اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال پنجم، شماره دوم، پیاپی 10، پاییز و زمستان 1392، صفحات 57-70

    جایگاه قرب الهی در تربیت اخلاقی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    سیدمحمدرضا موسوی نسب / استادیار گروه علوم تربیتی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / mosavinasab@iki.ac.ir
    ✍️ احسان زینلی / دانشجوی دکترا علوم تربیتی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / esn.zeinali57@gmail.com
    چکیده: 
    پژوهش حاضر به منظور بررسی جایگاه قرب الهی در تربیت اخلاقی و با تأکید بر آموزه های دینی انجام پذیرفته است. مکاتب مختلف برای تربیت اخلاقی اهداف متفاوتی بیان کرده اند؛ اما نظام معرفتی اسلام «قرب الهی» را هدف نهایی تربیت اخلاقی معرفی می کند. در این نوشتار، برای تبیین مفهوم قرب الهی و رابطه‌ی آن با تربیت اخلاقی، مفهوم و مصداق سعادت، و نیز نقش ولایت در کمال نهایی و سعادت انسان بررسی می شود؛ سپس با تبیین قرب الهی که مصداق حقیقی سعادت شمرده می شود، ملاک نیاز به وجود اهل بیت(ع) به عنوان ابزار رسیدن به تربیت اخلاقی مطرح می گردد. در این پژوهش از روش توصیفی ـ تحلیلی برای تبیین گزاره ها و رابطه‌ی میان قرب الهی و تربیت اخلاقی استفاده کرده، منابع کتابخانه ای ابزار پژوهش قرار گرفت.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Position of Nearness to God in Moral Education
    Abstract: 
    The present paper was conducted with the aim of investigating the position of nearness to God in moral education and with emphasis on religious teachings. Different schools define different aims for moral education, but epistemic system of Islam defines "nearness to God" as the final aim of moral education. The present paper studies the concept and instance of felicity and the role of guardianship in man's final perfection and felicity in order to elaborate on the concept of nearness to God and its relationship with moral education. Then it proposes the parameter of need for infallible Imams (peace be upon them) as a means of achieving moral education, by explaining nearness to God which is the real instance of felicity. In this paper which uses library sources as its tools, a descriptive-analytical method is used to explain the propositions and the relationship between nearness to God and moral education
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

    مقدمه

    هدف، مشخص‌كنندة جهت و مقصد هر نوع حركتي است و لازمة مصون ماندن از انحراف در مسير حركت، معلوم و مشخص بودن هدف است (گروهي از نويسندگان، 1390، ص 212). تربيت اخلاقي نيز كه فرايندي هدف‌مند است، عامل حركت انسان از قوّه به فعل و از نيستي به هستي و از خود به خدا شمرده مي‌شود و هدفي نهايي دارد كه همة فعاليت‌هاي تربيتي براساس رسيدن به آن هدف برنامه‌ريزي مي‌شوند؛ اهداف مياني و جزيي‌تر با جهت‌گيري به سمت آن هدف، تعريف مي‌شود و برنامه‌ريزي مجموعة فعاليت‌هاي تربيتي با نگاه به آن انجام مي‌پذيرد.

    هدف نهايي تربيت اخلاقي در اسلام، با هدف نهايي تربيت اخلاقي در ديگر مكاتب تربيتي تفاوت دارد و دليل آن تكية اهداف و اصول و روش‌هاي تربيت اخلاقي اسلامي بر مباني مبتني بر واقعيت و حقيقتي است كه از وحي سرچشمه مي‌گيرد.

    نظام تربيتي اسلام مجموعه‌اي از معارف و گزاره‌هاست كه به همة ابعاد و ساحت‌هاي وجودي انسان توجه دارد و هيچ‌يك از آنها را بي‌اهميت نمي‌داند. در‌عين‌حال، اين نظام معرفتي از‌يك‌سو، ساختاري منسجم و بسيط دارد و خرده‌نظام‌هاي آن از يكديگر انفكاك‌پذير نيست؛ از‌سوي‌ديگر، دغدغة اصلي اين علوم و معارف، سعادت حقيقي انسان و رساندن او به كمال نهايي خويش است؛ ولي هدف مباشر آنها به تناسب موضوع و مسائل و عوامل شكل‌دهندة آموزه‌هاي آن علم تفاوت دارد؛ بنابراين، اسلام، هدف نهايي همة علوم را قرب به خداوند معرفي مي‌كند، چه آنها كه به موضوعات مادي و جنبة دنيوي انسان مي‌پردازند و چه آنها كه به موضوعات فرامادي و جنبة اخروي انسان. سرانجام همه يك هدف نهايي مشترك دارند و آن رساندن انسان به سعادت حقيقي است. هرچند هدف عام هر علمي با ديگري متفاوت است.

    همة انسان‌ها با هر گرايش فكري و سليقة شخصي و گروهي، در طالب سعادت بودن، اشتراك نظر دارند؛ هرچند كه در شناخت سعادت حقيقي و مسير رسيدن به آن، اختلافات فراواني به چشم مي‌خورد. انسان هميشه به دنبال سعادت بوده است و دليل اصلي وجود مكاتب فكري مختلف و رشد روزافزون آنها نيز ديدگاه‌هاي متفاوت آنها دربارة مقولة سعادت انسان است؛ اين در‌حالي است كه بيشتر مكاتب، پس از مدت كوتاهي با اشكالات و تناقض‌هاي گوناگوني مواجه شده و مخاطبان و پيروان خود را گرفتار شك و ترديد كرده‌اند. از همين روست كه بسياري از افراد و صاحب‌نظران براي رهايي از اين مشكل، قايل به نسبي‌گرايي شده‌اند.

