تأثیر روش «فرزندپروری مسئولانه» در گسترش معروف و پیشگیری از منکر با تأکید بر محبت و مراقبت
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در هر جامعه، وجود مراقبتهاي رسمي (قوانين و ضمانتهاي اجراي آن) و مراقبتهاي غيررسمي (نظارت عمومي) براي حفظ جامعه از فروپاشي و پيشبرد مقاصد آن ضروري است (قرائيمقدم، 1377، ص215). در اصطلاح ديني، اينگونه مراقبتها همان «امر به معروف» و «نهي از منکر» در ابعاد گوناگون آن است. امر به معروف و نهي از منکر با وجود اينکه از واجبات الهي است و همة مسلمانان در برابر آن مسئول هستند، هنوز هم در جوامع مسلمان در ابعاد گوناگون شناختي و اجرايي، کاستيهاي فراواني دارد. مصاديق «معروف» و «منکر» در همة ابعاد و شئون زندگي انسان، اعم از زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي وجود دارد و گسترة مصاديق آن به اندازهاي است که عموم مردم، حتي در زندگي روزمرة خود و در طول زندگي با آن مواجهند.
يکي از عواملي که موجب گسترش معروف در جامعه ميشود «نهادينهسازي ارزشها و اصول اخلاقي در فرزندان» است. انتقال ارزشها و هنجارهاي اجتماعي و اخلاقي و نهادينه کردن آنها از طريق تربيت و پرورش فرزندان، از موضوعات مهمي است که اخيراً ذهن بسياري از روانشناسان، جامعهشناسان و مسئولان تربيتي را بيش از پيش به خود مشغول کرده است. روشن است که انسان داراي گرايشهاي مثبت و منفي است. ارزشها و نوع نگرش او، به اين گرايشها سمتوسو ميدهد. خانواده، مدرسه، و گروه همسالان از جملة مهمترين عوامل در انتقال و نهادينهسازي ارزشها بهشمار ميروند. در اين ميان، خانواده نقش بسزايي در نهادينهسازي ارزشها دارد. با توجه به اينکه کودکان و نوجوانان در مهمترين مرحلة رشد تربيت و تغييرپذيري هستند، بهترين زمان براي درونيسازي ارزشها زمان کودکي است. بنابراين، انتخاب شيوههاي صحيح تربيتي در اين دوران بسيار تأثيرگذار و مهم است.
در قرن حاضر، عوامل زيادي تربيت فرزندان و رشد اخلاقي آنان را به بحران تبديل کرده است؛ بهگونهاي که بسياري از والدين، مربيان، روحانيان و مسئولان جوامع گوناگون در اينباره اظهار نگراني ميکنند. بحرانهاي ترسآوري مانند خشونت جوانان، ناشکيبايي، فقدان مهرباني و شکستن ارزشها، محققان و پژوهشگران نوعدوست را به تلاش مضاعف براي مقابله با آن برانگيخته است. اخيراً متفکران اسلامي و روانشناسان تحقيقاتي به منظور ارائه روشهاي جديد تربيتي و پرورش هوش اخلاقي انجام داده و تأليفهاي ارزشمندي را منتشر کردهاند. اينگونه آثار در عين حال که سودمند هستند، کاستيها و نواقصي دارند؛ زيرا گزارههاي ديني زماني ميتواند ملموستر و کاربرديتر شود که با واقعيتها و نتايج پژوهشهاي جديد تبيين گردد. در مقابل، علوم بشري و پژوهشهاي جديد نيز هر قدر بيشتر به علم الهي متصل شود خطاهاي کمتري خواهد داشت.
مطالعات تطبيقي در بين قرآن و علوم بشري از قرن چهاردهم در ميان قرآنپژوهان رواج پيدا کرد. شهيد صدر معتقد است: براي پاسخگويي به سؤالها و نيازهاي روز از قرآن، لازم است ابتدا موضوعات در عالم خارج و انديشههاي بشري جستوجو گردد و پس از بررسي و تحليل آنها، به قرآن عرضه شود تا قرآن نيازها و سؤالهاي بشري را پاسخ دهد (ر.ك: صدر، 1409ق).
اخيراً پاياننامه و مقالههايي در ارتباط با سبکهاي فرزندپروري از نظر اسلام و روانشناسي نوشته شده است؛ مانند پاياننامة «بررسي تطبيقي "فرزندپروري" در روانشناسي و شيوههاي "تربيت فرزند" در اسلام» که با راهنمايي دکتر اعظم پرچم و دکتر مريم فاتحيزاده نوشته شده است. ولي اين تحقيق با نگاهي وسيعتر و جامعتر به اين موضوع پرداخته، و آن را در جهت کاربردي شدن «امر به معروف» و پيشگيري از منکر به کار گرفته است تا با تبيين دستاوردهاي جديد در زمينة فرزندپروري و با مقايسة آن با روشهاي تربيتي اسلام، بهترين شيوههاي فرزندپروري صحيح را معرفي نمايد. در ادامه، تأثير دو بعد از شيوههاي فرزندپروري، يعني «محبت و مراقبت در تربيت صحيح فرزندان» و «تأثير آن در گسترش معروف و پيشگيري از منکر در جامعه» بررسي ميشود.
اين مقاله پاسخگوي سؤالهاي ذيل است:
سؤال اصلي: بهترين شيوههاي فرزندپروري مؤثر در نهادينه شدن معروف و پيشگيري از منکر کدام است؟
سؤالهاي فرعي: 1. مؤلفههاي اصلي فرزندپروري صحيح کدام است؟ 2. روشهاي صحيح فرزندپروري در سنين و مراحل گوناگون رشد كدام است؟
ازآنرو که خانواده کانون تربيت فرزندان است، پيش از ورود به مباحث اصلي، به نقش خانواده در دروني شدن ارزشها پرداخته ميشود:
خانواده و دروني شدن ارزشها
بشر امروز با وجود پيشرفتهاي سريعي که در علم و فناوري داشته است، به سبب عدم اتکا به تعاليم پيامبران در زمينة اخلاق، معنويت و روابط سالم انساني، از بحرانهايي که جسم و روح او را ميآزارد، رنج ميبرد. راه نجات از اين بحرانها بازگشت به متون ديني و توجه جدي به اصول اخلاقي، همزمان با تحقيقات علمي روز است. در اين قسمت، بخشي از نتايج تحقيقات جامعهشناسان و روانشناسان در ارتباط با خانواده و نقش آن در دروني شدن ارزشها و تأثير آن بر جامعه بيان ميشود:
خانواده اولين و مهمترين محيطي است که کودک در آن از کيفيت روابط انساني آگاهي پيدا ميکند و مباني زندگي اجتماعي و اصول اخلاقي را به انسان ميآموزد و او را براي ورود به جامعه آماده ميسازد؛ زيرا اصول و ارزشها از دوران کودکي نهادينه ميشوند (دفلور و همكاران، 1371، ص117). به تعبير روانشناسان، خانواده نخستين مرجعي است که شخصيت فرد در آن شکل ميگيرد و بانفوذترين مرجع رسمي و اجتماعي براي تربيت است (جانبزرگي و ديگران، 1393، ص5). به گفتة بوربا، خانواده نخستين مدرسة فضيلت است و با وجود مسموم شدن روزافرون فرهنگها در جوامع گوناگون، والدين هنوز هم افراد قدرتمندي هستند و ميتوانند در رشد فرزندان تأثيرات عميقي بگذارند (بوربا، 1391، ص20و21).
