اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال یازدهم، شماره دوم، پیاپی 22، پاییز و زمستان 1398، صفحات 23-36

    تحلیل تربیتی نظریه‌ی حرکت جوهری

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محمود جمالی / دانشجوی دکتری تاریخ و فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک / mahmood_jamaly_110@yahoo.com
    ✍️ محمدرضا سرمدی / استاد دانشگاه پیام نور واحد تهران
    علیرضا فقیهی / استادیار گروه علوم تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک / a-faghihi@iau-arak.ac.ir
    محمد سیفی / استادیار گروه علوم تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اراک / seifi_ir_2000@yahoo.com
    چکیده: 
    این پژوهش در پی تحلیل تربیتی حرکت جوهری، به عنوان یکی از ابتکارات ملاصدراست. بدین منظور، نخست اصل حرکت در منظومه‌ی فکری و فلسفی ملاصدرا، به گونه ای اجمالی تبیین، سپس در راستای رویکرد امتداد اجتماعی فلسفه، به استنباط و استنتاج تربیتی از آن پرداخته شده است. ملاصدرا، با طرح نظریۀ حرکت جوهری معتقد است که جهان مادی و طبیعت با تمام ذات خویش پیوسته در حال تکاپو و شدن است و از قوه به سوی فعل با رویکردی تشکیکی و اشتدادی در حرکت است و روی به سوی کمال و بقا دارد. پیوند میان حرکت و تربیت، از سنخ ابتنای تشریع و اعتبار بر تکوین، و تعمیق تربیت با محوریت گوهر وجود متناظر با حرکت است. رهاورد ارتباط میان این دو، مؤلفه ها و اصولی همچون تحول و تکامل، تدریج و تداوم، نظام مندی و تناسب خواهد بود. این الگوی تربیت، واجد عناصری همچون پویایی، پیوستگی، امتداد و عمق است که نتیجه‌ی حرکت و فعالیت مربی و متربی در یک رابطه‌ی تعاملی است. براین اساس، تربیت حرکتی تراکمی است که دارای حقیقتی رشددهنده در همه‌ی ابعاد وجودی انسان از بعد جسمانی تا روحانی است. 
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Educational Analysis of the Theory of Trans-Substantial Motion
    Abstract: 
    This research seeks to provide an educational analysis of trans-substantial motion as one of Mulla Sadra's initiatives. For this purpose, first the principle of motion in Mulla Sadra's intellectual and philosophical system is briefly explained, and then in line with the approach of the social extension of philosophy, it is educationally inferred. By proposing the theory of trans-substantial motion, Mulla Sadra believes that the material world and nature constantly evolves and develops in all its essence, moves in quantity and quality from potentiality to actuality with a graded approach, and follows the path to perfection and survival. The link between motion and education is due to the fact that divine legislation and validity are based on generation, and the deepening of education with the centrality of the essence of existence corresponds to motion. The result of the relationship between the two will be components and principles such as transformation and perfection, gradual elevation and continuity, systematicity and appropriateness. This model of education has elements such as dynamism, continuity, extension and depth, which are the result of the movement and activity of educator and student in an interactive relationship. Accordingly, education is an accumulative movement with a truth that develops all physical and spiritual aspects of human existence
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

      1. مقدمه

    کمال‌طلبي امري فطري است که آدمي را از رکود و راحت‌طلبي به تعالي و پويايي فرامي‌خواند؛ کمال و رشدي که در بستر تربيت با حرکت و پيمايشي ساختمند و مداوم محقق مي‌شود. نظام فلسفي صدرا نيز ما را با جهاني مواجه می‌کند که با تمام ذات خويش دائم در حال صيرورت و تبديل قابليت به فعليت و فراهم آوردن کمالات، يکي پس از ديگري تا وصول به کمال نهايي است. مطابق اين نگرش، جهان طبيعت هويتي تحول‌پذير دارد و مدام با صورتي نو تکوّن مي‌يابد. صدرالمتألهين با تبيين و اثبات اين نظريه، هرگونه ثبات و سکون را از عالم طبيعت و ماده برمي‌چيند و ما را به جهاني پر از حرکت و تجدد وارد مي‌کند. اين نظریۀ فلسفي انسان را موجودي مرکب از قابليت و فعليت معرفي می‌کند که براي رسيدن به کمال و تعالي لايق خويش مي‌بايد از «امکان» به «فعل» و از انسان موجود و فعلي به‌سمت انسان مطلوب و آرماني حرکت کند.

    مقولة فلسفي حرکت در حيطة انساني، مي‌تواند تبادر مفهوم تربيت در ذهن را به‌همراه داشته باشد. از ترادف کارکردي ميان اين دو مفهوم مهم مي‌توان چنين استنباط کرد که حرکت چيزي جز به فعليت رساندن ظرفيت‌ها و استعدادها نيست؛ و تربيت نيز محقق نخواهد شد، مگر در بستر حرکت. بررسي پيوند و قرابت ميان اصل حرکت و امر تربيت به‌منظور امتداد اجتماعي و تربيتي فلسفة فاخر صداريي مي‌تواند نگاهي ژرف و عميق همراه با وسعت نظر به مقولة تربيت باشد. بدين منظور در اين پژوهش کيفي که از نوع بنيادي نظري و با روش توصيفي‌ـ تحليلي است، سعي شده است که با روش جمع‌آوري اطلاعاتِ اسنادي (كتابخانه‌اي) و با مراجعه به آثار و تأليفات صدرالمتألهين و شروح موجود بر حکمت متعاليه، ضمن بررسي و تبيين اصل حرکت جوهري، به‌منظور امتداد اجتماعي اين ابتکار شامخ[1] فلسفي، تحليلي تربيتي مبتني بر اين نگره نيز استنباط شود.

      1. 1. چيستي حرکت

    از ابتکارات ملاصدرا در اين مبحث، افزون بر الحاق مقولۀ جوهر در دايرۀ حرکت، تعيين جايگاه و مقام اين مسئله است. فيلسوفان پيش از ايشان به‌گونة استطرادي به اين مسئله مي‌پرداختند و آن را از عوارض ذاتي وجود نمي‌دانستند و در بخش طبيعيات دربارۀ آن سخن مي‌گفتند؛ اما ملاصدرا حرکت و سکون را از شئون هستي و از عوارض ذاتي وجود می‌داند و براي جهان طبيعت هويت و نحوۀ وجودي سيلاني قائل است؛ ازاین‌رو آن را جزء مسائل اصيل فلسفي به‌شمار آورد و جايگاه آن را از طبيعيات به الهيات منتقل کرده‌اند. اين دستاورد محصول نگاه عرفاني و توجه به آثار اصالت وجود است که از جملة آن آثار، ارجاع سيلان و حرکت به هستي است (جوادي آملي، 1389، ج11، ص161).

    فلاسفه تعاريف گوناگوني براي حرکت، از جمله «ﻏﯿﺮﯾـّﺖ»، «ﺧـﺮوج از ﻣﺴﺎوات»، «ﺧﺮوج ﺗﺪرﯾﺠﯽ ﺷﯽء از ﻗـﻮه ﺑـﻪ ﻓﻌـﻞ»، «ﮐﻤﺎل اول ﺑﺮاي ﻣﻮﺟﻮد ﺑﺎﻟﻘﻮه از آن ﺟﻬﺖ ﮐـﻪ ﺑـﺎﻟﻘﻮه است» ارائه ﮐﺮده‌اﻧﺪ (حائري يزدي، 1394، ص52). ملاصدرا در تقسيمي موجودات را از جهت قوه و فعل به سه نحو قابل تصور دانسته است (صدرالمتألهين، 1981م، ج3، ص20): 1. موجودي که فعليت محض است؛ 2. موجودي که داراي دو جهت قوه و فعليت است؛ 3. موجودي که قوة محض است. حرکت، در قسم دوم به‌دلیل توأمان بودن قوه و فعليت معنا پيدا مي‌کند؛ چراکه حرکت در معناي خاص آن، خروج از قوه به فعل و تغيير و دگرگوني تدريجي است و اين همان حقيقت حرکت است که صدرالمتألهين از آن چنين ياد کرده است: «فحقيقة الحركة هي الحدوث التدريجي – أو الحصول أو الخروج من القوة إلى الفعل يسيرا يسيرا أو بالتدريج أو لا دفعة» (رازي، 1411ق، ص547). ابراهيمي ديناني در مقام شرح نظر صدراي شيرازي ضمن تعريف حرکت به خروج تدريجي و پي‌درپي از قوه به فعليت، تغيير تدريجي را اصل حرکت می‌داند و بيان مي‌دارد: «تغيير تدريجي و پي‌درپي، که پيوسته اشيا به‌وسيلة آن از مرحلة قوه به مقام فعليت خويش درمي‌آيند، چيزي جز اصل حرکت نيست» (ابراهيمي ديناني، 1388، ج2، ص600). علامه طباطبايي نيز در مقالات اصول فلسفه و روش رئاليسم، ضمن آنکه حرکت جوهري را نظام معمول طبيعت، يا به عبارتي ديگر، جهان طبيعت را مساوي با حرکت و شدن معرفي مي‌کند، در مقام توسعۀ مفهوم حرکت، چنين آورده است: «هر تغيير تدريجي که براي جسم در يکي از صفات و احوالش دست مي‌دهد، حرکت است» (مطهري، 1377، ج6، ص767). براين‌اساس بهترين تعريف صدرا از حرکت آن است که ﺟﺴﻢ ﺗﻤﺎمِ ﺣـﺪودِ ﺑـﯿﻦ ﻣﺒـﺪأ و ﻣﻨﺘﻬا را ﺑـه‌ﺻـﻮرت وﺣـﺪت اﺗـﺼﺎﻟﯽ اﺳـﺘﯿﻔﺎ ﮐﻨـﺪ (همان، ص26).

    نکتۀ مهم و قابل توجه در تعريف «حرکت»، استفاده از واژۀ «تبدل» به‌جاي «تبادل» است. سرّ اين استخدام، ريشه در تفسير حرکت دارد. شهيد مطهري در خصوص فرق ميان تبدل و تبادل آورده‌اند: «طبق نظريۀ حرکت جوهريه، تبادل نيست؛ بلکه تبدل است به‌معناي واقعي کلمه، که ملازم است با پيوستگي و اتصال و وحدت صورت پيشين و صورت پسين، و همچنين اتصال و وحدت امکان قبلي و فعليت بعدي» (مطهري، 1377، ج11، ص760). در انديشۀ ملاصدرا شيء متحرک با تمام ذات و جوهر خويش در حرکت است و صورت‌ها و فعليت‌ها را يکي پس از ديگري، آن‌هم به‌نحو «لبس بعد اللبس» و نه به‌صورت «خلع و لبس» دربر مي‌گيرد. به عبارتي ديگر، حرکتْ سيلان حالت است، نه حالت سيلان (مطهري، 1377، ج11، ص230). علامه طباطبايي نيز در بيان کيفيت اين نگره مي‌نويسد: «ماده در حرکت جوهري خود کمالات را يکي پس از ديگري دريافت مي‌کند، و کمالي روي کمال ديگر مي‌آيد؛ نه آنکه کمالي را ازدست بدهد و کمال ديگري را جايگزين آن کند» (طباطبايي، 1390، ج1، ص422).

    به‌عنوان جمع‌بندي مي‌توان بيان کرد که از نظر ملاصدرا، حرکت و شدن در مقابل بودن به‌معناي هستي و وجود نيست؛ بلکه «شدن» خود نحوۀ وجود و نوعي از هستي است؛ ازاین‌رو فلاسفه وجود را به دو قسم سيال و ثابت تقسيم کرده‌اند.[2] به عبارتي مختصر، حرکت يعني تغيير تدريجي؛ که بنا بر نظريۀ حرکت جوهري، اين تغيير تدريجي ظاهري نیست و علاوه بر اَعراض، در جواهر مادي نيز موجود است؛ بلکه حرکت در اعراض به‌تبع حرکت در جواهر و کاشف از آن است؛ چراکه کليۀ مقولات عرضيه در وجود، تابع مقولۀ جوهرند (ابراهيمي ديناني، 1388، ج2، ص723).

        1. 1-1. امکان و فعليت

    ازآنجاکه در مفهوم حرکت، دو اصطلاح «قوه» و «فعل» مندرج است، توضيح مختصر اين دو واژه به‌منظور ايضاح مقصود، ضروري مي‌نمايد. در فلسفۀ صدرايي، استعداد و قوه، برخلاف نظر برخي فلاسفه که از آن تفسيري عدمي يا اعتباري به‌دست داده‌اند، امري وجودي و حقيقي تلقي شده است.

    علامه طباطبایی فعليت داشتن موجودي را به مترتب شدن آثار مورد انتظار از آن بر او، و قوه را به‌معناي امکان فعل قبل از تحققش تفسير کرده‌اند (طباطبايي، 1394، ج3، ص755). برای مثال، «اين يک درخت سيب بالفعل است»، يعني تمامي آثاري که از يک درخت سيب متوقع است، در آن جمع شده؛ و «این یک درخت سيب بالقوه است»، يعني آن درخت آثار يک درخت سيب را ندارد؛ ولي واجد ظرفيت و امکان آن است.

