اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال هفتم، شماره اول، پیاپی 13، بهار و تابستان 1394، صفحات 51-70

    تبیین ماهیت تربیت معنوی و راهبردهای تحقق آن در آموزه های قرآنی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ نرگس انتظامی بیان / کارشناس ارشد روان‌شناسي تربيتي / narges.entezami2009@gmail.com
    قدسی احقر / استاديار دانشگاه علوم تحقيقات تهران و پژوهشكده تعليم و تربيت / Ahghar2004@yahoo.com
    چکیده: 
    «تربیت معنوی» تربیتی خداگرا، خدامحور و اصلاح کنندة رابطة انسان با آفریدگار است. ویژگی بارز چنین رویکردی تقویت بنیان های اعتقادی و عرفانی (شناخت و معرفت خدا) و روحیة عبودیت و بندگی است. درواقع، تربیت معنوی برای این است که انسان روابط خود را با خدا، جهان، زندگی دنیا و آخرت شکل دهد و طبق همان صورتی که فلسفة کلی جامع اسلامی از خالق، انسان، جهان و زندگی دنیا و آخرت تعیین کرده است، گام بردارد. براین اساس، وقتی در پرتو تربیت معنوی، رابطة انسان نسبت به معبود خود، در مسیر درست قرار گرفت و زندگی او رنگ و بوی الهی یافت، تربیت واقعی صورت گرفته و انسان گام های بلندی برداشته است. در این مقاله ضمن بیان معنای لغوی و اصطلاحی «تربیت معنوی»، مجموعه ای از مهم ترین راهبردهای تحقق تربیت معنوی با بهره‏گیری از آیات قرآن کریم را تبیین می کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Nature of Religious Education and the Strategies for Actualizing It in the Qur’anic Teachings
    Abstract: 
    Religious education” is a deist and God-oriented education and it is the means for improving the relation between man and God. The prominent characteristic of such approach is reinforcing the ideological and mystical foundations (i.e. cognition and knowledge of God) and sense of servitude. In reality, the aim of religious education is to enable man to establish relationship with God, the world, and his life in this world and the hereafter, so that he can move according to the way the general Islamic philosophy looks at man’s creator, man, the world and his life in this world and the hereafter. Consequently, when, in the light of religious education, the relationship between man and his deity goes well and man’s life has divine property, real education will be attainable and man will be able to achieve remarkable progress. Besides explaining the literal and true meanings of religious education, this paper elaborates on a number of the most important strategies for providing religious education by resting on Qur’nic verses
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

    مقدمه

    تعليم و تربيت از ديرباز، مطمح نظر همة اقوام، مکاتب و آيين‌ها بوده است و هريک در جهت تحقق اهداف و آمال خود، کم و بيش به اين مسئله توجه نشان مي‌داده‌اند. اما دين اسلام نگاهي فراگير، واقعي و دقيق به موضوع انسان دارد و علاوه بر انتقال آموزه‌هاي فرهنگي و اخلاقي، درصدد رشد و اصلاح رفتارها و پندارهاي او برآمده و از طريق تعليم و تربيت، خواهان کمال و رستگاري او نيز هست. براين‌اساس، مباني و اصول تعليم و تربيت ديني، قدسي و الهي است؛ يعني مبتني بر يکتاپرستي، فرجام‌باوري، فضيلت‌محوري و کمال‌گرايي است. بنابراين، انسان موجودي برتر تلقي مي‌شود که دايم در حال حرکت و بالندگي است و مي‌توان با تربيت صحيح ديني، او را در مدار واقعي زندگي و حيات طيبه قرار داد. نگرش الهي به تعليم و تربيت، موجب مي‌شود که علاوه بر بُعد مادي و دنيوي انسان، به بُعد معنوي و اخروي او نيز توجه وافري شود و تمام رفتارها، گفتارها و پندارهاي او درجهت رسيدن به سعادت جاويد قرار گيرد. در پرتو تعليم و تربيت معنوي است که تعالي اتفاق مي‌افتد؛ زيرا خاستگاهش الهي و قدسي است و مهم‌ترين رويکرد آن، اعتلاي کلمة توحيد، بسط و گسترش تسبيح و تحميد الهي در روي زمين و نقش بستن تهليل و تکبير بر دل‌ها و جان‌هاست. نگاه مادي و سودگرايانه به انسان و اجتماعي کردن او و تکيه بر آموزش‌ها و مهارت‌هاي زندگي آسوده و منظم، نگاهي ناقص و تک‌بُعدي به انسان است و نمي‌تواند زمينه‌ساز رشد و بالندگي روحي و معنوي او شود؛ همان‌گونه که نگاه صرفاً باطني و روحي به انسان، نمي‌تواند موجب راحتي و سعادتمندي او در زندگي دنيوي‌ـ و حتي اخروي‌ـ باشد. با اين‌حال، اصل «قدسي و الهي بودن تعليم و تربيت» بايد در اولويت برنامه‌هاي فرهنگي و آموزشي باشد. امام خميني€ در اين باره مي‌گويند: «از تمام رحمت‌ها کامل‌تر، نعمت تربيت‌هاي معنوي است که مخصوص بني‌الإنسان مي‌باشد؛ ازقبيل: فرستادن کتب آسماني و انبياي مرسلين‰»(موسوي خميني، 1384، ص140).

    قرآن ‌کريم با تمام محتواي متعالي‌اش، چشمه‌اي جوشان در تنظيم حيات اجتماعي بشر و نيز راهنماي اساسي در ابعاد گوناگون زندگي اجتماعي‌ـ متناسب با هر عصري‌ـ است. براين‌اساس، نگارنده بر آن است که ضمن تبيين مفهوم «تربيت معنوي»، با استناد به آيات قرآني، راهبردهاي تحقق تربيت معنوي را بررسي كند.

    اطلاعات مقالة حاضر با بررسي «کتاب‌خانه‌اي» جمع‌آوري شده و به موازات موضوع مقاله، تحليل و بررسي شده است. بدين‌روي، شيوة تحقيق در اين مقاله «توصيفي‌ـ تحليلي» است.

    تبيين مفاهيم محوري

    الف. تربيت

    راغب اصفهاني، معناي مصدري «رب» را معادل «تربيت» و به مفهوم «پروراندن پي‌درپي چيزي تا رسيدن به حد نهايت و تمام» دانسته و در تعريف اصطلاحي «تربيت»، به‌معناي «تبديل‌کردن قوه‌ها به فعليت و شکوفا کردن استعدادها» است (رشيدپور، 1384، ص8-12). شهيد مطهري اضافه کرده است: «تربيت بايد تابع و پيرو فطرت باشد» (مطهري، 1367، ص56).

    ب. معنويت

    «معنويت» از «معنوي» منسوب به «معنا»ست؛ يعني آنچه در مقابل پوسته و ظاهر باشد و به باطن و روح مربوط گردد (ر.ک: دهخدا، 1377، ماده «معنوي»). «مقامات، درجات عالم باطن و سير در عالم معنا و باطن» از ديگر معاني معنويت است. استاد شهيد مطهري که معتقد است «از نظر قرآن، معنويت پاية تکامل است» (مطهري، 1361، ص169)، شرايطي براي معنويت ذکر کرده است:

    معنويت بدون ايمان به خدا، بدون ايمان به مبدأ و معاد، بدون ايمان به معنويت انسان و اينکه در او پرتوي غيرمادي حاکم و مؤثر است، اساساً امکان‌پذير نيست؛ حتي آن معنويتي که امروزه مورد قبول اغلب مکاتب است و از آن به «رومانتيسم» تعبير مي‌کنند، بدون پيدا شدن آن عمق و ژرفايي که اديان، به‌ويژه اسلام، پيشنهاد مي‌کنند، محال است (همان، ص17).

