نقد نظریهی روانشناختی رشدِ دین گلدمن با نگرش به اصول تربیت دینی در کودکان از دیدگاه اسلام
Article data in English (انگلیسی)
-
- مقدمه
مهمترين و اساسيترين مسئلهاي که انسان از نخستين روز پيدايش با آن مواجه بوده است، تربيت است. اين موضوع، هنوز هم براي انسان «مسئله» است و به آن ميانديشد و هرگونه تلاش و سرمايهگذاري را براي حل مطلوب آن مجاز ميداند (شعارينژاد، 1369، ص3). تربيت در نگاه اسلامي نيز، مهمترين و محوريترين نظام از نظامات اسلامي است. يعني نظام تربيتي در کنار نظام اقتصادي، سياسي و حقوقي، همواره از نقش محوري و بنيادين در زندگي بشر برخوردار بودهاست و خواهد بود؛ زيرا شکلگيري و هويت انسان در پرتو تربيت است (ذوعلم، 1395، ص9).
تربيت، داراي رويکردهاي مختلفي است. يکي از رويکردهاي مهم تربيت در جامعة ما، تربيت ديني متربيان است. هدف بسياري از اوليا و مربيان، تحقق صحيح تربيت ديني در کودکان است. در فرايند تربيت ديني، اگر محتوا با سن کودک متناسب نباشد و تربيت نيز بر اصول روانشناختي کودک مبتني نباشد؛ بهيقين، هدف تربيت ديني محقق نميشود. بنابراين، بهرهگيري از منابع ديني و راهبردهاي تربيتي مبتني برآنها، و نيز استفاده از يافتههاي روانشناختي مرتبط با فرايند رشد دين، براي تحقق تربيت ديني در کودکان، ضروري بهنظر ميرسد. اما کاربرد آموزههاي روانشناختي در تربيت ديني زماني صحيح است که ابتدا اين نظريهها مورد نقد و تحليل قرار گيرند و با معيار مباني و اصول مورد قبول اسلام، سنجش و ارزيابي شوند.
اصول تربيت ديني که در متون اسلامي بهآنها اشاره شده است، از پيشفرضهاي اين تحقيق محسوب ميشوند، و بر اساس آنها يافتههاي روانشناختي مورد نقد قرار خواهند گرفت. بسياري از استنتاجهاي تجربي، برگرفته از پارادايمي هستند که با مباني و اصول آموزههاي دين سازگار نيستند، و صرفاً با نگاهي مادي و انسانمدارانه شکل گرفتهاند. روانشناساني مانند پياژه، اريکسون و هارمز نظريههايي در اين زمينه مطرح کردهاند. يکي از روانشناساني که مراحل و ويژگيهاي روانشناختي رشد دين را بررسي کرده است، گلدمن است. وي با بررسي و تحليل نظرية پياژه، تلاش کرده است تا فرايند رشد دين در کودکان را به صورت دقيق و مشخص ارائه کند.
در اين تحقيق، پس از تشريح اصول محوري تربيت ديني در اسلام، نظرية گلدمن مورد بررسي قرارگرفته است و نکات مثبت و منفي آن استنتاج گرديده است. روش تحقيق بهشيوة توصيفي- تحليلي است و از ابزار نوشتاري- اسنادي بهمنظور نقد و بررسي ديدگاه گلدمن استفاده شده است. پس از تحليل محتوايي اين نظريه، از نکات مثبت آن ميتوان در زمينة تربيت ديني کودکان بهره برد.
-
- اصول تربيت ديني
اصل، داراي ماهيتي هنجاري و ناظر به«بايد»هاست. بهمنظور نقد و تحليل نظريهاي که گلدمن ارائه کرده است، ابتدا به معيار تحليل، که اصول تربيت ديني از منظر اسلام هستند، ميپردازيم. با بررسي متون ديني، اصول فراواني قابل استنتاج ميباشند؛ اما در اين تحقيق برخي از اصول محوري تشريح ميشود.
-
-
- اصل خدامحوري
-
سرچشمه و منبع لايزال قدرت و ولايت و هدايت در جهان هستي، خداي متعال است. هم ولايت تکويني جاري در جهان و هم ولايت تشريعي حاکم بر انسان، اولاً و بالذات از آنِ خداي متعال است. بنابراين، وجود خداوند و تقرب به او، اولين و مهمترين اصل در تربيت ديني است. با توجه به حاکميت مطلق خداوند بر انسان، وحي بهعنوان سند معتبري که از سوي خداوند نازل شده است، پيوسته داراي ارزشي اصيل و ذاتي، و ملاک تشخيص ابعاد و مؤلفههاي ديگر تربيت ديني خواهد بود. از جمله مهمترين نكاتي كه در خصوص آموزش ديني كودكان در روايات آمده است، مسئلة فطري بودن توجه به دين و خداست. رسولاكرم فرمود: «هر نوزادي با فطرت خدايي به دنيا ميآيد و پرورش مييابد، مگر اينكه پدر و مادرش او را بهسوي يهوديگري يا مسيحيگري بكشانند» (مجلسي، 1404، ج 3، ص281).
يکي از اصول تربيت ديني، ملتزم بودن به احکام شرعي در عبادات و توصليات است. اين اصل با توجه به ولايت تشريعي خداوند بر انسان، و تأکيدات مکرر وحي الهي بر وجوب اطاعت از اوامر الهي، و نيز لزوم پيروي عملي از دستورات و احکامي که توسط پيامبراسلام و اهلبيت، بيان شده است. بنابراين، ما موظف به رعايت احکامي هستيم که در هر مورد و زمينهاي از سوي خداوند و بهوسيلة معصومان به ما رسيده است. پس در تربيت ديني پيروي عملي از شرع و شرعيات از اصول مهم شمرده ميشود. اسلام با ارائة احکام و دستوراتي در قالب شريعت- که حتي مشتمل بر جزئيترين اعمال و رفتار انسان ميشود- حدود مناسب براي هر ميل و گرايش را تعيين فرموده است؛ بهطوري که اگر اين اندازهها رعايت شود، سهم هر گرايشي ادا شده است و از هرگونه افراط يا تفريطي جلوگيري ميشود. بنابراين، التزام به احکام شرع در تمامي زمينهها، درواقع يک راهحل عملي براي ايجاد تعادل در ميان اميال گوناگون و جلوگيري از رشد بيروية خودخواهي در انسان است (سادات، 1395، ص35-37).
-
-
- اصل مرحلهاي و تدريجي بودن تربيت ديني
-
آموزش معارف و مسائل ديني داراي مراتب و درجاتي است و هر مرتبه و درجهاي از آن، اصول و مقتضياتي دارد که بايد مراعات شود. تفاوت اين مراتب و درجات بهدليل تفاوتهاي فردي در رشد استعدادهاي ذهني و روحي، و نيز تفاوت در معلومات و تجربيات و شرايط گوناگون اجتماعي و فرهنگي در انسانهاست. بدينروي، بايد مطالب و مفاهيم ديني متناسب با سطح درک و قواي ذهني و رواني باشد. در تعاليم اسلامي، توصيههاي فراواني در زمينة آموزش تدريجي مسائل ديني آمده است.