    از‌آنجا‌كه آموزه‌هاي معرفتي اسلام براساس وحي شكل گرفته و مباني آن مبتني بر يقينيات وحياني و عقلاني است، از آسيب‌ها و اشكال‌هاي منطقي و گرفتار ‌شدن به موارد متناقض و امثال آن محفوظ مانده است و در هماهنگي بين آموزه‌هاي خود و بيان رابطة آنها و نيز توضيح و تبيين مسائل، از انسجام دروني برخوردار است. اين به‌معناي مشخص بودن همة جزئيات، جوانب و مسائل علوم و معارف نيست؛ بلكه اولاً، به‌معناي وجود پايه‌هاي شناختي و معرفتي متقن در حوزة الهيات، انسان‌شناختي و جهان‌شناختي است (ر.ك: رهنمايي، 1387، ص 217-257) و ثانياً، نشان‌دهندة قابليت، پويايي و انعطاف علمي در روش‌شناسي علوم انساني است (جمعي از نويسندگان، 1391، ج 3، ص 398).

    به نظر مي‌رسد هدف تربيت اخلاقي اسلامي، با توجه به سيرة معصومان‰ نه امري بسيط، بلكه امري مركب و تشكيل‌شده از اجزاء و عناصر خاص خود است (داوودي، 1389، ص 66). هدف تربيت اخلاقي، ضمن تشكيكي بودن، دو عنصر اصلي دارد: نخست، پرورش فضايل و از ‌ميان‌بردن رذايل، ديگري پرورش فهم و تعقل اخلاقي است.

    تشكيكي و داراي مراحل بودن تربيت اخلاقي بدين معناست كه از آغاز نخستين مرحلة تربيت اخلاقي، فرد متربي در مسير قرب الهي قرار مي‌گيرد و هرچه بيشتر در مسير تربيت خويش گام مي‌نهد و در پرورش فضايل وجود خويش و نيز دفع رذايل از نفس خود گام برمي‌دارد، قرب او به خداوند بيشتر مي‌شود و درك عميق‌تري از رابطة وجودي خود با خالق هستي پيدا مي‌كند و به‌تدريج معرفت او به خداوند كامل‌تر مي‌شود.

    سعادت؛ هدف نهايي

    همان‌گونه كه پيش‌تر اشاره شد، انسان‌ها با هر تفاوت در بينش و با هر اختلاف در گرايش، همة عمر در طلب سعادت و در تكاپو و جنب‌و‌جوش‌اند. بنابر فطرت مشترك انساني، نمي‌توان فردي را يافت كه خواستار سعادت در زندگي خويش نباشد و آگاهانه و به‌عمد در پي شقاوت و هلاكت خود گام بردارد.

    خاستگاه سعادت

    معاني مختلفي براي واژة «سعادت» بيان شده است. به باور ابن‌فارس، واژة «سعد»، ضد «نحس»، معناي فرخندگي و خجستگي را مي‌رساند (ابن‌فارس، 1404ق، ج 3، ص 75). راغب اصفهاني نيز سعادت را در برابر شقاوت و به‌معناي ياري رساندن الهي به‌منظور رسيدن انسان به نيكي معرفي مي‌كند (راغب اصفهاني، 1404ق، ص 410). در توضيح اين واژه به حالت برتري و شايستگي و درستي نيز اشاره شده است (مصطفوي، 1360، ج 5، ص 127). واژه‌شناسان معتقدند استعمال اين واژه دربارة اشياء، به‌معناي خجستگي است؛ مانند «يوم سعد»؛ اما كاربرد آن براي انسان، دربردارندة مفهوم ضد شقاوت است؛ مانند «سعد فلان» (خليل‌بن احمد، 1372، ج 1، ص 321-322).

    با بررسي معاني مطرح‌شده مي‌توان نتيجه گرفت كه واژة «سعادت» به‌معناي مطلق نيكي و نيكويي است؛ يعني در زندگي اين‌جهاني، مفهوم نيك‌سرشتي تحصيل‌شده از صفات و رفتارهاي خوب و شايسته، و در حيات اخروي، به‌معناي نيكوفرجامي در ساية ولايت الهي است. با دقت در مطالب بالا مي‌توان دريافت، ترجمة واژة سعادت به خوشبختي (به‌معناي خوش‌شانسي) و نيز ترجمة واژة شقاوت به بدبختي (به‌معناي بدشانسي) در زبان فارسي، ترجماني نادرست و نارساست. بخت و اقبال به‌معناي «امر تصادفي و اتفاقي»، با آموزه‌هاي جهان‌بيني الهي ناسازگار بوده، حتي كاملاً با آن مخالف است (جوادي آملي، 1381، ج 8، ص 188).

    بر مبناي تعاليم وحياني اسلام، همة موجودات عالم وجود و نيز تمام حوادث و رخدادهاي جهان هستي، در قالب نظام احسن الهي و بر پاية برنامه‌اي دقيق و استوار سامان داده شده‌اند و هيچ اتفاق و حادثة از‌پيش تعيين‌شده‌اي به چشم نمي‌خورد. خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ» (رعد: 8)؛ و هر‌اندازه و مقدار هر‌چيزي نزد او مشخص است. قرآن كريم خاستگاه هر نيكي را خداي رحمان و ريشة همة بدي‌ها و نقايص را خود انسان و كارهاي ناپسند او معرفي مي‌كند و مي‌فرمايد: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» (نساء: 79)؛ آنچه خوبي و نيكي به تو مي‌رسد از خداست و آنچه از نقص و بدي به تو مي‌رسد از خود توست. در اين باره امام علي† فرمود: «توقّوا الذنوب فما من بليۀ و لانقص رزق إلا بذنب، حتي الخدش والكبوۀ والمصيبۀ»؛ «از گناهان دوري كنيد؛ زيرا همة آسيب‌ها و كمبود روزي، حتي خراشيده شدن جايي از بدن يا زمين‌خوردن، بر اثر ارتكاب گناه است» (ابن‌بابويه، 1362، ج 2، ص 616). علامه طباطبايي نيز با اشاره به ويژگي ملكه و عدم ملكة سعادت و شقاوت، و نيز حقيقت تركيبي انسان از روح و بدن، مي‌نويسد: «سعادت انسان در گرو رسيدن به خيرات جسماني و روحاني، ويژة خود و بهره‌مندي از آنهاست، چنان‌كه فقدان آنها شقاوت انسان را در پي دارد» (طباطبايي، 1417ق، ج 11، ص 18).

