اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال هشتم، شماره اول، پیاپی 15، بهار و تابستان 1395، صفحات 5-24

    بررسی تحلیلی مبانی اسلامی نوع‌دوستی به‌عنوان یک هدف تربیتی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ علیرضا رازقی / دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت، دانشگاه شهید چمران اهواز / razkowsar@yahoo.com
    پروانه ولوی / استادیار دانشگاه شهید چمران اهواز، گروه علوم تربیتی
    سیدمنصور مرعشی / دانشیار دانشگاه شهید چمران اهواز، گروه علوم تربیتی
    مسعود صفائی مقدم / استاد دانشگاه شهید چمران اهواز، گروه علوم تربیتی
    چکیده: 
    بحث و بررسی درباره‌ی اهداف تربیت از رسالت های اصلی فلسفه‌ی تعلیم و تربیت است. با توجه به همزادی قدیمی «تربیت» و «دیانت» و همچنین اهمیت و نقش دین در زندگی انسان، دین و آموزه های دینی به عنوان یکی از منابع اصلی استخراج اهداف تربیت در جوامع مذهبی محسوب می شود. بنابراین، ضروری است تا در جوامع مذهبی، اهداف تربیتی از منظر مبانی دینی نیز بحث و بررسی شود. پژوهش حاضر درصدد است تا نوع دوستی را به عنوان یک هدف در تربیت اسلامی به شیوه‌ی تحلیلی ـ استنتاجی بررسی کند. بدین منظور، ضمن تبیین مفهوم «نوع دوستی» و همچنین تبیین رابطه‌ی نوع دوستی با تعلیم و تربیت، معنویت و دین داری، مشخص می گردد که نوع دوستی در اسلام بر کدام پیش فرض های هستی شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی و ارزش شناختی مبتنی است. ازاین رو، مبانی مذکور با مراجعه به شماری از آیات قرآن، سنت پیامبرˆ و ائمه اطهار‰ (در قالب احادیث و روایات آنان) و همچنین آراء برخی اندیشمندان اسلامی تجزیه و تحلیل شد و در نهایت، نشان داده شد که این مبانی از نوع دوستی به عنوان یک هدف در تربیت اسلامی حمایت می کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Analytical Study of the Islamic Principles of Altruism as An Educational Objective
    Abstract: 
    Discussing the educational objectives is among the main missions of the philosophy of education. Given the tight link between "education" and "Faith" and the importance and role of religion in human life, religion and religious teachings are considered as one of the main sources of educational objectives in religious communities. Therefore, in religious communities, it is essential that the educational objectives be discussed in terms of religious principles. Using analytical- inductive method, the present study seeks to investigate altruism as a goal in Islamic education. To this end, through explaining the concept of “altruism” and the relationship between altruism and education, spirituality and religiosity, the ontological, anthropological, epistemological and axiological assumptions that form the basis of Islamic altruism are made clear. Therefore, the mentioned principles were analyzed by referring to a number of the Quranic verses and Sunna of the prophet and the infallible Imams (in the form of their narrations) and the ideas of some Islamic scholars. Finally, it was shown that these principles support altruism as one of the goal of Islamic education
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

    مقدمه

    اسلام در تبيين روابط اجتماعي ميان انسان‌ها، پيروان خود را به برقراري صلح و آرامش دعوت کرده، به آنان هشدار مي‌دهد که مبادا با پي‌روي از شيطان، اين صلح و آشتي را بر هم زنند: «اي کساني که ايمان آورده‌ايد، همگي در صلح و آشتي درآييد و از گام‌هاي شيطان پي‌روي نکنيد که او دشمن آشکار شماست» (بقره: 208). بنابراين، اسلام، سنگ‌بناي زندگي اجتماعي را بر صلح‌گرايي قرار داده و عموم مسلمانان را - حتي در برخورد با دشمنان- به عدالت و پرهيز از تعدي فرا خوانده است: «... مبادا دشمني با قومي وادارتان کند که به عدالت رفتار نکنيد» (مائده: 8).

    اما از منظر اسلام، دايرة مطلوب و متعالي روابط انساني فراتر از صلح‌گرايي و عدالت‌پيشگي ترسيم شده است؛ زيرا قرآن کريم کساني را در رديف ابرار (نيکوکاران) قرار مي‌دهد که به موازات انجام اعمال عبادي و فردي خود، به وظايف اجتماعي، احسان و ياري رساندن به ديگران نيز اهتمام مي‌ورزند: «نيکي آن نيست که روي خود را به جانب مشرق و مغرب کنيد، بلکه نيکوکار کسي است که به خداوند و روز واپسين و فرشتگان و کتاب خدا و پيامبران ايمان آورد و مال خود را با آنکه دوستش دارد، به خويشاوندان، يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و گدايان و دربند ماندگان ببخشد و نماز بگزارد و زکات بدهد...» (بقره: 177). در واقع، از ديدگاه اسلام، مي‌توان صلح‌گرايي و عدالت‌ورزي را از سطوح حداقلي روابط انساني سالم دانست، در حالي که سطح عالي روابط، در قالب محبت‌ورزي به همنوعان و احسان و نيکوکاري در ابعاد و اشکال گوناگون، همچون انفاق، اطعام، ايثار، عفو و بخشش تعريف مي‌شود (همتي، 1389). مقولة نوع‌دوستي همواره به‌عنوان يک موضوع بحث‌برانگيز در ميان فلاسفه و انديشمندان علوم گوناگون مطرح بوده است. با توجه به لزوم تبيين دقيق اهداف تربيت از منظر دين، شايسته است تا نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف تربيتي با توجه به مباني دين مبين اسلام نيز بررسي گردد و به اين سؤالات اساسي پاسخ داده شود که اولاً، آيا مي‌توان نوع‌دوستي را به‌عنوان يک هدف در تعليم و تربيت اسلامي پذيرفت؟ ثانياً، نوع‌دوستي در اسلام بر کدام پيش‌فرض‌هاي هستي‌شناختي، انسان‌شناختي، معرفت‌شناختي و ارزش‌شناختي استوار است؟ اين مطالعه به بررسي تحليلي مباني اسلامي نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف تربيتي مي‌پردازد.

    روش پژوهش

    پژوهش حاضر، که درصدد بررسي تحليلي مباني اسلامي نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف تربيتي است، مطالعه‌اي کيفي محسوب گرديده و رويکرد استفاده شده در آن رويکرد «تحليلي‌ـ استنتاجي» است. در پژوهش‌هاي فلسفي‌ـ تربيتي، بر اساس تحليل، مي‌توان توصيف و تحليل دقيقي از ويژگي‌هاي مفاهيم مطرح در تعليم و تربيت فراهم آورد که اين امر مي‌تواند به روشن‌بيني در تفکر منجر شود و بر اساس استنتاج، مي‌توان ارتباط فلسفه با تعليم و تربيت را مشخص نمود (باقري، سجاديه و توسلي، 1389). در اين پژوهش نيز محقق بر آن است تا ضمن تبيين مفهوم «نوع‌دوستي» و ارتباط آن با تعليم و تربيت، با استفاده از تحليل، نقد و ترکيب، نوع‌دوستي را به‌عنوان هدفي تربيتي در تربيت اسلامي تبيين و توجيه نمايد، بدين صورت که با استخراج و بررسي مباني اسلامي نوع‌دوستي و کشف پيش‌فرض‌هاي پنهان هستي‌شناختي، انسان‌شناختي، معرفت‌شناختي و ارزش‌شناختي مفهوم «نوع‌دوستي» در اسلام، محقق مي‌کوشد تا استدلالات و توجيهاتي در دفاع از اين مسئله ارائه دهد كه چرا نوع‌دوستي مي‌تواند به‌عنوان هدفي تربيتي در تربيت اسلامي مطرح شود؟

    مفهوم «نوع‌دوستي»

    به باور هاکنبري و هاکنبري (2007)، «نوع‌دوستي» به معناي ياري و کمک کردن به افراد ديگر، بدون داشتن انتظارِ منفعت يا پاداش شخصي است. در واقع، رفتار نوع‌دوستانه رفتاري است که ـ بدون در نظر گرفتن پاداش‌هاي مادي و اجتماعي‌ـ مقصود از انجام آن، منفعت و ياري رساندن به ديگران است (استاب، 1974). به عقيدة آگوست کنت (1857-1798)، که براي نخستين‌بار، معناي «نوع‌دوستي» را با اين عنوان خاص به کار برد، در انسان دو انگيزه وجود دارد که يکي از آنها ناظر به خود و در پي منافع خود است و «خودگرايي» نام دارد، و ديگري ناظر به ديگران و در جهت منافع ديگران است که «نوع‌دوستي» است. کنت بر نوع‌دوستي به‌عنوان پايه و اساس زندگي اجتماعي تأکيد مي‌کند (اسکات و سگلو، 2007) و آن را مشتمل بر عواطف معقولي مي‌داند که انگيزة منفعت‌رساني به ديگران دارد و داراي پيامدهاي اخلاقي است (کين،2012).

