اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال هفتم، شماره اول، پیاپی 13، بهار و تابستان 1394، صفحات 5-26

    ارتباط دین و اخلاق در مقایسه با سکولاریزم اخلاقی (با نظر به مهم‌ترین روش‌های تربیت اخلاقی)

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ غلامرضا متقی فر / دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی دانشگاه پیام نور / motaghi38@yahoo.com
    مجید معارف / استاد دانشگاه تهران
    محمدجواد زارعان / استادیار جامعه المصطفی العالمیه / mjzarean@gmail.com
    یدالله دادجو / استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه پیام نور / dadjoo43@gmail.com
    چکیده: 
    از عصر نوزایی به بعد، همزمان با رخنه در پیکره‌ی دین، این سؤال مطرح شد که آیا بدون دین و خدا، نمی توان خوب و اخلاقی بود؟ این سؤال اصل رابطه‌ی دین و اخلاق را می جوید، سؤال مترتب بر آن، در باب کیفیت رابطه‌ی این دو بود. دین و اخلاق قابل تفکیک نیستند. عمده گزاره های اخلاقی فطری یا عقلی اند، اما در هر حال، به دین نیازمندند.تأیید، توسعه، تحدید، انگیزش، تشویق و تضمین اجرای رفتارهای اخلاقی از جانب دین، برخی از نیازهای اخلاق به دین است. اخلاق دینی به پرورش و تربیت نیاز دارد. با روش های متعدد در عرصه های نگرشی، گرایشی، کنشی، تربیت اخلاقی حاصل می شود. در برابر، قرائت سکولاریستی، اخلاق را از دین جدا دانسته، برای انسان کمال معنوی قایل نیست، بلکه به اخلاقی قایل است که رفاه دنیوی را فراهم می آورد و با دخالت دین در امور زندگی مخالف است. هستی شناسی مادی مبنای اصلی این تفکر است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Relationship between Religion and Morality Compared with Moral Secularism; (Concerning the Principal Methods of Moral Education)
    Abstract: 
    Since the Renaissance and simultaneously with crack which appeared into the body of religion, this question has been raised: is it possible to be morally good without religion God? In fact, the aim of this question is to investigate the origin of the relationship between religion and morality. Therefore, the question raised about it is concerned with the quality of the relationship between the two. Religion and morality are inseparable. Ethical propositions are, for the most part, either natural or rational, but they are in need of religion all the time. Confirmation, development, limitation, motivation, encouragement and ensuring adherence to moral standards on the part of religion are some of the instances of morality’s need for religion. Religious morals are in need of education. Different methods can be used for providing people with moral education in relation to attitude, tendency and interaction. Contrarily, the secular view calls for the separation between morality and religion and does not accept such a thing like man’s spiritual perfection, believes in the kind of ethics brings about the material welfare and rejects the interference of religion in world affairs. This thought is founded on materialistic ontology
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

    مقدمه

    دين هنجارها و رفتارهاي فردي و اجتماعي خاصي مي‌طلبد که در انگيزه و عمل ظهور پيدا مي‌کند. اخلاق ديني با اعتقادات و احکام ديني گره خورده است. اخلاق ديني نشاني از اعتقاد به دين است که در امور اجتماعي ظهور پيدا مي‌کند، در برابر، سکولاريزم حضور دين در صحنة زندگي اجتماعي را نفي مي‌کند و به لحاظ گذران زندگي مادي، اخلاق را مي‌پذيرد. در اين انديشه، اخلاق و دين ملازمه‌اي با هم ندارند. سؤال‌هاي اصلي اين مقاله عبارتند از: اولاً، دين و اخلاق چه رابطه‌اي با هم دارند؟ ثانياً، سکولاريزم چه نگاهي نسبت به اخلاق دارد؟ ثالثاً، مهم‌ترين روش‌هاي تربيت اخلاقي اسلام و سکولاريزم چيست؟

    سکولاريزم تقريباً تمام اديان موجود دنيا را درنورديده است؛ اما اسلام است که توانسته با اين تفکر الحادي مقابله کند. يکي از فراگيرترين تزها، سکولاريزم است. اعتقاد به اديان در جوامع کاهش پيدا کرده است، اما اين ادعا عموميت ندارد؛ زيرا اسلام رو در روي سکولاريزم ايستاده است. تفکري که دين را امري صرفاً شخصي تلقي مي‌کند، در بسياري از جوامع اسلامي با چالش مواجه است. بروز اسلام در امور سياسي مسلمين نشان از عقب‌نشيني سکولاريزم دارد (اسپوزيتو، 2000، ص9).

    مفهوم‌شناسي

    الف. اخلاق

    «اخلاق جمع خُلق و در لغت، به معناى خوي‌هاست» (دهخدا، بي‌تا، ص1525). راغب اصفهاني مي‌نويسد: «خلق و خلق» (به فتح و ضم خاء) در اصل يكى است، ليكن خلق (با فتحه) مختص هيأت‏ها، اشكال و ديدنى‌هاست و خلق (به ضمه) مختص قوا و اخلاقياتى است كه با بصيرت درك مى‏شود؛ همچنان‌كه در قرآن كريم آمده است: «إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ» (راغب اصفهاني، 1404ق، ص158).

    «اخلاق» در اصطلاح علما، به‌گونه‌اي مشابه تعريف شده است. فيض کاشاني معتقد است: اخلاق «حالت نفسانى راسخ در نفس است كه با پيدايش آن حالت، اعمال اخلاقى بدون زحمت و نياز به تأنّى و تأمل سر مى‌زند» (کاشاني، بي‌تا، ج 5، ص95). آيت‌الله مصباح «اخلاق» را عبارت مي‌داند از: «صفات و هيأت‌هاي نفساني پايدار در نفس انسان که موجب انجام کارهايي متناسب با آنها به‌طور خودجوش و بدون نياز به تفکر و تأمل مي‌شود» (مصباح يزدي، 1380، ص13). مرحوم علامه طباطبايي از «علم اخلاق» با عنوان «فن» نام برده و غرض آن را جداسازي فضايل از رذايل، و خوب از بد دانسته است، با اين هدف که آدمي خود را به فضايل بيارايد و از رذايل دور كند، تا در نتيجه، اعمال نيكى را كه مقتضاى فضايل درونى است، انجام دهد و در اجتماع انسانى، ستايش عموم و ثناى جميل جامعه را به خود جلب نمايد و سعادت علمى و عملى خود را به كمال برساند (طباطبايي، 1417ق، ج1، ص558).

    در مبحث حاضر، «اخلاق» بر «ملکات نفساني راسخ در نفس، اعم از فضايل و رذايل» اطلاق مي‌شود که در تمام عرصه‌هاي وجودي انسان، اعم از نگرشي، گرايشي و کنشي بروز پيدا کرده و با آنها در تعامل است.

    ب. دين

    «دين» در لغت، به «جزا و حساب» معنا شده است. اما در اصطلاح، مجموعه‏اى وحيانى و عقلانى است از عقايد، اخلاق و مقررات كه به ادارة زندگى فردى و اجتماعى انسان نظر دارد (مصباح يزدي، 1368، ص9- 6). از منظر علامه طباطبايي، «دين» همان اعتقادات است که رفتارهاي خاص به دنبال دارد (طباطبايي، 1417ق، ج‏2، ص343). اما ايشان در جلد پانزدهم الميزان، با نظرداشت به غايت دين، مي‌نويسد: «دين حق عبارت است از: مجموعه‏اى از تكاليف اعتقادى و عملى، و اين تكليف‌ها جز با مسئلة حساب و جزا تمام نمى‏شود» (همان، ج‏15، ص68).

    «دين اسلام» مجموعه‌اي نظام‌مند از نگرش‌ها، گرايش‌ها و کنش‌هاي منتسب به وحي است، يا نوعي سبک زندگي است که در قالب قرآن، توسط پيامبر معظم اسلامˆ، در مجموعه‌اي نظام‌مند از انديشه‌ها، آموزه‌هاي اخلاقي و احکام عملي با هدف سعادت انسان‌ها در دنيا و آخرت بر مردم عرضه شده است.

    مفاهيم «وحي»، «سعادت»، «قرآن» و «پيامبر» در تعريف مزبور، موضوعيت دارد؛ زيرا در صورت حذف آنها، معنايي از دين حاصل مي‌شود که اديان ساخت بشر، از جمله سکولاريزم را شامل مي‌شود. انکار يا ناديده گرفتن مبدأ و منتهاي عالم، عدم شناخت حقيقي انسان و بي‌توجهي به کمال حقيقي او، برخي از ويژگي‌هاي اين انديشه است.

    ج. سکولاريزم

    واژة «سكولاريسم» در اصل از واژة لاتيني «seculum» به معناي «گيتي و دنيا»، به‌ويژه دنيا در برابر دين (مسيحيت) اخذ شده است (فرهنگ جيبي انگليسي آكسفورد، 1991، ج2).