    قرب الهي؛ مصداق سعادت

    در نگاه اسلامي، قرب الهي و رسيدن به آن، نشانة دستيابي به سعادت معرفي شده است. قرب الهي بيانگر رابطه‌اي از جنس عالم تجرد است و براساس روابط مادي در عالم محسوسات، قابل تعريف و تبيين نيست؛ به همين سبب، تعابير متفاوتي از مفهوم قرب الهي در بيانات و اظهارات دانشمندان اسلامي با گرايشي فكري متفاوت، به چشم مي‌خورد. در تبيين اين واژه سه گرايش اصلي وجود دارد: ديدگاه عرفاني، ديدگاه فلسفي و ديدگاه اخلاقي.

    در اين پژوهش، ضمن اشاره به قرب الهي از ديدگاه عرفاني و فلسفي و اخلاقي، قرب الهي را به‌مثابة هدف تربيت اخلاقي كه مجموعه‌اي تشكيكي و نسبي و داراي مراتب و مراحل مختلف ـ براساس مراتب فلسفي، اخلاقي و عرفاني ـ است؛ مد نظر قرار داده، به چگونگي تشكيكي بودن آن پرداخته خواهد شد.

    از نگاه عرفا، درك و شهود وحدت وجود و نايل شدن به مقام فنا، كمال نهايي انسان است و فردي كه مقام فنا برايش حاصل شود، به مقام قرب الهي باريافته است. انسان سالك از زماني كه قدم در راه تربيت خويش مي‌گذارد با نگاه به هدف نهايي و با طي مراحل و منازل سلوك، همة تلاش خود را به‌كار مي‌گيرد تا به قرب الهي كه همان شهود فناي في‌الله است برسد (ابن‌عربي، 1381، ج 2، ص 299).

    به نظر مي‌رسد، اين تعبير از قرب الهي، اگرچه مطابق با دسته‌اي از منابع اسلامي است؛ به مراتبي بلندپايه از رابطة بين خدا و انسان اشاره مي‌كند. مقامي كه عدة كمي از انسان‌هاي يك دوره، به سمت آن هدف حركت كرده و تعداد كمتري از آنها به كسب آن هدف والا نايل مي‌گردند. اين هدف، مقبول و بسيار شريف است؛ اما درخور هدفي عام نيست كه براي هر انسان هدايت‌طلب و جوياي حق، قابل دسترس باشد.

    در فلسفة اسلامي، منظور از قرب الهي به دست آوردن حكمت و معرفت است. همان‌طور كه قرآن كريم مي‌فرمايد: «من يؤت الحكمه فقد أوتي خيرا كثيرا» (بقره: 269)؛ به كسي كه حكمت داده شود، به‌تحقيق خير كثير به او داده شده است. از منظر فيلسوف، درك هستي و درك وجود به‌معناي فلسفي آن و نيز درك حقيقت اشياء، آن‌گونه كه هست، موجب سعة وجودي انسان شده، انسان را به قرب الهي نايل مي‌كند. تعبير فلسفي قرب الهي با وجود اهميت آن، تنها به بخشي از مراتب قرب مي‌پردازد كه بر بحث نظري ـ عقلاني و حكمت ناظر است. اين تعبير دربارة حوزة عمل و رفتار و نيز كشف و شهود ـ به اقتضاي مسايل فلسفي ـ مطلبي بيان نكرده است.

    در نگاه اخلاقي كه تربيت اخلاقي نيز با محوريت آن سامان يافته است، تزكية نفس به‌معناي ايجاد فضايل الهي و از‌بين بردن رذايل شيطاني و نفساني و تلاش براي پيمودن اين مسير؛ موجب قرب الهي مي‌شود و انسان را به كمال نهايي خويش مي‌رساند (ملامهدي نراقي، 1383ق، ج 1، ص 33). بنابراين، قرب الهي از ديد انديشمندان اخلاق الهي، اتصاف به صفات الهي است.

    اين سه تعبير از قرب الهي در تناقض و تنافي با يكديگر نيستند؛ بلكه مي‌توانند در حكم مكمل سعادت انسان عمل كنند. همچنين مي‌توانند بيان‌كنندة تشكيكي بودن مسير قرب الهي باشند. شايد بتوان گفت: تعبير فلسفي قرب الهي، مقدمه و كمك‌كننده‌اي براي قرب الهي با تعبير اخلاقي آن و نيز نهايت قرب الهي از ديدگاه اخلاقي بوده، دريچة ورود انسان براي كسب قرب الهي به تعبير عرفاني آن باشد.

    در تربيت اخلاقي براساس مكتب تربيتي اسلام، ضمن بهره‌گيري از يافته‌هاي علوم مرتبط با حوزة انسان‌شناختي همسو با منابع وحياني يا حداقل غيرمتنافي با آن مانند علوم تربيتي و روان‌شناسي، رسيدن به قرب الهي، هدف عمل تربيتي است. به‌منظور تأثير دقيق عمل تربيتي مربي بر روي متربي از طريق شناخت ويژگي‌هاي عمومي رواني انسان و شيوه‌هاي مناسب انتقال شناخت‌ها، هدايت و تقويت گرايش‌ها و نيز ايجاد و تغيير رفتارها، هر سه نگاه فلسفي، اخلاقي و عرفاني، مراحل و مراتب طولي قرب الهي در دانش تربيت اخلاقي خواهند بود.