    رابطة نوع‌دوستي با معنويت و دين‌داري

    صفايي‌مقدم (1390) غم‌خواري و نگراني براي ديگران و محبت همنوعان در دل داشتن را انگيزة کارهاي معنوي معرفي مي‌کند و معتقد است: «نوع‌دوستي» يکي از ويژگي‌هاي اساسي و ذاتي معنويت و واجد صفات تعالي، ارتباط، کليت و مهرباني است. بنابراين، انتظار مي‌رود که مقولة نوع‌دوستي مقوله‌اي فرامادي باشد و انسان‌هاي نوع‌دوست به انگيزه‌هاي معنوي، پاي‌بندي بيشتري داشته باشند. در واقع، مي‌توان رفتارهاي نوع‌دوستانه را نمودي از باورهاي دروني و عميق افراد تلقي کرد. به باور دورکهايم (1360) نيز هر يک از جنبه‌هاي در هم تنيدة اخلاقي، از جمله نوع‌دوستي، به روشن‌ترين وجه در دين، آشکار است. به اعتقاد وي، فهم ريشه‌ها يا عملکرد اخلاقي بدون آنکه به دين ربط داده شوند، غيرممکن است. اينولف و همکاران نيز معتقدند که دين‌داري و احساس رستگاري تأثير معناداري بر نوع‌دوستي دارد (شعباني، 1393، به نقل از اينولف، 2006). بردستاني (1383)، که تأثير باورهاي مذهبي بر رفتار نوع‌دوستانه را بررسي كرده نيز بر آن است که باورهاي مذهبي به‌طور مثبت، پيش‌بيني‌کنندة رفتار نوع‌دوستانه است. همان‌گونه که ملاحظه مي‌گردد، رابطة ميان دين‌داري و معنويت با نوع‌دوستي، رابطه‌اي تنگاتنگ است. به همين سبب، همة اديان بزرگ الهي بر نوع‌دوستي، احسان و محبت افراد به يکديگر تأکيد فراوان دارند، به‌گونه‌اي که حتي رياضت کشيدن در تمام اديان ابراهيمي، به‌ويژه اسلام، به معناي رياضتي است که مؤمنان در دادنِ نان به ديگران مي‌کشند و گرسنگي که به خاطر نانِ ديگران تحمل مي‌کنند (شريعتي، 1356). از همين روست که پيامبر گراميˆ نيز خدمت به بندگان خدا را در کنار ايمان به خداوند، معيار و ملاک ارزشمندي انسان مي‌داند و مي‌فرمايند: «ايمان به خدا و نفع‌رساني به بندگان او، دو خصلت نيک است که برتر از آن چيزي نيست» (مجلسي، 1376، ج 74، ص 137). در حقيقت، «ايمان الهي» و «نوع‌دوستي» به منزلة دو بال هستند که انسان را به اوج کمال مي‌رسانند.

    نوع‌دوستي و تعليم و تربيت

    نوع‌دوست بودن آن‌قدر در ارتقاي شخصيت افراد مؤثر است که همة نهادهايي که داعية بهتر ساختن آدميان را داشته‌اند‌ـ از جمله نهاد تعليم و تربيت‌ـ به اين امر توجه نشان داده و انسان‌ها را به ياري، خيرخواهي و مهرورزي به يکديگر فرا خوانده‌اند. «تربيت» يک دل‌مشغولي اساسي به ارتقاي شخصيت افراد است و در واقع، نهادي که به صورت ويژه موظف است تا با ايجاد زمينه و بستر لازم، زمينة بروز و بسط نوع‌دوستي را فراهم کند، همانا نهاد «تعليم و تربيت» است. ازاين‌رو، به اعتقاد شريعتمداري (1391)، يکي از وظايف اصلي مرتبط با تربيت افراد، وظيفة «وحدت‌بخشي» است و کمک به افراد در رشد تمايلات نوع‌دوستانه و همکاري با ديگران از مهم‌ترين تکاليف نظام تعليم و تربيت محسوب مي‌گردد. بنابراين، مي‌توان «نوع‌دوستي» را از مهم‌ترين ويژگي‌هاي افراد تربيت يافته برشمرد.

    نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف تربيتي

    هدف تربيتي نقطة مطلوب و مورد نيازي است که اشتياق و نياز دست‌يابي به آن دست‌اندرکاران تعليم و تربيت را وا مي‌دارد تا بهترين راه وصول به آن را برگزينند و ابزارها و روش‌هاي مناسب براي تحقق آن را معرفي كنند (ر.ك: امين‌زاده، 1376). در کار تعليم و تربيت، اهداف به صورت عبارات کلي هستند که نتايج مطلوب را توصيف مي‌کنند. خودِ هدف، چيزي نيست که در کلاس آموزش داده شود، بلکه چارچوبي است که درون آن محتوا، مهارت‌ها، فرايندها و نگرش‌ها براي تدريس مشخص مي‌شوند. اهداف الهام‌بخش اَعمال آموزشي هستند (ر.ك: نصرآبادي و نوروزي، 1382).

    در شرايط دهشتناکِ جهان امروز، در عرصة ملي و بين‌المللي، شاهد بي‌تفاوتي افراد نسبت به درد و رنج يکديگر، گسترش تنفر و خودخواهي، بروز خشونت‌هاي شديد، جدايي دانش از حوزة اخلاق و تلاش در جهت تأمين منافع شخصي و گروهي بدون در نظر گرفتن ديگران هستيم که همگي مي‌تواند به نوعي حاصل تبعات ناشي از بي‌توجهي به مقولة نوع‌دوستي باشد. اگر بپذيريم که تعليم و تربيت دغدغة پرورش شخصيت افراد و همچنين داعية بهتر ساختن آدميان و زندگي آنان را دارد، بنابراين، پرورش افراد نوع‌دوست را بايد از اهم وظايف نظام تربيتي هر جامعه‌اي بدانيم که در آن صورت، نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف در تعليم و تربيت مطرح خواهد شد. در اين مقاله، ضمن تبيين مفهوم «نوع‌دوستي»، مباني اسلامي نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف تربيتي بررسي مي‌گردد.

    گزينش نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف تربيتي در اسلام

    گزينش اهداف تربيتي يکي از وظايف اصلي فيلسوفان تعليم و تربيت است. گزينش اين اهداف موجب ارتباط تعليم و تربيت با فلسفه مي‌گردد؛ زيرا بحث دربارة اهداف و مباني آن ماهيتي فلسفي دارد و غالباً فلاسفه و صاحب‌نظراني که داراي ديدگاه فلسفي بوده‌اند، از آن بحث كرده‌اند. در جوامع غيرديني (سکولار)، مباني فلسفي و علمي در گزينش اهداف تربيتي مد نظر قرار مي‌گيرد. اما در جوامع مذهبي ـ‌ مانند کشور اسلامي ما ـ علاوه بر مباني فلسفي و علمي، مباني ديني نيز از مهم‌ترين منابع استخراج و گزينش اهداف تربيتي به‌شمار مي‌رود. يک مسلمان، معتقد است که پاي‌بندي به اصول اسلام و عمل به دستورها و رهنمودهاي الهي سعادت دنيا و آخرت او را تأمين خواهد کرد. ازاين‌رو، بديهي است که در انتخاب اهداف تربيتي نيز دست نياز به سوي منبع فيض الهي (قرآن) دراز کند و وسيلة نجات و فلاح خود را در عمل به رهنمودهاي پيامبرˆ و ائمة اطهار‰ بداند. البته لازم به ذکر است که اسلام يک مکتب فلسفي نيست، اما مباني برگرفته از قرآن، سيره و روايات پيامبرˆ و ائمة‰ سرشار از نکات و انديشه‌هاي فلسفي و تربيتي است که مي‌توان اصول و اهداف ارزنده و برجستة تربيتي از آنها استخراج كرد.