    براي واژة «سكولار» معادل‌هاي متفاوتي در زبان فارسي ذكر شده است. از جملة معادل‌ها، بشري، زميني (غيرمعنوي)، دنيوي، غيرمذهبي، اين‌دنيايي، عرفي و اين‌جهاني است (ريجانيان، 1371، ص120).

    اين انديشه به صورت رسمي، پيشينه‌اي چندان طولاني ندارد. بستر فرهنگي ايجاد آن، ضعف حاکميت مادي و معنوي مسيحيت و ناتواني آن در پاسخ‌گويي به نيازهاي زمان بوده است. انديشة سکولاريزم با نهضت علمي‌ـ تخصصي و جزئي کردن دانسته‌ها و تلاش در جهت توجيه‌پذير کردن امور به صورت تجربي، در هم آميخته است. بدين‌روي، با طرح مباحثي از قبيل «تضاد علم و دين»، علم، سياست، معنويت و اخلاق را از پيکرة دين مسيحيت جدا کرده، سرانجام جاهلانه يا مغرضانه به اسلام تعميم داده‌اند.

    د. تربيت اخلاقي

    به معناي «ايجاد تغيير مطلوب در رفتارهاي اخلاقي انسان» است و از منظر دين، به معناي «پرورش عادات و صفات اخلاقي مطلوب اسلامي» (مطهرى، 1390، ص74-75) يا «مجموعه‌اي از فعاليت‌هاي تربيتي به‌منظور از ميان بردن صفات رذيلت و ايجاد صفات فضيلت» است (داودي، 1389، ص9).

    ديگري در مقام تعريف «تربيت اخلاقي» مي‌نويسد:

    تربيت اخلاقي فرايند زمنيه‌سازي و به‌کارگيري شيوه‌هايي جهت شکوفاسازي، تقويت و ايجاد صفات، رفتارها و آداب اخلاقي و اصلاح و از بين بردن صفات، رفتارها و آداب ضداخلاقي است. بنابراين، شناخت فضايل و رذايل و رفتارهاي اخلاقي و ضداخلاقي و نيز آگاهي از شيوه‌ها، پايه و اساس تربيت اخلاقي است (‌بناري، 1379، ص541).

    از منظر نويسنده، «تربيت اخلاقي» به معناي فعاليت هدف‌دار مربي شايسته در ممانعت از آلوده شدن محيط رواني متربي به رذايل نگرشي، گرايشي و کنشي و تلاش در جهت سالم‌سازي او در صورت آلودگي و در نهايت، تثبيت فضايل انساني در ابعاد مذکور و با روش‌هاي متناسب در متربيان و در جهت کمال انساني آنهاست.

    ه‍ . روش‌هاي تربيت اخلاقي

    روش‌هاي تربيت اخلاقي، راه‌هاي وصول به اهداف اخلاقي در حوزة نگرش، گرايش و کنش است. بر اين اساس، تعيين اهداف اخلاقي به صورت عام يا خاص، گام اول در تعيين روش‌هاي تربيت اخلاقي است. به بيان ديگر، وصول به هر کدام از اهداف تربيت اخلاقي روش‌هاي متناسب خود را مي‌طلبد. براي مثال، براي وصول به اهداف نگرشي در تربيت اخلاقي، مي‌توان از روش‌هايي مانند «تقويت دانش اعتقادي با گفت‌وگو»، «زير سؤال بردن شناخت‌هاي تقليدي پيشين در حوزة اخلاق»، «اقامة دليل بر نادرستي آن، و «توجيه و تبيين - نه تحميل، تعويد يا تلقين- شناخت‌هاي جديد» بهره جست. در ادامه، تفصيل بحث خواهد آمد.

    رابطة دين و اخلاق

    پيشينه و اهميت بحث

    بر اساس آثار موجود، رد پايي از اين سؤال در آثار فلاسفة يوناني قبل از ميلاد مسيح يافت مي‌شود. به قول لگنهاوسن، به لحاظ تاريخي، جوامع بشري تا عصر نوزايي پيوسته اخلاق ديني داشته‌اند و تنها در چند قرن اخير است كه به‌تدريج، اخلاق سكولار در جوامع راه يافته، هرچند مباني نظري آن در يونان باستان وجود داشته است (لگنهاوسن و ديگران، 1376، ص5). اما طرح آکادميک اين سؤال، پس از نهضت علمي اروپا و به‌ويژه با هدف به چالش کشيدن مسيحيت مطرح شده است. ضعف فکري، همچنين اقتدار سياسي اهل کليسا، علم‌ستيزي، خشونت، مطلق‌انگاري و جزم‌گرايي، زمينة بروز اين ديدگاه را فراهم کرده است.

    اهميت اين بحث از آن نظر است که با فرض اثبات وحدت يا اتحاد دين و اخلاق، ادعاي سکولاريزم مبني بر نفي اخلاق از دين مردود، و به‌تبع آن، غيرمنطقي بودن اخلاق سکولار اثبات خواهد شد. برخي محققان نيز به ثمرات بحث اين‌گونه اشاره کرده‌اند: از ثمرات بحث رابطة دين و اخلاق، اثبات يا نفي اخلاق سکولار است. به عبارت ديگر، اگر کسي همة روش‌هاي ارتباط اخلاق و دين را نفي کند ناگزير اخلاق سکولار را پذيرفته است. اما اگر نيازمندي اخلاق به دين ثابت شود قايل به اخلاق ديني شده است (سربخشي، 1388، ص49). ديدگاه‌ها در اين رابطه، طيف وسيعي از تساوي تا تباين را شامل مي‌شود.

    فيلسوفان اخلاق براي اين ارتباط، اقسامي را برشمرده‌اند و در نفي و اثبات آنها مناقشات فراواني کرده‌اند. اين روابط شامل اموري مانند ارتباط مفهومي، حکمي، معرفتي، انگيزشي، تضميني، ذاتي، منطقي، هستي‌شناختي و غايت‌شناختي است (صادقي، 1378، ص4).

    ملازمة دين و عقلانيت اخلاقي

    دين از جانبي امور فطري و از جانب ديگر، مستقلات عقلي تأييد شده توسط وحي را شامل مي‌شود. اخلاق ديني اعم است از آنچه توسط دين بيان شده و اموري که توسط عقل سليم و فطرت پاک، درک مي‌شود. به نظر نمي‌رسد مدرکات عقلاني اخلاقي وجود داشته باشد که دين به آن تصريح نکرده يا از قوانين کلي اسلام قابل برداشت نباشد. با فرض عدم بيان دين، درک گزاره‌هايي مانند «حسن صداقت و سخاوت» يا «قبح کذب و بخل» توسط عقل ممکن است. مدرکات عقلاني با مدرکات ديني ملازم‌اند. اين يک قاعده است. شهيد مطهري در توضيح اين قاعده نوشته است:

    در فن اصول فقه، قاعده‌اي است که به نام قاعده «ملازمة عقل و شرع» معروف است که با اين عبارت بيان مي‌شود: «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع وکل ما حکم به الشرع حکم به العقل». مقصود اين است هرجا عقل يک مصلحت يا يک مفسدة قطعي را کشف کند، به دليل «لمّي» و از راه استدلال از علت به معلول، حکم مي‌کنيم که شرع اسلام در اينجا حکمي داير بر استيفاي آن مصلحت يا دفع آن مفسده دارد، هرچند آن حکم از راه نقل به ما نرسيده باشد، و هرجا که شرع حکم وجوبي يا استحبابي يا تحريمي يا کراهتي دارد ما به دليل «انّي» و از راه استدلال از معلول به علت کشف مي‌کنيم که مصلحت و مفسده‌اي در کار است، هرچند عقل ما از وجود آن مصلحت يا مفسده آگاه نباشد (مطهري، بي‌تا، ج1، ص57).

    بنابراين، مدرکات اخلاقي عقل سليم را تأييد دين كرده است. نقش دين اظهار، تأييد، تأكيد، تشريح، بيان هدف، روش و نتيجه است. در مواردي که دست عقل از فهم تکليف اخلاقي کوتاه است، دين با ارائة ملاک، تکليف آدمي را در مقام تضادها، مانند دروغ گفتن و ايجاد صلح، يا راست گفتن و ايجاد منازعه تعيين مي‌کند.

    عمده گزاره‌هاي اخلاقي از جانبي فطري، و از جانب ديگر، عقلي‌اند. انسان‌ها با عقل اخلاقي توانايي درک آنها را دارند؛ يعني در اصل ايجاد، به دين نياز ندارند. هر بي‌دين صاحب درکي قادر است عمده فضايل و رذايل را درک کند. البته ممکن است تقيدي به آن پيدا نکند؛ زيرا امور فطري در معرض تهديد و تضعيف‌اند. در اين مرحله، نياز به دين هويدا مي‌شود.

