اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال هفتم، شماره دوم، پیاپی 14، پاییز و زمستان 1394، صفحات 49-67

    نقد و بررسی دلالت های تربیتی انسان شناسی برتراند راسل بر اساس دیدگاه محمدتقی جعفری

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ علی دهقان زاده بغداد اباد / دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت (اسلامی) ـ دانشگاه شهید باهنر کرمان / adehghanzadeh51@yahoo.com
    سیدحمیدرضا علوی / عضو هیئت علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان / hralavi@uk.ac.ir
    مراد یاری دهنوی / عضو هیئت علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان / myaridehnavi@uk.ac.ir
    مسعود اخلاقی / عضو هیئت علمی دانشگاه شهید باهنر کرمان / masoud.akhlaghy@gmail.com
    چکیده: 
    بازخوانی و توجه به آراء صاحب نظران و دانشمندانی که در حوزه های گوناگون، از جمله انسان شناسی مطالعات عمیقی داشته و در زمینه‌ی تعلیم و تربیت نیز آراء قابل تأملی ارائه داده اند امری ضروری به نظر می رسد. در این پژوهش کیفی که به روش «توصیفی ـ تحلیلی» انجام گرفته، نکات مهمی در زمینه‌ی انسان شناسی برتراند راسل ذکر و سپس دلالت های تربیتی انسان شناسانه‌ی او بر اساس دیدگاه محمدتقی جعفری نقد و بررسی شده است. مطابق دیدگاه علامه جعفری، حیات انسان تنها به دو قلمرو فردی (لذت و الم شخصی) و فرافردی محدود نمی شود، بلکه از قلمرو سومی به نام «کمال و تعالی» نیز برخوردار است؛ قلمروی مهمی که در دیدگاه راسل جایگاهی ندارد. نتایج تحقیق نشان می دهد که با وجود این تفاوت و دیگر تفاوت های اساسی در جهت گیری های کلی انسان شناسانه‌ی این دو فیلسوف، برخی از اهداف واسطی و اصول و روش های تربیت از دیدگاه راسل به سبب آنکه سعادت فردی و اجتماعی بشر در دنیا را هدف گرفته، بر اساس دیدگاه علامه جعفری، که حیات طیبه‌ی طبیعی و دنیوی را مقدمه‌ی حیات معقول می داند، تأیید شده، اما ناکافی است. اصل «لزوم تربیت»، اصل «تطبیق تربیت بر غرایز»، و اصل «نافع بودن تربیت» از جمله‌ی این اصول است. نکات غیرقابل تأییدی نیز در آراء تربیتی راسل وجود دارد؛ از جمله نقش هنر در تربیت، اصل «شک گرایی صرف» و اصل «تفوق مشارکت بر رقابت». همچنین مشخص گردید بیشتر نقد های وارد شده بر دیدگاه راسل مربوط به آن بعد از حیات انسان و تربیت اوست که به سبب انکار خدا و معنویت یا تردید در آن از سوی راسل، در آراء تربیتی وی مغفول مانده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critique of Bertrand Russell’s Anthropological Educational Arguments in the Light of Allamah Mohammad Taqi Ja’fari’s View
    Abstract: 
    It is, perhaps, necessary to consider the views of the thinkers and scientists who have conducted in-depth research works in different fields including anthropology and offered remarkable views about education. In this qualitative research in which a ‘’descriptive-analytical’’ method, some important notes of Bertrand Russell’s anthropology are expounded and then his anthropological and educational arguments are discussed and criticized in the light of the view of Allamah Mohammad Taqi Ja’fari. According to Allamah Mohammad Taqi Ja’fari’ views, human life is not limited to two domains: individual ‘’pleasure and pain) and trans-individual, rather it has third domains, that is,’’ perfection and sublimity’’, which is an important domain that has no place in Russell’s theory. The results of research show that, despite this difference and other basic differences between these two philosophers about the general anthropological orientations, Allamah Mohammad Taqi Ja’fari, who considers the natural agreeable life and material life as an introduction to a healthy life, holds that some of the intermediate targets and principles and methods of put forward by Russell education are verified but they are not sufficient because they consider personal and social welfare a man’s aim in this world. Among these principles are the principle of ’’ necessity of education’’, the principle of ‘’ conformity of education with instincts” and the principle of ‘’profitability of education’’. Also, controversial points are found in Russell’s educational views, such as the role of art in education, the principle of ‘’ absolute’s skepticism’’ and the principle of ‘’the precedence of participation over competition’’. It is also clear that most of the criticisms are directed to Russell’s view about man’s afterlife and man’s education, to which he takes no notice, because of his unbelief in and doubts about God and spirituality
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

    مقدمه

    اهميت بررسي تأثير ديدگاه انسان‌شناسي بر آراء تربيتي بر کسي پوشيده نيست. اين اهميت ازآن روست که به گفتة نصيري، تعليم و تربيت فرايند انسان‌سازي است و بنابراين، بايد ابتدا انسان را شناخت تا بتوان او را آن‌گونه که شايسته است، تربيت کرد (نصيري، 1383، ص39). باقري نيز ضمن تلقي انسان به منزلة سنگ‌بناي هر نظام تربيتي، بر اين باور است که براي متحول ساختن آدمي، به داشتن توصيف و تصويري از انسان نياز است (باقري، 1388، ص‌15). شايد به همين علل باشد که موضوع شناخت انسان قرن‌هاست در کانون توجه بسياري از انديشمندان قرار گرفته است، به گونه‌اي که مي‌توان براي انسان‌شناسي، تاريخ و سابقه‌اي به درازاي تفکر متصور شد.

    در موضوع انسان و مسائل گوناگون مربوط به حيات او، دو رويکرد کلي را مي‌توان در نظرات انديشمندان و فلاسفة بزرگ به وضوح شناسايي كرد:

    گروهي معتقدند: اگر انسان بتواند زندگي خود را در چارچوب انسان و طبيعت تفسير کند و از عهدة توجيه تمام موضوعات و سؤالات مربوط به جهان و انسان برﺁيد ديگر نيازي به مسائل بالاتر (همچون مسائل ماوراي طبيعي، خداوند و تشخيص بايستگي‌ها) نخواهد داشت.

    در مقابل، گروهي ديگر در طول تاريخ بر اين عقيده بوده‌اند که تفسير زندگي بدون توجه به ماوراي طبيعت امکان‌پذير نيست. اين گروه از فلاسفه، که بيشتر فلاسفة الهي هستند، بر اين باورند: مادام که در تفسير نظم و جمال هستي، استناد ﺁن دو به علت‌العلل ناديده گرفته شود، هيچ‌يک از تحقيقات و کاوش‌هاي بشري دربارة نظم و روابط حاکم بر جهان هستي و انسان به جايي نخواهد رسيد، بلکه در بهترين حالت، تنها معلومات ناقص و گسيخته‌اي از برخي ريشه‌هاي ﺁنها را نمايان خواهند ساخت.

    برتراند راسل و محمدتقي جعفري را مي‌توان‌ـ به ترتيب‌ـ نمايندة هر يک از دو ديدگاه مزبور در دوران معاصر دانست. از يک‌سو، راسل با نفي ماوراي طبيعت يا ابراز شک در ﺁن و با تمسک به روش «تحليلي يا جزء‌نگر» و يافته‌هاي علم، سعي در تفسير هستي و حيات انسان بدون اشاره به وجود و حضور خداوند دارد. از ديد او (ر.ك: جعفري، 1392ـ الف)، توجه به فاعل و صانع کل هستي هيچ توضيحي دربارة واقعيات هستي نمي‌دهد و حتي ممکن است مانع پيشرفت علم نيز بشود.