    نکته‌اي‌ که در اين بحث لازم است به آن توجه شود، این است که خداوند در وجود هر شيئی ظرفيت و استعداد خاصي را مقدر فرموده و فعليت هر شيئي را به همان استعداد متناسب و متلایم با وجودش محدود کرده است که از اين مطلب تربيت عمومي و اختصاصي نيز استنباط مي‌شود که در مباحث بعدي قابل طرح است. «"شدن" نظام خاصي دارد؛ يعني هر چيزي صلاحيت و استعداد تبدل به هر چيز را ندارد؛ فقط استعداد تبدل به شيء يا اشيای معيني را دارد و به‌اصطلاح فلسفي، هر موجود بالفعلي استعداد هر حالت و هر صورتي را در آينده ندارد؛ بلکه استعداد يک صورت معين را دارد» (مطهري، 1377، ج6، ص729).

      1. 2. هستي حرکت

    پس از تبيين چيستي حرکت، نوبت به سخن دربارۀ هستي و وجود حرکت مي‌رسد. فلاسفه در اين مقام براي حرکت، دو تصوير و تفسير ارائه کرده‌اند (صدرالمتألهين، 1981م، ج3، ص31): نخست حرکت را امر واحد متصل و حالت بسيط قسمت‌ناپذیر که در همان لحظۀ آغاز حرکت پديد آمده و تا پايان و طول زمان حرکتِ متحرک بدان متصف است، تفسير کرده‌اند و آن را حرکت توسطي مي‌خوانند؛ همان‌گونه‌که در تعريف آن گفته شده است: «کون الجسم بين المبدأ و المنتهي، بحيث کل حد فرض في الوسط فهو ليس قبله ولا بعده فيه، وهو حالة بسيطة ثابتة لا انقسام فيها، وتسمي الحرکة التوسطية» (طباطبايي، 1386، ص259). در تصوير دوم، حرکت امري است مستمر که از حدوث و فناي تدريجي برخوردار است که در هر لحظه ايجاد و فاني مي‌شود. بنابراين، حرکت يک کل داراي اجزاست و در واقع، يک وجود ممتد از مبدأ تا منتها دارد که نسبتش به هر قطعه از آن، نسبت کل به جزء است، نه کلي به جزئي (شيرواني، 1385، ص352). عموم فلاسفه، از جمله ملاصدرا، قائل‌اند که حرکت مطابق معناي دومش، در خارج محقق است و تصوير نخست را صرفاً ذهني و انتزاعي مي‌دانند. در اين ميان، نظر علامه طباطبايي در اين زمینه مبني بر تحقق هر دو معنا در خارج قابل توجه است: «والاعتباران جميعا موجودان في الخارج، لانطباقهما عليه، بمعني أنّ للحرکة نسبةً إلي المبدء والمنتهي لا يقتضي ذلک انقساماً وسيلاناً، ونسبةً إلي المبدء والمنتهي وحدودالمسافة تقتضي سيلان الوجود والانقسام» (طباطبایی، 1394، ج3، ص782).

      1. 3. ارکان حرکت

    همان‌گونه‌که حرکتْ نظم و قانون طبيعت است، خود نيز نظام‌مند و داراي ارکاني است؛ به‌نحوي‌که اگر رکني از ارکان آن محقق نشود، حرکت نيز رخ نخواهد داد. اين ارکان عبارت‌اند از:

    1. مبدأ حرکت، که نقطۀ آغازحرکت به‌شمار مي‌آيد؛

    2. مقصد و منتهاي حرکت، که هدف و فرجام حرکت است؛

    3. متحرک، که همان موضوع و شيئي است که حرکت براي آن رخ مي‌دهد؛

    4. محرک، که نيرو و فاعلي است که به‌سبب آن حرکت اتفاق مي‌افتد؛

    5. مسافت، آن مقوله‌اي‌ است که حرکت در آن واقع مي‌شود؛

    6. زمان، مقداري است که حرکت به‌واسطۀ آن اندازه‌گيري مي‌شود (طباطبايي، 1394، ج3، ص782).

      1. 4. اقسام حرکت

    حکما براي حرکت، به‌حسب اعتبارات گوناگون، تقسيمات مختلفي بيان کرده‌اند که به برخي از آنها اشاره مي‌شود. صدرالمتألهين حرکت را به‌اعتبار فاعلش، به ذاتي و عرضي، سپس ذاتي را به طبيعي، ارادي و قسري تقسيم مي‌کند. مراد از حرکت ذاتي حرکتي است که از حاق ذات متحرک انتزاع مي‌شود و در اين نوع حرکت، نحوۀ وجود متحرکْ سيلاني و صيرورتي است و بين حرکت و متحرک غيريت نيست (اکبريان، 1379)؛ برخلاف حرکات عرضي که از خارج از ذات متحرک انتزاع مي‌شوند. علامه طباطبایی در توضيح اين تقسيم مي‌نويسند:

    (پيدايش اين اقسام) به اين دليل است که فاعل يا آگاهي و اراده نسبت‌به فعل خود دارد و يا ندارد. قسم اول، فاعل نفساني است و حرکت او حرکت نفساني است؛ مانند حرکات ارادي انسان و حيوان؛ و در قسم دوم، يا حرکت ـ بدون توجه به امور خارج از ذاتش ـ ناشي از خود فاعل است و يا (ناشي از خود فاعل نيست؛ بلکه) برخاسته از فاعل است؛ به‌دليل آنکه فاعل ديگري او را مجبور به حرکت کرده است. (در اينجا) اولي فاعل طبيعي است و حرکت آن حرکت طبيعي مي‌باشد؛ و دومي فاعل قاسر بوده و حرکت آن حرکت قسري است؛ مانند سنگي که به بالا پرتاب شده است. گفته‌اند: فاعل نزديک حرکت، در تمامي اين حرکت‌ها طبيعت است که در اثر تسلط نفس يا اقتضاي ذات خود يا غلبۀ طبيعت فشارآورنده بر طبيعت تحت فشار، متحرک شده است؛ و مبدأ بدون واسطه‌اي‌ که ميان فاعل و حرکت قرار گرفته، همان مبدأ «ميل» است که فاعل، آن را در طبيعت شيء متحرک قرار مي‌دهد (طباطبایی، 1386، ص289).

    دربارۀ حرکت قسري بايد خاطرنشان شد که با توجه به قاعدۀ «القسر لايکون دائمياً ولا أکثرياً»؛ اين جريان که بر اثر سيطرۀ نيروي قاسر رخ مي‌دهد، نه شامل بيشتر جريانات عالم هستي مي‌شود و نه دوام دارد. ازاین‌رو به‌زودي آن شيء از سلطۀ نيروي قاسر خارج و بر سبيل ذات و طبيعت خويش روان خواهد شد (ابراهيمي ديناني، 1388، ج2، ص333).

    از بعدي ديگر و با در نظر گرفتن شتاب حرکت، مي‌توان آن را به سه نوع تنويع کرد:

    الف) حرکت يکنواخت و بي‌شتاب؛

    ب) حرکت تندشونده و داراي سرعت فزاينده؛

    ج) حرکت کندشونده و داراي سرعت کاهنده.

    حال با توجه به اين سه نوع شتاب، اگر به تغيير تدريجي سرعت حرکت درست بنگريم، در واقع شتاب حرکت خود حرکتي است بر روي حرکت اول، که مبدأ آن درجۀ خاصي از سرعت، و منتهاي آن درجۀ ديگري از آن است و بستر آن حرکت، خود سرعت مي‌باشد؛ به‌اصطلاح، حرکت در حرکت (مصباح يزدي،1390، ج2، ص309).

      1. 5. حرکت و تکامل

    همان‌گونه‌ که آشکار شد، حرکت کمال در حال فرجام است. حال مسئلۀ مهمي که نمايان مي‌شود، جهت حرکت است. از آن روي که نگاه حکمت متعاليه به حرکت، وجودي است و آن را نحوة وجود تلقي می‌کند و از سويي ديگر، وجودْ مقول به تشکيک است، براي حرکت نيز مصاديق گوناگوني هست که مفهوم حرکت به‌نحو تشکيک بر آنها صدق مي‌کند، و نه تواطؤ (جوادي آملي، 1389، ج13، ص146). سؤالي که در اين باب مطرح مي‌شود، اين است که آيا هر حرکتي روي به‌سوي کمال دارد؟ آيا همان‌گونه‌ که حرکت تکاملي داريم، حرکت تنازلي نيز داريم؟ شهيد مطهري اين مسئلۀ مهم را چنين مطرح مي‌کند: «مي‌خواهيم ببينيم آيا حرکت مساوي تکامل است يا نه؟ و به عبارت ديگر، همان‌طور ‌که از اصل تغيير و شدن به قانون قوه و فعل به‌عنوان يک قانون عمومي پي برديم و از اصل قوه و فعل به قانون حرکت پي برديم، آيا از اصل حرکت مي‌توانيم قانون تکامل را به‌عنوان يک قانون عمومي کشف کنيم يا نه؟» (مطهري، 1377، ج6، ص770).

    به‌رغم گستردگي بحث تکامل و رابطۀ آن با حرکت به‌اختصار مي‌توان بيان کرد که از نظر ملاصدرا جهان طبيعت و مادي مساوي با شدن و تبدل است و اين تبدل به‌نحو اشتدادي است؛ و به تعبيري، حرکت مساوي با تکامل است؛ چراکه حرکتْ خروج از قوه به فعل است که مساوي با خروج از نقص به کمال است. در مقام تببين اين ديدگاه چنين آمده است:

    حقيقت اين است که در حرکت اشتدادي، در هر آني، امري معدوم و زایل مي‌شود و امر جديدي غير از آن، به‌جاي آن، موجود و حادث مي‌شود؛ ولي البته اين دو امر به‌هم پيوسته‌اند؛ به اين معنا که مقاطع فرضي، يک امر متصل زماني‌اند؛ منتها چون امر حادث در عين بساطت، هم شامل آثار و کمالاتي است مشابه کمالات موجود در زایل و هم شامل آثار و کمالاتي است جديد، از آن به «اتحاد کمال جديد با کمالات موجود در زایل» تعبير مي‌کنند (عبوديت، 1395، ج1، ص329).

    البته بايد خاطرنشان شد که همۀ پيروان حکمت متعاليه در اين مسئله اتفاق نظر ندارند و برخي از فيلسوفان معاصر با بيان آنکه اولاً حرکت به‌خودي‌خود اقتضاي اشتداد و تکامل را ندارد و ثانياً به‌دلیل وجود حرکات تضعفي در عالم واقع و ثالثاً نسبي بودن دو اصطلاح قوه و فعل، دربارۀ وجود حرکات تضعفي و يکنواخت نيز معتقد شده‌اند:

    تکامل يافتن هر متحرکي در اثر حرکت، به اين معنا که کمال جديد از نظر مرتبۀ وجودي بر کمال سابق فزوني و برتري داشته باشد، دليلي ندارد و تجارب بي‌شمار نشان مي‌دهد که نه‌تنها حرکت يکنواخت، بلکه حرکت نزولي و تضعّفي هم وجود دارد؛ به اين معنا که متحرک تدريجاً کمالات موجود را از دست بدهد يا کمالاتي را واجد شود که برتر از کمال ازدست‌رفته نباشد (مصباح يزدي،1390، ج2، ص314).

      1. 6. تربيت مبتني بر حرکت
        1. 1-6. تعريف تربيت

    دستيابي به تعريف درست و حقيقي از تربيت، مستلزم داشتن درکي درست از آغاز و انجام، ابعاد وجودي و نيازها و قابليت‌هاي انسان است؛ ازاين‌رو مکاتب تربيتي براي «تربيت» تعاريف گوناگوني ارائه کرده‌اند. برخي تربيت را در معنا و مفهومي گسترده و عام به‌معناي پرورش در نظر گرفته‌اند که شمول آن از ساحت گل و گياه تا حيوان و انسان را دربر مي‌گيرد. برخي نيز از بعد لغوي تربيت را به‌معناي رشد و اصلاح، زياد کردن و پرورش دادن در نظر گرفته‌اند (زاهدي، 1385، ص141).

    در مباني نظري تحول بنيادين در تعريف تربيت چنين آمده است: «تربيت عبارت است از فرايند تعاملي زمينه‌ساز تکوين و تعالي پيوستۀ هويت متربيان، به‌صورتي يک‌پارچه و مبتني بر نظام معيار اسلامي، به‌منظور هدايت ايشان در مسير آماده شدن جهت تحقق آگاهانه و اختياري مراتب حيات طيبه در همۀ ابعاد» (مباني نظري تحول بنيادين در نظام تعليم و تربيت رسمي عمومي جمهوري اسلامي ايران، 1390، ص139). و نهايتاً در تعريفي که تقريباً اقبال عمومي اهالي تربيت را به‌همراه دارد، صرف نظر از هر مکتبي و در يک نگاه کلي، تربيت را فراهم کردن زمينه‌ها و عواملي براي شکوفا کردن و به فعليت رساندن استعدادهاي بالقوه انسان و سير تکاملي او به‌سوي هدف مطلوب، منطبق بر اصولي معين و برنامه‌اي‌ منظم دانسته‌اند (ابراهيم‌زاده، 1382، ص57). وجود ارتباط وثيق و رابطة معنادار ميان تربيت و فعليت در دو تعريف اخير، ناظر به محوريت عنصر اساسي فعليت در تعريف تربيت است. به‌اصطلاح، زماني مي‌توان گفت تربيت اتفاق افتاده است که آثار فعل تربيتي در قالب فعليت استعدادهاي متربي ظهور و بروز يابد. براين‌اساس مي‌توان استنباط کرد که چنانچه فعل تربيتي انجام گيرد، لکن اثر آن در فعليت محقق نشود يا تربيتي صورت نگیرد و يا فعل تربيتي ابتر و عقيم باشد، که اين همان مترتب شدن آثار متوقع از فعل تربيتي است.