تربيت امري تدريجي است که بر اساس توانايي و جايگيري و پابرجايي صورت ميپذيرد، و استعدادهاي هيچ انساني جز بر اساس تواناييهايش، و جز با حرکت تدريجي در جهت کمال مطلق، شکوفا نميشود. اصل تدريج، اصل حاکم در تربيت است. در سير تربيت، مقتضاي حکمت و عنايت الهي آن است که هر موجودي، طي مراحلي، بهتدريج به غايت و کمال خود برسد.
بنابراين، انسانها با صيرورتي تدريجي و با مراتبي متفاوت از يکديگر به کمال ميرسند. در اين سير تدريجي متفاوت، ملاحظة تفاوتهاي فردي و در نظرگرفتن اختلاف استعدادها و گوناگوني مراتب آمادگي و قابليت انسانها، از مسائل اساسي در تربيت است که بدون توجه به آن، تربيتِ صحيح بيمعناست (ر.ک: دلشاد تهراني، 1395). بسياري از تعاليم اسلام بهصورت تدريجي به مردم عرضه شده است، و قرآن نيز بهتدريج برمردم خوانده شده است تا آمادگي لازم براي رسيدن بهکمال را بهتدريج پيدا کنند. اگر پيام تربيتي، با سرعت و تعجيل و بدون در نظرگرفتن فرصت درونسازي، ارائه شود- هرچند يک انتقال صوري انجام گرفته است- اثر آن پايدار نخواهد بود.
درواقع، هماهنگي مشترک بين توانايي و قابليت انسان از يکسو، و امکانات مناسب تربيتي از سوي ديگر، سرعت متناسبي را ميطلبد، که تشديد و يا تخفيف بيش از حد آن، بهاختلال در فرايند تربيت، و حتي اختلال در تعادل شخصيت انسان، منجر ميگردد. اگر فرايند تربيت در قالب مراحل تحول رواني با تسريع بيش از حد همراه باشد، يادگيري مفاهيم و ارزشهاي اخلاقي- تربيتي ناپايدار خواهد بود. امام علي ميفرمايند: «كودك هفتسال آزاد است و هفت سال مورد ادب و توجه، و هفتسال ديگر مورد خدمت و ياور است»(مجلسي، 1404ق، ج23، ص65). امام صادق ميفرمايند: «كودك هفتسال بازي ميكند و هفتسال خواندن و نوشتن ميآموزد و هفتسال مقررات زندگي- حلال و حرام- را ياد ميگيرد»(کليني، 1381، ج6، ص47و46). کودک در هفتسال دوم، آمادگي لازم را براي فراگيري معلومات و آداب اسلامي پيدا ميكند.
نكتهاي كه بايد در تمام مراحل در نظرگرفته شود آن است كه محتواي آموزشي و تعليم بايد با مسائل روز و مورد نياز فراگيران، و نيز شرايط محيطي و اجتماعي آنها مرتبط باشد. امام صادق سفارش كردهاند كه در پنجسالگي بهكودك سجده کردن آموزش داده شود. همچنين ميفرمايند: «به كودك خود تا ششسالگي فرصت دهيد، سپس او را در فراگيري كتاب به مدت ششسال، تربيت كنيد» (عاملي، 1385، باب82، ح2). ايشان در زمينة تعليم احاديث اسلامي بهکودکان، ميفرمايند: «احاديث اسلامي را به فرزندان خود هرچه زودتر بياموزيد، قبل از آنكه مخالفان بر شما سبقت گيرند» (کليني، 1381، ج6، ص76).
-
-
- اصل واسطه قرار دادن اهلبيت در تربيت و هدايت
-
اتصال وجودي انسان به معصومان، و شناخت و بينش نسبت به جايگاه ايشان، و محبت و پيروي از دستورات آن بزرگواران، از اصول مهم تربيتي بهشمار ميرود. انسان داراي ابعاد وجودي مختلفي است و از شخصيتي چندوجهي برخوردار است. در حوزة انسانشناسي و مسائل مربوط بهآن، بهويژه مقولة تربيت، توجه به همة ابعاد وجودي انسان و شخصيت پيچيدة او، و توجه به مکانيزمهاي روشي بينشي، گرايشي و رفتاري، اهميت بسزايي در تعامل با متربي دارد. با توجه به اينکه اهلبيت به سرچشمة وحي متصل هستند و نسبت به تمام زواياي آشکار و نهان انسان، آگاهي کامل دارند؛ در رفتار هدايتگرانة خويش، با تيزبيني نسبت بهويژگيها و خصوصيات عمومي انسانها، و نيز با توجه به ويژگيهاي فردي خاص هر انسان، در شرايط مختلف و در برابر افراد گوناگون، بهتربيت و هدايت متناسب با آنان ميپردازند. در تربيت ديني، پيروي از دستورات معصومان، در کنار محبت و علاقه به آن بزرگواران، وسيله و واسطة کسب هدايت، سعادت و تربيت بهشمار ميرود.
بهرهمندي از وجود اهلبيت و پيامبر اسلام، نزديکترين و مطمئنترين راه براي تکامل وجودي ميباشد. يکي از وظايف مهم مربي توجه به برنامهريزي در جهت ايجاد بينش و شناخت صحيح و اصيل متربي نسبت به معصومان است. علاوه بر شناخت، محبت قلبي نسبت به اهلبيت در ايجاد ارتباط تکويني با ايشان و قرب به آنها ضروري است. پس از آنکه بينش درستي نسبت به مقولة ولايت و نيز مقام و جايگاه اهلبيت در متربي ايجاد شد، لازم است برنامهريزي و تلاش تربيتي بهمنظور ايجاد محبت قلبي متربي نسبت به آن بزرگواران صورت بپذيرد. در زيارت جامعه کبيره آمده است: بمُوالاتِکِم تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ وَلَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْوَاجِبَة(شيخ صدوق، 1361، ج2، ص616). پيامبر خدا در حديثي مفصل، خطاب به سلمان، ابوذر و مقداد فرموده است: ...أَنَ مَوَدَّةَ أَهْلِ بَيْتِي مَفْرُوضَةٌ وَاجِبَةٌ عَلَى كُلِ مُؤْمِنٍ وَمُؤْمِنَة (مجلسي، 1404ق، ج22، ص315). ارادت و تعلق خاطر به معصومان بهعنوان برترين مربيان بشر، هم سبب بروز و ظهور عواطف انساني از خاستگاه عقلانيت و خردورزي است، و هم ضروريترين، مؤثرترين و سريعترين عامل پيمودن مسير تكامل و تعالي است، و ميتواند بهعنوان يك راهكار اساسي و مناسب براي پرورش همهجانبه و جهتدار تواناييها و استعدادهاي انسان، مورد استفاده قرار گيرد.