    در سوي ديگر، محمدتقي جعفري با اعتقاد به فرهنگ مشترک بشري، روش فکري ترکيبي و کل‌نگر را به جاي روش صرفاً تحليلي برگزيده و با تمسک به گزاره‌هاي ديني در کنار گزاره‌هاي علمي و تجربي، معتقد است: نفي معرفت متافيزيکي به نفي واقعيت موجود و شکست تلاش‌ها در ارائة نظام منسجمي از جهان‌بيني مي‌انجامد؛ زيرا به عقيدة او، حقايق جهان هستي وابسته به يكديگر هستند و بدون واقعيت موجود اعلا (خداوند)، قابل تفسير و توجيه نيستند (همان، ص82). همين تفاوت‌ها در رويکرد فلسفي و معرفت‌شناسي راسل و جعفري است که جعفري را با وجود هم‌نظر بودن با راسل در برخي زمينه‌ها، وي را در جايگاه منتقد او قرار داده است. طبيعي است که چنين اختلافي در نوع نگاه به هستي و روش معرفت‌شناسي، نگاه متفاوت به انسان و همچنين آراء و پيامدهاي تربيتي خاص خود را به دنبال داشته باشد.

    پژوهش حاضر به هدف شناسايي دلالت‌هاي تربيتي انسان‌شناسانة برتراند راسل و سپس نقد آنها بر اساس ديدگاه علامه محمدتقي جعفري به عنوان ديدگاه معيار انجام گرفت تا نکات صحيح و قابل تأييد در آراء راسل از نکات غيرقابل تأييد در ديدگاه وي شناسايي و تفکيک گردند. در اين زمينه، دو سؤال اساسي مطرح گرديد: 1. دلالت‌هاي تربيتي انسان‌شناسانة برتراند راسل کدامند؟ 2. بر اساس ديدگاه علامه جعفري، چه انتقادهايي بر اين دلالت‌ها وارد است؟

    روش تحقيق در پژوهش حاضر، روش «توصيفي‌ـ تحليلي» است که در ﺁن، پس از توصيف مفاهيم مطمح نظر در پژوهش، اين مفاهيم تحليل و نقد شد. در شيوه‌هاي پردازش اطلاعات نيز از استدلال، استنتاج و روش «استعلايي» استفاده گرديد.

    پيشينة پژوهش

    در بررسي پيشينة پژوهشي تحقيق حاضر، پژوهشي که به نقد ﺁراء و انديشه‌هاي تربيتي اين دو فيلسوف توجه كرده باشد، مشاهده نشد، اما برخي تحقيقات راجع به انديشه‌هاي فلسفي‌ـ تربيتي راسل و جعفري در داخل و خارج کشور انجام گرفته است. طالب‌زاده، ميرلو و موسوي (1390) در پژوهشي دربارة انديشه‌هاي تربيتي راسل، هدف‌هاي اصلي تعليم و تربيت از ديدگاه وي را پرورش روح علمي در بعد فردي و شهرونداني ﺁزاد و منضبط در بعد اجتماعي معرفي نموده‌اند. نتايج تحقيق وجداني و ساجدي (1393) در باب تفکر انتقادي از منظر برتراند راسل نيز نشان مي‌دهد که از ديدگاه راسل، تفکر انتقادي تنها يک امر سلبي نيست، بلکه مشتمل بر مجموعه‌اي از مهارت‌ها، منش‌ها و نگرش‌هاست. بر اساس نتايج تحقيق وودهاوس (1983)، ﺁنچه از نظر راسل در تربيت کودکان بااهميت تلقي مي‌شود، ﺁزادي کودک براي قضاوت فردي درخصوص مسائل عقلاني و اخلاقي است. استاندر (1974) نيز در پژوهش خود، اين ادعاي راسل، که ﺁموزش مدرسه‌اي در بسياري از مواقع ذهنيت توده‌اي به همراه جزم‌انديشي و تعصب را ترغيب مي‌کند، در کانون توجه قرار داده، ابراز مي‌دارد: چنين ذهنيتي مهم‌ترين مانع بر سر راه نقادي ذهن است.

    از سوي ديگر، مهدي‌فر (1381) در پايان‌نامة خود، با موضوع «حيات معقول از ديدگاه محمدتقي جعفري» به اين نتايج دست يافت که از ديدگاه علامه جعفري، حيات انساني بايد به‌طور صحيح توجيه و تفسير گردد و دو قلمرو ﺁن، بايد در همة ابعاد هماهنگ و همسان شود. نتايج پژوهش رضا‌زاده و رحماني اصل (1392) نيز نشان داده است که از نظر جعفري، زيستن در حيات معقول و معنادار همان زيستني است که در ﺁن، انسان از خود طبيعي‌اش فاصله مي‌گيرد و به حوزة خود حقيقي‌اش وارد مي‌شود. بر اساس نتايج تحقيق حيدري (1385)، از نگاه علامه جعفري، انتقال از حيات معمول به حيات معقول، از طريق دو روش مهم، يعني علم و دين امکان‌پذير است. نتايج تحقيق نصري (1389) نيز با موضوع «مراتب نفس»، نشان مي‌دهد که در ديدگاه علامه جعفري، شناسايي ويژگي‌هاي روح و کارکردهاي مغز و ارتباط اين دو با يکديگر در انسان‌شناسي اهميت بسزايي دارد. بررسي محتوايي تحقيقات انجام گرفته در زمينة انديشه‌هاي اين دو فيلسوف نشان مي‌دهد که برخي از ﺁنها با نگاهي جزء‌نگر، تنها به بررسي بخشي از ﺁراء فلسفي يا تربيتي اين دو شخصيت به صورت مجزا پرداخته‌اند و در نتيجه، نمي‌توان ارتباطي منطقي بين ديدگاه فلسفي و آراء تربيتي آنها ترسيم نمود. درخصوص برخي ديگر از اين تحقيقات، پژوهشگران با صرف‌نظر کردن از نقد افکار و ﺁراء، تنها به شرح بيشتر انديشه‌هاي اين دو متفکر پرداخته‌اند. پژوهش حاضر با اتخاذ رويکردي انتقادي، درصدد است تا حد ممکن اين دو ايراد را برطرف سازد.

    رويکرد راسل به انسان‌شناسي

    برتراند راسل به سبب اعتماد و اتکايي که به علم (تجربي) دارد، رويکردي علمي به انسان‌شناسي اتخاذ نموده است و به همين سبب، در توصيف انسان، از نظرية «تکامل»، زمين‌شناسي و باستان‌شناسي جديد و ديدگاه‌هاي دانشمنداني همچون داروين، پاولف و ديگر روان‌شناسان بهره فراوان برده است. اين وابستگي عميق سبب شده است تا در موارد مهم بسياري، همچون تقابل جسم (ماده) و ذهن، جبر و اختيار يا وجود روح در انسان، به سبب تغيير مداوم در يافته‌هاي علم، به‌ويژه در فيزيک و روان‌شناسي، ديدگاه او ديدگاهي مضطرب و مشوش و حتي متناقض به نظر برسد. ازاين‌رو، در ادامه، تنها به نمونه‌هايي از عناصر انسان‌شناسي راسل اشاره خواهد شد که در ديدگاه وي از ثبات نسبي برخوردار است.

    نگاهي گذرا به عناصر اصلي انسان‌شناسي برتراند راسل

    1. انسان موجودي خودپيداست و خالقي ندارد

    به باور راسل، طبيعت (بدون خدا) در حرکت پرفراز و نشيب فيزيکي و پرشتاب خود، در پهنة فضاي بيکران، سرانجام کودکي را به وجود ﺁورد که مقهور قدرت اوست. از ديدگاه راسل، انسان محصول عللي است که خود اين علل هيچ تصوري از هدف نهايي خود ندارند و منشأ تمامي اميد‌ها، عقايد و رشد انسان چيزي جز کنار هم آمدن اتفاقي اتم‌ها نيست (راسل، 1903، ص2).

    2. انسان منفعت‌طلب است

    راسل معتقد است: انسان موجودي است جبراً منفعت‌خواه که جز در پي سود خودش نيست و بنابراين، به دنبال آن است که فعاليت‌هايش ـ ولو از جنبة خاصي‌ـ براي حياتش نافع باشد و به هدفي منتهي گردد (راسل، 1355، ص33).

