اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال هشتم، شماره اول، پیاپی 15، بهار و تابستان 1395، صفحات 25-48

    واکاوی اهداف تعلیم و تربیت نفس در اندیشه روان شناختی فلسفی ملاصدرا

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    سعید بهشتی / استاد و مدیر گروه فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی دانشگاه علامه طباطبایی / beheshti@atu.ac.ir
    سیداحمد رهنمائی / دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره / rahnama@qabas.net
    ✍️ مهدی رضائی / دکترای فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی / m_rezaei313@yahoo.com
    چکیده: 
    شناخت نفس انسان و ماهیت آن در روان شناسی به طور عام، و روان شناسی فلسفی به طور خاص می تواند منبعی مناسب برای استنتاج اهداف تعلیم و تربیت نفس به شمار  آید. در این میان، با روان شناسی فلسفی صدرایی می توان به شناخت کامل ماهیت نفس نایل آمد و اهداف تعلیم و تربیت نفس را استنتاج کرد. نوشتار پیش رو با هدف واکاوی اهداف تعلیم و تربیت نفس بر اساس کمال غایی و میانی عقل نظری و عقل عملی در اندیشه‌ی ملاصدرا نگاشته شده است. نگارنده در این مقاله، از روش پژوهش «توصیفی  ـ تحلیلی» در تبیین گزاره های فلسفی و استنتاج مدلولات تربیتی بهره جسته است. یافته های تحقیق حکایت از آن دارد که با توجه به کمال غایی نفس، هدف غایی تعلیم و تربیت نفس قرب الهی است. اما بر اساس کمال میانی نفس، اهداف میانی تربیت نفس کمال عقل نظری و کمال عقل عملی است. هر کدام از این دو هدف میانی نیز در بستر مراتب خود تحقق می یابد که در عقل نظری عبارت است از: دست یابی به مرتبه‌ی عقل بالملکه، بالفعل و مستفاد، و در عقل عملی عبارت است از: دست یابی به مرتبه‌ی تجلیه، تخلیه، تحلیه و فنا.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Inquiry into the Objectives of Self-Cultivation in Sadra`s Philosophical Psychology
    Abstract: 
    Recognizing human soul and its nature in psychology in genral and in philosophical psychology in particular can be an appropriate source to indicate the objectives of education. Furthermore one can come to a thorough understanding of the nature of soul and define the objectives of soul cultivation by resting on Sadra`s philosophical psychology. The current study aims at analyzing the objectives of soul-cultivation on the basis of ultimate and intermediate perfection of Mulla Sadra`s theoretical reason and functional reason. The author uses a descriptive- analytic method to explain the philosophical propositions and realize educational implications. The findings show that considering soul`s ultimate perfection, the ultimate aim of soul cultivation is nearness to God. However based on the intermediate perfection of soul, the intermediate aims of soul cultivation are the perfection of theoretical reason and the perfection of functional reason. Each of these two intermediate aims is realized within its own context, which is,in the theoretical reason, reaching the habitual reason, actual reason and acquired reason and in the practical reason, reaching the effulgence reason, disembarkation, divesting and annihilation
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

    مقدمه

    اين نکته بر صاحب‌نظران حوزة تعليم و تربيت پوشيده نيست که ديدگاه‌ها و انديشه‌هاي فلسفي مي‌تواند پشتوانه‌اي اساسي در نظريه‌‌هاي علوم انساني به‌طور عام و نظريه‌هاي تربيتي به‌طور خاص به شمار آيد. شعاع تأثيرگذاري ديدگاه‌هاي فلسفي مي‌تواند تمام اجزا و مدلولات تربيتي در حوزة اهداف، محتوا و روش‌هاي تربيتي باشد. اين تأثير و تأثر به گونه‌اي است که ديدگاه‌ها و انديشه‌هاي فلسفي به‌عنوان مباني، ماية حيات و قوام‌بخش نظام تربيتي به‌شمار مي‌آيد. تعليم و تربيت نفس در مباحث فلسفة اسلامي و نيز علم اخلاق انديشمندان مسلمان از جمله موضوعاتي است که بر اساس آن، مبحث جدايي به نام «علم‌النفس» در فلسفه و علم اخلاق در خصوص تربيت نفس مطرح شده است. در اين ميان، انديشه‌هاي فلسفي ملاصدرا در حوزة نفس مي‌تواند به‌عنوان مباني روان‌شناختي فلسفي تعليم و تربيت نفس و از جمله پايه‌هاي بنيادين آن به‌شمار ‌آيد که حيات تعليم و تربيت در بخش تربيت نفس را تضمين ‌کند. در واقع، حکمت متعالية صدرايي با بهره‌جويي از منابع سه‌گانة قرآن، برهان و عرفان، به مسائل فلسفي و انسان‌شناختي به گونه‌اي جامع توجه كرده است و با ارائة طرح‌هاي اين نظام فلسفي‌ ـ تربيتي، با نگاهي جامع به ابعاد وجودي انسان در بخش‌هاي جسماني و نفساني و تربيت او، در اين دو بخش مي‌تواند رهاورد مناسبي به دنبال داشته باشد.

    تدوين اهداف تعليم و تربيت نفس در اين تحقيق، بر اساس الگوي کمال نفس در انديشة فلسفي ملاصدرا است. بر اساس آراء فلسفي ملاصدرا، نفس از کمال غايي و مياني برخوردار مي‌گردد که دست‌يابي نفس به اين کمالات با تربيت آن ممکن است. ازآنجاكه کمال نفس در بستر کمال عقلي نفس پديدار مي‌گردد و کمال عقلي نيز به دو بخش کمال عقل نظري و کمال عقل عملي تقسيم مي‌شود، مي‌توان گفت: تعليم و تربيت نفس نيز يک هدف غايي دارد و دو هدف مياني که بر اساس کمال عقل نظري و عقل عملي تنظيم مي‌گردد. البته تحقق هر يک از کمال عقل نظري و عملي نيز در بستر مراتب هر يک از آنها تحقق‌يافتني است.

    استخراج و تنظيم مباني روان‌شناختي فلسفي از منظر ملاصدرا و به‌کارگيري آن در حوزة تعليم و تربيت رسمي از دغدغه‌هاي نگارنده بوده است که اين نوشتار تنها به بررسي اهداف تعليم و تربيت نفس مي‌پردازد که از مباني فلسفي استنتاج مي‌شود. هدف تعليم و تربيت در اين تحقيق عبارت است از: نقطة مطلوب و نهايي در آموزش و پرورش که مبتني بر نيازسنجي جامع به صورت کاملاً آگاهانه و عالمانه، سودمند تشخيص داده شده است تا با برنامه‌ريزي دقيق، اقدامات تربيتي مناسب و البته هماهنگ در جهت نيل به اهداف از پيش تعيين شده را عملياتي كند.

    در خصوص پيشينة اين پژوهش، مي‌توان گفت: کتاب خاصي در زمينة موضوع اين تحقيق به نگارش درنيامده است. اما جست‌وجو در بخش پايان‌نامه‌ها حکايت از آن دارد که پايان‌نامه‌هاي متعددي با رويکردهاي متفاوت به مباحث فلسفي ملاصدرا و تعليم و تربيت به رشتة تحرير در آمده است. در اين بخش، به صورت عام مي‌توان به پايان‌نامة اسماعيل‌زاده (1389) اشاره کرد که به‌طور کلي، به نظرات تربيتي ملاصدرا اشاره کرده است. صمدي (1390) نيز به دلالت‌هاي کلي تربيتي از مباني فلسفي ملاصدرا پرداخته است. در اين ميان، علم الهدي (1382) در انديشة تبيين تعليم و تربيت اسلامي و دلالت‌هاي آن در برنامه ‌درسي با تأکيد بر آثار ملاصدرا بوده است. اما پايان‌نامه‌هاي خاصي مانند پايان‌نامة بابازاده (1389) به هدف کلي تعليم و تربيت بر اساس انديشه‌هاي ملاصدرا اشاره کرده است که تنها هدف آن، کمال عقل عملي و عقل نظري است. حسن‌پور (1391) نيز اهداف کلي تعليم و تربيت را اشاره کرده است. نتايج در اين تحقيقات حکايت از آن دارد که هدف کلي تعليم و تربيت در حوزة نفس، کمال عقلي و نظري است. بر اين اساس، مي‌توان هدف کلي در نظام تعليم تربيت را کمال عقلي نظري ترسيم کرد.