    به بيان حضرت امير†، فلسفة ارسال انبياي الهي آن است كه ميثاق‌هاي فطري را که انسان با خداي متعال بسته است، يادآوري کنند؛ نعمت‌هاي فراموش شده را متذکر شوند؛ با تبليغ دين، حجت را بر مردم تمام کنند؛ گرد و غبار عقول آدميان را کنار زده، آن را صيقل داده، به فعاليت وادار کنند. «ليستأدوهم ميثاق فطرته ويذكّروهم منسىّ نعمته ويحتجّوا عليهم بالتّبليغ ويثيروا لهم دفائن العقول» (ابن‌ ابي‌الحديد، 1404ق، ج1، ص114). شکوفا ساختن استعدادهاي اخلاقي، توجه دادن به غافلان، بيان محدوده، الزام و انگيزش‌ اخلاقي، و تقويت معنويت و اخلاق، مهم‌ترين مسئوليت اخلاقي انبياي عظام است.

    اسلام از طريق توليد معرفت، ايجاد انگيزه، گزاره‌سازي و تأييد آن، توصيه، بيان آثار و نتايج، ارائة الگو، بيان روش‌هاي محو رذايل، تقويت فضايل، نماياندن غايات، تشويق و تنبيه، موجبات توسعة اخلاق را فراهم مي‌آورد.

    دانشمندان مسلمان استقلال بسياري از گزاره‌هاي اخلاقي از دين را نفي نمي‌کنند؛ يعني عقل مستقلاً و بدون استمداد از دين مي‌تواند آنها را تشخيص دهد؛ اما اين بدان معنا نيست که عقل توانايي تشخيص تمام امور اخلاقي را دارد. «بيشتر انديشمندان مسلمان اخلاق را جزئي از دين مي‌دانند. در عين حال، مي‌پذيرند كه عقل نيز قادر است برخي مفاهيم كلي اخلاقي، مانند خوبي عدل و بدي ظلم را درك نمايد» (مصباح يزدي، 1380، ص184). روح حقيقت‌جويي، پرسش‌گري، فضيلت‌خواهي و کمال‌طلبي در انسان، همه زمينه‌هايي فطري براي پذيرش اخلاق ديني است. براين‌اساس، شکوفاسازي فطرت و استعداد اخلاقي، ايجاد انگيزه در جهت رفتارهاي اخلاقي، مبناسازي عقيدتي و نفس‌الامري اخلاق و ملزم‌سازي متدينان به تکاليف اخلاقي، دلايلي مهم بر نياز اخلاق به دين است.

    خلاصه، هر گزارة فطري و عقلاني که در مبنا، محتوا و غايت، استکمال معنوي الهي انسان را دربر داشته باشد، ديني است. اين گزاره‌ها را با ملاک‌هايي مانند «مبتني بودن بر مفاسد و مصالح واقعي»، «انتساب به آموزه‌هاي وحياني»، «ارتباط داشتن با کمال حقيقي انسان» و «دارا بودن حسن فعلي و فاعلي» مي‌توان سنجيد.

    رابطة دين و اخلاق ديني

    موضعي از زندگي يافت نمي‌شود که خالي از حکم دين باشد. اخلاق اسلامي نيز پا به پاي دين، حضور دارد. غيبت اخلاق در تعبديات، گاهي موجب بطلان يا نقصان مي‌شود. وجود برخي فضايل اخلاقي، مانند تواضع، توجه، تمرکز و اخلاص، لازمة صحت يا کمال نماز است. در برابر، برخي رذايل اخلاقي، مانند ريا، موجب اخلال يا بطلان نماز است. براين‌اساس، بين دين و اخلاق رابطه‌اي وثيق وجود دارد، اما اين دو چه نسبتي دارند؟

    از منظر ديگر، مي‌توان اين رابطه را از نوع «عموم و خصوص مطلق» دانست؛ زيرا اخلاق جزئي از دين است و دين امور ديگري را نيز شامل مي‌شود. اما در موقعيت‌هاي عيني و کاربردي، تفکيک اين دو قابل تصور نيست. نمي‌توان پذبرفت کسي از ايمان ديني برخوردار باشد و به همان نسبت، از اخلاق ديني برخوردار نباشد. يا از اخلاق ديني همراه با تمام مقومات مانند نيت الهي و حسن فعلي برخوردار باشد، اما به همان نسبت، صاحب ايمان ديني نباشد.

    گاهي براي اثبات امکان تفکيک اين دو، به رفتار و گفتار پيامبر معظم دربارة سعد بن معاذ استناد مي‌شود که پس از تشييع جنازة او فرمودند: او اکنون به فشار قبر مبتلاست و علت آن را بداخلاقي در خانه بيان کردند (مجلسي، 1404ق، ص261).

    در پاسخ، مي‌توان گفت: براي نمونه‌هايي از اين قبيل، چند فرض‌ وجود دارد:

    الف. آنچه را «ايمان» يا «اخلاق» نام نهاده‌اند در واقع، ايمان يا اخلاق نيست، بلکه توهم دين است، يا آداب، رسوم و مقررات عادت شده‌اي است که نام «اخلاق» بر آن نهاده شده است.

    ب. مؤمن نسبت به ايمان خود بي‌توجه و غافل است.

    ج. ايمان به صورت لحظه‌اي فراموش شده است. ج. ايمان ديني به اندازه‌اي ضعيف است که قادر نيست رفتارهاي غيراخلاقي را به کنترل درآورد. به بيان ديگر، شدت هيجان گناه موجب مي‌شود هنگام ارتکاب، ايمان از وجود آدمي رخت بربندد. پيامبر گراميˆ مي‌فرمايند: «زناكار در حين زنا، مؤمن نيست و دزد در حين سرقت مؤمن نيست. او زماني که دست به اين کار مي‌زند ايمان از جان او رخت برمي‌بندد؛ همان‌گونه که پيراهن از تن بيرون آورده مي‌شود» (کليني، 1365، ج2، ص28). ممکن است اين روايت به همين امر ناظر باشد. اگر ايمان در مراتب بالا باشد و بي‌توجهي و غفلت نسبت به ايمان حاصل نشود، امکان ندارد آدمي به معصيت، از جمله جرايم اخلاقي، آلوده شود. کمال ايمان، انسان را از غفلت نجات داده، متوجه و دائم‌الحضور خواهد کرد. «اگر ايمان انسان به حد كمال رسيد، به‌طورى كه انسان دائم‌الحضور شد؛ يعنى هميشه خدا در دل او حاضر بود، اصلاً غفلت به او دست نمى‏دهد» (مطهري، بي‌تا، ج23، ص520).

    نکته اين است که ايمان و اخلاق هر دو مراتبي دارند. ايمان در مرتبة خويش، با اخلاق در همان مرتبه قابل جمع است. از ايمان ضعيف نمي‌توان اخلاق والا انتظار داشت. به بيان ديگر، انسان‌ها به همان ميزان اخلاقي‌اند که ايمان دارند. از معصوم انتظار اخلاق معصومانه داريم و از ديگران به اندازة خودشان. اگر ايمان والا با رفتارهاي غيراخلاقي منافات ندارد، چرا در زندگي معصومان‰ رفتار ناشايست يافت نمي‌شد؟ آنان هيجان و خشم را بهانه‌اي براي رفتارهاي غيراخلاقي نمي‌دانستند. رها کردن دشمن کينه‌توز در معرکة خندق، آن هم درست هنگامي‌که از او رفتاري ناشايست سر ‌زد، دليل روشن اين ادعاست! اما در غيرمعصوم، ممکن است برانگيخته شدن غضب، شهوت يا شادي موجب غفلت از ايمان شود.

    لازمة اعتقاد به نظام‌مند بودن نگرش، گرايش و کنش‌هاي ديني، اعتقاد به «جدايي‌ناپذيري اخلاق از دين» است. اين امر در باب انديشه‌هاي مادي و سکولار نيز کاملاً صادق است. آن انديشه‌ها نيز رفتارهاي متناسب با خود را مي‌طلبد.

    اعتقاد به ماديت هرچه در جهان موجود است، سنت اجتماعى را طرزى تنظيم مى‏كند كه با لذت‏ها و كمال‏هاى محسوس و مادى همراه بوده و به آنها برساند، و اعتقاد به بت‌پرستى طرزى سنت‌گذارى مى‏كند كه بت‏ها را راضى سازد. ولى اعتقاد به خداوند سبحان و قيامت، طرزى سنت‌پردازى مى‏كند كه هم سعادت دنيا را تأمين كند و هم سعادت آخرت را (طباطبايي، 1417ق، ج1، ص26).

    از جانب ديگر، اخلاق نيز در توسعه و تعميق دين سهم بسزايي دارد. توسعة دين مديون اخلاق نيک پيامبر و اصحاب صالح او بوده است (آل عمران: 159). کيفيت رفتار با بردگان، زيردستان، زنان و دختران، خاتمه دادن به خشونت‌هاي طايفه‌اي و تکريم انسان‌ها موجب استقبال همگان از اسلام شد.

