اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال پانزدهم، شماره دوم، پیاپی 30، پاییز و زمستان 1402، صفحات 57-74

    واکاوی راهبردهای یادگیری از نگاه قرآن

    نویسندگان:
    ✍️ حسین کریمی / دکترای روانشناسی تربیتی، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی / Karimi1355@gmail.com
    محمدجواد زارعان / دانشیار گروه علوم تربییتی جامعة‌المصطفی العالمیه / mjzarean@gmail.com
    علی همت بناری / استادیار علوم تربیتی جامعة‌المصطفی العالمیه / ah.banari@gmail.com
    doi 10.22034/eslampajoheshha.2024.2020349
    چکیده: 
    پژوهش حاضر با هدف دستیابی به راهبردهای یادگیری از نگاه قرآن انجام شده است. برای رسیدن به این هدف، ابتدا مفهوم راهبردهای یادگیری و دیدگاه متناظر با این راهبردها در نظریات یادگیری ـ یعنی نظریات شناخت‌گرایی ـ مطرح گردید؛ سپس با الهام از روش استنطاقی شهید صدر و در چارچوب رویکرد دانش‌آموز‌محور، به بررسی آیات و استخراج آیات ناظر به این رویکرد پرداخته شد. این پژوهش از حیث هدف کاربردی بوده و از حیث گردآوری داده‌ها توصیفی است و در پی پاسخ به این پرسش است که راهبردهای یادگیری از نگاه قرآن چیست. حاصل این تحقیق، دستیابی به هشت راهبرد است که چهار راهبرد به قرآن اختصاص دارد و در هیچ‌یک از نظریات یادگیری شناختی به آن اشاره نشده است و درباره‌ی چهار راهبرد دیگر که در نظریات یادگیری از آن سخن به‌میان آمده، تفاوت‌هایی با دیدگاه قرآن وجود دارد. برخی از این راهبردها بین فرایند آموزشی و غیرآموزشی مشترک‌اند و برخی مختص به فرایند آموزشی‌اند. همچنین برخی از این راهبردها در تمامی مراحل رشدی انسان قابل استفاده‌اند و برخی نیز به مرحله‌ی خاصی از رشد اختصاص دارند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Analyzing Learning Strategies from the Qur'anic Perspective
    Abstract: 
    This research aims at investigating learning strategies from the Qur'anic perspective. To this end, first, the paper deals with the concept of learning strategies and the different views on them in the area of learning theories, i.e. the theories on cognitivism. Then, using Shadid Sadr's inferential method and the framework of student-centered learning, the Qur'anic verses related to this approach were investigated. The research is applied in terms of purpose. It is descriptive in terms of data collection. It seeks to investigate learning strategies form the perspective of the Quran. The results show eight strategies of which four strategies exclusively belong to the Qur'an and are not mentioned in any of the cognitive learning theories. There are some differences between the four strategies mentioned in the theories on learning and the Qur'anic view. Some of these strategies are common between educational and non-educational processes and some are special to educational processes. Moreover, some of these processes can be applied to all levels of man's development, whereas some belong to special stages of development.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    آموزش و پرورش از مهم‌ترين نهادهاي اجتماعي است که مي‌تواند با تربيت و آموزش افراد، در هدايت و جهت‌گيري آيندة جامعه تأثيرگذار باشد. قلب اين نظام آموزشي «برنامة درسي» است. برنامة درسي در یک تعریف، «به محتواي رسمي و غيررسمي، فرايند محتوا، [و] آموزش‌هاي آشکار و پنهاني اطلاق مي‌گردد که به‌وسيلة آنها فراگير تحت هدايت مدرسه دانش لازم را به‌دست مي‌آورد، مهارت‌ها را کسب مي‌کند و گرايش‌ها، قدرشناسي‌ها و ارزش‌ها را در خود تغيير مي‌دهد» (ملکي، 1380، ص 17). با چنین تلقی‌ای از برنامة درسی، ضرورت توجه به آن براي ايجاد نظام تعليم و تربيت اسلامي و رسيدن به جامعة آرماني اسلامي محرز و دوچندان مي‌شود.
    يک برنامة درسي از مجموعه عناصري بنيادين تشکيل مي‌شود که در تعداد آنها بين کارشناسان تفاوت رأي وجود دارد. بعضي چهار عنصر و برخي همانند فرانسيس کلاين تا نه عنصر را مطرح کرده‌‌اند. از بين عناصر مطرح‌شده، هفت عنصر اساسي و مهم عبارت‌اند از: اهداف، محتوا، مواد آموزشي، راهبردهاي ياددهي‌ ـ يادگيري، زمان، فضا و ارزشيابي (همان، ص 19). کارشناسان برنامة درسي بر اين باورند که از ميان تمام مؤلفه‌هاي برنامة درسي، راهبرد ياددهي ـ يادگيري از جايگاه برتري برخوردار است؛ زيرا بين روش تدريس و يادگيري مطلوب رابطة مستقيمي وجود دارد و از ارکان نظام آموزشي شمرده مي‌شود (مهرمحمدي، 1379، ص 11)؛ به اين معنا که اگر روش تدريس معلم مطلوب باشد، يادگيري مطلوبي در پي خواهيم داشت و اگر روش تدريس مطلوب نباشد، يادگيري هم اتفاق نخواهد افتاد. البته اين بدان معنا نيست که ساير مؤلفه‌هاي برنامة درسي بي‌تأثيرند؛ بلکه نکتة اساسي اينجاست که تأثيرگذاري ساير مؤلفه‌ها نوعاً به‌صورت غيرمستقيم است و از ناحیة معلم به‌عنوان کارگزار فرايند ياددهي ـ يادگيري بر دانش‌آموزان اثر مي‌گذارد.
    برخي از اين راهبردها بر نقش معلم تأکيد دارند و برخي ديگر بر نقش فراگيران متمرکز شده‌اند. هدف مقالة حاضر بررسي اين راهبردها ـ با تأکيد بر نقش فراگيران ـ از نگاه مهم‌ترين منبع ديني، يعني قرآن کريم و دستيابي به راهبردهاي يادگيري است.
    پژوهش حاضر از حيث هدف کاربردي بوده و از حيث گردآوري داده‌ها توصيفي است و در بعد تفسيري، الهام‌گرفته از روش استنطاقي شهيد صدر است؛ به اين معنا که حرکت پژوهشگر، از واقعيات و نيازهاي يک حوزة مطالعاتي آغاز و تمام آيات مرتبط با اين موضوع استخراج می‌شود و غالب آنها مورد بررسي قرار می‌گیرند و دربارة آنها از قرآن سؤال شده، پاسخ دريافت مي‌شود؛ يعني گفت‌وگو و محاوره با قرآن و پرسشگري از آن، به‌صورت فعال و پويا ـ نه منفعل ـ صورت خواهد پذيرفت. ازاين‌رو در اين پژوهش، ابتدا مفهوم راهبردهاي ياددهي و يادگيري و ديدگاه‌هاي متناظر با آن، يعني سه نظرية مطرح يادگيري (رفتاري، شناختي و سازندگي)، مطرح شده است؛ سپس به‌منظور آشنایي اجمالي با ادبيات قرآني در ذيل اين موضوع، با کمک پيشينة پژوهشي و معاجم لفظي و موضوعي، برخي از آيات ناظر به موضوع شناسايي شده و در ادامه، تک‌تک آيات قرآن مورد بررسي قرار گرفته‌اند. بعد از استخراج آيات مربوطه، آيات دسته‌بندي و عنوان‌گذاري شدند و با مراجعه به سه تفسير نمونه، الميزان و نور، مورد بررسي تفسيري قرار گرفتند؛ و در پايان براي احتراز از پيش‌داوري و تفسير به رأي، در چارچوب تفاسير صورت‌گرفته، برداشت‌هايي از حيث «ياددهي» و «يادگيري» صورت پذيرفت. در اين مقاله به‌دنبال رسيدن به پاسخ اين پرسش هستيم: راهبردهاي مبتني بر يادگيري از نگاه قرآن چيست؟
    1. مفهوم‌شناسي
    1ـ1. راهبرد
    «راهبرد» نقشه و برنامه‌اي است شامل مجموعه‌اي از عمليات‌ها که در راستاي رسيدن به يک هدف قرار دارند (سيف، 1395، ص 296). غالباً در منابع مرتبط با روش‌هاي تدريس، از راهبرد به جاي روش‌ها هم استفاده مي‌شود. و گاهي نيز اين دو با هم به‌کار مي‌روند.
    2ـ1. يادگيري
    «يادگيري» اصطلاحی رايج در روان‌شناسي تربيتي است. از اين اصطلاح، براساس رويکردهاي مختلف تعاريف گوناگوني ارائه شده است. براساس رويکرد رفتار‌گرايي، يادگيري عبارت است از تغيير در رفتار آشکار فرد (لفرانسوا، 1393، ص 8)؛ اما براساس رويکرد شناختي، يادگيري فرايندی ذهني است و به‌صورت توانايي‌هايي در فرد ايجاد و در حافظة او ذخيره مي‌شود و فرد هرگاه بخواهد ـ چه بلافاصله بعد از يادگيري، چه بعد از گذشت زمان ـ مي‌تواند آن توانايي‌ها را به‌کار گیرد. شناخت‌گرایان براي يادگيرنده در ايجاد يادگيري نقش بيشتري قائل‌اند؛ اما رفتارگرایان بر نقش ياددهنده تأکيد دارند (سيف، 1395، ص 156).