    3. طبيعت اولية انسان خنثاست

    راسل دربارة طبيعت انسان‌ها، معتقد است: طبيعت انسان نه نيک است و نه شر. به عقيدة راسل، کودکان هنگام به دنيا ﺁمدن، نه خوبند و نه بد، بلکه با مقداري عکس‌العمل به دنيا ميﺁيند و ﺁمادگي انسان براي شريف شدن همان‌قدر است که براي جاني و بدکار شدن (همان، ص26).

    4. انسان محور هستي است، اما حياتش هدفمند نيست

    راسل به موازات اينکه هستي و در نتيجه، انسان را خودپيدا، بي‌معنا و بدون خدا يا خالقي حکيم توصيف مي‌كند (همان، ص33)، انسان را محور هستي برمي‌شمارد که مي‌تواند همه‌چيز را تحت تأثير وجود خود قرار دهد. مطابق اين ديدگاه، حيات انسان نيز، که بخش کوچکي از هستي است، نمي‌تواند به خودي خود معنادار و واجد هدف غايي از پيش تعيين شده‌اي باشد. به همين سبب، وي معتقد است: انسان‌ها بايد اهداف و ايده‌آل‌هاي زندگي خويش را خود انتخاب كنند و به سرانجام رسانند (راسل، 1903، ص3).

    5. غرايز و انگيزه‌ها اساس فعاليت‌هاي انسان را تشکيل مي‌دهند

    مطابق ديدگاه راسل (1340، ص5)، تمام زندگي انسان‌ها بر اساس تعداد مشخصي از غرايز و انگيزه‌هاي ابتدايي بنا شده است، به گونه‌اي که هيچ بخشي از انسان وجود نداردـ از عقل گرفته تا فضيلت يا هر چيز ديگرـ که بتواند زندگي و ترس‌ها و اميدهاي او را به خارج از قلمرو اين انگيزه‌ها و غرايز ابتدايي بکشاند.

    6. انسان واجد حس موجود برين است

    راسل به نقل از اگنر (1389، ص66) معتقد به وجود حس «موجود برين» براي انسان است؛ حسي که سبب مي‌شود انسان فراتر از خود برود و فراشخصي نيز بينديشد. اما به اعتقاد وي، اين حس انسان با استفاده از توجه به خانوادة خود و يا ديگر مردم در اجتماع اشباع مي‌گردد و نيازي به اعتقاد و توجه به وجود عالي ديگري مانند خدا ندارد.

    7. انسان موجودي ذاتاً اجتماعي است

    به عقيدة راسل (1961، ص5)، بشر حيواني است اجتماعي که به خاطر نفع شخصي‌اش اجتماعي شده، اما نه به آن درجه که مورچگان و زنبورها هستند؛ زيرا طبيعت آنها اعمال هرگونه اقدامي خلاف اجتماع را اقتضا نمي‌کند، اما دربارة بشر اين‌گونه نيست.

    8 . ارزش انسان به خاطر امور فکري اوست

    راسل بر اين باور است که اگر هستي بشر را ارزشي باشد بدان سبب نيست که چشم به جهان مي‌گشايد و مي‌خورد و مي‌خوابد و سرانجام مي‌ميرد، بلکه ارزشش به خاطر امور فکري است (راسل، 1361، ص‌107). از نظرگاه وي، تنها انديشة درست انديشه‌اي است که از انگيزة کنجکاوي منطقي شکل گيرد و به دانش و شناخت منتهي گردد (راسل، 2537، ص‌13).

    دلالت‌هاي تربيتي انسان‌شناسانة راسل

    در اين بخش، دلالت‌هاي تربيتي انسان‌شناسي راسل همچون اهداف، اصول، روش‌ها و تعاريف «تربيت» بررسي و بر اساس ديدگاه علامه محمدتقي جعفري نقد مي‌شود. لازم به توضيح است که ثبات نداشتن ديدگاه راسل در برخي مؤلفه‌هاي انسان‌شناسي، که مي‌تواند ناشي از اتکاي زياد او به شک‌گرايي از يک‌سو، و يافته‌هاي علمي دايم در حال تغيير از سوي ديگر باشد، سبب شده است تا کار استخراج دلالت‌هاي تربيتي از مباني انسان‌شناسي او به شيوة قياسي، گاهي با محدوديت مواجه شود و يا غيرممکن به نظر برسد. ازاين‌رو، برخي دلالت‌هاي تربيتي انسان‌شناسي او در اين پژوهش، با بهره‌گيري از شيوة «استعلايي» يا «شبه‌استعلايي» و با مراجعه به آراء تربيتي صريح يا غيرصريح خود او استخراج گرديده است که در مواقعي نمي‌توان براي آنها مباني فکري خاصي را در ديدگاه راسل رديابي كرد.

    اهداف تربيت از منظر راسل

    در شرايطي که بر اساس ديدگاه فلسفي يک متفکر (همانند راسل)، زندگي انسان (و به تبع آن، تربيت) داراي هدف غايي از پيش تعيين شده‌اي نيست و اين انسان است که بايد خود هدف زندگي خويش را برگزيند، تنها جنبة سلبي در اهداف تربيت معنا و مفهوم پيدا مي‌کند و نمي‌توان اهدف تربيتي يکساني را براي همگان متصور شد يا تجويز نمود. بر اين اساس، نظام‌هاي تربيتي نبايد به دنبال الگوسازي و يکسان يا يک شکل‌سازي افراد جامعه و قالبي ساختن ﺁنها باشند. اما مطابق همين رويکرد، براي استنباط اهداف کلي و واسطي تربيت (جنبة ايجابي) از منظر فيلسوفي خاص (مثلاً، راسل) راهي جز مراجعه به آراء خود وي باقي نمي‌ماند. راسل معتقد است: براي همة انسان‌ها، يک ايده‌آل وجود ندارد و بنابراين، نمي‌توان يک ايده‌آل شخصي و جزئي براي همة جهان در نظر گرفت. اما يک سلسله اصول کلي وجود دارد که مي‌توان از آنها براي تخمين اينکه چه چيزهايي ممکن يا مطلوب است، بهره برد (راسل، 1917، ص3-5). با اين توضيح، اهداف تربيت از ديدگاه او را مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد: اهداف فردي و اهداف اجتماعي. در بعد فردي، راسل (1361ـ الف، ص119) نيز همانند بسياري از گذشتگان، معتقد است: تعليم و تربيت دو هدف عمده را دنبال مي‌كند: يکي پرورش مهارت‌هاي علمي، و ديگري‌ـ که مهم‌تر است ـ پرورش منش و شخصيت. به عقيدة او، يادگيري مهارت‌هاي علمي براي تأمين نيازهاي روزمرة بشر ضروري است؛ زيرا تعليم و تربيت بايد توانايي پاسخ‌گويي به نيازهاي روز بشر را داشته باشد تا بتواند مفيد واقع گردد؛ اما مهارت‌هاي علمي از ديد او، به‌تنهايي کافي نيست و اگر با ويژگي‌هاي شخصيتي مطلوب، همچون خردمندي و قوة تشخيص و قضاوت صحيح همراه نباشد، ممکن است موجب نيستي گردد (همان). به عقيدة او، از معلوماتي که به متربيان ارائه مي‌گردد، بايد به‌عنوان وسيله‌اي براي تشخيص صحيح استفاده كرد و براي رسيدن به اين نقطه بايد معلومات و هوش فوق‌العاده داشت (راسل، 1355، ص30). راسل (1347، ص37-72) بر اين باور است که بايد عادات و خصلت‌هاي عاطفي و انساني همچون شجاعت، استقلال فردي، نوع‌دوستي، و پرهيز از خودمحوري در وجود متربيان پرورانده شود. در بعد اجتماعي، هدف عمدة راسل ايجاد جامعة علمي جهاني مبتني بر همکاري و همدلي است. او براي درک بهتر تعليم و تربيت در يک جامعة علمي و متمدن، نظام تربيتي خاص «يسوعيان» را مثال مي‌زند که بر اساس ﺁن، هر شخصي متناسب با نقشي که قرار است در جامعه ايفا كند تربيت مي‌شود. از لحاظ نمودن اهداف واسطي مزبور، مي‌توان چنين استنباط كرد که هدف نهايي تربيت از ديد راسل «پرورش انسان برتر در جامعه علمي برتر» است. از سوي ديگر، راسل (1361ـ الف، ص183) معتقد است، هر نسل انساني بخشي از تمدن را از پيشينيان خود به ارث مي‌برد و هر نسل بايد وظيفة خود بداند که اين هستة اساسي را نه به صورتي کاهش يافته، بلکه بارورتر از پيش، به نسل بعدي بسپارد. به تعبير ديگر، در حيات طيبة مطلوب از نظر او، ايجاد تمدن انساني پيشرفته در رأس امور قرار دارد.