    همچنين از آنچه در بيان کيفيت حرکت قسري بيان شد و برخلاف روية موجود نهادهاي تربيت، مي‌توان چنين استنباط کرد که تربيت امري نيست که لزوماً از خارج بر متربي عارض شود که در اين صورت، شايد بتوان آن را شبه‌تربيتي تحت عناوين تحميل، تلقين يا عادت ناميد (باقري، 1392، ج2، ص62)؛ حال آنکه مبتني بر مباني اسلام، تربيت امري ارادي، درون‌زا و مطبوع است به‌نحوي‌که مي‌بايست موانع تربيت و عوامل خلاف جريان فطرت مفقود شود تا متربي بتواند بر سبيل فطرت خويش حرکت کند. در اين ميان، جريان بيروني و آموزشِ مسموع، در حکم ايجاد مقتضي، ياري‌رسان و تسهيل‌گر جريان تربيت خواهد بود (نهج البلاغه، ح 338).

        1. 2-6. رابطة تربيت و حرکت

    پس از تبيين چيستي و هستي حرکت جوهري، و تصديق هويت تحولي و تکاملي عالم طبيعت، و توجه به اينکه انسان در اين سير، از عالم و مرتبه‌اي‌ به عالم و مرتبة ديگر منتقل مي‌شود، بايد ديد که تربيت مبتني بر اين نوع سير و حرکت، چه ماهيتي دارد؟

    حرکت سنتي است الهي که هستي را احاطه کرده؛ ازاين‌رو شايسته است که تربيت مبتني بر اين نگره نيز به‌عنوان محور حکمت عملي، هماهنگ و همسو با حکمت نظري و بر اساس رابطه‌اي‌ از سنخ تکوين و تشريع باشد تا رشد[3] و تکامل وجودي انسان را تأمين کند که اين همان نگاه دروني و باطني به تربيت است. آنچه امروز به‌عنوان تعليم و تربيت در مکاتب و جوامع مشاهده مي‌شود، رويکردي ظاهري و سطحي دارد که به‌جاي توجه به گوهر وجودي افراد، ظاهر آنها را پرورش می‌دهد و متلون مي‌کند؛ ازهمین‌رو نه‌تنها نتوانسته است به نحو شايسته به رشد و کمال متربي منجر شود، بلکه در برخي موارد به‌عنوان تالي فاسد رويکرد تربيت ظاهري عامل سلب آرامش و حتي آسايش بشريت نيز محسوب مي‌شود. به عبارت دیگر، در تربيت مبتني بر حرکت، وجود افراد محور قرار مي‌گيرد تا آثار آن در ظاهر افراد نمايان شود، نه بالعکس.

    گفته شد که حرکت در منظومة فکري صدرا، از نوع اشتدادي و به‌اصطلاح «لبس بعد اللبس» است. اين اصطلاح در بيان کيفيت و ماهيت تربيت و در مقام اقتباس، ناظر به اشتداد در تربيت است. در اين حالت، فرايند تربيت از پويايي، پيوستگي و عمق برخوردار خواهد بود و بن‌بست‌هاي موجود تربيتي را - که ناشي از احتکار اطلاعات است - به جريان دانايي و دارايي مبدل مي‌سازد. براين‌اساس، تربيت نيز به‌دلیل ماهيت تکاملي و حقيقت رشددهندة خود، حرکتي تراکمي (Cumulative) دارد؛ بدين صورت که هر گام از آن، مقدمه و پيش‌نياز گام بعدي است (گوتک، 1391، ص39). لازمة اين نوع تربيت اشتدادي، فعال بودن مربي و متربي در يک رابطة تعاملي است؛ چنان‌که برخي محققين نيز به اين عنصر اشاره داشته‌اند: «با توجه به حرکت جوهري در انديشۀ صدرا و نوبه‌نو شدن آن‌به‌آن عالم و به‌تبع آن آدم، بايد گفت که متعلم در زمينة تعليم و تربيتْ موجودي فعال و نقش‌آفرين است، نه منفعل؛ چراکه حرکت وجودي به‌معناي پوشيدن لباس تازه است در هر لحظه، بدون اينکه لباس قديمي را از تن به‌در کند» (مظاهري، نوروزي و بختيار نصرآبادي، 1386، ص61-88).

        1. 3-6. ابعاد حرکت و گسترة تربيت

    بر اساس ديدگاه ملاصدرا، انسان به‌وسيلۀ حرکت جوهري از تکاملي برخوردار است (Corporeal) که از جسمانيت نفس آغاز و به کمال روحانيت منتهي مي‌شود.[4] اين دو بعد حرکت، برخلاف بیشتر مکاتب و نظريات حاکم بر نظام تربيتي غرب،[5] ناظر به جامعيت تربيت اسلامي در ابعاد وجودي انسان، اعم از جسماني و روحاني (Spiritual)، و درعين‌حال در مقام بيان کيفيت تربيت متناسب با سن متربي از نقطۀ آغاز جسماني تا انجام تربيت روحاني است. در بياني ديگر، حرکت از مبدأ جسمانيت تا مقصد روحانيت و بقا، حاکي از استمرار امر تربيت است؛ بدين معنا که اولاً هيچ انساني ثابت، بي‌تحرک و ايستا نيست؛ ثانياً اين حرکت از قوه به فعل و از حضيض جسم تا عزيز روح در امتداد است؛ و ثالثاً اين حرکت از نوع تکاملي است و حاصل آن اندوختگي کمالات است، نه ترک يک کمال به‌شرط کسب کمالي ديگر؛ به عبارتي، هر کمال بستر اکتساب کمال بعدي است.

    پويايي، تحرک (Mobilization)، نشاط و پيوستگي، از استلزامات پذيرش الگوی تربيتي مبتني بر حرکت جوهري به‌عنوان محور و اصل برنامه‌هاي تربيتي است و تعطيلي و توقف در اين الگو راه نمي‌يابد؛ به‌اصطلاح همان‌گونه‌که حرکت در بعد تکويني خود پيمايشي از قوه به فعل دارد، چنان‌که صدرالمتألهين اشاره مي‌کند: «حرکت عبارت است از نفس خروج از قوه به فعل، نه آن چيزي که متحرک، بدان چيز از قوه به فعل مي‌رسد» (صدرالمتألهين، 1392، ص157)، تربيت نيز به شکوفا شدن استعدادهاي بالقوة انسان در جهت مطلوب تعريف مي‌شود؛ با اين تفاوت که اين فعليت، مطلق نيست؛ بلکه نسبت ‌به مرتبۀ‌ بالاتر و بعدي خود، قوه به‌حساب مي‌آيد تا دوباره به شکوفايي منجر شود. رهاورد اين الگو از تربيت، شکوفايي و حرکت مداوم در متربي و فرايند تربيت خواهد بود؛ بدين صورت که هر گام تربيت، نسبت‌به گام قبلي فعليت، و نسبت‌به گام بعدي استعداد و زمينه تلقي خواهد شد.

    در نظام تربيتي حرکت‌محور، متربي با هر وسعي به حرکت و رشد دعوت مي‌شود و نظام تربيتي پويا و متحرک جايگزين نظام ايستا و عقيم خواهد شد. ازآنجاکه در اين نظام همة متربيان با تمام تفاوت‌هاي فردي خود (بهشتي و ديگران، 1388، ص52) دعوت به حرکت مي‌شوند و هر اندازه از استعداد و زمينه براي متربي، نقطة حرکت به مرتبة بعدي تلقي مي‌شود، اين الگوی تربيت، حرکت محور نظام جامع تربيتي عدالت‌محور و فراگير (inclusive education) را نيز به‌همراه خواهد داشت.

        1. 4-6. حرکت از منِ طبيعي تا منِ الهي (غايت تربيت)

    دانستيم انسان را گريزي از حرکت نيست و او همانند «اختيار» مجبور به حرکت است؛ ازاين‌رو شايسته است شرايطي مهيا شود تا اين حرکت به‌سمت رشد و کمال[6] متناسب با ظرفيت و استعداد متربي باشد؛ زيرا به‌واسطة اختيار، ما مي‌توانيم مسير سعادت يا شقاوت را طي کنيم که اين ناظر به دو نوع حرکت تنازلي و تکاملي است. در سير تکاملي، شرايط تربيتي انسان به‌واسطة جريان تربيت و تهذيب به‌گونه‌اي‌ است که او را از قلمرو منِ طبيعي و قوه به سمت منِ الهي و شکوفايي هدايت خواهد کرد و درعين‌حال در سير تنزلي انسان به‌واسطة پيروي از اميال نفساني، به جايگاهي پست‌تر از حيوان سقوط مي‌کند (اعراف: 179).

      1. 7. اصول تربيت مبتني بر حرکت
        1. 1-7. اصل تحول و تکامل

    نخستین اصل[7] تربيتي مشهود در متن نظرية حرکت جوهري، اصل تغيير، تحول و تکامل در موضع حرکت روبه‌رشد و کمال است. نظام تربيتي مبتني بر حرکت، براي رسيدن به هدف و کمال مطلوب، شجاعت هرگونه تغيير و تحول را دارد و بدون هيچ‌گونه واهمه‌اي‌ به الزامات اين اصل مبارک پايبند است و براي تحقق آن برنامه دارد و از برآيند آن استقبال مي‌کند. اين تغييرجوهري به‌عنوان بنياد تربيت گوهري، مُمدّ رشد و توسعة متربي به‌منظور جبران گذشته و ساختن آينده خواهد بود؛ «حرکت جوهري اين اجازه را به انسان مي‌دهد تا در هر لحظه به بازآفريني وجود خويش دست زند و مسير اشتباه گذشته را تغيير دهد؛ چراکه نفس مدام در حال نو شدن و ساخته شدن است» (نوروزي و بابازاده، 1386، ص91-112).

    مراتب وجودي انسان از منظر فلاسفة اسلامي، به‌ويژه ملاصدرا، شامل سه مرتبة اساسي جسماني، نفساني و عقلاني است (ابراهيمي ديناني، 1389، ص572)؛ که انسان با سعي در تربيت و تهذيب، قادر است از پایین‌ترین مرتبۀ وجودي حرکت کند تا به مرتبة اعلي راه يابد (زاهدي، 1385، ص33). بنابراین به‌تناسب مراتب وجودي انسان، براي او اهداف تربيتي نيز تعريف مي‌شود که تحقق هر يک از اين اهداف، مبيّن تغيير و حرکت انسان از مرتبه‌اي‌ به مرتبة ديگر است.

        1. 2-7. اصل تدريج و تداوم

    از ديگر اصول تربيتي برخاسته از متن نظرية حرکت جوهري، اصل تدريج و رعايت مراتب و درجات آن است. از آن روی که شکوفا کردن استعدادها امري نيست که دفعي حاصل شود، مراعات اصل تدريج در امر تربيت، اجتناب‌ناپذير است. مطابق اصل حرکت، متربي متناسب با اقتضائات وجودي به‌تدريج محتواي تربيتي را دريافت و مراحل کمال و رشد را يکي پس از ديگري طي مي‌کند تا به کمال مطلوب برسد. ازاین‌رو شايسته است مربي در فرايند تربيت، مسئلة تدريج را مدّنظر قرار دهد و همچون باغباني براي به‌ثمر نشستن باغ و بوستان خود هرگز شتاب نورزد. بي‌شک شتاب و تعجيل در برنامه‌ها نتايجي معکوس را در پي خواهد داشت. مطابق اين اصل، هر دانش يا برنامة تربيتي متناسب با گروه سني و حوزة درک متربي و با رويکرد تراکمي، مقدمه‌اي‌ دارد که فراگير نبايد پيش از تدارک و تحصيل آن مقدمات، به اصل برنامه ورود کند.

    «تدريج» ناظر به انجام فعل تربيتي به‌دور از تعجيل و در بازه‌اي‌ از زمان با رعايت مداومت در انجام و محافظت از شکل عمل است (باقري، 1392، ج1، ص125). در کتاب تعليم و تربيت اسلام به‌نقل از راغب اصفهاني ذيل واژة تربيت، اصل تدريج به‌نيکي چنين تبيين شده است: «ربَ در اصل به‌معناي تربيت و پرورش است؛ يعني ايجاد کردن حالتي پس از حالت ديگر در چيزي تا به حد نهايي و تام و کمال خود برسد» (غياثي، 1383، ص22).