    در يک جمع‌بندي، مي‌توان گفت: اخلاق:

    يک. در مقام شکل‌گيري و بستر‌سازي رفتارهاي تربيتي کودکان، مانند انتخاب مادر براي او، رفتارهاي مرتبط با توليد فرزند، تولد، شيردهي و تغذية کودکان، به رهنمودهاي دين نيازمند است.

    دو. اخلاق در حوزه‌هاي شناختي(اعم از اينکه اين حوزه‌ها مرتبط با ذات اخلاق باشد يا غير آن)، چه در مقام مربي يا متربي، تعيين هدف و احياناً فراگيري نوع علوم و روش‌هاي تهذيبي کسب آن، تعيين اولويت‌ها، همچنين در وادي انديشه و تفکر، سمت‌وسو، موضوع و کيفيت آن، همچنين در مقام بررسي کيفيت هزينه‌کرد علوم اندوخته شده به دين نيازمند است.

    سه. اخلاق در حوزة عاطفي، که تربيت اخلاقي بسته به شرايط، نقش محدود‌کنندگي، بازدارندگي، کنترل‌کنندگي، تحريک‌کنندگي و انگيزشي هيجانات را ايفا مي‌کند، به دين نيازمند است.

    چهار. اخلاق در حوزه‌هاي رفتاري تحت تأثير دين است. دين زمينة انگيزش‌هاي رفتاري را از طريق بيان ترتب ثواب و عقاب بر رفتارها، تبشير و انذار، رضايتمندي خداي متعال و وعدة وصول به کمال انساني فراهم مي‌آورد. در عين حال، ايجاد و ابقاي رفتارهاي اخلاقي را تضمين مي‌کند. توسعة رفتارهاي اخلاقي از طريق تمثيل، الگوسازي و ارائة اسوه‌هاي فضيلتي و بيان سرانجام انسان‌هاي فضيلتمند، در برابر، تضعيف رذايل اخلاقي را با ارائة نمونه‌هايي از رذيلتمندي انسان‌ها و سرانجام شوم رهروان آن فراهم مي‌کند.

    نهايت آنکه دين در حوزة رفتارهاي اخلاقي اجتماعي، موجبات رهايي آدمي از عرصة فرديت را فراهم آورده، وجود او را وسعت بخشيده و به عضويت جامعه‌اي بزرگ‌تر- اعم از خانواده و جامعه- درمي‌آورد و رفتارهايي مانند از خود گذشتن براي ماندن ديگران، نخوردن براي خورانيدن به ديگران و فدا شدن براي بقاي امري يا کسي مهم‌تر از خود را لذت‌بخش مي‌کند.

    در برابر، عبوديت و مصداق‌هاي روشن آن مانند رکوع و سجود - با همة عظمت- بريده از اخلاق ديني و انساني، قالبي تهي و سزاوار بي‌اعتنايي است. امام صادق† به روشني تصريح فرموده‌اند: «لا تنظروا الي طول رکوع الرجل وسجوده؛ فان ذلک شيء اعتاده؛ فلو ترکه استوحش لذلک، ولکن انظروا الي صدق حديثه واداء امانته» (کليني، 1365، ج2، ص105).

    مهم‌ترين روش‌هاي تربيت اخلاقي در اسلام

    همان‌گونه که اشاره شد، مقصود از روش‌هاي تربيت اخلاقي، راه‌هاي وصول به اهداف اخلاقي است، پس بايد گزينش آنها با اهداف تربيت اخلاقي متناسب باشد. اهدافي که ممکن است از نوع نگرشي، گرايشي يا کنشي باشد. اين سخن بدان معنا نيست که روش‌هاي وصول به هر يك از اهداف، از ساير روش‌ها استقلال كامل دارد. گاهي لازم است براي وصول به اهداف نگرشي، از روش‌هاي گرايشي يا برعکس استفاده شود؛ مثلاً، اولين گام براي ايجاد تحول شناختي در متربي، برقراري رابطة عاطفي مثبت است. حضرت ابراهيم† در تلاش براي ايجاد دگرگوني شناختي در آذر، او را «يا أَبَتِ» صدا مي‌زد (مريم: 42) و سپس انديشه و رفتار او را زير سؤال مي‌برد. حضرت لقمان در مقام ايجاد تغييرات نگرشي، فرزند را «يا بنيّ» مي‌خواند، سپس معارف والاي ديني را به او القا مي‌کرد (لقمان: 16). از جانب ديگر، ايجاد روابط مناسب عاطفي، به مقدمات و روش‌هاي نگرشي نيازمند است. با برادر ديني نمي‌توان رابطة عاطفي مناسب برقرار کني، در حالي که نسبت به او سوء ظن داري. بدين‌روي، توصيه کرده‌اند: «کار برادرت را بر بهترين وجه آن حمل کن تا زماني که شاهدي اقامه شود. و اگر کلمه‌اي از دهان برادرت صادر شد به او سوء ظن نداشته باش تا زماني که مي‌تواني آن را بر خير حمل کني» (کليني، 1365، ج2، ص362). بر اين اساس، اهداف در حوزه‌هاي سه‌گانه، پيوسته با يکديگر در تعامل‌اند، به‌تبع آن، روش‌ها نيز نمي‌توانند استقلال تام داشته باشند.

    بنابراين، اولاً، تربيت اخلاقي داراي حوزه‌اي به وسعت نگرش‌ها، گرايش‌ها و کنش‌هاي آدمي است. ثانياً، براي وصول به هر يك از اهداف بايد از روش‌هايي بهره برد که تناسب بيشتري با آن دارد.

    اهميت تربيت اخلاقي در عرصة نگرش: مقصود از عرصة «نگرش»، حوزة شناختي و عقلاني است؛ حوزه‌اي که تحول آن گرايش‌ها و کنش‌هاي آدمي را نيز تحت تأثير قرار مي‌دهد. مقدم بر هر تربيت اخلاقي، متربي بايد خوب و بد اخلاقي را بشناسد. مبناي فهم خوب و بد نيز سلسله‌اي از اعتقادات ديني است. تحولات نگرشي، از سخت‌ترين تحولات است و خود موجب يا مانعي براي هر تحول اخلاقي رواني ديگر به شمار مي‌رود. قرآن کريم با تمثيلي گويا، به اهميت و سختي آن اشاره کرده است؛ آنجاکه تغيير نگرش، هدايت يا حيات معنوي بخشيدن به يک انسان را گويا با احياي تمام انسان‌ها برابر دانسته است (عروسي حويزي، 1415ق، ج1، ص618). کسي که پيامبر را ساحر و کاهن مي‌داند، هرگز به او ايمان نمي‌آورد. پس در اولين گام، بايد نگرش‌ها را تغيير داد. ذيلاً به نمونه‌هايي از مهم‌ترين روش‌هاي تربيت اخلاقي با استناد به منابع ديني در سه حوزة نگرشي، گرايشي و کنشي اشاره مي‌شود:

    الف. در عرصة نگرشي

    مهم‌ترين روش‌هاي تربيتي در عرصة نگرشي عبارت‌ است از:

    يک. به چالش کشيدن شناخت‌ها يا مباني اخلاقي پيشين: قرآن کريم تقليد کورانه از پيشينيان را با بياني روشن به چالش مي‌کشد: «وَإِذا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباءَناَ اوَلَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْقِلُونَ شَيْئاً وَلا يَهْتَدُونَ» (بقره: 170)؛ و هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل كرده است پي‌روى كنيد، مى‏گويند: بلكه ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم پي‌روى مى‏كنيم. آيا نه اين است كه پدران آنها چيزى نمى‏فهميدند و هدايت نيافتند؟ در اين آيه، مبناي شناخت‌هاي آنها، يعني تقليد بدون بصيرت، به چالش کشيده شده که ممکن است موجب شود آنان در انديشه‌هاي خويش بازنگري کنند. اين امر در عرصة تربيت فردي نيز اهميت والايي دارد. هر انساني نيازمند بازنگري در انديشه‌هاي اخلاقي خويش است.