    قرب الهي و امكان دستيابي به آن

    ماهيت قرب الهي از حقايق مجرد است و دلالت آن با قرب و نزديكي در امور مادي و محسوس تفاوت دارد؛ مثلاً، وقتي واژگاني چون عظيم، اعلي، كبير و جليل را دربارة امور محسوس به‌كار مي‌بريم، عظمت، بزرگي، شكوه و جلالت مادي مد نظر است، ولي وقتي همين واژگان دربارة خداوند به‌كار مي‌روند، آن برداشت مادي و حسي در نظر نخواهد بود (مصباح يزدي، 1380، ص 247).

    هدف از استعمال واژة قرب در امور محسوس، با توجه به اقتضاي مادي آن، قرب زماني يا مكاني است. وقتي بخواهيم فاصلة مكاني بين دو شيء را و فاصلة زماني دو امر يا واقعه را بيان كنيم، از واژة قرب استفاده مي‌نماييم؛ ولي منظور از قرب خداي متعال كه مطلوب نهايي انسان است و بايد بر اثر حركت اختياري خود به آن نايل گردد، كاهش فاصلة زماني و مكاني به‌معناي استعمال آن در امور محسوس و مادي نيست؛ زيرا پروردگار متعال، خالق زمان و مكان و محيط بر همة زمان‌ها و مكان‌هاست و اساساً با هيچ موجودي نسبت زماني و مكاني ندارد (همان، ص 247): «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ» (حديد: 3)؛ اوست اول و آخر ظاهر و باطن «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ» (حديد: 4) هرجا كه باشيد او باشماست و نيز مي‌فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (بقره: 115)؛ مشرق و مغرب از آنِ خداست و به هر سو رو كنيد، خدا آنجاست.

    افزون بر اين، كم شدن فاصلة زماني و مكاني، به‌خودي‌خود، براي انسان كمالي به حساب نمي­آيد. براي فهم معناي قرب انسان به خدا بايد قرب وجودي كه متناسب با تجرد خداوند و نيز روح انساني است، كانون توجه قرار گيرد. براساس رابطة وجودي انسان با خداوند و با توجه به آيات الهي، دو نوع قرب وجودي ميان انسان و خدا وجود دارد.

    قرب تكويني

    همة آفريده‌ها و بندگان از قرب تكويني خداوند برخوردارند؛ چراكه خداوند متعال بر همة هستي و مخلوقات آن و نيز شئون وجود آنها احاطة وجودي داشته، همه در قبضة قدرت او و وابسته و نيازمند به اراده و مشيت اويند و هر چيزي با ارادة او تحقق مي‌يابد و با ارادة او نيز معدوم مي‌گردد (همان). خداي متعال در قرآن كريم مي‌فرمايد: «و لقد خلقنا الإنسان و نعلم ما توسوس به نفسه و نحن أقرب إليه من حبل الوريد» (ق: 16)؛ ما انسان را آفريديم و وسوسه‌هاي نفس او را مي‌دانيم، و ما به او از رگ گردن نزديك‌تريم. در آية ديگري، قرب خداوند به انسانِ در‌حال مرگ و عموميت آن براي مؤمنان و كافران ذكر شده است: «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِينَئِذٍ تَنْظُرُونَ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ» (واقعه: 83ـ85)؛ سپس هنگامي‌كه جان به گلوگاه مي‌رسد* و شما در آن حال (محتضر را) نظاره مي‌كنيد* و ما از شما به او نزديك‌تريم، ولي شما نمي‌بينيد. در جاي ديگري دربارة احاطة وجودي خداوند بر مخلوقات مي‌فرمايد: «أَلا إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحِيطٌ» (فصلت: 54)؛ آگاه باشيد خداوند به هر چيز احاطه دارد.

    ويژگي قرب تكويني موجودات به خداوند در غيرارادي و غيراكتسابي بودن آن است (مصباح يزدي، 1380، ص 248). با توجه به نقش امور اختياري در تكامل روحي و وجودي انسان، اين نوع از قرب الهي در تربيت اخلاقي، ملاك رشد و رسيدن به هدف تربيت اخلاقي نخواهد بود؛ با وجود اين، توجه به قرب تكويني و درك آن در تلاش انسان براي قرب اختياري مؤثر است.

    قرب اختياري

    منظور از قرب خداوند در تربيت اخلاقي به‌عنوان ملاك رسيدن به سعادت حقيقي، كمالي اكتسابي است كه فقط انسان‌هاي شايسته و صالح در پرتو بندگي خدا و عبادت و پيمودن مسير تكاملي خويش براساس ولايت الهي، به آن مي‌رسند. در قرآن كريم جايگاه اين افراد، چنين معرفي شده است: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ» (قمر: 54-55)؛ همانا پرهيزگاران در باغ‌ها و نهرهاي بهشتي جاي دارند* در جايگاه صدق نزد خداوند مالك مقتدر (مصباح، 1380، ص 249).

    اين قرب با تلاش مستمر براي به‌دست آوردن صفات و رفتارهاي نيكو و از ميان بردن صفات و رفتارهاي ناشايست، به‌دست مي‌آيد.

