا میبرد و واکنش انسان را به قضیه بهتر میکند؛ زیرا میداند چیزی که از طرف خدای متعال است قطعاً عین حکمت و مصلحت است. ازاینرو راضیبه قضای الهی میشود. بهتعبیر دیگر، اسناد نعمتهای دیگران به خدای متعال مانع بروز حسادت ما میشود.
3-2. اوصافی که از مستقلپنداری خود و اسناد امور به خود پدید میآید
انسان بدون توجه به حیثیت تعلقی خود و با غفلت از اینکه استعدادها و توفیقاتش را چه کسی به او داده است، در فراز و نشیب زندگی، خود را فاعل توانا و مستقلی میبیند که فقط گاهی و در برخی امور به دیگران نیازمند است. این درحالی است که هر موجود ناقص و ممکنی در وجود و بقا و امورش به علت خود نیاز مطلق دارد.
3-2-1. بخل
ما نوعاً با این مشکل مواجهیم که اشیای پیرامونمان را به خود اسناد میدهیم و خود را مالک حقیقی آنها میدانیم. روابط و ضوابطی که در امور مالی مطرح و اجرا میشود (مانند انحصار حق تصرف به مالک) نیز بهنوعی خطای اسناد ما (مال من) را تأیید و تقویت میکند و ما را بیشتر به توهّم فرو میبرد. خطای اسنادی مالکیت به خود، موجب پیدایش احساس متناسب با آن میشود که در اینجا عبارت است از: احساس تعلق و دلبستگی به مال، به گونهای که انسان مال را بخشی از وجود خود تلقی میکند و همانند خودش آن را نیز دوست دارد. چنین حسی موجب میشود که انسان بکوشد مال را به هر طریقی که شده، نگه دارد و از زوال آن جلوگیری کند؛ زیرا احساس میکند با دادن مال، چیزی از وجودش کاسته میشود. ازاینرو در مقام عمل، بسط ید ندارد و بخل میورزد.
با نگاهی دیگر، اختیار و تلاش آدمی این انگاره را به ذهنش رسوخ میدهد که انسان است که دارد خود را اداره میکند و گویا غیر از او کسی در تدبیر امورش دخیل نیست. چنین شناخت ناقصی که حاکی از اسناد غلط ربوبیت و تدبیر به خود و نادیده گرفتن ربوبیت الهی است، آثار بدی به همراه دارد که یکی از آنها «بخل» است.
وقتی انسان تصور کند خودش است که دارد خود را اداره میکند، در زمان مصرف مال نیز امساک میورزد؛ زیرا به عاملی فراتر از خود و آنچه در دست دارد نمیاندیشد. ازاینرو مجبور است مال را به گونهای خرج کند که مبادا از بین برود. در روایات از چنین نگاهی به «سوء ظن به پروردگار» تعبیر شده است (تهرانی، 1397، ج 16، ص 81).
3-2-2. بیتابی
یکی از علتهای اساسی بیتابی (جزع) در مصیبت، خودانگاری نعمتها یا به تعبیری توهّم خودمالکی است. احساس مالکیت داشتن موجب میشود انسان آنچه را بهدست میآورد حق خود بداند. ازاینرو هر چه را از دست میدهد و یا میخواهد و به آن نمیرسد، ظلم به خود میداند. در چنین حالتی صبر معنا ندارد؛ زیرا او تصورش این بوده که در خوشایندها تنها خودش مؤثر است و در ناخوشایندها عامل دیگری به ناحق تأثیر منفی گذاشته و نعمت را از او گرفته است (پسندیده، 1394، ص 169). بسیاری از کسانی که دچار مصیبت میشوند تصورشان این است که خداوند آنچه را که مال آنان بوده به زور از ایشان گرفته است. «کسی که از جامه صبر بیرون میرود مثل کسی است که ربوبیت حضرت پروردگار را قبول ندارد» (تهرانی، 1391، ج 10، ص 76).