از نظر اسلام، خانواده اولين و مهمترين واحد اجتماعي انسان است؛ زيرا تشکيل خانواده سبب ادامة نسل، برقراري آرامش و تأمين نيازهاي عاطفي، جسمي و جنسي بشر ميشود. تعالي خانواده، تکامل انسان موحد را به همراه دارد. ازاينروست که در سخنان پيامبر اكرم آمده است: بنايي در اسلام پايهگذاري نشده که نزد خدا محبوبتر از ازدواج باشد. ارزش و جايگاه اين نهاد به اندازهاي است که در قرآن و سنت، بر ازدواج و حفظ انسجام خانواده تأکيد شده است. پيامبران الهي و امامان به خانوادة خود توجه خاص داشتند و در حفظ انسجام خانوادة خود ميکوشيدند. آن بزرگواران تا آخرين لحظات، با عطوفت و بردباري در هدايت و تربيت صحيح اعضاي خانوادة خود تلاش ميكردند (هود: 42؛ يوسف: 83). در اين ديدگاه، والدين در قبال نيازهاي جسمي و معنوي کودکان مسئول هستند و از نظر حقوقي، يکي از حقوق فرزندان بر پدر و مادر، تعليم و تربيت آنهاست (مجلسي، 1376، ج 78، ص236).
در نگاه کلي، ميتوان گفت: خانواده جايگاه شکلگيري شخصيت افراد و دروني شدن مفاهيم اخلاقي است. خانوادهاي که با معيارهاي صحيح همسرگزيني تشکيل شده باشد، و زن و شوهر، خود به ارزشهاي اخلاقي و ديني پايبند باشند، با دروني شدن آن ارزشها در خانواده، شرايطي فراهم ميشود كه افراد نيازي به دروغگويي و تبهكاري ندارند و به صورت خودجوش، بر گرايشهاي فطري همچون فضيلتجويي، حقيقتخواهي، و كمالطلبي پاي ميفشارند و با تغيير شرايط زماني و مكاني، رنگ عوض نميكنند. در روايات معصومان از اين حالت بهعنوان «برخورداري از واعظ دروني» ياد شده است كه بدون آن، پيمودن راه تكامل اخلاقي مشكل است. امام سجاد ميفرمايند: «اي فرزند آدم، تو همواره در مسير خير و خوبي قرار داري، مادام كه واعظي از درون داشته باشي و مادام كه حسابرسي خويشتن از كارهاي اصليات باشد» (مجلسي، 1403ق، ج۷۵، ص۱۳۷). امام علي نيز ميفرمايند: «آگاه باشيد! آن كس كه به خود كمك نكند تا واعظ و مانعي از درون جانش براي او فراهم گردد، موعظه و اندرز ديگران در او اثر نخواهد داشت» (نهجالبلاغه، خطبه ۸۹).
در خانوادهها، شيوههاي گوناگون براي فرزندپروري وجود دارد که والدين گاهي، حتي بدون اطلاع علمي از آنها، در تربيت فرزندان خود، آنها را به كار ميگيرند. شاخصههاي رفتاري اين شيوهها در رشد شخصيتي و فعليت يافتن استعداد فرزندان تأثيري مستقيم دارد و رفتار اجتماعي آنها را شکل ميدهد. شيوههاي تربيتي والدين را ميتوان يکي از مهمترين عواملي به حساب آورد که قادر است به شکلي دوسويه عمل کند: يا عاملي باشد براي گسترش معروف در جامعه و يا عاملي براي گسترش منکرات و رفتارهاي ضداجتماعي. امام صادق بر تأثير والدين در بهداشت رواني فرزندان تأکيد نموده و مصونيت از ابتلا به ناهنجاريهاي رواني، اخلاقي، شخصيتي و اجتماعي فرزندان و نسلهاي بعدي آنان را به نوع عملکرد آموزشي و تربيتي والدين منوط دانستهاند (ر.ك: مجلسي، 1403ق، ج 5).
رفتارهاي مسالمتآميز افراد در جامعه، و نيکي و خيرخواهي آنان نسبت به همنوعان خود، كه از جمله مصاديق «معروف» است، نتيجة رفتارهاي والدين و روش تربيت صحيح آنها و ارتباط مطلوب با فرزندان است و بالعکس، بسياري از ناهنجاريهاي اجتماعي نتيجة برخورد و تربيت اشتباه والدين با فرزندان است. با توجه به اهميت زياد روشهاي تربيتي بهعنوان عاملي در گسترش معروف و پيشگيري از منکر، لازم است اين مطلب بيشتر توضيح داده شود.
سبکهاي فرزندپروري
فرزندپروري فرايند تحول و بهرهگيري از دانشها و مهارتهاي مناسب براي برنامهريزي، خلق، پرورش و تدارک مراقبت از فرزند است. به بيان ديگر، فرزندپروري فعاليتي پيچيده است و شامل بسياري از رفتارهاي اختصاصي ميشود که هر يک از والدين بهطور جداگانه و يا با جلب مشارکت يکديگر، با عمل خود، رفتار کودک را تحت تأثير قرار دهند. بيشتر پژوهشگران معتقدند: نقش اصلي والدين آموزش و کنترل فرزند است (ر.ك: جانبزرگي، 1393).
الف. سبکهاي فرزندپروري در روانشناسي
تحقيقات معاصردر شيوههاي فرزندپروري با مطالعات بامريند روي کودکان و خانوادههاي آنان شروع شده است. بامريند با توجه به دو بعد «پاسخدهي» و «تقاضا»، چهار روش فرزندپروري ارائه کرده است. ابتدا دو بعد مزبور:
اول. بعد پاسخدهي (صميميت و اطمينانبخشي): اين روش به ميزان تلاش والدين براي رشد ابراز وجود و استقلال در کودکان، حمايت و اطمينانبخشي به کودکان، و توجه به نيازهاي آنان اشاره دارد.
دوم. بعد تقاضا (کنترل): به تلاش والدين براي يکپارچگي خانواده و جذب فرزندان در خانواده از طريق داشتن تقاضاهاي متناسب با تواناييهاي فرزندان، نظارت بر آنان و وضع مقررات اشاره دارد.
از نظر بامريند با توجه به دو بعد مذکور، شيوههاي فرزندپروري چهار گونه است:
1. فرزندپروري مقتدرانه: در اين شيوة تربيتي، بعد پاسخدهي و تقاضا زياد است. قاطعيت، کنترل منطقي همراه با اعطاي آزاديهاي معقول از ويژگيهاي اين روش تربيتي است (احدي و جمهري، 1378، ص15).
2. فرزندپروري مستبدانه: در اين روش، بعد پاسخدهي کم و بعد تقاضا زياد است. والدين محبت کمتري به فرزندان خود دارند و کنترل زيادي بر آنان اعمال ميکنند. آنان از تنبيه و زور براي وادار کردن کودک به رعايت قوانين و خواستههاي خود استفاده ميکنند (استافورد، 1377، ص26).
3. فرزندپروري سهلگيرانه: والدين سهلگير کنترل کمتري بر فرزندان خود دارند. بعد پاسخدهي آنها زياد و تقاضا کم است. توقع چنداني از کودک ندارند و در اعمال مقررات، اهمال ميکنند (همان، ص96).
4. فرزندپروري مسامحهکارانه: در اين شيوة تربيتي، کنترل و محبت به فرزندان در کمترين سطح قرار دارد. عدم اطاعت از طرف کودکان در اين خانوادهها، امري طبيعي به شمار ميرود، و بيشتر توجيهشان اين است که کوچکند و ضرورت ندارد که از قوانين تبعيت کنند. مهمترين ملاک براي مديريت اين خانوادهها رضايت کودک است. آنها مجبور نيستند طرز رفتار خوب را ياد بگيرند يا کارهاي خانه را انجام دهند (برک، 1381، ص383).