    با توجه به مطلب مزبور و همچنين نگاه کلي راسل به حيات انسان و اهداف تربيت، مي‌توان چنين نتيجه گرفت که تربيت از ديد او، عبارت است از: «کسب ﺁمادگي‌هاي لازم به منظور ايفاي نقش فعال در پيشبرد تمدن پوياي بشري».

    نقد تعريف و اهداف تربيتي راسل از منظر علامه جعفري

    به گفتة علامه جعفري، ﺁنچه دربارة اهداف تربيت در مباحث تربيتي در ديگر مکاتب گفته مي‌شود بيشتر در کليات مورد توافق همگان است. اما ﺁنچه بايد مطمح نظر قرار گيرد بيان ملاک‌ها، اصول و انگيزه‌هاي ﺁن مواد است (جعفري، 1390، ص‌78). بر اين اساس، مي‌توان چنين استنباط كرد که بيشتر اهداف واسطي از منظر راسل، همچون پرورش مهارت‌هاي علمي، پرورش منش و شخصيت، تقويت تعقل و گسترش صفات و سجاياي اخلاقي و مانند آن بر اساس ديدگاه علامه جعفري نيز قابل تأييد است. علامه جعفري همچنين همنوا با راسل، تعليم و تربيت‌هايي را که به هدف يکسان يا هم‌شکل‌سازي افراد يک جامعه صورت مي‌گيرند «تربيت سربازخانه‌اي يا موريانه‌اي» ناميده، ﺁنها را مردود مي‌شمارد. بر اساس ديدگاه ايشان، همة اهداف مزبور و نمونه‌هاي مشابه براي تأمين و پيشبرد حيات انسان در دو قلمرو فرديت (لذت و الم فردي) و فرافردي (اجتماع و وحدت انسان و جهان) ضروري است وﺁنچه ايراد محسوب مي‌گردد اکتفا كردن به ﺁن اهداف است که سبب غفلت از قلمرو سوم و مهم‌تر زندگي بشر مي‌گردد (جعفري، 1392ـ الف، ص79). شکل (1) تفاوت نوع نگاه راسل و علامه جعفري را به زندگي و هدف غايي آن نشان مي‌دهد:

     

     

     

     

     

     

     

    بر اساس اين شکل، حيات انسان در نگاه علامه جعفري داراي قلمرو يا مرحله سومي است که او آن را مرحلة «زندگي ايدهﺁل يا جهان ذومراتب روح و معنا» مي‌نامد و خميرماية همة مراتب ﺁن،ﺁگاهي به هدف زندگي است (جعفري، 1389ـ پ، ص26).

    اعتقاد علامه جعفري به وجود مرحلة سوم براي حيات بشر و عدم اعتقاد به ﺁن از سوي راسل، سبب شده است که هدف غايي تعليم و تربيت نيز از نگاه اين دو به گونه‌اي متفاوت جلوه نمايد. درحالي که از نظرگاه راسل، هدف غايي تربيت ايجاد جامعة ايدهﺁل انساني براي يک زندگي خوب يا همان متمدن شدن است (راسل، 1903، ص183)، در ديدگاه خدامحور علامه جعفري، تعالي انسان و قرار گرفتن او در جاذبة ربوبي‌محور همة فعاليت‌هاي تربيتي محسوب مي‌گردد (جعفري، 1390، ص33). با نظر به اين هدف غايي، از منظر ايشان است که تعاريف ارائه‌شده براي «تربيت» از سوي برخي صاحب‌نظران، از جمله راسل، در ديدگاه علامه جعفري تعاريفي ناقص به نظر رسيده، اساساً اهداف جزئي تربيت قلمداد مي‌شوند و نه تعريف «تربيت». علامه جعفري «تربيت» را «تقويت درک واقعيات اصيل و انتقال تدريجي نونهالان از حيات محض طبيعي به حيات معقول» تعريف كرده است. وي وظيفة اصلي تعليم و تربيت در حيات معقول را روشن كردن اين حقيقت براي متربيان مي‌داند که حقايق شايستة تعليم و تربيت پديده‌هاي ذات خود ﺁنهايند و همانند ضرورت خوردن و ﺁشاميدن براي حيات ﺁنها ضرورت دارند (جعفري، 1360، ص262).

    با توجه به همين نگاه تعالي‌محور به انسان و حيات اوست که مي‌توان در نظام تربيتي مطلوب از ديدگاه ايشان، اهداف واسطي فراتر از ديدگاه راسل همچون تعليم خداشناسي و اخلاق والاي انساني (جعفري، 1369، ص225) و راه‌هاي رسيدن به کمال را نيز متصور شد.

    اصول تربيت از منظر راسل

    اصول تربيت از منظر راسل را مي‌توان به دو گروه کلي تقسيم كرد: الف. اصول کلي تربيت؛ ب. اصول جزئي يا بخشي که بيشتر در ارتباط با يک يا چند قلمرو خاص از تربيت، مانند تربيت اخلاقي يا اجتماعي و مانند ﺁن معنا و مفهوم پيدا مي‌کند.

    اصول کلي

    1. اصل «نافع بودن محتواي تعليم و تربيت»: مطابق ديدگاه انسان‌شناسي راسل، انسان جبراً منفعت‌طلب است و خواهان آن است که فعاليت‌هايش به هدفي بينجامد. بر اين اساس، اصل «نافع بودن تربيت» نيز معنا پيدا مي‌کند؛ موضوعي که از آن با عنوان «تربيت فايده‌بخش» و «تربيت ﺁرايشي» (بدون نفع محسوس) نيز نام برده مي‌شود. راسل تعليم و تربيت‌هايي را که تأکيد بيش از حد بر موضوعاتي همچون ادبيات، شعر و هنر دارند، به سبب آنکه نمي‌توانند نيازهاي واقعي زمان را پوشش دهند مطلوب نمي‌پندارد. از ديد او، «بدون فيزيک و روان‌شناسي، ما نمي‌توانيم جهان نو را بنا کنيم، اما مي‌توانيمﺁن را بدون لاتين و يوناني و بدون شکسپير بر پا داريم» (راسل، 1347، ص20).

    نتيجه آنکه از ديد او، تعليم و تربيتي که درﺁن علوم عنصر اساسي ﺁن را تشکيل مي‌دهند بر تعليم و تربيتي که هدفش پروراندن انسان‌هايي هنرمند، خوش‌سخن و مؤدب است، ترجيح دارد. علت آن به عقيدة راسل (1917) اين است که نگاه علم به دستاوردهايﺁيندة بشري اميدوارانه و رو به جلوست، درحالي‌که هنگام مطالعة ادبيات يا هنر، توجه انسان مدام متوجه گذشته و برتري کارهاي اديبان و هنرمندان گذشته در مقايسه با حال حاضر است، و اين مقايسه سبب ايجاد نوعي حس افسردگي و بيزاري از زمان حال در مطالعه‌کنندگان ﺁن مي‌شود؛ آنچه در جامعة علمي خبري از ﺁن نيست.

    2. اصل «تربيت‌پذيري و لزوم تربيت انسان»: اعتقاد راسل به طبيعت خنثاي انسان در بدو تولد و آمادگي همزمان او براي خوب يا بد شدن، تربيت‌پذيري و لزوم اقدام به تربيت انسان را از ديدگاه وي به‌وضوح مشخص مي‌سازد. راسل طبيعت بشر و از جمله غرايز او را بي‌نهايت قابل انعطاف دانسته، معتقد است: اين طبيعت بر حسب تربيت، ممکن است کاملاً تغيير کند (راسل، 1345، ص‌22).