این در حالی است که بنا بر آنچه درباره توحید افعالی گفته شد، تنها مالک و رب هستی خداوند متعال است و جز او کسی رب و مالک ما نیست. بنابراین جزع و فزعهای انسان در برابر ناملایمات، ناشی از نبود باور به توحید افعالی است. انسان وقتی برای خود مالکیتی قایل شود همه چیز را به خودش اسناد میدهد: میگوید: ماشین من، خانة من، صندلی من و.... در مقابل کسی که به توحید افعالی باور دارد همه چیز و حتی نفس خود را ملک مطلق خدا میداند و همة امور را به او اسناد میدهد و هر دادن و گرفتنی را تصرف مالک در ملک خود تلقی میکند و خود را تحت ربوبیت الهی میبیند. بنابراین زمانی که چیزی را از دست میدهد غمگین نمیشود؛ زیرا باور دارد که مال او نبوده و امانت چندروزهای بوده که به دست صاحبش برگشته است. وقتی هم مصیبتی به او میرسد ناراحت نمیشود؛ زیرا به ربوبیت حکیمانة الهی اعتقاد دارد و هیچ حادثهای را خالی از اراده و مصلحت مولایش نمیبیند.
با ایمان به توحید افعالی و قبول مالکیت خداوند، انسان سر بر آستان تسلیم فرود میآورد و به جای برقرار به رابطة مقهور و قاهر با خداوند، رابطة عبد و رب را در پیش میگیرد و از مرکب انانیت خود پایین میآید. در این صورت هر چه را بر او میگذرد از طرف خدای عالمِ حکیم و از زمرة فاعلیت مالک در ملک خویش میشمارد و در نتیجه، به قضای او راضی میشود.
3-3-3. عُجب
در تعریف «عُجب» گفتهاند: بزرگ دانستن نعمت و تکیه بر آن بدون در نظر گرفتن نعمتدهنده؛ «هو إعظام النعمة و الرکون الیها مع نسیان اضافتها إلی المنعم» (فیض کاشانی، 1417، ج 6، ص 276).
به تعبیر دیگر، عجب همان اسناد کمالات وجودی به خود و اسناد ندادن آنها به خداوند است. در واقع عجب با خطایی که در اسناد ما رخ میدهد، پدید میآید و ما با یک اسناد اشتباه، بهجای اینکه خوبیها و کمالات را به علت اصلی اسناد دهیم، به خودمان نسبت میدهیم. به عبارت دیگر، عجب از نبود شکر- که اسناد نعمت به خداوند است- پدید میآید، و عجب و شکر دو روی یک سکهاند که با نبود یکی، دیگری رخ مینماید.
خلاصه اینکه چون شخص معجب همة امور را به خود اسناد میدهد و نقش برجستهای را برای خود قایل میشود، به خودی خود نقش عوامل دیگر را یا نادیده میگیرد و یا نقش کوچکی برای سایر عوامل قایل میگردد. ازاینرو توحید افعالی که نقش خداوند متعال در عالم هستی را به خوبی به نمایش میگذارد سهم بیبدیلی در طرد خودبینی و خودگروی انسان داراست.
3-3-4. تکبر
این روشن است که اگر انسان داشتههایی را که خداوند به او ارزانی داشته به خود اسناد دهد و از جانب خود بداند، در مقام مقایسة خود با دیگری نیز نمیتواند ارزیابی درستی داشته باشد و همچو قارون خود را برتر از دیگران میبیند. بنابراین تکبر نیز همانند عجب از یک خطای در اسناد ناشی میشود که با اعتقاد به توحید افعالی خداوند میتوان این خطا را برطرف کرد و یا اساساً به چنین خطای بزرگی دچار نشد.
3-3-5. حب جاه
همچنین کسی که خدا را تنها خالق و رب جهان هستی بداند لاجرم هرگونه خیر و کمالی را به او اسناد میدهد؛ زیرا میداند که موجودات امکانی که ماهیتی جز فقر و عجز ندارند، کمتر از آنند که کمالی را دارا باشند، مگر آنچه را خدای تعالی به ایشان ارزانی داشته است. در نتیجه، انسان هر خیر و کمالی را از طرف خداوند میداند و هر ستایشی را نیز تنها سزاوار خدای تعالی. وقتی چنین شد شخص برای خود کمال مستقلی سراغ ندارد که بخواهد به سبب آن بر قلوب بندگان چیره شود؛ زیرا تنها کمالات هستند که موجب جذب قلوب دیگران میشوند و آدمیان نیز چون طالب کمال هستند به سمت صاحب کمال منعطف میشوند. بنابراین اسناد کمالات به صاحب واقعی آن کمالات انگیزهای برای جاهطلبی انسان باقی نمیگذارد.