    در حقيقت، قرب اختياري نيز منشأ و آثار تكويني دارد. با توجه به غيرمادي بودن و تجرد قرب الهي، وقتي قرب حاصل مي‌شود كه انسان دربارة دو حقيقت، شهود و علم حضوري پيدا كند. شهود نيز از سنخ عالم ماده نيست و بر مبناي ويژگي تجرد روح انسان، براي وي مكشوف مي‌شود. پس از اختيار كردن قرب الهي از سوي انسان و تلاش در ‌جهت رسيدن به آن از راه اعمال صالح و پس از كسب اخلاق الهي، قرب الهي در قلب، حاصل مي‌گردد. اين قرب نيز تكويني است، نه مادي و محسوس.

    امكان رسيدن انسان به مقام ولايت

    نزد پيروان اديان آسماني ترديدي وجود ندارد كه پيامبران و اوصياي آنان با وجود اختلاف در مراتب، با ماوراي اين عالم اتصال و ارتباط داشته، از امور باطني عالم، باخبرند؛ اما آيا اين باور فقط منحصر به ايشان است و براي آنها موهبتي الهي است كه نصيبشان گرديده، يا اينكه براي هر انسان جوياي سعادتي به‌‌دست آوردن اين مقام ـ هرچند در مراتب نازل‌تر آن ـ امكان‌پذير و قابل تحصيل است؟

    در پاسخ، با استفاده از بيان علامه طباطبايي مي‌توان گفت: هر انساني كه با كوشش و مجاهدت از شهود ظاهر دنيا رها شود و به شهود باطن عالم راه يابد، به مطلوب خواهد رسيد (طباطبايي، 1387، ص 50). آنچه موجب مي‌شود نفس، خود را همان بدن و عين آن بداند و به ظاهر اكتفا كند، تعلق، اتحاد و پيوند روح و بدن است. اين تعلق موجب فراموشي انسان از باطن و حقيقت اصلي خويش و عالم مي‌شود. براي رفع اين غفلت و فراموشي دو عامل اساسي وجود دارد: علم نافع و عمل صالح. استمرار و پايداري در كسب اين دو عامل، سبب شناخت حقيقت خود و شهود اسرار عالم مي‌گردد و باعث مي‌شود چنين انساني حقايقي را كه پس از مرگ، قابل رؤيت‌اند، مشاهده نمايد (همان). در اين باره اخبار و آيات فراواني هست كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود: امام علي† در روايتي مستفيض مي‌فرمايند: «لم أعبد ربّا لم أره» (همان، ص 60)؛ خدايي را كه نبينم نمي‌پرستم. همچنين در بيان ديگري فرموده‌اند: «ما رأيت شيئا إلا و رأيت الله قبله» (كليني، 1388ق، ج 3، ص 83)؛ هيچ چيزي را نديدم مگر اينكه پيش از آن خدا را ديدم. از امام رضا† پرسيدند آيا رسول خداˆ، خدا را ديده‌اند؟ ايشان پاسخ دادند: «نعم، بقلبه رآه. أما سمعت الله عزّوجلّ يقول: ما كذب الفؤاد ما رآي. لم يره بالبصر ولكن رآه بالفؤاد» (ابن‌بابويه، 1415ق، ص 102)؛ آري! او را با دلش ديد. آيا اين سخن خداوند را نشنيده‌اي كه مي‌فرمايد: آنچه (در عالم غيب) ديد دلش هم حقيقت يافت و كذب و خيال نپنداشت. او را با چشم نديد، بلكه با دل يافت. صاحب ولايت شدن انسان مجموعه‌اي از ادلة عقلي، نقلي و قرآني بر وقوع آن دلالت دارند.

    قرآن كريم نيز از اينكه بعضي انسان‌ها به مقام ولايت بر مؤمنان رسيده‌اند، خبر مي‌دهد و مي‌فرمايد: «والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولياء بعض» (توبه: 71)؛ و برخي از مؤمنان ولي برخي ديگرند. در آية ديگر مي‌فرمايد: «إنّ أولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (يونس: 62)؛ همانا به‌تحقيق كه عده‌اي از اولياءالله هستند و لازمة ولايتشان آن است كه خوف و ترس و حزن و اندوه را به آنان راهي نيست. از مجموعة اين آيات و روايات، امكان نايل‌شدن به مقام ولايت به‌دست مي‌آيد.

    بنابر آنچه بيان شد، براي نيل به كمال نهايي، امكان رسيدن به قرب الهي هست. از قرب الهي تفاسير سه‌گانه‌اي به دست‌ داده‌اند كه در ادامه به آن اشاره مي‌كنيم.

    تفسيرهاي سه‌گانه از قرب الهي

    همان‌گونه كه اشاره شد، قرب الهي معنايي غيرمادي دارد و به رابطة وجودي ميان دو موجود مجرد اشاره مي‌كند؛ از‌اين‌‌رو، درك و فهم دقيق آن و بيان حقيقت و واقعيت عيني‌اش، كار مشكلي است؛ زيرا الفاظ و مفاهيم هر‌چند رسا باشند، از بيان گستره و عمق مقام قرب قاصرند (مصباح يزدي، 1380، ص 248). مقام قرب، حقيقتي عيني دارد كه در قالب مفاهيم ذهني نمي‌گنجد؛ بنابراين، تنها با خودسازي و سير‌و‌سلوك معنوي و پيمودن مسير تكامل، مي‌توان به مرتبه‌اي رسيد كه هم‌سنخ با مقام قرب باشد، آن‌گاه لياقت دريافت و شهود آن مقام براي انسان حاصل مي‌شود. پيش از رسيدن به آن مقام، تنها به كمك عقل و استفاده از مفاهيم و گزاره‌هاي نقلي مي‌توان شعاعي، هر‌چند ضعيف از آن مقام و مرحلة تكامل انساني بيان كرد (همان).