    دو. ارائة تبيين مستدل از شناخت‌ها يا مباني اخلاقي جايگزين: «وَيَقُولُ الْإِنْسانُ أَإِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا* أَوَلا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً» (مريم: 66-67)؛ انسان مى‏گويد: آيا پس از مردن، در آينده زنده (از قبر) بيرون خواهم آمد؟ آيا انسان به خاطر نمى‏آورد كه ما او را پيش از اين آفريديم، در حالى كه چيزى نبود؟ تبييني که در دومين آيه آمده، به اندازه‌اي قويم است که هيچ پاسخ منطقي برايش مفروض نيست. خصم اگر اهل انديشه باشد چاره‌اي جز پذيرش ندارد. شناخت‌هاي اخلاقي بايد براي متربي موجه باشند. او بايد قانع شود كه چرا بايد اين انديشة اخلاقي را بپذيرد، و فقدان آن چه کاستي‌هايي ايجاد مي‌کند، و كدام نياز مادي يا معنوي او را برآورده مي‌کند؟

    سه. انديشيدن: از مهم‌ترين روش‌هاي تربيت اخلاقي، آموزش انديشيدن به متربي است؛ انديشيدني کنجکاوانه، نقادانه و از روي فهم؛ انديشيدني که بر محور سؤالات مهم فلسفي مبتني باشد؛ مانند پاسخ به چرايي و چگونگي زندگي؛ زيرا چرايي به معناي پرداختن به فلسفة زندگي و معناداري آن، و «چگونگي» به سبک زندگي و چگونه اخلاقي زيستن پرداختن اشاره دارد. مصداق ديگر آن، به عواقب و سرانجام کار انديشيدن است که بسياري از ندامت‌ها، خشم و خشونت و قتل و غارت‌ها را کاهش مي‌دهد. «مردي خدمت پيامبر رسيد و از ايشان درخواست وصيت کرد. حضرت سه بار پرسيدند: وصيت‌ام را مي‌پذيري؟ پاسخ داد: آري. فرمودند: وصيت من اين است: «هرگاه تصميم به کاري گرفتي به عاقبتش بينديش؛ اگر مفيد بود انجام بده، در غير اين صورت از انجام آن بپرهيز» (حميري، 1413ق، ص65). نظام آموزش ديني انديشه‌محور است، نه حافظه‌محور؛ همان‌گونه که قرآن کريم بر آن تاکيد کرده است: «أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها» (محمد: 24) روش‌هايي مانند کنترل قوة خيال، صيانت از قلب، و خروج از غفلت نيز در راستاي تحولات نگرشي يا شناختي قرار دارد.

    ب. در عرصة گرايشي (حيطة عواطف، غرايز، احساسات و تمايلات)

    يک. ارتباط شايسته و مناسب با مردم: رسول معظمˆ فرمودند: «مهرباني با مردم نصف عقل، و دوستي با آنان نيمي از عيش است» (ابن اشعث، بي‌تا، ص149). برخي شيوه‌هاي جزئي‌تر اين ارتباط عبارتند از: همدلي با مردم، مشارکت در غم و شادي آنها، همت در جهت خدمت به مردم، جبران احسان آنها، صبر بر اذيت ديدن، بخشش خطا، پذيرش عذرخواهي و کاهش توقعات. اين ارتباط، خود اولين گام و مناسب‌ترين روش براي هر اقدام تربيتي است. بدون رابطة مناسب عاطفي با متربيان، امکان ندارد بتوان تحول گرايشي، حتي شناختي در آنان ايجاد کرد. علاوه بر آن، ارتباط شايستة مربيان اخلاق با مردم، خود به مثابة ارائة الگويي تربيتي است.

    دو. خودت را شاخص و ميزان قرار بده: در نامة حضرت امير به فرزندش امام حسن‡ آمده است: «فرزندم، وصيتم را فهم کن: خودت را بين خودت و ديگري ميزان قرار بده. پس براي ديگران دوست بدار آنچه براي خودت دوست داري، و براي ديگران نخواه آنچه براي خودت نمي‌خواهي» (ابن شعبه حراني، 1404ق، ص74). از روش‌هاي طلايي در تربيت اخلاقي، شاخص قرار دادن خويش است. در اين انديشه، فرديت رنگ مي‌بازد؛ خواسته‌ها يا ناخواسته‌هاي ديگران هم جايگاه پيدا مي‌کند؛ دغدغه نسبت به ديگران قوت مي‌گيرد؛ خودخواهي‌ها کاهش مي‌يابد؛ انتظارات به حداقل مي‌رسد؛ و توان درک شرايط ديگران در آدمي افزون مي‌شود.

    سه. تأخير ارضاي نيازها: از آسيب‌هاي اخلاقي فراگير در عصر حاضر، تعجيل در وصول به خواسته‌هاست. کودکان در خانه و متربيان در مدارس و دانشگاه‌ها، بايد بياموزند که چگونه خواسته‌هاي خويش را به تأخير بيندازند. توان کنترل خويشتن از مرزهاي متمايز انسان و حيوان است. در منابع ديني، از اين ويژگي با عنوان «عفت، استعفاف، تقوا يا کف النفس» ياد شده است. مديريت غرايز و تسلط بر نفس از اولين گام‌هاي تربيت اخلاقي است. تأخير منطقي در ارضاي نيازهاي کودکان، پاسخ قانع‌کننده به چرايي تأخير، و دادن پاداش به کودکان در صورت تأخير ارضاي نياز، توان خويشتن‌داري آنان را افزايش مي‌دهد. برخي شيوه‌هاي جزئي‌تر آن مراقبه، مشارطه و معاتبه؛ معاشرت با صالحان و اجتناب از معاشرت با ناصالحان است.

    ج. در عرصة کنش

    مقصود از «کنش‌ها» رفتارهاي انسان است؛ رفتارهايي که محصول دو عرصة نگرش و گرايش است و در عين حال، مي‌تواند اين دو عرصه را تحت تأثير قرار دهد. مهم‌ترين روش‌هاي تربيت اخلاقي در عرصة كنش عبارت است از:

    يک. عبوديت: اعمال عبادي در عين ارزش ذاتي، از روش‌هاي مهم تربيت اخلاقي به شمار مي‌آيد. رسول گراميˆ هدف غايي از بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقي دانسته‌اند (محدث نوري، 1408ق، ص187). اين در حالي است که بخش مهمي از آموزه‌هاي ايشان عباديات است. اين سخن بدان معناست که اعمال عبادي، خود مقدمه يا روشي براي تربيت اخلاقي است. آية مبارکه «اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ وَأَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ ما تَصْنَعُون» (عنکبوت: 45) به نقش فضيلت‌آفريني نماز اشارة ضمني و بر نقش رذيلت‌زدايي آن تصريح کرده است. اين معنا در بيانات زهراي اطهرƒ نيز به‌خوبي تجلي کرده است، آنجا که ‌فرمود: «...جَعَلَ اللَّهُ... الصَّلاةَ تَنْزيهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ وَالزَّکاةَ تَزْکِيةً لِلنَّفْسِ... وَالصِّيامَ تَثْبيتاً لِلْاِخْلاصِ وَالْحَجَّ تَشْييداً لِلدّينِ» (مجلسي، 1404ق، ج6، ص108). در اين بيان، نماز روشي براي رهايي از تکبر، زکات موجب تزکيه، روزه براي تثبيت اخلاص، و حج براي استحکام دين به شمار آمده است.

    دو. ازدواج: از مهم‌ترين روش‌هاي تربيت اخلاقي، ازدواج است. انتظار مي‌رود به موجب ازدواج، برخي فضايل اخلاقي مانند حياي زنان، عفت مردان، تربيت نسل صالح، ايجاد احساس مسئوليت، عبوديت همراه با آرامش، و ديگر‌انديشي حاصل شده، نيمي از دين انسان را حفظ کند (صدوق، 1413ق، ج3، ص384).

    سه. امر به معروف و نهي از منکر: اين فريضه ملاک برتري امت (آل عمران: 110) و بازدارنده‌ترين روش در برابر رذايل اجتماعي است. ترک آن موجب غلبة اشرار و عدم استجابت دعاست (هلالي، 1405ق، ص927).

    سکولاريزم، دين و اخلاق‌زدايي

    بي‌ترديد، عوامل متعددي از قبيل نهضت علمي و وقايع اجتماعي در بروز انديشة سکولاريستي نقش داشته است. برخي نيز کليسا و تشکيلات کليسايي را عامل اصلي شکل‌گيري اين تفکر دانسته‌اند. شهيد مطهري کليسا و عملکرد آن در گرايش به ماديگري را مؤثر و مقصر مي‌داند.

    کليسا، چه از نظر مفاهيم نارسايي که در الهيات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غيرانساني‌اش با تودة مردم، خصوصاً طبقة دانشمندان و آزادفکران، از علل عمدة گرايش جهان مسيحي (به‌طور غيرمستقيم جهان غيرمسيحي) به ماديگري است. در قرون وسطا، که مسئلة خدا به دست کشيش‌ها افتاد، يک سلسله مفاهيم کودکانه و نارسا دربارة خدا به وجود آمد که به هيچ وجه، با حقيقت وفق نمي‌داد. کليسا به خدا تصوير انساني داد و خدا را در قالب بشري به افراد معرفي نمود. دانشمندان و افرادي که به بلوغ فکري رسيدند، ديدند که اين با موازين علمي واقعي و عقلي صحيح سازگار نيست و اين باعث تنفر آنها شده و آنها را بر ضد مکتب الهي برمي‌انگيخت (مطهري، بي‌تا، ج1، ص482).