در واقع برای چنین شخصی حب مدح موضوعی خندهدار است؛ زیرا با تمام وجود، به معنای اختصاص حمد و ثنا به خداوند متعال (الحمد لله) پی برده و اصلاً برای خود اصالتی قایل نیست تا کمالی را به خود نسبت دهد. ازاینرو هر کمالی که به انسان اسناد داده میشود، یا لطف و تفضلی است که خدای متعال به او عطا کرده، و یا امری است موهوم و اعتباری صرف (مانند بسیاری از پست و مقامها) که در بازار حقیقت ارجی ندارد.
خلاصه آنکه حب جاه از توهّم مستقلپنداری کمالات که حاکی از خودگروی انسان است، و از اسناد اشتباه کمالات بدون توجه به معطی آنها پدید میآید که با اعتقاد راسخ به توحید افعالی خداوند قابل رفع است.
3-3-6. ریا
کسی که ریا میکند هر عبادات و عمل خیری را که انجام میدهد به خود اسناد میدهد و خود را فاعل مستقل اعمالش میبیند. ازاینرو باتوجه به خودگروی که دارد، کارهایش را بزرگ میبیند و درصدد نمایاندن به دیگران برمیآید. این در حالی است که هر کار خیری که انسان انجام میدهد، از تصور و تصدیقش گرفته تا پایان کار، همگی در سایة توفیق الهی انجام میپذیرد و بنا بر توحید افعالی، به خدای متعال اسناد دارد. از اینرو شخص معتقد به توحید افعالی خداوند، گرفتار ریا نمیشود.
3-4. اوصافی که از مستقلپنداری خداوند و اسناد امور به او پدید میآید
3-4-1. رجا
وقتی انسان بر اساس توحید افعالی معتقد شد که همة قدرتها از جانب خداست و تنها اوست که سببساز و سببسوز است و دیگران همگی مقهور و مسخر اویند و نمیتوانند کوچکترین نفع و ضرری به او برسانند، مگر به اذن و ارادة خداوند، امیدش را از اسباب و وسایل قطع میکند و در همة امور، فقط به خداوند متعال امید میبندد، دست نیاز به طرف اسباب دراز نمیکند و به هر سببی هم که متوسل میشود تنها به مسبب الاسباب امید دارد و منتظر ظهور خواسته و ارادة پروردگارش میشود (دستغیب، 1388الف، ج 1، ص 47).
به عبارت دیگر اسناد حقیقی تمام امور بهخدای متعال، و تمام فعل و انفعالات را از او دیدن موجب میشود که در موقع حاجت نیز تنها بهسبب حقیقی چشم امید داشته باشیم؛ زیرا معقول نیست تمام امور را به او مستند بدانیم و سپس به غیر او امید ببندیم.
مؤید این مطلب روایتی است از نبی مکرم رسیده است:
... مَا التَّوَکُّلُ عَلَی اللَّهِ - عَزَّ وَ جَلَّ؟ فَقَالَ: «الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لاَیَضُرُّ وَ لاَیَنْفَعُ وَ لاَیُعْطِی وَ لاَیَمْنَعُ، وَ اسْتِعْمَالُ الْیَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ. فَإِذَا کَانَ الْعَبْدُ کَذَلِکَ... لَمْ یَرْجُ وَ لَمْ یَخَفْ سِوَی اللَّهِ...» (مجلسی، 1431، ج 2، ص 324).
3-4-2. دعاگو (اوّاه) بودن
چون انسان امور را به خودش اسناد میدهد و خود را مؤثر حقیقی میپندارد، از دعا کردن بازمیماند. اینکه بگوید: «تلاش من»، «توان من»، «هوش من»، «استعداد من» و... موجب شود که فرد خود را حلّال مشکلات و رافع حوایج بداند و تصور کند مسائلش را خودش حل و فصل کرده است، و حال آنکه اولاً، همة اینها خدادادی است و ثانیاً، نباید به هیچ یک از اینها با چشم استقلال نگریست؛ زیرا همة اسباب و مسببات بهاذن الهی تأثیر میگذارند و اگر او نخواهد، سببها نه اثر میگذارند و نه در کنار یکدیگر چیده میشوند.