    هدف‌هاي تربيت در اسلام را مي‌توان به دو دسته «اهداف غايي» و «اهداف واسطي» تقسيم‌بندي نمود. «اهداف غايي» اهدافي هستند که در طول و بالاي اهداف ديگر قرار مي‌گيرند، و «اهداف واسطي» اهدافي هستند که در عرض يکديگر واقع شده، ناظر به شئون گوناگون انسان‌ـ مثلاً، شأن اجتماعي اوـ هستند (ر.ك: باقري، 1383). در واقع، اهداف واسطه‌اي مقدمه و پيش‌نياز وصول به اهداف غايي هستند. باقري (1383) هدف غايي خلقت انسان و همچنين هدف غايي تربيت اسلامي را «عبوديت» در برابر خداوند مي‌داند.

    برخي نيز «قرب الي الله» را هدف نهايي تربيت اسلامي معرفي کرده‌اند. در همين زمينه، صفايي‌مقدم (1388) معتقد است که «قرب الي الله» به‌عنوان هدف نهايي تربيت اسلامي، دربرگيرندة ديگر اهداف و اعمال تربيتي نيز خواهد بود؛ زيرا بدون قصد قربت، هيچ عملي پذيرفته نيست و حتي اعمال عبادي نيز اگر بدون قصد قربت انجام گيرد، اساساً عبادت تلقي نخواهند شد. به نظر مي‌رسد تعيين «قرب الي الله» به‌عنوان هدف نهايي تربيت با «ماهيت فرايندي» تربيت تناسب بيشتري دارد و بدان معناست که در جريان تربيت، هيچ نقطه‌اي به‌عنوان نقطة پايان حرکت انسان قابل تصور نيست، بلکه تربيت جرياني مستمر، پويا، فعال و هميشگي است. بر اين اساس، «تربيت» به معناي حرکت به سوي قرب الهي، هيچ‌گاه تعطيل نخواهد شد (همان).

    روشن است که منظور از «قرب»، تخلق به اخلاق الهي، خداگونه زيستن و متجلي ساختن اسما و صفات الهي در خويشتن است. محبت‌ورزي و رحمت خداوند نسبت به جميع موجودات، نخستين صفتي است که پروردگار عالم، با بيان «بسم الله الرحمن الرحيم» در سرآغاز همة سوره‌هاي قرآن، بجز سوره توبه، خود را بدان متصف ساخته و بدين وسيله، دوستي و محبت خود را به مخلوقات و بندگان ابراز کرده است. علاوه بر اين، مهر و محبت‌ورزي به انسان‌ها از چنان جايگاهي در اسلام برخوردار است که گاه با کل ديانت و دين‌داري همسنگ دانسته مي‌شود؛ چنان‌که امام محمدباقر† مي‌فرمايد: «الدين هو الحب والحب هو الدين»؛ دين همان محبت است، و محبت همان دين است (مجلسي، 1376، ص238). اسلام آن‌گونه محبت و نوع‌دوستي را معادل کل دين‌داري مي‌داند که به تقرب الهي و تعالي انسان بينجامد. بر اين اساس، نوع‌دوستي در اسلام، رنگ خدايي به خود مي‌گيرد و با نيت «قرب الهي» صورت مي‌پذيرد.

    با توجه به مطالب گفته شده و با عنايت به اينکه مفاهيم نزديک و مرتبط با نوع‌دوستي همچون «همزيستي مسالمت‌آميز» و «برقراري صلح، آرامش و وحدت در جامعه»، مي‌توانند زمينه و بستر لازم را براي سير الي الله فراهم کنند (هاشمي، 1388)، انتظار مي‌رود که «نوع‌دوستي» نيز بتواند به‌عنوان يک هدف واسطه‌اي در تربيت اسلامي و در مسير «قرب الي الله» مطرح گردد. در ادامه، با توجه به هستي‌شناسي، انسان‌شناسي، معرفت‌شناسي و ارزش‌شناسي اسلام، جايگاه نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف تربيتي بررسي مي‌گردد.

    الف. از منظر هستي‌شناسي اسلام

    از منظر عرفان اسلامي، عشق و محبت سرمنشأ تجلي هستي محسوب مي‌شود. در همين زمينه، ابن‌عربي (638-560ق) معتقد است که هستي حاصل لطف و محبت خداوند است و اين لطف و محبت در تمام هستي جاري و ساري است. ابن‌عربي فرجام هستي را نيز همچون آغاز آن، رحمت و محبت مي‌داند (ر.ك: ابوزيد، 1387). ازهمين‌رو، در نگرش اسلامي، اعتقاد بر آن است که جهان هستي بر اساس رحمت و محبت سامان يافته است: «... و رحمت من همة موجودات را فراگرفته است» (اعراف:156). جهان‌آفرين جهان را با عشق آفريده است و به مخلوقات خود عشق مي‌ورزد. آفريدگان نيز به آفريننده عشق دارند و هستي‌شان قائم به عشق است. عارفان بر اين قول اتفاق نظر دارند که ذات خداوند عشق است و همين عشق الهي است که چون نشاني از بي‌نشان، در سراسر هستي سريان دارد و عاشقان را به کمال و تعالي مي‌رساند (ر.ك: فقيه، 1376).

    ذره ذره عاشقان آن کمال
     

     

    مي‌شتابند در علو همچون نهال
     

    (مثنوي معنوي، دفتر پنجم، بيت 3858)

    در ادامه، برخي از اصول حاکم بر هستي‌شناسي اسلامي را که از ‌«نوع‌دوستي» به‌عنوان يک هدف تربيتي حمايت مي‌کنند، ذكر مي‌كنيم:

    1. توحيد: «توحيد» به‌عنوان يکي از اصول اساسي دين اسلام، نقش ويژه‌اي در نوع نگرش انسان به هستي ايفا مي‌کند. اعتقاد به وحدانيت خداوند مستلزم آن است که مؤمنان بدين امر واقف گردند که حقيقت، واحد بوده و اصل وحدت بر تمام هستي، حاکم است. همة انسان‌ها نيز بندگان خداوند يکتا و تجلي همان حقيقت واحد هستند. ازاين‌رو، پيروان مکتب توحيد، خود را ملزم به ايجاد وحدت شخصيت و همچنين وحدت در جامعه بشري مي‌بينند که بر اساس آن، هر فردِ رشد يافته بر مبناي عاطفة مشترک با ساير ابناي بشر، جهان را مظهري از يک کل مي‌داند تا ملغمه‌اي از اجزاي منفرد. جهاني که «کليت» ويژگي برجستة آن باشد به ويژگي جامعة توحيدي نزديک‌تر است، يا حداقل ظرفيت آن را دارد که به تحقق چنين آرماني کمک کند؛ زيرا آدميان صرف‌نظر از تفاوت‌هايشان، عيال خداوند محسوب مي‌شوند (صفايي مقدم، 1390). علاوه بر اين، حاکميت اصل وحدت و يکپارچگي بر هستي، ناظر به هماهنگي و عدم تعارض ميان نوع‌دوستي و محبت به خود است؛ زيرا نوع‌دوستي و خدمت به ديگران به معناي انکار خود نيست، بلکه شقِ ديگرِ خود در درون يک بافتِ وسيع‌تر است (ميلر، 2000) و در حقيقت، بيانگر وجود يک منِ توسعه‌يافته است. بر اين اساس، هر يک از اعضاي جامعة توحيدي، علاوه بر مسئوليت شخصي خود، نسبت به ساير اعضا و حتي در قبال کل همنوعان، احساس مسئوليت کرده، منافع و سرنوشت خود را جدا از منافع و سرنوشت ديگران نمي‌بيند و در نتيجه، خود را ملزم مي‌داند که در جهت بهبود زندگي بشر و خدمت و ياري رساندن به همنوعان کوشا باشد. استاد مطهري نيز پايه و اساس نوع‌دوستي و انسانيت را در اسلام، اصل «توحيد» معرفي مي‌کند و معتقد است:

    انسانيت اگر بنا بشود روي اصل پايداري بنا شود، بايد روي اصل توحيد ساخته گردد. ما يک سلسله امور را به‌عنوان حقوق انساني يا شئون انساني نام مي‌بريم؛ مي‌گوييم انسانيت حکم مي‌کند که رحم و مروت داشته باشيم، نيکوکار باشيم، از صلح و آرامش حمايت کنيم، به همنوعان خود آزار نرسانيم، بلکه در راه خدمت به نوع فداکاري کنيم، عفيف و باتقوا باشيم و به حقوق ديگران تجاوز نکنيم. همة اينها درست است و واقعاً هم بايد چنين باشد. اما اگر از ما بپرسند که منطق اين دستورها و فلسفه‌اي که ما را قانع کند که منافع شخصي خود را فداي اين امور کنيم و متحمل محروميت بشويم چيست، آيا مي‌توانيم با چشم‌پوشي از مسئلة خداشناسي جوابي بدهيم؟ (مطهري، 1374، ج 22، ص 68).