    اما در بخش مقالات پژوهش، مي‌توان به مقالة بهشتي (1384) در خصوص انديشه‌هاي ابتکاري ملاصدرا در حوزة روان‌شناسي فلسفي اشاره کرد. اين مقاله مباني فلسفي ملاصدرا در حوزة نفس را ذكر كرده است. بابا‌زاده (1392) به اجمال انديشه‌هاي تربيتي ملاصدرا را ذكر كرده و هدف تربيت نفس را کمال عقل و فطرت ترسيم نموده است. جاويدي (1389) نيز در اين خصوص، اهدافي همچون زمينه‌سازي قواي رشد انساني، آموختن چگونه آموختن، رشد تفکر عقلاني و شهودي و شناخت نفس در ساحت‌هاي وجودي را آورده است.

    در مقام مقايسة اين پژوهش با پژوهش‌هاي انجام گرفته و نوآوري اين تحقيق، مي‌توان گفت: اول. پژوهش‌هاي موجود در اين زمينه، به صورت کلي به استخراج انديشه‌هاي تربيتي ملاصدرا روي آورده‌اند. دوم. پژوهش‌هاي خاص تربيتي، که به اهداف تعليم و تربيت اشاره کرده‌اند، به‌طور عام به اهداف تعليم تربيت اشاره داشته‌اند. سوم. در بخش اهداف تنها به کمال عقل نظري و عقل عملي به‌طور مطلق اشاره کرده‌اند.

    اما جنبة نوآوري اين پژوهش و تفاوت آن با تحقيقات قبلي در اين است که نويسنده به صورت خاص، هر يک از مراتب کمال عقل نظري و عقل عملي و کيفيت تحقق هر يک از اهداف کمال عقل نظري و عقل عملي را ذكر كرده است. علاوه بر آن، در هر يک از مراتب به صورت ريزتر، به اهداف و محتواي تربيت نفس در هر مرتبه از کمال عقل نظري و عملي اشاره کرده است که در هيچ‌يک از پژوهش‌هاي سابق به اين امر توجه نشده است. افزون بر آن، در اين تحقيق، استنتاج اهداف از مباني بر اساس قاعدة «ضرورت بالقياس الي الغير» صورت گرفته كه در تحقيقات گذشته، از اين ‌روش نامي برده نشده است.

    با توجه به پژوهش‌هاي انجام شده، نويسنده در پاسخ به اين سؤال که «انديشه‌هاي روان‌شناختي فلسفي ملاصدرا چه مدلولاتي در زمينة اهداف تعليم و تربيت نفس دارد؟» به مباحثي مانند نفس و کمال آن، کمال نهايي نفس، کمال عقل نظري و عملي و سرانجام، اهداف تعليم و تربيت نفس مي‌پردازد. بر اين اساس، هدف از اين تحقيق، بررسي و استنتاج مدلولات‌ روان‌شناختي فلسفي ملاصدرا در زمينة‌ اهداف تعليم و تربيت نفس است. در بيان اهميت و ضرورت موضوع، مي‌توان گفت: بحث دربارة ابتناي نظام تعليم و تربيت بر مباني فلسفي هر مکتب به‌طور عام و مباني فلسفي اسلامي به‌طور خاص، از ديرباز مطمح نظر عالمان حوزة فلسفه و تعليم و تربيت غرب و اسلام بوده است. البته تلاش‌هاي قابل توجهي نيز از سوي محققان و انديشمندان اين حوزه صورت گرفته است، اما هنوز اين مسئله قابليت بررسي بيشتر و کامل‌تر را دارد تا پاسخ بعضي از سؤالات مانند سؤال اين مقاله در اين حوزه روشن گردد. بنابراين، هرگونه تلاش و پژوهشي براي پاسخ گويي به اين‌گونه سؤالات، مفيد به نظر مي‌رسد. البته نويسنده ادعا نمي‌کند که اين نوشتار مشکل را به‌طور کامل حل خواهد کرد، اما اميد دارد تا گامي مفيد براي پژوهش‌هاي بعدي برداشته باشد.

    مفهوم‌شناسي بحث

    اين تحقيق واژه‌هايي کليدي دارد که روشن‌سازي معاني آنها مي‌تواند به فهم بهتر ياري رساند. اين واژه‌ها عبارتند از: «تعليم و تربيت»، «نفس»، و «روان‌شناسي فلسفي».

    تعليم و تربيت به فرايند تعالي‌بخشي شخصيت از طريق بسترسازي رشد سالم و هدايت آن بر اساس الگوي ارتباطي چهارسويه در نيل به هدفي مطلوب و متعالي اطلاق مي‌شود. اما واژة «نفس» به نيرويي در جسم گفته مي‌شود که منشأ آثار و حرکات ناهمگون و متفاوت است. نفس اين حرکات را از طريق قواي موجود در خود و بدن و با تدبير و تصرف (تعلق تدبيري و تصرفي) در بدن انجام مي‌دهد. مقصود از «روان‌شناسي فلسفي» در اين تحقيق، مجموعه شناخت‌هايي است که به بررسي چيستي، هستي و قواي نفس با تحولات آن با رويکرد فلسفي مي‌پردازد. به ديگر سخن، بررسي فلسفي نفس و حيات آن را «روان‌شناسي فلسفي» گويند.

    نفس و کمال آن

    در مقدمة اين بخش، به چند نکتة مهم و کليدي در خصوص تکامل نفس اشاره مي‌شود و در ادامه، کمال نفس و اهداف تعليم و تربيت آن ذكر مي‌گردد.

    اول. نفس در انديشة ملاصدرا، کمال اول براي جسم طبيعي آلي به‌شمار مي‌آيد (شيرازي، 1981، ج8، ص17). طبق اين بيان، وجود نفس براي جسم طبيعي کمال اول است که با تحقق آن، نفس از مرحلة نباتي به حيواني و حيواني به انساني و نفس ناطقه رشد مي‌يابد. در واقع، کمال اول بودن نفس به اين معناست که نفس از نوعي به نوع ديگر تبديل مي‌گردد. اما از همين نفس، در گام‌هاي بعد، کمالات ثانويه صادر مي‌گردد که در افعال حياتي مانند حس و حرکت و تعقل خلاصه مي‌گردد. افزون بر آن، کماليت نفس براي جسم، ‌منحصر در جسم طبيعي مي‌شود که ساختة دست بشر نيست (همان، ص16). يعني نفس براي اجسام غير طبيعي، «کمال» به معناي «تغيير و تبديل نوعي به نوع ديگر» به‌شمار نمي‌آيد. در پايان، اين جسم طبيعي بايد مقيد به قيد «آلي» گردد تا «کماليت» معنا يابد. به عبارت ديگر، نفس تکامل‌بخش آن نوع از جسم طبيعي است که برخوردار از قواي نفساني و اندام بدني است که هر کدام از آنها مطابق وظيفة تعيين شده، مجري فرامين نفس‌ هستند. بنابراين، نفس در انديشة ملاصدرا، کمالي براي جسم طبيعي به‌شمار مي‌آيد که آن را از نوعي به نوع ديگر تبديل مي‌کند و فعاليت‌هايي همچون احساس و حرکت ارادي را از طريق اندام و ابزار جسماني انجام مي‌دهد.