    3ـ1. راهبردهاي يادگيري
    «راهبردهای یادگیری» مجموعه‌ای از روش‌ها و راهبردهايي هستند که فراگيران در روند يادگيري مورد استفاده قرار مي‌دهند تا به هدف خود برسند. اين راهبردها ناظر به فعال بودن نقش يادگيرنده در فرايند آموزشي هستند؛ بدين معنا که معلم در اينجا هدايتگر و راهنماست و فراگيران، خود به‌دنبال يادگيري و رسيدن به هدف‌اند. ازاين‌رو در اين مقاله، در چارچوب نظرية شناختي، به‌دنبال دستيابي به راهبردهاي يادگيري از نگاه قرآن هستيم.
    4ـ1. نظريه‌هاي شناختي
    نظريه‌هاي يادگيري، چارچوبي است که به توصيف و تبيين يادگيري از ديدگاه‌هاي گوناگون مي‌پردازد. يکي از مهم‌ترين نظريات يادگيري، «نظريه‌هاي شناختي» است. شناخت‌گرايان بر فرايندهاي ذهني تأکيد مي‌کنند و معتقدند که «يادگيري» کسب و بازسازي ساختارهاي شناختي است که از طريق آن، اطلاعات پردازش و در حافظه ذخيره مي‌شوند؛ ازاين‌رو يادگيري را فرايندی دروني مي‌دانند که ممکن است در رفتار آشکار فرد نمودي نداشته باشد. به‌تعبيرديگر، شناختي‌ها معتقدند که يادگيري به‌صورت توانايي‌هايي در فرد ايجاد و در حافظة او ذخيره مي‌شود و فرد هرگاه بخواهد، مي‌تواند از اين توانايي‌ها استفاده کند. شناخت‌گرايي بر نقش يادگيرنده در ايجاد يادگيري متمرکز است. البته شناخت‌گرایان به نقش محيط نيز معتقدند؛ اما بر نقش يادگيرنده تأکيد بيشتري دارند (سيف، 1395، ص 156).
    2. راهبردهاي يادگيري
    1ـ2. تکريم و بزرگداشت
    در آموزه‌هاي ديني، يکي از روش‌هاي مؤثر بر تربيت، تکريم شخصيت است. تکريم شخصيت به‌معناي تعظيم کردن و بزرگداشت فرد مي‌باشد. تکريم و بزرگ شمردن انسان باعث افزايش عزت نفس و اعتماد به نفس در او می‌شود و در نقطة مقابل، تحقير و خوار و کوچک شمردن انسان، زمينة سقوط و تباهي وي را فراهم خواهد کرد. اسلام بر توجه به نيازهاي معنوي، تکريم و رعايت احترام افراد تأکيد می‌کند و معتقد است که مهم‌ترين دورة زندگي انسان دوران کودکي است که دورة شکل‌پذيري و اثر‌پذيري او نيز شمرده مي‌شود.
    خداوند که اولين معلم انسان‌هاست، در چند جاي قرآن کريم بر همين نکته تأکيد دارد؛ ازجمله در آية 70 سورة «اسراء»، به‌دنبال گفت‌وگوهايي كه در آيات قبل با مشرکان داشت، به بيان شخصيت انسان و موهبت‌هاي الهى به او مى‌پردازد (مکارم شيرازي و همكاران، 1380، ج 12، ص 196).
    کرامت با فضيلت تفاوت‌هایی دارد؛ ازجمله اينکه کرامت امتيازي است منحصر به انسان؛ اما فضيلت امتيازي است که در ديگران نيز هست؛ همچنين کرامت به نعمت‌هايي از خداوند اشاره دارد که بدون تلاش انسان‌ها در اختيار آنان قرار داده شده است؛ ولي فضيلت به نعمت‌هايي اشاره دارد که انسان‌ها با تلاش خود بدان دست يافته‌اند؛ و در نهايت، کرامت مربوط به نعمت‌هاي مادي است؛ ولي فضيلت مربوط به نعمت‌هاي معنوي است (قرائتي، 1387، ج 5، ص 93). با توجه به تفاوت‌های یادشده، در اين آيه، هم کرامت براي انسان مطرح شده است، هم فضيلت؛ و از اين طريق خداوند سعي در بزرگداشت انسان دارد؛ اما اينکه چه چيزي باعث تکريم انسان شده، در ميان مفسران اختلاف است (مکارم شيرازي و همكاران، 1380، ج 12، ‌ص 196).
    خداوند در آية 64 سورة «غافر» به‌گونه‌اي ديگر به امتيازات انسان اشاره کرده است. خداوند در اين آيه، بعد از آيات آفاقى به بيان آيات انفسى می‌پردازد و مى‌گويد: «او كسى است كه شما را صورتگرى كرد و صورتتان را نيكو آفريد». برخی مفسران «صورت» را در اينجا اعم از صورت ظاهر و باطن گرفته‌اند و آن را اشاره به انواع استعدادها و ذوق‌هایى مى‌دانند كه خدا در آدمى قرار داده و بدان سبب او را بر ساير جانداران برترى بخشيده است (مکارم شيرازي و همكاران، 1380، ج 20، ‌ص 158).
    از اين آيات مي‌توان اين‌گونه نتيجه گرفت که نگاه خداوند به انسان، صرف احترام گذاشتن نيست؛ بلکه بالاتر از آن، يعني تکريم است. اين دو واژه از حيث لغوي، به‌دلیل اشتراکات زيادي که دارند، شبيه هم هستند؛ اما براي «تکريم» معناي «تنزيه کردن از معايب» هم آمده؛ ولي چنين معنايي براي احترام ذکر نشده است. در عرف رايج نیز «تکريم» فراتر از احترام است؛ يعني علاوه بر احترام گذاشتن بر افراد، بايد آنها را هم بزرگ شمرد. خداوند متعال در جایگاه بزرگ‌ترين مربي عالم خلقت، با مأمور کردن ملائک به سجده بر آدم، از ابتداي آفرینش انسان در پي تکريم عملي او برآمد. در قرآن نيز از تکريم انسان‌ها ـ به‌جاي احترام ـ سخن به‌میان آمده است. ازسوي‌ديگر، براساس آية 64 سورة «غافر»، خداوند صورت ظاهري انسان را نيز نيکو آفريد تا تکميل‌کنندة کرامت انسان باشد؛ يعني با بيان امتيازات انسان، در پي اثبات کرامت‌بخشی خود به انسان است. اين نگاه والاي خداوند به انسان کجا و نگاه تفکر مادي‌گراي امروزی که به انسان به‌مثابة ابزار و وسيله‌ای در خدمت مطامع دنيوي می‌نگرد، کجا. با توجه به اينکه خداوند به‌عنوان بزرگ‌ترين مربي انسان‌ها اين‌گونه انسان را تکريم مي‌کند، لازم است که مربیان نیز در فرايند آموزشي، با فراگيران خود با کرامت برخورد کنند.
    ازاين‌رو يکي از مهم‌ترين راهبردهاي يادگيري در فرايند آموزشي، تکريم است و نگاه مربيان به فراگيران باید توأم با تکريم و بزرگداشت شخصيت آنها باشد. هر‌گونه تحقير فراگيران و خوار شمردن آنها، موجب تضعيف اعتماد به نفس و انگيزة آنان مي‌شود و نتيجة مطلوبي در پي نخواهد داشت. آموزشي مي‌تواند به يادگيري بینجامد که همراه با تکريم فراگيران باشد. ازاين‌رو مربيان آموزشي بايد با تکريم و بزرگ شمردن انسان، بستر ذهني لازم را براي اين باور که آنها مي‌توانند در يادگيري موفق شوند، فراهم کنند.
    2ـ2. تقويت اميد و نگاه به آيندة روشن
    يکي از مهم‌ترين نيازهاي رواني انسان، اميد به آينده است. اميد به آينده با فلسفة زندگي ارتباط دارد و به انسان انگيزه و نشاط مي‌دهد. اميد به آينده در قرآن به‌خوبي جلوه‌گر شده و خداوند در آيات متعددي به مؤمنان، صالحان و... اميد و بشارت داده است.
    با توجه به اهميت و جايگاه اميد و تأثير آن در يادگيري بهتر و تقويت خودباوري، «اميدآفريني» در دانش‌آموزان از مهم‌ترين وظایف معلم است که بايد همواره مورد توجه قرار گيرد. معلمان و محتواي‌هاي آموزشي بايد در اين زمينه ياري‌رسان فراگيران باشند. بي‌شک يکي از ارکان يادگيري و نيل به موفقيت، داشتن انگيزه است. اميد به آينده، يک حالت انگيزشي براي نيل به موفقيت ايجاد مي‌کند. براساس نظرية «انتظار ضرب‌در انگيزش» (اسلاوين، 1392، ص 371)، هرچه انگيزة يادگيري بالاتر باشد، به همان ميزان احتمال موفقيت در يادگيري افزايش پيدا مي‌کند. آنچه در بحث يادگيري ايجاد انگيزه مي‌کند، اين است که فراگير بداند يادگيري‌هاي امروز او چراغ راه آينده‌اش خواهد بود. اميد به آينده‌اي روشن، انگيزه‌بخش فراگير در يادگيري خواهد بود. مربيان آموزشي در زمینة تقويت اميد در فراگيران نقش کليدي دارند. هرچه اميد افزايش پيدا کند، يادگيري هم افزايش خواهد يافت. قرآن نیز ازآنجاکه بنايش بر هدايتگري جامعه است، در موقعيت‌هاي گوناگون درصدد افزايش اميد برآمده است. آيات قرآن در موقعيت‌هاي مختلف با وعدة نصرت حق در پي ايجاد و تدوام اميد در بين مسلمانان است؛ چراکه با غلبة يأس و نااميدي، تمامي زحمات پيامبران و هاديان جامعه از بين خواهد رفت. ازجملة اين آيات، آية 62 سورة «انفال» است. اين آيه به‌منزلة پاسخ به این نگرانی است كه «امکان دارد تمايل دشمن به صلح و سازش، از در خدعه و نيرنگ باشد». خداى سبحان می‌فرماید: اينكه ما تو را امر به توكل كرديم، براى همين بود كه بدانى اگر دشمن بخواهد به اين وسيله به تو نيرنگ بزند، خدا نگهدار توست. در آیه‌ای ديگر هم فرموده است: «وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسبُهُ اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمرِهِ»؛ هر كه به خدا توكل جويد، (خدا كار او را كار خود می‌داند) و درحقيقت، خدا به كار خود مى‌رسد (طباطبائي، 1378، ج 9، ص 155).
    براساس اين آيه، اگر ما به وظيفة خود عمل کنيم، نبايد از مشکلات بترسيم؛ چون خداوند گشايندة مشکلات است. امدادهاي الهي سرماية اميد مردم‌اند و امدادها به ارادة خدا در جهت ياري مؤمنان به‌کار گرفته مي‌شوند (قرائتي، 1387، ج 3، ص 348). اين آيه به اين نکته دلالت دارد که بجز اسباب طبيعى و عادى كه ما از آن اطلاع پيدا مى‌كنيم، اسباب ديگرى در كارند كه بر وفق صلاح افراد در جريان هستند و همين اسباب باعث ايجاد اميدند و بشارت‌دهندة آينده‌اي روشن هستند (مکارم شيرازي و همكاران، 1380، ج 7، ص 230).
    آية ديگري که اين معنا را افاده مي‌کند، آية 7 سورة «محمد» است. اين آيه مؤمنان را به جهاد تحريك مى‌كند و با وعدة نصرت دادن، به آنها اميد مي‌دهد؛ البته درصورتى‌كه آنان خدا را نصرت دهند؛ و مراد از اينكه فرمود: خدا هم شما را يارى مى‌كند، اين است كه اسباب غلبه بر دشمن را برايتان فراهم مى‌سازد؛ مثلاً ترسى از شما در دل كفار مى‌اندازد و امور را به‌زیان كفار و به‌نفع شما جارى مى‌كند و دل‌هاى شما را محكم و شجاع مى‌سازد (طباطبائي، 1378، ج 18، ص 346).
    آية 51 سورة «غافر» نيز به همين مطلب اشاره مي‌کند. در آيات قبلي سورة «غافر» مطرح شده بود که «مؤمن آل‌فرعون» ابتدا ايمان خود را کتمان مي‌کرد و سپس در رژيم طاغوتي فرعون، يک‌تنه مردم را ارشاد کرد و آل‌فرعون براي بازگرداندن او از عقيده‌اش تلاش‌ها کردند؛ اما خداوند دين او را حفظ کرد. اين آيه که آخرين قسمت آن ماجراست، مي‌فرمايد: فکر نکنيد که حمايت ما تنها مخصوص او بود؛ بلکه سنت ما حمايت از انبيا و همة مؤمنان است؛ گرچه در سختي باشند.
    نصرت و حمايت خداوند از انبيا و مؤمنان، از سنت‌هاي الهي است و خداوند با وعده‌هاي قطعي، به مؤمنان انگيزه و اميد و تسلي مي‌دهد. نصرت و حمايت الهي دائمي است و انسان همواره محتاج آن است و هرگز از لطف خداوند بي‌نياز نيست (قرائتي، 1387، ج 18، ص 346). نصرت الهي افق آينده را براي مؤمنان روشن می‌کند و نور اميد را در دل آنان مي‌تاباند.
    آية 4 سورة «فتح» نيز به همين بحث مي‌پردازد. آيات قبلي اين آيه در سورة «فتح»، در حال بيان مواهب بزرگى بود كه خدا در پرتو فتح مبين (صلح حديبيه) نصيب پيامبر كرد؛ اما در آية مورد بحث، دربارة موهبت عظيمى كه بر همة مؤمنان عطا کرده است، بحث مى‌كند و مى‌فرمايد: او كسى است كه سكينه و آرامش را بر دل‌هاى مؤمنان نازل كرد تا ايمانى بر ايمانشان بيفزايد (مکارم شيرازي و همكاران، 1380، ج 22، ص 25).
    ظاهراً مراد از «سكينة»، آرامش و سكون نفس و ثبات و اطمينان آن به عقایدى است كه بدان ايمان آورده؛ ازهمین‌رو علت نزول «سكينة» را اين دانسته است: «لِيَزدادوا إيمانًا مَعَ إيمانِهِم»؛ تا ايمانى جديد به ايمان سابق خود بيفزايند (طباطبائي، 1378، ج 18، ص 386).
    آية 4 سورة «توبه» نيز به اين نکته اشاره مي‌کند که جبهه‌هاي جنگ بستر امدادهاي الهي است. براساس اين آيه، خداوند قبل از جنگ، به مؤمنان که ترس و ترديد داشتند، نويد قطعي مي‌دهد (قرائتي، 1387، ج3، ص 377). و اميد را در دل آنها زنده نگه مي‌دارد.
    در قرآن سخن دربارة نصرت الهي برای انبياء و مؤمنان، بسيار است؛ برخي از آنها عبارت‌اند از: نصرت حضرت نوح (يونس: 73)؛ نصرت حضرت ابراهيم (انبياء: 69)؛ نصرت حضرت لوط (صافات: 134)؛ نصرت حضرت يوسف (يوسف: 56)؛ نصرت حضرت شعيب (هود: 94)؛ نصرت حضرت صالح (هود: 66)؛ نصرت حضرت هود (هود: 58)؛ نصرت حضرت يونس (انبياء: 88)؛ نصرت حضرت موسي (شعراء: 65)؛ نصرت حضرت عيسي (آل‌عمران: 55)؛ نصرت حضرت رسول اکرم (فتح: 1) و نصرت مؤمنان (آل‌عمران: 123؛ توبه: 26).
    در سورة انبياء (آيات 76، 84، 88و90)، وقتي حضرت نوح، حضرت يونس، حضرت زکريا و حضرت ايوب از خدا طلب کردند، دعايشان مستجاب شد و در آية 26 سورة «شوري» نيز همين نکته براي مؤمنان مطرح شده است که خداوند دعاي کساني را که اهل ايمان و عمل صالح‌اند مستجاب مي‌کند (قرائتي، 1387 ج 8، ص 401).
    براساس اين آيات مي‌توان اين‌گونه برداشت کرد که «اميد» يکي از بسترهاي لازم براي موفقيت است. اگر اميد را از انسان بگيريم، با جامعه‌اي مواجه خواهيم شد که دچار رکود و عدم حرکت شده است. در فرايند آموزشي، همة عناصر اين فرايند، اعم از مربيان و فراگيران و برنامه‌ريزان و مانند آن، بايد سرشار از روحية اميد و حتي اميدآفرين باشند. بارزترين مظهر اميد به آينده، اعتماد به وجود خالق انسان و باور به اين نکته است که خداوند در همه حال از مربيان و فراگيران دستگيری می‌کند و ياري‌رسان آنهاست. تأکيد خداوند بر نصرت پيامبران (به‌عنوان مهم‌ترين مربيان جامعه) و مؤمنان (به‌عنوان مخاطبان اين مربيان)، همچنين بيان آياتي که به وجود اسبابي غيرمادي در عالم خلقت اشاره دارند، نشانگر اين است که فراگيران نبايد از عدم موفقيت‌ها ترسي به دل راه دهند؛ چراکه همة راه‌هاي موفقيت، به عوامل مادي ختم نمي‌شوند.
    خداوند براي افزايش اميد در دل افراد، به «مؤمن آل‌فرعون» مثال مي‌زند که چگونه نصرت حق به کمک او رسيد و در ادامة همين مثال تأکيد مي‌کند که اين نصرت منحصر به او نيست؛ بلکه شامل همه مي‌شود. بيان آيات متعدد درخصوص نصرت خداوند به پيامبران و مؤمنان و آيات متعدد ناظر به استجابت دعاي آنان اين دلگرمي را ايجاد مي‌کند که فراگيران بايد با ثبات قدم در مسير يادگيري گام بردارند و از عدم يادگيري و سختي فرايند آموزشي هيچ‌گونه نگراني نداشته باشند و هرجا دچار سختي و کندي در حرکت شدند و دستشان از اسباب مادي يادگيري خالي شد، بدانند اسبابي هم وجود دارد که مي‌توانند نور علم را بر ذهن و فکر آنان بتابانند.
    مربيان آموزشي بايد اين راهبرد را در فراگيران تقويت کنند و بستر لازم را براي حرکت در مسير يادگيري و فهم دانش فراهم سازند تا فراگيران با مدد گرفتن از اسباب مادي و معنوي به تکامل علمي و تربيتي دست پيدا کنند.
    3ـ2. الگودهي
    خاصيت زندگي اجتماعي اين است که مي‌توان در میان جامعه افرادي را پيدا کرد که توانسته‌اند گام‌هاي بزرگ‌تري در زندگي بردارند و دستاوردهاي بزرگ‌تري کسب کنند و انسان‌ها با نگاه به آنان به‌دنبال الگوبرداري و حرکت روبه‌جلو در زندگي هستند. هدف از الگو گرفتن، ريل‌گذاري بهتر در زندگي و رسيدن به پله‌هاي بالاتر موفقيت است. هر انساني در شرايط خاص از زندگي خود نيازمند چنين الگوبرداري‌هايي خواهد بود. الگو به‌معناي نمونة عيني و مشهود يک فکر و عمل در ابعاد گوناگون است که براي رسيدن به کمال، از سوي ديگران پيروي مي‌شود.
    امروزه در زمینة آموزش، بيشتر بر آموزش‌هاي نظري تکيه مي‌کنند؛ اما برخلاف آموزش نظري، يادگيري از طريق الگوي عملي بسيار سريع صورت مي‌گيرد. در آموزش نظري، يادگيرنده به‌صورت مستقيم مورد خطاب و آموزش قرار مي‌گيرد و احياناً این روش باعث فشار ذهني و رواني بر وي مي‌شود؛ ولي در روش يادگيري الگويي، که سريع‌ترين و ساده‌ترين راه است، آموزش به‌شکل غيرمستقيم و بدون هيچ‌گونه فشار ذهني اتفاق مي‌افتد (مهدي‌زاده، 1389).
    ‌ارائة الگو و سرمشق يا به‌تعبير قرآن «اسوه»، مورد اهتمام خداوند براي هدايت و راهنمايي بشر بوده است. قرآن با معرفي افراد نمونه و الگو از میان مردان و زنان‌، به اين نياز مهم بشر پاسخ گفته و هدايت و راهنمايي انسان‌ها را آسان‌تر کرده است‌. يکي از آياتي که به اسوه بودن اشاره دارد، آية 21 سورة «احزاب» است. واژة «اسوه» در معنای تأسي و پيروي کردن از ديگران در کارهاي خوب به‌کار مي‌رود (قرائتي، 1387، ج 7، ص 344). اسوه دربارة رسول خدا عبارت است از پيروى کردن از او؛ و تعبير «لَقَد کانَ لَکُم فی رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَة» استقرار و استمرار در گذشته را افاده مى‌كند تا اشاره كند به اينكه اين وظيفه هميشه ثابت است و شما هميشه بايد به آن حضرت تأسي كنيد (طباطبائي، 1378، ج 16، ص 432).
    اين آيه در ميان آيات جنگ احزاب است. در جنگ پرمخاطرة احزاب، در ايامى كه مسلمانان سخت در بوتة آزمايش قرار گرفته بودند و حوادث كوبنده نيرومندترين افراد را به‌لرزه درمى‌آورد، خداوند پيامبر را الگو و اسوه‌اى از استقامت و پايمردى، ايمان و اخلاص و آرامش در ميان طوفان معرفى مى‌كند؛ البته اين امر منحصر به ميدان احزاب نبود؛ بلكه در همه‌جا پيامبر سرمشق عظيمى براى مسلمانان شمرده مى‌شود (مکارم شيرازي و همكاران، 1380، 17، ص 241).
    آية 4 سورة «ممتحنه» نيز يکي ديگر از الگوهاي قرآني، يعني حضرت ابراهيم را معرفي مي‌کند. آن حضرت نیز مي‌تواند براي امروز ما الگو باشد. بستگان منحرفِ الگوها دليلي بر ترک الگوگیری از ایشان نيست. در قرآن، کلمة «اسوه» براي پيامبر اسلام و حضرت ابراهيم به‌کار رفته است؛ درحالي‌که عموي هر دو نفر ناخلف بوده‌اند (قرائتي، 1387، ج 9، ص 578).
    در آية 6 همين سوره، بحث اسوه تكرار شده است تا علاوه بر تأكيد، اين معنا را هم بيان کند که اين اسوه تنها براى كسانى است كه به خدا و روز جزا اميد داشته باشند (طباطبائي، 1378 ج 19، ص 398).
    در آية 35 سورة «احقاف»، با توجه به آنچه در آيات قبل دربارة معاد و كيفر كافران مطرح شده است، خداوند به پيامبر خود دستور مى‌دهد: «صبر كن؛ همان‌گونه‌كه پيامبران اولوالعزم صبر و شكيبایى كردند». اين خود اشاره به اين نکته است كه آن حضرت نيز از پیامبران اولوالعزم است؛ پس بايد از آنان الگو بگيرد و مانند آنان صبر كند (طباطبائي، 1378، ج 19، ص 398).
    با توجه به اينکه عالي‌ترين مربي جامعه رسول اكرم است و قرآن بر الگو بودن ايشان تأکيد دارد، مربيان جامعه نيز بايد الگوي فراگيران باشند. براساس آية 21 سورة «احزاب»، الگو بودن مربيان بايد فارغ از زمان باشد؛ يعني هم قبل از معلم شدن و هم در فرايند امر معلمي بايد الگو باشند. الگو بودن منحصر در فضاي کلاس و مدرسه نيست؛ بايد در جامعه هم به‌عنوان الگو شناخته شده باشند. در اين صورت است که فراگيران به گفته‌هاي مربيان دل خواهند سپرد و با مشاهدة جايگاه اجتماعي معلمان، در پي دستيابي به دانش و رسيدن به اين جايگاه اجتماعي برخواهند آمد. با توجه به اينکه اين آيه در ميانة جنگ سخت احزاب بر پيامبر نازل شده است، مي‌توان اين‌گونه برداشت کرد که اين آيه درصدد توصيه به انسان‌هاست که حتي در سخت‌ترين شرايط بايد مثل الگو، ثابت‌قدم و استوار باشند.
    مربيان و معلمان بايد در سختي‌هايي که جامعه و فراگيران با آن روبه‌رو هستند، با رفتار خود به فراگيران بياموزند که چگونه زندگي کنند و چگونه بياموزند. بعضي فراگيران از مربيان مي‌پرسند: شما که اين‌گونه هستيد، چرا نزديکانتان را تحت تأثير قرار نداديد و آنها از شما پيروي نمي‌کنند؟ قرآن در آية 4 سورة «ممتحنه» به همين مطلب اشاره مي‌کند که خود شخص را الگو قرار دهيد، نه بستگان کج‌انديش را؛ و رفتار نزديکان الگو موجب تعلل شما در بهره‌گيري از مربيان نشود.
    براساس آية 35 سورة «احقاف»، حتي خود مربيان هم به الگو نیاز دارند. توجه به الگو نيازي است که امر يادگيري را تسهيل کرده، در فرد ايجاد انگيزه براي رسيدن به موقعيت بهتر در فرايند آموزشي مي‌کند. معلم علاوه بر اينکه خودش بايد الگو باشد، بايد الگوهاي ديگري را هم به کلاس بياورد تا فراگيران با تأسي از آنها به يادگيري بپردازند. بنابراين يکي از مهم‌ترين راهبردهايي که فرايند آموزشي را تسهيل می‌کند و يادگيري از آن طریق سريع‌تر اتفاق مي‌افتد، الگودهي است. نظريات يادگيري مشاهده‌اي نيز با درک اين ضرورت به تبيين همين امر پرداخته‌اند. الگو مي‌تواند بر پيشرفت تحصيلي فراگيران اثرگذار باشد؛ از طريق الگو مي‌توان بر رفتارهايي همچون اعتماد به نفس، انگيزه و مانند آن، که بر يادگيري تأثير‌گذارند، اثر گذاشت؛ همچنین از طريق آن مي‌توان روش‌هاي اقدام درست را نشان داد و... . بنابراين الگو مي‌تواند نقش فعالي در روند يادگيري ايفا کند.
    4ـ2. يادآوري داشته‌ها و نداشته‌ها
    خداوند به انسان‌ها در طول عمرشان توجهات زيادي داشته است؛ اما غفلت و فراموشي آفت بزرگي است که انسان را دچار خود کرده و موجب فراموشی اين الطاف و توجهات الهي شده است. يادآوري اين توجهات و نعمت‏ها، روش آموزشي و تربيتي بسيار مؤثري است که مربيان بزرگ بشريت، يعني خداوند و انبياء و اولياء، به‌طور گسترده از آن استفاده کرده‏اند و ساير مربيان نيز بايد با الهام گرفتن از آنان اين شيوه را به‌کار برند.
    يادآوري داشته‌ها و توانایي‌هاي فرد و بازگو کردن فعاليت‌هايي که در زمان عدم توانايي به بهترين وجه انجام داده است، باعث ايجاد روحيه و توان مضاعف در انجام فعاليت‌هاي فراگيران مي‌شود. اين نکته، نه‌تنها در فعاليت‌هاي آموزشي و يادگيري، بلکه در تمام صحنه‌هاي زندگي افراد نیز مي‌تواند اثر‌گذار باشد. قرآن در آياتي به زمان‌هاي نداري مسلمانان و توجهات خداوند به آنها اشاره مي‌کند تا روحية آنان را دوچندان و فرمان‌برداري‌شان را تقويت کند. ازجملة اين آيات، آية 26 سورة «انفال» است.
    مسلمانان مکه قبل از هجرت پيامبر به مدينه، همواره تحت آزار و شکنجة مشرکان قرار داشتند؛ ازهمین‌رو با سفارش و تدبير پيامبر به‌صورت فردي يا دسته‌جمعي به ديگر مناطق هجرت مي‌کردند. بعضي به حبشه، برخی به يمن و طائف و برخي به شعب ابي‌طالب رفتند و پيوسته در ترس و اضطراب بودند و هنگامي که به مدينه مهاجرت کردند، هيچ خانه و کاشانه‌اي نداشتند و عدة بسياري از آنان در زمرة اصحاب صُفه بوده و در مسجد پيامبر جاي گرفته بودند؛ اما در اواخر بعثت، خداوند به مسلمانان توانايي داد و به چنان قدرتي رسيدند که اهل ذمّه به آنان جزيه مي‌دادند. خداوند در اين آيه، ضعف و ناتواني آنان را يادآور مي‌شود تا شکرگزار قدرت و امنيت به‌وجودآمده باشند.
    يادآوري روزهاي ناتواني و روزهاي ياري خداوند، ماية دور شدن از فتنه‌هاست. يادآوري روزهاي ضعف و مقايسة آن با روزهاي پيروزي، باعث شکرگزاري و عشق و توکل به خداوند است (قرائتي، 1387، ج 7، ص 132).
    آية 123 سورة «آل‌عمران» نيز به همين مطلب اشاره دارد. «اذلّه» در اين آيه به کمبود نيروي انساني مؤمنان در جنگ بدر اشاره دارد. يادآوري کمبودها در جنگ بدر، براي مقايسة آن با جنگ احد است (قرائتي، 1387، ج 7، ص 132).
    اين آيات، در حقيقت براى تقويت روحية شكست‌خوردة مسلمانان نازل شد. در این آیات، ابتدا به پيروزى چشمگير مسلمانان در ميدان بدر اشاره شده است تا آنان با يادآورى آن خاطره، به آيندة خويش دلگرم شوند؛ ازهمین‌رو مى‌فرمايد: خداوند شما را در بدر پيروزى داد؛ درحالي‌كه نسبت‌به دشمن ضعيف بودید و از نظر عده و تجهيزات قابل مقايسه با آنها نبوديد (مکارم شيرازي و همكاران، 1380، ج 3، ص 78).
    آيات 11 سورة مائده، 3 سورة فاطر، 9 سورة احزاب، 6 سورة ابراهيم، 25 سورة توبه، 74 سورة اعراف، 103 سورة آل‌عمران، 110 سورة مائده و 55 سورة نور، همين معنا را افاده مي‌کنند. از اين آيات اين‌گونه مي‌توان برداشت کرد که داشته‌ها و نداشته‌ها نبايد در فرايند آموزش و يادگيري خللي ايجاد کنند. در صورت بروز ترس و اضطراب در امر يادگيري و نگرانی از عدم موفقيت در اين فرايند، می‌توان با تمسک به اين آيات، داشته‌ها و نداشته‌هاي خود را مرور کرد و بر ثبات قدم خود در اين فرايند افزود. آيات متعددي درصدد بيان يادآوري «داشته‌ها» در دوران سختي‌ها هستند. براساس آية 123 سورة «آل‌عمران»، خداوند در سختي جنگ احد، با يادآوري جنگ بدر، ورق جنگ احد در زمانی که سپاه قریش طمع به حمله مجدد و تصرف مدینه بسته بود، را برگرداند و مسلمانان روحیه مضاعف گرفته و سران قریش از این روحیه به وحشت افتادند و به سمت مکه برگشتند. همين امر مي‌تواند در فضاي آموزش و يادگيري نیز اتفاق بيفتد و هنگامي که در سختي يادگيري قرار گرفتيم، با يادآوري توانایي‌هاي گذشته و تجربيات موفق در کسب دانش، به حرکت در مسير دانش دلگرم شويم.
    قرآن کريم از زاويه‌اي ديگر نیز به اين مسئله نگاه می‌کند که براساس آن، يادآوري «نداشته‌ها» و مقايسة آنها با آنچه امروز به‌دست آمده است، مي‌تواند انگيزه‌بخش و حرکت‌دهندة فراگیران در امر يادگيري شود. آية 26 سورة «انفال» که يادآور روزهاي سخت آغاز رسالت پيامبر اسلام است و به مقايسة آن با روزهاي موفقيت و پيروزي می‌پردازد، به همين معنا اشاره دارد. بنابراين، راهبرد «يادآوري داشته‌ها و نداشته‌ها» مي‌تواند در فراگيران ايجاد انگيزه کند تا خللي در فرايند يادگيري ايجاد نشود و اميد به موفقيت در آنها افزايش يابد. اين راهبرد، در حقيقت به‌دنبال توجه دادن فراگير به استعداد و توانايي‌هاي افراد نيز است. اگر فراگير به اين درک برسد که واجد توانايي‌هاي دروني و بيروني است که مي‌تواند به يادگيري موفق منجر شود، هرگز انگيزة خود را از دست نخواهد داد.
    در روان‌شناسي تربيتي به تفاوت‌هاي فردي اشاره شده و از اين منظر به آن پرداخته شده است که در فرايند يادگيري، «ياددهنده» و «يادگيرنده» بايد به تفاوت‌هاي فردي توجه داشته باشند و راهبردهاي ياددهي و يادگيري را براساس اين تفاوت‌ها مورد استفاده قرار دهند. اين بحث، هرچند می‌تواند به‌نوعی با راهبرد «یادآوری داشته‌ها و نداشته‌ها» قرابتي داشته باشد، اما نگاهي انفعالي به يادگيري دارد. قرآن با توجه به راهبرد یادشده در پي فعال‌سازي فراگيران است؛ به اين معنا که تفاوت در داشته‌ها و نداشته‌ها، تفاوت در توانايي‌هاي دروني است؛ درحالي‌که آيات قرآن به داشته‌هاي بيروني مثل نصرت حق و مانند آن نیز اشاره دارد. علاوه بر اينکه داشته‌ها و نداشته‌ها، در آيات قرآن، محرک فرد براي يادگيري فعال است؛ درحالي‌که تفاوت‌هاي فردي تنظيم‌کنندة حرکت یادگیری و رقيق‌کنندة آن است. در تفاوت‌هاي فردي، بيشترين توجه به نقاط ضعف است که نقش ترمز در يادگيري را ايفا مي‌کنند؛ اما در راهبرد «داشته‌ها و نداشته‌ها»، توجه قرآن به نقاط قوت است که مي‌تواند نيروي محرک يادگيري باشد.
    5ـ2. موقعيت عيني
    محيط پيراموني افراد نقش مهمي در يادگيري دارند. توجه به محيط يادگيري به‌عنوان محيطي که سهم بسزايي در فرايند رشد دانش‌آموز و مراحل مختلف زندگي او ايفا مي‌کند، بسيار حائز اهميت است. روان‌شناسان (سيف، 1395، ص 188)، همان‌گونه‌که در بررسي مسائل آموزشي همواره بر عوامل گوناگونی همچون خانواده، معلم، روش تدريس، کتب درسي، مديريت آموزشي و... به‌عنوان عوامل موثر در فرايند تحصيلي تأکيد مي‌کنند، محيط فيزيکي ـ آموزشي دانش‌آموز را نيز به‌عنوان عاملي زنده و پويا، در کيفيت فعاليت‌هاي آموزشي و تربيتي دانش‌آموز مؤثر مي‌دانند. ازاين‌رو لازمة تعليم و تربيت، ايجاد فضاهاي مرتبط با فعاليت فراگيران است؛ فضاهايي که داراي شرايط مناسب و مطلوب براي رشد ذهني، عاطفي و اجتماعي افراد باشد.
    قرآن کريم نيز در برخي از آيات به داستان‌هايي از پيامبران اشاره مي‌کند که براي هدايت جامعه از همين روش استفاده مي‌کردند. از جملة اين موارد، آيات 60ـ82 سورة «کهف» است که به داستان حضرت موسي و حضرت خضر مي‌پردازد. خداوند با بيان اين داستان درصدد اشاره به اين نکته است كه اين حوادث و وقايعى كه بر وفق مراد اهل دنيا جريان مى‌يابند، تأويلى دارند كه به‌زودى بر ايشان روشن خواهد شد و آن هنگامی است كه مقدر الهى به نهايت اجل خود برسد و خداوند اذن دهد تا از خواب غفلت چندين‌ساله بيدار شوند. اين نکتة برگرفته از آيه را مگر نمي‌شد بدون انجام آن در موقعيت واقعي به فراگير انتقال داد؟ چرا حضرت خضر آن را به اين شکل بيان کرد؟ اين چيزي نيست جز تأثير محيط يادگيري بر آموزش؛ و بر مربيان لازم است تا آنجا که امکان دارد، محتواي آموزشي خود را در محيط يادگيري مناسب به فراگيران منتقل کنند.
    آيات 76ـ78 سورة «انعام» که به داستان حضرت ابراهيم و مناظراتش اشاره دارد، همين معنا را افاده مي‌کند. از سياق اين آيات و آيات ديگرى كه مناظرات ابراهيم را با پدر و قومش دربارة توحيد حكايت مى‌كند، برمى‌آيد كه وى از آداب و رسوم قومش باخبر نبود و در اوايل رشد و تميزش به پدر خود پيوسته بود و در آن هنگام بود كه براى اولين‌بار چشمش به بت‌ها مى‌افتد و در مناظراتي با پدر و قومش، ربوبيت آنها را نفی مي‌کند (طباطبائي، 1378، ج 7،‌ ص 244).
    ابراهيم خود بر اين معنا بصيرت و بينش داشت كه براى آسمان‌ها و زمين آفريدگارى هست و او الله تعالى است و در اين امر شريكى براى او نيست؛ ولى در مقام استدلال، براى اينكه نظر عبادت‌كنندگان خورشيد و ماه و ستارگان را به‌سوى خود جلب كند، نخست با آنها هم‌صدا شد و به ستاره‌پرستان گفت: شما مى‌گویيد که اين ستارة زهره پروردگار من است؟ بسيار خوب. چيزى نگذشت كه چهرة پرفروغ ستاره در پشت پردة تاريك افق پنهان شد. اينجا بود كه حربة محكم به‌دست ابراهيم افتاد و گفت: من هرگز چنين معبودى را نمى‌توانم بپذيرم؛ و... . بيدار کردن فطرت‌ها، فعال کردن انديشه‌ها و توجه به احساسات، يکي از شيوه‌هاي تربيت و آموزش است (قرائتي، 1387، ج 2، ص 494) که در اين داستان، حضرت ابراهيم به‌خوبي از آن بهره برد.
    داستان حضرت ابراهيم و زنده کردن مردگان، و آية 90 سورة «روم» و آية 20 سورة «عنکبوت» مي‌توانند مصاديقي ديگر از اين نوع راهبرد باشند. با توجه به آيات اين مجموعه مي‌توان اين‌گونه از قرآن برداشت کرد که زمان و مکان آموزش مي‌تواند در همراهي با پديده‌هاي طبيعي و در موقعيتي خارج از موقعيت کلاس درس صورت پذيرد؛ همچنين همة موضوعات، حتي مباحث شناختي را مي‌توان از طريق موقعيت عيني به فراگيران آموزش داد. در مناظرات حضرت ابراهيم و قومش، آن حضرت با محسوسات عالم در پي اثبات يک امر شناختي و غيرمحسوس بود. در داستان حضرت موسي و حضرت خضر نيز شاهد توجه به توانایي فراگير، تدريجي بودن و عدم سخت‌گيري در قبال فراگيران هستيم.
    آياتي را که به گردش در زمين توصيه مي‌کنند نيز مي‌توان در همين بخش قرار داد؛ البته با اين تفاوت که در اين دست از آيات، محور و موضوع سير در زمين را خداوند از ابتدا مشخص کرده است؛ درحالي‌که در آيات مربوط به داستان حضرت ابراهيم و داستان حضرت موسي و حضرت خضر، محور بحث از ابتدا روشن نيست؛ بلکه در طول دوره يا پايان آن مشخص مي‌شود.
    بنابراين مي‌توانيم يکي از راهبردهاي اساسي در يادگيري را آموزش در موقعيت عيني و واقعي دانست که براساس اين آيات، مربي با زمينه‌سازي يک موقعيت واقعي و عيني باعث مي‌شود که ذهن فراگيران درگير مسئله شود و سؤال به‌وجود آید و خود فراگیران به‌دنبال جواب آن باشند. موضوع بحث هم مي‌تواند از ابتدا توسط مربي مشخص شود يا اينکه مربي بدون اشاره به موضوع، اين امر را در روند آموزش يا پايان آموزش براي فراگيران مشخص کند؛ ولي در هر دو صورت، معلم موضوعي را به‌صورت مستقيم آموزش نمي‌دهد؛ بلکه صرفاً همراه يک موقعيت عيني به‌پيش مي‌رود و اين فراگير است که هم‌زمان در ذهنش سؤال ايجاد مي‌شود و به‌دنبال پاسخ آن است. اين راهبرد، همان‌طورکه مطرح شد، در نظريات ويگوتسکي نيز به‌نوعي مطرح شده است (درتاج و حسين‌خاني، 1399، ص 190).
    6ـ2. فضاي چالشي
    يکي از فرايند‌هاي مهم رشد، در نظرية پياژه، «تعادل‌يابي» است. او معتقد بود که انسان ذاتاً علاقه‌مند است که بداند جهان چگونه کار مي‌کند. انسان در مواجهه با موقعيت‌هاي جديد و چالشي دچار يک حالت عدم تعادل مي‌شود و مي‌کوشد درک و تجربه‌اش را به تعادل برساند. ازاين‌رو وی بي‌تعادلي را نيروي محرک در رشد مي‌داند (اسلاوين، 1392، ص 29) به‌نظر مي‌رسد که معلمان مي‌توانند با ايجاد يک فضاي چالشي از طريق سؤال، يا يادآوري برخي مطالب و عدم تناسب آنها با برخي موضوعات و رفتارها، فراگيران را وارد يک حالت عدم تعادل کنند و آنها را به‌سوي يادگيري و خروج از تعادل سوق دهند. قرآن کريم بارها در مواجهه با مردم به‌گونه‌اي سخن مي‌گويد که آنها را درگير يک دوگانگي در رفتار می‌کند و به فکر فرو مي‌برد؛ ازجمله در آية 44 سورة «بقره» که به دوگانگی رفتار دانشمندان يهود اشاره می‌کند. آنان پیش از بعثت پيامبر اسلام مردم را به ايمان آوردن به آن حضرت دعوت مي‌کردند و بشارت ظهور آن حضرت را مي‌دادند؛ اما هنگام ظهور، خودشان ايمان نياوردند. خداوند در اينجا با طرح سؤالاتي دوگانگي در رفتار آنها را مطرح می‌کند و می‌فرماید: چرا مردم را به نيکي امر مي‌کنيد، ولي خودتان را فراموش مي‌کنيد؟ چرا شما که کتاب خدا را مي‌خوانيد، در آن تأمل نمي‌کنيد؟ و با طرح سؤالاتی از این دست، آنها را دچار يک حالت عدم تعادل و چالشي مي‌کند که ناچارند براي رهايي از آن به فکر فرو روند. ايجاد فضاي چالشي، اثر‌گذاري بيشتري دارد.
    آيات 66و67 سورة «انبياء» نيز در پي افادة همين مطلب است. يکي از شيوه‌هاي دعوت مردم به دين، آگاه کردن آنان به ضرر بي‌ديني است. بعد از اينكه مردم در آية قبل به حضرت ابراهیم گفتند که «اين بت‌ها حرف نمى‌زنند»، آن حضرت از كلام آنها براى دعوت حقة خود استفاده كرد و با لازمة گفتار آنان برضد خودشان احتجاج نمود و حجت را بر آنان تمام كرد و گفت: پس اين اصنام بى‌زبان خدا نیستند و شایستگی عبادت را ندارند (طباطبائي، 1378، ج 14، ص 426). سخنان حضرت ابراهيم به‌عنوان يك زمينة توحيدى، به‌صورت علامت‌هاى استفهام در ذهن‌هاي آنها باقى ماند و مقدمه‌اى براى بيدارى و آگاهى گسترده‌تر در آينده شد (مکارم شيرازي و همكاران، 1380، ج 123، ص 441).
    آيات 28 سورة ابراهيم، 58و59 سورة واقعه، 24 سورة ابراهيم، 28 سورة بقره، 77 سورة يس، 79 سورة نحل، 27 سورة سجده، 76 سورة مائده، 61 سورة آل‌عمران، 82 سورة نساء و 65 سورة آل‌عمران همين معنا را افاده مي‌کنند.
    با توجه به آيات مطرح‌شده در اين بخش مي‌توان اين‌گونه برداشت کرد که يکي از راهبردهاي قرآني براي فرايند يادگيري، ايجاد يک فضاي چالشي در ذهن فراگيران است. ما در اين آيات با سؤالاتي مواجهيم که درون‌ماية آن به‌گونه‌ای است که فراگيران را در يک حالت عدم تعادل قرار می‌دهد که ناچار به تلاش براي رهايي از اين حالت‌اند؛ گویا همراه سؤالات، يک ترغيب دروني براي رهايي از يک فضاي ذهني آزارنده وجود دارد. سؤال رها نيست؛ بلکه در آن نوعي اجبار به فراگير براي پاسخ‌گويي به آن نهفته است؛ مانند بيان سؤالاتي که به‌نوعي اشاره به تناقض رفتار در آن نهفته است يا بيان داستان‌هايي که در فرد ايجاد سؤال مي‌کند يا هم‌زماني طرح سؤال با بيان مخاطرات و عواقب رفتارهاي رايج ناظر به سؤال، و مواردي مانند آن. اینها از شيوه‌هايي است که در آيات یادشده براي ايجاد يک فضاي ذهني چالش‌برانگيز استفاده شده است. ازاين‌رو در فرايند آموزش، به‌جاي اينکه معلم خودش پاسخ را ارائه کند، ذهن فراگير را با چالش مواجه مي‌سازد تا خود براي رسيدن به پاسخ تلاش کند.
    7ـ2. مشاهدة عيني
    وقتي ما دربارة مفهوم يادگيري مي‌انديشيم، اغلب دربارة آموزش مستقيم يا روش‌هايي صحبت مي‌کنيم که متکي بر تقويت و تنبيه‌اند؛ اما ميزان زيادي از يادگيري به‌طور ظريف‌تر رخ مي‌دهد و متکي بر مشاهدة اطراف خود است. «يادگيري مشاهده‌اي» فرايند يادگيري از طريق نگاه کردن به ديگران، حفظ اطلاعات و سپس تکرار رفتارهاي مشاهده‌شده است. اين روش مي‌تواند ابزار يادگيري قدرتمندی باشد.
    مبناي اصلي روش تدريس نمايشي، در ابتدا ديدن و مشاهده کردن است. آلبرت بندورا، محققي که اغلب با نظرية يادگيري مشاهده‌اي‌اش شناخته مي‌شود، در آزمايش معروف خود به‌نام «عروسک بوبو» نشان داد که کودکان رفتارهايي را که در ديگران مشاهده مي‌کنند، ياد مي‌گيرند و تقليد مي‌کنند. وی معتقد است که چهار مرحله در يادگيري مشاهده‌اي نقش دارند که عبارت‌اند از: توجه، يادداري، بازسازي و انگيزه (سيف، 1395، ص 176).
    ازاين‌رو «يادگيري مشاهده‌اي» يا روش «نمايش عيني» مي‌تواند اثر‌گذاري عميقي در آموزش محتواهاي درسي داشته باشد. قرآن کريم نيز از همين روش براي انتقال برخي مفاهيم استفاده کرده است. از جملة اين آيات، آية 31 سورة «مائده» است. انسان‌هاي اوليه بسيار بي‌تجربه بودند. قابيل که مرتکب قتل برادر شده بود، چون ديد درندگان سراغ جسد برادرش مي‌آيند، آن را به‌دوش کشيد و نمي‌دانست چه کند؛ اما همين‌که کار زاغ را در دفن کشتة زاغ ديگري ديد، آموخت که جسد برادر را دفن کند (قرائتي، 1387، ج 2، ص 279).
    آية 260 سورة «بقره» نيز به همين مطلب اشاره مي‌کند. حضرت ابراهيم از کنار دريايي مي‌گذشت. مرداري را ديد که در کنار دريا افتاده و طعمة حيوانات شده است. با خود گفت: اگر اين اتفاق براي انسان رخ دهد و ذرات بدن انسان در بين جانداران ديگر پخش شود، در قيامت آنها چگونه يک‌جا جمع و زنده مي‌شوند؟ ازهمین‌رو از خداوند درخواست کرد که نحوة زنده شدن مردگان را مشاهده کند. خداوند نيز با ارائة نمايشی از زنده شدن مردگان، بر يقين حضرت ابراهيم افزود (قرائتي، 1387، ج 1، ص 415).
    آية 143 سورة «اعراف» نيز به همين بحث اشاره مي‌کند. البته غرض حضرت موسى از تقاضاى ديدن خدا، ديدن بصرى و معمولى نبود و جواب خداى تعالى به وى مبنی بر نفى ديدن نیز غير از اين ديدن بصری است؛ ولي نتيجة آن افزايش يقين است.
    به‌نظر مي‌رسد آياتي که در اين بخش مطرح شده‌اند، درصدد اثبات اين نکته‌اند که يادگيري هميشه از طريق معلم منتقل نمي‌شود؛ به تعبير ديگر، انتقال دانش منحصر در معلم نيست؛ بلکه تمام پديده‌هاي عالم، حتي يک کلاغ هم مي‌تواند درس‌آموز باشد. بي‌گمان تأثير مشاهده در برخي از موضوعات يادگيري، اثر‌گذارتر از ساير روش‌هاست. غالباً در مطالعات روان‌شناسي، راهبرد مشاهدة عيني را به حضور عيني موضوعات يادگيري در فرايند آموزشي توضيح مي‌دهند؛ اما قرآن يک گام فراتر رفته و درصدد بيان اين نکته است که تمام پديده‌ها و اتفاقاتي که در عالم مي‌افتند، مي‌توانند نقش معلم را ايفا کنند و منجر به يادگيري شوند. ازاين‌رو از راهبرد مشاهدة عيني حتي مي‌توان در موقعيت‌ها و موضوعاتي بهره برد که دسترسي به معلم وجود ندارد. شايد در اينجا این سؤال مطرح شود که آیا اين راهبرد، همان راهبرد الگودهي نيست؟ پرواضح است که براساس برداشت صورت‌گرفته از آيات قرآن در راهبرد الگودهي، اين دو تفاوت ماهوي دارند. در الگودهي، معلم و مربي خودش بايد الگو باشد؛ اما در اينجا سخن از الگوگيري نيست؛ بلکه بيان اين نکته است که عالم طبيعت مي‌تواند مربي و معلم انسان باشد و انسان می‌تواند از آن درس بياموزد؛ يعني طبيعت نقش معلم را ايفا مي‌کند، نه اينکه الگو باشد.
    8ـ2. انديشه‌ورزي
    علم صرفاً کسب دانش و گردآوري اطلاعات و افزايش معلومات در حوزه‌هاي مختلف دانشي نيست؛ بلکه آنچه در کنار آن اهميت دارد، چگونه انديشيدن و تحليل ديدگاه‌ها و خلاقيت و نوآوري است. بلوم و همکارانش اهداف آموزشي در حيطة شناختي را، که بيشترين قرابت با امر آموزش دارد، به شش حيطه تقسيم کرده که ابتدايي‌ترين آن، حيطة دانش و تجميع معلومات است. حيطه‌هاي عميق‌تر آن، مانند «ترکيب» و «ارزشيابي»، مستلزم خلاقيت و تفکر نقاد است؛ و توصية آنها اين است که مربیان فراگيران را به‌سمت اين لايه‌هاي عميق‌تر سوق دهند و از تمرکز بر حيطة دانشي و يادگيري طوطي‌وار بپرهيزند (گلاور، 1375، ص 385). دعوت به تفکر و انديشه و تأکيد بر اهميت آن همواره اصلي‌ترين دستورالعمل دين مبين اسلام بوده است. ازاين‌رو «تفکرمحوري» بايد در نظام آموزشي مورد توجه جدي قرار گيرد و با دوري جستن از «حفظ‌محوري»، قدرت تفکر و تعقل فراگيران را به‌گونه‌اي تقويت کرد تا آنان بتوانند با قدرت انديشه تصميم بگيرند.
    يکي از اهداف نزول قرآن، زمينه‌سازي براي به‌کارگیری فکر و عقل است و قرآن بارها بشر را به اندیشیدن، سنجيدن، پند گرفتن، توجه يافتن و تأمل کردن فراخوانده و بدین منظور، محورهاي متعددي را نيز براي انديشيدن معرفي کرده است؛ ازجمله انديشه در آثار خلقت، انديشه در پديده‌هاي طبيعي، انديشيدن دربارة خود قرآن و مانند آن. آياتي که مخاطبان خود را دعوت به تذکر، تفکر و تعقل مي‌کنند، تقريباً در سراسر سوره‌هاي قرآن گسترده‌اند و به‌وضوح اين مطلب برداشت مي‌شود که اساس اسلام بر انديشه و تفکر استوار است.