گروهي از روانشناسان مانند بامريند، برک و جانبزرگي، در بين چهار روش مذکور، «فرزندپروري مقتدرانه» را بهترين سبک فرزندپروري ميدانند. آنان معتقدند: اين روش بيش از ساير روشها به اجتماعي شدن کودک کمک ميکند و نسبت به سه روش ديگر از مزاياي بيشتري برخوردار است (جانبزرگي و ديگران، 1393، ص29-33). برخي از محققان اسلامي معتقدند: اين سبک، بيش از همه به سبک فرزندپروري مسؤلانه از نظر اسلام نزديك است. در اين نظريه، «فرزندپروري مسئولانه» مناسبترين روش براي تربيت فرزندان است. فرزندپروري مسئولانه در دو بعد کنترل و محبت متعادل و بهدور از افراط و تفريط است (پرچم و ديگران، 1390، ص174). البته در سبک فرزندپروري اسلامي، بهتر است به جاي واژة «کنترل» از واژة «مراقبت» استفاده شود؛ زيرا در سبک فرزندپروري اسلامي، بيشتر بر مواظبت و پرورش صحيح تأکيد شده است.
گروههاي والدين در تربيت فرزند
در تقسيمبندي ديگر، والدين در زمينة شيوة فرزندپروري خود به سه گروه تقسيم ميشوند:
ـ والدين مستبد: اين دسته والدين بسيار رُک و قاطع هستند و براي انجام کارها، محدودة زماني مشخصي را تعيين ميکنند. قواعد مشخصي دارند و بر فرمانبرداري و متابعت تأکيد ميکنند و تحمل نافرماني را ندارند. برخي ديگر از ويژگيهاي والدين مستبد عبارت است از: کارآمدي، جسور بودن، انعطافناپذيري و جدي بودن. در اين نگرش، «مستبد» به معناي ديکتاتور يا سلطهگر نيست و نبايد آن را يک سبک فرزندپروري منفي و زيانبار تلقي کرد.
ـ والدين مساواتطلب: والدين مساواتطلب اعتقاد دارند بايد به کودکان حق انتخاب داد. در اين خانوادهها، کودکان ياد ميگيرند كه نظرات و اعتقاداتشان ارزشمند و محترم است. قواعد سادهاي بر اين خانوادهها حاکم است و شکستن آنها پيامدهاي معقولي دارد. برخي از ويژگيهاي والدين مساواتطلب: همراهي و همياري، شريک بودن، مسئوليتپذيري، تصميمگيرندگي، پرهيز از رئيسمآبي، تنبيهگر نبودن.
ـ والدين سهلگير: اين والدين برخورد محبتآميز و همراه با همدلي با فرزندشان دارند و آنها را تشويق ميکنند. اين والدين ميتوانند انگيزههاي دروني کودکان، مثل نياز به پيشرفت را بيدار کنند. برخي از ويژگيهاي والدين سهلگير عبارت است از: پذيرايي، حامي بودن، مؤدب و متواضع بودن، سازگاري، مدارا، برانگيزندگي از پشت صحنه، صبور بودن. عنوان «سهلگير» به معناي منفعل، تنبل، بيتفاوت، بيتوجه يا ضعيف نيست.
اين سبکها تا حد زيادي متأثر از ميراث خانوادگي است و مسائل مربوط به آن تا حد زيادي بستگي دارد به سبک ارتباطي فرزندي که والدين با او سروکار دارند. گاهي سبک «فرزندپروري مستبد» بهترين سبک فرزندپروري است و در شرايط خاص و در خصوص برخي کودکان بهترين نتيجه را ميدهد. گاهي سبک «فرزندپروري سهلگير» بهترين سبک به شمار ميرود. هيچيک از اين سبکها را نميتوان بهعنوان بهترين سبک فرزندپروري معرفي کرد؛ زيرا هر يک از فرزندان گرايشها، مقاومتها و خلق و خوي خاص خود را دارند و به همين نسبت، با شيوة خاص خود با والدين ارتباط برقرار ميکنند. برخي از آنان نافرمان هستند؛ برخي ديگر مشارکتطلب؛ و برخي منفعل و مطيع. بنابراين، براي انتخاب شيوة فرزندپروري، ابتدا بايد شيوة ارتباطي فرزند را شناسايي کرد (مکگرا، 1393، ص142-168).
تفاوت اين ديدگاه با ديدگاه قبلي اين است که در انتخاب شيوة فرزندپروري، بر خلق و خو و خصوصيات ويژة فرزند تأکيد شده است. بنابراين، در يک خانواده، ممکن است والدين نسبت به هر يک از فرزندان خود شيوههاي فرزندپروري متفاوتي به کار گيرند.
همانگونه ملاحظه ميشود در ديدگاههاي مذکور، در انتخاب روش تربيتي صحيح، به شرايط سني فرزندان توجه نشده است. ولي اشتاينبرگ به شرايط سني و مراحل رشد کودکان نيز توجه كرده است. به اعتقاد او، گرچه اصول اساسي تربيت صحيح در سراسر دوران کودکي و نوجواني ثابت ميماند، اما شيوة عمل کردن به اين اصول بايد متناسب با مرحله رشد کودک باشد. اگر نوزادها شبها بيدار ميشوند، سهسالهها کجخلق و بهانهگير هستند و نوجوانان اصرار دارند با هر سخني بحث و جدل کنند، هيچيک از اين ويژگيها ناشي از اشتباه والدين نيست يا به خاطر مشکلآفريني عمدي کودکان نيست، بلکه اينگونه رفتارها بخش طبيعي و غيرقابل اجتناب طفوليت، نوپايي يا نوجواني است. والدين ميتوانند ياد بگيرند چگونه به چالشهاي موجود در هر دوره پاسخ بهتري بدهند (اشتاينبرگ، 1394، ص98).
ب. سبکهاي فرزندپروري در اسلام
در سبکهاي فرزندپروري اسلامي، بر اصول اساسي مانند «محبت زياد» (بروجردي، 1386، ج 26، ص860) و «مسئوليتپذيري والدين» (حراني، 1363، ص263) تأکيد شده است. در عين حال، در بهکارگيري اين اصول، نسبت به شرايط متفاوت سني، و استعداد و تواناييهاي خاص هر کودک نيز توجه شده است. در احاديثي از پيامبر اکرم، دوران تربيت فرزند به سه دوره تقسيم شده و براي هر دوره، روش خاص آن دوره ارائه گرديده است: «الولدُ سيدٌ سَبْع سنين، وعبدٌ سبعَ سنينَ، ووزيرٌ سبعَ سنين؛ فرزند، هفت سال [نخست] سرور، و هفت سال [دوم] عبد [و مطيع] و هفت سال [سوم] وزير [و معاون] است» (طبرسي، 1412ق، ص222؛ محمدي ريشهري، 1385، ص168). سه ويژگي متفاوت و متضاد «سيد»، «عبد» و «وزير» در شرايط سني متفاوتِ فرزندان به اين معناست که لازم است در هر دوره، والدين رفتارهاي خود را متناسب با آن شرايط تنظيم کنند.