    دوم. نفس در انديشة صدرايي، موجودي کمال‌پذير تلقي‌ مي‌گردد. با توجه به عبارت «به درستي که فلسفه به سبب شناخت حقيقت موجودات، طبق آنچه که هستند و حکم به وجود آنها از باب تحقيق برهاني، نه گمانه زني و تقليد، که البته به قدر ظرفيت وجودي، نفس انساني را تکامل مي‌بخشد» (همان، ص23) مي‌توان دو مطلب را استنباط کرد: يك. حقيقت فلسفه و فلسفة فلسفه تکامل‌بخشي نفس انساني است. از اهداف فلسفه‌ورزي و فيلسوف شدن اين است که با شناخت حقايق موجودات و حکم به وجود آنها، نفس ناطقه خود را تعالي مي‌بخشد. دوم. کمال‌پذيري نفس در اين عبارت يک اصل مفروض و پذيرفته شده در نظر گرفته شده است. بنابراين، براساس انديشة صدرايي، نفس انساني قابليت تکامل، تربيت‌پذيري و تعالي‌بخشي دارد. افزون بر آن، مي‌توان به اين گواه نيز دست يازيد که در انديشة‌ صدرايي، انسان در مراتب کمال و صعود الي‌الله، تا آنجا مي‌تواند پيش رود که در زمرة فرشتگان و مقربان الهي قرار گيرد که حتي نعمت‌ها و لذت‌هاي بهشت براي وي دل‌چسب نباشد (شيرازي، 1341، ص43). در اين عبارت نيز شاهد تکامل‌پذيري نفس انساني هستيم که مدعاي ما را اثبات مي‌کند. بنابراين، ملاصدرا با تبيين فلسفة فلسفه و قابليت رسيدن انسان به حد فرشتگان و مقربان، در پي اثبات اين است که نفس انساني را موجودي کمال‌پذير و قابل رشد معرفي کند.

    سوم. تکامل نفس تنها در بستر تعليم و تربيت‌ آن امکان‌پذير است. ملاصدرا در اين باره بيان مي‌دارد: وجود آدمي که متشکل از نفس و بدن يا روح و جسم است دچار تحول گوهري مي‌شود و جوهرة وجود او بر پاية آموزش و پرورش و تربيت صحيح، مي‌تواند به رشد و کمال دست يابد، به گونه‌اي که هيچ حد يقفي ندارد. اين امر، که حس، خيال، عقل و قلب انسان را دربرگرفته، تمامي جنبه‌هاي وجود انساني را متحول مي‌کند (فتحي، 1372، ص61). در اين عبارت، شاهديم که ملاصدرا شرط تحول گوهري و جوهري نفس انساني را تربيت صحيح آن مي‌داند (همان، ص61).

    ملاصدرا در عبارتي ديگر، تربيت‌پذيري نفس را اين‌گونه تبيين مي‌کند که نفس انساني داراي قابليت‌هاي گوناگوني است که بر اثر تربيت، مي‌تواند به صورت‌ها و گونه‌هاي متفاوتي رشد يابد. ازاين‌رو، نفوس انساني اگرچه در ابتدا با يکديگر مشترکند، اما در ادامه، بر اثر تربيت‌پذيري مي‌توانند با يکديگر تفاوت داشته باشند. در نتيجه، انسان، که ابتدا، به اصطلاح عالمان علم منطق يک نوع است، با توجه به گسترة حوزة تربيت و ميزان تربيت‌پذيري نفس، مي‌تواند به انواع گوناگوني در‌آيد (شيرازي،1341، ص25). بر اين اساس، مي‌توان گفت: نفس انساني با قابليت تربيت‌پذيري خود و کيفيت تربيت آن، مي‌تواند انواع گوناگوني از از جنبة تربيت و رتبة وجودي را کسب کند و با ديگر انسان‌ها تفاوت رتبه‌اي داشته باشد.

    چهارم. کارکرد و مراتب عقل نظري و عقل عملي محور طراحي اهداف مياني تعليم و تربيت نفس است. کمال غايي نفس نيز در قالب کمال عقل نظري و عملي تحقق مي‌يابد. همچنين تکامل نفس در بخش‌هاي عقل نظري و عملي، نيازمند تربيت صحيح نفس است. از ديگر سو، مي‌گوييم: تربيت عقل نظري و عملي مبتني بر شناخت کامل کارکرد و مراتب هر يک از اين دو بخش از عقل است. تربيت منهاي توجه به کارکرد و مراتب، ره به بيراهه مي‌برد.

    با توجه به نکات مزبور، ابتدا در بخش اول به کمال غايي نفس و مباني روان‌شناختي فلسفي آن اشاره مي‌شود. در ادامه، کمال مياني نفس در بخش‌هاي عقل نظري و عقل عملي ذكر مي‌شود. در بخش دوم، به اهداف تعليم و تربيت نفس بر اساس الگوي کمال غايي نفس و کمال عقل نظري و عقل عملي اشاره مي‌گردد.

    قرب الهي به مثابة غايت نهايي تربيت نفس

    در انديشة فلسفي ملاصدرا، کمال غايي نفس، «الله» ترسيم شده است. اين باور بر اساس پذيرش قاعدة فيض الهي و حرکت نفس در قوس نزول و صعود است و از اين راز پنهان پرده بر‌مي‌دارد که مقصد نهايي نفس چيزي نيست، جز رسيدن به مقام قرب الهي؛ زيرا نفس موجودي مجرد است که در ابتدا و انتهاي حرکت، از خداوند و به‌سوي خداوند گام بر‌مي‌دارد. ازاين‌رو، پايان و غايت آن خداوند متعال است (شيرازي، 1981، ج6، ص380).

    بنابر اعتقاد ملاصدرا، عنايت و فياضيت پروردگار اقتضاي اين را دارد که ممکنات عالم بنا بر قاعدة «امکان اشرف» به وجود آيند که منشأ همة آنها، از جمله نفس، از خداوند است، و مقصد نهايي نيز بازگشت به الله است. ملاصدرا پس از تشريح کيفيت خلقت موجودات از عالم بالا به دنياي پايين بر اساس حکمت و عنايت باري تعالي، خلقت موجودات را بيهوده نمي‌داند، بلکه هدف آفرينش موجودات از جمله نفس را بازگشت به غايت اصلي خود، يعني خداوند ترسيم مي‌کند. ايشان در عبارتي اين‌گونه بيان مي‌کند: «و پيش از اين گفته شد که موجود پايين‌تر به سبب «لمّي» قابل و پذيراي آنچه که برتر است، مي‌باشد؛ براي اينکه ممکن، بيهوده و بازيچه آفريده نشده است، بلکه بدان جهت آفريده شده که به غايت اصلي خود بازگشت نمايد. بنابراين، عناصر براي قبول حيات و روح آفريده ‌شده‌اند» (همان، ج8، ص5). در واقع، ملاصدرا در بستر فلسفة خلقت موجودات، از جمله انسان، غايت نهايي نفس را بازگشت به منزلگاه اولية خود، يعني خداوند مي‌پندارد.

    افزون بر آن، ملاصدرا در بحث «حركت جوهري اشتدادي» و ابطال تناسخ نيز غايت حركت نفس را خداوند متعال ترسيم مي‌کند. وي پس از آنکه انسان را در فرايند تکامل آن، از پايين‌ترين مرتبه به بالاترين مرتبه و ملاقات آن با پروردگار خويش خطاب مي‌كند مقصد نهايي انسان را خداوند و رهسپاري در سلوک و پويايي به سوي خداوند مي‌داند (همان، ج۹، ص۵۳). وي در ادامه، به اين نکته اشاره مي‌کند که انسان گاهي به واسطة غلظت حجاب و تراکم ظلمت توجهي به اين امر ندارد،‌ ولي اين حرکت ذاتي و اين سير الي الله در انسان روشن‌تر و آشکارتر است، به‌ويژه در انسان کامل که تمام اين قوس صعودي‌ ـ يعني نصف دايرة «من الخلق الي الحق» ـ را در مي‌نوردد... (همان). بنابراين، چون نفس انساني موجودي مجرد است و ابتدا و انتهايي آن خداوند است و همچنين بنابر قاعدة «امکان اشرف» منشأ و مقصد نفس خداوند متعال است، مي‌توان گفت: نقطة نهايي و غايت حرکت کمالي نفس انساني، خداوند و مقام قرب الهي است.