    شکوفايي، ارمغان عمل تدريجي است. مطابق اين اصل، افکار و افعال تربيتي با نفوذ در عمق جان متربي زمينة ظهور تدريجي شاکله و ترسيم ملکة رفتاري او مي‌شود؛ و برعکس، انجام يک فعل در يک يا چند مرتبه، آن‌هم شتاب‌زده، نه‌تنها در شکل‌دهي شخصيت ناتوان است، بلکه احتمال دارد نتايج معکوسي نيز درپي داشته باشد. بنابراین با توجه به مراتب وجودي انسان، امر تربيت نيز مي‌بايد به‌صورت تدريجي و مداوم تا شکل‌گيري شخصيت و منش او ادامه داشته باشد. حضرت علي† در کلامي نوراني با اشاره به اهميت اصل تداوم و پيوستگي، نتيجه‌بخشي عملي را که همراه به تداوم است، گوشزد مي‌فرمايند: «قليل مدوم عليه ارجي من کثير ملول عنه» (نهج البلاغه، ح 278).

        1. 3-7. نظام‌مندي

    در فرهنگ فلسفي، «نظام» به‌معناي ترتيب و پيوستگى يا يكى از مفاهيم اساسى عقل، شامل ترتيب زمانى، ترتيب مكانى، احوال اجتماعى و ارزش‏هاى اخلاقى و زيبايى تعريف شده است (فرهنگ فلسفى، ذيل واژه نظام، ص633). و از نظر مفهومي و کاربرد تربيتي عبارت است از هماهنگي و انسجام بين مجموع عوامل تأثيرگذار در فرايند تربيت، از آغاز تا تحقق اهداف. ازآنجاکه هر حرکتي مبتني بر مباني و اهداف داراي بازه و توالي زماني و رشد تراکمي خاص خود است (اسميت، 1390، ص91)، بر همين اساس فرايند تربيت نيز بايد داراي مباني تئوريک و راهبردهاي عملياتي به‌همراه نقطة آغاز و انجام واضح باشد تا مانع سردرگمي و بيهوده‌گويي باشد. بنابراین متناسب با مفهوم نظام‌مندي و متناظر با ارکان حرکت، تربيت داراي نظام و ارکاني به شرح زير خواهد بود.

    1. مبدأ تربيت، که نقطۀ آغاز به شمار مي‌آيد؛

    2. مقصد و منتهاي تربيت، که هدف و فرجام است؛

    3. متربي، که موضوع و محور فعل تربيت است؛

    4. مربي، که نيرو و فاعل اصلي است و به‌سبب او تربيت اتفاق مي‌افتد؛

    5. فرايند، که جريان و مسير تربيت است؛

    6. زمان، بازه‌اي‌ است که تربيت در آن اتفاق مي‌افتد.

    نظام‌مندي به‌عنوان يک اصل مهم در تحقق غايت حرکت، داراي لوازم و اقتضائاتي همچون برنامه‌ريزي است. مطابق فرايند برنامه‌ريزي، شايسته است مربي پس از شناسايي وضع موجود و تعريف وضع مطلوب، در حرکتي نظام‌مند اقدام به عمل کند. از ديگر لوازم، شناخت موانع و مقتضيات حرکت است که در جريان فعل تربيتي ابتدا باید شناسايي، سپس مفقود يا ايجاد شوند. صدرالمتألهين در اسفار اشاره مي‌کند: در صورتي که مقتضي موجود و موانع مفقود باشد، نتيجة مطلوب ـ که نيل به مقصود باشد ـ حاصل مي‌شود؛ بنابراين وصول به مطلوب، هميشه محقق است (ابراهيمي ديناني، 1388، ج1، ص228).

    به‌طور‌کلي نظام‌مندي در مقولة تربيت، هم محتوا را شامل مي‌شود و هم فرايند را؛ بدين‌ معنا که محتواي تربيت بايد به‌گونه‌اي‌ طراحي شود تا افزون بر پويايي، از عنصر جامعيت و شمول نسبت‌ به نيازهاي متربي نيز برخوردار باشد. فرايند تربيت نيز مي‌بايد به‌گونه‌اي‌ سامان‌دهي شود تا با در نظر گرفتن اهداف تربيتي، منجر به تحقق آنها در گام‌هاي کوتاه‌مدت، ميان‌مدت و غايي بینجامد.

        1. 4-7. اصل تناسب

    در فرايند تربيت، با تشخيص بايستگي‌ها، زمينه برای رشد شايستگي‌ها فراهم مي‌شود؛ بدين صورت که مربي پس از شناسايي و کشف استعداد متربي و سپس با سازمان دادن منابع و محتواي تربيتي، متناسب با ظرفيت و قابليت او، اقدام به طراحي و اجراي برنامۀ تربيتي مي‌کند. ازاين‌رو فرايند تربيت ناظر به شناسايي استعدادها و متأخر از آن است؛ به عبارت ديگر، مربيان پيش از فاعليت خويش بايد قابليت قابل را درست بشناسند تا آگاهانه به امر تربيت اقدام کنند.

    در بحث تناسب، ظرفيت متربي مورد توجه قرار مي‌گيرد؛ بنابراین بدين منظور که تربيت عمومي بستر شکوفايي تربيت تخصصي است، تربيت باید به‌صورت عمومي و تخصصي ارائه شود: تربيت فراگير و عام، از آن روی که متربيان متناسب با استعدادها و قابليت‌هاي عمومي آنها منظور تربيت‌اند؛ و تخصصي از آن حیث که آنها از نظر ويژگي و استعداد، داراي تفاوت و قابليت‌هاي منحصربه‌فردي‌اند که لازم است در رشد و تربيت افراد لحاظ شود تا به شکوفايي ظرفيت‌هاي اختصاصي افراد نيز بینجامد؛ به‌اصطلاح، متربي در صراط عمومي تربيت، راه اختصاصي خويش را طي کند، که اين همان نظام خاص «شدن» در کلام شهيد مطهري است که معتقد بودند هر چيزي صلاحيت و استعداد تبدل به هر چيز را ندارد؛ بلکه استعدادِ يک صورت معين را دارد (مطهري، 1377، ج6، 767).

      1. نتيجه‌گيري

    از واکاوي نگرة حرکت جوهري در تصويري تربيتي، چنين استنباط مي‌شود که لازمة فعليت و شکوفايي استعداد، حرکتي است پويا، درون‌زا، همراه با آهنگ تدريج و به‌دور از تعجيل، که به‌صورت تراکمي و نظام‌مند، متربي را به اکتساب کمالات در سير جسماني تا بقاي روحاني رهنمون شود. اساساً بايد دانست، همچنان‌که «قابليت» مبنا و شرط حرکت است، در تربيت نيز فعاليت و قابليتِ متربي محور تحقق اهداف تربيت است. ازاین‌رو این توقع که متربي منفعل باشد و تربيت اتفاق بيفتد، امري بعيد است و اگر هم چنين باشد، نامش شبه‌تربيت است. بنابراين در فرايند تربيتِ مبتني بر حرکت، معلم و متعلم مي‌بايد رابطه‌اي‌ تعاملي، فعال و پويا داشته باشند. به عبارتي، در اين الگوی تربيت، توقف معنا ندارد و يادگيرنده یا متربي در ساعتي که درگير يادگيري و مسائل تربيت نيست، متأثر از آموخته‌هاي خويش در فعاليت است.

     

     

      1. منابع

    ابراهيم‌زاده، عيسي، 1382، فلسفه تربيت، تهران، پيام نور.

    ابراهيمي ديناني، غلامحسين، 1388، قواعد کلي فلسفه، چ چهارم، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.

    ـــــ ، 1389، شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي، چ نهم، تهران، حكمت.

    اسمیت، فیلیپ جی،1390، فلسفة آموزش و پرورش، چ سوم، ترجمه: سعید بهشتی فسایی، مشهد، آستان قدس رضوی.

    اکبريان،رضا، 1386، حکمت متعاليه و تفکر فلسفي معاصر، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا.

    ـــــ ، 1379، «حرکت جوهری و نتایج فلسفی آن»، خردنامه صدرا، ش 19، ص28-15.

    باقري، خسرو، 1392، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، چ بيست‌ونهم، تهران، مدرسه.

    بهشتي، محمد، ابوجعفري، مهدي و علي‌نقي فقيهي، 1388، آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، تهران، سمت.

    بيدهندي، محمد، و رضاعلي نوروزي، 1390، «تحليلي بر فرايند و مراحل هويت‌يابي از ديدگاه ملاصدرا»، خردنامه صدرا، ش 63، ص64-49.

    جوادي آملي، عبدالله، 1389، رحيق مختوم: شرح حکمت متعاليه، چ جهارم، قم، اسراء.

    حائري يزدي، مهدي، 1394، شرح حرکت اسفار، تقرير: پرويز پويان، تهران، حکمت.

    حسيني طهراني، سيدمحمدمحسن، 1390، گلشن اسرارـ شرحي بر الحکمة المتعاليه في الاسفار العقلية الاربعية، تهران. مکتب وحي.

    رازى، فخرالدين، 1411ق، المباحث المشرقية فى علم الالهيات والطبيعيات، چ دوم‏، قم، بيدار.

    زاهدي، مرتضي، 1385، نظريه تربيتي اسلام، تهران، صابره.

    سروش، عبدالکريم، 1359، ‌نهاد ناآرام‌ جهان، تهران، قلم.

    شريعتمداري، علي، 1374، اصول و فلسفه تعليم و تربيت، تهران، اميرکبير.

    شیروانی، علی، 1385، کلیات فلسفه، قم، دار الفکر.

    صدرالدين شيرازى (صدرالمتألهین)، محمد بن ابراهيم، 1392، الشواهد الربوبيه، چ هفتم، ترجمه و تفسير: جواد مصلح، تهران، سروش.

    ـــــ ، 1360، الشواهد الربوبية فى المناهج السلوكية، چ دوم‏، تصحيح و تعليق: سيدجلال‌الدين آشتيانى، مشهد، المركز الجامعى للنشر.

    ـــــ ، 1981م، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث.

    صليبا، جميل، و منوچهر صانعى دره‌بيدى‏، 1366، فرهنگ فلسفى‏، تهران، حكمت‏.

    طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1386، بداية الحکمه، چ دوم، ترجمه: محسن غرويان و محمدرضا طالبيان، قم، دار الفکر.

    ـــــ ، 1394، نهاية الحکمه، چ ششم، ترجمه: علي شيرواني، قم، دار الفکر.

    ـــــ ، 1394، نهاية الحکمه، چ هشتم، تصحيح و تعليق: غلامرضا فياضي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.

    عبوديت، عبدالرسول، 1395، درآمدي به نظام حکمت صدرايي، تهران، سمت.

    غياثي، غلامرضا، 1383، تعليم و تربيت اسلام و حوزه‌هاي علميه، قم، بيان الحق.

    گروه مؤلفان، 1390، مباني نظري تحول بنيادين در نظام تعليم و تربيت رسمي عمومي جمهوري اسلامي ايران، تهران.

    گوتک، جرالد، ال، 1391، مکاتب فلسفي و آراء تربيتي، چ دوازدهم، ترجمه: محمدجعفر پاک‌سرشت، تهران، سمت.

    مصباح يزدي، محمدتقي، 1390، آموزش فلسفه، چ يازدهم، تهران، شرکت چاپ و نشر بين‌الملل.

    مطهري، مرتضي، ۱۳۷۷، مجموعه آثار، قم، صدرا.

    مظاهري، مهدي و ديگران، 1386، «درآمدي بر معرفت‌شناسي صدرالمتألهين و دلالت‌هاي تربيت آن»، مجلة علوم انساني، ش73، ص88-61.

    نوروزي،رضاعلي، و طاهره بابازاده، 1389، «پيامدهاي تربيتي نفس از منظر ملاصدرا»، انديشه نوين ديني، ش23، ص112-91.

     

                                                            سال يازدهم، شماره دوم، پياپي 22، پاييز و زمستان 1398، ص 50 ـ 37

    [1]

     

     

     

     

     

     

    [1]. عظمت و اهميت کشف و ابتکار نظريه حرکت جوهري… به هيچ روي کمتر از اهميت… سه کشف عظيم علمي در سراسر تاريخ علم و انديشه (يعني سه نظريه جاذبه عمومي نيوتن و نسبيت عام انيشتين و کوانتوم فيلد تئوري [تئوري ريسمان کوانتومي] نيست (سروش، 1359، ص9).

    [2]. با توجه به آنکه تقابل حرکت و سکون، تقابل ملکه و عدم ملکه است؛ از تعريف حرکت معناي سکون نيز فهميده مي‌شود. پس سکون نيست مگر عدم خروج تدريجي براي موضوعي که قابليت خروج را دارد. به همين دليل سکون غير از ثبات است و موجود ثابت اصلاً قابليت خروج و تغيير را ندارد؛ ازاين‌رو، ملاصدرا موجود را به دو قسم ثابت و سيال تقسيم كرده و وجود سيال را صالح براي اتصاف حرکت و سکون دانسته و وجود ثابت را از آن جهت که وجود بالفعل است، متصف به حرکت و سکون نمي‌داند (جوادي آملي، 1389، ج11، ص163). براي توضيح بيشتر، ر.ك: اکبريان، 1386، ص142.

    [3]. رشدعبارت است از يک تغيير دائمي که همراه با پيشرفت بوده و به‌طور منظم در زمينه و طرح معيني صورت مي‌گيرد (شريعتمداري، 1374، ص12).