اولين و مهمترين کارکرد محبت، اطاعت، يا پيمودن طريق محبوب است. در قرآن کريم، از دوستداران حق انتظار ميرود که از رسول او نيز پيروي کنند؛ زيرا او آيينة تمامنماي حق، و اهلبيت نيز تجليگاه رسول خدا، و با او يك نور بهشمار ميآيند: قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ (آلعمران:31). اين تبعيت، همانا استفاده کردن از تمام تواناييها و استعدادها در بهانجام رساندن مقاصد مورد نظر خدا و رسول است که نتيجة آن، حرکت در مسير صحيح دنيوي و اخروي است. با توجه به لزوم پيروي از ولايت تشريعي اهلبيت بهعنوان يکي از اصول ديني، نيل به قرب به ايشان و در نتيجه هدايت و سعادت انسان، امري ضروري است. امام صادق در حديثي ميفرمايند: به خدا قسم دوست داريم زماني که ما سخن ميگوييم، شما هم سخن بگوييد، و زماني که ما سکوت ميکنيم، شما هم سکوت کنيد و ما در ميان شما و خداي بزرگ هستيم، و خداوند متعال براي هيچ کس خيري در مخالفت يا دستور ما قرار نداده است؛ زيرا تمام خيرات در پيروي از دستورات ما است (عاملي، 1385، ج27، ص127).
-
-
- اصل اعتبار وحي، عقل، شهود و يافتههاي تجربي
-
در تعيين مؤلفههاي تربيت ديني، اولاً و بالذات هيچ منبع علمي بجز وحي الهي بهعنوان تبيين کنندة حقيقت انسان، موجب تربيت و سعادت او نيست. براي دستيابي به قرب الهي، راهي جز شناخت مسير بهکمک خود خداي متعال وجود ندارد. علاوه بر منبع وحي، در حيطة روشهاي تربيتي، با توجه به لزوم هماهنگي روش تربيتي با ويژگيهاي روانشناختي انسان، يافتههاي عقلاني، شهودي، تجربي و روانشناختي دانشمندان، نهتنها قابل استفاده است، بلکه ضروري بهنظر ميرسد. نکتة مهم و قابل توجه در اين زمينه، لزوم تطبيق يافتههاي تجربي با مباني وحياني است. در تربيت ديني، آن دسته از آموزهها و يافتههاي بشري در حوزة عقلاني و روانشناسي قابل استفاده و استناد ميباشند، که پس از مقابله و تطبيق آنها با مباني يقيني وحياني، دستکم منافي و يا معارض با منبع وحي (آيات و روايات) نباشند.
-
-
- اصل استمرار (هميشگي در مسير تکامل)
-
اهميت تربيت، استمرار و مداومت در آن را ميطلبد و بايد به موازات رشد عقلي و تحول انسان، مفاهيم اعتقادي، فقهي، اخلاقي، تربيتي و عرفاني را به وي انتقال داد و از شتاب و فشار پرهيز کرد. تکرار و استمرار، سبب يادگيري درست، سرعت عمل و کسب مهارت در هر زمينهاي ميشود. براي تقويت و ايجاد رفتاري ثابت و عادتي استوار در انسان، بايد از مجراي «تکرار» وارد شد. بسياري از افکار و اعمال در ساية تمرين و عمل مکرر در انسان تثبيت ميشوند. حتي ايمان آدمي هم نوعي تثبيت در ساية عمل است، و هر اندازه عمل بيشتر تکرار شود، امکان تثبيت آن بيشتر خواهد بود.
-
-
- اصل تکامل نامحدود
-
انسان، ذاتاً موجودي کمالطلب است، و اين کمالجويي او نيز بينهايت ميباشد. کمال نهايي در تربيت ديني قرب و ولايت الهي است؛ که بهخاطر سير حرکتي انسان، هيچگاه پايان نميپذيرد. يعني هرچه در مسير تکامل وجودي قدم بردارد و در تربيت و هدايت پيشرفت داشته باشد، بازهم مسير براي قرب بيشتر بهذات باريتعالي امکانپذير خواهد بود؛ زيرا ماهيتِ قرب و ولايت الهي بهگونهاي است که نميتوان براي آن محدوديت قايل شد، و وجود هستيبخش عالم، بينهايت و بيانتهاست و عليالقاعده قرب وجودي او هم پايانپذير نخواهد بود. بهعبارت ديگر، انسان تا آخرين لحظة زندگياش، امکان و قدرت کسب ولايت الهي بالاتر و تقرب بيشتر به پروردگار هستي را دارد.
-
-
- اصل اميد دائمي به هدايت
-
نقش اصلي انگيزه، ايجاد نيرو و فعاليت در رفتار آدمي و جهت دادن بهآن است (عظيمي، 1369، ص300). مبتني بر اين مبناي روانشناختي ميتوان نتيجه گرفت که يکي از عوامل محرک تربيتي در انسان، عامل انگيزه است. انگيزه عاملي دروني محسوب ميشود، که نتيجة آن ايجاد روحية اميدواري در انسان است. اساساً، بدون اميد و روحية اميدواري، هرگونه حرکتي بينتيجه است و بهسرانجام نخواهد رسيد. در تربيت ديني نيز ايجاد انگيزه و روحية اميد به تکامل و تحول، از مؤلفههاي ضروري است. در قرآن کريم 28 آيه وجود دارد که در آنها ريشة «رَجَوَ» در مشتقات و معاني متعدد بهکار رفته است. آنچه از ترجمههاي متعدد و تفاسير شيعي برميآيد، آن است که در اکثر اين آيات از واژة «رجا»، مفهوم اميد و اميدواري حاصل ميشود. بهعنوان مثال، در قرآن کريم ميفرمايد: «وَلا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ ما لا يَرْجُونَ وَكانَ اللَّهُ عَليماً حَكيما» (نساء:104)؛ در دست يافتن به آن قوم سستي نکنيد؛ اگر شما آزار ميبينيد آنان نيز چون شما آزار ميبينند؛ ولي شما از خدا چيزي را اميد داريد که آنان اميد ندارند و خدا دانا و حکيم است. در آية ديگري خداوند ميفرمايد: «إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَالَّذينَ هاجَرُوا وَجاهَدُوا في سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحيم» (بقره:218)؛ همانا کساني که ايمان آوردهاند و آنان که مهاجرت کردند و در راه خدا جهاد کردند، به رحمت خدا اميدوارند، و خدا آمرزندة مهربان است. با توجه به اين آيه، مؤمن بايد هميشه به رحمت پروردگار اميدوار باشد؛ زيرا اميد به رحمت خدا از ارکان دين و يأس و نوميدي از رحمت، کفر است؛ چنانکه ميفرمايد: «وَلاتَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لايَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُون» (يوسف:87)؛ از رحمت خدا نااميد نشويد که بهغير از مردمي که کافرند، کسي از رحمت خدا مأيوس نميگردد.
-
-
- اصل اصلاح شرايط محيطي
-
مبناي اين اصل، ويژگي تأثيرپذيري و تأثيرگذاري انسان بر شرايط مختلف محيطي ـ اعم از شرايط زماني، مکاني و اجتماعي ـ است. طبق اين ويژگي، ريشة برخي از افکار، نيات و رفتارهاي آدمي را بايد در شرايط محيطي او جستوجو کرد. اصل اصلاح شرايط محيطي بيانگر آن است که براي زدودن پارهاي از حالات و رفتارهاي نامطلوب، و نيز براي ايجاد حالات و رفتارهاي مطلوب، بايد شرايط محيطي او را تغيير داد. همچنين اين اصل بيانگر آن است که انسان ميتواند در جهت اصلاح وضعيت دروني و شرايط سياسي، اجتماعي و فرهنگي خود اقدام کند. محيط، فرهنگ و شرايط اجتماعي، در جهتدهي انگيزه و رفتار تأثير دارند (عظيمي، 1369، ص261)؛ در نتيجه ميتوانند از عوامل مهم در رفتار افراد باشند. در سيره و منش معصومان نيز بر اجتماعگرايي و مبارزه با انزواطلبي تأکيد شده است. بنابراين، توجه به عوامل محيطي و تلاش براي اصلاح تربيتي محيط يکي از اصول تربيت ديني محسوب ميشود.