    تفسير نخست

    تفسير نخست از قرب الهي به اين نكته اشاره دارد كه انسان با كامل شدن، به‌تدريج به كمال مطلق نزديك‌تر مي‌شود. در اين رويكرد، خداوند كمال مطلق است و از هر ضعف و كاستي منزه مي‌باشد و انسان در آغاز، بدون كمال و سراسر ضعف و نقص است؛ اما با قرار گرفتن در مسير تكاملي، به‌تدريج كمالاتي به‌دست مي‌آورد و با افزايش آن كمالات، از تفاوت و فاصلة مرتبة كمالي و وجودي خويش با كمال مطلق مي‌كاهد؛ مثلاً، خداوند صاحب بخشش و كرم است. براساس اين تفسير، اگر كسي با تلاش، خود را واجد صفت كرَم كند، به اندازة يك صفت الهي به خدا نزديك‌تر شده است (همان).

    اما اين تفسير از قرب و كمال نهايي، فاسد است و با آموزة «غني مطلق بودن» خداوند و «فقير بالذات بودن» انسان مخالف است؛ زيرا لازمة اين تفسير استقلال در وجود و صفت است و هركس به كمالات مادي و معنوي بيشتري برسد، در ‌جهت استقلال وجودي خويش گام برمي‌دارد، هر‌چند هيچ‌گاه به كمالات بي‌نهايت خداوند نمي‌رسد (همان). به بيان دقيق‌تر، طبق اين تفسير از قرب به خداوند، با كسب كمالات بيشتر و حاصل شدن تدريجي قرب الهي، به همان ميزان از ضعف و نقص (وجودي) انسان كاسته مي‌شود و به همان مقدار به تكميل و تكامل (وجودي) دست مي‌يابد. اين بيان از سويي با فقر ذاتي انسان ناسازگار است و از سوي ديگر، با غني مطلق بودن خداوند همسو نيست؛ زيرا در انسان كمالي ايجاد مي‌شود كه غير از كمال خداوند است. تصويري از قرب الهي كه بيان‌گر هر‌گونه استقلال وجودي، چه در اصل وجود و چه در صفت كمالي باشد؛ با مباني فلسفي اسلام ناسازگار است.

    تفسير دوم

    مفهوم دوم قرب، عبارت است از قرب اعتباري و تشريفي كه معنايي اكتسابي و بر كمال نهايي انطباق‌پذير است. وقتي انسان به بندگي و اطاعت خداوند پرداخت، به مقامي مي‌رسد كه در پرتو آن از احترام و منزلت ويژه‌اي در پيشگاه خداوند برخوردار مي‌گردد و به مطلوب خود نايل مي‌شود و در معرض عنايت خاص الهي قرار مي‌گيرد؛ چنان‌كه خداوند متعال در حديث «قرب النوافل» مي‌فرمايد: «لايزال عبدي يتقرّب إلي بالنوافل مخلصاً لي حتي أحبّه فإذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به وبصره الذي يبصر به ويده اللتي يبطش بها إن سألني أعطيته وإن استعاذني أعذتُه»؛ بندة من با انجام مخلصانة نوافل تا آنجا به من مقرب مي‌گردد كه من محب او مي‌شوم. پس وقتي كه محب او شدم، گوش او مي‌شوم كه با آن مي‌شنود و چشم او مي‌شوم كه با آن مي‌بيند و دست او مي‌‌شوم كه با آن مي‌گيرد. اگر از من سؤال كند به او عطا نمايم و اگر به من پناه آورد، به او پناه دهم (كليني، 1388ق، ج 2، ص 352).

    استعمال واژة قرب در اين‌گونه موارد ـ قرب تشريفي و اعتباري ـ درست است (مصباح يزدي، 1380، ص 252)؛ اما با توجه به اينكه به جايگاه و مقام انسان مقرب اشاره مي‌كند و به سير تكاملي انسان در ساية اعمال اختياري وي نظر ندارد و مرتبط با مسايل تربيت اخلاقي نيست، در اين پژوهش نيز به آن پرداخته نخواهد شد.

    تفسير سوم

    انسان موجودي است مختار كه با تلاش، حركت استكمالي خويش را سامان مي‌دهد و در‌نهايت، به حقيقتي مي‌رسد كه به آن كمال نهايي و قرب الهي مي‌گويند. به‌يقين، وقتي مي‌تواند با حركت و تلاش خويش به آن هدف برسد كه از پيش، شناخت لازم و بينش كافي را دربارة آن هدف داشته باشد؛ بنابراين وجود سه عامل اختيار، تلاش و بينش نقش اساسي در رسيدن به كمال نهايي و قرب به خداوند دارند و اين كمال نهايي كه عالي‌ترين كمال انساني است و به ساحت معنوي و روحاني وجود انسان مربوط مي‌شود، مرتبه‌اي از وجود است كه در آن، همة استعدادها و قابليت‌هاي ذاتي، معنوي و انساني شخص با سير و حركت اختياري و تلاش خودش به فعليت تام مي‌رسند (همان، ص 254).

    تكامل اختياري انسان عقلاً ثابت شده است؛ اما نمي‌شود امتداد و زمان مشخصي براي آغاز آن حركت و نيز مدت معيني براي كمال نهايي مشخص كرد. اين مسايل، رابطة نزديكي با قابليت‌ها و ظرفيت‌هاي وجودي افراد دارند (همان).