    [4]. او معتقد است همان‌گونه که هر جوهري (مادي) در ذات خود، متحرک است، نفس نيز به‌عنوان يکي از انواع جواهر، داراي اين نوع حرکت است واز پايين‌ترين مراتب خود، يعني بدن به سوي کمال جوهري خود، حرکت مي‌کند تا اينکه به‌تدريج به بالاترين مراتب جوهري خود، ارتقا مي‌يابد (بيدهندي و نوروزي، 1390).

    [5]. به منظور مطالعه بيشتر، به کتب تأليفي در حوزه مکاتب و آراي تربيتي غرب مراجعه کنيد.

    [6]. کمال به معناي حرکت از قوه به فعل و حرکت به سوي تجرد است و هر کجا که کمال استعمال مي‌شود منظور حرکت از قوه به فعل و رسيدن به فعليت تجرديه براي ذات انسان است (حسيني طهراني،1390، ج1، ص266).

    [7]. اصول و روش‌ها هر دو دستورالعمل‌اند و به ما مي‌گويند که براي رسيدن به مقصد و مقصود مورد نظر، چه بايد بکنيم؛ تفاوت آنها در اين است که اصول، دستورالعمل‌هاي کلي، و روش‌ها، دستورالعمل‌هاي جزئي‌تر هستند (باقري، 1392، ج1، ص88).

    1. تحليل تربيتي نظرية حرکت جوهري

    محمود جمالي/ دانشجوي دكتري تاريخ و فلسفه تعليم و تربيت دانشگاه آزاد اسلامي واحد اراك

                                                                                                               mahmood_jamaly_110@yahoo.com

    ? محمدرضا سرمدي/ استاد دانشگاه پيام نور واحد تهران

    عليرضا فقيهي/ استاديار گروه علوم تربيتي دانشگاه آزاد اسلامي واحد اراك

    محمد سيفي/ استاديار گروه علوم تربيتي دانشگاه آزاد اسلامي واحد اراك

    دريافت: 17/07/1398 ـ پذيرش: 27/11/1398

     

      1. چکيده

    اين پژوهش در پي تحليل تربيتي حرکت جوهري، به‌عنوان يکي از ابتکارات ملاصدراست. بدين منظور، نخست اصل حرکت در منظومة فکري و فلسفي ملاصدرا، به‌گونه‌اي‌ اجمالي تبيين، سپس در راستاي رويکرد امتداد اجتماعي فلسفه، به استنباط و استنتاج تربيتي از آن پرداخته شده است. ملاصدرا، با طرح نظريۀ حرکت جوهري معتقد است که جهان مادي و طبيعت با تمام ذات خويش پيوسته در حال تکاپو و شدن است و از قوه به‌سوي فعل با رويکردي تشکيکي و اشتدادي در حرکت است و روي به‌سوي کمال و بقا دارد. پيوند ميان حرکت و تربيت، از سنخ ابتناي تشريع و اعتبار بر تکوين، و تعميق تربيت با محوريت گوهر وجود متناظر با حرکت است. رهاورد ارتباط ميان اين دو، مؤلفه‌ها و اصولي همچون تحول و تکامل، تدريج و تداوم، نظام‌مندي و تناسب خواهد بود. اين الگوي تربيت، واجد عناصري همچون پويايي، پيوستگي، امتداد و عمق است که نتيجة حرکت و فعاليت مربي و متربي در يک رابطة تعاملي است. براين‌اساس، تربيت حرکتي تراکمي است که داراي حقيقتي رشددهنده در همة ابعاد وجودي انسان از بعد جسماني تا روحاني است.

    کليدواژه‌ها: حرکت جوهري، قوه و فعل، تکامل، تربيت، تحول.

     

      1. مقدمه

    کمال‌طلبي امري فطري است که آدمي را از رکود و راحت‌طلبي به تعالي و پويايي فرامي‌خواند؛ کمال و رشدي که در بستر تربيت با حرکت و پيمايشي ساختمند و مداوم محقق مي‌شود. نظام فلسفي صدرا نيز ما را با جهاني مواجه می‌کند که با تمام ذات خويش دائم در حال صيرورت و تبديل قابليت به فعليت و فراهم آوردن کمالات، يکي پس از ديگري تا وصول به کمال نهايي است. مطابق اين نگرش، جهان طبيعت هويتي تحول‌پذير دارد و مدام با صورتي نو تکوّن مي‌يابد. صدرالمتألهين با تبيين و اثبات اين نظريه، هرگونه ثبات و سکون را از عالم طبيعت و ماده برمي‌چيند و ما را به جهاني پر از حرکت و تجدد وارد مي‌کند. اين نظریۀ فلسفي انسان را موجودي مرکب از قابليت و فعليت معرفي می‌کند که براي رسيدن به کمال و تعالي لايق خويش مي‌بايد از «امکان» به «فعل» و از انسان موجود و فعلي به‌سمت انسان مطلوب و آرماني حرکت کند.

    مقولة فلسفي حرکت در حيطة انساني، مي‌تواند تبادر مفهوم تربيت در ذهن را به‌همراه داشته باشد. از ترادف کارکردي ميان اين دو مفهوم مهم مي‌توان چنين استنباط کرد که حرکت چيزي جز به فعليت رساندن ظرفيت‌ها و استعدادها نيست؛ و تربيت نيز محقق نخواهد شد، مگر در بستر حرکت. بررسي پيوند و قرابت ميان اصل حرکت و امر تربيت به‌منظور امتداد اجتماعي و تربيتي فلسفة فاخر صداريي مي‌تواند نگاهي ژرف و عميق همراه با وسعت نظر به مقولة تربيت باشد. بدين منظور در اين پژوهش کيفي که از نوع بنيادي نظري و با روش توصيفي‌ـ تحليلي است، سعي شده است که با روش جمع‌آوري اطلاعاتِ اسنادي (كتابخانه‌اي) و با مراجعه به آثار و تأليفات صدرالمتألهين و شروح موجود بر حکمت متعاليه، ضمن بررسي و تبيين اصل حرکت جوهري، به‌منظور امتداد اجتماعي اين ابتکار شامخ[1] فلسفي، تحليلي تربيتي مبتني بر اين نگره نيز استنباط شود.

      1. 1. چيستي حرکت

    از ابتکارات ملاصدرا در اين مبحث، افزون بر الحاق مقولۀ جوهر در دايرۀ حرکت، تعيين جايگاه و مقام اين مسئله است. فيلسوفان پيش از ايشان به‌گونة استطرادي به اين مسئله مي‌پرداختند و آن را از عوارض ذاتي وجود نمي‌دانستند و در بخش طبيعيات دربارۀ آن سخن مي‌گفتند؛ اما ملاصدرا حرکت و سکون را از شئون هستي و از عوارض ذاتي وجود می‌داند و براي جهان طبيعت هويت و نحوۀ وجودي سيلاني قائل است؛ ازاین‌رو آن را جزء مسائل اصيل فلسفي به‌شمار آورد و جايگاه آن را از طبيعيات به الهيات منتقل کرده‌اند. اين دستاورد محصول نگاه عرفاني و توجه به آثار اصالت وجود است که از جملة آن آثار، ارجاع سيلان و حرکت به هستي است (جوادي آملي، 1389، ج11، ص161).

    فلاسفه تعاريف گوناگوني براي حرکت، از جمله «ﻏﯿﺮﯾـّﺖ»، «ﺧـﺮوج از ﻣﺴﺎوات»، «ﺧﺮوج ﺗﺪرﯾﺠﯽ ﺷﯽء از ﻗـﻮه ﺑـﻪ ﻓﻌـﻞ»، «ﮐﻤﺎل اول ﺑﺮاي ﻣﻮﺟﻮد ﺑﺎﻟﻘﻮه از آن ﺟﻬﺖ ﮐـﻪ ﺑـﺎﻟﻘﻮه است» ارائه ﮐﺮده‌اﻧﺪ (حائري يزدي، 1394، ص52). ملاصدرا در تقسيمي موجودات را از جهت قوه و فعل به سه نحو قابل تصور دانسته است (صدرالمتألهين، 1981م، ج3، ص20): 1. موجودي که فعليت محض است؛ 2. موجودي که داراي دو جهت قوه و فعليت است؛ 3. موجودي که قوة محض است. حرکت، در قسم دوم به‌دلیل توأمان بودن قوه و فعليت معنا پيدا مي‌کند؛ چراکه حرکت در معناي خاص آن، خروج از قوه به فعل و تغيير و دگرگوني تدريجي است و اين همان حقيقت حرکت است که صدرالمتألهين از آن چنين ياد کرده است: «فحقيقة الحركة هي الحدوث التدريجي – أو الحصول أو الخروج من القوة إلى الفعل يسيرا يسيرا أو بالتدريج أو لا دفعة» (رازي، 1411ق، ص547). ابراهيمي ديناني در مقام شرح نظر صدراي شيرازي ضمن تعريف حرکت به خروج تدريجي و پي‌درپي از قوه به فعليت، تغيير تدريجي را اصل حرکت می‌داند و بيان مي‌دارد: «تغيير تدريجي و پي‌درپي، که پيوسته اشيا به‌وسيلة آن از مرحلة قوه به مقام فعليت خويش درمي‌آيند، چيزي جز اصل حرکت نيست» (ابراهيمي ديناني، 1388، ج2، ص600). علامه طباطبايي نيز در مقالات اصول فلسفه و روش رئاليسم، ضمن آنکه حرکت جوهري را نظام معمول طبيعت، يا به عبارتي ديگر، جهان طبيعت را مساوي با حرکت و شدن معرفي مي‌کند، در مقام توسعۀ مفهوم حرکت، چنين آورده است: «هر تغيير تدريجي که براي جسم در يکي از صفات و احوالش دست مي‌دهد، حرکت است» (مطهري، 1377، ج6، ص767). براين‌اساس بهترين تعريف صدرا از حرکت آن است که ﺟﺴﻢ ﺗﻤﺎمِ ﺣـﺪودِ ﺑـﯿﻦ ﻣﺒـﺪأ و ﻣﻨﺘﻬا را ﺑـه‌ﺻـﻮرت وﺣـﺪت اﺗـﺼﺎﻟﯽ اﺳـﺘﯿﻔﺎ ﮐﻨـﺪ (همان، ص26).

    نکتۀ مهم و قابل توجه در تعريف «حرکت»، استفاده از واژۀ «تبدل» به‌جاي «تبادل» است. سرّ اين استخدام، ريشه در تفسير حرکت دارد. شهيد مطهري در خصوص فرق ميان تبدل و تبادل آورده‌اند: «طبق نظريۀ حرکت جوهريه، تبادل نيست؛ بلکه تبدل است به‌معناي واقعي کلمه، که ملازم است با پيوستگي و اتصال و وحدت صورت پيشين و صورت پسين، و همچنين اتصال و وحدت امکان قبلي و فعليت بعدي» (مطهري، 1377، ج11، ص760). در انديشۀ ملاصدرا شيء متحرک با تمام ذات و جوهر خويش در حرکت است و صورت‌ها و فعليت‌ها را يکي پس از ديگري، آن‌هم به‌نحو «لبس بعد اللبس» و نه به‌صورت «خلع و لبس» دربر مي‌گيرد. به عبارتي ديگر، حرکتْ سيلان حالت است، نه حالت سيلان (مطهري، 1377، ج11، ص230). علامه طباطبايي نيز در بيان کيفيت اين نگره مي‌نويسد: «ماده در حرکت جوهري خود کمالات را يکي پس از ديگري دريافت مي‌کند، و کمالي روي کمال ديگر مي‌آيد؛ نه آنکه کمالي را ازدست بدهد و کمال ديگري را جايگزين آن کند» (طباطبايي، 1390، ج1، ص422).

    به‌عنوان جمع‌بندي مي‌توان بيان کرد که از نظر ملاصدرا، حرکت و شدن در مقابل بودن به‌معناي هستي و وجود نيست؛ بلکه «شدن» خود نحوۀ وجود و نوعي از هستي است؛ ازاین‌رو فلاسفه وجود را به دو قسم سيال و ثابت تقسيم کرده‌اند.[2] به عبارتي مختصر، حرکت يعني تغيير تدريجي؛ که بنا بر نظريۀ حرکت جوهري، اين تغيير تدريجي ظاهري نیست و علاوه بر اَعراض، در جواهر مادي نيز موجود است؛ بلکه حرکت در اعراض به‌تبع حرکت در جواهر و کاشف از آن است؛ چراکه کليۀ مقولات عرضيه در وجود، تابع مقولۀ جوهرند (ابراهيمي ديناني، 1388، ج2، ص723).

        1. 1-1. امکان و فعليت

    ازآنجاکه در مفهوم حرکت، دو اصطلاح «قوه» و «فعل» مندرج است، توضيح مختصر اين دو واژه به‌منظور ايضاح مقصود، ضروري مي‌نمايد. در فلسفۀ صدرايي، استعداد و قوه، برخلاف نظر برخي فلاسفه که از آن تفسيري عدمي يا اعتباري به‌دست داده‌اند، امري وجودي و حقيقي تلقي شده است.