-
-
- اصل تفاوتهاي فردي
-
توجه به تفاوتهاي فردي، از ديگر اصول تربيتي در سيرة معصومان است. شخصيت انسانها هريک در شرايط و محيط ارثي و زيستي ويژة خود، شکل ميگيرد. ازاينرو، گرچه داراي مشترکات فراواني هستند، اما تفاوتهاي بسياري نيز دارند. قرآن کريم در اين باره ميفرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير» (حجرات:13)؛ اي مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيرهها و قبيلهها قرار داديم، تا يکديگر را بشناسيد؛ گراميترين شما نزد خداوند، باتقواترين شماست؛ همانا خدا عليم و خبير است. البته اين آيه گرچه بر بيتأثيري اين تفاوتها در قرب به خدا تأکيد دارد؛ در عينحال، اصل وجود تفاوت را ميپذيرد. آيات ديگري نيز هست که بر اين مطلب تأکيد دارد.
بنابراين، اصل وجود تفاوت مسلّم است، و اين تفاوتها نيز برخي طبيعي و ارثي، و برخي محيطي است. تفاوتهاي محيطي نيز برخي زيستي، و برخي فرهنگي است. امام صادق دربارة سيرة پيامبرگرامي اسلام ميفرمايند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ : إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ» (کليني، 1381، ج1، ص23)؛ رسول خدا ميفرمود: همانا ما پيامبران مأموريم که با مردم، بهاندازة عقلشان، سخن بگوييم. تفاوت در عقل، يکي از موارد تفاوت انسانهاست، که پيامبر اسلام در اين روايت فرمود: ما به رعايت آن مکلف هستيم. انسانها در جهات ديگري نيز با يکديگرتفاوت دارند؛ از جمله، استعداد ذهني و قدرت فهم و مانند آن، که آنها را نيز بايد در تربيت در نظرگرفت. معصومان در تربيت و آموزشهاي خود، به اين تفاوتها توجه داشتند. آنها گاهي برخي مطالب را، براي همه بيان نميکردند، حتي به افراد خاص نيز سفارش ميکردند که اين مطالب را با کسي مطرح نکنند؛ زيرا هرکس ظرفيت و تحمل شنيدن هر مطلبي را ندارد. معصومان در پاسخ بهيک سؤال، نسبت به افراد متفاوت، پاسخهاي متفاوتي ميدادند (ر.ک: حسينيزاده و داوودي، 1388، ج4).
-
- نظرية گلدمن
در دهة 1960 رونالد گلدمن، تحقيقات وسيعي را دربارة رشد و تکامل تفکر ديني کودکان آغاز کرد. وي با توجه به محدوديتهاي کودکان در بهکارگيري زبان، و نيز کمتجربهگي آنها، رشد دين در کودکان را در پنج مرحلة زير بيان کرد (باهنر، 1387، ص67):
ـ دورة ماقبل تفکر مذهبي (7 تا 8 سالگي)
ـ دورة تفکر مذهبي ناقص اول (8 تا 9 سالگي)
ـ دورة تفکر مذهبي ناقص دوم (9 تا 11 سالگي)
ـ دورة اول تفکر مذهبي شخصي (11 تا 13 سالگي)
ـ دورة دوم تفکر مذهبي شخصي (13 سالگي به بعد).
وي بر اساس اصطلاحات موجود در نظرية پياژه، دورههاي فوق را بدون احتساب دورههاي واسطه، در سه دوره خلاصه کرده است، که کودک در سير تفکر مذهبي خود، آنها را طي ميکند:
ـ تفکر پيشعملياتي شهودي (تا 7 - 8 سالگي)؛ که آن را «تفکر مذهبي شهودي» ناميده است.
ـ تفکر عملياتي عيني (8 -7 تا 14- 13 سالگي)؛ که آن را « تفکر مذهبي عيني» ناميده است.
ـ تفکر عملياتي صوري (14- 13 سالگي به بعد)؛ که آن را «تفکر مذهبي انتزاعي» ناميده است.
آنگاه دورههاي واسطه را که وي معتقد به عبور کودکان از آنهاست، اينچنين بيان ميکند:
ـ تفکر مذهبي واسطهاي شهودي ـ عيني
ـ تفکر مذهبي واسطهاي عيني ـ انتزاعي
گلدمن معتقد است که حدود سني فوق، تقريبي ميباشد؛ بنابراين، نبايد به آنها بهعنوان سنين قطعي نظر شود. وي جهت تشخيص اين دورهها و ويژگيهاي هريک از آنها آنها نخست براي کودکان داستانهايي ديني تعريف ميکرد؛ سپس در ارتباط با آنها سؤالاتي را مطرح ميساخت. از جملة اين داستانها ميتوان به چگونگي نزول وحي به حضرت موسي در وادي مقدس و بوتهاي که آتش گرفته بود، و نيز ماجراي شکافته شدن رود نيل اشاره کرد. او از اين طريق مراحل تفکر را که از سوي پياژه مطرح شده بود-، در سير ديني آن- ، مورد آزمايش قرار داد، و ضمن اثبات آنها، ويژگيهاي هر دوره را تبيينکرد (گلدمن، به نقل از باهنر، ص67- 69).
-
-
- الف) دورة ما قبل تفکر مذهبي (تا 7 - 8 سالگي) (تفکر شهودي)
-
در دورة تفکر شهودي که اغلب پيشعملياتي ناميده ميشود، تفکر ديني کودکان از دو ويژگي عمده برخوردار است: 1. خود محوري، 2. تک تککانوني. «خودمحور» بودن به اين معناست که داوريهاي کودک صرفاً از نقطه نظر خود او صورت ميگيرد. او نميتواند خود را بهجاي ديگران بگذارد و از چشم آنان به قضيه بنگرد. «تک تککانوني» بودن به اين معناست که کودک يک جنبه از يک حادثه را جدا ميکند- نه ضرورتاً جنبة مهمي از آن را- سپس آن را تعميم ميدهد و مرتکب اشتباه ميشود. زيرا کودک تنها بخش محدودي از يک مسئله را ميبيند و در تفکر خويش، مجذوب ابعاد غيرمهم قضيه ميشود. آنچه ممکن است در يک رويداد براي بزرگسالان محورِ اصلي باشد، در نظر کودک، جزئي، مبهم و غيرمهم بهشمار ميآيد؛ و آنچه که براي يک بزرگسال از اهميت برخوردار نيست، در نزد کودک بهعنوان بااهميتترين جزء تلقي ميشود (شعارينژاد، 1389، ص85).