    بدين روي، يکي از آثار و نتايج اعتقاد به توحيد و وحدانيت خداوند آن است که انسان‌هاي يکتا‌پرست از يک سو، به خاطر تسليم بودن در برابر اوامر الهي، اعمال خود را بر پاية خواهش‌هاي نفساني و خود‌خواهانه قرار نمي‌دهند، و از سوي ديگر، چون همة انسان‌ها را بندگان و دست‌پروردة يک خدا مي‌دانند، نه‌تنها مي‌کوشند تا از خود‌پرستي، که بي‌شک ضدِ خداپرستي است، احتراز جويند، بلکه به دنبال آن هستند تا با خدمت به بندگان خدا و پرهيز از تفرقه و تشتت، که از خود‌پرستي و خودخواهي ناشي مي‌شود، وحدت و همبستگي خود را با ساير بندگانِ باري‌ تعالي، حفظ و تقويت كنند (ر.ك: حسيني بهشتي و همكاران، 1390).

    علاوه بر اين، ازآنجاکه بر اساس اصل «توحيد»، پروردگار يکتا قدرت مطلق و مالک مطلق محسوب مي‌شود، انسانِ موحد نيز خداوند را صاحب حقيقي تمام توانايي‌ها، اموال و ثروت‌هايي مي‌داند که در اختيار دارد و مي‌کوشد تا ساير بندگان خدا را نيز از اين مواهب و الطاف الهي بهره‌مند سازد. اين در حالي است ‌که در يک جامعة غير توحيدي و غير الهي، که افراد کسب توانايي‌ها و اموال را صرفاً نتيجة تلاشِ شخصي خويش و حاصل رقابت و رويا‌رويي با ديگر افراد جامعه مي‌دانند، لزومي براي پاسخ‌گويي به نياز‌هاي ديگران و ياري رساندن به آنان احساس نمي‌کنند، که اين امر مي‌تواند به تفاخر، خودخواهي، خود برتربيني، سود‌جويي شخصي و تفرقه در جامعه دامن زند.

    بنابراين، مي‌توان گفت: تفکرِ توحيدمحور در اسلام، داراي اين ظرفيت است که در ميان انسان‌ها، وحدت، صلح، همبستگي و نوع‌دوستي ايجاد کند، در حالي‌که اعتقاداتِ يک جامعة غيرتوحيدي آن جامعه را به تشتت، تباهي و فساد مي‌کشاند (با توجه به آيه 22 سورة انبياء: لَوكانَ فِيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا). ازاين‌رو، با تحقق نوع‌دوستي در جامعه، بستري مناسب فراهم مي‌شود که در آن، همگان امکان مي‌يابند تا در ساية توحيد و تعاليم وحدت‌بخش الهي و به دور از تفرقه، تشتت و تباهي، در جهت هدف غايي از خلقت خويش، که تقرب به ذات احديت است، گام بردارند.

    2. هدفمندي خلقت جهان: برخلاف مکاتب مادي‌گرا، که وجود عالم و آدم را پوچ و بي‌هدف مي‌دانند، مكتب اسلام خداوند حکيم را آفرينندة بحقِ هستي مي‌داند (انعام: 73؛ نحل: 3؛ روم: 8؛ آل عمران:191). از سوي ديگر نيز آفرينش نظام‌دار و هماهنگ، اجزاي طبيعت را در خدمت به انسان و عاملي براي انديشيدن و تعقل در آيات و نشانه‌هاي الهي معرفي مي‌کند (جاثيه: 13؛ بقره: 29؛ نحل: 12). سعدي، شاعر بلندآوازة ايران، اين معنا را چنين بيان مي‌کند:

    ابر و باد و مه و خورشيد و فلک در کارند
     

     

    تا تو ناني به کف آري و به غفلت نخوري
     

    (گلستان سعدي)

    در تربيت اسلامي، اهداف واسطه‌اي فراهم کنندة بستر و زمينه براي نيل به اهداف غايي هستند. ازاين‌رو، توجه به نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف واسطه‌اي حايز اهميت است؛ زيرا از ديدگاه اسلام، خداوند مجموعه نظام هستي را، که از وحدت، هماهنگي و به هم پيوستن اجزا و عناصر گوناگون آفريده، به صورت غايتمند و در جهت تعالي انسان سامان داده است. اين به‌هم‌پيوستگي و اتحاد اجزا و عناصر از يک سو، و آفرينش غايتمند جهان از سوي ديگر، مؤيد آن است که انسان‌ها نيز به‌عنوان مهم‌ترين اجزاي آفرينش مي‌توانند با الهام از وحدت اندام‌وار جهان هستي و در موافقت با قوانين آن، بسياري از تعارض‌ها و تشتت‌هايي را که ناشي از اختلاف در غايات است، کنار گذاشته و به صورت يکپارچه و دسته‌جمعي به سوي هدف غايي خلقت خويش، که تقرب به ذات الهي است، حرکت کنند.

    ب. از منظر انسان‌شناسي اسلام

    «انسان» موضوع تعليم و تربيت است و تصويري که از انسان در هر نظام تربيتي ارائه مي‌شود، نقش کليدي در تعيين اهداف، اصول و روش‌هاي تربيتي ايفا مي‌کند. در ادامه، برخي از مباني انسان‌شناختي اسلام، که از «نوع‌دوستي» به‌عنوان يک هدف تربيتي حمايت مي‌کنند ذكر مي‌شود:

    1. برخورداري انسان از روح الهي: از ديدگاه اسلام، انسان مخلوق خدا و داراي دو بعد جسم و روح است. به فرمودة خداوند، روح انسان داراي منشأ الهي است: «از روح خودم در او دميدم» (حجر: 29؛ ص: 72). همين توصيف مختصر، بيانگر ماهيت خاص و مقام شامخ انسان است که او را شايستة آن مي‌سازد که خليفه و جانشين خدا بر روي زمين باشد. ازاين‌رو، انسان ـ فارغ از تعينات ديگرـ به‌طور ذاتي، داراي ارزش است. به باور ابن‌عربي، حق تعالي انسان را به صورت خود آفريده است و هيچ موجودي غير از انسان، قابليت ظهور اسما و صفات الهي را ندارد (اعواني و همکاران، 1389). مهر و محبت‌ورزي به بندگان يکي از بارزترين صفات الهي است و انسانِ خداگونه نيز بر همين اساس، به بندگان خدا عشق و محبت مي‌ورزد و به آنان در هنگام نياز، ياري مي‌رساند. بنابراين، آگاهي از اين موضوع، که همة انسان‌ها ذاتاً ارزشمند بوده و به صورت بالقوه داراي صفات الهي و مقدس هستند، موجب مي‌شود تا افراد، نه‌تنها از هرگونه ظلم و تعدي نسبت به همنوعان خودداري کنند، بلکه تا حد امکان بکوشند صفات الهي‌ـ از جمله محبت‌ورزي به بندگان خدا ـ را در روح و وجود خويش بالفعل و متجلي سازند.