    فقر علمي کليسا در اين زمينه، نقش مهمي ايفا کرده است. کليسا و مسيحيت ماية علمي و ديني قوي نداشت و مطالب خود را عمدتاً از دانشمندان علوم تجربي و فلاسفه عاريت گرفته بود و خود از درون‌ماية اصيل و محکمي برخوردار نبود (مصباح يزدي، 1379، ص25).

    کليسا در حالي به ضعف علمي مبتلا بود که دانش مسلمانان در رأس هرم علمي دنيا قرار داشت. اين امر بهانة ديگري بود که به انديشه‌هاي اسلامي هجمه شود. «عقده‌هاي رواني ناشي از فشارهاي کليسا از يک طرف، و بغض و حسد ناشي از پيشرفت علمي مسلمانان از طرف ديگر، آنان را بر آن داشت که در نفوذ فرهنگي استعماري خود، دين‌داري مسلمانان را نشانه روند» (قطب، 1379، ص7). موضع‌گيري کليساييان در برابر اسلام، خود عاملي مهم در رميدگي مردم از دين- به معناي عام- بود.

    نويسندة مذکور چهرة دگرگون شدة دين مسيحي توسط کليساييان را به‌گونه‌اي ترسيم مي‌کند که به‌راستي، مي‌توان به کساني که از آن دين رويگردان شده‌اند حق داد:

    ديني که دنيا را حقير مي‌شمارد؛ انسان را داراي سرشت خطاکار معرفي مي‌کند که در دنيا راهي براي اصلاح او وجود ندارد؛ دين شکنجه‌گر، علم‌ستيز، غيرعقلاني؛ ديني که براي تکريم خدا، انسان را تحقير مي‌کند؛ ديني که مردم را - با اين ادعا که از گرايش به آخرت باز مي‌مانند- از آباد کردن زمين منع مي‌کند؛ ديني که به حرکت بالنده ايمان ندارد، چون به ثبات مطلق در هر چيز باور دارد؛ ديني که راه تفکر را بر انسان مي‌بندد، با اين ادعا که اگر تعقل کند منحرف مي‌شود؛ ديني که مردم در ساية آن احساس امنيت ندارند، زيرا پيوسته احساس گناه مي‌کنند يا از اينکه در گناه بيفتند مي‌ترسند. تعجب نيست اگر اروپا از چنين ديني بگريزد، بلکه شگفت آن است که چندين قرن اين دين را تحمل کرده است (همان، ص34- 36).

    طبيعي است که اين تلقي از دين، زمينة رشد سکولاريزم را فراهم آورده باشد. سؤال مهم اين است: علت گسترش تفکر سکولاريستي، که با عقل و فطرت سليم سازگاري ندارد، چيست؟ عوامل متعددي در اين زمينه نقش داشته‌اند؛ از جمله:

    1. جذابيت شعارهاي سکولاريستي؛ اين شعارها عمدتاً برگرفته از گزاره‌هاي ديني است. نهي از منازعه، امر به صلح و آرامش، آزادي انسان، به‌رسميت شناختن حقوق بشر، کرامت انسان و اتکا بر عقلانيت و اعتدال، توسط اديان الهي تبليغ مي‌شده است. سکولاريست‌ها با استفادة ابزاري از شعارهاي حق، درصدد تحميل ارادة خود، يعني نفي دين از صحنه جامعه هستند. واقعيت اين است که صلح، آزادي و رعايت حقوق بشر به صورت حقيقي، فقط در پرتو ايمان ديني قابل تحقق است. سکولاريسم ممکن است جامعه‌اي را از دين تهي کند؛ اما دست او از انديشه‌اي که بتواند آن را جايگزين دين کند خالي است. بي‌عدالتي، جنگ و خشونت، ضعيف‌کشي، اباحيگري جنسي، ترويج اشرافيگري، از هم پاشيدن خانواده، افزايش ناهنجاري‌هاي اجتماعي و بيماري‌هاي رواني دستاورد زندگي بدون دين است.

    2. رميدگي از تفکرات کليسايي؛

    3. روش عمل کساني که اسلام را به رأي خويش تفسير کرده، برداشت‌هاي ناصواب را به دين نسبت داده و جاهلانه اسلام را خشن، غيرعقلاني و متضاد با علم جلوه مي‌دهند؛

    4. غلبة هوا و هوس عاملي مهم در گريز از محدوديت‌هاي ديني، کسب آزادي معنوي و تن دادن به ذلت اسارت در دست شهوات است.

    رابطة سکولاريزم و اخلاق (تعريف و نقد)

    اخلاق سکولار از منظرهاي متفاوت نگريسته و تعريف شده است. برخي با نظر به گستره، آن را تعريف کرده‌اند:

    اخلاق سکولار به معناي هرگونه عمل اختياري است که نقشي در سعادت دنيوي انسان دارد و در نتيجه، همة ساحت‌هاي زندگي، اعم از علم، هنر، اقتصاد، سياست، فرهنگ، حقوق، تعليم و تربيت و حتي اخلاق به معناي خاص را ـ که در برابر حقوق و سياست واقع مي‌شودـ دربر مي‌گيرد (سربخشي، 1388، ص43-44).

    برخي با نظر به طرفيت سکولاريزم با دين در حوزة اخلاق، آن را چنين تعريف کرده‌اند: «گرايشي است که طرفدار و مروج حذف يا بي‌اعتنايي و به حاشيه راندن نقش دين در ساحت اخلاق است» (بيات و ديگران، 1381، ص5).

    محققي ديگر با توجه به کارکرد آن در حوزة اجتماعي، آن را چنين تعريف کرده است:

    رونالد م. گرين آن را راهي براي قانونمند ساختن رفتار افراد در جوامع مي‌پندارد. وي باور دارد اخلاق واکنشي است به مشکل همکاري در ميان افراد يا گروه‌هاي رقيب و هدفش فرونشاندن نزاع‌هايي است که امکان دارد در ظروف اجتماعي رخ دهد (الياده، 1374، ص29).

    برخي اخلاق سکولار را منطبق با ارزش‌هاي دروني و اخلاق ديني را مغاير با آنها تلقي کرده و خواهان اخلاقي شده‌اند که با ارزش دروني انسان‌ها هماهنگ باشد. دالاي لاماي چهاردهم مي‌گويد: «در دنياي سکولار جديد، مذهب به‌تنهايي شايستگي ندارد مبناي اخلاق قرار گيرد. هرگونه پاسخ به مشکلات که مبناي ديني داشته، ارزش‌هاي دروني را ناديده بگيرد، به هيچ‌وجه نمي‌تواند فراگير باشد. آنچه امروزه بدان نياز داريم نوعي نگاه به اخلاق است که به دين وابسته نباشد. اين همان اخلاق سکولار است» (دالاي لاما،‌2011، ص13).

    هرچند مقصود نويسندة مذكور از ارزش‌هاي دروني، که توسط دين ناديده گرفته مي‌شود، روشن نيست، اما مي‌توان حدس زد که مقصود او ارزش‌هاي فطري و عقلاني نيست؛ زيرا هيچ دين وحياني آن ارزش‌ها را ناديده نگرفته است. احتمالاً مقصود او از «ارزش‌ها» غرايز و شهوات مهار ناشدني انسان است که فقط دين يا احياناً الزامات کنترل‌کنندة خارج از آن، از عهدة کنترل آنها برمي‌آيد.

    کيدر معتقد است: «با وجود اختلافات گسترده در اخلاق سکولار، اصول مشترکي هم وجود دارد: يک. انسان‌ها از طريق استعداد دروني، عواطف و احساسات، توانايي دارند رفتارهاي اخلاقي خود را با استفاده از منطق و عقل تعيين کنند. دو. همگان مسئوليت اخلاقي دارند به جامعه و ديگران اطمينان دهند که مطابق اصول اخلاقي عمل مي‌کنند. سه. سوق جامعه به سمت اخلاق بايد تدريجي باشد (كيدر، 2009، ص8). دربارة اصل دوم، سؤالات متعددي مطرح شده است که تفاوت منظر اخلاقي دين و سکولاريزم را نشان مي‌دهد؛ سؤالاتي از اين قبيل که چرا مردم مسئوليت دارند؟ اين مسئوليت را چه کسي بر عهدة مردم گذارده است؟ چرا مردم بايد مسئوليت داشته باشند؟ مردم در برابر چه کسي مسئول‌اند؟ مبناي عقلاني و اخلاقي اين مسئوليت چيست؟ اگر مسئوليت خود را ايفا نکنند چه پيامدي دارد؟ ايفاي اين مسئوليت چه کمکي به کمال انساني آنها مي‌کند؟ براي ايفاي اين مسئوليت، چه تضميني وجود دارد؟ در صورت عدم اعتقاد به دين، تمام اين سؤالات بي‌پاسخ خواهد بود.