-
-
- ب) دورة تفکر مذهبي ناقص اول (7 تا 9 سالگي): تفکر عملياتي
-
پس از آنکه کودکان از محدوديتهاي تفکر شهودي رهايي يابند، آثار يک دروة واسطه نمايان ميگردد؛ که در آن کودکان تلاش ميکنند از محدوديتهاي تفکر خود خارج شوند. دليل آن نيز ناخوشنودي آشکار آنان نسبت به اين محدوديتهاست. در اين دوره، کودک بهسوي تفکر عملياتي حرکت ميکند و اگرچه به مراتبي از تفکر عيني دست يافته است؛ اما در بهدست آوردن سطوح مورد نياز ناموفق است و دچار اشتباهات آشکاري ميشود. او بهتر ميتواند واقعيات را بهيکديگر مربوط سازد و تجربياتش را دستهبندي کند و تعميم دهد. تفکر کودک در اين سن، کمتر تککانوني است و بهندرت يک ويژگي حاشيهاي ماجرا را تعميم ميبخشد. او گرچه هنوز خودمحور است؛ ولي دامنة اين خودمحوري بسيار کاهش يافته است. کودک داراي اين مزيت است که درک اوش از انديشههاي مذهبي کمتر رنگ خيال دارد. نشانة ديگر آن است که تصورات مذهبي را که اغلب انتزاعي و کنايي هستند، به همان معناي واقعي درک ميکند (گلدمن، به نقل از باهنر، ص71- 73).
-
-
- ج) دورة تفکر مذهبي ناقص دوم (9 تا 11 سالگي): تفکر عمليات عيني
-
گلدمن اصطلاح تفکر مذهبي عيني را در يک مرحله بهکار برده است، که بهاختصار، نشانگر عمليات عيني است. اين صحيح است که تفکر در دورة پيش هم از نوع عيني است، ولي اين دوره بهوسيلة تفکر عملياتي مشخص ميشود که با عناصر عيني محدود شده است. لذا کوششهاي کودکان براي تفسير و درک مفاهيم مذهبي به واسطة طبيعت عيني تفکرشان دچار اشکال ميشود. عناصر عيني، در تفکر اين کودکان مسلط و نافذ است و آن را بارها و بهکيفيتهاي مشهود و ملموسي که در يک مسئله وجود دارد، محدود ميکند(همان، ص73- 75).
-
-
- د) دورة اول تفکر مذهبي شخصي(11 تا 13 سالگي): به سوي تفکر انتزاعي
-
تغييري که در اين مرحله رخ ميدهد، حرکت از تفکر عيني بهسوي تفکر انتزاعي بيشتر ميباشد. اما تغيير تدريجي اين مرحله را ميتوان دورهاي بين خيالپردازي و منطق دانست. کودکان از خيالپردازي بهعنوان يک روش تحقيق، دوري ميجويند؛ ولي قدرت منطق واقعي را نيز بهدست نياوردهاند. در اين زمان است که تا حد زيادي فعاليتهاي عقلي جايگزين خيالپردازي ميشود، و استقرا و قياس منطقي پيشرفتهتري بهکار برده ميشود، که نشان از حرکت به سوي تفکر انتزاعي بيشتر دارد. اما اين حرکت، همچنان توسط عناصر عيني مختل ميشود و بهنظر ميرسد که کودک هنوز توانايي کنارگذاشتن اين عناصر را ندارد. علاقة کودک به پيشرفت در قياسهاي منطقي با بيانات تحتاللفظي و بررسي فرضهاي گوناگون، گواه تلاش او در مسير تفکر انتزاعي افزونتر است (همان، ص75-77).
-
-
- ه) دورة دوم تفکر مذهبي شخصي (13سالگي به بعد): تفکر انتزاعي
-
اين مرحله آخرين دورهاي است که در آن تفکر بهصورت فرضيهاي و قياسي و بدون ممانعت عناصر عيني انجام ميگيرد. در اينحال، تفکر در شکل سمبليک يا انتزاعي ميسر ميگردد و تلاشهايي صورت ميگيرد تا فرضيهها خارج از حوزة تجارب وضع شوند و با استفاده از دليل، قبول يا رد شوند. نوجوان ميتواند با يک تئوري آغاز کند و به واقعيتها، که حوزة تفکر او را بهطور قابل ملاحظهاي گسترش ميدهد، بازگشت کند. در اين دوره تفاوت بارزي در کيفيت تفکر ميان دانشآموز تازهوارد، با افراد بالغتر که به اين نحوه تفکر سالها خو خو کردهاند، وجود دارد. نکتهاي که در اين دوره حايز اهميت است، تأخير رشد تفکر ديني در ورود به دورة تفکر انتزاعي نسبت به ساير زمينههاست (نوري، 1396، ص33). بر اساس اين تحقيقات، ورود به اين دوره در سير تفکر ديني بين سنين عقلي5/13 – 5/14 صورت ميگيرد، حال آنکه پژوهشهاي پياژه در يافتههاي کودکان از دنياي فيزيکي نشان ميدهد که اين مسئله بسيار زودتر پيش ميآيد. اين تأخير در رشد ميتواند نشانگر دو عامل مرتبط با هم در رشد ديني باشد. نخست آنکه تفکر ديني تابع و وابسته به آن است که پيش از فهم زبان دين، تجربههاي کودکان غني شود، و لذا چنين تأخيرِ زماني ضروري بهنظر ميرسد ؛ زيرا طي آن، دانستنيهاي کافي زندگي جهت ايجاد حس قياس و استعاره نسبت به داستانهاي مذهبي حاصل خواهد شد. عامل دوم در تأخيرِ ورود به سطح عمليات انتزاعي، ممکن است در اثر اختلال فکري کودک در زمينة مسايل ديني باشد؛ که در نتيجة آموزش ضعيف يا بيموقع پديد آمده است. اطلاعات پيش از موقع و فراتر از درک کودک، او را براي مدت طولاني در گونههاي عيني تفکر متوقف ميسازد؛ زيرا که او نميتواند کار ديگري انجام دهد. به بههمين سبب در دروس ديگر، کودکاني که مفاهيم را بسيار مشکل مييابند، مايلاند تفکر خود را بسيار سريع متبلور سازند. آنها براي مدت طولاني با شکلهاي خام و نامناسب تفکر قانع خواهند بود (گلدمن، به نقل از باهنر، ص77- 78).
-
-
- نقد و بررسي نظريه گلدمن
-
بر اساس اصول تربيت ديني، و با توجه به معيارهاي برگرفته از آنها -که قبلاً اشاره شد- اکنون نظريه گلدمن بررسي و نقد خواهد شد و با تحليل منصفانه، نکات منفي و مثبت آن از منظر تربيت اسلامي، استخراج و تبيين ميشود.
-
-
-
- نکات مثبت
- دغدغة تربيت ديني
-
-
اولين جنبة مثبت ديدگاه گلدمن، اهميت دادن به تربيت ديني بهعنوان يک کارکرد مثبت تربيتي است. تلاش گلدمن براي شناخت فرايند رشد دين در کودکان با هدف تربيت ديني، مؤثرترين بُعد از ابعاد مثبت نظرية وي بهحساب ميآيد. روانشناساني همچون فرويد هم تحليلهايي در زمينة فهم دين مطرح کردهاند؛ اما بهدليل پيشفرضهاي منفي نسبت بهاصل تربيت ديني، تحليل و استنتاج آنها با سوگيريهاي منفي نسبت به اصل دين و تربيت ديني و نيز عوامل و آثار تربيت ديني همراه است. دغدغهاي که گلدمن را تشويق به پژوهش در اين زمينه کرده است، آن بود که ملاحظه ميکرد آثار آموزشها و تربيتهاي ديني در حال کم شدن است (همان، ص67). اين دغدغة ديني، نظرية گلدمن را از سوگيريها و تحليلهاي منفينگرانه نسبت به رشد و تربيت ديني در امان داشته است.