1. در هفت سال اول، رفتار والدين نسبت به کودک با پاسخدهي زياد و تقاضاي کم همراه است. روشن است که هر قدر سن کودک کمتر باشد توجه و رسيدگي والدين به او بيشتر است؛ به گونهاي که والدين در ارتباط با نوزادان فقط پاسخگو هستند و همة نيازها و خواستههاي معقول کودک را ارضا ميكنند. به همين سبب، براي اين دورة سنيِ کودکان از واژة «سيد» استفاده شده است. اين روش با روش «مقتدرانه» بامريند، که در آن هر دو بُعدِ پاسخدهي و تقاضا زياد است تفاوت دارد، و با روش «سهلگيرانه» دکتر فيل، که با محبت و پاسخدهي زياد همراه است، شباهت بيشتري دارد. طبق حديث امام صادق که فرمودند: «الغُلام ُيلعب َسبع َسنين»، مشخصة مهم اين دوران براي کودکان «بازي» است (کليني، 1367، ج 6، ص47).
2. در هفت سال دوم، به تدريج تقاضاي والدين افزايش مييابد. به کار بردن واژة «عبد» براي فرزند نشانگر آن است که چنانچه پدر و مادر از اوايل کودکي شيوههاي صحيح تربيتي را با عشق و محبت به کار گرفته باشند، فرزندان از آنان اطاعت خواهند کرد. اين دوره بهترين زماني است که فرزندان آمادگي پذيرش امر و نهي را دارند. بنابراين، در صورتي که والدين بر سر ارزشهاي ديني و اجتماعي توافق داشته باشند و جو عاطفي بر خانواده حاکم باشد، امر و نهي آنان بيشترين تأثير را خواهد داشت. البته روش امر و نهي متناسب با روحيات و خلق و خوي کودک و نوجوان انتخاب ميشود. جديت و قاطعيت با تداوم محبت و همدلي، بدون بروز خشونت، از جمله رفتارهاي صحيح در اين دوره است. در اين دوره، از شيوة آمرانه در انجام مصاديق معروف (مانند نماز)، بيش از دورههاي ديگر استفاده ميشود. برخي از رفتارها در اين روش، مانند رفتارهاي والدين مستبد به معنايي است که دکتر فيل ارائه داده است؛ زيرا «استبداد» در اينجا، به معناي ديکتاتوري، زورگويي و خودرأيي نيست، بلکه استقامت و ثبات بر ارزشها و اصول اخلاقي و مصلحت واقعي فرزندان است. ولي با روش «مستبدانه» در تعريف بامريند، که پاسخدهي کم، تقاضاي زياد، زورگويي و تنبيه از مشخصات آن برشمرده شده، متفاوت است. با توجه به حديث پيامبر اكرم و امام صادق، که هفت سال دوم را زمان آموزش قرآن ميداند «ويتَعَلَّم الکتاب سبع سنين» (همان)، بهترين زمان آموزش مصاديق «معروف» و «منکر» به کودکان به صورت القايي و زباني از هفتسالگي است.
3. در هفت سال سوم، تقاضا و امر و نهي کاهش يافته، مسائل بيشتر به صورت مشاورهاي مطرح ميگردد. در اين مدت، والدين بيشتر به جوان و نوجوان اعتماد ميکنند و به او مسئوليت ميدهند. اين رفتارها احساس اعتماد به نفس و استقلال را در آنان تقويت کرده، به آنان ميآموزد که براي تشکيل زندگي خانوادگي جديد آماده شوند. در اين دوره، والدين برخي از خصوصيات والدين مساواتطلب مانند همراهي و همياري، شريک بودن، و دوري از رئيسمآبي را بيشتر بروز ميدهند. همچنين اقتضاي بهکارگيري روش صحيح در اين دوره، آن است که پدر و مادر واجد بعضي از خصوصيات والدين سهلگير (در تعريف دکتر فيل)، مانند پذيرايي، حامي بودن، بردباري و برانگيزندگي از پشت صحنه، باشند.
مقايسه دو ديدگاه اسلام و روانشناسي
با نگاهي به سبکهاي فرزندپروري در روانشناسي و اسلام، ملاحظه ميشود که در اسلام، کيفيت و کميت، تقاضا و پاسخدهي در مراحل گوناگون رشد، کاملاً متفاوت است. ولي در روانشناسي، در تبيين سبکهاي فرزندپروري و تأييد يا رد هر يک از آن سبکها، غالباً به مراحل رشد توجهي نشده است. در اين زمينه، تعداد کمي از روانشناسان مانند اريکسون و اشتاينبرگ به مراحل رشد يا سنين گوناگون براي فرزندپروري اشاره كردهاند (هنريگتون، 1373، ص240؛ اشتاينبرگ، 1394، ص98). اين امر موجب شده است که در روانشناسي، تقسيمها و تحليلهاي متفاوتي در انتخاب بهترين شيوة فرزندپروري ارائه شود و در بين روانشناسان، اختلاف نظر به وجود آيد.
موضوع ديگري که در روش فرزندپروري اسلامي به آن توجه ميشود اين است که در اين روش، نسبت به مصاديق واجب، مستحب، مکروه و حرام، شيوههاي گوناگون «مقتدرانه»، «مسامحهکارانه» و «سهلگيرانه» بهکار گرفته ميشود. روشن است كه در خانوادههاي مذهبي، انجام عبادات واجب، مانند نماز، و ترک محرمات مهمترين مسائلي است که نميتوان دربارة آنها مسامحه کرد. ولي در انجام اعمال مستحب و ترک مکروه، سهلگيري و مسامحه بلامانع است.
از مزاياي ديگر فرزندپروري اسلامي، اين است که توکل بر خداوند و دعاي والدين سبب آرامش و بردباري بيشتر آنان در برابر مشکلات و موانع تربيت صحيح فرزندان ميشود. آنان ميدانند که چنانچه به وظايف خود عمل کنند و سعي نمايند فرزندان را عامل به معروف و دوريکنندة از منکر تحويل جامعه دهند، تلاش آنان نزد خداوند مأجور است. بنابراين، در صورتي که در هر مرحله از فرزندپروري خود ظاهراً با شکست مواجه شوند احساس خستگي و نااميدي نخواهند داشت.
پاسخدهي، مراقبت و کنترل فرزندان در روش تربيتي مطرح شده در اسلام، بر محور تعادل است. در اين ديدگاه، بهترين پاسخدهي به فرزند «محبت» است (طبرسي، 1408ق، ص219). در بعد مراقبت و کنترل، تقاضاهاي والدين متناسب با تواناييهاي فرزندان است و به اندازة توان، از آنها انتظار دارند (بقره: 286). امام صادق در اينباره ميفرمايند: «رَحِمَ اللهُ مَن أَعَانَ وَلدَهُ عَلي بِرِّه قَال: قُلتُ کَيفَ يُعينُه عَلي بِرّه؟ قَال: يَقبَلُ مَيسورَه وَيَتَجَاوَزُ عَن مَعسورَه» (کليني، 1367، ج 6، ص50). در خانوادههاي سختگير و مستبد، که معمولاً والدين حالات رواني و عاطفي مطلوبي ندارند و به نيازهاي طبيعي و ضروري فرزندان خود بياعتنا هستند، روابط با فرزندان بسيار نامطلوب و دور از مهر و محبت است. احساس حقارت و بيکفايتي، ترس از انزوا و گوشهگيري، ناتواني در برقراري روابط عاطفي و اجتماعي، و ناسازگاري زاييدني رفتارهاي نابخردانة اينگونه والدين سبب گرايش فرزندان به انحرافات ميشود.