    2. ريشة مشترک در خلقت انسان‌ها: به تصريح قرآن مجيد، انسان‌ها داراي ريشه‌اي مشترک در خلقت هستند و از نفس واحدي خلق شده‌اند (اعراف: 189). در صورت پذيرش اصل اشتراک در خلقت و خويشاوندي ميان آدميان، افراد به هر انسانِ نيازمندي با هر رنگ، نژاد و زباني ياري مي‌رسانند و اين‌گونه تفاوت‌هاي ظاهري مانع اقدامات نوع‌دوستانه و احسان به ديگران نمي‌گردد. ازاين‌رو، امام علي† در فرماني به مالک اشتر، وي را به ابراز محبت و مهرباني نسبت به همگان توصيه مي‌کند و ميان مسلمانان (به‌عنوان برادران ديني) و افراد غيرمسلمان (به‌عنوان برادران همنوع و آنهايي که در خلقت با او يکسان هستند) تفاوتي قايل نمي‌شود (نهج البلاغه، نامه 53). بنابراين، اسلام ـ فارغ از مسائل جغرافيايي، نژادي، قومي، زباني و حتي اعتقادي‌ـ انسان بودن را زمينة نوع‌دوستي و محبت‌ورزي مي‌داند و به همين سبب نيز معتقد است: «هر کس انساني را بدون ارتکاب قتل يا فساد در روي زمين بکشد چنان است که گويي همة انسان‌ها را کشته باشد، و هر کس انساني را از مرگ رهايي بخشد چنان است که گويي همة انسان‌ها را زنده کرده است» (مائده: 32).

    توجه به اين نکته نقش مهمي در ايجاد تعاملات سازنده، تفاهم و معاضدت ميان انسان‌ها دارد و زمينه را براي ايجاد يک جامعة سالم و آرماني فراهم مي‌سازد که در آن احساس بيگانگي، خودبرتر‌بيني و نژادپرستي جاي خود را به احساس قرابت، صميميت و نوع‌دوستي مي‌دهد. در چنين جامعه‌اي، بندگان خدا در ساية آرامش و امنيت رواني‌ـ اجتماعي ايجاد شده، بهتر مي‌توانند ضمن انجام اعمال عبادي فردي و اجتماعي، به هدف اصلي آفرينش خود توجه کنند و به پروردگار خويش تقرب بجويند.

    3. برخورداري انسان از فطرت: يکي از مفاهيم اساسي در انسان‌شناسي اسلامي، مفهوم «فطرت» است. ازاين‌رو، استاد مطهري (1388) فطرت را امّ‌المعارف مسائل انساني مي‌داند. «فطرت» به معناي سرشت خاص و آفرينش ويژة انسان است و امور فطري اموري هستند که نوع خلقت و آفرينش انسان، اقتضاي آن را داشته و ميان همة انسان‌ها مشترک ‌باشد (جوادي آملي، 1389). به باور بهشتي و افخمي اردکاني (1386)، بارزترين ويژگي دين اسلام نيز موافقت آن با فطرت انسان است. ازاين‌رو، طبيعي است که تربيت اسلامي با فطرت انسان مطابقت کامل داشته باشد. بنابراين، مي‌توان گفت: «تربيت اسلامي» به معناي «احياي فطرت خداآشناي انسان و پرورش ابعاد وجودي او در جهت حرکت به سوي بي‌نهايت است» (قائمي، 1378، ص27).

    علاوه بر موضوعاتي همچون خداپرستي و حقيقت‌جويي، صلح‌طلبي، خيرخواهي و احسان به ديگران نيز از جمله گرايش‌هاي فطري و همگاني در ميان انسان‌هاست. ازاين‌رو، پرورش، شکوفايي و تقويت استعداد گرايش به فضايل اخلاقي، از قبيل نوع‌دوستي و احسان به ديگران، از اهداف مهم تعليم و تربيت اسلامي بر مبناي فطرت محسوب مي‌شود (منظري توکلي، 1383). انسان‌ها بر مبناي فطرت و در عمق وجود خويش، خواهان برقراري صلح و دوستي بوده و از جنگ و خون‌ريزي و عداوت متنفر هستند. اسلام نيز جنگ را تنها در صورتي مجاز مي‌شمارد که به صلح و مباني آن تعرض شده باشد و براي دفع شر و رسيدن به صلح و آرامش، ناگزير از حذف عوامل مخرب باشيم (فقيهي مقدس، 1389). حق تعالي در تبيين اين مطلب، خطاب به مسلمانان مي‌فرمايد: «خدا شما را فقط از دوستي با کساني نهي مي‌کند که در امر دين با شما پيکار کرده و شما را از ديارتان بيرون رانده و بر بيرون راندنتان يکديگر را ياري نموده‌اند...» (ممتحنه: 9). در واقع، ترجيح خداوند برقراري صلح و آرامش در ميان انسان‌هاست و پيامبرش را به اين امر توصيه مي‌کند: «اگر به صلح تمايل داشتند تو نيز بدان روي آور و بر خدا توکل کن...» (انفال: 61). بنابراين، از ديدگاه قرآن کريم، اصالت از آنِ صلح و دوستي است و جنگ تنها زماني مشروع شمرده مي‌شود که در راه خدا و رضايت او باشد. در غير اين صورت، جنگ در رکاب شيطان خواهد بود (نساء: 76). تحقق صلح، آرامش، نوع‌دوستي و محبت‌ورزي در جامعه، که با نزاع و ستيزه‌جويي منافات دارد ـ و در واقع، تلاشي است در جهت ايجاد يک جامعة آرماني و الهي‌ـ زمينة بهتري براي خداپرستي و تقرب به حق فراهم مي‌کند؛ زيرا در يک جامعة آرماني، افراد با تأسي از گرايش‌هاي فطري و الهي خود، بهتر و بيشتر مي‌توانند در مسير قرب الي الله گام بردارند.

    4. برخورداري انسان از عقل: عقل فصل مميز انسان از ساير موجودات است. برخورداري انسان‌ها از قوة تعقل و گوهر عقلانيت از ويژگي‌هاي همگاني و عمومي آدميان است که سنگ بناي تفاهم و درک متقابل ميان آنان را تشکيل مي‌دهد. اهميت عقل و فهم به اندازه‌اي است که برخي از صاحب‌نظران تعليم و تربيت، از جمله ديويي معتقدند: «فرايند تربيتي تنها زماني متحقق مي‌شود که فهميدن ترويج يابد» (ازمن و کراور، 1387، ص234). در نگرش اسلامي نيز تعقل و خردورزي از اهميت شاياني برخوردار است، تاآنجاکه از آن به‌عنوان «حجت دروني» ياد شده است.

    همچنين علامه طباطبايي در تفسير الميزان (1374)، در ذيل آية «کرامت» (اسراء:70)، عقلانيت را از علل کرامت ذاتي انسان معرفي مي‌کند. بسياري از آيات قرآن نيز از جمله بقره: 44؛ آل عمران: 65 و عنکبوت: 35 انسان را به تفکر و تعقل دعوت مي‌کند که اين امر دال بر جايگاه والا و نقش مهم عقلانيت و خرد‌ورزي در تربيت اسلامي و هدايت آدميان است. انسان با بهره‌گيري از اين حجت دروني (عقل) قادر است به آثار و نتايج مثبت نوع‌دوستي و ياري رساندن به نيازمندان پي ببرد و در واقع، اهميت و ضرورت آن را تصديق كند. با توجه به تفکيک‌ناپذيري «عقلانيت» و «ديانت»، دين و آموزه‌هاي ديني نيز با تأکيد بر ارتباط و همسويي «ايمان» و «عقل» به دنبال تشويق مؤمنان به امر نوع‌دوستي و محبت‌ورزي هستند. ازاين‌رو، پيامبر اکرمˆ در تبيين رابطة ميان خردورزي و نوع‌دوستي مي‌فرمايد: «رأس العقل بعد الدين التودد الي الناس»؛ پس از ايمان به خدا، سرآمد تمام اعمال عاقلانه، دوستي‌ورزيدن با مردم است (مجلسي، 1376، ج1، ص131). با عنايت به اين گفتار پيامبرˆ، «ايمان» و «محبت‌ورزي به مردم» دو شاخص اساسي عقلانيت به‌شمار مي‌رود. در واقع، عقلانيت انسان به‌طور طبيعي او را به ايمان الهي و نوع‌دوستي امر مي‌کند. همچنين امام علي† مي‌فرمايد: «التودد نصف العقل»؛ دوستي‌ورزيدن نيمي از خردمندي است (نهج البلاغه، ح 142). در اينجا نيز نوع‌دوستي نيمي از خردمندي معرفي شده است که با توجه به روايت قبل، مي‌توان نتيجه گرفت: نيم ديگر آن ايمان به خداست.