    ج. معنويت ديني

    1. در چارچوب دين، «معنويت»، امرى ذهنى، خيالى و حاصل از احساسات سرشار انسانى نسبت به واقعيات مادى نيست، بلكه احساسى است كه انسان نسبت به حقايقى پيدا مي‌كند كه در افقى بالاتر از عالم ماده قرار گرفته‏اند؛ حقايقى كه وجود دارند و بر عالم تأثير مي‌گذارند.

    2. در معنويت دينى، تجربة معنوى تنها در چارچوب و ضوابطى خاص ميسّر است. اصلاً بعضى از تجارب معنوى تنها زمانى حاصل مي‌شوند كه شما از بسيارى تجارب ديگر، چشم‌‌پوشى كنيد. تجربة يك گناه، قطعاً احساس لطيف معنوى يك حضور در نماز را لكه‌دار مي‌كند.

    البته منظور از «معنويت ديني»، معنويت دين اسلام است. ما از ديني سخن مي‌گوييم كه در آن، عقلانيت، معنويت و عدالت در كنار هم جمع شده‌اند. عقلانيت ما در زير ساية وحي و در كنار آن است. عدالت ما با شريعت الهي چفت شده و ناقض شريعت نيست. حقوق بشر و اومانيسم ما، حقوق بشر و اومانيسمي است كه مبتني بر‌اساس توحيد است، نه بر‌اساس ماترياليسم و الحاد. معنويت اسلام نه از نوع معنويت بودايي است كه هيچ ارتباطي به زندگي عيني نداشته باشد، و نه امري حاشيه‌اي و سليقه‌اي از نوع معنويت و عرفان آمريكايي است كه مثل يك سرگرمي با ال .اسي. دي و ماري جوانا تأمين مي‌شود. از سوي ديگر، معنويت پاسخي است به نيازي كه انسان در خود احساس مي‌كند و اينجاست كه ما بايد دست به انسان‌شناسي و شناخت نيازهاي واقعي و اصيل او بزنيم.

    از ديدگاه اسلام، انسان موجودي دوبُعدي (روحاني و جسماني) است كه غايت خلقت او در دنياي مادي، غايتي مقدس است. اين موجود شريف حدوثاً و بقائاً به خداوند غني بالذات وابسته است؛ يعني در دستگاه شريعت الهي، كه طرح حيات زميني براي انسان است، انسان هويتي دارد كه داراي درجات و مراتب است. يك مرتبه از اين واقعيت مرتبة ناسوتي اوست كه همان بدن خاكي و كالبد آدمي است، اما مراتب گسترده و حقايق وسيعي كه درجات هويت انسان را مي‌سازد در پشت پردة بدن ناسوتي قرار دارد و تحت عنوان «من» از او نام برده مي‌شود كه همان نفس ناطقه يا روح غيبي است. به چشم وحي و عقل، اين «من» انساني همان هويت اصلي او را تشكيل مي‌دهد و ابزار تكامل آن، همان ارتباطاتي است كه انسان با بدن و عالم خارج دارد. تمام ادراكات و تحريكاتي كه در انسان تحقق پيدا كند در عالم انساني به‌وسيلة «من» است، و بدن حكم ابزار و آلت تصاعد و تكامل آن هويت انساني را دارد. قرآن حقيقت روح، را يك واقعيت امري، يعني از امر و ملكوت عالم مي‌داند و راجع به اين «من» انساني مي‌فرمايد: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» (اسراء:85)؛ مي‌پرسند: روح چيست؟ بگو: روح از امر پروردگار من است. اين امر چيست؟ قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (يس: 82) امر خداوند، وجودي است و تدريج در آن راه ندارد، نياز به زمان ندارد و يك واقعيت فرازماني است؛ يعني همين كه خداوند اراده كرد،‌ تأخير ندارد.‌ ارادة او همان، و وجود همان.‌ موجودي است از جنس ملكوت و سرمدي است و نه از ملك هستي و از واقعيت طبيعي. بر اين اساس، در شناخت آفريده‌هايي مثل انسان و نيازهاي او، بايد به تعاليم آفريدگار توجه كرد. در غير اين‌صورت، فرايند انسان‌شناسي به انحراف و گم‌راهي كشيده مي‌شود و شناخت نيازها و روش‌ها و ابزارهاي پاسخ‌گويي به اين نيازها نيز با مشكل مواجه خواهد شد.

    حال آيا عقل مي‌تواند بدون كمك گرفتن از دين حق، كه تنها يكي بيش نيست، براي نيازهاي معنوي انسان برنامه بدهد و قوانيني را عرضه كند؟ در پاسخ به اين سؤال، بايد گفت: گرچه دين اسلام تأمين برخي از نيازهاي انسان را به عقل و تجربه واگذار كرده (خسروپناه، 1382،ص 74-76)، اما در جاي خود، ثابت شده است كه «انسان» با تعريفي كه از آن ارائه شد، اولاً، در كشف تمام نيازهاي اصيل و واقعي و تمييز نيازهاي اصلي و فرعي توانمند نيست و در اين مقوله به دين نياز دارد (همو، 1387، ص120-124). ثانياً، ابزارهاى موجود بشر از برآورده كردن نيازهاى انسان عاجزند. بدين‌روي، دين بايد پا به عرصة وجود بگذارد (نصر، 1375، ص200). تعاليم ديني و الهي مجموعه‌اي از قوانين است كه خداي انسان‌آفرين، كه آگاه به حقيقت و جايگاه انسان و مصالح و منافع اوست، براي پاسخ‌گويي به نيازهاي اصيل بشر و تأمين حقوق، منافع و مصالح وي را تدوين و در مجموعه‌اي به نام «دين» ارائه كرده است؛ يعني بخش عمدة دين، كه مجموعه‌اي از بايدها و نبايدهاست، براي تأمين نيازها و حفظ حقوق انساني است. «بايدها» طرق تأمين حقوق و نيازهاي اصيل و «نبايدها»، نشان‌دهندة موانع و آفات تأمين حقوق هستند (طباطبايي، 1417ق، ج2، ص149). از طريق اين بايدها و نبايدهاست كه مي‌توان به معنويت واقعي رسيد و نيازهاي معنوي انسان را پاسخ گفت. دين مجموعه‌اي از آموزه‌هاي نظري دربارة جهان، انسان و آفريدگار اين دو، و هنجارهاي اخلاقي و دستورهاي عملي مبتني بر آن آموزه‌ها با سه هدف «اعتقاد»، «تخلق» و «عمل» است (بهشتي، 1388، ص169). در مجموع، مي‌توان اصول ذيل را به‌عنوان پيش‌فرض جهت‌گيري کلي در ديدگاه دين‌باوران مشاهده کرد:

    1. اين هستي، خالق دارد و آن خداست.

    2. خالق هستي هدايت مخلوقات را بر خود فرض مي‌داند.

    3. خالق مسيري را براي هدايت مخلوقات ـ که همان مسير وحي يا فرستادن پيامبر باشدـ در نظر گرفته است.

    4. بهره‌مندي از هدايت و قرار گرفتن در مسير حق، تنها از طريق عمل به دستور الهي مقدور است (همان).

    با توجه به اين توضيحات معنويتي که براساس ويژگي‌هاي دين مي‌توان به دين نسبت داد، بايد حايز ويژگي‌هاي مشخصي به اين شرح باشد:

    1. معنويت در ارتباط با وجود خالق معنا مي‌يابد.