    علامه طباطبایی فعليت داشتن موجودي را به مترتب شدن آثار مورد انتظار از آن بر او، و قوه را به‌معناي امکان فعل قبل از تحققش تفسير کرده‌اند (طباطبايي، 1394، ج3، ص755). برای مثال، «اين يک درخت سيب بالفعل است»، يعني تمامي آثاري که از يک درخت سيب متوقع است، در آن جمع شده؛ و «این یک درخت سيب بالقوه است»، يعني آن درخت آثار يک درخت سيب را ندارد؛ ولي واجد ظرفيت و امکان آن است.

    نکته‌اي‌ که در اين بحث لازم است به آن توجه شود، این است که خداوند در وجود هر شيئی ظرفيت و استعداد خاصي را مقدر فرموده و فعليت هر شيئي را به همان استعداد متناسب و متلایم با وجودش محدود کرده است که از اين مطلب تربيت عمومي و اختصاصي نيز استنباط مي‌شود که در مباحث بعدي قابل طرح است. «"شدن" نظام خاصي دارد؛ يعني هر چيزي صلاحيت و استعداد تبدل به هر چيز را ندارد؛ فقط استعداد تبدل به شيء يا اشيای معيني را دارد و به‌اصطلاح فلسفي، هر موجود بالفعلي استعداد هر حالت و هر صورتي را در آينده ندارد؛ بلکه استعداد يک صورت معين را دارد» (مطهري، 1377، ج6، ص729).

      1. 2. هستي حرکت

    پس از تبيين چيستي حرکت، نوبت به سخن دربارۀ هستي و وجود حرکت مي‌رسد. فلاسفه در اين مقام براي حرکت، دو تصوير و تفسير ارائه کرده‌اند (صدرالمتألهين، 1981م، ج3، ص31): نخست حرکت را امر واحد متصل و حالت بسيط قسمت‌ناپذیر که در همان لحظۀ آغاز حرکت پديد آمده و تا پايان و طول زمان حرکتِ متحرک بدان متصف است، تفسير کرده‌اند و آن را حرکت توسطي مي‌خوانند؛ همان‌گونه‌که در تعريف آن گفته شده است: «کون الجسم بين المبدأ و المنتهي، بحيث کل حد فرض في الوسط فهو ليس قبله ولا بعده فيه، وهو حالة بسيطة ثابتة لا انقسام فيها، وتسمي الحرکة التوسطية» (طباطبايي، 1386، ص259). در تصوير دوم، حرکت امري است مستمر که از حدوث و فناي تدريجي برخوردار است که در هر لحظه ايجاد و فاني مي‌شود. بنابراين، حرکت يک کل داراي اجزاست و در واقع، يک وجود ممتد از مبدأ تا منتها دارد که نسبتش به هر قطعه از آن، نسبت کل به جزء است، نه کلي به جزئي (شيرواني، 1385، ص352). عموم فلاسفه، از جمله ملاصدرا، قائل‌اند که حرکت مطابق معناي دومش، در خارج محقق است و تصوير نخست را صرفاً ذهني و انتزاعي مي‌دانند. در اين ميان، نظر علامه طباطبايي در اين زمینه مبني بر تحقق هر دو معنا در خارج قابل توجه است: «والاعتباران جميعا موجودان في الخارج، لانطباقهما عليه، بمعني أنّ للحرکة نسبةً إلي المبدء والمنتهي لا يقتضي ذلک انقساماً وسيلاناً، ونسبةً إلي المبدء والمنتهي وحدودالمسافة تقتضي سيلان الوجود والانقسام» (طباطبایی، 1394، ج3، ص782).

      1. 3. ارکان حرکت

    همان‌گونه‌که حرکتْ نظم و قانون طبيعت است، خود نيز نظام‌مند و داراي ارکاني است؛ به‌نحوي‌که اگر رکني از ارکان آن محقق نشود، حرکت نيز رخ نخواهد داد. اين ارکان عبارت‌اند از:

    1. مبدأ حرکت، که نقطۀ آغازحرکت به‌شمار مي‌آيد؛

    2. مقصد و منتهاي حرکت، که هدف و فرجام حرکت است؛

    3. متحرک، که همان موضوع و شيئي است که حرکت براي آن رخ مي‌دهد؛

    4. محرک، که نيرو و فاعلي است که به‌سبب آن حرکت اتفاق مي‌افتد؛

    5. مسافت، آن مقوله‌اي‌ است که حرکت در آن واقع مي‌شود؛

    6. زمان، مقداري است که حرکت به‌واسطۀ آن اندازه‌گيري مي‌شود (طباطبايي، 1394، ج3، ص782).

      1. 4. اقسام حرکت

    حکما براي حرکت، به‌حسب اعتبارات گوناگون، تقسيمات مختلفي بيان کرده‌اند که به برخي از آنها اشاره مي‌شود. صدرالمتألهين حرکت را به‌اعتبار فاعلش، به ذاتي و عرضي، سپس ذاتي را به طبيعي، ارادي و قسري تقسيم مي‌کند. مراد از حرکت ذاتي حرکتي است که از حاق ذات متحرک انتزاع مي‌شود و در اين نوع حرکت، نحوۀ وجود متحرکْ سيلاني و صيرورتي است و بين حرکت و متحرک غيريت نيست (اکبريان، 1379)؛ برخلاف حرکات عرضي که از خارج از ذات متحرک انتزاع مي‌شوند. علامه طباطبایی در توضيح اين تقسيم مي‌نويسند:

    (پيدايش اين اقسام) به اين دليل است که فاعل يا آگاهي و اراده نسبت‌به فعل خود دارد و يا ندارد. قسم اول، فاعل نفساني است و حرکت او حرکت نفساني است؛ مانند حرکات ارادي انسان و حيوان؛ و در قسم دوم، يا حرکت ـ بدون توجه به امور خارج از ذاتش ـ ناشي از خود فاعل است و يا (ناشي از خود فاعل نيست؛ بلکه) برخاسته از فاعل است؛ به‌دليل آنکه فاعل ديگري او را مجبور به حرکت کرده است. (در اينجا) اولي فاعل طبيعي است و حرکت آن حرکت طبيعي مي‌باشد؛ و دومي فاعل قاسر بوده و حرکت آن حرکت قسري است؛ مانند سنگي که به بالا پرتاب شده است. گفته‌اند: فاعل نزديک حرکت، در تمامي اين حرکت‌ها طبيعت است که در اثر تسلط نفس يا اقتضاي ذات خود يا غلبۀ طبيعت فشارآورنده بر طبيعت تحت فشار، متحرک شده است؛ و مبدأ بدون واسطه‌اي‌ که ميان فاعل و حرکت قرار گرفته، همان مبدأ «ميل» است که فاعل، آن را در طبيعت شيء متحرک قرار مي‌دهد (طباطبایی، 1386، ص289).

    دربارۀ حرکت قسري بايد خاطرنشان شد که با توجه به قاعدۀ «القسر لايکون دائمياً ولا أکثرياً»؛ اين جريان که بر اثر سيطرۀ نيروي قاسر رخ مي‌دهد، نه شامل بيشتر جريانات عالم هستي مي‌شود و نه دوام دارد. ازاین‌رو به‌زودي آن شيء از سلطۀ نيروي قاسر خارج و بر سبيل ذات و طبيعت خويش روان خواهد شد (ابراهيمي ديناني، 1388، ج2، ص333).

    از بعدي ديگر و با در نظر گرفتن شتاب حرکت، مي‌توان آن را به سه نوع تنويع کرد:

    الف) حرکت يکنواخت و بي‌شتاب؛

    ب) حرکت تندشونده و داراي سرعت فزاينده؛

    ج) حرکت کندشونده و داراي سرعت کاهنده.

    حال با توجه به اين سه نوع شتاب، اگر به تغيير تدريجي سرعت حرکت درست بنگريم، در واقع شتاب حرکت خود حرکتي است بر روي حرکت اول، که مبدأ آن درجۀ خاصي از سرعت، و منتهاي آن درجۀ ديگري از آن است و بستر آن حرکت، خود سرعت مي‌باشد؛ به‌اصطلاح، حرکت در حرکت (مصباح يزدي،1390، ج2، ص309).

      1. 5. حرکت و تکامل

    همان‌گونه‌ که آشکار شد، حرکت کمال در حال فرجام است. حال مسئلۀ مهمي که نمايان مي‌شود، جهت حرکت است. از آن روي که نگاه حکمت متعاليه به حرکت، وجودي است و آن را نحوة وجود تلقي می‌کند و از سويي ديگر، وجودْ مقول به تشکيک است، براي حرکت نيز مصاديق گوناگوني هست که مفهوم حرکت به‌نحو تشکيک بر آنها صدق مي‌کند، و نه تواطؤ (جوادي آملي، 1389، ج13، ص146). سؤالي که در اين باب مطرح مي‌شود، اين است که آيا هر حرکتي روي به‌سوي کمال دارد؟ آيا همان‌گونه‌ که حرکت تکاملي داريم، حرکت تنازلي نيز داريم؟ شهيد مطهري اين مسئلۀ مهم را چنين مطرح مي‌کند: «مي‌خواهيم ببينيم آيا حرکت مساوي تکامل است يا نه؟ و به عبارت ديگر، همان‌طور ‌که از اصل تغيير و شدن به قانون قوه و فعل به‌عنوان يک قانون عمومي پي برديم و از اصل قوه و فعل به قانون حرکت پي برديم، آيا از اصل حرکت مي‌توانيم قانون تکامل را به‌عنوان يک قانون عمومي کشف کنيم يا نه؟» (مطهري، 1377، ج6، ص770).

    به‌رغم گستردگي بحث تکامل و رابطۀ آن با حرکت به‌اختصار مي‌توان بيان کرد که از نظر ملاصدرا جهان طبيعت و مادي مساوي با شدن و تبدل است و اين تبدل به‌نحو اشتدادي است؛ و به تعبيري، حرکت مساوي با تکامل است؛ چراکه حرکتْ خروج از قوه به فعل است که مساوي با خروج از نقص به کمال است. در مقام تببين اين ديدگاه چنين آمده است:

    حقيقت اين است که در حرکت اشتدادي، در هر آني، امري معدوم و زایل مي‌شود و امر جديدي غير از آن، به‌جاي آن، موجود و حادث مي‌شود؛ ولي البته اين دو امر به‌هم پيوسته‌اند؛ به اين معنا که مقاطع فرضي، يک امر متصل زماني‌اند؛ منتها چون امر حادث در عين بساطت، هم شامل آثار و کمالاتي است مشابه کمالات موجود در زایل و هم شامل آثار و کمالاتي است جديد، از آن به «اتحاد کمال جديد با کمالات موجود در زایل» تعبير مي‌کنند (عبوديت، 1395، ج1، ص329).

    البته بايد خاطرنشان شد که همۀ پيروان حکمت متعاليه در اين مسئله اتفاق نظر ندارند و برخي از فيلسوفان معاصر با بيان آنکه اولاً حرکت به‌خودي‌خود اقتضاي اشتداد و تکامل را ندارد و ثانياً به‌دلیل وجود حرکات تضعفي در عالم واقع و ثالثاً نسبي بودن دو اصطلاح قوه و فعل، دربارۀ وجود حرکات تضعفي و يکنواخت نيز معتقد شده‌اند:

    تکامل يافتن هر متحرکي در اثر حرکت، به اين معنا که کمال جديد از نظر مرتبۀ وجودي بر کمال سابق فزوني و برتري داشته باشد، دليلي ندارد و تجارب بي‌شمار نشان مي‌دهد که نه‌تنها حرکت يکنواخت، بلکه حرکت نزولي و تضعّفي هم وجود دارد؛ به اين معنا که متحرک تدريجاً کمالات موجود را از دست بدهد يا کمالاتي را واجد شود که برتر از کمال ازدست‌رفته نباشد (مصباح يزدي،1390، ج2، ص314).

      1. 6. تربيت مبتني بر حرکت
        1. 1-6. تعريف تربيت

    دستيابي به تعريف درست و حقيقي از تربيت، مستلزم داشتن درکي درست از آغاز و انجام، ابعاد وجودي و نيازها و قابليت‌هاي انسان است؛ ازاين‌رو مکاتب تربيتي براي «تربيت» تعاريف گوناگوني ارائه کرده‌اند. برخي تربيت را در معنا و مفهومي گسترده و عام به‌معناي پرورش در نظر گرفته‌اند که شمول آن از ساحت گل و گياه تا حيوان و انسان را دربر مي‌گيرد. برخي نيز از بعد لغوي تربيت را به‌معناي رشد و اصلاح، زياد کردن و پرورش دادن در نظر گرفته‌اند (زاهدي، 1385، ص141).