    تربيت و کمال واسطي نفس

    کمال نهايي نفس يعني قرب الهي از طريق کمال قواي نفساني در بخش‌هاي عقل نظري و عقل عملي امکان‌پذير است. ازاين‌رو، در اين قسمت، به انديشه‌هاي روان‌شناختي فلسفي ملاصدرا در خصوص کمال اين دو عقل مي‌پردازيم:

    تربيت و کمال عقل نظري

    عقل و تربيت آن در انديشة اسلامي و فيلسوفان مسلمان داراي اهميت و جايگاه والايي است. اين اهميت تا بدان‌جاست که در انديشه‌هاي فلسفي صدرايي، اين موضوع محور سعادت انسان قرار گرفته و مطابق انديشه‌هاي او، هر قدر علم و عقلانيت حقيقي کامل‌ترگردد زمينة سعادت بيشتري را فراهم مي‌آورد (همان، ص165- 167). به ديگر سخن، تنها سعادت حقيقي انسان سعادت عقلي اوست. در اين صورت، با رشد و کمال بيشتر عقل، رفتار‌هاي او از عيار بالاتري برخوردار مي‌گردد. در اين صورت، سطح رضايتمندي از خود و محيط پيراموني افزايش مي‌يابد که خوش‌بختي و سعادت فزون‌تري را در زندگي را نصيب او مي‌گرداند.

    ملاصدرا پس از آنکه محور سعادت و شقاوت نفس را بر محور کمال و نقص وجود و آزادي آن از عدم (همان، ص121) بنا مي‌نهد، به اين نکته اشاره مي‌کند که کمال و لذت نفس نيز منوط به ادراکات عقلي است؛ يعني محور سعادت نفس ميزان رشد عقل و بهره‌مندي او از آثار عقل است. وي مي‌نويسد: همان‌طور که وجود قواي‌ عقلي از وجود قواي حيواني شهوي و غضبي‌ـ که نفوس چهارپايان و درندگان و غير از اينها از ديگر حيوانات است ـ برتر است، سعادت آنها هم برتر و لذت و عشقشان نيز تمام‌تر و کامل‌تر است (همان، ص122). تأکيد بر ادراکات عقلي براي دست‌يابي به سعادت، به اين سبب است که قواي عقلاني در ميان قواي نفس انساني از رتبة وجودي بالاتر و به تبع آن، از سطح ارزشمندي بالاتري نيز برخوردار است. ازاين‌رو، سعادت حقيقي نفس تنها مرهون ادراکات عقلي اوست.

    اما در خصوص تربيت و کمال عقل نظري، مي‌توان به اين انديشة روان‌شناختي فلسفي ملاصدرا اشاره کرد که کمال نفس منوط به کمال قواي آن در بخش‌هاي عقل نظري و عقل عملي و رسيدن هر يک به مقتضاي ذات آنهاست. وي مي‌نويسد: «بدان، سعادت (کمال) هر قوه‌اي در رسيدن بدان چيزي است که مقتضي ذاتش ـ بدون بازدازنده ـ و حصول کمال آن ـ بدون آفت ـ است» (همان، ص126). طبق اين عبارت، مي‌توان گفت: هر قوه‌اي از قواي نفساني، که به مقتضاي ذات، وظيفه و مسئوليت خود عمل کنند در فرجام نفس، به سعادت حقيقي خود دست مي‌يابد. در واقع، سعادت نفس منوط به کمال عقل در بعد نظري و عملي است. از سوي ديگر، خود عقل نظري و عقل عملي در صورتي به تکامل دست مي‌يابد که هر يک از قواي مربوط به آن، به مقتضاي ذات خود دست يافته باشد. بنابراين، سعادت نفس بسته به کمال قواي آن در ابعاد نظر و عمل است.

    اکنون بنا بر انديشة ملاصدرا، غايت و نقطة نهايي عقل و حکمت نظري اين است که شخص در بستر تربيت و کمال، به نقطه‌اي برسد که عالم عقلي مشابه عالم عيني گردد؛ به اين معنا که صورت‌هاي عالم در انسان نقش بندد (همان، ج7، ص79). ملاصدرا کمال عقل نظري را هم‌پاية کمال و غايت حکمت نظري مي‌داند؛ يعني کمال و غايت عقل و حکمت نظري در اتصال نفس انساني به عقل فعال به منظور دست‌يابي به عقليات صرف و رتبة عقل مستفاد است. در اين صورت، نفس به بديهيات و نظريات و احوال مبدأ و معاد اشراف پيدا مي‌کند، در ميان آن دو به تدبر مي‌پردازد و عالمي‌عقلي مانند عالم عيني مي‌گردد؛ يعني صورت عالم عيني در او نقش مي‌بندد (شيرازي، 1419، ص135-137). به ديگر سخن، ملاصدرا سعادت و کمال نفس را چيزي جز همين تأثير و انفعال عقل نظري در برابر مبادي عالي نمي‌داند، اگرچه ممکن است موانعي براي افاضه ايجاد شود (همو، 1380، ص360-370). بنا بر اين عبارت، معيار سنجش سعادت و کمال نفس در بستر عقل نظري، انفعال نفس در برابر مبادي عالي است. به هر ميزان که تبعيت و پذيرش نفس از مبادي عالي بيشتر باشد، به همان ميزان به کمال بيشتري دست مي‌يابد. همچنين ملاصدرا پس از آنکه کمال هر قوه‌اي را متناسب با خود آن قوه مي‌داند کمال نفس را به حسب ذات عقلي‌اش، يعني کمال نفس به حسب قوه نظري را عبارت از رسيدن به عقليات ناب مي‌داند و به حسب عقل عملي، حصول عدالت است که نزد علماي اخلاق معتبر است و اين همان توسطي است که بين آنها مشهور است (همان، ج9، ص122). به عبارت ديگر، عقل نظري با دست‌يابي به عقليات ناب، و عقل عملي با حصول عدالت در رفتار، مي‌تواند كمال و سعادت نفس را به ارمغان آورد.

    ايشان در عبارت ديگري، غايت عقل نظري را همان غايت علومي مي‌داند که آنها را فرا مي‌گيرد؛ يعني ايمان به خدا و روز قيامت. اين در حالي است که غايت عقل عملي مطابق مقتضاي آن است که عبارت است از: انجام طاعات، پرهيز از معاصي، تخلق به اخلاق نيك و تخلص از اخلاق مذموم (شيرازي، 1383، ص223-224). بنا بر اين عبارت، اولاً، غايت آن دسته از علوم مي‌تواند غايت عقل نظري و اسباب تکامل آن قرار گيرد که هدف نهايي آنها تنها ايمان به خداوند و روز قيامت باشد. ثانياً، ايمان به خداوند و روز قيامت به‌عنوان غايت علم کمال‌بخش، مي‌تواند بستر عالم عقلي مانند عالم عيني شدن، و همچنين مبادي عالي را فراهم مي‌کند. ازاين‌رو، غايت اين گروه از علوم مي‌تواند به کمال عقل نظري منتهي گردد. بنابراين، تربيت نفس و حصول سعادت حقيقي آن در دست‌يابي به ايمان به خداوند و روز قيامت است.

    بنابراين، در انديشة صدرايي، غايت کمال عقل نظري را مي‌توان در ايمان به خدا و روز قيامت، اتحاد با عقل فعال و دست‌يابي به عقل مستفاد دانست که شخص به دنبال آن، به عالمي‌عقلي تبديل مي‌گردد، به گونه‌اي که نمايي از نظام هستي در وجود وي نقش مي‌بندد.

    تربيت و کمال عقل عملي

    در عبارت‌هاي پيشين، به اين نکته اشاره کرديم که در انديشه‌هاي روان‌شناختي فلسفي ملاصدرا، کمال غايي نفس، يعني قرب الهي تنها در بستر کمال عقل نظري و عقل عملي تحقق مي‌يابد. افزون بر آن، به اين نکته نيز اشاره کرديم که کمال نفس به کمال قواي آن در بخش‌هاي عقل نظري و عقل عملي است. کمال قوه عملي نيز در انجام تعهدات و وظايف خود طبق مقتضاي ذات آنهاست.

    بررسي آثار ملاصدرا در اين زمينه، حکايت از آن دارد كه کمال و غايت عقل عملي در مباشرت نفس با عمل خير، انجام واجبات، ترک محرمات، تخلق به اخلاق نيك و تخلص از اخلاق مذموم، حصول عدالت نفساني و تسلط بر قواي حيواني بدن است. بر اين اساس، کمال و غايت عقل عملي در مباشرت نفس با عمل خير تحقق مي‌يابد، تا وقتي كه نفس از اين طريق نسبت به بدن نوعي هيئت استعلايي بيابد، به گونه‌اي که بدن متقابلاً نسبت به نفس نوعي هيئت انقيادي و انقهاري کسب کند (شيرازي، 1981، ج1، ص21). کمال عقل عملي در پيدايش هيئت استعلايي نفس، در بستر همراهي آن با عمل خير خواهد بود. در اين صورت، با استعلا يافتن نفس در بستر عمل خير، بدن تحت اشراف و تسلط نفس در‌آمده، نوعي حالت انقياد و اطاعت نسبت به نفس مي‌يابد. پيدايش اين حالت در نفس، حکايت از کمال وجودي آن در بخش عقل عملي دارد. بنابراين، نفس در بخش عقل عملي با انجام افعال ارادي و اختياري در حوزة شرع و اخلاق، با کسب هيئت استعلايي و برتري بر بدن و انقياد بدن نسبت به نفس، به تکامل نفساني دست مي‌يابد.