-
-
-
- طبقهبندي دقيق مراحل رشد دين در کودکان
-
-
نقش تعليم وتربيت مرحلهبنديشده و تدريجي، بهويژه در بعد ديني، در شکلدهي هويت ديني و تکوين شخصيت متعالي کودکان از اهميت ويژهاي برخوردار است. پاية حيات انسان، همچون ساير موجودات زنده، بر تغيير و تطور بنا شده است، و اين تغييرات در تمام دوران زندگي آنان برقرار است.
مجموعة تغييرات کمي و کيفي را رشد و تکامل ميگويند. منظور از ابعاد کمي، تغييرات بدني هستند. ابعاد کيفي نيز بر تغييراتي اطلاق ميشود که در جنبههاي شناختي، مانند: ادراک، تفکر، حل مسئله؛ و جنبههاي اجتماعي، مانند: روابط با ديگران؛ و جنبههاي عاطفي، از قبيل: احساسات و گرايشها، صورت ميپذيرد. اصل تدريج و تکوين، بهجاي تسريع و تحميل، بر تدريجي بودن تربيت ديني-آن هم از منظر تکويني و پديدآيي دروني- تأکيد ميورزد؛ يعني کودک بر اساس تواناييهاي ذاتي و آمادگيهاي رواني و شرايط و مقتضيات اجتماعي، سليقهها، نگرشها و تجربياتِ معلول طبايع، و تحت تأثيرات گوناگون محيطي، جغرافيايي، فرهنگي، اعتقادي، و اجتماعي رشد ميکند. بنابراين، هرگونه اقدام تربيتي بايد با توجه به اختلافها و ظرفيتهاي موجود انجام شود.
نکتة مهم آنکه موفقيت در تدوين صحيح هر برنامة آموزش ديني نيز در گرو آشنايي تهيهکنندة آن، با ويژگيهاي رشد و تکامل مخاطبان خود است. بررسيها نشان ميدهد که در هر سني از کودک چه انتظاري بايد داشت و هر سني با چه نمونههاي رفتاري، نظريات، اميال، گرايشها و نيازها مشخص ميشوند، تا محتواي امور مربوط بهآموزش و پرورش ديني و روشهاي ارائه و عمليکردن آنها بهدرستي اتخاذ شوند، و موفقيت مطلوب را بهدنبال داشته باشد (پورنيکبختي، 1391، ص73).
گلدمن، بر اساس تحليل و طبقهبندي پاسخهاي کودکان به پرسشهاي از قبل تعيين شده، مراحل فرايند تکوين فهم دين را بهصورت مشخص تبيين کرده است. بهنظر ميرسد استفاده از ويژگيهاي فهم دين در هر دورة سني کودکان که در نظرية گلدمن به آنها اشاره شده است، در هدفگذاريها و برنامهريزيهاي آموزشي و تربيتي در حوزة تربيت ديني ضروري است.
-
-
-
- توجه ويژه بهنقش استقلالي کودک
-
-
گلدمن در روش پژوهش خود مستقيماً از يافتهها و فهم عيني کودکان بهرهگرفته است. اين روش، نتايج نظرية وي را بهصورت ملموس، عيني و قابل مشاهده و آزمون، در اختيار ديگران قرار ميدهد. اين روش در بین ميان انديشمندان مسلمان که در حوزة تربيت کودک به فعاليت علمي ميپردازند، رواج نيافته است؛ اما بدون ترديد، در شناخت عيني ويژگيهاي روانشناختي کودکان و نيز اتخاذ روشهاي متناسب و هماهنگسازي محتواي آموزشي، که دادههاي پژوهش مستقيماً و بهصورت مشاهدهاي از رفتارها و پاسخهاي کودکان بهدست ميآيد، در تربيت کودکان، بهويژه در راستاي تربيت ديني آنان، داراي تأثير بسزايي است.
بهرغم مطالب ارزشمندي که از آيات و روايات تاکنون استخراج و ارائه شده است، بهدليل پژوهشهاي صرفاً نظري، و ضعف در رعايت تناسب با ويژگيهاي روانشناختي کودکان، و نيز عدم طبقهبندي اين ويژگيها، در ميان آثار منتشر شده، کمتر بهجنبة کاربردي در تربيت ديني برميخوريم. بهرهگيري از نتايج پژوهشهايي مانند: نظرية گلدمن و امثال آن، و نيز الگوبرداري از اين نوع پژوهشها با محوريت کودکان، ميتواند پشتوانة فعاليتهاي تربيت ديني در کودکان را تقويت کند و آثار مثبت و رشد کيفي این اينگونه فعاليتهاي تربيتي را افزايش دهد.
-
-
-
- ارتباط تفکر منطقي و تفکر ديني
-
-
بر اساس يافتههاي گلدمن، تفکر ديني، همان روشهايي را بهکار ميگيرد که در ساير زمينههاي تفکر بهکار ميرود. اين مسئله، عقيدة ارتباط نزديک تفکر منطقي و تفکر ديني را تأييد ميکند. ازآنجاکه در رشد ديني کودک نوعي بههم پيوستگي بين عقل و احساس يا علم و ايمان وجود دارد، کودک متناسب با سير تفکر عملياتي خود قادر است تا نگرش الهي خود را نسبت به عالم توسعه بخشد. ارتباط بين تفکر منطقي و تفکر ديني و تناسب اين دو با يکديگر، از ويژگيهاي مثبت نظرية گلدمن بهحساب ميآيد.
نکتة مذکور با آموزههاي تربيت ديني از منظر اسلامي هماهنگي دارد. در روايات تربيتي معصومان در مواردي به لزوم رعايت تفکر منطقي و تفکر ديني تأکيد شده است. بدون ترديد، اگر تربيت ديني بدون توجه به اين ويژگي صورت پذيرد، فرايند تربيت به اهداف خود نخواهد رسيد و کماثر خواهد بود. در مقابل، توجه به اين ارتباط، منجر به تعادل و تناسب در فرايند تربيت ديني خواهد شد.
-
-
-
- نکات منفي
- مبناي معرفتشناختي انسانمدارانه
-
-
يکي از اشکالات مبنايي به اين نظريه، اختلاف پارادايمي صاحب نظريه با مباني و اصول اسلامي است. اساساً يکي از چالشهاي متعارف ميان معارف و آموزههاي اسلامي و يافتههاي تجربي غرب، تفاوت پارادايم در پژوهشهاست. نگاه فلسفي انسانمدارانه در پيشفرضهاي تحقيق، روش تحقيق و نحوة استنتاج و تحليل عقلاني تأثير مستقيم دارد و منجر به سوگيري تحقيق ميشود. ميتوان گفت که هيچ پژوهشي بدون سوگيري نظريهپرداز و محقق پژوهشگر انجامپذير نخواهد بود. پيشفرضهاي هر تحقيق، بهعنوان پارادايم تحقيق، سوگيري و جهت فلسفي آن را مشخص ميکنند. به همين دليل، در مقام تحليل و نقد و نظر، تفاوت پارادايم خدامحوري و انسانمداري در علوم انساني بايد مورد توجه قرار گيرد.