ازاینرو خدااسنادی و اینکه تأثیر هر علت و پدیدهای بهدست خداست، موجب میشود که انسان همواره دست به دعا بردارد و از کوچکترین تا بزرگترین امور را از خداوند بخواهد. در روایت نیز به این مطلب اشاره شده است: «سَلُوا اللَّهَ -عَزَّ وَ جَلَّ- مَا بَدَا لَكُمْ مِنْ حَوَائِجِكُمْ حَتَّى شِسْعَ النَّعْلِ؛ فَإِنَّهُ إِنْ لَمْ يُيَسِّرْهُ لَمْ يَتَيَسَّر» (مجلسی، 1403، ج 90، ص 295).
3-4-3. تواضع
اگر انسان یقین کند که هرچه از کمالات و مال و جان و مانند آن دارد منسوب به علم و قدرت و زیرکی و تلاش خودش نیست، بلکه مستند به فضل خداوند متعال است که بدون درخواست و لیاقت انسان به او ارزانی داشته، حالتی از شکستگی و انکسار در نفسش ایجاد میشود که به سبب آن، خود را کوچک و خدای متعال را بزرگ میبیند. این همان حالت تواضع است که انسان نسبت به خدای متعال پیدا میکند (تهرانی، 1395، ج 6، ص 200)؛ همچنان که در روایت نیز آمده است: «أَصْلُ التَّوَاضُعِ مِنْ إِجْلَالِ اللَّهِ وَ هَيْبَتِهِ وَ عَظَمَتِه» (نوری، 1408ق، ج 11، ص 298).
قاعدتاً یقین به اینکه هر چه هست از جانب خداست و اسناد به غیر او ندارد، موجب میشود که فرد در برابر دیگران نیز چیزی برای خود قایل نباشد و خود را برتر از دیگری نبیند؛ زیرا هر چه هست به خدا اسناد دارد و بندگان در این بین، از خود چیزی ندارند تا بدان فخرفروشی کنند.
3-4-4. محبت
بنا بر آنچه در مباحث «توحید افعالی» گفته شد، تمام کمالات و نعمتهایی که هست از ناحیة خداوند متعال است و موجود ناقصی (مثل انسان) قادر به خلق کوچکترین این نعمتها نیست. درک این موضوع که هرچه در دست ماست از لطف و فضل خداوند منان است، علاوه بر حالت شکر، محبت انسان را نیز نسبت به خدای متعال برمیانگیزد و شوق آدمی را به منعم حقیقیاش میافزاید، بلکه فراتر، لازمة اعتقاد به توحید افعالی خداوند آن است که انسان تنها خداوند ودود را دوست داشته باشد و بهغیر او محبت نورزد؛ زیرا محبت زمانی به وجود میآید که انسان از کسی لطف و تفضلی ببیند، و چون دیگران از خود چیزی ندارند تا به کسی ببخشند و هرچه هست -بنا بر توحید افعالی- از سوی خداست و دیگران در این بین وسیلهای بیش نیستند، تنها خداست که سزاوار محبت است. ازاینرو وقتی انسان با اعتقاد درست به توحید افعالی فهمید دیگران، نه میتوانند سودی به او برسانند و نه ضرری، دست از محبت غیر برمیدارد و تنها به خداوند دل میسپارد.
3-4-5. اخلاص
بیشک وقتی بندهای به توحید افعالی خداوند اعتقاد کامل داشته باشد و تنها مؤثر حقیقی در عالم وجود را خداوند بداند، همه چیز را از جانب او و به فرمان او مییابد، و هرگز کاری را جز برای خداوند متعال انجام نخواهد داد؛ زیرا جز خدا مبدأ تأثیری نمیبیند تا برایش کاری انجام دهد (مکارم شیرازی، 1385، ج 1، ص 276). در روایتی که در عنوان «رجا» ذکر شد نیز اخلاص یکی از نتایج مراتب بالای ایمان به توحید افعالی شمرده شده است: «فَإِذَا کَانَ الْعَبْدُ کَذَلِکَ لَمْ یَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَی اللَّهِ» (مجلسی، 1431، ج 2، ص 324).
انسانی که به مقام توحید فعلی رسیده، چون اعمالش را از جانب خداوند میداند، از او درخواست پاداش نیز نمیکند، بلکه ثواب را تفضل و نعمتها را ابتدایی میداند، نه در عوض اعمالش. این مطلبی است که مکرر در لسان روایات آمده است: «فَلَکَ الْحَمْدُ عَلَی ابْتِدَائِکَ بِالنِّعَمِ الْجِسَامِ وَ إِلْهَامِکَ الشُّکْرَ عَلَی الْإِحْسَانِ وَ الْإِنْعَام» (طوسی، 1411، ج 1، ص 191؛ موسوی خمینی، 1378، ص 173).