    در عبارتي ديگر، ملاصدرا پس از آنکه کمال هر قوه‌اي را متناسب با خود آن قوه ترسيم مي‌کند کمال نفس به حسب قوة نظري را عبارت از رسيدن به عقليات ناب مي‌داند. به حسب عقل عملي، حصول عدالت نزد علماي اخلاق معتبر است و اين همان توسطي است که بين آنها مشهور است (همان، ج9، ص122). در واقع، با توجه به اينکه کمال نفس و بدن در ارتباط با هم و مشارکت يکديگر اتفاق مي‌افتد اعتدال، ماية اصلي تکامل قواي عقل عملي به‌شمار مي‌آيد، به گونه‌اي که حصول عدالت سبب صدور افعال و رفتارهاي صحيح و حصول سعادت‌ در نفس انساني مي‌گردد. اين‌گونه است که ملاصدرا فلسفة حصول عدالت را در اين نکته مي‌‌داند که بدن فرمان‌بردار نفس باشد، نه فرمانرواي آن، که در اين حالت، شقاوت نفس پديدار مي‌‌گردد.

    در توضيح، بايد گفت: حصول سعادت حقيقي نفس در بستر کمال و رشد عقل عملي است. اگر اين بخش از عقل انساني به شيوه‌اي صحيح رشد يابد به تبع آن، رفتارهاي انساني به گونه‌اي صحيح جلوه مي‌كند. روشن است که نتيجة عملي چنين رفتاري افزايش سطح رضايت‌مندي از خود و زندگي و بهره‌وري بيشتر از زندگي است. در اين صورت، سعادت حقيقي نفس حاصل مي‌گردد. از سوي ديگر، رشد نفس در حوزة عقل عملي در ساية اعتدال نفساني حاصل مي‌گردد که علم اخلاق عهده‌دار آن است. در واقع، اعتدال قواي نفساني به دنبال خود، اعتدال رفتاري را به دنبال دارد. اين اعتدال در رفتار، موجب بهره‌مندي انسان از لذات زندگي مي‌گردد. در اين صورت، نفس به سعادت خود دست مي‌يابد. نکتة آخر اينکه استعلاي نفس بر بدن و پيدايش اين حالت در نفس در صورتي است که اعتدال نفساني در بخش عقل عملي حاصل گردد. آنگاه مي‌توان شاهد انقياد بدن نسبت به نفس و فرمان روايي نفس بر بدن بود.

    افزون بر اين، بايد گفت: با حصول عدالت، نفس بر قواي حيواني تسلط مي‌يابد. در اين نوع تسلط نفس بر بدن، قوة عقل عملي نقش تدبير بدن را بر عهده دارد. همچنين اين نوع تدبير نفس بر اساس حکم عقل نظري است (همان، ج1، ص130). ازاين‌رو، مي‌توان گفت: محور سعادت و شقاوت نفس در بخش عقل عملي، تدبير بدن و تسلط بر قواي حيواني است که تسلط عقل عملي بر قواي حيواني منوط به برقراري حالت ميانه و اعتدال و کسب ملکه عدالت است که با رعايت حد وسط و پرهيز از افراط و تفريط در قواي حيواني تحقق‌يافتني است (همان، ج9، ص128-127).

    بنابراين، تکامل و سعادت نفس در بخش عقل عملي نيازمند عدالت‌ورزي نفس است. به واسطة اين نوع مديريت نفس بر بدن و رفتارهاست که انفعال نمي‌پذيرد و در مقابل فرامين جسم فروتن نمي‌گردد. در نتيجه، غايت کمال عقل عملي را مي‌توان در انجام طاعات و پرهيز از معاصي و آرايش به فضايل و و پيرايش از رذايل خلاصه كرد.

    قرب الهي، به مثابة هدف غايي تعليم و تربيت نفس

    دانش تعليم و تربيت و برنامه‌هاي تربيتي به‌طور عام، و تربيت نفس به‌طور خاص، داراي مجموعه‌اي از اهداف غايي و مياني هستند. در منابع اسلامي نيز شاهد آن هستيم که اهدافي براي تربيت مشخص شده است که برخي از اين اهداف اساسي و برخي‌ از اهداف فرعي هستند (شريعتمداري، 1374، ص128). اين‌گونه اهداف به‌طور خاص، دربارة تربيت نفس نيز جاري است. بنابراين، مي‌توان اهداف تربيت نفس را در قالب اهداف غايي و اهداف مياني ترسيم کرد.

    هدف غايي به نقطة پاياني فرايند تعليم و تربيت اشاره دارد. اما اهداف مياني به هدف‌هايي گفته مي‌شود كه تربيت را به هدف غايي نزديك کرده و بسترساز تحقق هدف غايي است. افزون بر آن، هدف غايي تربيت در هر مكتبي، كمال مطلوب آدمي است كه فعاليت‌ها و برنامه‌هاي تربيتي را تحت‌الشعاع خود قرار مي‌دهد. اين هدف غايي تربيت نفس، يعني کسب مقام قرب الهي، به‌طور مستقيم از اين مبناي روان‌شناختي فلسفي استخراج مي‌شود که کمال غايي نفس «الله» است. هدف غايي تعليم و تربيت نفس در نظام فلسفي صدرايي، قرب و فناي در خداوند متعال است که در نظام تعليم و تربيت اسلامي به تحقق اسما و صفات خداوندي و قرب الهي تعبير مي‌گردد. خداوند و مقام قرب او هدف غايي تعليم و تربيت نفس در نظام آموزش و پرورش قرار مي‌گيرد. غايت ‌بودن اين هدف به آن سبب است که خداوند وجودي بي‌نهايت و کامل است، تا جايي که پس از آن، هدف و نقطة حرکتي ديگري باقي نمي‌ماند. اين هدف حقيقي است که تمام کمالات نفساني به او باز مي‌گردد.

    ملاصدرا بر اين باور است که دست‌يابي به مقام قرب الهي و قرار گرفتن در حزب فرشتگان، هدفي است که در آيات الهي از آن به‌عنوان «ايمان به خداوند و روز قيامت» ياد مي‌‌شود (شيرازي، 1341، ص3). بر اساس آنچه در بحث کمال عقل نظري گذشت، کمال نفس در اين بخش، عالم عقلي مشابه عالم عيني شدن است. اين هدف در صورتي تحقق مي‌يابد که غايت علوم فراگرفته شده در اين بخش، ايمان به خداوند و روز قيامت باشد در اين صورت، نفس مشابه عالم عيني مي‌گردد. ازاين‌رو، هدف غايي تربيت نيز را مي‌توان قرب الهي در بستر ايمان به خداوند و روز قيامت دانست. وي همچنين رسيدن به مقام قرب الهي را هدف تربيت و غايت حرکت استکمالي انسان مي‌داند که آدمي در آن در جايگاه هم‌سخن خداوند مي‌گردد و انسان سعيد، خود جهاني تام و کامل است (همان، ص37). زماني که ملاصدرا در مباني فلسفي خود «حرکت جوهري» نفس را نوعي حرکت استکمالي مي‌داند غايت اين استکمال را خداوند متعال مي‌شمارد. در اين صورت، با دست‌يابي به مقام قرب الهي، شايستگي هم‌سخن شدن با او را مي‌يابد. اين خود، سعادتي تام و کامل است که در جايگاه هم‌سخني با خداوند به جهاني تام و کامل تبديل مي‌گردد. در اين هنگام، نفس عالم عقلي مشابه عالم عيني مي‌گردد.