    3. اصل «انطباق تربيت بر غرايز انسان»: بر اساس عقايد راسل در کتاب منطق و عرفان، غرايز و انگيزه‌ها زيربنا و اساس زندگي انسان‌ها هستند و در نتيجه، هدف تعليم و تربيت نمي‌تواند خلق انگيزة اساسي و اوليه در افراد بي‌سواد باشد، بلکه هدف آن تنها مي‌تواند گسترش دامنة همان مواهب و غرايز طبيعي باشد که شروع آن از طريق تشکيل عادت در کودکي است (راسل، 1917، ص5).

    نقد اصول کلي تربيتي راسل از منظر علامه جعفري

    در ارتباط با اصل «تربيت‌پذيري و ضرورت آن»، علامه جعفري معتقد است: انسان به تربيت نياز مبرم دارد؛ نيازي که از لزوم تطبيق زندگي با قانون تنظيم‌کنندة زندگي سرچشمه مي‌گيرد و ارتباطي با حس زيبايي‌جويي او ندارد. علاوه بر آن، به عقيدة علامه جعفري، تربيت مهم‌ترين ضامن تفکيک نيک از بد، و پاکيزگي از آلودگي است و سهل‌انگاري در آن موجب نابودي استعدادهاي به وديعه نهاده شده در او مي‌شود و بي‌ثباتي شخصيت او را نيز در پي دارد (جعفري،‌1390، ص37). ازاين‌رو و با توجه به ديدگاه ايشان، در ارتباط طبيعت انسان مبني بر اينکه طبيعت آدمي نه خوب است و نه بد، بلکه واقعيتي است با عظمت و داراي استعدادهاي مفيد، که خير و شر بودن او مربوط به هدف‌گيري و فعاليت رواني و عضلاني او در راه رسيدن به هدف است (جعفري، 1358، ص147)، مي‌توان چنين نتيجه گرفت که در زمينة اين اصل، بين هر دو متفکر اشتراک نظر وجود دارد.

    اصل «تطبيق تربيت بر غرايز» نيز، که رعايت آن بر اساس ديدگاه راسل ضروري است، نمي‌تواند در چارچوب فکري علامه جعفري نادرست تلقي شود، اما به صورتي مشروط قابل پذيرش است؛ چراکه مرحوم علامه نيز انسان را داراي غرايزي مي‌داند که به منزلة موتور حرکت زندگاني او هستند و درنتيجه، نه‌تنها نمود‌هاي بدي نيستند، بلکه ضرورت هم دارند و بنابراين، نبايد به هيچ وجه، ﺁنها را از بين برد (جعفري، 1387، ص609).

    علامه جعفري همچنين به نقل از نصري (1387، ص333) معتقد است: ﺁنچه خداوند در نهاد انسان قرار داده استعداد‌هاي مثبت و سازنده است و حتي پست‌ترين غرايز انساني نيز با نظر به ماهيت ﺁنها خير و مفيدند. ﺁنچه به عقيدة او در اين زمينه از اهميت برخوردار است اينکه اين غرايز بايد با شخصيت انساني مهار گردند تا نفس انسان چهرة نفس امّاره هوس‌طلب به خود نگيرد (جعفري، 1387، ص609). نتيجه آنكه بر اساس ديدگاه ايشان، تطبيق تربيت بر غرايز (مهار شده) صحيح است.

    اما در ارتباط با نافع بودن موضوعات و مواد ﺁموزشي در تعليم و تربيت، بر اساس ديدگاه اسلام‌محور علامه جعفري، همة تلاش‌ها و تکاپوهاي بشري بايد عاري از جنبة ﺁرايشي و به هدف کسب امتيازات اعتباري انجام گيرد و چنانچه فقط در مسير به‌دست ﺁوردن حيات معقول واقع و مصرف شود صحيح و درست است (جعفري، 1389ـ الف، ص65). بر اين اساس، در ديدگاه علامه جعفري، آنچه در رابطه با فعاليت‌هاي بشر از اهميت فوق‌العاده برخوردار است جهت‌گيري نهايي آن فعاليت‌هاست. به همين سبب، در زمينة نقش هنر و ادبيات در تربيت، ميان علامه جعفري و راسل اختلاف نظر وجود دارد. برخلاف راسل، که بر مفيد بودن موضوعات علمي تأکيد خاص مي‌ورزد و موضوعاتي مانند هنر و ادبيات را به سبب نگاه رو به عقب ﺁنان نمايشي و کم‌فايده و گاهي مضر تلقي كرده و براي ﺁنان نقشي حاشيه‌اي قايل است، علامه جعفري ضمن احترام به علم و دستاوردهاي ﺁن، معتقد است: اگر هنرمند بتواند در اثر خويش، فراتر از ايجاد حس تحير و تحسين گام بردارد و انگيزة تحول به سمت رشد و کمال را نيز در اهداف خود بگنجاند، درﺁن صورت، هنرش فايدة «ﺁب حيات» براي مخاطبانش دارد؛ زيرا چنين هنري موجبات فراتر رفتن از زيبايي‌هاي محسوس به سمت زيبايي‌هاي معقول را فراهم خواهد ساخت و در نهايت، دريافت جمال خداوندي را، که از اهداف تربيت است، در پي خواهد داشت (جعفري، 1392ـ ب، ص328). ازاين‌روست که علامه جعفري (نقل از: نوروزي و متقي، بي‌تا) بر استفاده از هنر در انواع ﺁن در تعليم و تربيت تأکيد بسيار مي‌ورزد. نتيجة کلي در اين زمينه مي‌تواند بدين صورت باشد که هر دو متفکر در خود اصل «نافع بودن محتوا» توافق نظر، ولي در جهت‌گيري آن اختلاف نظر دارند.

    تربيت اخلاقي از ديدگاه راسل

    راسل اخلاق و اخلاقيات را انکار نمي‌کند، اما به دنبال نوعي خاص از اخلاق در زندگي و دنياي بدون خداست. اخلاقي که راسل مبلّغ آن است در چارچوب سه ويژگي «منفعت‌طلب»، «اجتماعي» و «واجد حس برين بودن» انسان معنا و مفهوم پيدا کند. منظور او از «اخلاق»، مجموعه‌اي از صفات عالي شخصيتي و روابط نيك است که به نفع همگان باشد و زندگي اجتماعي را ممکن و سهل‌تر سازد. به عبارت ديگر، او با استفاده از اخلاق، به دنبال ايجاد هماهنگي بين منافع عمومي و خصوصي افراد در اجتماع است. راسل بر اين باور است که اين نوع از اخلاق براي اينکه از مشروعيت برخوردار گردد، نيازي به مذهب ندارد (پوژمن، 1998، ص‌1100).

    نقد تربيت اخلاقي راسل از منظر علامه جعفري

    علامه جعفري و راسل در زمينة اخلاق با يکديگر اختلاف مبنايي دارند، اما در بخش‌هايي از ديدگاه‌هايشان مشترکاتي وجود دارد. اخلاقي که راسل پيشنهاد مي‌کند اخلاقي است استدلالي، خلاق (تغييرپذير) و خالي از هرگونه ترس، خرافات و گزاره‌هاي ديني که همزيستي مسالمت‌آميز انسان‌ها را هدف‌گيري كرده است (راسل، 2537، ص225). از سوي ديگر، علامه جعفري بين دو نوع از اخلاق، يعني «اخلاق در حيات طبيعي» (يا اخلاق پيرو) و «اخلاق در حيات معقول» (يا اخلاق پيشرو) تفاوت قايل مي‌شود. ايشان «اخلاق در حيات طبيعي» را که از طرز تفکرات و رفتار خواسته شدة مردم انتزاع مي‌شود، انكار نمي‌كند (جعفري، 1392ـ الف، ص36). به عقيدة ايشان، هدف از اين نوع اخلاق، انعطاف اجتماعي و کاهش جرم و جنايت است که البته مفيد است. اما «اخلاق در حيات معقول» (اخلاق پيشرو)، به گفتة ايشان، عبارت است از: «احساس جزء بودن از کل حيات انساني که دم الهي در ﺁن دميده شده و پذيرش اينکه رابطة او با همة انسان‌ها، رابطة عناصر يک روح با مجموع ﺁن است» (جعفري، 1360، ص‌238). بنابراين، اخلاق مزبور اولاً، از ﺁن نظر که پويا و هدفدار است، نمي‌تواند تحت تأثير هر جرياني در اجتماع، جوهر خود را از دست بدهد و بنابراين، تغييرپذير نيست، و ثانياً، حرکتي رو به تعالي و کمال دارد (همان).