    به اجمال، در تبيين ارتباط عقل و عاطفه در نگرش اسلامي، مي‌توان گفت: عواطف متعالي انسان ريشه در شناخت و آگاهي او دارد. عقل (عنصر ‌شناختي) و احساسات و عواطف (عنصر عاطفي) از يکديگر مجزا نيستند، بلکه يک نفر عاقل علاوه بر انتخاب مناسب‌ترين وسيله در حوزة عمل، در انتخاب اهداف و بروز عواطف مناسب نيز از گوهر عقلانيت خود بهره مي‌برد (صفايي‌مقدم و همكاران، 1385). ازهمين‌رو، اسلام با تأکيد بر ارتباط مستحکم ميان خردورزي و نوع‌دوستي، کسي را خردمند مي‌شناسد که علاوه بر ايمان به خدا، داراي حس نوع‌دوستي و محبت‌ورزي به انسان‌ها باشد، و در واقع، بندگي خالق را جداي از نوع‌دوستي و خدمت به خلق نپندارد. بنابراين، يک فرد مسلمان خود را ملزم مي‌بيند که پس از ايمان به پروردگار، محبت‌ورزي به بندگان او را وجهة همت خود قرار دهد و از اين طريقِ خردمندانه، به هدف غايي خلقت خود نزديک‌تر شود و تقرب بيشتري به ذات حق پيدا کند.

    ج. از منظر شناخت‌شناسي اسلام

    اسلام قايل به امکان شناخت براي انسان است و به همين سبب نيز قرآن در آيات فراواني انسان را به شناخت و تدبر در آفاق و انفس فراخوانده است. در سنّت اسلامي، «شناخت» از چنان اهميت و منزلت والايي برخوردار است که انديشمندان از آن به‌عنوان روشنايي که مفسر و فصل مميز «حيات معقول» (حيات طيبه) از «حيات نامعقول» آدمي است، ياد مي‌کنند (ر.ك: جعفري، 1360). در نگرش اسلامي، در کنار حواس و عقل، «قلب» نيز به‌عنوان يکي از عوامل مهم شناخت و ادراک محسوب مي‌شود (اسراء: 38؛ محمد: 24).

    بر همين اساس، استاد مطهري (1368) ضمن معرفي سه ابزارِ «حس»، «عقل» و «قلب» (دل) به‌عنوان ابزارهاي مهم شناخت، راه استفاده از ابزار قلب را «تزکية نفس» مي‌داند. مراد از «تزکية نفس» آن است که انسان قلب خويش را از آلودگي‌ها، هواي نفس و منيت‌ها پاک کند و در راه رضاي الهي گام بردارد تا بتواند تابش نور حقيقت را در وجود پاک خويش دريابد. قرآن کريم در اين باره مي‌فرمايد: «آيا کسي که خدا سينه‌اش را براي تسليم شدن در برابر حق گشاده كرده است و بر نوري از جانب خدا قرار دارد، (همچون کسي است که سخت‌دل است و نوري براي شناخت ندارد؟) پس واي بر کساني که دل‌هايشان از اينکه ياد خدا کند سخت شده است! اينان در گم‌راهي آشکارند» (زمر: 22).

    بنابراين، پليدي‌ها و آلودگي‌هاي نفساني، مانع شناخت حقيقي و عامل گم‌راهي انسان محسوب مي‌شوند. ازهمين‌رو، قرآن خودخواهي، تکبر و پي‌روي از هواس نفس را از جمله موانع شناخت و هدايت معرفي مي‌کند (جاثيه: 23و31؛ اعراف: 40) که طبعاً با از ميان رفتن اين‌گونه رذايل اخلاقي، بستر لازم و آمادگي قلبي براي کسب و پذيرش معرفت و در نتيجه، رهايي از گم‌راهي ايجاد مي‌شود. همان‌گونه که پيش‌تر در مبحث «عقلانيت» نيز بيان شد، اين موضوع ناظر به ارتباط تنگاتنگ ميان دو حوزة ‌شناختي و عاطفي است و در واقع، مي‌توان براي شناخت و معرفت، پايه‌اي عاطفي نيز در نظر گرفت. امام علي† در اين باره مي‌فرمايند: «کسي که نفسي بزرگوار دارد عواطفش افزون مي‌شود، و آن کس که عواطفش افزون باشد شناخت و دانسته‌هايش افزون مي‌شود» (تميمي آمدي، 1384، ج 5، ص240).

    ازاين‌رو، با توجه به اهميت و جايگاه عواطف در امر شناخت، انتظار مي‌رود که محبت‌ورزي به ديگران و نوع‌دوستي نيزـ به‌عنوان عواطف عالي انساني‌ـ واجد نقش کليدي و زمينه‌ساز دانش و معرفت باشد. به همين سبب گفته مي‌شود که يکي از رسالت‌هاي تربيت معنوي، توليد نوعي از دانش است که مي‌توان آن را «دانش عشق‌بنيان» ناميد. اين رويکرد به اين موضوع اشاره دارد که دوست داشتنِ ديگران را بايد آموخت و سپس آن را به کار گرفت. در واقع، تا وقتي نوعي همدلي با هستي پيدا نشود، راه به درک رمز و رازهاي آن باز نمي‌شود (صفايي مقدم، 1390). بنابراين، نوع‌دوستي مي‌تواند افقي به گستردگي بي‌نهايت در برابر انسان قرار دهد که بر اساس آن، افراد با در نظر گرفتن ويژگي «کليت» براي هستي، با عبور از قلمرو کثرت، پاي در عالم وحدت و يگانگي مي‌گذارند و خود را با جهان هستي و همة مخلوقات ـ از جمله همنوعان ـ در پيوند و هماهنگي مي‌بينند. اين احساس پيوند و يگانگي مي‌تواند به برداشته شدن حجاب‌ها و در نتيجه، شناخت و درک بهتر و عميق‌تر جهان هستي بينجامد، و از سوي ديگر، هرقدر بر ميزان اين درک و فهم از «کليت» و يگانگي در انسان افزوده گردد، ميزان حس تعلق و نوع‌دوستي نيز در او افزايش مي‌يابد.

    علاوه بر اين، از منظر عرفان اسلامي، عشق به همنوعان مقدمه و سرآغاز عشق و معرفت الهي محسوب مي‌شود (ر.ك: شمشيري، 1385). به بيان ديگر، نوع‌دوستي زمينه و بستر لازم را براي شناخت خدا و حرکت در مسير قرب الي الله فراهم مي‌سازد. شايد به همين سبب باشد که پيامبر اکرمˆ برخلاف مسلک‌ها و افرادي که عزلت‌گزيني و دوري جستن از مردم را از مقدمات و شرايط تقرب به خدا مي‌دانند، کسي را که دايم به دنبال خدمت‌گزاري به عموم مسلمانان و رسيدگي به امور آنان نباشد اصولاً از دايرة اسلام خارج مي‌دانند (اشاره به حديث نبوي: من اصبح ولم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم). اين امر حاکي از آن است که نوع‌دوستي و خدمت به بندگان خدا پيش‌شرط و مقدمة شناخت خدا (اسلام آوردن) است. ازآن‌رو که اسلام آوردن نيز پيش‌شرط و مقدمة تقرب به ذات الهي است، بنابراين، مي‌توان نتيجه گرفت که نوع‌دوستي و خدمت به بندگان خدا از ملزومات و شروط اولية تقرب به پروردگار محسوب مي‌شود.

    با عنايت به مطالب بيان شده، مي‌توان گفت: گزينش نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف واسطه‌اي در جهت نيل به هدف غايي در تربيت اسلامي (تقرب الهي) از حمايت اصول حاکم بر شناخت‌شناسي اسلام برخوردار است.