    استخراج اين هدف بدين‌گونه است که هدف غايي تربيت نفس، يعني کسب مقام قرب الهي به‌طور مستقيم از اين مبناي روان‌شناختي فلسفي استخراج مي‌شود که کمال غايي نفس «الله» است. درواقع، بنا بر انديشة صدرايي، نفس در قوس صعود به سوي خداوند سير مي‌کند؛ نقطه‌اي که نقطة پاياني آن مقام قرب است. البته اين غايت تکاملي مطابق قاعدة «امکان اشرف»، حاكي از عبث نبودن آفرينش موجودات، از جمله نفس و بازگشت آنها به سوي خداوند است. در ذيل، بخش کمال غايي نفس توضيح داده خواهد شد.

    اهداف مياني تربيت نفس

    در راستاي هدف غايي تربيت نفس، اهداف مياني به دو بخش کمال عقل نظري و کمال عقل عملي قابل تقسيم است که در اين بخش به آنها اشاره مي‌شود:

    الف. تربيت و کمال عقل نظري

    در نظام فلسفي صدرايي، کمال نهايي نفس، يعني قرب به خداوند در بستر تكامل عقل نظري و عقل عملي تحقق مي‌يابد؛ زيرا اين دو قوه در واپسين مرتبه، با يکديگر اتحاد مي‌يابند و آدمي‌در حق ‌تعالي فاني مي‌گردد (شيرازي، 1981، ج8، ص130؛ ج9، ص7 و127). بر اساس اين عبارت، کمال عقل نظري جزء جدايي‌ناپذير تکامل نهايي نفس، يعني قرب الهي است. همچنين بايد گفت: همراهي کمال اين قوه با عقل عملي در پايان، به مقام قرب منتهي مي‌گردد. ازاين‌رو، تحقق هدف غايي نفس لاجرم منوط به تربيت عقل نظري و تکامل آن است. ازاين‌رو، کمال عقل نظري به‌عنوان يكي از اهداف مياني تربيت نفس، بر اساس اهميت تکامل آن در راستاي تحقق کمال نهايي نفس ترسيم مي‌گردد.

    در خصوص استخراج اين هدف از مباني روان‌شناختي فلسفي، مي‌توان گفت: بر اساس اين مبناي روان‌شناختي فلسفي، که غايت حرکت نفس «‌الله» است و بالقياس، به هدف غايي تربيت نفس؛ يعني قرب الهي. نيز با توجه به تحقق کمال غايي نفس در بستر کمال عقل نظري، دست‌يابي به هدف مياني تربيت نفس، يعني کمال عقل نظري در بستر مراتب آن، عقلاً ضرورت مي‌يابد. در توضيح مي‌توان گفت: دست‌يابي نفس به کمال غايي خود، مرهون تربيت نفس در بخش‌هاي عقل نظري و عقل عملي است. با توجه به هدف غايي تربيت نفس، يعني قرب الهي،‌ تحقق اين هدف در بستر اين هدف مياني و واسطي، يعني کمال عقل نظري امکان‌پذير خواهد بود. ازاين‌رو، اين هدف ‌به‌عنوان يک هدف واسطي براي تربيت نفس قرار مي‌گيرد.

    نکتة پاياني اين است که اين کمال بر اساس مراتب آن صورت مي‌گيرد که عبارت است از: مرتبة عقل هيولاني‌ـ كه البته در همة انسان‌ها وجود داردـ عقل بالملکه، عقل بالفعل و عقل مستفاد. ازاين‌رو، هرکدام از اين مراتب به‌عنوان مقدمة تحقق هدف مياني، در بخش تربيت و کمال عقل نظري قرار مي‌گيرد که در ذيل، تبيين مي‌گردد:

    دست‌يابي به مرتبه عقل بالملکه

    در عبارت‌هاي پيشين، خاطر‌نشان کرديم که حصول کمال عقل نظري، در بستر مراتب آن تحقق مي‌يابد. مرتبة اول عقل نظري «عقل هيولاني» است که صرفاً در نقطة مرزي حيوانيت و انسانيت، «ناطقه» نام مي‌گيرد (شيرازي،1379، ج4، ص292). نفس در اين مرتبه از عقل، با برخورداري از استعدادهاي گوناگون، قابليت اکتساب علوم و ادراکات و معقولات اوليه را دارد كه به نوعي متعلق امر تربيت قرار مي‌گيرد. در واقع، تربيت نفس از دومين مرتبة عقل نظري، يعني عقل بالملکه شروع مي‌شود که استعدادهاي مرتبة عقل هيولاني را به‌عنوان يک سرماية دروني کشف مي‌كند و آنها را پرورش مي‌دهد. بر اين اساس، مي‌توان گفت: تعليم و تربيت نفس در اين مرحله از تربيت، به کشف و پرورش استعدادهاي نهفته در درون اختصاص مي‌يابد. به ديگر سخن، مبناي هدف‌گذاري و برنامه‌ريزي‌هاي تربيتي انسان استعدادهاي عقل هيولاني نفس است که نيازمند شناسايي و تربيت‌اند.

    اما «عقل بالملکه» به مرتبه‌اي از عقل نظري گفته مي‌شود که معقولات اوليه در آن حصول و فعليت يافته و افزون بر آن، قوة درك معقولات ثانويه را نيز کسب مي‌کند. در اين مرحله، انسان با تجربة امور حسي و دريافت صورت‌هاي محسوس مي‌تواند به ادراک علوم بديهي در حوزة تصورات و تصديقات دست يابد. نفس در اين مرحله، از معقولات اوليه و احساسات به معقولات ثانويه و ادراکات انتقال مي‌يابد که اولين گام تربيت و کمال عقل نظري را شکل مي‌دهد. ازاين‌رو، دست‌يابي به عقل بالملکه با تربيت امور حسي و صور محسوسات تحقق مي‌يابد که زمينة دريافت آگاهي‌ها، اوليات و علوم بديهي براي کسب علوم نظري را فراهم مي‌آورد. ملاصدرا معتقد است: نفس با دست‌يابي به بديهيات، قدرت اکتساب نظريات را مي‌‌يابد و واجد ملکة انتقال به مرتبة عقل بالفعل مي‌گردد (شيرازي، 1981، ج3، ص42؛ ج8، ص131). بنابراين، فرايند تعليم و تربيت منحصر به کشف استعداد وجودي نيست، بلکه پرورش و تربيت آنها نيازمند امور نظري است. در اين مرحله از هدف مياني، فرايند تربيت نفس بايد به گونه‌اي باشد که از طريق تجربة حسي، معلومات و معقولات اوليه را در نفس به رشد خود برساند. بر اين اساس، تمام اقدامات و فعاليت‌هاي تربيتي بر پاية حسيات و بديهيات در جهت قدرت اکتساب نظريات تدوين و اجرا مي‌گردد. بنابراين، شاخص اصلي تربيت نفس در اين مرحله، دست‌يابي به بديهيات از طريق تجربيات حسي است که با پرورش امور حسي و دست‌يابي به اوليات و علوم بديهي، يعني تصورات و تصديقات بديهي، زمنية کسب علوم نظري در نفس پديدار مي‌گردد.

    دست‌يابي به مرتبة عقل بالفعل

    سومين مرتبة عقل نظري، که به‌عنوان دومين مرتبة تربيت و کمال عقل نظري قرار مي‌گيرد، «عقل بالفعل» است. نفس در اين مرتبه از عقل، پس از پيدايش علوم بديهي، به ادراک تصورات و تصديقات نظري مي‌پردازد و با تأمل در اين علوم، نوعي اشتياق به استنباط علوم ديگر در او ايجاد مي‌گردد. ازاين‌رو، مي‌توان گفت: معيار و شاخص اصلي تربيت نفس در مرتبة عقل بالفعل، ادراک تصورات و تصديقات نظري است.