    برخي ديگر، مهم‌ترين مباني سکولاريزم را عقل‌گرايي، انسان‏محورى، نسبيت‏گرايى اخلاقى و معرفتى، تجددگرايى، علم‏گرايى و آزادى بى‏حد و حصر انسان دانسته‌اند (جعفري، 1375).

    گزاره‌هاي اصلي اين انديشه: در اصالت انسان، نگاه مادي به انسان، انکار معنويت وحياني، عقيده به آزادي- آن هم به معناي منظور آنها- و پذيرش اخلاق مادي، به‌عنوان ابزار رفاه خلاصه مي‌شود. براين‌اساس، عمده ديدگاه‌هاي مطرح اخلاقي، مانند ديدگاه‌هاي وظيفه‌گرايانه، غايت‌گرايانه و انسان‌گرايانه را مي‌توان مجموعه‌اي از تفکرات سکولاريستي در حوزة اخلاق ناميد که وجه مشترک آنها انديشه‌هاي اخلاقي بريده از وحي يا به تعبيري «عقل‌بنياد يا غريزه‌بنياد» است.

    بي‌ترديد، بايد و نبايدها در گزاره‌هاي بديهي اخلاق محل اختلاف دو نفر هم نيست. اختلافات اخلاقي در حوزة دين و سکولار عمدتاً به مباني، اصول، اهداف، غايات و انگيزة عامل مربوط مي‌شود. اخلاق سکولار نيز مانند اخلاق ديني، بر گزاره‌هاي معرفتي و جهان‌بيني خاص خود مبتني است. ازاين‌رو، براي شناسايي تفکرات اخلاقي سکولار، بايد ارزش‌ها، جهان‌بيني، ايدئولوژي و باورمندي‌هاي آن تحليل شود.

    هستة مرکزي سکولاريزم نفي نقش دين و وحي در زندگي اجتماعي در برابر، تأكيد بر مظاهر مادي، اصالت انسان يا انسان‌محوري، آزادي، عقلانيت، حقوق بشر و بي‌نيازي از وراي زمين است. فردي دانستن دين، عقيده به مقبوليت تمام اديان بر اساس انديشة پلوراليستي، محترم دانستن همة انديشه‌ها و عقايد (حتي اديان و انديشه‌هاي متضاد) و اينکه دين دست‌ماية تنازع ميان اقوام و مذاهب است، ادعاهايي است که انديشه‌هاي اخلاقي و اجتماعي سکولاريزم را از انديشه‌هاي ديني متمايز کرده است. هرچند بطلان هر کدام در جاي خود ثابت شده، اما شعارها چنان جذاب است که عده‌اي از متدينان نيز آن را باور کرده‌اند (جعفري، 1375).

    از جلوه‌هاي انديشة سکولار، حوزة آموزش و سياست است. اين انديشه، به‌ويژه در اين دو حوزه، ورود دين را تحمل نمي‌کند. «تأكيد بر دخالت ندادن دين در عرصة علم، سياست، فلسفه، هنر و نهادهاي اجتماعي؛ و فردي شدن دين و انسان‌محوري به جاي خدا‌محوري؛ وجوه برجستة انديشة سکولاريستي است» (بخشايشي، 1375، ص75).

    تنزل گزاره‌هاي اخلاقي در حد يک قرارداد اجتماعي يا ترجيح فردي، مانند ترجيح مزة غذايي بر غذاي ديگر، برخوردار نبودن از عينيت و ريشه نداشتن در واقعيت و وابسته بودن آن به درک مدرک، برخي نتايج اين انديشة اخلاقي است. اين تفکر سؤالات فراواني برمي‌انگيزد؛ از اين قبيل: از منظر سکولاريست‌ها، اخلاق انساني بر چه مبنايي استوار است؟ چرا انسان‌ها بايد اخلاقي عمل کنند، به‌ويژه اگر رعايت آن با رغبت‌ها و خواهش‌هاي نفساني در تضاد باشد؟

    نمي‌توان انکار کرد که جوامع سکولار نيز کم و بيش تحت تأثير عواطف انساني، عادت‌هاي فردي، رسوم اجتماعي يا کنترل‌هاي امنيتي، با يکديگر تعامل مناسبي دارند؛ اما از اخلاق مبتني بر انگيزة معنوي با هدف سعادتمندي و کمال انسان خبري نيست. اخلاق متکي بر ظواهر، که ريشه در واقعيات ندارد، انگيزة معنوي و الهي در آن نيست. قراردادي بودن بدون ابتناي بر واقعيات، و ذهني بودن ـ نه عيني و نسبي و نه مطلق بودن ـ را مي‌توان شاخص‌هاي اصلي تفکر اخلاقي سکولار ناميد. «عمده‌ترين تفاوت‌هاي اخلاق ديني با اخلاق سكولار در اين است كه در اخلاق سكولار مرجعيت و وثاقت هيچ منبعي جز خود انسان پذيرفته نيست. عقل خودبنياد بشر مرجع نهايي در ارزش‌گذاري اخلاقي است. اخلاق سكولار مبناي اخلاق را عقل بشري مي‌داند، ليكن اخلاق ديني اساساً دين را بنيان‌گذار اخلاق مي‌داند؛ چنان‌كه تلقي رايج طرف‌داران اخلاق ديني در غرب نيز همين است» (غيلون، 1376).

    مرحوم علامه جعفري مهم‌ترين نقد خود بر سکولاريزم را با اين سؤال شروع مي‌کند: آيا استبداد و سلطه‌گري اشخاص و رويارويي خصمانه با علم را مي‌توان به يک دين الهي و واقعي نسبت داد؟

    بديهي است که پاسخ کاملاً منفي است. با توجه به کمال مطلق فرستندة دين و حکمت رباني او و هدفي که موجب فرستادن دين به انسان‌ها شده است، جز اعتقاد به اينکه ماهيت دين عبارت از شکوفا ساختن همة استعدادهاي عالي در مسير وصول به جاذبيت کمال اعلاي خداوندي است، راهي نداريم (جعفري، 1375).

    وي بزرگ‌ترين رسالت و برترين هدف دين را برخوردار ساختن همة مردم از انديشه و تعقل و آزادي معقول و کرامت و شرف انساني مي‌داند که با جمود فکري، اجبار، ذلت و اهانت به شدت ناسازگار است. اگر در تاريخ بشري به نام دين، تجاوز، ستمگري و ترويج جهل و تاريکي صورت گرفته باشد، بي‌شک مربوط به دين نبوده، بلکه از سلطه‌گري و سودجويي خودخواهان ناشي شده و به نام دين ثبت شده است (همان).

    روش تربيت اخلاقي در سکولاريزم

    اشاره شد که تربيت اخلاقي را از انديشه‌هاي بنيادي هر مکتب، منطقاً نمي‌توان جدا دانست. جهاني که تمامي مادي است، در سراسر آن، از غيب و معنا خبري نيست، و انساني که در بدن مادي خلاصه مي‌شود چه آرماني بالاتر از امنيت، آزادي و رفاه دنيوي دارد؟ سکولاريسم پذيرش اخلاق را در همين بستر قابل توجيه مي‌داند؛ زيرا حذف اخلاق از زندگي به معناي به خطر افتادن امنيت، آزادي و رفاه است. پس به‌عنوان يک ابزار براي زندگي لازم است.

    تربيت اخلاقي،‌ که مباني عقيدتي پشتوانة آن نيست، در باورهاي عميق ريشه ندارد؛ به کمال معنوي انساني مرتبط نيست؛ عادت شده؛ به سبب کنترل، نسبي و ابزاري است؛ به عاقبت پس از مرگ نمي‌انديشد؛ و امري جدا از تربيت اجتماعي نيست (براي اطلاع بيشتر از ارزش‌هاي سکولاريستي، ر.ک: حيدري و ديگران، 1391). به همين سبب، گاهي از آن به (Ethic Training) تعبير مي‌کنند؛ بدان معنا که اخلاق صرفاً هنري براي گذران زندگي و مهارتي آموختني هم ارزش ساير مهارت‌هايي است که زندگي را تسهيل مي‌کند.

    نتيجه‌گيري

    اين نبشتار به رابطة اسلام و اخلاق از يك سو، و سکولاريزم و اخلاق از سوي ديگر، پرداخته است. نگاه هر مکتب به اخلاق، ناشي از نوع جهان‌بيني، انسان‌شناسي و معرفت‌شناسي است. تفاوت اسلام و سکولاريزم در نگاه به اخلاق را در رد يا قبول مقولات ذيل مي‌توان خلاصه کرد: مبتني بودن اخلاق بر منظومه‌اي از عقايد ديني يا غيرديني؛ عقيده يا عدم عقيده به مرجعيت دين نسبت به انديشه‌هاي اخلاقي؛ خدايي يا دنيايي بودن انگيزة اعمال؛ خواهان دخالت دين در قواعد و اصول اخلاقي بودن يا طرد آن؛ واقعيت داشتن يا قرار دادي بودن اخلاق؛ عقيده به اطلاق يا نسبيت اخلاقي؛ قايل بودن يا نبودن کمال حقيقي براي انسان؛ مرتبط دانستن يا ندانستن رفتارهاي اختياري انسان با کمال حقيقي او. انديشه ديني، خدامحور است. اين اعتقاد مستلزم آن است که حق قانون‌گذاري اخلاقي در عالم تشريع نيز اصالتاً از آن خداست. در اين انديشه، عقل و دين تضاد ندارند، بلکه وابسته و نيازمند يکديگرند.