    2. ازآن‌رو که وجود خالق از محسوسات فراتر است، معنويت در فرامحسوسات ريشه دارد.

    3. معنويت بايد در تحول و هدايت زندگي فرد معنوي مؤثر باشد.

    4. دست‌يابي به معنويت بايد از طريق راهنمايي‌هاي دين باشد (باغگلي، 1391، ص94).

    د. تربيت معنوي

    از ديدگاه علامه طباطبايي، تربيت معنوي در جهت‌دهي به فرايند تجرد نفس و متناسب با فطرت ربوبي او معنا مي‌يابد که در پي تقويت ميل، تفصيل معرفت و انجام عمل متناسب با آن است. بدين‌روي، اهداف تربيت معنوي داراي سه جنبۀ شناختي، گرايشي و عملي است (اشعري، 1391، ص96).

    نيز با توجه به معناي «تربيت» و «معنويت»، در تعريف «تربيت معنوي» مي‌توان گفت: «تربيت معنوي» عبارت است از: پروراندن و رشد دادن معنويت فطري متربي تا رسيدن وي به مرز ايمان و ديدن باطن و ماوراي ظاهر دنيا و رهايي از تعلقات مادي و ايجاد حال و شور و جاذبة قوي و شديد و در عين‌حال، منطقي و صحيح براي حرکت به سوي خداي يگانه و قرار گرفتن تحت ولايت نوراني او. اين تعريف ريشه در آيات قرآن دارد. خداي تعالي در قرآن فرموده است: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ» (بقره: 257)؛ خداوند، ولي و سرپرست کساني است که ايمان آورده‌اند. آنها را از ظلمت‌ها، به‌سوي نور بيرون مي‌برد.

    «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ... يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» (نور: 35)؛ خداوند نور آسمان‌ها و زمين است... خدا هر كه را بخواهد به نور خود هدايت مي‌کند.

    «هدايت به نور»، همان تربيتي است که موانع بهره بردن از نور الهي را از وجود انسان پاک و راه اتصال به منبع نور را هموار مي‌کند؛ زيرا انسان از همان آغاز خلقت، داراي نوري فطري است که نوري است اجمالي؛ اگر مراقب او باشند ترقي مي‌کند و تفصيل مي‌پذيرد (طباطبايي، 1417ق، ج2، ص346).

    اهميت و ضرورت تربيت معنوي

    قرآن دو نوع زندگي را در يک آيه معرفي مي­کند: «أَوَ مَنْ کانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَجَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي‏ بِهِ فِي النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُيِّنَ لِلْکافِرينَ ما کانُوا يَعْمَلُونَ» (انعام: 122)؛ آيا كسى كه مرده بود و ما زنده‏اش كرديم و براى او نورى قرار داديم كه به‌وسيلة آن در ميان مردم راه مى‏رود، مانند كسى است كه در تاريكى‏ها قرار دارد و از آن بيرون‌آمدنى نيست؟ اين‏گونه براى كافران زينت داده شده است آنچه را انجام مى‏دهند.

    يکي زندگي در نور دارد، و ديگري در ظلمت؛ يکي ماندن در ظلمت خاک و ديگري رها در نور افلاک. اين حيات نوراني، همان حيات معنوي است. مطالعة همين آيه، که حقيقتي عيني را براي ما ترسيم مي‌کند، نياز ضروري بشر به تربيت معنوي را اثبات مي‌نمايد.

    ابن عربي علت مرگ نفس را جهل و در حجاب قرار گرفتن آن با صفات انساني، و حيات آن را با علم و محبت حق يا برطرف شدن حجاب صفات انساني و تجلي کردن صفات الهي در وجود انسان و بهره‌مند شدن از نور هدايت و علم خدايي يا نور صفات او... دانسته است، که اگر اين الطاف نباشد، گرفتار در ظلمات نفس نمي‌تواند از آن خارج شود (ابن عربي، 1422ق، ج1، ص216). چقدر سخت است که انسان در تاريکي‌هاي جهالت بماند و نداند که او قابليت رسيدن به چه زندگي لذت‌بخش و ارزشمندي را دارد! همين درک است که ضرورت تربيت معنوي را تبيين مي‌کند.

    ضرورت توجه به اين نوع تربيت آن‌گاه جلوة بيشتري پيدا مي‌کند که بفهميم بشر امروز گرفتار دشمناني شده است که هر روز تلاش بيشتري مي‌کنند تا او را از معنويت الهي دورتر کنند و دلش را کور و او را در ظلمت‌هاي تزيين شده غرق سازند.

    اهداف تربيت معنوي

    هدف از اين ساحت تربيت به‌ اجمال، در خود عنوان آن هست و آن رسيدن به معنويت و رشد معنوي است. «مَا يرِيدُ اللّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَـكِن يرِيدُ لِيطَهَّرَکُمْ وَلِيتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (مائده: 6)؛ خداوند نمى‌خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند، بلكه مي‌خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام كند؛ شايد شكر او را بجا آوريد. از اين آيه فهميده مي‌شود که تطهير نفوس از اهداف تشريع دين و نزول کتاب، و مطلوب و متعلق ارادة خداوند است. همين تطهير نفس مهم‌ترين بخش تربيت معنوي است؛ زيرا نفس پاک و طاهر دنبال معنويت الهي است که خود از خداست.

    همچنين قرآن در بيان هدف بعثت پيامبرˆ مي‌فرمايد: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَيُزَکِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبينٍ» (جمعه: 2)؛ اوست خدايي که در ميان مردمي بي‌کتاب پيامبري از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنها بخواند و آنها را پاکيزه سازد و کتاب و حکمت‌شان بياموزد، اگرچه پيش از آن در گم‌راهي آشکار بودند.

    بنابراين تزکيه، که رابطة معنايي نزديکي با تطهير دارد، از اهداف اساسي و اوليه تربيت معنوي است که بسيار مهم هست. براي تحقق اين مرحله، خداوند تمام افراد بشر را به بالاترين مراتب تقوا دعوت نموده است: «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ» (آل‌عمران: 102). ولي حق تقوا، که کمال و نهايت درجة آن است، جز در افرادي معدود حاصل نمي‌شود. البته کمال طهارت نفس، مثل همة کمالات ديگر، مراتبي دارد که به نهايت آن جز افراد معدود نخواهند رسيد؛ يعني «يرِيدُ لِيطَهَّرَکُمْ» (احزاب: 33)، و هدف‌گذاري طهارت نفس را از جانب خدا نشان مي‌دهد، ولي بشر همراهي کامل نمي‌کند تا به مقصد نهايي برسد (طباطبايي، 1417ق، ج3، ص58). به همين سبب، کمال طهارت فقط براي رسول خداˆ و اهل‌بيت او حاصل مي‌شود؛ زيرا آنان در مسير هدف الهي قرار دارند، همراهي کامل نموده، حق تقوا را رعايت نموده و خداوند نيز اراده كرده است همة پليدي‌ها را از وجود آنان دور و کمال طهارت را به آنان عنايت كند.

    شرط کافي براي تحقق هدف نهايي در تربيت معنوي

    تربيت و رسيدن به اهداف آن، علاوه بر عوامل و شرايط ظاهري، منوط به مشيت خداوند نيز هست. رسيدن به مقامات الهي بدون اذن واگذارکنندة آن مقامات ممکن نيست. بر اين مبنا، استاد تربيت و عارف سالک نبايد فکر کند اگر شاگردي را سال‌ها تعليم داد و معارف الهي را به او آموخت، او نيز يک مرد اهل معنا شده است!