3-4-6. توکل
چون تکیه کردن به خدا در هر امری منوط به این است که انسان فاعلیت خدا را در تمام امور دخیل بداند و به سریان ربوبیت الهی در همة اسباب و مسببات ایمان داشته باشد و او را سببساز و سببسوز بشمارد، بنابراین توکل به خدای متعال از لوازم قطعی و مستقیم توحید افعالی است و بیاعتقاد به آن، توکل کردن معنایی نخواهد داشت؛ زیرا مؤثر حقیقی در عالم وجود تنها خداوند متعال است و به اسباب ظاهری به سبب آنکه موجوداتی امکانی و ناقص هستند، اعتمادی نیست. ازاینرو اسناد حقیقی امور به علتها و سببها مانع توجه به فاعلیت الهی شده، اعتماد بهغیر را رقم میزند. در قرآن نیز توکل منوط به ایمان به فاعلیت گسترده خدای متعال شمرده شده است: «وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين» (مائده:23).
3-4-7. صبر و رضا
برای انسان مهمتر از خود رخداد و حادثه، این است که بداند منشأ این حادثه کجا بوده و از طرف چه کسی اتفاق افتاده است. در واقع اگر انسان بداند آنچه اتفاق افتاده تصادفی نبوده و به شخص حکیم و دانایی اسناد دارد، نوع مواجههاش با رویداد متفاوت خواهد شد. اگر انسان معتقد باشد همة امور در دست خداست و هر چه روی میدهد از سوی اوست و بدون خواست و ارادة او هیچ اتفاقی در جهان نمیافتد، دیگر جایی برای اعتراض و شکایت نمیبیند؛ زیرا هر چه را خداوند رقم میزند دارای بیشترین نفعها و مصلحتها برای خود میداند.
قرآن کریم در وصف صابران میفرماید: «الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» (بقره:156)؛ یعنی صبر صابران به خاطر اسنادشان به این مطلب است که ما از آنِ خداییم و به سوی او بازمیگردیم، که این اشاره به مالکیت مطلق خداوند نسبت به جسم وجان ما دارد و اینکه هر مالکی حق تصرف در ملک خویش را دارد.
3-4-8. عزت نفس (کبر النفس)
یکی از عوامل عزت نفس انسان اعتقاد به توحید افعالی خدای متعال است. در حدیثی از امام علی آمده است: «حاجتهایتان را با عزت نفس از دیگران طلب کنید؛ زیرا اجابت آنها به دست خداست: «اطلبوا الحاجات بعزّة الأنفس؛ فإنّ بید اللّه قضاءها» (انصاری قمی، 1384، ص 238). این یعنی توجه دادن انسان به توحید افعالی در امور اجتماعی و در ارتباط با دیگران.
روشن است که اگر انسان حل و فصل امور را منحصراً به دیگران اسناد ندهد و دیگران را فاعلهای مستقلی از خداوند نبیند، با تمام وجود در مقابل ایشان سر تعظیم فرود نمیآورد و خود را نیازمند دیگران نشان نمی دهد؛ زیرا میداند تدبیر همة امور به دست خداست و بندگان در این بین واسطهای بیش نیستند. ازاینرو انسان موحد به هر سببی که رو میکند تنها به امید مسبب الاسباب است و در انتظار ظهور ارادة پروردگار خویش است (دستغیب، 1388الف، ج 1، ص 47). به عبارت دیگر، ذلت و مسکنت در پی نیاز انسان به مخلوق پدید میآید و آنکه از اسباب و علل ظاهری چشم بپوشد و خود را فقط نیازمند خدای سبحان ببیند، به عزت و سربلندی نایل میشود.
3-4-9. انفاق
توحید افعالی ملکیت را از تمام انسانها و موجودات نفی میکند و مالکیت مطلق عالم هستی را در انحصار خدای متعال میداند. حضرت صادق در حدیثی که به عنوان بصری آموختند، میفرمایند: اگر انسان در آنچه خدای متعال به او ارزانی داشته است، خود را مالک نداند انفاق کردن برایش آسان میشود: «فإذا لم یر العبد لنفسه فیما خوّله اللّه تعالی ملکاً هان علیه الإنفاق فیما أمره اللّه تعالی أن ینفق فیه» (تجلیل تبریزی، 1417ق، ج 14، ص 77).