    دين و اخلاق از هر جهت مساوي نيستند؛ زيرا دست‌کم در مرحلة مفهومي تمايز دارند؛ اما به نظر مي‌رسد در موقعيت‌هاي عيني تمايزي ندارند. اخلاق، جزئي از دين است؛ بالاتر از آنچه عموم و خصوص مطلق خوانده مي‌شود، بلکه به اين معنا که تمام اجزاي دين با اخلاق آميخته است. اخلاق و ايمان هر کدام مراتبي دارند. هر مرتبه‌اي از ايمان، همان مرتبه از اخلاق را مي‌طلبد. اگر از مؤمني رفتارهاي غيراخلاقي سر مي‌زند متناسب با درجة ايمان اوست. از ايمان ضعيف يا مغفول‌عنه نمي‌توان رفتارهاي والاي اخلاقي انتظار داشت.

    در انديشة اخلاقي سکولار، مرجعيت اخلاقي دين منتفي است، در برابر، بر اصالت انسان، عقلانيت، آزادي و حقوق بشرـ به معنايي که خود از آن اراده کرده‌اندـ تأكيد مي‌شود. اسلام و سکولاريزم از حيث مباني اخلاقي، اصول و اهداف اخلاقي، وجه مشترکي ندارند. به همين سبب، تربيت اخلاقي و روش‌هاي تربيت اخلاقي در اين دو، ناهمخوان است. پشتوانة تربيت اخلاق ديني، جهان‌بيني، عقايد، ايمان، همچنين جهت‌گيري فطري انسان به جانب کمال معنوي است. سمت و سوي روش‌هاي تربيت اخلاقي نيز به جانب همين امور است. سکولاريزم به پذيرش هيچ‌يک از اين امور التزامي ندارد. ازاين‌رو، امري به نام «تربيت اخلاقي»- جداي از تربيت اجتماعي يا مهارت‌افزايي ارتباطي با هدف تسهيل شرايط زندگي مادي- دغدغة خاطر آن نيست.

     

     

    References: 
    • ابن ابي‌الحديد، 1404ق، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آيت‌الله مرعشي.
    • ابن اشعث، محمدبن محمد، بي‌تا، الجعفريات، تهران، مکتبه النينوي الحديثه.
    • الياده، ميرچا، 1374، فرهنگ و دين، برگزيده مقالات دايرةالمعارف دين، ترجمة هيات مترجمان: زير نظر بهاء‌الدين خرمشاهي، تهران، طرح نو.
    • بخشايشي، احمد، 1387، پيدايش سکولاريسم، کتاب نقد، نشر الکترونيکي: مؤسسه فرهنگي و اطلاع‌رساني تبيان، قم. منشا اصلي: کتاب نقد، زمستان 1375 - شماره 1.
    • برهان، غليون، 1376، «انقلاب ديني پژوهشي تاريخي»، مترجم: محمدمهدي خلجي، حکومت اسلامي، سال چهارم، ش اول و دوم، ص81.
    • بناري، علي‌همت، 1379، «اولويت‌هاي تربيت اخلاقي از ديدگاه امام علي در نهج البلاغه»، پژوهش‌هاي تربيت اسلامي، ش4.
    • بيات، عبدالرسول و ديگران، 1381، فرهنگ واژه‌ها، قم، مؤسسه انديشه و فرهنگ ديني.
    • جعفري، محمدتقي، 1375، «تحليل و بررسي سکولاريزم: حذف دين از زندگي دنيوي بشر»، قبسات، دوره اول، ش اول، ص54-103.
    • حراني، ابن‌شعبه، 1404ق، تحف العقول عن آل الرسول، محقق و مصحح: علي‌اکبر غفاري، قم، جامعة مدرسين.
    • حميري، عبدالله بن جعفر، 1413ق، قرب الاسناد، قم، مؤسسه آل‌البيت.
    • حيدري، محمدحسين، اعرابي، زينب و راضيه امامي، 1391، «بررسي تطبيقي ارزش‌ها در اسلام و ليبراليسم و دلالت‌هاي تربيت اخلاقي آن»، اسلام و پژوهش‌هاي تربيتي، ش 8، ص85-106.
    • داودي، محمد، 1389، تربيت اخلاقي، چ سوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • راغب اصفهاني، 1404ق، مفردات غريب القرآن، بي‌جا، دفتر نشر الکتاب.
    • ريجانيان، ماري، 1371، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعي، تهران، مركز مطالعات فرهنگي.
    • سربخشي، محمد، 1388، اخلاق سکولار (مفاهيم، مباني، ادله و نقدها)، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • صادقي، ‌هادي، معلمي، حسن و محمود فتحعلي (مصاحبه شوندگان)، 1378، «نسبت دين و اخلاق» (اقتراح)، قبسات، سال چهارم، شماره 13.
    • صدوق، محمدبن علي، 1413ق، من لايحضره الفقيه، ج3، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه.
    • عروسي حويزي، عبد علي، 1415ق، تفسير نور الثقلين، ج1، قم، اسماعيليان.
    • فيض کاشاني، محسن، 1417ق، محجة البيضاء في تهذيب الاحياء، ج5، مصحح علي‌اکبر غفاري، قم، مؤسسه انتشارات اسلامي جامعه مدرسين.
    • قطب، محمد، 1379، سکولارها چه مي‌گويند؟، ترجمة جواد محدثي، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر.
    • کليني، محمدبن يعقوب، 1365، الکافي، ج2، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
    • لگنهاوسن، ‌محمد و ديگران، 1376، «اقتراح؛ اخلاق و پيوند آن با دين در نظرخواهي از دانشوران»، نقد و نظر، سال چهارم، ش اول و دوم.
    • مجلسي، محمد باقر، 1404ق، بحار الانوار، ج108، بيروت، مؤسسه الوفاء.
    • مريجي، شمس‌الله، 1382، سکولاريزم و عوامل اجتماعي شکل‌گيري آن در ايران، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1368، آموزش عقايد، چ چهارم، تهران، مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي.
    • ـــــ ، 1379، نگاهي گذرا به نظريه ولايت فقيه، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1380، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش: احمدحسين شريفي، تهران، بين‌الملل.
    • مطهري، مرتضي، 1390، فلسفه اخلاق، تهران، صدرا
    • ـــــ ، بي‌تا، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
    • نوري، محدث، 1408ق، مستدرک الوسائل، ج11، قم، مؤسسه آل‌البيت.
    • هلالي، 1405ق، کتاب سليم بن قيس الهلالي، قم، ‌هادي.
    • Atkinson,David and others(1996), New dictionary of Christian
    • ethics and pastoral theology.
    • Dalai Lama. (2011). Beyond Religion: Ethics for a Whole World. Boston, MA: Houghton Mifflin Harcourt.
    • Esposito, John L.(2000).Secularism in the Middle East, eds. Azzam Tamimi.New York.
    • Kidder, R.M. (2009). How Good People Make Tough Choices. new York City, NY: HarperCollins
    • The shorter oxford Engish Dictionary. V. 2 1991.
    • www.reasonablefaith.org/can-we-be-good-without-god
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    متقی فر، غلامرضا، معارف، مجید، زارعان، محمدجواد، دادجو، یدالله.(1394) ارتباط دین و اخلاق در مقایسه با سکولاریزم اخلاقی (با نظر به مهم‌ترین روش‌های تربیت اخلاقی). دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7(1)، 5-26

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    غلامرضا متقی فر؛ مجید معارف؛ محمدجواد زارعان؛ یدالله دادجو."ارتباط دین و اخلاق در مقایسه با سکولاریزم اخلاقی (با نظر به مهم‌ترین روش‌های تربیت اخلاقی)". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7، 1، 1394، 5-26

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    متقی فر، غلامرضا، معارف، مجید، زارعان، محمدجواد، دادجو، یدالله.(1394) 'ارتباط دین و اخلاق در مقایسه با سکولاریزم اخلاقی (با نظر به مهم‌ترین روش‌های تربیت اخلاقی)'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7(1), pp. 5-26

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    متقی فر، غلامرضا، معارف، مجید، زارعان، محمدجواد، دادجو، یدالله. ارتباط دین و اخلاق در مقایسه با سکولاریزم اخلاقی (با نظر به مهم‌ترین روش‌های تربیت اخلاقی). اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7, 1394؛ 7(1): 5-26