نظريه رشد ديني گلدمن نيز متأثر از فضا و فرهنگ زندگي مدوِّن آن، با نگاهي صرفاً انساني و قطع نظر از مباني و پيشفرضهاي الهي تدوين يافته است. استنتاجها و يافتهها با مباني و معارف الهي ارتباط برقرار نکردها ند و مبتني بر شواهد تجربي صرف صورت پذيرفتهاند. پارادايم انسانمدارانه، اساس نظريه را نفي نميکند؛ اما مطالبي از آن قابل استفاده خواهد بود که يا مورد تأييد مباني و اصول مبتني بر وحي بهمثابه پارادايم خدامحور باشد، و يا حداقل در تناقض با آنها نباشد.
-
-
-
- مسيحيتمحوري
-
-
اشکال ديگري که شايد بتوان بهعنوان اشکال به آن نگريست، مسحيتمحوري اين نظريه ميباشد. روش تحقيق گلدمن، انجام پرسشهاي ثابت از کودکان مورد آزمون است، که پس از تحليل پاسخهاي کودکان و توجه به نقاط اختلاف و نيز نقاط مشترک آنها، نظرية خود را سامان داده است. سؤالهايي در مورد ذبح حضرت اسماعيل توسط حضرت ابراهيم، شکافته شدن دريا توسط حضرت موسي و مانند آن، که بهکودکان عرضه شده است، همه بر اساس محتواي آموزههاي مسيحيت انتخاب و چينش شدهاند و در بعضي موارد، نهتنها اصل سؤال، بلکه نحوة تحليل پاسخ آزمودنيها نيز مبتني بر آموزههاي مسيحيت ميباشد. با توجه بهتفاوت بعضي آموزهها ميان مسيحيت و اسلام، در مواردي، ناهمگوني با اعتقادات اسلامي نيز مشاهده ميشود. با توجه به مسيحي بودن گلدمن، کاملاً طبيعي است که مبتني بر دانش و دين خود به تحقيق در اين زمينه بپردازد؛ اما استفاده و بهرهگيري از يافتههاي اين پژوهش در تربيت ديني مبتني بر اسلام نيازمند دقت نظر و تحليل محتوا ميباشد.
-
-
-
- عدم توجه به فطرت و گرايشهاي اصيل ديني
-
-
بهنظر ميرسد نظريهپردازي چون گلدمن، فطرت الهي و گرايشهاي اصيل ذاتي ديني را در پژوهش خود لحاظ نکرده است. ازجمله مهمترين نکاتي که پيرامون آموزش ديني کودکان در روايات ما آمده است، مسئلة فطري بودن توجه به خدا و دين است. رسول اکرم فرمودند: کُلُّ مَولوُدٍ يوُلَدُ عَلي الفِطرَهِ حَتّي يکَوّانِ اَبَواهُ يهودانَهُ وَينصرانَهُ (اميني، 1368،ص39)؛ هر نوزادي با فطرت خدايي بهدنيا ميآيد و پرورش مييابد، مگر اينکه پدر و مادر او را بهسوي يهوديگري يا مسيحيگري بکشانند. در روايتي ديگر آمده است که موسي به خدا فرمود: پروردگارا! کدام يک از اعمال، نزد تو برتر است؟ خطاب رسيد محبت بهکودکان؛ چراکه من فطرت آنها را بر پاية اعتقاد به يگانکي خود قرار دادم (صدوق، 1361، ص180). مجموعهاي از گرايشهاي فطري انسان در حوزة ارتباط با خداوند قرار ميگيرد. يعني انسان فطرتاً خداخواه است، او را دوست دارد، به او عشق ميورزد و او را پرستش ميکند. همچنين به برخي از صفات الهي مانند توحيد نيز گرايش فطري دارد (طوسي، 1394، ص93).
عدم توجه به فطرت که بر اساس آموزههاي اسلامي حتي کودکان نيز از آن بهرهمندند، در مواردي منجر به خطاي در تحليل و نتيجهگيري شده است. بهعنوان مثال، بهدليل نحوة پاسخهاي کودکان زير 7-8 سال نتيجهگيري ميکند که بهتر است تربيت ديني تا سنين بالاتر بهتأخير بيفتد تا کودک به درک بالاتري از محتواي ديني برسد. اين در حالياست که بر اساس معارف اسلامي، تربيت کودک از اولين روزهاي تولد او آغاز شده است، و در هر سني متناسب با ميزان و فهم کودک نسبت بهتربيت ديني او اقدام ميشود. ضمن اينکه بر اساس تربيت الگويي، رفتار ديني والدين نيز در خانواده داراي آثار تربيتي نامحسوس در کودک ميباشد.
-
-
-
- جداانگاري دين از عملکرد نظام اجتماعي
-
-
از جمله نقدها بر اين نظريه و امثال آن، نگاه سکولاريستي به دين است. قطع ارتباط دين از جامعه، و نگاه صرفاً شخصي به آن و جداانگاري دين از زندگي اجتماعي، بر اساس فلسفة تربيتي اسلام صحيح نيست. يکي از نمودها و کارکردهاي اصلي دين، در اجتماع و روابط اجتماعي بروز ميکند. جداانگاري دين و دنيا فرايندي است که طي آن وجدان ديني، فعاليتهاي ديني و نهادهاي ديني، اعتبار و اهميت اجتماعي خود را از دست ميدهند. و اين بدان معناست که دين در عملکرد نظام اجتماعي در حاشيه قرار ميگيرد؛ در نتيجه، کارکردهاي اساسي در عملکرد جامعه- ، با خارج شدن از زير نفوذ و نظارت عواملي که به امر ماوراء طبيعي عنايت دارند-، عقلاني ميگردد (جعفري، 1378، ص133). مبناي پژوهش گلدمن، بررسي ديدگاههاي شخصي کودکان است. هرچند شناخت شخصي کودکان نسبت به دين نيز از اهميت قابل توجهي برخوردار است؛ اما لحاظ نکردن ابعاد اجتماعي، نقصي است که در ديدگاه وي وجود دارد.