این از آنروست که در چنین صورتی انسان هرچه را در اختیار دارد امانتی از جانب پروردگار خویش میداند. ازاینرو به آن دل نمیبندد و در موارد انفاق بهراحتی میتواند مال را بهدیگری ببخشد.
3-4-10. خوف و خشیت
عاقلان حقیقی تنها خطر گناه را حقیقی و واقعی میدانند و از آن میهراسند و هیچ خطر دیگری را به حقیقت، خطر نمیدانند، حتی اگر جان انسان را بگیرد؛ زیرا اطمینان دارند که هیچ عاملی بیاذن خدا هیچ اثری ندارد (تهرانی، 1395، ج 7، ص 44).
به همین سبب، از جمله راهکارهایی که عالمان اخلاق برای مقابله با خوف مذموم مطرح میکنند تقویت ایمان به خدا، بهویژه ایمان به توحید افعالی خداوند است؛ زیرا یقین به اینکه همة امور در دست خدای متعال است، به انسان ثباتی میبخشد که تنها خدا را به حساب میآورد و تأثیری برای مخلوقات نمیبیند تا از آن بپرهیزد. به همین سبب، در مواجهه با مخلوقات و حوادث واکنشی از خود نشان نمیدهد که حاکی از ترس یا ضعف نفس باشد (همان، ص 43).
از اینرو ترس از مخلوقات، هم خلاف عقل است و هم خلاف شرع؛ زیرا عقل حکم میکند هیچ مخلوقی قادربه زیان رساندن نیست، جز به اذن پروردگار (همان، ص 45).
«الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لاَیَضُرُّ وَ لاَیَنْفَعُ وَ لاَیُعْطِی وَ لاَیَمْنَعُ وَ اسْتِعْمَالُ الْیَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ، فَإِذَا کَانَ الْعَبْدُ کَذَلِکَ... لَمْ یَرْجُ وَ لَمْ یَخَفْ سِوَی اللَّهِ...» (مجلسی، 1431، ج 2، ص 324).
بنابراین در حوادثی که برای انسان رخ میدهد نباید نگاه مستقلانهای نسبت به اشیا و موجودات داشت و باید تأثیر و تأثرات همه را در پرتو قدرت الهی و به اذن او دانست. وقتی چنین نگاهی شکل گرفت انسان حوادث روزگار را نیز به خداوند اسناد میدهد و همه را از او میبیند. در نتیجه تنها از خداوند متعال میهراسد، نه از غیر او؛ زیرا در چنین حالتی انسان فقط خدا را ضار و نافع میشمرد و فاعلیت مستقلی برای سایر موجودات لحاظ نمیکند و مخلوقات را لشکر خدا میداند.
3-4-11. حلم
از جمله آثارِ اینکه بدانیم حوادث، مکتوب و مقدر خدای سبحان است اینکه انسان در واکنش به این حوادث خشمگین نمیشود؛ زیرا آنچه را اتفاق افتاده است از سوی خدای متعال میداند و به او اسناد میدهد؛ زیرا اشیا جملگی مسخر قدرت الهی هستند و هر چه اتفاق میافتد به امر خداوند است و تا او نخواهد هیچ علتی مؤثر واقع نمیشود. بنابراین آنچه حادث شده به اذن و اراده الهی بوده است و به او اسناد دارد، و اگر مقدر نبود هرگز اتفاق نمیافتاد.
چنین نگاهی موجب میشود شخص برای افراد یا اشیایی که بهنوعی موجب حادثه شدهاند استقلالی در تأثیر نبیند و همه چیز را به ایشان اسناد ندهد و در نتیجه، هنگام وقوع حوادث خمشگین نشود. به عبارت دیگر شخص در چنین حالتی اسباب و مسببات را همچون قلم در دست کاتب، مقهور ارادة الهی میبیند، و همانگونه که انسان عاقل بر قلم دست حاکم که حکم او را مینگارد خشم نمیگیرد، بر کسی که با خواست خدا در حق او کاری کرده است نیز خشم نمیگیرد (نراقی، بیتا، ج 1، ص 328).