    «عقل بالفعل» به مرتبه‌اي از مراتب عقل نظري گفته مي‌شود که عقل به صورت بالفعل صاحب ادراکات و معقولات مي‌گردد که احضار آنها نيازي به تفکر و تأمل ندارد؛ زيرا نظريات در نفس، موجود و مخزون‌اند؛ اما نفس آنها را مشاهده نمي‌کند (همان). در واقع، اين تعريف کاشف از اين نکته است که اولاً، تفاوت ادراک در اين مرتبه از عقل نسبت به مرحلة بالملکه، فعليت ادراک معقولات است؛ يعني تصورات و تصديقات نظري در اين مرحله به فعليت مي‌رسد؛ آنچه در مرتبه قبل وجود نداشت. ثانياً، فعليت ادراکات معقولات در نفس در اين مرحله، نيازمند تفکر و تخيل براي حضور آنها نيست. ثالثاً فعليت‌يابي معقولات در اين مرحله، نيازمند تربيت و رشد نفس در تصورات و تصديقات نظري است. نفس در مرحلة عقل بالفعل، به مجرد توجه و التفات ذهن، مي‌تواند هرگاه که بخواهد علوم نظري‌ـ اعم از مفهومي و گزاره‌هاـ را نزد خود حاضر کند، اما نمي‌تواند آنها را مشاهده کند. اين نکته حکايت از تفاوت اين مرحله از تربيت نفس با مرحلة بالاتر، يعني عقل مستفاد نيز دارد. در مرحلة عقل مستفاد، نفس مي‌تواند علوم نظري حاضر شده در نفس را نيز مشاهده کند که در اين مرحله از ادراک نيست. به عبارت ديگر، نفس در اين مرحله با برخورداري از علوم بديهي، به تعريف، استدلال و اقامة برهان، به کسب علوم نظري مي‌پردازد و آنها را به صورت بالفعل در خود حاضر مي‌كند. البته حضور معقولات بدون تفکر، رهين تکرار مطالعة معقولات و فراواني رجوع به مبدأ صور علمي ‌و اتصال به آن است. ملاصدرا رسيدن به اين مرحله را منوط به تربيت اين مرحله از عقل مي‌داند که با وجود همة شرايط، اين درجه در حدود چهل سالگي، که آغاز بلوغ عقلي است، براي شخص حاصل مي‌گردد (همان، ج8، ص145).

    بنابراين، تعليم و تربيت نفس در اين مرحله، به اين معناست که نفس ناطقة انساني از استدلال و برهان بهره جسته تا به تربيت عقل نظري روي آورد. در اين صورت، با دست‌يابي به مرحلة عقل بالفعل، شاهد پيدايش زمينة تحقق عقل مستفاد در نفس خواهيم بود.

    دست‌يابي به مرتبة عقل مستفاد

    چهارمين مرتبة عقل نظري، که به‌عنوان سومين و آخرين مرتبة کمال عقل نظري قرار مي‌گيرد، «عقل مستفاد» است. نفس در اين مرتبه از کمال عقلاني،‌ پس از ادراک تصورات و تصديقات نظري، در مرتبة عقل بالفعل، عملاً به مشاهدة صورت‌هاي عقلي مي‌پردازد که اين مشاهده در مرحلة قبلي کمال عقل نظري وجود نداشت.

    عقل مستفاد را مي‌توان به واپسين مرتبة عقل نظري تعريف کرد که نفس با حضور بالفعل تصورات و تصديقات نظري، به مشاهدة صورت‌هاي عقلي روي مي‌آورد تا در ساية آن، عالمي‌ عقلي مانند عالم عيني گردد. ملاصدرا اين‌گونه بيان مي‌‌کند که نفس در اين مرتبه به انساني کبير تبديل مي‌شود، به‌گونه‌اي که صورت همة موجودات در او تحقق مي‌يابد. تحقق موجودات در او به گونه‌اي است که همة اشيا را به منزلة ذات خود مي‌بيند که در اين حالت، نفس عالم عقلي مي‌گردد (همان، ص132)؛ يعني هرگاه عقل بتواند صور مفارق از ماده را، که همواره فعليت داشته‌اند و هرگز با ماده‌ـ که مانع حجاب ادراک است‌ـ در نياميخته‌اند، ادراک کند به عقل مستفاد دست مي‌يابد. بنا بر تعريف «عقل مستفاد»، معيار رشد عقل در اين مرتبه و سنجش کمال نفس، مشاهدة صورت‌هاي عقلي است. اين مشاهده زماني صورت مي‌گيرد که عقل بتواند صورت‌هاي مفارق از ماده را ادراک کند. با پيدايش اين حالت در نفس، انسان به عالم عقلي مانند عالم عيني تبديل مي‌گردد. ملاصدرا اين انسان را انساني کبير تلقي مي‌کند که همة اشيا را به منزلة ذات خود مي‌پندارد. بنابراين، شاخص اصلي رشد نفس در بخش عقل مستفاد، عالم عقلي شدن نفس است.

    نکتة ديگر اين است که دست‌يابي نفس به اين مرتبة عقلي، مرهون تحصيل و دريافت کامل معقولات نظري در مرتبة عقل بالفعل و دريافت صحيح محسوسات و علوم بديهي و اوليه در مرتبة عقل بالملکه است که پيش‌نياز تربيت نفس در مرحلة عقل مستفاد به‌شمار مي‌آيد. در واقع، مي‌توان دست‌يابي نفس به علوم بديهي و اوليه در مرتبة عقل بالملکه را پيش‌نياز دست‌يابي به عقل بالفعل دانست. حتي مي‌توان دست‌يابي نفس به علوم و معقولات نظري در مرتبة عقل بالفعل را نيز پيش‌نياز دست‌يابي به عقل مستفاد دانست. پيش‌نياز بودن نيز به اين معناست که در فرايند تربيت نفس، اگر ابتدا علوم بديهي و اوليه براي نفس حاصل نگردد نوبت به کسب علوم و معقولات نظري نمي‌رسد. در اين صورت، دست‌يابي به عقل مستفاد نيز تحقق نمي‌يابد. بنابراين، تربيت و کمال عقل مستفاد به سبب پرورش صورت‌هاي عقلي و ادراک مفارق از ماده در نفس براي عالم عيني شدن متعلق هدف تربيت و کمال عقل نظري قرار مي‌گيرد.

    ب. تربيت و کمال عقل عملي

    سعادت نفس و کمال نهايي آن افزون بر کمال عقل نظري، نيازمند کمال عقل عملي است. بر اساس مباني فلسفي صدرايي، کمال نهايي نفس با ترکيب عقل نظري و عقل عملي و تربيت آن دو تحقق يافتني است. چون اين دو قوه در واپسين مرتبه با يکديگر اتحاد يافته‌اند، آدمي به مقام «فنا» دست مي‌يابد (همان، ج 9، ص130). ازاين‌رو، در اين بخش به اهداف تربيتي نفس بر اساس کمال عقل عملي اشاره مي‌شود.

    «عقل عملي» به آن بخش از عقل گفته مي‌شود که با دريافت مقدمات از عقل نظري و تطبيق آن بر جزئيات، بدن را به حركت درمي‌آورد. اين بعد از عقل با واسطه قرار گرفتن ميان عقل نظري و بدن و پي‌روي از فرامين عقل نظري بر بدن تسلط يافته و آن را اداره مي‌کند. عقل عملي نفس در اين مرتبه، با روي‌آوردن به عالم پايين و ماديات، به حسن و قبح اعمال، تدبير بدن و قواي حيواني مي‌پردازد. ملاصدرا مي‌نويسد: «... پس قوة عقل عملي آن قوه‌اي است كه به وسيلة آن، تدبير بدن و ادارة امور آن‌ صورت مي‌گيرد» (همان). بر اساس اين عبارت، تدبير بدن توسط عقل عملي و البته تحت اشراف عقل نظري امکان‌پذير مي‌گردد. به ديگر سخن، تدبير بدن و رفتار‌هاي انساني توسط عقل عملي، آن هم تحت اشراف عقل فطري امکان‌پذير است. حال، هرقدر نفس در اين مرحله از رشد عقلي از مراتب کمالي بالاتري برخوردار گردد تدبير بدن و کنترل رفتارهاي انساني صحيح‌تر و کامل‌تر خواهد بود.