    علامه جعفري معتقد است: اگر تکليف حقوق و اخلاق تنها اين باشد که نگذارد ﺁزادي‌ها بدون مرز باشند تا ﺁزادي‌هاي ديگران را به خطر بيندازد، گرچه قدمي رو به جلوست، اما در پيشبرد بشر کاري انجام نداده است. به‌طور خلاصه، مي‌توان از مباحث مزبور چنين نتيجه گرفت که بر اساس ديدگاه علامه جعفري، اخلاق خلاق (غيرثابت) و مبتني بر قراردادهاي اجتماعي، که راسل مروّج آن است، تاآنجاکه مانع حرکت تکاملي انسان نگردد مقبول است، اما به‌تنهايي کافي نيست. مطابق ديدگاه ايشان، چون حيات انسان از مرحله‌اي فوق طبيعي نيز برخوردار است، که مهم‌ترين مرحلة زندگي او محسوب مي‌گردد، به اخلاقياتي فراتر از اخلاق در حيات طبيعي يعني «اخلاق متافيزيکي» نياز است تا ضامن تکامل و موفقيت او در آن عرصه نيز باشد (جعفري، 1392ـ ب، ص478).

    تربيت عقلاني از ديدگاه راسل

    بر اساس اين مبنا در انسان‌شناسي راسل، که ارزش حقيقي انسان به خاطر امور فکري اوست، «تربيت عقلاني» ضرورت پيدا مي‌کند. راسل (1355، ص128-131) هدف نهايي تربيت عقلاني را «پرورش روح علمي در انسان‌ها» معرفي مي‌كند. اهداف زمينه‌ساز و واسطي نيز در اين زمينه، مطابق ديدگاه انسان‌شناسي او، تحريک کنجکاوي، پرورش هوش و ترغيب حقيقت‌جويي در افراد است. توجه به استقلال رأي افراد در مسائل گوناگون را مي‌توان مهم‌ترين جنبة تربيت عقلاني از ديدگاه راسل به شمار ﺁورد که در چارچوب حق افراد در تعيين مسير حيات خود، مي‌تواند توجيه‌پذير باشد. راسل معتقد است: براي تربيت يا پرورش عقلاني مردم، اضطراب تا حدي لازم است (که ﺁن را مي‌توان از طريق زمينه‌سازي براي شک کردن فراهم نمود). ازاين‌روي، مي‌توان «اصل شک‌گرايي» را يکي از اصول تربيت عقلاني در ديدگاه راسل در نظر گرفت. در اين زمينه، راسل «روش مصونيت‌سازي در برابر تبليغات»را پيشنهاد مي‌كند. در اين شيوه، کودکان در معرض بليغ‌ترين کلام مدافعان انواع و اقسام مسائل قرار مي‌گيرند و از ﺁنان خواسته مي‌شود براهين ﺁن مدافعان را خلاصه و مقايسه کنند. براي کودکان با سنين پايين‌تر، وي روش «مواجهة مستقيم با نتايج انتخاب ﺁزادانه» را پيشنهاد مي‌كند و مي‌گويد: «اگر من کودکستان مي‌داشتم، دو نوع شيريني در اختيار کودکان مي‌گذاشتم تا خودشان انتخاب کنند: يکي شيريني بسيار خوب با بيان نه چندان خوبي در‌بارة اجزاي ﺁن، و ديگري شيريني بسيار بدي همراه با تبليغات در حد اعلاي ﺁن» (راسل، 1361ـ ب، ص‌315).

    نقد تربيت عقلاني راسل از منظر علاّمه جعفري

    راسل به منظور تحقق هدف نهادينه شدن تفکر و استقلال رأي در متربيان، اصل «شک‌گرايي» را پيش مي‌کشد که به موجب ﺁن، نبايد به اموري که ظاهراً بايد به ﺁنها ايمان داشت اطمينان و يقين كرد، بلکه به عقيدة او، در چنين حالاتي بايد با عينک شک به موضوعات نگريست و فريب سخنان زيبا و تبليغات را نخورد. علامه جعفري نيز معتقد است: «ضرورت حقيقت در حدي است که اگر زيبايي به مصاف ﺁن درﺁمد بايد زيبايي را کنار گذاشت» (جعفري، 1392ـ الف، ص‌167). وي حتي همنوا با راسل بر اين باور است که پيچيدگي و مجهول بودن بيشتر حوادث و موضوعات، بزرگ‌ترين دليل بر ﺁن است که انسان بايد گوشه‌اي را هم براي احتمال مخالف کنار بگذارد و با يقين صددرصد و جزمي با خود رفتار نکند (جعفري، 1379، ص29).

    اما از سوي ديگر، از نظرگاه علامه جعفري، بدون عقيده و ايمان به يک عده مسائل معين، زندگي کردن و بلکه بناگذاري رشته تفکرات در اين جهان مرموز، فوق‌العاده دشوار مي‌گردد. ايشان ضمن رد اين اعتقاد راسل، که ما مي‌توانيم همواره روش زندگاني خود را بر پاية ظن و گمان بگذاريم، معتقد است: اگر مقصود از زندگي فقط حرکت و احساس طبيعي به وسيلة اعضاي حاسّه و خواستن‌هايي براي اشباع غرايز طبيعي و حيواني باشد و بس، نه‌تنها ايمان براي اين نوع زندگي لازم نيست، بلکه مزاحم ﺁن نيز هست. اما اگر مقصود از «زندگي»، زندگي با همة ابعاد و استعدادهاي انساني باشد، محال است که بدون ايمان بتوان از اين زندگي برخوردار شد (جعفري، ‌1367، ص75).

    در ارتباط با روش‌هاي تربيت عقلاني مطرح شده توسط راسل، با توجه به ديدگاه کلي علامه جعفري در ارتباط با روش‌هاي تربيت، مي‌توان چنين استنباط كرد که روش‌هاي تربيت عقلاني مد نظر راسل مورد تأييد علامه جعفري نيز هست. علت اين ادعا آن است که از يك‌سو، به عقيدة علامه جعفري، در دين (اسلام)، جزئيات موضوعات به‌کلي به اختيار مردم گذاشته شده است، مگر در موارد ممنوعه که تشخيصﺁن به عهدة مقامات مذهبي و رده‌هاي بالاي جامعه است (جعفري، 1392ـ ب، ص468). همچنين از سوي ديگر، بر اساس ديدگاه علامه جعفري، با مراعات دو شرط «عقل سالم» و «منطق قانوني»، هيچ قيد و شرط ديگري براي تفکر و موضوع تفکر در اسلام وجود ندارد. با لحاظ كردن دو معيار کلي فوق‌الذکر و با توجه به اينکه روش‌هاي پيشنهادي راسل براي تربيت عقلاني، در زمره موارد ممنوعة دين نيست، مي‌توان چنين نتيجه گرفت که روش‌هاي مذکور بر اساس ديدگاه علامه جعفري نيز مورد تأييد هستند.