مؤید این مطلب توجه به آزمایشهای الهی است. توضیح آنکه دنیا سرای آزمون است و اساساً انسان خلق شده است تا آزمون گردد و بهترین اعمال را انجام دهد. بر این اساس، آنچه را اتفاق افتاده است زمانی میتوان با نگاه آزمون مورد توجه قرار داد که آن را منسوب به خدای متعال بدانیم و به او اسناد دهیم. اگر همه رویدادها را مستقل در نظر بگیریم هرگز نمیتوانیم با نگاه آزمایش بودن به آنها نگاه کنیم.
3-4-12. عفو
درباره بخشش دیگران نیز مطلب بههمین صورت است. نوع نگاه ما به حوادث، واکنش متناسب با همان نگاه را برایمان رقم میزند. اگر انسان توجه داشته باشد که آنچه رخ میدهد تحت ربوبیت و تدبیر الهی بوده و دیگران در این بین واسطهای بیش نیستند، و اگر این شخص نبود آن حادثه به صورتی دیگر اتقاق میافتاد، راحتتر کسی را که بدی کرده است، میبخشید. البته این به معنای نفی اختیار از طرف مقابل نیست و هر کسی مسئول رفتار خویش است. در عین حال، رفتار اختیاری نیز منسوب به خدای متعال است و میتوان با نگاه توحیدی به آن نگریست.
نگاه استقلالی به خود، پدیدهها و رویدادها موجب میشود انسان برداشت صحیحی از خود و جهان هستی نداشته باشد و آنچه را میبیند و درک میکند منقطع از عقبة توحیدی آنها ببیند. طبیعی است که این نگاهِ گزیده و ناقص، نه تنها تمام حقیقت را به انسان نشان نمیدهد، بلکه موجب میشود او در سراسر زندگی بهگونهای رفتار کند که دچار آسیبهای اخلاقی گردد.
نتيجهگيري
با توجه به آنچه گفته شد، از نقش پررنگ اسنادها در زندگی انسان و از نقش محوری توحید افعالی در تحول اسنادهای آدمی و از فضیلتها و رذیلتهای بسیاری که توحید افعالی بر آنها تأثیرگذار بود، میتوان چنین نتیجه گرفت که آموزة «توحید افعالی» نقشی اساسی در اتصاف انسان به کمالات اخلاقی دارد و میتواند بهمثابه راهبردی در تربیت اخلاقی مطرح شود؛ زیرا ویژگیهای یک راهبرد را دارد؛ هم راه حلی کلی است و میتوان به همگان پیشنهاد داد و هم میانبر است و راه دراز و پر نشیب و فراز تربیت را کوتاه میکند و هم موضوع و محور آن آموزهای حیاتی است. از اینرو این آموزه الهی باید سرلوحه توجه مربیان اخلاق و تربیت قرار گیرد و برای نهادینه کردن آن در روح و جان متربیان بکوشند.
همچنین اکنون میتوان به سؤالی که در مقدمه طرح شد نیز پاسخ داد و به چرایی اسنادهای مکرر خدای متعال (به خود) در قرآن کریم پیبرد. خدای متعال با بهکارگیری این اسنادهای مکرر، میخواهد از یکسو عظمت و گسترة فاعلیت خود را به ما بنمایاند و از سوی دیگر نگاه مستقلپنداری ما را نسبت به فاعلیت خودمان تصحیح کند. در این صورت، انسان فقر وجودی و ذاتی خود را نسبت به خدای متعال متوجه میشود و با چنین نگاهی که رهاورد اعتقاد به توحید افعالی است، فضیلتهای بسیاری در وجود او پدیدار میگردد.
نتیجه دیگر اینکه در این پژوهش نوعی آسیبشناسی اخلاقی مبتنی بر یافتههای علم روانشناسی نیز اتفاق افتاد، و آن برگرداندن بسیاری از آسیبهای اخلاقی به موضوع اسناد و منشأ اثر دیدن اسناد در امور اخلاقی بود؛ زیرا در مباحث گذشته آشکارا نقش اسناد در اخلاق و رفتار نمایان بود.
خلاصه اینکه تلاش برای یافتن چنین راهبردهایی انسان را سریعتر در مسیر کمال سیر میدهد و مانع فرسایش توان متربی میگردد. با توجه به اینکه راهبردهای متعددی همچون «جوانمردی»، «معادباوری» و «عمل به دانستهها» در تربیت اخلاقی مطرح شده است، به نظر میرسد آموزه یا موضوع محوری دیگری که میتواند نقش راهبردی را در مزین شدن به مکارم اخلاق ایفا کند، «توحید افعالی» است.