    گاه فردي سال‌ها در يک رشته درس مي‌خواند و مراتب ظاهري علمي را طي مي‌كند، اما فکر و قلبش جاي ديگري است و به عللي، ناخواسته در اين مسير قرار گرفته است. وي هيچ‌گاه به هدف نهايي از تحصيل در آن رشته نخواهد رسيد و آنچه بايد بشود، نخواهد شد. اين مثال براي عالم ظاهر است. عالم واقع و باطن، که عالم معنويت است، نيز چنين است. تلاش‌هاي معنوي يک متربي وقتي از سوي خدا تأييد و حمايت مي‌شود که دل متربي فقط در گرو عالم ربوبي باشد و ذکرش چيز ديگري نباشد. نمونة بارز بلعم باعور است که در آية 176 سوره اعراف به آن اشاره شده است.

    روش‌هاي تربيت معنوي

    1. تفکر و انديشة مقايسه‌اي

    تفکر و خردورزي روشي مفيد و مؤثر در مسير تربيت معنوي است. فعال کردن قوة عاقلة متربي، که در پي خوش‌بختي و لذت جاودان است، او را در برابر قواي فريبنده مقاوم مي‌کند: «وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِير» (ملک: 10)؛ و مي‌گويند: اگر ما مي‌شنيديم يا تعقل مي‌کرديم، اهل اين آتش سوزنده نبوديم. منظور از «سمع»، استجابت دعوت رسولان و التزام به مقتضاي سخن ايشان است که خيرخواهان امين‌ هستند، و مقصود از «عقل» التزام به مقتضاي دعوت بحق ايشان است تا در آن تعقل کنند و با راهنمايي عقل بفهمند که دعوت ايشان حق است و بايد انسان در برابر حق خاضع شود... دوزخيان در پاسخ فرشتگان مي‌گويند: «اگر ما در دنيا رسولان را در نصايح و مواعظشان اطاعت کرده بوديم، يا در حجت حق آنان تعقل مي‌کرديم، امروز در زمرة اهل جهنم نبوديم و همانند ايشان در آتش جاودانه، معذب نمي‌شديم» (طباطبايي، 1417ق، ج19، ص353).

    از نظر قرآن، محاسبة عقلاني سبب گرايش به کارهاي مؤثر در خوش‌بختي آخرتي، يعني معنويت‌گرايي خواهد شد: «وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (انعام: 32)؛ و زندگي دنيا چيزي جز بازيچه و بيهوده نيست و پرهيزگاران را سراي آخرت بهتر است. آيا [در اين حقيقت] تعقل نمي‌کنيد [و به عقل آن‌ را نمي‌يابيد]؟.

    پس کافي است عقل سالم به‌کار افتد که در اين‌صورت، تعقل و تفکر در زندگي مادي و ظاهري دنيا و مقايسة آن با عالم معنوي به ما مي‌فهماند: حيات دنيوي «لهو» و «لعب» است و بس؛ زيرا اين زندگي چيزي جز يک سلسله عقايد اعتباري و غرض‌هاي موهوم نيست. «لعب» عبارت است از: سرگرم شدن به موهومات. علت ديگر بازيچه بودن دنيا اين است که آدمي را از امور بسيار مهم زندگي آخرتي، که حيات حقيقي و دايمي است، بازمي‌دارد. «لهو» چيزي است که آدمي را از امور مهم بازمي‌دارد. در مقابل، خانة آخرت حياتي است حقيقي و ثابت، و چنين حياتي جز براي متقين حاصل نمي‌شود. ازاين‌رو، فرمود: «براي متقين بهتر است» (طباطبايي، 1417ق، ج7، ص57).

    قرآن تصريح کرده است: تفکر موجب درس گرفتن از زندگي دنياطلبان و درک برتري دارايي آخرتي بر داشته‌هاي دنيايي مي‌شود و انسان را وامي‌دارد تا به فکر آخرتش باشد: «أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَواْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» (يوسف: 109)؛ آيا در روي زمين نمي‌گردند تا بنگرند که پايان کار پيشينيانشان چه بوده است؟ و سراي آخرت براي پرهيزگاران بهتر است. چرا نمي‌انديشيد؟

    براساس اين آيه، «نظر» يعني انديشة دقيق در احوالات پيشينيان و نتيجه‌اش آخرت‌طلبي است که مساوي است با معنويت‌گرايي. در قرآن، مقايسه‌هاي متعددي انجام گرفته و تبعات هر دو طرف قياس بيان شده است که غالباً هم به امور معنوي ربط دارند. تعقل و تفکر در نتايج طرفين اين مقايسه مي‌تواند طالب سعادت را به سمت معنويت از نوع الهي آن سوق دهد؛ مانند مقايسة بين علم و جهل، نور و ظلمت، ايمان و کفر و نيز دنيا و آخرت. قرآن در آياتي دنياطلبي و آخرت‌طلبي را با هم مقايسه و ثمره هرکدام را بيان مي‌فرمايد: «مَن کانَ يريدُ العاجلة عَجّلنا لهُ فيها ما نشاءُ لمَن نُريدُ ثمّ جَعلنا لهُ جَهنمَ يصليها مَذموما ًمدحوراً * وَمَن ارادَ الاخرَة وَسَعي لها سَعيها وَهُوَ مُؤمنٌ فاولئکَ کانَ سَعيهُم مَشكوراً» (اسراء: 18- 19)؛ هر کس زندگي زودگذر (دنيا) را بطلبد به مقداري که ما بخواهيم و براي هرکس که اراده کنيم، به‌سرعت فراهم مي‌کنيم. سپس جهنم را نيز برايش قرار مي‌دهيم که در حال شرمندگي و رانده شده (از رحمت خدا) به آن وارد مي‌شود. و هر کس خواهان آخرت باشد و براي آن تلاش شايسته کند و مؤمن باشد، پس تلاش آنان، مورد سپاس واقع مي‌شود.

    2. مراقبت و محاسبة مستمر نفس

    «مراقبه» و «محاسبه» يک اصل در تربيت معنوي است، ولي چون عمل به اين اصل مهم‌تر است، طرح آن در روش‌ها مناسب‌تر به نظر مي‌رسد. نفس آدمي تمايل زيادي به بيراهه رفتن و گِل‌آلود شدن دارد و اگر مراقبش نباشيم، به زشتي‌هاي عالم ماده آلوده خواهد شد و به آن عادت خواهد کرد. حضرت يوسف† مي‌فرمايد: «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّيَ إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (يوسف: 53)؛ و من نفس خود را تبرئه نمى‏كنم؛ زيرا نفس قطعاً به بدى امر مى‏كند، مگر كسى را كه خدا رحم كند. قطعاً پروردگار من آمرزندة مهربان است.

    پس بايد به متربي روش مراقبت و محافظت از نفس آموزش داده شود تا بتواند خود را مشمول رحمت پروردگار مهربان قرار دهد و از زشتي مصون بماند.

    آيات آخر سوره حشر نيز دربارة نفس و مراقبت از آن است. خداي سبحان در اين آيات، به بندگان خود دستور مي‌دهد از طريق مراقبت نفس و محاسبة آن، آمادة ديدارش شوند: «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ*وَلا تَكُونُوا كالَّذِينَ نَسوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنفُسهُمْ أُولَئك هُمُ الْفَاسِقُونَ» (حشر: 18-19)؛ اي کساني‌که ايمان آورده‌ايد، از خدا بترسيد و هر انساني منتظر رسيدن به اعمالي باشد که از پيش فرستاده است. و از خدا بترسيد؛ زيرا خدا از آنچه مي‌کنيد باخبر است. و مانند آن کساني نباشيد که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنان را دچار خودفراموشي کرد، و ايشان همان فاسقان هستند.