     تربيت اجتماعي از ديدگاه راسل

    راسل (1347)، که انسان را موجودي ذاتاً اجتماعي مي‌داند، اهداف تربيت در بعد اجتماعي را خصوصياتي همچون «تربيت شهروندان ﺁزاد»، «توجه به نفع شخصي از ديدگاه عامه» و «جهت‌گيري فعالانه نسبت به حوادث جهاني» معرفي مي‌كند. اصول تربيت اجتماعي مطابق ديدگاه او عبارتند از: اصل «لزوم اجتماعي بارﺁمدن انسان در يک محيط اجتماعي» و اصل «تفوق مشارکت بر رقابت». از نگاه راسل (نقل از: طالب‌زاده، ميرلو و موسوي، 1390)، اعتقاد راسخ به مفيد بودن رقابت در عرصة اجتماع، يک اشتباه تاريخي است که نبايد تکرار شود. روش پيشنهادي راسل براي ايجاد و تقويت روحية مشارکت بين افراد، روش «تعاون فني» (کار گروهي براي انجام يک طرح است). راسل بخش ديگري از تربيت اجتماعي را مربوط به بي‌تفاوت نماندن افراد نسبت به سرنوشت بشر و حوادث جهاني و گسترش احساسات دوستانه در بين عموم مي‌داند که با مبناي «فراشخصي بودن انسان» در ديدگاه او مطابقت دارد. وي يکي از مؤثرترين روش‌ها براي تحقق اين هدف را بهرة مناسب بردن از «درس تاريخ» در مراکز ﺁموزشي برمي‌شمارد (راسل، 1961، ص73). راسل بر اين باور است که تاريخ را بايد به صورت «تاريخ پيدايش و تکامل تمدن» به نوﺁموزان ﺁموخت، نه به صورت تاريخ يک ملت خاص. به عقيدة او، بچه‌ها بايد بدانند چه کشورهايي موجب چه جنايت‌هايي شده‌اند و چه فکرهاي ابلهانه‌اي داشته‌اند، و اينکه چگونه تعصب مي‌تواند سبب شکنجة اقليتي شود (راسل، 1361ـ الف، ص‌73).

    نقد تربيت اجتماعي راسل ازمنظر علامه جعفري

    علامه جعفري نيز همانند راسل بر نقش اجتماع در رشد فرد تأکيد بسيار دارد. از نگاه او، اين اجتماع است که براي کشيدن ﺁب موجود از چاه درون نوابغ دست به کار مي‌شود و سپسﺁن ﺁب را روانة مزارع مناسب مي‌کند (جعفري، 1390، ص96). او همچنين بر اين باور است که محيط و اجتماع نقشي تعيين‌کننده در مسير هويت افراد دارند. بر اين اساس، مي‌توان چنين استنباط كرد که علامه جعفري در ارتباط با اصل «لزوم تربيت افراد در اجتماع» با راسل موافق است؛ زيرا در غير اين صورت، نه هويت اشخاص ﺁن‌گونه که لازم است تعين خواهد يافت و نه استعدادهاي نوابغ شکوفا خواهد گشت. در ارتباط با اصل «تفوق مشارکت بر رقابت»، ازﺁن‌رو که علامه جعفري رقابت را به سه نوع، يعني «رقابت بدون تعرض»، «رقابت مزاحم»، و «رقابت سازنده» تقسيم كرده است، و رقابت نوع سوم را نه‌تنها مضر نمي‌داند، بلکه معتقد است مقبول اسلام نيز هست (جعفري، ‌1389ـ ب، ص100)، مي‌توان گفت: بين ديدگاه علامه جعفري و راسل فاصله‌اي وجود دارد. راسل از اصطلاح «رقابت» به صورت کلي استفاده كرده است، اما علامه جعفري ضمن تفاوت قايل شدن بين انواع رقابت‌ها، معتقد است: هدف اصلي رقابت سازنده صعود به قله‌هاي مرتفع حيات معقول بدون هرگونه تزاحم و تصادم است و محصول آن نه‌تنها ايجاد ضعف در طرف مقابل نيست، بلکه چون همة تلاش‌ها در اين زمينه محصول لطف الهي است، سود اين رقابت نصيب ضعفا و عقب‌ماندگان نيز مي‌شود. ازاين‌رو، بر خلاف نظر راسل، در ديدگاه علامه جعفري، وجود رقابت سازنده در تربيت ضروري است. در ارتباط با روش‌هاي تربيت اجتماعي مطرح شده توسط راسل نيز با توجه به ديدگاه کلي علامه جعفري در ارتباط با روش‌هاي تربيت، که در بخش «تربيت عقلاني» به آنها اشاره شد، مي‌توان چنين استنباط كرد که روش‌هاي تربيت اجتماعي مد نظر راسل مقبول علامه جعفري نيز هست.

    علامه جعفري در ارتباط با مسئلة «تعديل وطن‌پرستي»، که راسلﺁن را يکي از اهداف تربيت اجتماعي برمي‌شمارد، نيز ديدگاهي همسو دارد. علامه جعفري ضمن اذعان به علاقة انسان‌ها به وطنشان، اين ارتباط را طبيعي و از نوع وجودي مي‌داند و بينﺁن با وطن‌پرستي (افراطي) تفاوت قايل مي‌شود (جوادي و جعفري، 1390، ص46). علامه جعفري همچنين بر اين باور است که تا وقتي بشر روحية جمعي و جهاني را جانشين روحية فردي و ملي نكند، سعادتمندي را به معناي واقعي احساس نخواهد کرد. اين ديدگاه بيانگر اين نکته است که علامه جعفري نيز به «جهان وطني» بيش از «وطن‌پرستي» مي‌انديشد و در نتيجه، نظر راسل در اين زمينه از سوي علامه جعفري تأييد مي‌شود.

    نتيجه‌گيري

    بر خلاف ديدگاه راسل، از نگاه خداباور علامه جعفري (1392ـ پ، ص‌196)، انسان موجودي است معنادار و هدفمند در جهاني معنادار؛ موجودي که صاحب فطرت و وجدان و روحي باعظمت است و رو به ابديت و خالق خود دارد. با وجود اين، از بررسي آراء تربيتي اين دو مي‌توان چنين استنباط كرد که وجود تفاوت مبنايي بين ديدگاه‌ها و رويکردهاي علامه جعفري و راسل درخصوص انسان‌شناسي، به‌طور طبيعي تفاوت اهداف غايي در زندگي و به‌تبع آن، اختلاف در اهداف غايي تربيت را سبب مي‌شود. با وجود اين، برخي شباهت‌ها را مي‌توان در لايه‌هاي مياني و جزئيات آراء تربيتي آنان شناسايي كرد؛ همچون برخي اصول و روش‌هاي تربيت. شايد به همين علت باشد که تمرکز مباحث تربيتي علامه جعفري نيز به جاي اهداف واسطي و روش‌هاي جزئي تربيت در ساحت‌هاي گوناگون، که از ديد او تقريباً متفق‌عليه بيشتر مکاتب فلسفي‌ـ تربيتي است‌، بر مباني و کليات ديدگاه انسان‌شناسانة راسل، به‌ويژه بعد مهم و مغفول ماندة حيات در ديدگاه او، يعني قلمرو معنويت، کمال و پيوستن انسان به ابديت قرار گرفته است. بدين روي و با توجه به يافته‌هاي اين پژوهش، اين امکان محتمل به نظر مي‌رسد که با وجود تفاوت در مباني فکري دو ديدگاه، شباهت‌هايي بين عمل تربيتي متناظر با هر يک از آنها وجود دارد. اين يافتة پژوهش مؤيد ديدگاه سيدني هوک دربارة رابطة مباني فلسفي و تأملات تربيتي است. وي بر اين باور است که اين ادعا، که يک ديدگاه متافيزيکي يا معرفت‌شناختي داراي نتايج و لوازم منطقي قطعي براي نظريه و عمل تربيتي است، اشتباه است؛ زيرا چه‌بسا مشاهده مي‌شود که دو فيلسوف يا مربي دربارة مطلوبيت اهداف و فنون تربيتي خاصي با يکديگر موافق، اما در جهان‌بيني عميقاً با هم مخالفند (بهشتي، 1386، ص71). علت اين امر در ارتباط با ديدگاه‌هاي راسل و جعفري مي‌تواند اين باشد که از يک‌سو، ديدگاه‌هاي تربيتي راسل، به‌ويژه اهداف واسطي منظور او در ساحت‌هاي گوناگون، بهبود و پيشرفت ويژگي‌ها و مهارت‌هاي فردي و اجتماعي افراد را براي ايفاي نقش در تمدن رو به پيشرفت بشري هدف گرفته‌اند، که برخي از آنها، به خاطر اعتقاد علامه جعفري به اين دو قلمرو، به‌عنوان زمينه‌ساز قلمرو سوم حيات، تأييد شده است. از سوي ديگر، چون بيشتر روش‌هاي پيشنهادي راسل براي موضوعات تربيتي، به سبب تأکيد وي بر علم و عقل‌گرايي، متکي بر عقل، علم و تجربه هستند، مي‌توان انتظار تأييد ﺁنها را بر اساس ديدگاه علامه جعفري نيز داشت.