    در اين تفسير، قرب الهي، امري واقعي است و اين معنا در بسياري از آيات و روايات تأييد شده است؛ خداوند در قرآن كريم دربارة مقام و منزلت شهدا مي‌فرمايد: «ولاتحسبنّ الذين قُتلوا في سبيل الله أمواتا بل أحياء عند ربّهم يرزقون» (آل‌عمران: 169)؛ و كساني را كه در راه خدا كشته شدند، مرده مپندار، بلكه زندگان‌اند و نزد پروردگارشان روزي داده مي‌شوند. براساس اين آيه، حضور شهدا در محضر الهي است و در محضر او به روزي بهشتي نايل مي‌شوند. در آية ديگري، خداي متعال دربارة جايگاه اهل تقوا در بهشت مي‌فرمايد: «إن المتقين في جنّات و نهر* في مقعد صدق عند مليك مقتدر» (قمر: 54-55)؛ همانا اهل تقوا در باغ‌ها و نهرهايند، در جايگاهي راستين نزد مالك مقتدر. اين آيه بر آن دلالت دارد كه محل و جايگاه اهل تقوا در بهشت، حقيقتاً جوار خداوند است. در آية ديگري نيز دربارة قرب واقعي به خداوند چنين آمده است: «و ضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأۀ فرعون إذ قالت ربّ ابنِ لي عندك بيتا في الجنۀ و نجّني مِن فرعون و عمله و نجّني من القوم الظالمين» (تحريم: 11)؛ و خدا براي كساني كه ايمان آورده‌اند، مَثَلي آورده است؛ همسر فرعون را آن‌گاه كه گفت: پروردگارا! براي من در بهشت، نزد خويش خانه‌اي بنا كن و مرا از فرعون و عمل او نجات ده و مرا از گروه ستمكاران بِرَهان.» اين آية شريفه، از مقام قرب الهي واقعي كه حقيقت خارجي دارد خبر مي‌دهد؛ نه قرب اعتباري، مانند آنچه در منزلت يافتن نزد حاكم تصوير مي‌شود. همچنين خداوند در قرآن كريم دربارة قرب واقعي و عام و فراگير انسان‌ها به خود مي‌فرمايد: «و لقدخلقنا الإنسان و نعلم ما تُوَسوِس به نفسه و نحن أقرب اليه من حبل الوريد» (ق: 16)؛ و همانا ما آدمي را آفريده‌ايم و آنچه نفس او وسوسه مي‌كند، مي‌دانيم و ما از رگ گردن به او نزديك‌تريم (مصباح، 1390، ج 2، ص 43-45).

    با توجه به تفاسير سه‌گانه از قرب الهي، بنابر تفسير نخست، قرب الهي باعث كاهش ضعف و نقص وجودي انسان شده، به‌نوعي منجر به استقلال وجودي حقيقي مي‌گردد. با توجه به تفسير دوم، قرب الهي حاكي از مقامي اعتباري است كه بيان‌كنندة منزلت فرد نزد خداي متعال است. براساس تفسير سوم، قرب الهي، امري واقعي است كه با حركت استكمالي و تلاش، انسان به كمال نهايي خويش مي‌رسد. هرچه علم حضوري به فقر وجودي خويش و نياز وجودي به خدا بيشتر گردد، نشان قرب بيشتر به خداوند خواهد بود.

    تفسير نخست، ديدگاهي انحرافي به موضوع دارد. ديدگاه دوم، اگرچه صحيح است، اما از‌آنجا‌كه ناظر به رفتار اختياري انسان نيست، در تربيت اخلاقي كاربرد ندارد. مي‌توان گفت: ديدگاه دوم بيشتر ناظر به مقصد و جايگاه انسان مقرب است؛ در‌حالي‌كه تفسير سوم ناظر به فرايند حركت اختياري به‌سوي كمال نهايي است؛ به همين سبب در تربيت اخلاقي، تفسير سوم كانون توجه قرار مي‌گيرد.

    نياز به اهل‌بيت‰ براي رسيدن به قرب الهي

    براساس آيات قرآن كريم، هدف مياني از آفرينش انسان، بندگي خداي رحمان و تقرب به‌سوي اوست (جوادي آملي، 1381، ج 8، ص 165). بندگي خداي متعال، تنها وسيله براي كسب سعادت و راهيابي به كمال حقيقي انسان است: «وما خلقت الجنّ و الإنس إلا ليعبدون» (ذاريات: 56)؛ و دو گروه جن و انس را خلق نكردم، مگر براي آنكه عبادت كنند. نايل‌شدن به مقام بندگي و قرب نيز جز با پيمودن مراحل معرفت و عبادت ممكن نخواهد بود؛ از‌اين‌رو، خداوند حكيم ابزار پيمودن اين مسير را براي انسان‌ها فراهم كرد كه همان ادراك عقلي و نيروي سنجش حق و باطل از‌يك‌سو و ارائة آگاهي‌هاي ويژه توسط برگزيدگان الهي از ‌سوي ديگر است. روي‌آوري به پيشوايان معصوم و اهل‌بيت‰ از اين جهت ضرورت دارد كه پيمودن اين راه و رسيدن به سعادت، بدون راهنماي مطمئن و دور از خطا و اشتباه، امري ناشدني و غيرممكن است (جوادي آملي، 1381، ج 8، ص 166)؛ زيرا انسان در شناخت ابعاد وجود خود و آگاهي از روابط دايمي خويش با جهان پيرامون و نيز تشخيص مسير صحيح از بي‌راهه، به راهنمايي (ولايت تشريعي) و دستگيري عملي (ولايت تكويني) راهبري بصير نيازمند است. راهنمايي كه از همة نيازها و خواسته‌هاي واقعي انسان آگاهي داشته و بر موانع راه، احاطة كامل داشته باشد (همان). خداي متعال از باب لطف خويش، حجت را بر انسان‌ها تمام كرد و با نصب امامان معصوم‰ نياز به راهنمايان مطمئن را برطرف ساخت. در اين زمينه، امام موسي‌بن جعفر‡ به هشام‌بن حكم مي‌فرمايد: اي هشام! خداوند بر مردم دو حجت قرار داده است؛ حجتي ظاهري و حجتي باطني؛ اما حجت ظاهري خداوند، انبياء و ائمة هدي‰ هستند و حجت باطني، عقل مردم است» (كليني، 1388ق، ج 1، ص 16).