    در مباني نظري تحول بنيادين در تعريف تربيت چنين آمده است: «تربيت عبارت است از فرايند تعاملي زمينه‌ساز تکوين و تعالي پيوستۀ هويت متربيان، به‌صورتي يک‌پارچه و مبتني بر نظام معيار اسلامي، به‌منظور هدايت ايشان در مسير آماده شدن جهت تحقق آگاهانه و اختياري مراتب حيات طيبه در همۀ ابعاد» (مباني نظري تحول بنيادين در نظام تعليم و تربيت رسمي عمومي جمهوري اسلامي ايران، 1390، ص139). و نهايتاً در تعريفي که تقريباً اقبال عمومي اهالي تربيت را به‌همراه دارد، صرف نظر از هر مکتبي و در يک نگاه کلي، تربيت را فراهم کردن زمينه‌ها و عواملي براي شکوفا کردن و به فعليت رساندن استعدادهاي بالقوه انسان و سير تکاملي او به‌سوي هدف مطلوب، منطبق بر اصولي معين و برنامه‌اي‌ منظم دانسته‌اند (ابراهيم‌زاده، 1382، ص57). وجود ارتباط وثيق و رابطة معنادار ميان تربيت و فعليت در دو تعريف اخير، ناظر به محوريت عنصر اساسي فعليت در تعريف تربيت است. به‌اصطلاح، زماني مي‌توان گفت تربيت اتفاق افتاده است که آثار فعل تربيتي در قالب فعليت استعدادهاي متربي ظهور و بروز يابد. براين‌اساس مي‌توان استنباط کرد که چنانچه فعل تربيتي انجام گيرد، لکن اثر آن در فعليت محقق نشود يا تربيتي صورت نگیرد و يا فعل تربيتي ابتر و عقيم باشد، که اين همان مترتب شدن آثار متوقع از فعل تربيتي است.

    همچنين از آنچه در بيان کيفيت حرکت قسري بيان شد و برخلاف روية موجود نهادهاي تربيت، مي‌توان چنين استنباط کرد که تربيت امري نيست که لزوماً از خارج بر متربي عارض شود که در اين صورت، شايد بتوان آن را شبه‌تربيتي تحت عناوين تحميل، تلقين يا عادت ناميد (باقري، 1392، ج2، ص62)؛ حال آنکه مبتني بر مباني اسلام، تربيت امري ارادي، درون‌زا و مطبوع است به‌نحوي‌که مي‌بايست موانع تربيت و عوامل خلاف جريان فطرت مفقود شود تا متربي بتواند بر سبيل فطرت خويش حرکت کند. در اين ميان، جريان بيروني و آموزشِ مسموع، در حکم ايجاد مقتضي، ياري‌رسان و تسهيل‌گر جريان تربيت خواهد بود (نهج البلاغه، ح 338).

        1. 2-6. رابطة تربيت و حرکت

    پس از تبيين چيستي و هستي حرکت جوهري، و تصديق هويت تحولي و تکاملي عالم طبيعت، و توجه به اينکه انسان در اين سير، از عالم و مرتبه‌اي‌ به عالم و مرتبة ديگر منتقل مي‌شود، بايد ديد که تربيت مبتني بر اين نوع سير و حرکت، چه ماهيتي دارد؟

    حرکت سنتي است الهي که هستي را احاطه کرده؛ ازاين‌رو شايسته است که تربيت مبتني بر اين نگره نيز به‌عنوان محور حکمت عملي، هماهنگ و همسو با حکمت نظري و بر اساس رابطه‌اي‌ از سنخ تکوين و تشريع باشد تا رشد[3] و تکامل وجودي انسان را تأمين کند که اين همان نگاه دروني و باطني به تربيت است. آنچه امروز به‌عنوان تعليم و تربيت در مکاتب و جوامع مشاهده مي‌شود، رويکردي ظاهري و سطحي دارد که به‌جاي توجه به گوهر وجودي افراد، ظاهر آنها را پرورش می‌دهد و متلون مي‌کند؛ ازهمین‌رو نه‌تنها نتوانسته است به نحو شايسته به رشد و کمال متربي منجر شود، بلکه در برخي موارد به‌عنوان تالي فاسد رويکرد تربيت ظاهري عامل سلب آرامش و حتي آسايش بشريت نيز محسوب مي‌شود. به عبارت دیگر، در تربيت مبتني بر حرکت، وجود افراد محور قرار مي‌گيرد تا آثار آن در ظاهر افراد نمايان شود، نه بالعکس.

    گفته شد که حرکت در منظومة فکري صدرا، از نوع اشتدادي و به‌اصطلاح «لبس بعد اللبس» است. اين اصطلاح در بيان کيفيت و ماهيت تربيت و در مقام اقتباس، ناظر به اشتداد در تربيت است. در اين حالت، فرايند تربيت از پويايي، پيوستگي و عمق برخوردار خواهد بود و بن‌بست‌هاي موجود تربيتي را - که ناشي از احتکار اطلاعات است - به جريان دانايي و دارايي مبدل مي‌سازد. براين‌اساس، تربيت نيز به‌دلیل ماهيت تکاملي و حقيقت رشددهندة خود، حرکتي تراکمي (Cumulative) دارد؛ بدين صورت که هر گام از آن، مقدمه و پيش‌نياز گام بعدي است (گوتک، 1391، ص39). لازمة اين نوع تربيت اشتدادي، فعال بودن مربي و متربي در يک رابطة تعاملي است؛ چنان‌که برخي محققين نيز به اين عنصر اشاره داشته‌اند: «با توجه به حرکت جوهري در انديشۀ صدرا و نوبه‌نو شدن آن‌به‌آن عالم و به‌تبع آن آدم، بايد گفت که متعلم در زمينة تعليم و تربيتْ موجودي فعال و نقش‌آفرين است، نه منفعل؛ چراکه حرکت وجودي به‌معناي پوشيدن لباس تازه است در هر لحظه، بدون اينکه لباس قديمي را از تن به‌در کند» (مظاهري، نوروزي و بختيار نصرآبادي، 1386، ص61-88).

        1. 3-6. ابعاد حرکت و گسترة تربيت

    بر اساس ديدگاه ملاصدرا، انسان به‌وسيلۀ حرکت جوهري از تکاملي برخوردار است (Corporeal) که از جسمانيت نفس آغاز و به کمال روحانيت منتهي مي‌شود.[4] اين دو بعد حرکت، برخلاف بیشتر مکاتب و نظريات حاکم بر نظام تربيتي غرب،[5] ناظر به جامعيت تربيت اسلامي در ابعاد وجودي انسان، اعم از جسماني و روحاني (Spiritual)، و درعين‌حال در مقام بيان کيفيت تربيت متناسب با سن متربي از نقطۀ آغاز جسماني تا انجام تربيت روحاني است. در بياني ديگر، حرکت از مبدأ جسمانيت تا مقصد روحانيت و بقا، حاکي از استمرار امر تربيت است؛ بدين معنا که اولاً هيچ انساني ثابت، بي‌تحرک و ايستا نيست؛ ثانياً اين حرکت از قوه به فعل و از حضيض جسم تا عزيز روح در امتداد است؛ و ثالثاً اين حرکت از نوع تکاملي است و حاصل آن اندوختگي کمالات است، نه ترک يک کمال به‌شرط کسب کمالي ديگر؛ به عبارتي، هر کمال بستر اکتساب کمال بعدي است.

    پويايي، تحرک (Mobilization)، نشاط و پيوستگي، از استلزامات پذيرش الگوی تربيتي مبتني بر حرکت جوهري به‌عنوان محور و اصل برنامه‌هاي تربيتي است و تعطيلي و توقف در اين الگو راه نمي‌يابد؛ به‌اصطلاح همان‌گونه‌که حرکت در بعد تکويني خود پيمايشي از قوه به فعل دارد، چنان‌که صدرالمتألهين اشاره مي‌کند: «حرکت عبارت است از نفس خروج از قوه به فعل، نه آن چيزي که متحرک، بدان چيز از قوه به فعل مي‌رسد» (صدرالمتألهين، 1392، ص157)، تربيت نيز به شکوفا شدن استعدادهاي بالقوة انسان در جهت مطلوب تعريف مي‌شود؛ با اين تفاوت که اين فعليت، مطلق نيست؛ بلکه نسبت ‌به مرتبۀ‌ بالاتر و بعدي خود، قوه به‌حساب مي‌آيد تا دوباره به شکوفايي منجر شود. رهاورد اين الگو از تربيت، شکوفايي و حرکت مداوم در متربي و فرايند تربيت خواهد بود؛ بدين صورت که هر گام تربيت، نسبت‌به گام قبلي فعليت، و نسبت‌به گام بعدي استعداد و زمينه تلقي خواهد شد.

    در نظام تربيتي حرکت‌محور، متربي با هر وسعي به حرکت و رشد دعوت مي‌شود و نظام تربيتي پويا و متحرک جايگزين نظام ايستا و عقيم خواهد شد. ازآنجاکه در اين نظام همة متربيان با تمام تفاوت‌هاي فردي خود (بهشتي و ديگران، 1388، ص52) دعوت به حرکت مي‌شوند و هر اندازه از استعداد و زمينه براي متربي، نقطة حرکت به مرتبة بعدي تلقي مي‌شود، اين الگوی تربيت، حرکت محور نظام جامع تربيتي عدالت‌محور و فراگير (inclusive education) را نيز به‌همراه خواهد داشت.

        1. 4-6. حرکت از منِ طبيعي تا منِ الهي (غايت تربيت)

    دانستيم انسان را گريزي از حرکت نيست و او همانند «اختيار» مجبور به حرکت است؛ ازاين‌رو شايسته است شرايطي مهيا شود تا اين حرکت به‌سمت رشد و کمال[6] متناسب با ظرفيت و استعداد متربي باشد؛ زيرا به‌واسطة اختيار، ما مي‌توانيم مسير سعادت يا شقاوت را طي کنيم که اين ناظر به دو نوع حرکت تنازلي و تکاملي است. در سير تکاملي، شرايط تربيتي انسان به‌واسطة جريان تربيت و تهذيب به‌گونه‌اي‌ است که او را از قلمرو منِ طبيعي و قوه به سمت منِ الهي و شکوفايي هدايت خواهد کرد و درعين‌حال در سير تنزلي انسان به‌واسطة پيروي از اميال نفساني، به جايگاهي پست‌تر از حيوان سقوط مي‌کند (اعراف: 179).

      1. 7. اصول تربيت مبتني بر حرکت
        1. 1-7. اصل تحول و تکامل

    نخستین اصل[7] تربيتي مشهود در متن نظرية حرکت جوهري، اصل تغيير، تحول و تکامل در موضع حرکت روبه‌رشد و کمال است. نظام تربيتي مبتني بر حرکت، براي رسيدن به هدف و کمال مطلوب، شجاعت هرگونه تغيير و تحول را دارد و بدون هيچ‌گونه واهمه‌اي‌ به الزامات اين اصل مبارک پايبند است و براي تحقق آن برنامه دارد و از برآيند آن استقبال مي‌کند. اين تغييرجوهري به‌عنوان بنياد تربيت گوهري، مُمدّ رشد و توسعة متربي به‌منظور جبران گذشته و ساختن آينده خواهد بود؛ «حرکت جوهري اين اجازه را به انسان مي‌دهد تا در هر لحظه به بازآفريني وجود خويش دست زند و مسير اشتباه گذشته را تغيير دهد؛ چراکه نفس مدام در حال نو شدن و ساخته شدن است» (نوروزي و بابازاده، 1386، ص91-112).

    مراتب وجودي انسان از منظر فلاسفة اسلامي، به‌ويژه ملاصدرا، شامل سه مرتبة اساسي جسماني، نفساني و عقلاني است (ابراهيمي ديناني، 1389، ص572)؛ که انسان با سعي در تربيت و تهذيب، قادر است از پایین‌ترین مرتبۀ وجودي حرکت کند تا به مرتبة اعلي راه يابد (زاهدي، 1385، ص33). بنابراین به‌تناسب مراتب وجودي انسان، براي او اهداف تربيتي نيز تعريف مي‌شود که تحقق هر يک از اين اهداف، مبيّن تغيير و حرکت انسان از مرتبه‌اي‌ به مرتبة ديگر است.

        1. 2-7. اصل تدريج و تداوم

    از ديگر اصول تربيتي برخاسته از متن نظرية حرکت جوهري، اصل تدريج و رعايت مراتب و درجات آن است. از آن روی که شکوفا کردن استعدادها امري نيست که دفعي حاصل شود، مراعات اصل تدريج در امر تربيت، اجتناب‌ناپذير است. مطابق اصل حرکت، متربي متناسب با اقتضائات وجودي به‌تدريج محتواي تربيتي را دريافت و مراحل کمال و رشد را يکي پس از ديگري طي مي‌کند تا به کمال مطلوب برسد. ازاین‌رو شايسته است مربي در فرايند تربيت، مسئلة تدريج را مدّنظر قرار دهد و همچون باغباني براي به‌ثمر نشستن باغ و بوستان خود هرگز شتاب نورزد. بي‌شک شتاب و تعجيل در برنامه‌ها نتايجي معکوس را در پي خواهد داشت. مطابق اين اصل، هر دانش يا برنامة تربيتي متناسب با گروه سني و حوزة درک متربي و با رويکرد تراکمي، مقدمه‌اي‌ دارد که فراگير نبايد پيش از تدارک و تحصيل آن مقدمات، به اصل برنامه ورود کند.

    «تدريج» ناظر به انجام فعل تربيتي به‌دور از تعجيل و در بازه‌اي‌ از زمان با رعايت مداومت در انجام و محافظت از شکل عمل است (باقري، 1392، ج1، ص125). در کتاب تعليم و تربيت اسلام به‌نقل از راغب اصفهاني ذيل واژة تربيت، اصل تدريج به‌نيکي چنين تبيين شده است: «ربَ در اصل به‌معناي تربيت و پرورش است؛ يعني ايجاد کردن حالتي پس از حالت ديگر در چيزي تا به حد نهايي و تام و کمال خود برسد» (غياثي، 1383، ص22).