     

     

    References: 
    • اگنر. ا. رابرت، 1389، برگزيده افکار راسل؛ نقد و بررسي محمدتقي جعفري، ترجمه عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • باقري، خسرو، 1388، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، ج اول، تهران، مدرسه.
    • بهشتي، سعيد، 1386، زمينه‌اي براي بازشناسي و نقادي فلسفه تعليم و تربيت در جهان غرب، تهران، اطلاعات.
    • جعفري، محمدتقي، بي‌تا، فلسفه و هدف زندگي، تهران، صدرا.
    • ـــــ ، 1358، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • ـــــ ، 1360، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج هشتم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • ـــــ ، 1367، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج بيستم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • ـــــ ، 1369، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج بيست و يکم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي‌.
    • ـــــ ، 1379، توضيح و بررسي مصاحبه راسل ـ وايت، تهران، مؤسسه تدوين و نشر ﺁثار علامه جعفري.
    • ـــــ ، 1387، تفسير، نقد و تحليل مثنوي معنوي مولوي، ج سوم، تهران، مؤسسه تدوين و نشر ﺁثار علامه جعفري.
    • ـــــ ، 1389ـ الف، علم و دين در حيات معقول، تهران، مؤسسه تدوين و نشر ﺁثار علامه جعفري.
    • ـــــ ، 1389ـ ب، شناخت انسان در تصعيد حيات تکاملي، تهران، مؤسسه تدوين و نشر ﺁثار علامه جعفري.
    • ـــــ ، 1389ـ پ، ايدهﺁل زندگي و زندگي ايدهﺁل، تهران، مؤسسه تدوين و نشر ﺁثار علامه جعفري.
    • ـــــ ،1390، ارکان تعليم و تربيت، تهران، مؤسسه تدوين و نشر ﺁثار علامه جعفري.
    • ـــــ ، 1392ـ الف، زيبايي و هنر از ديدگاه اسلام، تهران، مؤسسه تدوين و نشر ﺁثار علامه جعفري.
    • ـــــ ، 1392ـ ب، تکاپوي انديشه‌ها، مجموعه ﺁثار2، تهران، مؤسسه تدوين و نشر ﺁثار علامه جعفري.
    • جوادي، محمدرضا و علي جعفري، 1390، در محضر حکيم، مجموعه پرسش‌ها و پاسخ‌ها، تهران، مؤسسه تدوين و نشر ﺁثار علامه جعفري.
    • حيدري، محمدحسين، 1385، «سيري در ﺁراي تربيتي علامه جعفري»، معرفت، ش 104.
    • راسل، برتراند، 1961م، ﺁينده بشر، نسخه الکترونيکي.
    • ـــــ ، 2537، اصول نوسازي جامعه، ترجمه مهدي افشار، نسخه الکترونيکي، تهران، زرين، تاريخ انتشار به زبان اصلی 1915م.
    • ـــــ ، 1340، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، نسخه الکترونيکي، تهران، شرکت سهامي کتاب‌هاي جيبي.
    • ـــــ ، 1345، جهاني که من مي‌شناسم، ترجمه روح‌الله عباسي، نسخه الکترونيکي، تهران، اميرکبير.
    • ـــــ ،1347، در تربيت؛ بخصوص در دوره اول کودکي، ترجمه عباس شوقي، تهران، مؤسسه مطبوعاتي حقيقي.
    • ـــــ ، 1355، ﺁموزش و زندگي بهتر، ترجمه ناهيد فخرايي، نسخه الکترونيکي، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
    • ـــــ ، 1361ـ الف، حقيقت و افسانه، ترجمه منصور مشگين‌پوش، نسخه الکترونيکي، تهران، رازي.
    • ـــــ ، 1361ـ ب، قدرت، ترجمه نجف دريابندري، نسخه الکترونيکي، تهران، شرکت سهامي انتشارات خوارزمي.
    • رضا‌زاده، حسن و محمدرضا رحيمي اصل، 1392، «مقايسه معناي زندگي از ديدگاه محمدتقي جعفري و فردريش نيچه»، انسان‌پژوهي ديني، دوره 10، ش 30، ص115-134.
    • صفوي، امان‌الله، 1372، تعليم و تربيت جهاني در قرن بيستم، تهران، قطره.
    • طالب‌زاده نوبريان، محسن، ميرلو، محمدمهدي و حسين موسوي، 1390، «تأملي بر انديشه‌هاي تربيتي برتراند راسل»، پژوهش‌نامه مباني تعليم و تربيت، سال 1، ش 2، ص59-82.
    • نصري، عبدالله، 1387، تکاپوگر انديشه‌ها (زندگي، ﺁثار و انديشه‌هاي استاد محمدتقي جعفري)، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انتشارات اسلامي.
    • ـــــ ، 1389، «نفس و ابعاد و مراتب ﺁن از ديدگاه علامه جعفري»، نقد و نظر، ش 60، ص‌‌26 – 18.
    • نصيري، علي‌اکبر، 1383، اصول و فلسفه ﺁموزش و پرورش، تهران، ﺁواي نور.
    • وجداني، فاطمه و مهدي سجادي، 1393، «بررسي مقايسه‌اي سه ديدگاه رايج در تفکر انتقادي و دلالت‌هاي تربيتيﺁنها: ريچارد پل، رابرت انيس و برتراند راسل»، پژوهش در برنامه‌ريزي درسي، دوره دوم، ش 15، ص12-23.
    • Pojman , Louis.P(1998). Classics of Philosophy , New Edition. Oxford. oxford University Press , inc.
    • Russell, A.B.(1917). Mysticism And Logic And Other Essays , Retrieved May , 2014 from http / www.gutenberg.org.
    • Russell,A.B.(1903).The Freeman’s Worship , Retrieved May 7 , 2012 from http / www.positiveatheism.org / hist/ quotes / Russell.htm.
    • Stander ,P.(1974). Bertrand Russell on the Aims of Education , Educational Forum , 38 (4) p: 445 – 56.
    • Woodhouse ,H. (1983). The Concept of Growth in Bertrand Russell’s Educational Thoughts. Journal of Educational Thought, 17 91 0 , p: 12-22.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دهقان زاده بغداد اباد، علی، علوی، سیدحمیدرضا، یاری دهنوی، مراد، اخلاقی، مسعود.(1394) نقد و بررسی دلالت های تربیتی انسان شناسی برتراند راسل بر اساس دیدگاه محمدتقی جعفری. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7(2)، 49-67

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی دهقان زاده بغداد اباد؛ سیدحمیدرضا علوی؛ مراد یاری دهنوی؛ مسعود اخلاقی."نقد و بررسی دلالت های تربیتی انسان شناسی برتراند راسل بر اساس دیدگاه محمدتقی جعفری". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7، 2، 1394، 49-67

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دهقان زاده بغداد اباد، علی، علوی، سیدحمیدرضا، یاری دهنوی، مراد، اخلاقی، مسعود.(1394) 'نقد و بررسی دلالت های تربیتی انسان شناسی برتراند راسل بر اساس دیدگاه محمدتقی جعفری'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7(2), pp. 49-67

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    دهقان زاده بغداد اباد، علی، علوی، سیدحمیدرضا، یاری دهنوی، مراد، اخلاقی، مسعود. نقد و بررسی دلالت های تربیتی انسان شناسی برتراند راسل بر اساس دیدگاه محمدتقی جعفری. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7, 1394؛ 7(2): 49-67