در پایان لازم است برای تأکید بیشتر بر راهبردهای تربیت اخلاقی، گفتاری از استاد بزرگ اخلاق، آیتالله سعادتپرور را روبهروی دیدگان قرار دهیم که میفرماید:
با خود حساب کردهام که اگر بخواهیم به جامع السعادات مرحوم نراقی عمل کنیم، شاید سیصد، چهارصد سال وقت لازم باشد. باز هم معلوم نیست که آیا نتیجة قطعی بگیریم یا خیر.
- ابنطاووس، علیبن موسی، 1376، الإقبال بالأعمال الحسنة فیما یعمل مرة فی السنة، قم، مکتب الإعلام الإسلامی.
- احمدوند، علی محمد و همکاران، 1389، «مروری بر مدلهای انتخاب راهبرد و ارائه یک مدل پیشنهادی»، مدیریت فردا، ش 23، ص 107-116.
- اسلامپور کریمی، حسن، 1393، خودآموز مقدمات پژوهش، چ دوم، تهران، سمت.
- انصاری قمی مهدی، 1384، إکمال غرر الحکم، قم، دلیل ما.
- باقری، خسرو، 1393، نگاهی دوباره به تربیت اسلامی، چ سی و هفتم، تهران، مدرسه.
- پسندیده عباس، 1394، الگوی شادکامی در اسلام، چ دوم، قم، دارالحدیث.
- تجلیل تبریزی، ابوطالب، 1417، معجم المحاسن و المساوئ، قم، مؤسسة نشر اسلامی.
- تهرانی، مجتبی، 1395، اخلاق الهی، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
- تهرانی، مجتبی، 1397، اخلاق ربانی (حب جاه)، تهران، مؤسسة پژوهشی فرهنگی مصابیح الدجی.
- جوادی، عبدالله، 1385، توحید در قرآن، چ دوم، قم، اسراء.
- حر عاملی، محمدبن حسن، 1402ق، الـجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیة، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
- خطیبی، محمد، 1386، فرهنگ شیعه، چ دوم، قم، زمزم هدایت.
- دستغیب، عبدالحسین، 1388، گناهان کبیره، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
- ریو، جان مارشال، 1395، انگیزش و هیجان، ترجمة سیدمحمدی یحیی، تهران، ویرایش.
- سالاری فر، محمدرضا و همکاران، 1393، روانشناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- شیروانی، علی، 1379، اخلاق اسلامی، قم، دارالفکر.
- صدری افشار، غلامحسین و همکاران، 1381، فرهنگ فارسی، تهران، فرهنگ معاصر.
- طبرسی، حسنبن فضل، 1370، مکارم الأخلاق، قم، الشریف الرضی.
- طوسی، محمدبن حسن، 1411ق، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه.
- عالمزاده، محمد، 1396، راهبرد تربیت اخلاقی در قرآن کریم، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
- فیض کاشانی، محمدبن شاه مرتضی، 1417ق، المحجه البیضاء، قم، مؤسسة نشر اسلامی.
- کریمی، یوسف، 1399، روانشناسی اجتماعی، چ دوازدهم، تهران، ارسباران.
- مجلسی، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- مجلسی، محمدباقر، 1431ق، عین الحیاة، قم، جامعة مدرسین.
- مصباح، محمدتقی، 1387، آموزش فلسفه، تهران، امیر کبیر.
- مکارم شیرازی، ناصر، 1385، اخلاق در قرآن، قم، مدرسة الإمام علی بن أبی طالب(ع).
- موسویخمینی، سیدروحالله، 1378، آداب الصلاة، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
- نراقی، مهدیبن ابیذر، بیتا، جامع السعادات، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
- نوری، میرزا حسین، 1408ق، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، مؤسسة آلالبیت(ع).
- هایدر، فریتز، 1964، روانشناسی روابط بین فردی، نیویورک، شرکت جان وایلی و پسران.
- همت بناری، علی، 1379، «تربیت اخلاقی و ضرورت نگاهی دوباره به آن»، تربیت اسلامی، ش 2، ص 167-192.
- واسطی، شیخ عبدالحمید، 1388، نگرش سیستمی به دین، چ سوم، مشهد، مؤسسة مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام.