نقدی بر کفایت معنایی واژهی «تربیت»، و ارائهی بدیلهایی برای آن
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
معنا، امري انتزاعي است که لزوماً در قالب کلمه و در بستر بيان بهظهور رسيده است و عيني ميگردد. ازاينرو لازم است واژه انتخاب شده ذيل معنا، از کفايت معنايي مطلوبي برخوردار باشد تا بتواند واسطه اميني در مسير رساندن مخاطب به حقيقت باشد (ميساک، 2013). يکي از موضوعاتي که از ديرباز ذهن بشر را به خود مشغول کرده است، پرورش، رشد و تعالي کودکان و جامعة پيرامون آنهاست. براين اساس، واژهشناسي «تربيت» و توجه به شبکه معنايي آن صبغة تاريخي دارد. پرداختن به معناي لغوي واژههاي ذيل مفاهيم تربيتي، با ظهور فلسفههاي تحليلي به اوج خود رسيد و انديشمنداني چون پيترز (1977) و هرست (1974)، تأکيد داشتند که تعليم و تربيت تنها ذيل بررسي معناي لغوي واژه تربيت امکانپذير است. در تاريخ تربيت اسلامي نيز حساسيتهاي واژهاي نسبت به مفاهيم تربيتي وجود داشته است. تا قبل از دوران مشروطه که واژه «تربيت» در سطح خرد و کلان نظام تربيتي فراگير شود (صافي،1391، ص32)، هر يک از انديشمندان اين عرصه، متناسب با درکي که نسبت به اين مفاهيم داشتند، از واژههاي مختلفي چون تزکيه (صدرالدين شيرازي، 1420، ص287)، رياضت (غزالي، 1352، ص197)، سياست (ابنسينا، 1375، ج1، ص11)، ادب (مجلسي، 1361، ج2، ص17-157) و فرهنگ (صديق، 1351، ص356) استفاده ميکردند.
امروزه، واژه مسلط ذيل مفاهيم مربوط به رشد و تعالي انسان، «تربيت» است. دربارة تعريف اين واژه، ديدگاههاي مختلف و بعضاً متضادي وجود دارد:
ـ عدهاي «تربيت» را مراقبت کردن و پروراندن ابتدايي نوزاد پنداشتهاند و آن را صرفاً به مراحل ابتدايي زندگاني فرد برميگردانند (شريعتي، 1391).
ـ برخي «تربيت» را پرورش استعدادهايي ميدانند كه در فرد مورد تربيت، موجود است؛ و در فعل و انفعالات بين مربي و متربي شکل ميگيرد، و ميتواند واسطهاي براي اهداف مختلف مادي و معنوي باشد (شريعتمداري، 1379، ص85؛ شکوهي، 1397، ص15).
ـ افرادي نيز «تربيت» را ناظر به ارزشهاي والاي انساني تعريف ميکنند و آن را وسيلهاي ضروري براي رشد، تعالي و الهي شدن انسان ميدانند (کيلاني، 1389، ص106؛ باقري، 1383، ص53).
نکته قابل توجه در آشفتگي اين تعاريف، نقش عملکردي ضعيف واژه «تربيت» است. براين اساس، معناي اين واژه، دلالت قابل توجهي بر تعاريف ذيل آن ندارد و نميتواند وجهي از اهداف يا مسير رشد و تعالي انسان را نشان دهد. عليرغم اينکه در پژوهشهاي غربي، مانند اوتو (2013)، کمپبل (2002) و توماس (2013)، توجه بسياري به غناي معنايي واژههاي ذيل مفاهيم تربيتي ميشود؛ اما در حيطه تربيت اسلامي، در کمتر پژوهشي حساسيتهاي واژهاي مورد توجه قرار گرفته است؛ و تنها در معدود پژوهشهايي، همچون باقري (1383)، آذر (1389)، شريعتي(1391) و امامي(1393)، به لغات ذيل مفاهيم تربيتي و تأثيرگذاري آنها توجه شده است. درصورتيکه اگر واژه انتخاب شده ذيل معناي تربيت، غناي معنايي لازم را داشته باشد، خود ميتواند در چگونگي مسير رشد و تعالي انسان اشارتگري اساسي باشد. ازاينرو، در اين پژوهش ابتدا با روشي انتقادي، کفايت معنايي واژه «تربيت» در دو محور ماهيت لغوي و هويت تاريخي آن مورد نقد قرار ميگيرد؛ سپس دو واژة «تأديب» و «تزکيه»، بهعنوان بديلهاي آن، معرفي شده است، و جايگاه تربيتي آنها با روش تحليل محتوا در قرآن و آثار انديشمندان ايراني مشخص ميگردد.
-
- 1. نقدي بر کفايت معنايي واژه «تربيت»
امروزه عبارت «آموزش و پرورش» و يا «تعليم و تربيت»، کليد واژة اصلي در مفاهيم ذيل رشد و تعالي انسان است. اين در حالي است که تعليم و تربيت فعلي، چه در سطح کلان و نظامسازي، و چه در سطح خرد و تربيت منحصر بهفرد تکتک انسانها، با مشکلات بسياري درگير است؛ و هنوز نتوانسته است به اهداف مطلوب خود نايل شود (محمودي و ديگران، 1396)، و لازم است مورد نقد و بازبيني قرار گيرد. چون روش پژوهش انتقادي موقعيتهاي دشوار و مسئلهدار را ناشي از تضاد و تعارض دروني موقعيت ميداند (باقري، 1389، ص250). در ادامه با بهرهگيري از اين روش به نقد کفايت معنايي واژه «تربيت» - بهمنزلة يکي از جنبههاي نقد از درون تعليم و تربيت فعلي- پرداخته ميشود. با توجه به اينکه روش پژوهش انتقادي سعي ميکند علتها و عوامل پنهان را بهصورت لايهاي مشخص کند، و با نقد و بررسي آنها ايدئولوژي منتج از اين عوامل را مورد بازبيني قرار دهد، تا بتواند سوژة مورد بحث را از حصار باورهاي غلط آزاد کند و به رهايي برساند (اپل، 2009). در ادامه، نقد واژه تربيت در دو لايه معناي لغوي و هويت تاريخي بررسي شده است و مشخص خواهد شد چگونه مفاهيم عميق تربيتي در زندان تنگ واژة تربيت گرفتار شدهاند.
-
-
- 1-1. معناي لغوي واژه تربيت
-
تربيت، در اصل واژهاي عربي است که ميتواند از دو ريشه «ربو» و «ربب»، مشتق شده باشد (راغب اصفهاني، 1412ق، ص183-184). ابنمنظور و مصطفوي بر اين باورند که تربيت مصدر باب تفعيل از ريشه «ربب» است و براي سهولت تلفظ، ب دوم به ياء تبديل شده است؛ و براي آن معانياي چون اصلاح، بر عهده گرفتن کاري و ملازمت با آن، و حفظ و مراعات و سرپرستي، بيان کردهاند (ابنمنظور، 1414، ج1، ص401؛ مصطفوي، 1360، ص19). در مقابل، لغتداناني چون طريحي، ريشة تربيت را «ربو» نوشتهاند وآن را فضل و زياده معنا کردهاند؛ که بيشتر با تعابيري چون رشد، نمو و علو به کار ميرود (طريحي، 1375، ج1، ص175)؛ و برخلاف معناي ريشة اول که عمدتاً به ابعاد شخصيتي و رفتارهاي آدمي برميگردد، اين معنا بيشتر به رشد و نمو جسماني اشاره ميکند. اگرچه برخي چون باقري (1383) و مهديزاده (1377)، براي واژه تربيت ريشه «ربب» را مناسبتر ميدانند؛ اما بايد گفت ريشه «ربو» ترجيح بيشتري دارد؛ زيرا اگر تربيت از ريشه «ربو» باشد، فعل ناقص واوي است، و مصدر آن بر وزن تفعله است؛ ولي اگر از ريشه «ربب» باشد، فعلي مضاعف خواهد بود، که مصدر آن بر وزن تفعيل است، و در قالب واژه «تربيب» و نه «تربيت» بيان ميشود؛ که براي تبديل آن به تربيت بايد اعلال صورت گيرد و استفادههاي صرفي اين واژه نيز چنين کاربردي را نشان نميدهند و اصل بر عدم اعلال است (اعرافي، 1391). در نتيجه مشخص شد ريشه «ربب» براي واژه تربيت، درست نبوده و اين کلمه از ريشه «ربو» مشتق شده و صرفاً به حوزه نمو، يعني بزرگ شدن و بالا رفتن و درواقع از آب و گل در آوردن بچه اشاره ميکند.
استفادههاي قرآني واژه تربيت نيز ترجيح ريشه «ربو» را براي ريشه لغوي اين واژه تأييد ميکنند. در قرآن کريم پنج آيه است که به «تربيت» و مشتقات آن اشاره ميکند. در آيات 5 سوره حج و 39 سوره فصلت به جنبش و نمو زمين در اثر باران ميپردازد؛ در آيات 23 و 24 سوره اسراء به رابطه فرزند با والدين اشاره کرده است؛ و در آيه 18 سوره شعراء تربيت را درباره پرورش موسي در دربار فرعون استفاده ميکند. با دقت در اين آيات مشخص ميشود تربيت در قرآن، از ريشه «ربو» و به معناي زيادت، رشد و نمو است. صحت اين ادعا درباره آيات سورههاي حج و فصلت واضح است؛ چراکه اين آيات به رشد و نمو گياهان از خاک بهوسيله نزول باران ميپردازد. در آيات 23 و 24 سوره اسراء، تربيت بهصورت «ربياني» که فعل تثنيه «ربّي» است، استفاده شده است؛ و معناي آن چنين است: «خدايا همان طور كه وقتي من كوچك بودم پدر و مادر مرا بزرگ كردند، تو هم به آنان رحم كن». با توجه به اينکه در اينجا تربيت براي دوران کودکي فرد بيان شده است، نميتواند معاني ذيل ريشة «ربب» از آن نتيجه شود و لزوماً بايد تربيت از ريشة «ربو» منظور باشد. در آية 18سورة شعراء، فرعون به موسي ميگويد: «قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيدًا». اگر در اين عبارت تربيت را از ريشه «ربب» فرض کنيم و در نتيجه مقصود امري فراتر از بزرگ کردن بوده و پروردن روحي و معنوي منظور باشد؛ خود باعث نقض غرض ادعاي قرآن ميشود. چراکه موسي پيامبر خدا و فرعون فاسقي معلومالحال است. البته در آيات ديگري نيز مانند آيات 278 و 279 سوره بقره و يا 130 و 132 آلعمران از ريشه «ربو» استفاده شده است که به حوزة ربا ميپردازند و از مقوله تربيت بيروناند.
در روايات نيز تربيت عمدتاً به رشد و نمو جسماني و دوران آغازين کودکي اشاره ميکند. امام علي در نهجالبلاغه واژة تربيت را براي انصار بهکار برده است و ميفرمايند: «هُمْ وَاللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ» (کلمات قصار، 465)؛ بدين معنا که «به خدا قسم اينها اسلام را تربيت كردند»؛ يعني آنها دين را بزرگ كردند و توسعه كمي دادند وگرنه كيفيت اسلام نه بر عهدة انصار است و نه بر عهدة مردم مدينه و نه هيچ مردم ديگري (شريعتي، 1391). امام سجاد نيز در صحيفة سجاديه ميفرمايند: «وَأَعِنِّي عَلَي تَرْبِيتِهِمْ وَتأديبهِمْ» (مجلسي، 1362ق، ج15، ص173)؛ بدين معنا که «خدايا مرا ياري كن بر تربيت، تأديب و خدمترساني و نيكي كردن به فرزندانم». در اين روايت، در کنار واژه «تربيت» از واژه «تأديب» براي اصلاح رفتار و پروردن شخصيت روحاني فرزندان استفاده شده است، و ميتوان نتيجه گرفت ساحت تربيت از ساحت ادب جدا بوده و بايد از ريشه «ربو» گرفته شده باشد. در روايت ديگري پيامبر در زمان فوت حضرت ابوطالب، خطاب به ايشان ميفرمايند: «ربّيت صغيراً وكفلت يتيماً ونصرت كبيراً فجزاك اللّه عنّى خيراً» (مجلسي، 1362ق، ج 23، ص261). يعني «عموجان هنگامي كه من كوچك بودم تو بزرگم كردي و وقتي يتيم بودم كفيل من بودي، خدا بهخاطر من بهتو جزاي خير عطا كند». در اين بيان نيز پيامبر تربيت را در کنار واژه صغير بهکار برده است و آن را به دوران کودکي خود برميگردانند؛ در نتيجه مشخص ميشود تربيت بايد از ريشه «ربو» گرفته شده باشد.
-
-
- 1-2. هويت تاريخي واژه تربيت
-
براي بررسي کفايت معنايي يک واژه، علاوه بر معناي لغوي آن، بايد به تبار تاريخياش نيز توجه کرد. چهبسا واژههايي که غناي معنايي ندارند، ولي در تاريخ زندگي خود، متناسب با کاربرد متداول بهوسيله عوام و خواص، ظرفيت مطلوبي براي معنا پيدا کردهاند (خوانينزاده، 1394). بهرغم اينکه امروزه «تربيت»، واژهاي عمومي و پرکاربرد بهشمار ميآيد؛ اما از حيث تخصصي، مفهوم تربيت در برهههاي مختلف تاريخ تربيت اسلامي، بسته به شرايط خاص زمان و مکان، معنايي متفاوت به خود گرفته است. با توجه به اينکه در قسمت قبل، چگونگي کاربرد واژة تربيت در قرآن و روايات، تا حدي مورد بحث قرار گرفت؛ در ادامه، هويت تاريخي اين واژه، از صدر اسلام تا امروز، مورد بررسي قرارميگيرد (ازآنجاکه يکي از موارد مهم در بررسي هويت تاريخي يک واژه، موقعيت جغرافيايياي است که واژه در آن متولد شده و رشد مييابد، در اين پژوهش، تربيت اسلامي در بوم ايران مورد بحث قرار ميگيرد).
در قرن اول هجري، مفاهيم تربيتي بيشتر از قرآن و سنت پيامبر و امامان معصوم نشئت ميگرفتند. همانگونه که بيان شد تربيت در اين دوران واژهاي مقطعي در مسير رشد انسان بوده است و بيشتر به دوران کودکي و قبل از بلوغ او اشاره دارد. در قرن دوم هجري و مصادف با کشورگشاييهاي مسلمانان، مراودههاي فرهنگي آنان با ديگر کشورها بيشتر شد، و اغلب به ترجمه متقابل کتابها از زبان عربي و ديگر زبانها ميپرداختند و نوزايي خاصي در امر تعليم و تربيت مشاهده نميشود (کيلاني، 1387، ص173-178)؛ تا اينکه از قرن سوم بهبعد، با ظهور انديشمنداني چون ابنسينا(359-416ق)، ابوعلي مسکويه رازي(۳۲۰يا۳۲۶–۴۲۱ق)، امام محمد غزالي(۴۵۰ - ۵۰۵ق)، مفاهيم تربيتي از نو شکفته شد و هويتي ايراني- اسلامي پيدا کرد (حکمت، 1353، ص258). در اين دوران هر يک از انديشمندان متناسب با نظام فکري خود، واژه متفاوتي را براي رشد ابعاد شخصيتي و رفتاري انسان اتخاذ ميکردند؛ چنانچه بوعلي سينا در رابطه با مفاهيم تربيتي، كلمه سياست را بهكار برده است: سياست البدن، سياست المنزل و سياست البلد؛ که درواقع همان شيوه و روش تربيت فرزندان است. رسالههايي از ايشان تحت عنوان رسائل بوعلي سينا وجود دارد كه در اين رابطه نگاشته شده است (ابنسينا، 1375،ج1، ص11). غزالي نيز كه از صاحبنظران بزرگ حوزة تعليم و تربيت است و در بخشهاي مختلفي از كتاب احياءالعلوم به چگونگي رشد و تعالي انسان پرداخته است، هرگز كلمه تربيت را بهكار نبرده است، بلكه واژة رياضت را به كار برده است (غزالي، 1352، ص197). در اين برهة تاريخي نيز، واژه تربيت در حاشية مفاهيم تربيتي قرار داشت و معادل کلمة فارسي پرورش، بيشتر ناظر به مراقبتهاي دوران ابتدايي کودکان بود. در دوران حملة مغول، که خفقان و ترس بر اين مرز و بوم حاکم شد و مردم در ترس و تهديدي دائمي به سر ميبردند، مفاهيم تربيتي با ادبيات صوفيانه و با واژههايي چون تصوف، سير و سلوک، طريقت، رياضت و تهذيت نفس بيان ميشد (صفا، 1363، ص154). حافظ شيرازي (727-792ق) را ميتوان از يکي بزرگترين انديشمندان تربيتي اين دوران دانست. در کتاب غزليات او «تربيت» دو بار به کار رفته است و در هر بار بيشتر به رشد و نمو اشاره دارد (حافظ، غزليات: ش 48و219). در گلستان سعدي نيز بابي تحت عنوان باب تربيت، وجود دارد؛ اما در متن آن باب، بههيچوجه از واژه تربيت استفاده نشده است (سعدي، 1376، باب هفتم، ص213-265). در دوران صفويه رشد و تعالي انسان با رويکردي شيعي مطرح شد. با مطالعة آثار انديشمندان تربيتي اين دوران، مانند: آداب المتعلين و المحصلين (طوسي، 1395) و منية المريد في آداب المفيد و المستفيد (شهيد ثاني، 1363) مشخص ميشود که مفاهيم تربيتي با محوريت واژه مطرح شده است و تربيت، بيشتر براي رشد و نمو انسان مورد استفاده قرار گرفته است. علامه مجلسي(1037-1110ق) نيز در کتابهاي بحار الانوار و حلية المتقين رواياتي را ذيل تعليم و تربيت مطرح کرده است که کليدواژههاي تربيتي در اکثر اين روايات ادب، علم و حکمت است و تربيت صرفاً در معناي رشد و نمو بهکار رفته است (مجلسي، 1361، ج2، ص17-157؛ همو، 1388، ج2، ص71-257).
در دوران قاجار تعليم و تربيت در دو سطح عوام و خواص و به دو شيوة متفاوت مطرح بود. عامة مردم تعليم و تربيت را بهشيوة سابق در مکتبخانهها و نهايتاً مدارس ديني ميگذراندند (صديق، 1351، ص350). در اين دوران، تربيت بيشتر بر مبناي واژه «ادب» پيگرفته ميشد؛ چنانچه در کتاب معراج السعادة – بهعنوان تربيتيترين کتاب آن زمان- مفاهيم تربيتي تحت عنوان آداب تعلم و تعليم بررسي شدهاست؛ و واژة تربيت صرفاً استفادهاي ابزاري در حاشيه بحثها داشته است (نراقي، 1351، ص62- 145). در سطح خواص، دورة قاجار نقطة عطفي در تاريخ تعليم و تربيت ايران بهشمار ميرود؛ زيرا در اين دوران، بهواسطة آشنايي با فضاي تعليم و تربيت در اروپا، گفتماني جديد در آموزش و پرورش ايران بهوجود آمد. البته همانطور که در مدرسة دارالفنون بهعنوان نقطه اوج تعليم و تربيت اين دوران هويداست؛ اين تغييرات بيشتر در حيطه علم و گسستن از علوم ديني و پرداختن به علوم تجربي، به سبک غربي و اروپايي بود. ولي همانطور که در امثال مدرسههاي رشديه مشاهده ميشود، تربيت نيز از تربيت سنتي مبتني بر ادب گذر کرده است و الگويي غربي پيدا کرده است (کسايي، 1383، ص302). در اين دوران براي اولينبار در ايران در سال 1272، وزارت علوم تشکيل شد و ميرزا اعتضادالسلطنه بهعنوان وزير فرهنگ مشخص شد (صديق، 1351، ص356). در ادامه واژه ادب در نام «ادبستان» جا ماند و تعليم و تربيت ذيل واژه «فرهنگ» ادامه پيدا کرد.
از انقلاب مشروطه بهبعد، مفاهيم تربيتي نظاممند و يکپارچه شد. با تغيير نام وزارت علوم به وزارت فرهنگ (صافي، 1395، ص32)، کليدواژة مفاهيم تربيتي، «فرهنگ» بود. تا اينکه در سال 1329، براي اعزام سي محصل به اروپا، براي اولينبار مصوب شد ده نفر در رشتة تعليم و تربيت تحصيل کنند (خرمرويي، 1391، ص309). با تورق در آثار انديشمندان تربيتي دهه 1950 ميلادي، مشخص ميشود که واژة مسلط تربيتي در آن زمان، در اروپا «education» بودهاست (شکوهي، 1378، ص21). شايد بتوان گفت بهواسطه سفر اين ده نفر، براي اولينبار کلمه «تربيت» بهعنوان ترجمهاي براي واژه «education»، در فضاي تعليم و تربيت ايران بهطور کليدي و محوري مطرح شد.
با پيروزي انقلاب اسلامي، مفاهيم تربيتي، تحت نظام آموزش و پرورش با همان ساختار قبلي، ولي با محتوا و روشي متفاوت ادامه پيدا کرد. در اين دوران، با تسلط گفتمان ديني در فضاي تعليم و تربيت، سعي شد واژة تربيت – بهعنوان کليد واژة مسلط تربيتي- تحت فضاي اسلامي و قرآني معنايابي شود؛ که نمونة آن را ميتوان در آثار باقري (1383) مشاهده کرد، که با مشتق دانستن تربيت از ريشه «ربب»، براي آن هويتي مستقل و محوري ذيل مفاهيم تربيتي قائل شد.
-
- 2. ارائه بديلهايي براي واژة تربيت
چون معنا امري انتزاعي است و لزوماً در قالب کلمه و در بستر بيان بهظهور ميرسد و عيني ميشود؛ ازاينرو، لازم است واژة انتخاب شده ذيل معنا، از کفايت معنايي مطلوبي برخوردار باشد، تا بتواند واسطة اميني در مسير رساندن مخاطب به حقيقت باشد (ميساک، 2013). مشخص شد واژه «تربيت» چه از نظر معناي لغوي و چه از نظر هويت تاريخي غناي مطلوبي براي مفاهيم ذيل رشد و تعالي انسان را ندارد. بنابراين، در ادامه، به دو واژه «تزکيه» و «تأديب»، که يکي در قرآن و متون روايي کاربرد کليدي دارد، و ديگري در تاريخ تربيت اسلامي پيشتاز بوده است، بهعنوان بديلهايي براي واژه «تربيت» ميپردازيم.
-
-
- 2-1. تزکيه
-
ريشة کلمه تزکيه، زکي، مانند ريشة کلمه تربيت، معاني رشد کردن و نمو کردن را دارد (آذرنوش، 1379، ص262و63)؛ اما اکثر لغتدانان، مانند راغب (1362، ص214)، طريحي (بيتا، ص281) و ابنمنظور (1992، ص64) اولين معنا را براي واژه تزکيه، تطهير و پاکي ذکر کردهاند؛ زيرا زکا، زکي و زکو از باب ثلاثي مجرد، معناي غالب آن رشد و نمو است؛ اما همين فعل ثلاثي مجرد در باب تفعيل، معناي غالب آن تهذيب و تطهير است. بنابراين، تزکيه داراي دو بعد سلبي و ايجابي است که بُعد ايجابي آن، زمينههاي لازم براى رشد و نمو موجودى كه اين قابليت را دارد، فراهم ميکند و بعد سلبىاش موانع رشد را از سر راه برميدارد (قرشي، 1371، ج3، ص169)؛ چنانچه علامه نيز ذيل آيه 18 سوره ليل و 103 سوره توبه، هم معناي سلبي و هم معناي ايجابي تزکيه را براي ترجمة آيه استفاده کرده است (طباطبايي، 1374، ج20، ص496؛ ج9، ص501). درواقع پاک کردن و مطهر ساختن از آن جهت براي تزکيه استفاده ميشود که بعد از مصفا ساختن چيزي، زمينههاي رشد و نمو در آن پديدار ميشود (طباطبايي، 1417ق، ج9، ص377). البته از نگاه برخي از علماي اخلاق اسلامي، مانند خواجه نصيرالدين طوسي (1373، ص222)، و نراقي (1379، ص34)، معناي سلبي تزکيه، يعني تطهير و پاک گرداندن، بر معناي ايجابي آن، يعني تربيت، ارجح است.
در قرآن، واژههاي مختلفي از ريشة «زکي (زکو)» وجود دارد که در جدول شماره يک، دستهبندي شدهاند.
جدول 1. مشتقات ريشة زکو و آيات مربوط بهآن
مشتقات
آيات مربوطه
الزکاه
بقره: 43، 83، 110، 177، 277؛ نساء: 77، 162؛ مائده: 13، 55؛ اعراف: 156؛ توبه: 5، 11،18، 71؛ کهف: 81؛ مريم: 13، 31، 55؛ انبياء: 73؛ حج: 41، 78؛ مؤمنون: 4؛ نور: 37، 56؛ نمل: 3؛ روم: 39؛ لقمان: 4؛ احزاب: 33؛ فاطر: 18؛ فصلت: 7؛ مجادله: 83؛ مزمل: 20؛ بينه: 5.
يزکيهم
بقره: 129،151، 174؛ آل عمران: 77، 164؛ جمعه: 2
ازکي
بقره: 232؛ کهف: 19؛ نور: 28، 30
زکاها
شمس: 9
يزکون
نساء: 49
يزکي
نساء: 49؛ نور: 21؛ عبس: 3، 7
تزکيهم
توبه:103
زکيه
کهف: 74
زکيا
مريم: 19
تزکي
طه: 76؛ فاطر: 18؛ نجم: 32؛ نازعات: 18؛ اعلي: 14
زکي
نور: 21
يتزکي
فاطر: 18؛ ليل: 18
بهرغم اينکه اين واژهها در شکلها و صيغههاي متفاوتي بهکار رفتهاند، از همة آنها معناي پاکي و پاککردن استنباط ميشود. چنانچه حتي «زکاة» که عمدتاً کاربردي اقتصادي دارد، به جهت پاک و مطهر گرداندن مال آدمي، از ريشه «زکو» آمده است. در بين اين آيات، علامه مشخصاً واژه تزکيه را براي ترجمه و تفسير آيات ذيل صيغههاي يتزکي، يزکون و تزکون بهکار بردهاند و آن را تربيت و رشد دادن چيزي در حد شايستة آن دانستهاند (طباطبايي، 1374، ج2، ص359)؛ که بهوسيلة آن، مربي (که در آيه بهپيامبر اشاره ميکند)، آدمي را از پليديهاي قلبي پاک ميکند و دل را براي عبوديت خدا خالص ميگرداند (همان، ج1، ص478). البته علامه بيشتر تزکيه را مقام دل ميداند (همان، ج4، ص582). بهکار رفتن تزکيه در کنار تعليم در قرآن نيز ميتواند شاهدي بر اين ادعاي علامه باشد؛ چراکه تعليم بر عقل، و تزکيه بر دل، دلالت ميکند. درواقع، شکل صحيح عبارت «تعليم و تربيت» از منظر قرآن «تعليم و تزکيه» است که البته در بعضي آيات، مانند بقره:151 و آل عمران:164 تزکيه بر تعليم تقدم يافته است.
-
-
- 2-2. تأديب
-
تأديب واژهاي عربي از ريشه «ادب» است که در ميان اعراب جاهلي کاربرد فراوان داشته است و به معناي آداب و رسوم نيکو استفاده شده است (فراهيدي، 1410، ج8، ص85). در کهنترين کتابهاي لغت عرب ريشة اين واژه را به دعوت براي سفره، برگرداندهاند و آن را ذيل کيفيت آداب پذيرايي از مهمان شرح دادهاند (ابن منظور، 1414ق، ج1، ص206). البته بايد توجه داشت که ادب در طول تاريخ توسعه معنايي بسياري پيدا کرده است و از چگونگي مهمانداري، به چگونگي برخورد و رفتار با ديگران گسترش يافته است (طريحي، 1364، ج2، ص5) و در نهايت، از چگونگي و کيفيت رفتار خوب و نيکو عبور کرده است و دربارة خود افعال پسنديده بهکار رفته است، يعني در معنايي که اديب بهوسيلة آن پرورش ميدهد و از ناشايستها بازميدارد و به ستودگيها ميرساند (جرجاني، 1845م، ص14). البته اين واژه ابتدا فقط به ابعاد رفتاري انسان اشاره داشته است؛ ولي در طول تاريخِ توسعة خود، ابعاد شناختي و عاطفي نيز به معاني اين واژه اضافه شد و سه عرصة وجودي انسان را دربر گرفت (اعرافي، 1391، ج1، ص176- 179).
با وجود اينکه «تأديب»، و يا ريشه آن «ادب»، در قرآن بهکار نرفته است، ولي در روايات و آثار انديشمندان تربيتي بسيار مورد استفاده قرار گرفته است، و هويت تربيتي خود را مديون تاريخ تربيت اسلامي است. پيامبر دربارة پرورش خود به وسيله خدا ميفرمايند: «ادبني ربي احسن تأديب» (مجلسي، 1404ق، ج8، ص372)؛ يعني پروردگارم مرا به بهترين آداب ادب كرد. ايشان درباره پرورش امام علي نيز چنين تعبيري دارند و ميفرمايند: «أنا أديبُ اللّه، وعَلِيٌّ أدِيبي» (مجلسي، 1404ق، ج16، ص221)؛ درواقع پيامبر همانطور که تربيت خود را به خدا نسبت ميدهند، امام علي را نيز تربيتشدة خودشان ميدانند. در نهج البلاغه نيز بسيار به ادب و مشتقات آن (ادب، يودب، تأديب) اشاره شده است. مثلاً در مورد وظيفه امام و حاكم درباره تربيت و هدايت مردم، واژه ادب استفاده شده است (نهجالبلاغه، خطبه34)؛ و يا يکي از حقوق سهگانه فرزند بر پدر، حسن ادب او عنوان شده است (همان، حکمت 399). علاوه بر روايات و متون ديني، اکثر منابع آموزش و پرورش اسلامي تقريباً از قرن دوم تا قرن دوازدهم هجري اعم از تشيع و تسنن مانند سبحة الابرار (جامي، 1378، ص155)، آداب المتعلين و المحصلين (طوسي، 1395)، منية المريد في آداب المفيد و المستفيد (عاملي، 1363) و معراج السعادة (نراقي، 1351، ص62- 145) تحت عنوان آداب تعليم و تعلم، مطرح شده است؛ تاجاييکه ميتوان گفت واژه مصطلحي که از صدر اسلام تا حدود قرن دوازدهم، بهطور کامل و جامع در مباحث تربيتي به کار رفته است، «ادب» و «تأديب» بوده است.
-
- نتيجهگيري
امروزه «تربيت»، کليدواژه اصلي مفاهيم تربيتي در سطح خرد و کلان است. اين درحالي است که تربيت نه از نظر معناي لغوي و نه از نظر تبار تاريخي، غناي مطلوبي براي اين يکهتازي در عرصة تعليم و تربيت را ندارد؛ نظر اکثر علماي لغت بر اين است که تربيت از نظر لغوي ار ريشه «ربو» است که به رشد و نمو اشاره ميکند. در قرآن و روايات نيز عمدتاً «تربيت» براي پرورش دوران ابتدايي زندگي و از آب و گل درآوردن کودک بهکار رفته است. همچنين در طول تاريخ انديشههاي تربيت اسلامي، تربيت صرفاً واژهاي در حاشيه بحثها بوده است، و هيچگاه بهعنوان يک کليدواژه در انتقال مفاهيم تربيتي مطرح نشده است.
ازآنجاکه واژه و معنا تأثير متقابلي بر يکديگر دارند و متناسب با واژة مسلط در فضاي تعليم و تربيت، اهداف، اصول و روشهاي تربيتي مشخص ميگردد؛ لازم است در استعمال واژة تربيت در چنين سطح وسيع و گستردهاي تجديد نظر کرد، و به واژگان شايستهتري چون «تزکيه» و «تأديب» که معناي لغوي مطلوب و هويت تاريخي اثباتشدهاي دارند، توجه کرد. «تزکيه» چه از نظر ريشة لغوي و چه از نظر شواهد کاربردي در قرآن و روايات، سنخيت بسياري با مفاهيم تربيتي دارد؛ تاآنجاکه ميتوان گفت: «تعليم و تزکيه» قرآنيشدة عبارت «تعليم و تربيت» است. «تأديب» نيز از نظر لغوي بيگانه با مفاهيم بلند تربيتي نيست؛ اما بيشتر، هويت تاريخي آن است که «تأديب» و «ادب» را به عنوان يک بديل مناست براي تربيت معرفي ميکند؛ چنانچه ادب براي حدود دوازده قرن تکواژة مسلط در متون تربيت اسلامي بوده است.
گرفتار شدن مفاهيم عالي تربيتي در حصار تنگ واژة «تربيت»، مشکلات بسياري را براي تعليم و تربيت امروز بهوجود آورده است. براي مثال، چون اين واژه نميتواند چشمانداز جامعي از مفاهيم تربيتي ارائه دهد و مسير پيشروي خود را روشن کند؛ تعاريف متعددي براي تربيت ارائه شده است؛ و طبعاً اصول و روشهاي متفاوت و بعضاً متضادي از اين تعاريف استنباط ميشود. براي مثال، قرار گرفتن «تربيت» در کنار «تعليم» در عبارت کليدي «تعليم و تربيت»، اصحاب تعليم و تربيت را در سطوح مختلف تربيتي، مانند مباني، اصول و روشها، دچار مشکل کرده است؛ زيرا نميتوان مرز عملکردي بين اين دو واژه را مشخص کرد، و هرکدام را بهيکي از ساحتهاي وجودي انسان مرتبط ساخت، و دلالتهاي آن را مشخص کرد. اميد است با انتخاب واژههاي شايستهتري چون تزکيه و ادب، بتوان تبيين بهتري از مفاهيم، ذيل رشد و تعالي انسان، بيان کرد و مسير تعليم و تربيت را هموارتر ساخت.
- آذر، اسماعيل، 1389، «سير تطور واژه ادب با تأکيد بر سه قرن اول هجري»، پژوهش زبان و ادبيات فارسي، س18، ش20، ص1- 20.
- ابن سينا، حسينبنعبدالله، 1375، شفاء، تحقيق ابوالعلا عفيفي، قاهره، وزاره التربيه و التعليم.
- ابنمنظور، محمدبنمکرم، 1414ق، لسان العرب، چ چهارم، بيروت، دار صادر.
- اعرافي، عليرضا و موسوي، نقي، 1391، «تعريف تربيت و تطبيق آن بر حرکت فلسفي»، تربيت اسلامي، س7، ش14، ص7-28.
- اعرافي، عليرضا، 1387، فقه تربيتي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- امامي راد، احمد و محامي، مصطفي، 1393، «بررسي مفهوم ادب و تأديب و نسبت آنها با تربيت و واژههاي مرتبط ديگر»، مطالعات فقه تربيتي، س1، ش2، ص31-56.
- باقري و همکاران، 1389، رويکردها و روشهاي پژوهش در فلسفه تعليم و تربيت، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.
- باقري، خسرو، 1383، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران، مدرسه.
- جامي، نورالدين عبدالرحمن، 1378، سبحة الابرار، تهران، ميراث مکتوب.
- جرجاني، عليبنمحمد، 1357ق، التعريفات، قاهره، مطبعه الخيريه.
- خواجه نصيرالدين طوسي، 1373، اخلاق ناصري، تصحيح مجتبي مينوي، تهران، خوارزمي.
- ـــــ ، 1395، آداب المتعلمين، ترجمه عبدالرسول چمنخواه و اسماعيل ارسن، تهران، روزبهان.
- خوانينزاده، محمدعلي، 1394، «معناشناسي تاريخي واژه رب»، پژوهشهاي زبانشناختي قرآن، ش4، ص77-120 .
- راغب اصفهاني، حسين بن محمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، بيروت، دارالعلم الدار الشاميه.
- شريعتمداري، علي، 1367، اصول و فلسفه تعليم و تربيت، تهران، اميركبير.
- ـــــ ، 1379، اصول و فلسفه آموزش و پرورش، تهران، اميركبير.
- شريعتي، صدرالدين، 1391، «بررسي واژه تربيت در قرآن و سنت»، روانشناسي تربيتي، ش8، ص23.
- شکوهي، غلامحسين، 1397، مباني و اصول آموزش و پرورش، مشهد، آستان قدس رضوي.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمه موسوي همداني، قم، جامعه مدرسين.
- ـــــ ، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين قم.
- طريحي، فخرالدين بن محمد، 1375، مجمع البحرين، تهران، مکتب المرتضويه.
- غزالي محمد، 1352، احياء علوم الدين، ترجمه مؤيدالدين محمد خوارزمي به کوشش حسين خديو جم، تهران.
- فراهيدي، خليل بن احمد، 1410ق، کتاب العين، قم، هجرت.
- قرشي، علياکبر، 1371، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- کيلاني، ماجد عرسان، 1378، سير آراي تربيتي در تمدن اسلامي، ترجمه بهروز رفيعي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.
- محمودي، مهدي و همکاران، 1396،« بررسي عوامل تأثيرگذار بر ارتقاي کيفيت آموزش و پرورش در همه مؤلفهها و ارکان نظام آموزش و پرورش»، مطالعات روانشناسي و علوم تربيتي، ش23، ص183 – 189.
- مصطفوي، حسن، 1360، التحقيق في الکلمات القرآن الکريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- نراقي، ملااحمد، 1351، معراج السعاده، تهران، علمي.
- هوشيار، محمدباقر، 1327، اصول آموزش و پرورش، تهران، دانشگاه تهران.
- Apple, Michael W., Au, Wayne and Gandin, Luis Armando (eds) (2009)، The Routledge International Handbook of Critical Education, Routledge.
- Hirst P.H (1974)، Liberal Education and the nature of knowledge، knowledge and curriculum، London،Routledge and Kegan Paul.
- Misak Cheryl (2013). Rorty, Pragmatism, and Analytic Philosophy. Humanities, 2, 369–383.
- Peters R.S (1977). Education and Justification. Philosophy of Education. 11،1. 28-38.