-
-
-
- بي توجهي بهابعاد رشد ديني در کودکان
-
-
مقولة دين، تکبعدي نيست، و ويژگي همة اديان الهي در چندبعدي بودن آنهاست. در اسلام نيز به اين نکته تصريح شده شده است. پيامبر گرامي اسلام ميفرمايند: الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ آيَةٌ مُحْكَمَةٌ وَفَرِيضَةٌ عَادِلَةٌ وَسُنَّةٌ قَائِمَة (کليني،1381، ج1، ص76)؛ علم (دين) سه قسم است: آية محکمه (عقايد)، فريضة عادله (فقه) و سنت قائمه (اخلاق). گلدمن در پژوهش خود صرفاً بر اساس تحليل اعتقادي کودکان و نحوة درک آنها از آموزههاي اعتقادي در دورههاي مختلف کودکي، ديدگاه خود را استنتاج کرده است. هرچند شناخت فرايند درک و فهم آموزههاي اعتقادي در دوران کودکي داراي اهميت است؛ اما بهمنظور دستيابي به ديدگاهي جامع نسبت به فهم ديني در کودکان، توجه به همة ابعاد ديني ضروري بهنظر ميرسد. مواردي همچون زمان آغاز عمل به دستورات شرعي و ديني و نيز شيوههاي تشويق به انجام اين دستورات و رفتارهاي اخلاقي و اجتماعي برگرفته از دين در کودکان، نيازمند بررسيهاي روانشناختي بيشتر بهمنظور اصلاح روشهاي تربيت ديني در کودکان ميباشند. با وجود اهميت فراوان، و نقش پايهاي اعتقادات و تربيت اعتقادي کودکان، مقولههاي ديگر ديني، يعني بُعد عملي و اخلاقي دين نيز داراي اهميت زيادي در تربيت ديني ميباشند.
-
- نتيجهگيري
تحقيق حاضر بهدنبال نقد و بررسي نکات مثبت و منفي نظرية روانشناختي گلدمن در زمينة رشد دين در دوران کودکي، با نگرش به اصول تربيت ديني از ديدگاه اسلام بود. نتايج تحقيق و نقد نظرية گلدمن نشاندهندة امکان استفاده از اين نظريه در هدفگذاريها و برنامهريزيهاي تربيت ديني براي کودکان است. با وجود نکات مثبتي که در اين نظريه وجود دارد، توجه بهضعفها و نقائص آن هم ضروري است. بر اساس اصول تربيت ديني که در اين تحقيق به آنها پرداخته شد، دغدغة گلدمن در زمينة تربيت ديني و عدم پيشفرض و سوگيري منفي نسبت به مقولة دين و تربيت ديني، اولين ويژگي مثبت نظرية او ميباشد. دومين ويژگي مثبت نظرية گلدمن که از اهميت زيادي در برنامهريزيها و فعاليتهاي تربيت ديني برخوردار است، طبقهبندي دقيق مراحل رشد دين در دوران کودکي است. با وجود اينکه عدهاي ديگر از روانشناسان، مانند پياژه نيز چنين طبقهبنديهايي انجام دادهاند؛ اما بهنظر ميرسد گلدمن با استفاده از تجربيات پيشينيان، بهنحو دقيقتر و کاملتري بهطبقهبندي مراحل رشد دين در کودکان پرداخته است. توجه ويژه به نقش استقلالي کودک، نکتة مثبت ديگر اين نظريه است. گلدمن بر اساس تحقيقي ميداني و در مواجهة مستقيم با کودکان و پاسخهاي آنان به شناخت کودکان پرداخته است که منجر به عينيت استنتاجات وي شده است. نکتة ديگري که از ويژگيهاي مثبت نظرية گلدمن ميباشد، ارتباط تفکر منطقي و تفکر ديني است. توجه به اين نکته در فرايند تربيت ديني کودکان منجر به تربيتي متعادل و متناسب و منطقي در حوزة دين و دينداري خواهد شد.
با وجود ويژگيهاي مثبتي که ذکر شد، در نظرية گلدمن برخي ضعفهاي پژوهشي نيز قابل مشاهده است. اين موارد عبارتند از: مبناي معرفتشناختي انسانمدارانه، مسيحيتمحوري، عدم توجه به فطرت و گرايشهاي اصيل ديني، نگاه سکولاريستي به دين و بيتوجهي به ابعاد رشد ديني در کودکان.
- ابراهيم، ناصر،1380، بررسي تطبيقي تربيت ديني، ترجمة علي حسينزاده، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- احدي، حسن؛ بنيجمالي، شکوهالسادات، 1395، روانشناسي رشد (مفاهيم بنيادي در روانشناسي کودک)، چ پنجم، تهران، بخشايش.
- اديبي، شهابالدين، 1388، روانشناسي ارتباط والدين با فرزندان، تهران، خوارزمي.
- اسکندري، حسين، 1385، راهنماي برنامه عمل آموزش و تربيت ديني، تهران، دفتر انتشارات کمک آموزشي، مرکز مطالعات راهبردي.
- باقري، خسرو، 1385، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، چ پانزدهم، تهران، مدرسه.
- باهنر، ناصر، 1387، آموزش مفاهيم ديني همگام با روانشناسي رشد، تهران، شرکت چاپ و نشر بينالملل.
- پارسا، محمد،1373، روانشناسي رشد کودک و نوجوان، تهران، بعثت.
- پورنيکبختي، کبري، 1391، «تبيين و آسيبشناسي تربيت ديني و رابطه آن با روانشناسي رشد»، تربيت تبليغي، ش 1.
- جعفري، محمدتقي، 1374، فرهنگ و دين، تهران، طرح نو.
- حسينخاني، هادي، 1382، تربيت الگويي در قرآن، قم، مرکز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما.
- حسينيزاده، علي؛ داوودي، محمد، 1390، نگرشي بر آموزش با تأکيد بر آموزش ديني، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- داوودي، محمد، 1387، تربيت ديني، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- دبس، موريس، 1374، مراحل تربيت، ترجمة عليمحمد کاردان، تهران، دانشگاه تهران.
- دلشاد تهراني، مصطفي، 1385، سيري در تربيت اسلامي، چ سوم، تهران، دريا.
- رسل، اف و ايلگ، ال، 1386، روانشناسي کودک، ترجمة فريدون ظفر اردلان، تهران، سرور.
- سادات، محمدعلي، 1395، اخلاق اسلامي، چ چهلويكم، تهران، سمت.
- شرفي، محمدرضا، 1368، مراحل رشد و تحول انسان، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- شعارينژاد، علياکبر، 1368، مباني روانشناختي تربيت، تهران، مؤسسة مطالعات و تحقيقات فرهنگي.
- طوسي، اسدالله، 1394، الگوي نظام تعليم و تربيت اسلامي مبتني بر فطرت، رساله دکتري، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- عظيمي، سيروس، 1369، روانشناسي کودک، تهران، معرفت.
- کليني، محمدبنيعقوب، 1381، اصول کافي، ترجمه و شرح محمدباقر کمرهاي، تهران، اسوه.
- مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
- محمدي ريشهري، محمد 1368، حكمتنامة كودك، تهران، سمت.
- مطهري، مرتضي، 1377، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، سمت.
- نوذري، محمود، 1389، بررسي تحول ايمان به خدا در دورة کودکي، نوجواني و آغاز جواني: رويکردي روانشناختي- ديني، پایاننامه رسالة دکتري، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- Ashton, Elizabeth, (2000), Religious Education in the early years, London: Routledge.
- Coldman, R.G. (1964), Religious Thinking from childhood to Adolesence. London: Routledge and Kegan Paul.
- Coldman, Ronald. Rediness for Religion. London: Routledge and Kegan Poul, 1965.
- Elkind, D. (1970), The Origious religion in the child, Review of Religious research, 12, 35- 42.
- kathman, Daniel, (1997), The heart of parenting: how to raise an emotionally intelligent child, Review of Religious research