از بررسي شيوههاي صحيح فرزندپروري در هر دو ديدگاه، ميتوان دريافت که بر دو اصل ثابت «محبت» و «مراقبت» (کنترل بجا و متناسب با سن) بيش از اصول ديگر تأکيد شده است. بهويژه در فرزندپروري اسلامي، که بر نيازهاي عاطفي، جسمي و تربيتي فرزندان توجه خاص شده است، ميتوان گفت: «محبت» و «مراقبت کافي» دو اصل اساسي محسوب ميشوند. بنابراين، در بخش بعدي مقاله، در خصوص محبت و مراقبت بيشتر توضيح داده ميشود.
نقش محبت در فرزندپروري صحيح و تأثير آن در گسترش معروف و پيشگيري از منکر
بارزترين شاخصه در فرزندپروري اسلامي، «عشق و علاقه» به فرزند و «محبت و مهرباني» نسبت به اوست. هرچند والدين بهطور فطري و طبيعي فرزندان خود را دوست دارند، ولي در طول تاريخ، عواملي از قبيل فقر مالي و فرهنگي، جنسيت فرزند و حتي شکل و قيافة خاص آنان تأثير منفي در جلب محبت والدين داشته است. رفتارهايي از قبيل زنده به گور کردن دختران (تکوير: 9)، کشتار فرزندان از ترس فقر (اسراء: 31)، سقط جنين، و خشونتهاي خانگي نمونة اعمالي است که بر خلاف فطرت پاک انسانها در طول تاريخ انجام ميگرفته است.
با نزول آيات قرآن در حرمت و نکوهش رفتارهاي خشونتآميز نسبت به فرزندان و بهويژه عملکرد پيامبر اکرم در محبت به آنان و تکريم دختران، خشونت نسبت به فرزندان تا حد زيادي ـدستكم ـ در بين مسلمانان کنترل گرديد. پيامبر اکرم نهتنها فرزندان خود، بلکه همة کودکان را بسيار دوست داشتند و به آنها مهر و محبت ميكردند، با آنها بازي ميکردند و به ديگران نيز توصيه مينمودند که اطفال را دوست بدارند و به آنها محبت کنند (مجلسي، 1403ق، ج 101، ص92). در روايتي از قول خداوند و از زبان حضرت موسي، دوست داشتن فرزندان از بهترين اعمال معرفي شده و در چند منبع روايي از امام صادق آمده است که خداوند بنده را به خاطر شدت محبت و دوستي فرزندش، مورد رحمت خويش قرار ميدهد (حر عاملي، 1409ق، ج 21، ص483). با اينکه دين اسلام ديني ميانهرو و متعادل است، در حديث مذکور فرمود: «ان الله ليرحم العبد لشدۀ حبه لولده». در ارتباط با محبت به فرزند از کلمة «شدۀ» استفاده شده که نشانگر محبت زياد است. به نظر ميرسد بيتوجهي و بيمهري بسياري از والدين در طول تاريخ و بهويژه در صدر اسلام علت صدور نزول چنين احاديثي بوده است. بنابراين، مؤمنان با وجود اينکه بيشترين محبتشان براي خداست، ولي طبق غريزه و فطرت پاک خدادادي و براي اطاعت از او، فرزندانشان را بسيار دوست دارند. با اين حال، دوستي زياد فرزند، زيادهروي در اجراي خواستههاي او و نافرماني خداوند را به همراه نخواهد داشت.
متخصصان روانشناس نيز بر محبت کردن به فرزندان تأکيد ميکنند و محبت را از مؤلفههاي اصلي و ضروري براي تربيت موفقيتآميز و صحيح ميدانند. اشتاينرگ ميگويد: «هر قدر به فرزندتان محبت کنيد زياد نيست». او در تبيين اين اصل، بر «محبت خالصانه» تأکيد ميکند و معتقد است: لوس شدن کودک نتيجة ابراز محبت زياد نيست، بلکه ناشي از دادن چيزهاي ديگر به جاي محبت به اوست؛ چيزهايي مثل چشمپوشي از خطا، انتظارات اندک و دادن چيزهاي جورواجور.
روانشناس ديگر ميگويد: با وجود مشکلات، بحث و جدلها و فراز و نشيبهايي که معمولاً با زندگي خانوادگي همراه است، روابط خانوادگي در خانوادة موفق همچنان مستحکم است؛ زيرا پايه و اساس آن بر عشق و محبت استوار گرديده است. اگر نياز به تعلق و دوست داشتن در خانواده تأمين شود احتمال اينکه فرزندان جذب گروههاي نامناسب و خلافکار خارج از خانواده شوند کمتر خواهد شد (مک گراو، 1393، ص61-63).
از نظر بامريند نيز کمبود محبت موجب ميشود فرزنداني خام پرورش يابند که غالباً از لحاظ اجتماعي ناشايست و فاقد خويشتنداري هستند. اين کمبود محبت زمينهساز پيدايش نارساييهاي تربيتي در بزرگسالي ميشود (درياافزون، 1388).
محبت و مهرورزي نسبت به فرزندان کمک ميکند که آنان والدينشان را الگوهاي رفتاري خود قرار دهند و به تقاضاهاي آنان در عمل به قوانين خانواده پاسخ مثبت دهند. نتيجة تحقيقات گروهي از روانشناسان نشان ميدهد عاطفة مثبت هنگام تربيت و مذاکره به جاي کنترل مستقيم، موجب ارتقاي سطح پيروي در کودکان ميشود (جانبزرگي، 1393، ص18).
«محبت» مؤلفة اصلي در سبکهاي فرزندپروري صحيح است که در گرايش فرزندان به کارهاي پسنديده، مؤثر است. مهر و محبت در تکوين شخصيت افراد نقش قابل توجهي دارد. در مقابل، «محروميت عاطفي» موجب بروز اختلال منش و انواع انحرافات ميگردد؛ يعني در صورتي که فرد از سوي والدين خود احساس بيمحبتي کند، چهبسا ممکن است براي جبران آن، درصدد انتقامجويي برآيد و اعمال خطرناکي بر خلاف قانون و هنجارهاي اجتماعي مرتکب شود. نقش مهر و محبت از سوي والدين به قدري اهميت دارد که گفته ميشود: اگر فرزندان از محبت والدين سيراب نشوند و احساس کمبود محبت کنند و آنها را تکيهگاهي امن و مورد اطمينان براي خود به شمار نياورند، ممکن است جذب کساني شوند که نسبت به آنها اظهار محبت و علاقة کاذب ميكنند و اين آغازگر انحرافات بعدي آنان است. اين در حالي است که اگر به نيازهاي عاطفي فرد در محيط خانواده توجه شود، فرزند در مقابل بسياري از اظهار محبتهاي ساختگي، خويشتنداري ميکند و از فريب آنها مصون خواهد ماند و بر اساس عقل و خرد و بهدور از احساسات، جهات مثبت و منفي عمل خود را خواهد سنجيد.
در واقع، محبت کردن از ابزارهايي است که ميتواند والدين را در نهادينه کردن ارزشها در فرزندان به هدف برساند. محبت يکي از عوامل مهم در جذب افراد به شمار ميآيد که اثر آن بر روي تربيتشونده عميق و پايدار است. والدين ميتوانند به وسيلة محبت، منويات تربيتي خود را به فررزندان القا کنند و آنها را مطابق هنجارهاي ديني پرورش دهند.