    شکوفايي، ارمغان عمل تدريجي است. مطابق اين اصل، افکار و افعال تربيتي با نفوذ در عمق جان متربي زمينة ظهور تدريجي شاکله و ترسيم ملکة رفتاري او مي‌شود؛ و برعکس، انجام يک فعل در يک يا چند مرتبه، آن‌هم شتاب‌زده، نه‌تنها در شکل‌دهي شخصيت ناتوان است، بلکه احتمال دارد نتايج معکوسي نيز درپي داشته باشد. بنابراین با توجه به مراتب وجودي انسان، امر تربيت نيز مي‌بايد به‌صورت تدريجي و مداوم تا شکل‌گيري شخصيت و منش او ادامه داشته باشد. حضرت علي† در کلامي نوراني با اشاره به اهميت اصل تداوم و پيوستگي، نتيجه‌بخشي عملي را که همراه به تداوم است، گوشزد مي‌فرمايند: «قليل مدوم عليه ارجي من کثير ملول عنه» (نهج البلاغه، ح 278).

        1. 3-7. نظام‌مندي

    در فرهنگ فلسفي، «نظام» به‌معناي ترتيب و پيوستگى يا يكى از مفاهيم اساسى عقل، شامل ترتيب زمانى، ترتيب مكانى، احوال اجتماعى و ارزش‏هاى اخلاقى و زيبايى تعريف شده است (فرهنگ فلسفى، ذيل واژه نظام، ص633). و از نظر مفهومي و کاربرد تربيتي عبارت است از هماهنگي و انسجام بين مجموع عوامل تأثيرگذار در فرايند تربيت، از آغاز تا تحقق اهداف. ازآنجاکه هر حرکتي مبتني بر مباني و اهداف داراي بازه و توالي زماني و رشد تراکمي خاص خود است (اسميت، 1390، ص91)، بر همين اساس فرايند تربيت نيز بايد داراي مباني تئوريک و راهبردهاي عملياتي به‌همراه نقطة آغاز و انجام واضح باشد تا مانع سردرگمي و بيهوده‌گويي باشد. بنابراین متناسب با مفهوم نظام‌مندي و متناظر با ارکان حرکت، تربيت داراي نظام و ارکاني به شرح زير خواهد بود.

    1. مبدأ تربيت، که نقطۀ آغاز به شمار مي‌آيد؛

    2. مقصد و منتهاي تربيت، که هدف و فرجام است؛

    3. متربي، که موضوع و محور فعل تربيت است؛

    4. مربي، که نيرو و فاعل اصلي است و به‌سبب او تربيت اتفاق مي‌افتد؛

    5. فرايند، که جريان و مسير تربيت است؛

    6. زمان، بازه‌اي‌ است که تربيت در آن اتفاق مي‌افتد.

    نظام‌مندي به‌عنوان يک اصل مهم در تحقق غايت حرکت، داراي لوازم و اقتضائاتي همچون برنامه‌ريزي است. مطابق فرايند برنامه‌ريزي، شايسته است مربي پس از شناسايي وضع موجود و تعريف وضع مطلوب، در حرکتي نظام‌مند اقدام به عمل کند. از ديگر لوازم، شناخت موانع و مقتضيات حرکت است که در جريان فعل تربيتي ابتدا باید شناسايي، سپس مفقود يا ايجاد شوند. صدرالمتألهين در اسفار اشاره مي‌کند: در صورتي که مقتضي موجود و موانع مفقود باشد، نتيجة مطلوب ـ که نيل به مقصود باشد ـ حاصل مي‌شود؛ بنابراين وصول به مطلوب، هميشه محقق است (ابراهيمي ديناني، 1388، ج1، ص228).

    به‌طور‌کلي نظام‌مندي در مقولة تربيت، هم محتوا را شامل مي‌شود و هم فرايند را؛ بدين‌ معنا که محتواي تربيت بايد به‌گونه‌اي‌ طراحي شود تا افزون بر پويايي، از عنصر جامعيت و شمول نسبت‌ به نيازهاي متربي نيز برخوردار باشد. فرايند تربيت نيز مي‌بايد به‌گونه‌اي‌ سامان‌دهي شود تا با در نظر گرفتن اهداف تربيتي، منجر به تحقق آنها در گام‌هاي کوتاه‌مدت، ميان‌مدت و غايي بینجامد.

        1. 4-7. اصل تناسب

    در فرايند تربيت، با تشخيص بايستگي‌ها، زمينه برای رشد شايستگي‌ها فراهم مي‌شود؛ بدين صورت که مربي پس از شناسايي و کشف استعداد متربي و سپس با سازمان دادن منابع و محتواي تربيتي، متناسب با ظرفيت و قابليت او، اقدام به طراحي و اجراي برنامۀ تربيتي مي‌کند. ازاين‌رو فرايند تربيت ناظر به شناسايي استعدادها و متأخر از آن است؛ به عبارت ديگر، مربيان پيش از فاعليت خويش بايد قابليت قابل را درست بشناسند تا آگاهانه به امر تربيت اقدام کنند.

    در بحث تناسب، ظرفيت متربي مورد توجه قرار مي‌گيرد؛ بنابراین بدين منظور که تربيت عمومي بستر شکوفايي تربيت تخصصي است، تربيت باید به‌صورت عمومي و تخصصي ارائه شود: تربيت فراگير و عام، از آن روی که متربيان متناسب با استعدادها و قابليت‌هاي عمومي آنها منظور تربيت‌اند؛ و تخصصي از آن حیث که آنها از نظر ويژگي و استعداد، داراي تفاوت و قابليت‌هاي منحصربه‌فردي‌اند که لازم است در رشد و تربيت افراد لحاظ شود تا به شکوفايي ظرفيت‌هاي اختصاصي افراد نيز بینجامد؛ به‌اصطلاح، متربي در صراط عمومي تربيت، راه اختصاصي خويش را طي کند، که اين همان نظام خاص «شدن» در کلام شهيد مطهري است که معتقد بودند هر چيزي صلاحيت و استعداد تبدل به هر چيز را ندارد؛ بلکه استعدادِ يک صورت معين را دارد (مطهري، 1377، ج6، 767).

      1. نتيجه‌گيري

    از واکاوي نگرة حرکت جوهري در تصويري تربيتي، چنين استنباط مي‌شود که لازمة فعليت و شکوفايي استعداد، حرکتي است پويا، درون‌زا، همراه با آهنگ تدريج و به‌دور از تعجيل، که به‌صورت تراکمي و نظام‌مند، متربي را به اکتساب کمالات در سير جسماني تا بقاي روحاني رهنمون شود. اساساً بايد دانست، همچنان‌که «قابليت» مبنا و شرط حرکت است، در تربيت نيز فعاليت و قابليتِ متربي محور تحقق اهداف تربيت است. ازاین‌رو این توقع که متربي منفعل باشد و تربيت اتفاق بيفتد، امري بعيد است و اگر هم چنين باشد، نامش شبه‌تربيت است. بنابراين در فرايند تربيتِ مبتني بر حرکت، معلم و متعلم مي‌بايد رابطه‌اي‌ تعاملي، فعال و پويا داشته باشند. به عبارتي، در اين الگوی تربيت، توقف معنا ندارد و يادگيرنده یا متربي در ساعتي که درگير يادگيري و مسائل تربيت نيست، متأثر از آموخته‌هاي خويش در فعاليت است.

     

     

    References: 
    • ابراهيم‌زاده، عيسي، 1382، فلسفه تربيت، تهران، پيام نور.
    • ابراهيمي ديناني، غلامحسين، 1388، قواعد کلي فلسفه، چ چهارم، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
    • ـــــ ، 1389، شعاع انديشه و شهود در فلسفه سهروردي، چ نهم، تهران، حكمت.
    • اسمیت، فیلیپ جی،1390، فلسفة آموزش و پرورش، چ سوم، ترجمه: سعید بهشتی فسایی، مشهد، آستان قدس رضوی.
    • اکبريان،رضا، 1386، حکمت متعاليه و تفکر فلسفي معاصر، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا.
    • ـــــ ، 1379، «حرکت جوهری و نتایج فلسفی آن»، خردنامه صدرا، ش 19، ص28-15.
    • باقري، خسرو، 1392، نگاهي دوباره به تربيت اسلامي، چ بيست‌ونهم، تهران، مدرسه.
    • بهشتي، محمد، ابوجعفري، مهدي و علي‌نقي فقيهي، 1388، آراي دانشمندان مسلمان در تعليم و تربيت و مباني آن، تهران، سمت.
    • بيدهندي، محمد، و رضاعلي نوروزي، 1390، «تحليلي بر فرايند و مراحل هويت‌يابي از ديدگاه ملاصدرا»، خردنامه صدرا، ش 63، ص64-49.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1389، رحيق مختوم: شرح حکمت متعاليه، چ جهارم، قم، اسراء.
    • حائري يزدي، مهدي، 1394، شرح حرکت اسفار، تقرير: پرويز پويان، تهران، حکمت.
    • حسيني طهراني، سيدمحمدمحسن، 1390، گلشن اسرارـ شرحي بر الحکمة المتعاليه في الاسفار العقلية الاربعية، تهران. مکتب وحي.
    • رازى، فخرالدين، 1411ق، المباحث المشرقية فى علم الالهيات والطبيعيات، چ دوم‏، قم، بيدار.
    • زاهدي، مرتضي، 1385، نظريه تربيتي اسلام، تهران، صابره.
    • سروش، عبدالکريم، 1359، ‌نهاد ناآرام‌ جهان، تهران، قلم.
    • شريعتمداري، علي، 1374، اصول و فلسفه تعليم و تربيت، تهران، اميرکبير.
    • شیروانی، علی، 1385، کلیات فلسفه، قم، دار الفکر.
    • صدرالدين شيرازى (صدرالمتألهین)، محمد بن ابراهيم، 1392، الشواهد الربوبيه، چ هفتم، ترجمه و تفسير: جواد مصلح، تهران، سروش.
    • ـــــ ، 1360، الشواهد الربوبية فى المناهج السلوكية، چ دوم‏، تصحيح و تعليق: سيدجلال‌الدين آشتيانى، مشهد، المركز الجامعى للنشر.
    • ـــــ ، 1981م، الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعة، چ سوم، بيروت، دار احياء التراث.
    • صليبا، جميل، و منوچهر صانعى دره‌بيدى‏، 1366، فرهنگ فلسفى‏، تهران، حكمت‏.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1386، بداية الحکمه، چ دوم، ترجمه: محسن غرويان و محمدرضا طالبيان، قم، دار الفکر.
    • ـــــ ، 1394، نهاية الحکمه، چ ششم، ترجمه: علي شيرواني، قم، دار الفکر.
    • ـــــ ، 1394، نهاية الحکمه، چ هشتم، تصحيح و تعليق: غلامرضا فياضي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • عبوديت، عبدالرسول، 1395، درآمدي به نظام حکمت صدرايي، تهران، سمت.
    • غياثي، غلامرضا، 1383، تعليم و تربيت اسلام و حوزه‌هاي علميه، قم، بيان الحق.
    • گروه مؤلفان، 1390، مباني نظري تحول بنيادين در نظام تعليم و تربيت رسمي عمومي جمهوري اسلامي ايران، تهران.
    • گوتک، جرالد، ال، 1391، مکاتب فلسفي و آراء تربيتي، چ دوازدهم، ترجمه: محمدجعفر پاک‌سرشت، تهران، سمت.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1390، آموزش فلسفه، چ يازدهم، تهران، شرکت چاپ و نشر بين‌الملل.
    • مطهري، مرتضي، ۱۳۷۷، مجموعه آثار، قم، صدرا.
    • مظاهري، مهدي و ديگران، 1386، «درآمدي بر معرفت‌شناسي صدرالمتألهين و دلالت‌هاي تربيت آن»، مجلة علوم انساني، ش73، ص88-61.
    • نوروزي،رضاعلي، و طاهره بابازاده، 1389، «پيامدهاي تربيتي نفس از منظر ملاصدرا»، انديشه نوين ديني، ش23، ص112-91.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جمالی، محمود، سرمدی، محمدرضا، فقیهی، علیرضا، سیفی، محمد.(1398) تحلیل تربیتی نظریه‌ی حرکت جوهری. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 11(2)، 23-36

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمود جمالی؛ محمدرضا سرمدی؛ علیرضا فقیهی؛ محمد سیفی."تحلیل تربیتی نظریه‌ی حرکت جوهری". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 11، 2، 1398، 23-36

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جمالی، محمود، سرمدی، محمدرضا، فقیهی، علیرضا، سیفی، محمد.(1398) 'تحلیل تربیتی نظریه‌ی حرکت جوهری'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 11(2), pp. 23-36

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    جمالی، محمود، سرمدی، محمدرضا، فقیهی، علیرضا، سیفی، محمد. تحلیل تربیتی نظریه‌ی حرکت جوهری. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 11, 1398؛ 11(2): 23-36