    ازجمله آياتي که به تفکر اشاره مي‌کند، آية 8 سورة «روم» است. اين آيه و آيات بعدي اين سوره به ذكر مطالب متنوعى دربارة مبدأ و معاد مى‌پردازد: نخست به‌صورت يك استفهام اعتراض‌آميز مى‌گويد: آيا آنها در درون جان خويش تفكر نكردند كه خداوند آسمان و زمين و آنچه در ميان اين دو هست، جز به حق نيافريده است؟ يعنى اگر آنها درست بينديشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه كنند، به‌خوبى از اين دو امر آگاه مى‌شوند كه اولاً جهان براساس حق آفريده شده است و ثانياً اين جهان رو به زوال و فنا دارد. بنابراين ضمن توصيه به تفکر، در قالب استفهام بيان مي‌کند که دقت در نظم و حقانيت اين جهان دليل بر وجود مبدأ، و دقت در داشتن «اجل مسمي» دليل بر معاد است (طباطبائي، 1378، ج 16، ص 237)
    آية 82 سورة «نساء» نيز به همين بحث اشاره مي‌کند. قرآن همه را به تدبر فراخوانده است و حتي براي شناخت خود قرآن هم به تدبر توصيه مي‌کند. راه گرايش به اسلام و قرآن، انديشه و تدبر است (قرائتي، 1387، ج 2، ص 116). تدبر به‌معناي بررسى نتایج و عواقب چيزى است و تفاوت آن با تفكر در اين است كه تفكر به بررسى علل و خصوصيات يك موجود می‌پردازد؛ اما تدبر مربوط به بررسى عواقب و نتایج آن است (مکارم شيرازي و همكاران، 1380، ج 4، ص 27).
    آيات 164 سورة بقره، 42 سورة زمر، 11و12 سورة نحل و 266 سورة بقره، ازجمله آياتي‌اند که به انديشيدن توصيه کرده‌اند.
    با توجه به آيات اين بخش، اين‌گونه مي‌توان برداشت کرد که يکي از مهم‌ترين راهبردهاي يادگيري از نگاه قرآن، انديشه‌ورزي است. خداوند در آيات متعدد و با بيان موضوعاتي، زمينة تفکر، تدبر و تعقل را فراهم مي‌سازد و از افراد مي‌خواهد که در اين موضوعات بينديشند. در فراخوان آيات براي انديشيدن هم نوعي تحريک ذهني وجود دارد که فراگير را به‌سمت انديشيدن سوق مي‌دهد. مبناي همة موضوعات ارائه‌شده براي انديشيدن نیز محسوسات و عينيات هستند و با تأمل در امور عيني، نتيجه حاصل می‌شود و يادگيري اتفاق خواهد افتاد. ازاين‌رو اين راهبرد مي‌تواند براي همة فراگيران مفيد باشد و منجر به يادگيري شود.
    با الهام از تفاسير مي‌توان اين‌گونه نیز برداشت کرد که خداوند افراد را در دو زاويه به تأمل وامي‌دارد: يکي اينکه عوامل ايجادکنندة يک پديده را بررسي کنند و ديگر اينکه نتايج و عواقب را مورد مطالعه قرار دهند.
    نتيجه‌گيري
    يافته‌هاي قرآني را از سه جنبه مي‌توان مورد بررسي قرار داد: 1. برخي از اين راهبردها از حيث گستره، عمومي‌اند و در موضوعاتي غير از يادگيري نيز قابل استفاده‌اند و برخي ديگر با وجود امکان استفادة آنها در موضوعات ديگر، مهم‌ترين کاربرد آنها در فضاي يادگيري است و بعضاً مي‌توان آنها را اختصاصي فرايند آموزشي دانست. 2. برخي از اين راهبردها در همة مراحل رشدي قابل استفاده‌اند و برخي ضمن امکان استفاده در همة مراحل، در برخي مراحل تأثير‌گذاري بيشتري دارند. 3. برخي از اين راهبردها اختصاصي قرآن‌اند و برخي بين قرآن و نظريات يادگيري مشترک‌اند.
    در ادامه و براساس اين سه منظر به بررسی راهبردها می‌پردازیم:
    دو راهبرد «تکريم و بزرگداشت فراگيران»، «يادآوري داشته‌ها و نداشته‌ها» و «تقويت اميد و نگاه به آيندة روشن»، راهبردي عمومي‌اند که قابليت استفاده در ساير موضوعات را نيز دارند و در همة مراحل رشدي اثر‌گذارند و از راهبردهايي هستند که به قرآن اختصاص دارند و با توجه به بررسي‌هاي صورت‌گرفته، در منابع مرتبط با يادگيري و همچنين راهبردها و روش‌هاي تدريس در حوزة برنامه‌ريزي درسي، به اين دو راهبرد اشاره نشده است.
    راهبرد «انديشه‌ورزي» نيز از راهبردهاي عمومي است که اختصاص به فرايند آموزشي ندارد و در ساير موضوعات نيز استفاده مي‌شود. اين راهبرد به مرحلة بالاتر رشد اختصاص دارد؛ يعني زماني که فراگيران قدرت تفکر انتزاعي را پيدا کرده‌اند. اين راهبرد از راهبردهايي است که به قرآن اختصاص دارد و در نظريات يادگيري به آن اشاره نشده است.
    راهبرد «فضاي چالشي» و سه راهبرد «مشاهدة عيني»، «الگو‌گيري» و «موقعيت واقعي» از راهبردهاي مرتبط با فضاي يادگيري هستند که بيشترين استفاده از آنها در فرايند آموزشي است. هرچند از اين چهار راهبرد مي‌توان در همة مراحل رشدي استفاده کرد، اما براي برخي مراحل کارایي بيشتري دارند. راهبرد «فضاي چالشي» براي مقاطع بالاتر و سه راهبرد موقعيت واقعي، الگويي و مشاهدة عيني، براي مقاطع پایين‌تر ـ که توجه به محسوسات برجسته‌تر است ـ موفق‌تر عمل مي‌کنند. پياژه، ويگوتسکي و بندورا در نظريات خود به اين سه راهبرد پرداخته‌اند. با وجود این، بين نگاه قرآن به اين راهبردها و نگاه روان‌شناسان تفاوت‌هايي وجود دارد؛ مثلاً در مشاهدة عيني، براساس ديدگاه روان‌شناسان، معلم از طريق روش نمايشي کاري را در برابر چشم فراگيران انجام مي‌دهد و سپس هريک از آنها همان کار را انجام مي‌دهند (صفوي، 1383، ص 161)؛ اما براساس آيات قرآن، تمام پديده‌ها و اتفاقات عالم مي‌توانند نقش معلم را ايفا کنند و نيازي به حضور فيزيکي معلم نيست. يادگيري هم بلافاصله بعد از مشاهده اتفاق مي‌افتد و نياز به تکرار توسط فراگيران نيست و بعضاً امکان تکرار توسط فراگيران فراهم نيست. در خصوص راهبرد الگويي نیز در نظريات يادگيري بر ارائة الگوی عملي براي کودکان تأکيد مي‌شود؛ اما قرآن به اين نکته اشاره مي‌کند که خود معلمان بايد الگو باشند. 
     

    References: 
    • اسلاوین، رابت ای، 1392، روانشناسی تربیتی نظریه و کاربست، ترجمة یحیی سیدمحمدی، تهران، روان.
    • درتاج، فریبرز و محمد حسین‌خانی، 1399، روانشناسی یادگیری، تهران، دانشگاه تهران.
    • دهخدا، علی‌اکبر، 1377، لغت‌نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران.
    • سیف، علی‌اکبر، 1395، روانشناسی پرورشی نوین، تهران، دوران.
    • شعبانی، بختیار، 1378، رویکردهای یاددهی ـ یادگیری (مفاهیم، بنیادها و نظریه‌ها، مشهد، آستان قدس رضوی.
    • صدر، سیدمحمدباقر، 1424ق، مدرسة القرآنیه، قم، دار الکتاب الاسلامیه.
    • صفوی، امان‌الله، 1383، روش‌ها، فنون و الگوهای تدریس، تهران، سمت.
    • طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1378، تفسیر المیزان، ترجمة سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی.
    • قرائتی، محسن، 1387، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درس‌هایی از قرآن.
    • گلاور، جان ‌ای، 1375، روانشناسی تربیتی اصول و کاربرد آن، ترجمة کمال خرازی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
    • لفرانسوا، گی آر، 1393، نظریه‌های یادگیری انسان، ترجمة یحیی سیدمحمدی، تهران، روان.
    • مکارم شیرازی، ناصر و همکاران، 1380، تفسیر نمونه، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
    • ملکی، حسن، 1380، برنامه‌ریزی درسی، مشهد، پیام اندیشه.
    • مهدی‌زاده، حسین، 1389، «آموزه‌های اسلامی در باب تقلید از اسوه‌ها»، معرفت، ش 67، ص 84ـ93.
    • مهرمحمدی، محمود، 1379، بازاندیشی فرایند یاددهی ـ یادگیری و تربیت معلم، تهران، مدرسه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی، حسین، زارعان، محمدجواد، همت بناری، علی.(1402) واکاوی راهبردهای یادگیری از نگاه قرآن. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 15(2)، 57-74 https://doi.org/10.22034/eslampajoheshha.2024.2020349

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین کریمی؛ محمدجواد زارعان؛ علی همت بناری."واکاوی راهبردهای یادگیری از نگاه قرآن". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 15، 2، 1402، 57-74

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی، حسین، زارعان، محمدجواد، همت بناری، علی.(1402) 'واکاوی راهبردهای یادگیری از نگاه قرآن'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 15(2), pp. 57-74

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    کریمی، حسین، زارعان، محمدجواد، همت بناری، علی. واکاوی راهبردهای یادگیری از نگاه قرآن. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 15, 1402؛ 15(2): 57-74