فقدان و يا کمبود محبت زمينهساز اضطراب، تشويش، ناراحتي، پديد آمدن احساس حقارت و پناه بردن فرزند به ديگران ميشود. بهترين پاسخدهي والدين مسئول به فرزندان، محبت است. ازاينرو، والدين مسئول به روشهاي گوناگون، محبت خويش را به فرزندان نشان ميدهند؛ زيرا ميدانند دوام دوستي بين والدين و فرزندان، در «ابراز محبت» است (مجلسي، 1403ق، ص182). اينگونه والدين فرزندان خود را زياد دوست دارند و آنها را مکرر ميبوسند (طبرسي، 1392، ص218)، در آغوش ميگيرند، نوازش ميکنند (مجلسي، 1403ق، ج 4، ص99). با آنان مهربانانه و دلسوزانه صحبت ميکنند (نهجالبلاغه، نامه 31)، و به آنها نگاه مهربانانه دارند (نوري طبرسي، 1408ق، ج 15، ص170).
نقش محبت در گسترش معروف و نهي از منکر از دو جهت قابل بررسي است:
الف. تأثير محبت بر تقويت عزت نفس
اگر از همان زماني که انسان پا به عرصة وجود ميگذارد ديگران، بهويژه والدين، ارزش وجودي او را احساس کنند و بدون توجه به جنسيت و ويژگيهاي ظاهري، با عشق و محبت پذيرايش گردند، احساس کرامت و عزت نفس را در او به وجود ميآورند. ازآنرو که محبت در جهت کرامت نفس انسان است، با عزتبخشي به فرزندان، زمينه را براي گسترش معروف و نهي از منکر فراهم ميکند. در واقع، يكي از راههاي دروني كردن ارزشهاي اسلامي، آشنايي با خود حقيقي است؛ همان كرامت، عزت و شرافت نفس. حضرت علي در اينباره ميفرمايند: هر کس به شرافت نفس خويش توجه داشته باشد، آن را از ذلت در تمايلات نفساني بازميدارد (خوانساري، 1373، ج 77، ص927).
استاد مطهري ميگويد:
انسان به حكم اينكه داراي يك شرافت و كرامت ذاتي است، كه همان جنبة ملكوتي و نفخة الهي است، ناآگاهانه آن كرامت را احساس ميكند و بعد در ميان كارها و ملكات، احساس ميكند كه اين كار با اين شرافت متناسب هست يا نه. وقتي احساس تناسب و هماهنگي ميكند آن را خير و «فضيلت» ميشمرد، و وقتي آن را برخلاف آن كرامت مييابد آن را «رذيلت» ميداند (مطهري، 1390، ج ۱۳، ص۷۳۸).
بزرگداشت و احترام به شخصيت، براي فرزندان يک نياز طبيعي است. بر اثر غريزة حب ذات، که در طبيعت انسان نهاده شده است، به ذات خويش علاقه دارد، دوست دارد كه ديگران نيز شخصيت او را بپذيرند. چنانچه اين نياز طبيعي فرزندان در خانواده تأمين شود احساس آرامش کرده، به نفس خويش اعتماد پيدا ميکند، از استعدادهاي نهفتة خويش استفاده مينمايد. به وسيلة احترام، ميتوان شخص را به کارهاي نيک – به اين عنوان که با شخصيت گرامي او سازگار است - هدايت کرد و از کارهاي بد و اخلاق زشت – به اين عنوان که با شخصيت والاي فرد ناسازگار است- برحذر داشت. انسان براي حفظ کرامت ذات، مقام و موقعيت خود، حاضر ميشود حتي از خواستههاي دروني خويش چشمپوشي کند.
ب. تأثير محبت بر همانندسازي و اطاعت از والدين
بعد ديگر محبت، که در گسترش معروف قابل بررسي است، اين است که بهبود روابط و گرم بودن والدين موجب جذب و انجذاب افراد و تأثيرگذاري والدين بر فرزندان ميشود. نتيجة اين ارتباط والدين با فرزندان، «همانندسازي» در فرزندان است. «همانندسازي» به فرايندي اطلاق ميشود که به موجب آن، کودک تلاش ميکند خصوصيات شخص ديگر را دروني کند (ماسن، 1368، ص455). والدين از اين طريق، ميتوانند بسياري از ارزشهاي اسلامي و رفتارهاي اجتماعي و اخلاقي را به فرزندان خود آموزش دهند و از اين طريق، در گسترش معروف مؤثر باشند.
همانگونه که مطالعات نشان ميدهد، فرزندان بيشتر با والديني همانندسازي ميکنند که گرم و مسلط باشند و کنترل امور را در دست بگيرند (هتريگتون، 1373، ص245).
از نظر اسلام، در ساية محبت است که فرزندان به والدين خود اعتماد ميکنند و به آنها گرايش پيدا مييابند (حر عاملي، 1367، ج 8، ص510). ابراز محبت والدين، به فرزندان سمت و جهت ميدهد و حاصل آن توجه عميق فرزندان نسبت به والدين است. هنگاميكه اين توجه حاصل شد ميتوان با ابراز محبت، فرد را به انجام برخي اعمال صالح، و با منع محبت او را به ترك اعمال برانگيخت؛ زيرا يکي از ويژگيهاي محبت اين است که ميان محبت و اطاعت رابطهاي معيّن وجود دارد؛ با ظهور محبت، اطاعت و همرنگي پيدا ميشود و محب به محبوب تأسي ميكند. انسان به هرچه علاقه پيدا کند، بدو متمايل ميشود و سعي در همساني مينمايد (مجلسي، 1403ق، ج 5، ص177).
يکي از راههاي دروني شدن ارزشهاي متعالي، فراهم كردن شرايطي است كه متربي با ميل دروني و از روي نياز، الگوهاي خود را كشف كند و بهطور خودانگيخته با آنچه خواهان ارائة آن است، همانندسازي كند. وقتي فرزندان ارزشهاي اخلاقي را بهطور مجسم در رفتار و زندگي والدين خود ببينند، با عظمت و زيبايي و جاذبة آنها آشنا ميشوند. در اين صورت، زمينه براي شكوفايي و دروني شدن مفاهيم اخلاقي فراهم ميگردد. ازاينرو، ميتوان گفت: چون فرزندان بيشتر با والديني همانندسازي ميکنند که گرم هستند و ارتباط بهتري با فرزندان خود برقرار ميکنند، به وسيلة محبت ميتوان بسياري از ارزشهاي اسلامي را در فرزندان نهادينه کرد و به گسترش معروف و نهي از منکر در جامعه کمک نمود.
نقش مراقبت در فرزندپروري صحيح و تأثير آن درگسترش معروف و پيشگيري از منکر
مؤلفة ديگر فرزندپروري صحيح، که نقش بسزايي در نهادينهسازي ارزشهاي اسلامي دارد، «مراقبت» است. نظارت و مراقبت، مکمل وظايف حمايتي و هدايتي والدين است. والدين بايد در زمينة گسترش معروف و پيشگيري از منکر، در کنار حفاظت و حمايت از فرزندان و هدايت آنها، از وظايف نظارتي خود غافل نشوند و بر رفتار فرزندان خود مراقبت و کنترل لازم و کافي داشته باشند.
پژوهشگران معتقدند: بين حضور والدين و نظارت آنها بر رفتارهاي فرزندان و انحراف و مشکلات رفتاري آنها ارتباط محکمي وجود دارد. هر قدر ميزان کنترل و نظارت پدر و مادر کمتر باشد، به همان نسبت اين احتمال که فرزندان مرتکب رفتارهاي خلافکارانه، مصرف مواد مخدر، رفتارهاي نامناسب، مصرف مشروبات الکلي و استعمال دخانيات شوند، بيشتر است. علاوه بر اين، هر قدر نظارت و کنترل والدين کمتر باشد، به همان نسبت فرزندان اوقات بيشتري را با همسالاني که داراي رفتارهاي ضداجتماعي هستند، تلف خواهند کرد که اين امر به نوبة خود موجب ميشود آنها به سمت فعاليتهاي ضداجتماعي و مصرف مواد مخدر سوق داده شوند (بيگلان و همکاران، 1387، ص112).