    نتيجه‌گيري

    هدف نهايي تربيت اخلاقي از منظر اسلام، سعادت است. قرب الهي، به‌عنوان مصداق تام و كامل سعادت، امري تشكيكي بوده و مراتب مختلفي دارد. به ميزان كسب فضايل بيشتر و نيز دفع و نزع رذايل اخلاقي، زمينه براي رسيدن به مراتب بالاتر قرب الهي حاصل مي‌گردد. از قرب الهي سه تعبير حكمت (فلسفي)، اتصاف به صفات الهي (اخلاقي) و شهود حق و فنا (عرفاني) وجود دارد كه گرچه هركدام از يك زاويه به مفهوم قرب به خداوند نگريسته‌اند؛ ولي مي‌توان از اين تعابير، مراتب طولي قرب الهي را استنتاج كرد.

    قرب تكويني به‌نحو تكويني براي همة انسان‌ها وجود دارد، اما ارزش اخلاقي و تربيتي ندارد؛ زيرا براساس اراده و اختيار فرد حاصل نشده است و در رسيدن اختياري به كمال نهايي اثرگذار نيست. قرب اختياري با توجه به اكتسابي بودن و نقش اراده و اختيار در حاصل شدن آن، از اركان تربيت اخلاقي محسوب مي‌شود.

    با توجه به اينكه از‌سويي انسان براي طي طريق، در مسير رسيدن به سعادت و قرب الهي نيازمند هدايت و راهنماياني است كه او را به اين هدف برسانند و از ‌سوي‌ديگر اهل بيت‰ با توجه به نهايت كمال ممكن دست يافته و صاحب عصمت مطلق مي‌باشند؛ سعادت مطلق و مراتب بالاي قرب الهي با پيروي از ايشان حاصل مي‌شود.

     

     

    References: 
    • ابن بابويه، محمد بن علي(1362)، الخصال، قم، جامعه مدرسين.
    • ابن بابويه، محمدبن علي(1415ق)، شرح توحيد صدوق، شرح: قاضي سعيد قمي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • ابن¬عربي، محمد بن علي(1381)، فتوحات مكيه، ترجمة: خواجوي، محمد، تهران، نشر مولي.
    • ابن¬منظور(1300ق)، لسان العرب، بيروت، دارالفكر.
    • احمدبن فارس(1404ق)، معجم مقاييس اللغة، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
    • احمد¬بن¬محمد(1347ق)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبيرللرافعي، بيروت، دارالفكر.
    • آذزنوش، آذرتاش(1379)، فرهنگ معاصر عربي- فارسي، تهران، نشر ني.
    • آشتياني، سيدجلال الدين(1379ق)، هستي از نظر فلسفه و عرفان، تهران، نهضت زنان مسلمان.
    • باقري، خسرو(1383)، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، تهران، مدرسه.
    • جمعي از نويسندگان(1391)، مباني فلسفي علوم انساني، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره).
    • جوادي آملي، عبدالله(1381)، ادب فناي مقربان، قم، اسراء.
    • خليل بن احمد(1372)، ترتيب كتاب العين، نشر اسوه.
    • خواجه نصيرالدين طوسي، محمد بن محمد(1364)، اخلاق ناصري، تهران، خوارزمي.
    • داوود بن محمود، قيصري(1375)، شرح فصوص الحكم، به كوشش سيد جلال الدين آشتياني، تهران، علمي و فرهنگي.
    • داوودي، محمد(1389)، سيرۀ تربيتي پيامبر: و اهل بيت، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • ديلمي، حسن بن محمد(1372)، ارشادالقلوب ديلمي، ترجمة عباس طباطبايي، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
    • راغب اصفهاني(1404ق)، المفردات في غريب القرآن، نشر الكتاب.
    • رهنمايي، سيداحمد(1387)، درآمدي بر فلسفه تعليم و تربيت، قم، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني(ره).
    • طباطبايي، محمدحسين(1417ق)، الميزان في تفسيرالقرآن، بيروت، اعلمي.
    • كليني، محمد بن يعقوب(1388ق)، الاصول من الكافي، تهران، مكتبه الاسلاميه.
    • گروهي از نويسندگان؛ زير نظر آيت¬الله مصباح يزدي(1390)، فلسفه تعليم و تربيت اسلامي، تهران، مدرسه.
    • لويس معلوف(1362)، المنجد في اللغة، تهران، اسماعيليان.
    • محدث قمي، شيخ عباس(1368)، مفاتيح الجنان، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • مصباح يزدي، محمدتقي(1380)، به سوي خودسازي، قم، مؤسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني.
    • ـــــ (1390)، سجاده¬هاي سلوك، قم، مؤسسه آموزشي وپژوهشي امام خميني.
    • نراقي، ملامهدي(1383ق)، جامع السعادات، قم، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی نسب، سیدمحمدرضا، زینلی، احسان.(1392) جایگاه قرب الهی در تربیت اخلاقی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 5(2)، 57-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمحمدرضا موسوی نسب؛ احسان زینلی."جایگاه قرب الهی در تربیت اخلاقی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 5، 2، 1392، 57-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی نسب، سیدمحمدرضا، زینلی، احسان.(1392) 'جایگاه قرب الهی در تربیت اخلاقی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 5(2), pp. 57-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    موسوی نسب، سیدمحمدرضا، زینلی، احسان. جایگاه قرب الهی در تربیت اخلاقی. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 5, 1392؛ 5(2): 57-70