    خداوند تبارک و تعالي به مؤمنان توصيه کرده است که مراقب نفس خويش باشد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا عَلَيْکُمْ أَنْفُسَکُمْ ...»(مائده: 105)، و امر فرموده است تا از نفسي که روح الهي در آن دميده شده، مراقبت کنند تا عمر خويش را در بيراهه‌ها صرف نکنند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْليکُمْ ناراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ عَلَيْها مَلائِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ» (تحريم: 6)؛ اي کساني که ايمان آورده‌ايد، خود و خانوادة خويش را از آتشي که هيزم آن انسان‌ها و سنگ‌هاست نگه داريد؛ آتشي که فرشتگاني بر آن گمارده شده‌اند خشن و سخت‌گير كه هرگز فرمان خدا را مخالفت نمي‌کنند و آنچه را فرمان داده شده‌اند [به‌طور کامل] اجرا مي‌كنند.

    در ادامة همين سوره، خداي تعالي براي آنکه مؤمن اگر خطا رفته است، بازگردد و در ادامه محکم بايستد، آثار روي آوردن به خدا و حفظ خود از بازگشت به گناه را ذکر مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسي‏ رَبُّکُمْ أَنْ يُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَيِّئاتِکُمْ وَيُدْخِلَکُمْ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ يَوْمَ لا يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعي‏ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَبِأَيْمانِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا وَاغْفِرْ لَنا إِنَّکَ عَلي‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ» (تحريم: 8)؛ اي کساني‌که ايمان آورده‌ايد، به‌سوي خدا بازگرديد با توبه‌اي خالص. اميد است پروردگارتان از گناهانتان درگذرد و شما را وارد بهشت‌هايي كند که نهرها در دامنة آن جاري است، در روزي که خدا، پيامبر و مؤمنان همراهش را خوار نمي‌سازد. نورشان پيشاپيش آنها و از جانب راستشان در حرکت است و مي‌گويند: پروردگارا، نور ما را برايمان کامل کن و ما را بيامرز که قطعاً تو برهر چيز توانايي.

    مؤمن مي‌داند که اگر مراقب نباشد و خود را محاسبه نکند به حسابش خواهند رسيد، مخفي باشد يا آشکار: «... إِنْ تُبْدُوا ما في‏ أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ...» (بقره: 284). ازآن‌رو که محاسبه‌گر الهي دنبال معناست نه ماده، انسان محاسبه‌گر در دنيا نيز به يقين طالب معنويت خواهد شد و پيش از آنکه به حسابش برسند، مراقبت خواهد کرد و مواظب حساب خود خواهد بود. بدين‌سان، با مهار نفس و جلوگيري از هواپرستي، او استحقاق بهشت الهي را پيدا خواهد کرد: «وَأَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَي النَّفْسَ عَنِ الْهَوي‏ * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوي‏» (نازعات: 40 و41).

    3. تلاوت آيات الهي و انس با قرآن

    يکي از عوامل تحقق تربيت معنوي، که مي‌تواند روشي بسيار مؤثر باشد، انس با کلمات ربوبي و پيام‌هاي عالم معناست. مربيان بزرگ الهي با تلاوت آيات الهي براي متربيان خود، مي‌کوشند نفوس آنان را از آلودگي‌هاي عالم ماده پاک و با منبع معنويت آشنا سازند. حضرت ابراهيم† دست به دعا برمي‌داشت و از خدا مي‌خواست رسولي تلاوت‌کنندة آيات بر مردم بفرستد تا آنان را تزکيه کند: «رَبَّنا وَابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِکَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَيُزَکِّيهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَکيمُ» (بقره: 129)؛ پروردگارا، در ميان آنان، فرستاده‏اى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بياموزد و پاکيزه‏شان کند؛ زيرا تو خود، عزيز حکيمى.

    در آيات ديگري بر اين معنا تأکيد و ترتب تزکيه بر تلاوت، روشن‌تر بيان شده است: «کَما أَرْسَلْنا فيکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ يَتْلُوا عَلَيْکُمْ آياتِنا وَيُزَکِّيکُمْ...» (بقره: 151)؛ همان‌گونه (که با تغيير قبله، نعمت خود را بر شما کامل کرديم،) پيامبري از خودتان در ميان شما فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما، کتاب و حکمت بياموزد و آنچه را نمي‌دانستيد به شما ياد دهد.

    در دو آية ديگر نيز تزکيه به‌دنبال تلاوت مطرح شده است: «لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ...» (آل‌عمران: 164) و نيز «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَيُزَکِّيهِمْ» (جمعه: 2).

    در اين آيات، تلاوت مقدم بر تزکيه آمده است و نشان مي‌دهد مقدمه‌اي است براي تحقق آن. آيا تزکيه با تربيت معنوي ارتباط دارد؟ علامه طباطبايي در معناي «يُزَکِّيهِمْ» گفته است:

    تزکيه مصدر «يزکيهم» و ريشة آن «زکات» به‌معناي نمو صالح است؛ نموي که ملازم خير و برکت باشد... «تزکيه» مردم به‌معناي «رشد دادن به نموي صالح، و تلاش براي عادت شدن اخلاق فاضله و اعمال صالحه براي مردم» است، تا در نتيجه، در انسانيت خود به کمال برسند و حالشان در دنيا و آخرت استقامت يابد، سعيد زندگي کنند و سعيد بميرند (طباطبايي، 1417ق، ج19، ص265).

    اين معنا همان رسيدن به معنويت الهي است که هدف قرآن است. پس تلاوت آياتي روشي مهم و عاملي مؤثر براي تربيت معنوي است.

    4. دعا

    عادت به دعا و علاقه به آن، يکي از اهداف تربيت معنوي است؛ زيرا دعا، خود معنويت است که آثار معنوي ديگري نيز دارد. مقصد ما در تربيت معنوي همين است که به زندگي رنگ خدايي بدهيم و ارتباط با عالم معنا را مستحکم كنيم. دعا تحکيم‌بخش رابطه با خدا و جلب‌کنندة توجه اوست و اثري بهتر از اين براي هيچ عملي متصور نيست. دعا براي طالب کمال و پي‌جوي تربيت الهي، ارزش‌آفرين و جلب‌کنندة توجه مربي عالم هستي به بندة تحت تربيت است: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ يَکُونُ لِزاماً» (فرقان: 77)؛ بگو: پروردگارم براي شما ارجي قايل نيست اگر دعايتان نباشد. شما [آيات خدا و پيامبران را] تکذيب کرديد، و (اين عمل) دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد. خداوند در اين آيه، پيام داده که دعاي بندگان نشانة ايمان و خضوع آنان در برابر خداوند عالم است و همين ابراز ايمان و خضوع زمينه‌ساز توجه وعنايت او به بنده است (فضل‌الله، 1419ق، ج17، ص84).

    خداي رحمان و رحيم به بندگان پيغام داده است براي رشد (تربيت شدن) دعا کنند: «وَإذا سَأَلَکَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَلْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» (بقره: 186)؛ و هنگامي که بندگان من، از تو دربارة من سؤال کنند (بگو:) من نزديکم! دعاي دعاکننده را پاسخ مي‌گويم هنگامي که مرا مي‌خواند. پس بايد دعوت مرا بپذيرند، و به من ايمان بياورند تا راه يابند (و به مقصد برسند).