مطالعهاي در انگلستان نشان داد که يکي از متغيرهاي خانوادگي، که با بزهکاري ارتباط بسياري دارد، نبود نظارت والدين است. خانوادههاي فرزندان پرخاشگر و بزهکار کمتر در خانه مقرراتي دارند. والدين اين خانوادهها بر فعاليتهاي نوجوانان نظارتي ندارند. آنان با رفتار غيرقابل قبول کودک برخورد قاطعانهاي ندارند. والدين دربارة کودکان سهلانگاري ميکنند، به آنان بياعتنا هستند و اختلاف عقيده دارند (ماسن، 1368، ص617).
باربر (1996) معتقد است: خصوصيات اصلي «فرزندپروري مقتدرانه» کنترل بالاي رفتاري والدين است؛ شامل آگاهي از اينکه فرزندانشان کجا هستند؛ با چه کساني هستند؛ چه کاري انجام ميدهند؛ و دوستان آنها چه کساني هستند. اين در حالي است که در «فرزندپروري سهلگيرانه»، والدين تقاضاي کمي دارند و کنترل ضعيفي بر اعمال فرزندانشان اعمال ميکنند (احمدي، 1388).
اين والدين، هم براي رفتار خودمختارانه و هم انضباط ارزش قايلند؛ زيرا معتقدند کنترل منطقي و نيز آزادي حساب شده موجب ميگردد کودکان قوانين و اصول رفتارهاي صحيح را دروني کرده، در قبال رفتار و اعمال خود احساس مسئوليت كنند (احدي و جمهري، 1378، ص150).
همچنين انواماکا در مطالعهاي که انجام داد، دريافت والديني که به امور تربيتي فرزندانشان بيتوجه هستند و خود را در برابر نيازهاي طبيعي فرزندانشان مسئول نميدانند تأثيري منفي بر رفتار آنها ميگذارند که در نهايت، ممکن است به رفتارهاي خلاف منتهي شود (حسيني دولتآبادي، 1392، ص70).
والدين مقتدر ترکيبي از نظارت شديد، توجه به فرديت، اختيار دادن بجا و ارتباطي همراه با سعة صدر نشان ميدهند و به همين سبب، فرزندان مستقلي پرورش ميدهند (كاپلان، 1381، ص553). اين والدين همچنين صبورانه و منطقي با فرزندان خود برخورد ميکنند؛ به اين صورت که نه تسليم خواستههاي نامعقول فرزندان ميشوند و نه پاسخ تند و مستبدانه به آنها ميدهند. بامريند تأکيد ميکند که فقط مهار شديد چندان مؤثر نيست، بلکه استفادة منطقي و معقول از کنترل شديد موجب تسهيل تعقل ميشود (برک، 1381، ص456).
در روشهاي «فرزندپروري اسلامي» نيز والدين ضمن محبت و علاقة شديد به فرزندان، خود را مسئول امور تربيتي فرزندان ميدانند. آنان در حين مراقبت و کنترل، به تواناييهاي فرزندان خود توجه ميکنند، و انتظارات و توقعات والدين از فرزندان با رشد جسمي، رواني، عقلي و روحي آنان متناسب است؛ زيرا ميدانند انتظار بيش از توان فرزند به شخصيت فرزندان لطمة فراواني وارد ميکند (حراني، 1363، ص263).
در اين روش، والدين فرزندان را امانت الهي ميدانند. بنابراين، با نهايت محبت، در مراقبت و نظارت بر رفتار فرزندان بهعنوان يکي از حقوق آنها (فرزند بر پدر سه حق دارد: انتخاب مادر مناسب براي او، نام نيک نهادن بر او، و جديت در تربيت فرزند)، از هيچ تلاشي دريغ نميكنند و به آنها توجه دارند؛ زيرا ميدانند با اين روش، اميد ميرود آنان را از سقوط و انحراف و در نتيجه، از آتش دوزخ نجات داد (تحريم: 6).
امام باقر در اينباره ميفرمايند: «حفظ فرزندان از خطرها و انحرافها در صلاحيت و شايستگي (وظيفة) پدران آنهاست (مجلسي، 1403ق، ج 15، ص178).
والدين مسئول فرزندان را از رفتن به محيطهاي آلوده و ارتباط با افراد منحرف و بزهکار برحذر ميدارند؛ زيرا نقش تخريبي ارتباط با اين دسته از افراد و حضور در مجالس آنها به قدري است که حضرت علي در اينباره ميفرمايند: «همنشيني با تباهكاران ماية تباهي است؛ همانند باد كه وقتي بر مردار ميوزد، با خود بوي بد به همراه دارد» (تميمي آمدي، 1337، ص431).
آزادي بيش از حد فرزندان، بهتدريج، زمينة سرکشي نسبت به والدين را در آنها فراهم ميآورد؛ چنانکه امام علي ميفرمايند: وقتي فرزند در کودکي جرئت جسارت کردن به پدر خود پيدا کند در بزرگسالي بهتدريج عاق پدرش خواهد شد: «شَرُّ الابناءِ مَنْ دَعاهُ التقصير الي العقوق» (يعقوبي، 1358، ج 3، ص53).
فرزندان والدين سهلگير غالباً از لحاظ اجتماعي ناشايست و فاقد خويشتنداري هستند، تحمل سختي را ندارند، غالباً از کنترل خارج هستند و قدرت مهار تحرکات آني را ندارند (احمدي، 1388). اين در حالي است که در «فرزندپروري مسئولانه»، والدين با توجه به بعد معنوي، فرزندان را متوجه خداوند ميکنند تا به ياد خدا باشند و رابطهاي محکم با خداوند برقرار کنند و هميشه خداوند را ناظر بر اعمال خود بدانند. آنان با مجهز کردن فرزندان به سلاح تقوا و صبر، آنان را خويشتندار و متقي پرورش ميدهند؛ زيرا ميدانند تقوا ضامن اصلاح اعمال است و نيرويي است كه انسان را از آفات دروني و بيروني دور نگه ميدارد و در برابر لغزشها محكم و استوار ميسازد و بهعنوان ملکهاي است که به انسان مصونيت روحي و اخلاقي ميبخشد و انسان را از منهيات باز ميدارد (يعقوبي، 1358، ج 3، ص53).
در واقع، «تقوا» تعهدي است که با نفوذ ايمان در قلب، بر وجود انسان حاکم ميشود و او را از فجور و گناه بازميدارد، به نيکي و پاکي دعوت ميکند، و عمل را خالص و فکر و نيت را از آلودگي پاک ميکند (مکارم شيرازي، 1374، ج 22، ص204؛ طبرسي، 1377، ج 6، ص98).
تقوا قويترين عامل بازدارنده از ارتکاب به خطاها و زشتيهاست و زمينة بروز انحرافات اخلاقي و اجتماعي را از بين ميبرد و ثمرة آن گسترش معروف و پيشگيري از منکر در جامعه است. دين اسلام فرد و جامعه را جداي از يکديگر نميداند؛ به گونهاي که فرد و جامعه در ارتباط و تعامل با يکديگرند. غناي فرهنگي و اجتماعي جامعه منوط به اصلاح افراد جامعه است.