    د. از منظر ارزش‌شناسي اسلام

    يکي از ويژگي‌هاي اصلي انسان «جنبة اجتماعي» اوست. بخش اعظم دستورها و قوانين اسلام نيز جنبة اجتماعي دارد و ناظر به چگونگي روابط و تعاملات انسان‌ها با يکديگر است. در نگرش اسلامي، جنبة اجتماعي انسان امري حقيقي است و نه اعتباري. در همين زمينه، امام سجاد‌† مي‌فرمايند: «هيچ کس احساس بي‌نيازي از مردم نمي‌كند، مگر آنکه ديگران محتاج او مي‌شوند» (عمادزاده، 1338، ص 409). ازآن‌رو که تربيت عملي اخلاقي به‌شمار مي‌رود، چگونگي روابط ميان همنوعان و به‌طور کلي، مقولة اخلاق در تربيت اسلامي از اهميت خاصي برخوردار است. اصولاً هدف از بعثت پيامبران و بزرگ‌ترين رسالت تربيتي آنان نيز تکميل فضايل و مکارم اخلاقي بوده است. به بيان ديگر، مقصود از نزول وحي آن بوده که افراد پس از شناخت ارزش‌هاي الهي، آنها را به منصّة ظهور رسانده، عامل به ارزش‌ها شوند. ارزش‌هاي تأييد شده از سوي اسلام، ارزش‌هاي مبتني بر فطرت الهي انسان هستند. ارزش‌هاي مبتني بر فطرت نيز به سبب تغييرناپذيري فطرت انسان (روم: 30)، ارزش‌هايي لايتغير و جاودان محسوب مي‌شوند.

    همان‌گونه که قبلاً در مبحث فطرت بيان شد، نوع‌دوستي نيز يکي از گرايش‌هاي اصيل فطرت آدمي به‌شمار مي‌رود و بنابراين، پايدار و واجد ارزش است. علاوه بر اين، سود رساندن به مردم و احسان به آنان‌ـ في‌نفسه‌ـ ارزشمند است؛ زيرا رسول خداˆ محبوب‌ترين افراد را نزد خداي متعال، کسي مي‌داند که به مردم سود بيشتري مي‌رساند (کليني، بي‌تا، ج3، ص 239). قرآن کريم نيز احسان و نيکوکاري را عامل محبوبيت در پيشگاه خداوند برشمرده است (مائده:93). انسان نيکوکار با آگاهي از اينکه محبوب خداوند است و عمل نيک او نسبت به خلق، رضايت خالق را فراهم ساخته است، متقابلاً شيفتگي و محبت زيادي نسبت به خدا و بندگان او پيدا مي‌کند و با شوق و شعف، اين محبت‌ورزي را به صورت عملي و در صحنة اجتماعي در قالب سنت‌هاي پسنديده و ارزشمندي همچون وقف، نذر، صدقه، زکات، انفاق، اطعام، احسان و قرض‌الحسنه‌ـ که همگي از مصاديق بارز رفتارهاي نوع‌دوستانه و مورد تأکيد فراوان آموزه‌هاي اسلامي است ـ بيش از پيش متجلي مي‌سازد. انسان نيکوکار مي‌داند که طرف معاملة او خداست و بر اساس نگرش اسلامي، کمک و ياري او پيش از آنکه به دست نيازمندان برسد، در دست محب و محبوب حقيقي (خدا) قرار مي‌گيرد.

    در مجموع، به سبب سازگاري نوع‌دوستي با فطرت الهي انسان از يک سو، و با توجه به نقش و اهميت احسان و نيکوکاري در جلب محبت و رضايت الهي از سوي ديگر، و همچنين پيوند نوع‌دوستي با بسياري از ارزش‌هاي اسلامي از قبيل تعاون، گذشت، ايثار و برادري، مي‌توان گفت: تحقق نوع‌دوستي در جامعه، زمينه و بستري فراهم مي‌کند که در آن، حرکت در مسير ارزش‌ها و قرب الي الله بيش از پيش هموار مي‌گردد.

    جمع‌بندي و نتيجه‌گيري

    بر اساس آنچه گفته شد، اسلام مسالمت‌جويي و عدالت‌ورزي را پاية الگوي ارتباط حداقلي ميان انسان‌ها قرار داده است، اما ابرار (نيکوکاران) را به امري فراتر از آن فراخوانده و خواهان ياري‌رساني، احسان و محبت‌ورزي آنان به بندگان خدا شده است. انسان‌ها به حکم وجود خويشاوندي ميان خود و ديگران، داراي گرايش‌هاي فطري نوع‌دوستانه هستند که انتظار مي‌رود پرورش اين گرايش‌ها بتواند نقش مهمي در رشد شخصيت افراد و توسعة وجودي آنان ايفا کند و از اين طريق، منجر به بهبودي و اعتلاي حيات فردي و جمعي انسان‌ها در ابعاد و وجوه گوناگون گردد. تربيت اسلامي نيز، که بر فطرت و باورهاي بنيادين ديني (همچون توحيد و هدفمندي خلقت) مبتني است، به دنبال آن است که علاوه بر رشد جنبه‌هاي اصيل شخصيت و ايجاد آرامش، همبستگي و صميميت در جامعه، راه رسيدن به سعادت و تقرب به ذات حق را هموارتر سازد.

    يافته‌هاي تحقيق حاضر، که از تحليل و بررسي مباني هستي‌شناسي، انسان‌شناسي، معرفت‌شناسي و ارزش‌شناسي اسلام به دست آمده‌ است، از نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف واسطه‌اي در تربيت اسلامي در جريان نيل به هدف غايي (قرب الي الله) حمايت مي‌کند. بر اين اساس، اهم گزاره‌ها و نتايج حاصل از بررسي مباني اسلامي نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف تربيتي عبارت است از:

    1. هستي بر پاية لطف و محبت سامان يافته و اصولاً خلقت، حاصل مهرورزي خداي متعال است.

    2. بر اساس اصل «توحيد» در اسلام، يک فردِ رشد يافته با در نظر گرفتن ويژگي «کليت» و يکپارچگي براي هستي، ميان خود و افراد ديگر، نوعي يگانگي و عدم جدايي احساس مي‌کند و در نتيجه، منافع و سرنوشت خود را جدا از منافع و سرنوشت ديگران نمي‌بيند.

    3. انسان به سبب برخورداري از روح الهي، از يک سو، ذاتاً ارزشمند است، و از سوي ديگر، در مسير قرب الي الله بايد اسماء و صفات الهي (از جمله محبت‌ورزي) را، که در وجودش به وديعه نهاده شده، متجلي سازد.

    4. پذيرش اصل «اشتراک در خلقت» موجب مي‌شود تا بيگانگي‌ها و جدايي‌ها جاي خود را به آشنايي و مهرورزي بدهد و ازاين‌رو، تفاوت‌هاي ظاهري، قومي و نژادي مانع اقدامات نوع‌دوستانه نمي‌گردد.

    5. به سبب برخورداري آدمي از فطرت و عقل، انسان به‌طور ذاتي و تکويني به نوع‌دوستي گرايش دارد و آن را تحسين مي‌کند. دين اسلام نيز با تأييد و تأکيد بر فطرت و عقل، از نوع‌دوستي به‌عنوان يک هدف، که مي‌تواند در خدمت نيل به هدف غايي در تربيت اسلامي (قرب الي الله) باشد، حمايت مي‌کند.

    6. در سنّت اسلامي، اصالت از آنِ صلح و دوستي است. ازاين‌رو، جنگِ مشروع و مجاز جنگي است که در راه رضاي خداوند باشد و نه بستري براي ارضاي انگيزه‌هاي شخصي و کينه‌توزانه.

    7. با توجه به ارتباط حوزه‌هاي عاطفي و ‌شناختي و تأييد آن از سوي اسلام، نوع‌دوستي و همدلي با ديگران مي‌تواند زمينة معرفت و شناخت بيشتر و عميق‌تر نسبت به کل هستي و خالق آن را فراهم كند و بالطبع، زمينه‌ساز قرب بيشتر به خداوند باشد.

    8. علاوه بر فطري بودن نوع‌دوستي، ازآن‌رو که در نگرش اسلامي، نيکوکاري و احسان به بندگان خدا از عوامل جلب محبت و رضايت حق تعالي محسوب مي‌شود، نوع‌دوستي امري‌ـ في‌نفسه ـ ارزشمند است. بنابراين، يک مسلمان نيز با نيت قرب الي الله و جلب محبت و رضايت خداوند، به ياري نيازمندان شتافته، اقدامات نوع‌دوستانه را به مثابة ارزش تلقي مي‌کند.