    انسان با دعا، توجه و شايستگي بيشتري براي درک فيض خداوند پيدا مي‌کند. روشن است كه کوشش براي تکامل و کسب شايستگي بيشتر، عين تسليم در برابر قوانين آفرينش است، نه چيزي برخلاف آن.

    5. همراهي با اهل معنويت

    معنويت امري غيرمحسوس است که در يک فرايند روحي ـ رواني ايجاد مي‌شود و تأثير بسيار ظريفي دارد. به اين سبب، اگر همنشين و همراه، اهل خدا و معنويت باشد، همراه خود را نيز به‌تدريج، در جهت معنويت سوق خواهد داد. در اين روش تربيتي، هم در جهت جذب بايد دقت کرد که مصاحب در چه حدي از کمال است و چه اندازه راه يافته است و هم در جهت نفي و دفع، که از چه کساني بايد اجتناب کرد. قرآن در هر دو جهت رهنمود دارد.

    جهت نفي اهميت بيشتري دارد؛ زيرا روح لطيف الهي حال معنوي دارد. از‌اين‌رو، آلوده نکردنش بسيار مهم است. اجتناب از همنشيني با افراد منحرف و فاسد و در يک کلمه، اهل باطل، محل تأکيد قرآن است؛ آنجا که تذکر مي‌دهد: «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدي لِلْحَقِّ أَفَمَنْ يَهْدي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدي‏ فَما لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُونَ» (يونس: 35)؛ بگو: آيا هيچ‌يک از معبودهاي شما، به‌سوي حق هدايت مي‌کند؟! بگو: تنها خدا به حق هدايت مي‌کند. آيا کسي که به‌سوي حق هدايت مي‌کند براي پي‌روي شايسته‌تر است، يا آن‌که خود هدايت نمي‌شود، مگر هدايتش کنند؟ شما را چه مي‌شود؟ چگونه داوري مي‌کنيد؟

    يعني هرکس اهل حق نيست و مطمئن نيستي که پيرو حق باشد، شايسته رفاقت نيست. با کساني همراهي کن و پيرو کساني باش که راه حق مي‌روند و به حق رهنمون مي‌شوند.

    قرآن مكرر از همراهي با شيطان نهي کرده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَا مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (نور: 21)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، پاى در پى گام‌هاى شيطان نگذاريد و هر كس پاى بر جاى گام‌هاى شيطان نهد [بداند كه] او به زشت‌كارى و ناپسند وامى‏دارد و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود هرگز هيچ‌‌يك از شما تزکيه نمى‏شد، ولى [اين] خداست كه هر كس را بخواهد پاك مى‏گرداند و خدا شنواى داناست.

    اين آيه يک قانون کلي را بيان و از همراهي با راه و افکار شيطاني نهي کرده است، ولي آيات ديگري به‌صراحت، موضوع رفاقت و دوستي را مطرح و عواقب دوستي با ناپاکان را واضح‌تر تفهيم کرده‌اند: «وَيَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلي‏ يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلاً * يا وَيْلَتي‏ لَيْتَني‏ لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَليلاً * لَقَدْ أَضَلَّني‏ عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَني‏ وَکانَ الشَّيْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً» (فرقان: 27- 29)؛ و(به‌خاطر آور) روزي را که ستم‌کار دست خود را (از شدت حسرت) به دندان مي‌گزد و مي‌گويد: اي کاش با رسول (خدا) راهي برگزيده بودم! اي واي بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! او مرا از يادآوري (حق) گم‌راه ساخت، پس از آنکه (ياد حق) به سراغ من آمده بود. و شيطان هميشه خوارکنندة انسان بوده است.

    به‌راستي، نقش دوست در خوش‌بختي و بدبختي يک انسان از هر عاملي مهم‌تر است، به‌‌گونه‌اي که گاهي او را تا سرحد فنا و نيستي پيش مي‌برد و زماني به اوج افتخار مي‌رساند (مکارم شيرازي، 1374، ج15، ص68-73).

    6. جهاد

    جهاد، چه با نفس و چه با دشمن، سبب بهره‌مندي از هدايت ويژه است و عنايت الهي همراه و ياريگر اوست: «وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ» (عنکبوت: 69). و اين هدايت سبب همراهي خدا با اوست که تمام معنويت است.

    آيه يک روش عام را بيان فرموده که اعم از جهاد ظاهري است؛ چنان‌که ابن عاشور معتقد است: آيه زماني نازل شد که هنوز جهاد ظاهري موضوع نداشت. آيه دربارة صبر در برابر فتنه‌ها، اذيت‌ها و تلاش براي دفع توطئه‌هاي دشمن است (ابن عاشور، 1421ق، ج20، ص206-307)؛ يعني در روش جهاد، مقصود تنها شرکت در جنگ مقدس نيست. البته جهاد ظاهري اگر خالص باشد، خود عاملي بسيار مؤثر در تصفية نفس است.

    آثار معنوي جهاد آن‌قدر زياد است که خداوند تخلف از آن ‌را شايسته نمي‌داند؛ زيرا هيچ تشنگي و رنج و گرسنگي در اين مسير بر مجاهد عارض نمي‌شود و هيچ قدمي در راه به خشم آوردن کافران برنمي‌دارد، مگر آنکه عمل صالحي براي آنان نوشته مي‌شود؛ زيرا خدا پاداش نيکوکاران را ضايع نمي‌کند: «مَا كَانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن يَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ وَلاَ يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَ يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ يَطَؤُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلاَ يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ» (توبه: 120)؛ سزاوار نيست که مردم مدينه و باديه‏نشينان پيرامونشان از [فرمان] پيامبر خدا سر باز زنند و جان خود را عزيزتر از جان او بدانند؛ چراكه هيچ‌گونه تشنگى و رنج و گرسنگى در راه خدا به آنان نمى‏رسد و در هيچ مكانى كه كافران را به خشم مى‏آورد قدم نمى‏گذارند و از دشمنى غنيمتى به دست نمى‏آورند، مگر اينكه به سبب آن، عمل صالحى براى آنان [در كارنامه‏شان] نوشته مى‏شود؛ زيرا خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى‏كند.

    علت همة اين برکات آن است که جهاد، نفس را تزکيه مي‌کند و نفس تزكيه شده و دلِ پاکيزه گرديده به يقين، محل توجه و برخوردار از تعالي معنوي است. بنابراين، جهاد روشي مؤثر در تربيت معنوي است.

    7. انفاق

    يکي ديگر از روش‌هاي تربيت معنوي، عادت دادن متربي به بخشش و انفاق مالي است.
    انفاق، که نشان‌دهندة دل ‌کندن از دنيا و ماديات است، نقش مهمي در رها شدن روح و رشد معنوي دارد.

    در آيات الهي مي‌خوانيم: «... الْأَتْقَي* الَّذي يُؤْتي‏ مالَهُ يَتَزَکَّي* وَما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزي‏* إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلي‏* وَلَسَوْفَ يَرْضي» (ليل: 18- 21)‏؛ و باتقواترين مردم کسي است که مال خود را مي‌دهد تا تزکيه و پاک شود و هيچ‌کس را به قصد پاداش‌يافتن نعمت نمي‌بخشد، جز رضاي پروردگار اعلاي خود چيزي نمي‌خواهد و قطعاً به‌زودي خشنود خواهد شد.

    برخي گفته‌اند: مقصود اين است که مال را انفاق مي‌کند، آن‌ هم خالصانه، تا طهارت نفس پيدا کند و جانش پاکيزه شود و رشد کند و نتيجه‌اش نيز اين است که رضايتمندي يا مقام رضا نصيبش خواهد شد (سبزواري‌نجفي، 1406ق، ج7، ص379).