بنابراين، والدين مسئول با تربيت ديني فرزندان و مجهز كردن آنها به تقوا، ضمن پرورش انسان متقي، که به کارهاي پسنديده گرايش دارد و از منکرات دوري ميکند خود نيز بهعنوان آمران به معروف و ناهيان از منکر، در جامعه ايفاي نقش ميکنند. ازاينرو، قرآن متقين را كساني ميداند كه امر به معروف ميكنند و از منكر باز ميدارند (آلعمران: 114و115).
براي تکميل اين بحث، مناسب است يادآوري شود كه جامعهشناسان نيز مؤثرترين نوع نظارت و کنترل اجتماعي را «کنترل دروني» (تقوا) ميدانند. کنترل دروني به صورت داوطلبانه و خودجوش انجام ميگيرد؛ زيرا مفاهيم «خوب» و «بد» و «زشت» و «زيبا» توسط والدين و مربيان در کودکان و از آغاز زندگي آنان، دروني ميشود (ملوين ال. دفلور و ديگران، 1371، ص117).
جمعبندي و نتيجهگيري
عوامل و نهادهاي گوناگون در گسترش امر به معروف و نهي از منکر در جامعه تأثير دارند که در ميان آنها، خانواده و روش تربيتي والدين از اهميت و حساسيت زيادي برخوردار است؛ روش تربيتي والدين ميتواند از بروز بسياري از آسيبهاي رواني و اجتماعي در فرزندان پيشگيري کند. سبکهاي فرزندپروري صحيح منجر به تربيت صحيح و رشد رواني اجتماعي سالم ميشود. در مقابل، سبکهاي ناصحيح منجر به مشکلات رفتاري فردي و اجتماعي فرزندان در آينده ميشود. مهمترين مؤلفه در سبکهاي فرزندپروري صحيح «محبت» و «کنترل» است. ميزان محبت والدين پيشبينيکنندة کفايتهاي اجتماعي وکارکردهاي رواني اجتماعي است.
در اسلام و در روانشناسي، بر محبت به فرزندان بسيار تأکيد شده است. محبت خالصانه و مهرورزي مهمترين عامل تربيت صحيح فرزندان است که همانندسازي، اطاعت و پيروي از والدين و مربيان را به همراه دارد.
دومين مؤلفه در سبکهاي فرزندپروري صحيح، «کنترل و نظارت» است. شدت و کيفيت کنترل در سنين و مراحل گوناگون رشد، متفاوت است. همچنين روشهاي کنترل به خلق و خو و روحيات مختلف فرزندان بستگي دارد. در احاديث، روشهاي فرزندپروري صحيح در سه دورة سني، متفاوت ميشود. دومين دورة سني (7 تا 14 سال)، بهترين زماني است که فرزندان آمادگي پذيرش امر و نهي را دارند. بنابراين، در صورتي که والدين بر سر ارزشهاي ديني و اجتماعي توافق داشته و جو عاطفي بر خانواده حاکم باشد، امر و نهي آنان بيشترين تأثير را خواهد داشت. در اين دوره، از شيوة آمرانه در انجام مصاديق معروف (مانند نماز)، بيش از دورههاي ديگر استفاده ميشود.
با توجه به اصول و معيارهاي کلي فرزندپروري صحيح، ميتوان گفت: روش «فرزندپروري مقتدرانه» در روانشناسي، نزديکترين روش به «فرزندپروري محبتآميز و مسئولانه» از نظر اسلام است؛ ولي کاربرد اين روشها در سنين و مراحل گوناگون رشد فرزندان متفاوت ميشود. براي مثال، کاربرد روش «سهلگيرانه» شباهت بيشتري به روش «فرزندپروري اسلامي» در سنين اولية رشد دارد. بنابراين، در خانوادهاي که با معيارهاي صحيح همسرگزيني تشکيل شده باشد و والدين به ارزشهاي اخلاقي پايبند باشند، فرزندانشان را بسيار دوست دارند. محبت و مهرورزي والدين نسبت به فرزندان موجب همانندسازي و اطاعت از سوي آنان ميشود. بنابراين، والدين ميتوانند با محبت و مراقبت کافي و با آگاهي از بهترين شيوههاي فرزندپروري و پاسخدهي و کنترل مناسبِ هر سن يا هر مرحله از رشد، ارزشهاي ديني و اجتماعي را در فرزندان خود دروني کنند. چنين فرزنداني وارد هر يک از نهادهاي اجتماعي که بشوند خود عامل به معروف و دوري کنندة از منکر خواهند بود و بدينسان، معروف در جامعه گسترش يافته، منکر کنترل خواهد شد.
- نهج البلاغه، 1386، گردآورنده: سيد رضي، ترجمة محمد دشتي، قم، ميراث ماندگار.
- احدي، حسن و فرهاد جمهري، 1378، روانشناسي رشد 2 (نوجواني، جواني، ميانسالي)، تهران، پرديس.
- احمدي، حسن و مونا درياافزون، 1388، مروري بر تاريخچه ارتباط والدين و فرزندپروري، روزنامه آفرينش.
- برک، لورا اي، 1381، روانشناسي رشد (از لقاح تا کودکي)، ترجمة يحيي سيدمحمدي، تهران، ارسباران.
- بيگلان، آنتوني و همکاران، 1387، مشکلات رفتاري نوجوانان، ترجمة سياوش جمالفر، تهران، ويرايش.
- تميمي آمدي، عبدالواحد بن محمد، 1337، تصنيف غرر الحكم، قم، مرکز الانشر التابع المکتب الاعلام الاسلامي.
- جانبزرگي، مسعود، 1392، «بررسي رابطه ساختار قدرت در خانواده با کارآمدي آن»، روانشناسي و دين، ش 23، ص53-70.
- حر عاملي، محمدبن حسن، 1367، وسائل الشيعه، چ ششم، تهران، اسلاميه.
- حراني، ابنشعبه، حسنبن علي، 1363، تحف العقول، تصحيح وتعليق: علياكبر غفاري، قم، جامعه مدرسين.
- حسيني دولتآبادي، فاطمه، 1392، «رابطه بين سبک فرزندپروري، خودکارآمدي و نگرش به بزهکاري در دانشآموزان دبيرستاني»، پژوهشنامه حقوق کيفري، سال چهارم، ش 2.
- خوانساري، محمد، 1373، شرح غرر الحکم و درر الکلم، تهران، دانشگاه تهران.
- صدر، محمدباقر، 1409ق، التفسير الموضوعي و الفلسفة الاجتماعية في المدرسة القرآنية، بيروت، الدار العالميه.
- طبرسي، فضل بن حسن، 1408ق، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصرخسرو.
- فيض کاشاني، محسن، بيتا، المحجّة البيضاء في تهذيب الاحياء، تصحيح علياکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
- ماسن، هنري پاول و همکاران، 1368، رشد و شخصيت کودک، ترجمة مشهيد ياساي، تهران، مرکز دانشگاهي.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفا.
- مطهري، مرتضي، 1390، مجموعه آثار، تهران، صدرا.
- مكارم شيرازى، ناصر، 1374، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلاميه.
- ملوين ال. دفلور و همكاران، 1371، مباني جامعهشناسي، تهران، تهران.
- نوري طبرسي، ميرزاحسين، 1408ق، مستدرک الوسائل، بيروت، مؤسسة آل البيت.
- يعقوبي، احمدبن اسحاق، 1358، تاريخ يعقوبي، بيجا، بنگاه ترجمة و نشر کتاب.
- Baumrind D, 1991, "Effetive parenting during the early adoiescent transition", P.A.Cowan&E.M.Hetherington(Eds) Family tranaitions, MillsdalenJ:Erlbaum, p 111-163.