    در نتيجه و بر اساس مطالب گفته شده، با استفاده از مباني هستي‌شناختي، انسان‌شناختي، معرفت‌شناختي و ارزش‌شناختي اسلام، مي‌توان به جايگاه و اهميت مقولة نوع‌دوستي در تربيت اسلامي پي برد و از آن به‌عنوان يک هدف تربيتي حمايت کرد.

    تحقق نوع‌دوستي در جوامع مسلمان، علاوه بر تسهيل و هموارسازي مسير حرکت به سمت قربِ بيشترِ الهي، نقش مهمي نيز در ارائة چهره رحماني اسلام و خنثا‌سازي طرح اسلام‌هراسي دارد که از سوي دشمنان طراحي شده است.

     

     

    References: 
    • نهج البلاغه، 1379، ترجمه محمد دشتي، قم، مؤسسه تحقيقاتي اميرالمؤمنين.
    • ابوزيد، نصر حامد، 1387، چنين گفت ابن عربي، ترجمه محمد راستگو، تهران، نشر ني.
    • ازمن، هوارد ا. و کراور، ساموئل ام.، 1387، مباني فلسفي تعليم و تربيت، ترجمه غلامرضا متقي‌فر و همکاران، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • اعواني، غلامرضا و همكاران، 1389، «انسان کامل به روايت ابن‌عربي»، انديشه ديني، پياپي 34، ص160–135.
    • امين‌زاده، محمد‌رضا، 1376، فرهنگ تعليم و تربيت اسلامي، قم، در راه حق.
    • باقري، خسرو و همكاران، 1389، رويکردها و روش‌هاي پژوهش در فلسفه تعليم و تربيت، تهران، پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي.
    • باقري، خسرو، 1383، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ج 1، تهران، مدرسه.
    • بختيار نصرآبادي، حسن‌علي و رضاعلي نوروزي، 1382، راهبردهاي جديد آموزشي در هزاره سوم، ج 1، قم، سماء قلم.
    • بردستاني، عذرا، 1383، بررسي تأثير باورهاي مذهبي بر رفتار نوع‌دوستانه و سازگاري تحصيلي دانش‌آموزان سال آخر دوره متوسطه، پايان‌نامه منتشر نشده کارشناسي ارشد رشته روان‌شناسي تربيتي، شيراز، دانشگاه شيراز.
    • بهشتي، سعيد و محمدعلي افخمي اردکاني، 1386، «تبيين مباني و اصول تربيت اجتماعي در نهج البلاغه»، تربيت اسلامي، سال دوم، ش 4، ص39–8.
    • تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، 1384، غرر الحکم و درر الکلم، شرح جمال‌الدين محمد خوانساري، تهران، دانشگاه تهران.
    • جعفري، محمدتقي، 1360، شناخت از ديدگاه علمي و از ديدگاه قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1389، «فطرت در آينه قرآن»، انسان‌پژوهي ديني، سال هفتم، ش 23، ص5-28.
    • حسيني بهشتي، سيد‌محمد و همكاران، 1390، شناخت اسلام، تهران، نشر بقعه، بنياد نشر آثار و انديشه‌هاي شهيد آيت‌الله دکتر بهشتي.
    • دورکهايم، اميل، 1360، فلسفه و جامعه‌شناسي، ترجمه فرحناز خمسه‌اي، تهران، چاپخانه فرهنگ و آموزش عالي.
    • سعدي، مصلح‌الدين عبدالله، 1376، گلستان سعدي، چ ششم، تهران، پيام محراب.
    • شريعتمداري، علي، 1391، جامعه و تعليم و تربيت، تهران، اميرکبير.
    • شريعتي، علي، 1356، جامعه‌شناسي اديان، تهران، حسينيه ارشاد.
    • شعباني، زهرا، 1393، «تبيين مدل نوع‌دوستي خيرين مدرسه‌ساز در ده سال اخير (1390- 1380)»، تربيت اسلامي، سال نهم، ش 19، ص101-73.
    • شمشيري، بابک، 1385، تعليم و تربيت از منظر عشق و عرفان، تهران، طهوري.
    • صفايي مقدم، مسعود، 1390، «مطالعه تحليلي نهضت معنويت‌گرايي و ارائه رويکردي براي آموزش عالي معنويت‌گرا: رويکردي اخلاق بنيان»، راهبرد فرهنگ، ش 12 و13، ص110-87.
    • ـــــ ، 1388، مباني تربيت از نگاه امام سجاد، اهواز، نشر رسش.
    • صفايي‌مقدم، مسعود و همكاران، 1385، «بررسي اصل عقلانيت در منابع اسلامي و استلزامات تربيتي آن»، علوم تربيتي و روان‌شناسي دانشگاه شهيد چمران اهواز، دوره سوم، سال سيزدهم، ش 4، ص 29-1.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه.
    • عمادزاده، حسين، 1338، زندگاني امام چهارم حضرت امام زين‌العابدين، تهران، نشر محمد.
    • فقيه، نظام‌الدين، 1376، سريان عشق در هستي، شيراز، نويد.
    • فقيهي مقدس، نفيسه، 1389، «مباني فلسفي صلح‌گرايي از نظر اسلام»، حکومت اسلامي، سال پانزدهم، ش 3، ص157-178.
    • قائمي، علي، 1378، زمينه تربيت، تهران، اميري.
    • کليني، محمد بن ‌يعقوب، بي‌تا، اصول کافي، ترجمه سيدجواد مصطفوي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت.
    • مجلسي، محمدباقر، 1376، بحار الانوار، تهران، مکتبه الاسلاميه.
    • مطهري، مرتضي، 1374، مجموعه آثار، قم، صدرا.
    • ـــــ ، 1368، مسئله شناخت، قم، صدرا.
    • ـــــ ، 1388، انسان و ايمان، قم، صدرا.
    • منظري توکلي، عليرضا، 1383، تدوين فلسفه تعليم و تربيت اسلامي بر مبناي فطرت، رساله منتشر نشده دکتري در رشته فلسفه تعليم و تربيت، شيراز، دانشگاه شيراز.
    • مولوي، جلاالدين محمد، 1372، مثنوي معنوي، تهران، زوار.
    • ميلر، جان. پي، 1380، آموزش و پرورش و روح: به سوي يک برنامه درسي معنوي، ترجمه نادرقلي قورچيان، تهران، فراشناختي انديشه.
    • هاشمي، سيدجلال، 1388، بررسي همزيستي مسالمت‌آميز به مثابه هدفي تربيتي و بازتاب آن در کتاب‌هاي درسي مقطع متوسطه آموزش و پرورش ايران، رساله منتشر نشده دکتري در رشته فلسفه تعليم و تربيت، اهواز، دانشگاه شهيد چمران.
    • همتي، ابراهيم، 1389، «مراتب ايثار و نوع‌دوستي»، کيهان، ش 19829، ص 6.
    • Hockenbury, D. H. ; Hockenbury, S. E. (2007). Discovering Psychology. New York: Worth Publishers.
    • Keen, S. (2012). "Altruism Makes a Space for Empathy". http://www.branchcollective.org
    • Scott, N., Seglow, J. (2007). Altruism. New York: Mc Graw Hill.
    • Staub E.(1974). "Helping a distressed person:Social,Personality and Stimulus determinants ".Advanced in Experimental Social Psychology,7,p.293-341.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رازقی، علیرضا، ولوی، پروانه، مرعشی، سیدمنصور، صفائی مقدم، مسعود.(1395) بررسی تحلیلی مبانی اسلامی نوع‌دوستی به‌عنوان یک هدف تربیتی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8(1)، 5-24

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیرضا رازقی؛ پروانه ولوی؛ سیدمنصور مرعشی؛ مسعود صفائی مقدم."بررسی تحلیلی مبانی اسلامی نوع‌دوستی به‌عنوان یک هدف تربیتی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8، 1، 1395، 5-24

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رازقی، علیرضا، ولوی، پروانه، مرعشی، سیدمنصور، صفائی مقدم، مسعود.(1395) 'بررسی تحلیلی مبانی اسلامی نوع‌دوستی به‌عنوان یک هدف تربیتی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8(1), pp. 5-24

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رازقی، علیرضا، ولوی، پروانه، مرعشی، سیدمنصور، صفائی مقدم، مسعود. بررسی تحلیلی مبانی اسلامی نوع‌دوستی به‌عنوان یک هدف تربیتی. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8, 1395؛ 8(1): 5-24