    علاوه بر اين، قرآن بارها جهاد با مال را در کنار جهاد با جان قرار داده و آثار معنوي ارزشمندي مانند پاداش‌هاي بي‌نظير، مقامات برتر الهي، رستگاري، صداقت و هماهنگي درون و بيرون، بر آن مترتب کرده است.

    قرآن در آيه‌اي جهادکنندگان با مال و جان را صاحب برترين درجه و نيز پيروز و فائز خوانده است: «أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ» (توبه: 20)؛ مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پيروز و رستگارند.

    بنابراين، انفاق براي تربيت معنوي از عوامل بسيار مؤثر است و با عادت کردن متربي به اين ‌کار، ثمرات خوبي عايد او خواهد شد.

    8. توجه به عبرت‌ها

    بحث «عبرت‌ها در قرآن»، دامنة وسيعي دارد. «عبرت» يعني پندگيري، و آن اثر تفکر در جهت حق و در حق است که نتيجه‌اش وجوب ترک دنيا و عمل براي آخرت است، و اشتقاق آن از «عبور» بدان سبب است که انسان از چيزي به چيز ديگر منتقل مي‌شود. نمونة اين عبرت‌ها، داستان‌هاي گذشتگان و مصيبت‌هاي نازل شده بر آنهاست که با دقت در آنها، ذهن انسان با فرض تقدير آنها دربارة خودش و احوالاتش، به عاقبت خودش منتقل مي‌شود که در نتيجه، حالت انزجار از آن وقايع به‌وجود مي‌آيد و بعد، حال بازگشت به خداي تعالي در او ايجاد مي‌شود. اگر سنگ‌دل نشده باشيم و زمينة خشيت در ما وجود داشته باشد، داستان فرعون و عاقبت او براي بيداري کافي است. او اهل دنيا بود و چنان شد و ما بايد در مسير مقابل او، که راه خدا و معنويت است، حرکت کنيم تا به آن مصيبت‌ها گرفتار نشويم.

    سرگذشت پر از نکبت و عاقبت زشت دنياگرايان مي‌تواند عامل خوبي براي گرايش به معنويت الهي باشد. قرآن مكرر به اين موضوع توجه داده و اثر تربيتي آن را ذکر کرده است. براي نمونه، خطاب به کافران مي‌فرمايد: «أَفَلَمْ يسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَينْظُرُوا کَيفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الْآخِرَةِ خَيرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا أَفَلاَ تَعْقِلُونَ * لَقَدْ کَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُوْلِي الْاَلْبَابِ» (يوسف: 109و111)؛ چرا در اين سرزمين سير نکردند تا ببينند سرانجام کسانى که پيش از آنها بودند چگونه شد؟! و سراى آخرت براى پرهيزگاران بهتر است. آيا فکر مى‌کنيد؟! به‌راستي، در سرگذشت آنها عبرتى براى صاحبان انديشه بود. اينها داستان دروغين نبود، بلکه (وحى آسمانى است، و) با کتب آسمانى پيشين هماهنگ است؛ و در آن است شرح هر چيزى (که ماية سعادت انسان است)؛ و هدايت و رحمتى است براى گروهى که ايمان مى‌آورند.

    تفکر در آنچه توضيح داده شده موجب مي‌گردد متربي آخرت را بر دنيا و باقي را بر فاني ترجيح دهد (فضل‌الله، 1419ق، ج12، ص287).

    9. تکرار ياد قيامت و عوامل نجات و گرفتاري در آن

    يکي از موثرترين روش‌هاي تربيت معنوي، تکرار ياد قيامت و مسائل مربوط به آن است. ايمان به آخرت و يقين به وقوع حساب و جزاي آن، يگانه اصلي است که ضامن حفظ انسان از ارتکاب اعمال زشت است و او را از هر مذمت و آبروريزي نگاه مي‌دارد و همان مشخص‌کنندة ارزش اعمال انسان است. همين ارزش‌گذاري است که انسان را وادار به ملازمت طريق سعادت مي‌کند و هيچ چيز ديگري اين اثر را ندارد؛ حتي توحيد هم که تمامي معارف به آن منتهي مي‌شود، چنين اثري ندارد.

    «وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ» (ص: 26)؛ پيروى مكن از هواي نفس كه تو را از راه خدا به‌‌در كند. در حقيقت، كسانى‌كه از راه خدا به‌‌در مى‏روند به [سزاى] آنكه روز حساب را فراموش كرده‏اند، عذابى سخت ‏خواهند داشت.

    پس به ‌حکم اين آيه، ايمان نداشتن به آخرت و استخفاف امر حساب و جزا، ريشة تمامي گناهان است و در مقابل آن، ايمان به آخرت منشأ همة کارهاي نيک و منبع همة خيرات و برکات است. پس هر صفت سوء و هر ننگي که به پيشاني آدمي مي‌خورد از ناحية فراموش کردن آخرت است؛ همچنان‌که هر مَثَل نيك و صفت پسنديده که آدمي به خود مي‌گيرد، از ناحية ياد آخرت است (طباطبايي، 1417ق، ج12، ص277-279).

    10. ابتلا و آزمايش

    يکي از روش‌هاي ظهور و بروز معنويت، امتحان و آزمايش است. امتحان و ابتلا، هم خود سبب رشد و کمال است و هم پيروزي در آن سبب نشاطي مي‌شود که آن نيز عاملي پيش‌برنده است.

    طالوت، که يک فرمانده و مربي الهي بود، براي آنکه نيروهايش بفهمند در چه مقامي هستند، آنان را به فرمان خدا امتحان کرد: «فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَليکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلاَّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلاَّ قَليلاً مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَالَّذينَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَجُنُودِهِ قالَ الَّذينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ» (بقره: 249)؛ پس همين‌که طالوت سپاهيان را بيرون برد، گفت: خدا شما را با نهري امتحان ‌مي‌کند؛ هر کس از آن بنوشد از من نيست و هرکس از آن ننوشد از من است، مگر آن ‌کس که با مشت خود کفي بردارد و لبي تر کند، و از آن همه لشكر بجز اندکي همه نوشيدند و همين ‌که او با کساني ‌که ايمان داشتند از شهر بگذشت گفتند: امروزه ما طاقت جالوت و سپاهيان وي را نداريم. آنها که يقين داشتند به پيشگاه پروردگار خويش مي‏روند، گفتند: چه بسيار شده که گروهي اندک به خواست خدا، بر گروهي بسيار غلبه کرده‏اند و خدا پشتيبان صابران است.

    پس از امتحان، مؤمنان فهميدند که قدرت مقاومت دارند و مي‌توانند در برابر سختي‌ها و مشقت‌هاي مادي صبر کنند. همين خودآگاهي سبب شد تا آمادة سير در مرحلة بعدي شوند و با تعدادي اندک در برابر دشمن بسيار بايستند. در نتيجه، عنايت الهي جلب شد و خدا همراهي و ياري کرد و آنان پيروز شدند. روح معنوي حاکم بر ماجراي امتحان و احساس پس از سربلندي در آن، معنويت حاکم بر مؤمنان سپاه را مضاعف کرد و به آنان قدرت بخشيد.

    ازاين‌رو، چنان‌که مرسوم است، در پايان هر سال تحصيلي، امتحان برگزار مي‌کنند. در سير معنويت نيز در هر مرحله، امتحاني لازم است تا معلوم شود سالک آمادة رفتن به مرحلة بعد است يا نه. به همين سبب بود که خداوند در مراحل متعددي حضرت ابراهيم† را آزمود و پس از طي مراحل و عبور از ابتلاها به مقام امامت رسيد: «وَإِذِ ابْتَلي‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ» (بقره: 124)؛ (به خاطر آوريد) هنگامي‌که خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگوني آزمود و او به خوبي از عهدة اين آزمايش‌ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواي مردم قرار دادم. ابراهيم گفت: از دودمان من (نيز اماماني قرار بده!) خداوند فرمود: پيمان من به ستم‌کاران نمي‌رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شايستة اين مقامند). هر مرحلة ابتلا يک پيشرفت معنوي براي حضرت ابراهيم† بود.

    نتيجه‌گيري

    تا زماني‌که انسان، مقصد عالي و نهايي خود را در نظر نگيرد و به آخرت و بهشت دوزخ نينديشد و فرجام اعمال و گفتارهاي خود را فراموش کند، قابليت هدايتگري و تربيت واقعي نخواهد داشت. اما در تربيت معنوي، به اين نياز انسان پاسخ درستي داده مي‌شود و رفتارها و پندارهاي او در جهت کسب توشه براي سفر بزرگ‌تر نهادينه مي‌گردد. درواقع، زماني‌که رابطة انسان با خود اصلاح گرديد و خودشناسي واقعي صورت گرفت، در جايگاه و منزلت خود قرار مي‌گيرد و مسير درست و الهي را انتخاب مي‌کند. اين روند در ساية تربيت معنوي‌ـ که تربيت پيامبرانه است‌ـ صورت مي‌گيرد و راهي روشن براي اصلاح کاستي‌ها و معايب جوامع است.

    ازاين‌رو، تربيتي که بر پاية تعاليم درست ديني صورت گيرد و سمت و سوي الهي و متعالي داشته باشد، به‌يقين تأثيرگذار و نقش‌آفرين خواهد بود؛ زيرا چنين تربيتي با لطف و توجه خاص غيبي همراه است و دست عنايت خدا شامل آن مي‌شود. به‌همين سبب، تربيت معنوي تربيت خدايي است؛ يعني نيت تربيت‌کنندگان خدايي، و هدف و جهت آن در جهت تقرب به خدا و تحقق ارادة اوست. براين‌اساس، وقتي در پرتو تربيت معنوي، رابطة انسان نسبت به معبود خود، در مسير درست قرار گرفت و زندگي او رنگ و بوي الهي يافت، تربيت واقعي صورت گرفته و انسان گام‌هاي بلندي برداشته است.

    امام خميني€ به اين نکته مهم اشاره کرده، مي‌فرمايد:

    لطفي است از جانب خداي تبارک و تعالي به بشر که قابل از براي اين است که تربيت بشود، و تربيت بشر به وحي خدا و به تربيت انبيا اين است که چيزهايي که رابطه بوده است مابين آن عالم و اين عالم، چيزهايي که اگر آن کارها را ما انجام بدهيم در تربيت معنوي ما دخالت دارد، آنها را به ما بيان کردند که اين کارها را بکنيم (موسوي خميني، 1370، ج2، ص228).

     

     

    References: 
    • ابن‌عاشور، محمد الطاهر ،1421ق، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسه‌ التاريخ العربي.
    • ابن‌عربي، محي‌الدين، 1422ق، تفسير ابن عربي، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • اشعري، زهرا و ديگران، 1391، «بررسي مفهوم، اصول و روش‌هاي تربيت معنوي از ديدگاه علامه طباطبايي»، تربيت اسلامي، سال هفتم، ش15، ص 89-112.
    • باغگلي، خليل و ديگران، 1391، «نقد مفهوم معنويت در تربيت معنوي معاصر، معنويت ديني و نوپديد»، پژوهش در مسائل تعليم و تربيت اسلامي، سال بيستم، دوره جديد، ش16، ص89-115.
    • برقي، احمدبن‌خالد، 1330، المحاسن، تحقيق: جلال‌الدين حسيني، تهران، اسلاميه.
    • بهشتي، سعيد، 1388، «تأملاتي در فلسفه تربيت ديني از ديدگاه اسلام»، مجموعه مقالات همايش تربيت ديني در جامعه اسلامي معاصر، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • خسروپناه، عبدالحسين، 1382، گ‍س‍ت‍رة‌ ش‍ري‍ع‍ت‌، تهران، دف‍ت‍ر ن‍ش‍ر م‍ع‍ارف‌.
    • ـــــ ، 1387، انتظارات بشر از دين، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1377، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران.
    • راغب اصفهاني، ح‍س‍ي‍ن‌ب‍ن‌ م‍ح‍م‍د، 1404ق، المفردات، چ دوم، تهران، م‍طب‍ع‍ه‌ ال‍م‍ي‍م‍ن‍ي‍ه.
    • رشيد‌پور، مجيد، 1384، آش‍ن‍اي‍ي‌ ب‍ا ت‍ع‍ل‍ي‍م‌ و ت‍رب‍ي‍ت‌ اس‍لام‍ي‌ ب‍ا ت‍أک‍ي‍د ب‍ر روش‌ه‍ا، تهران، انجمن اوليا و مربيان جمهوري اسلامي ايران.
    • سبزواري‌ نجفي، محمدبن‌ حبيب‌الله، 1406ق، الجديد في تفسير القرآن المجيد، بيروت، دار التعارف للمطبوعات.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان، قم، دفتر انتشارات اسلامي جامعه مدرسين حوزه علميه.
    • فضل‌الله، سيدمحمدحسين، 1419ق، تفسير من وحي ‌القرآن، چ دوم، بيروت، دار الملاک للطباعه و النشر.
    • مطهري، مرتضي، 1361، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، صدرا.
    • ـــــ ، 1367، تعليم و تربيت در اسلام، تهران، صدرا.
    • مکارم شيرازي، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب‌ الاسلاميه.
    • موسوي خميني، روح‌الله، 1370، ص‍ح‍ي‍ف‍ه‌ ن‍ور‏‫، تهران، س‍ازم‍ان‌ م‍دارک‌ ف‍ره‍ن‍گ‍ي‌ ان‍ق‍لاب‌ اس‍لام‍ي.‬‬‬‬‬‬‬‬
    • ـــــ ، 1384، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤس‍س‍ه‌ ت‍ن‍ظي‍م‌ و ن‍ش‍ر آث‍ار ام‍ام‌ خ‍م‍ي‍ن‍ي.
    • نصر، محمد، 1375، «ش‍ي‍وه‌ه‍اي‌ ت‍ب‍ي‍ي‍ن‌ ان‍ت‍ظار از دي‍ن»‌، ن‍ق‍د و ن‍ظر، دوره2، ش2، ص 199-207.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    انتظامی بیان، نرگس، احقر، قدسی.(1394) تبیین ماهیت تربیت معنوی و راهبردهای تحقق آن در آموزه های قرآنی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7(1)، 51-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    نرگس انتظامی بیان؛ قدسی احقر."تبیین ماهیت تربیت معنوی و راهبردهای تحقق آن در آموزه های قرآنی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7، 1، 1394، 51-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    انتظامی بیان، نرگس، احقر، قدسی.(1394) 'تبیین ماهیت تربیت معنوی و راهبردهای تحقق آن در آموزه های قرآنی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7(1), pp. 51-70

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    انتظامی بیان، نرگس، احقر، قدسی. تبیین ماهیت تربیت معنوی و راهبردهای تحقق آن در آموزه های قرآنی. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 7, 1394؛ 7(1): 51-70