    دربارة استخراج اين هدف از مباني روان‌شناختي فلسفي، بايد گفت: بر اساس اين مبناي روان‌شناختي فلسفي، که غايت حرکت نفس‌ «الله» است و بالقياس، به هدف غايي تربيت نفس، يعني قرب الهي صورت مي‌گيرد و با توجه به تحقق کمال غايي نفس در بستر کمال عقل عملي، دست‌يابي به هدف مياني تربيت نفس در بخش کمال عقل عملي در بستر مراتب آن عقلاً ضرورت مي‌يابد. در واقع، دست‌يابي نفس به کمال غايي خود، مرهون تربيت نفس در بخش‌هاي عقل نظري و عقل عملي است. با توجه به هدف غايي تربيت نفس، يعني قرب الهي، ‌تحقق اين هدف تنها در بستر هدف مياني و واسطي، يعني کمال عقل عملي امکان‌پذير خواهد يود. ازاين‌رو، اين هدف ‌به‌عنوان يک هدف واسطي تربيت نفس قرار مي‌گيرد.

    نکتة ديگر اينکه کمال عقل عملي نيز مانند عقل نظري، در ساية مراتب آن تحقق مي‌يابد. اين مراتب عبارت است از: مرتبة تهذيب ظاهر يا «تجليه»، تهذيب باطن يا «تخليه»، تنوير باطن يا «تحليه» و مرتبة «فنا». در ادامه، به توضيح اين مراتب مي‌پردازيم:

    دست‌يابي به مرتبة تجليه: آرايش ظاهر به فضايل

    اولين مرتبة کمال عقل عملي، که اولين مرتبة تربيت و تکامل نفس در بخش عقل عملي نيز به‌شمار مي‌آيد، مرتبة «تجليه» يا تهذيب ظاهر است. اين مرحله از تربيت نفس و عقل عملي با افعال و رفتارهاي ظاهري انسان ارتباط مي‌يابد. ملاصدرا از اين مرحله به «تهذيب ظاهر» نام مي‌برد و مي‌گويد: مرتبة «تجليه» به مرتبه‌اي از عقل عملي گفته مي‌شود که نفس با به‌کارگيري قوانين الهي و عمل به شرايع نبوي، به تهذيب ظاهر دست مي‌يازد (شيرازي، 1380، ص383-384). در واقع، نفس در اين مرتبه با به‌کارگيري قوانين شريعت اسلام و تهذيب ظاهر، به نواميس الهي، شرايع و احکام، از قيام و صيام و صفات جماعات، متجلي به احکام و فضايل ديني مي‌شود و پوششي از احکام عملي شريعت بر رفتارهاي ظاهري او نمايان مي‌گردد.

    نکتة ديگر اينکه ـ همان‌گونه که اشاره شد ـ کمال نفس در هر دو بخش عقل نظري و عقل عملي بر اساس کارکرد و مراتب هريک از آنها تحقق مي‌يابد. بر اساس انديشة صدرايي، کارکرد عقل عملي تدبير بدن و تسلط بر قواي حيواني نفس تحت اشراف عقل نظري است. اين هدف در صورتي تأمين مي‌شود که نفس با به‌کارگيري احکام و قوانين الهي و شرعي به نوعي اعتدال دروني و بيروني دست‌ يافته باشد؛ اعتدالي که با پيدايش آن در نفس، تدبير و تسلط نفس بر قواي حيواني امکان‌پذير خواهد بود. ازاين‌رو، ضرورت دارد که نفس در اولين مرتبة اين عقل، قوانين عملي دين اسلام و شريعت نبوي مانند عمل به دستورات الهي و واجبات دين و پرهيز از نواهي و انجام مستحبات و آداب و سنن نبوي را به کار بندد تا تهذيب ظاهر حاصل گردد.

    در اين صورت، هدفِ دست‌يابي به تجليه در ساية محتواي تربيتي احکام و اخلاقيات شريعت اسلام ممکن مي‌شود. ازاين‌رو، محتواي آموزشي نفس را احکام پنج‌گانة رفتاري و همچنين صفات شخصيتي تشکيل‌ مي‌دهد که به‌کارگيري آنها تجلية نفس را به دنبال دارد. در اين مرحله از تربيت، نفس با انجام واجبات و مستحبات و پرهيز از محرمات الهي، به وظيفة اصلي خود، يعني درک حسن و قبح اعمال و تدبير قواي حيواني عمل مي‌کند. بنابراين، تعليم و تربيت نفس در اين مرتبه از عقل عملي، ناظر به آموزش و پرورش فضايل عملي در بخش احکام و اخلاقيات است.

    دست‌يابي به مرتبة تخليه: پيرايش باطن از رذايل

    انسان موجودي است داراي دو ساحت ظاهر و باطن. تربيت کامل شخصيت و نفس او نيز نيازمند تربيت نفس در اين دو بخش و به صورت هماهنگ است. تربيت ظاهر و رفتارهاي ظاهري او نيازمند دستورالعمل‌هاي خاص تربيتي در مرحلة تجليه است كه كاملاً جداي از دستورات تربيتي باطن است. كمال نفس نيز بر اساس همين دستورات تحقق مي‌يابد. در مرحلة اول کمال عقل عملي، به تهذيب ظاهر اشاره شد که ناظر به بخش بيروني اوست؛ اما در اين قسمت، به تربيت و تهذيب باطن انسان مي‌پردازد که ناظر به بخش دروني او است.

    «تهذيب باطن» به آن مرحله از کمال عقل عملي گفته مي‌شود که نفس در آن به پالايش باطن از طريق زدودن ملکات و اخلاق پست و ظلماني مانند بخل و حسد از قلب مي‌پردازد (همان). در واقع، نفس در اين مرحله از کمال، با زدودن و پيرايش خود از آلودگي‌هاي باطني و تطهير قلب، به آينه‌اي شفاف مبدل مي‌گردد که تجلي‌گاه حقايق الهي مي‌گردد. ازاين‌رو، آلودگي‌زدايي باطني، تطهير قلب و به دنبال آن، شفافيت، در پايان، زمينه‌سازي تجلي حقايق الهي در نفس را به دنبال خواهد داشت.

    بر اساس تعريف ملاصدرا از واژة «تخليه»، مي‌توان انتظار اصلاح محتواي تربيتي نفس در راستاي هدف دست‌يابي به مرتبة تخليه‌ و رفع ملکات و اخلاق ناهنجار دروني راـ مانند ويژگي‌هاي منفي اخلاقي، يعني بخل و حسدـ داشت. با به‌کارگيري اين محتوا در فرايند تربيت نفس، مي‌توان شاهد تجلي حقايق در نفس بود. به ديگر سخن، در بخش کمال عقل عملي، با دو نوع اخلاق ظاهري و اخلاق باطني مواجه خواهيم بود: «اخلاق ظاهري» دستورالعمل‌هاي شرعي در حوزة واجبات و محرمات را دربر دارد؛، اما «اخلاق باطني» به ويژگي‌هاي صفات دروني و ايجاد و رفع آنها اختصاص مي‌يابد. مرتبة «تخليه» ناظر به اخلاق باطني است که درصدد جايگزين کردن ويژگي‌ها و صفات اخلاقي مثبت پس از زدودن صفات اخلاقي منفي و رذايل است.

    نکتة مهم ديگر اين است که نوعي ترتيب منطقي ميان کمال نفس در بخش‌هاي عقل نظري و عملي حاکم است؛ يعني تا زماني که نفس به احکام و آداب و سنن شريعت تجلي نيابد نوبت به تخلي و زدودن رذايل دروني نفس نخواهد رسيد. به عبارت ديگر، تجلي نفس مقدمة تخلي آن است. اين نکته در تعليم و تربيت نفس مهم جلوه مي‌کند که مراتب رشد و تربيت عقل بر اساس پيش‌نياز يکديگر طراحي شده‌اند. بنابراين، تهذيب باطن از طريق پيرايش از رذايل نفساني، دومين مرتبة تعليم و تربيت نفس را شکل مي‌هد که در کنار تجليه، مي‌تواند به تکامل ظاهر و باطن نفس انساني منتهي گردد.

    دست‌يابي به مرتبة تحليه: پرورش صفات و اخلاق نيکو

    نفس در بعد کمال عقل عملي، تنها با تجليه و تخليه به تکامل نمي‌رسد، بلکه اين دو بخشي از معماي تکامل نفس را تکميل مي‌کنند. اما اين معما از بخش ديگري به نام «تحليه» نيز تشکيل شده است که در کنار آن دو، نفس را در تکامل خود ياري مي‌رساند.

    مرتبة «تحليه» يا «تنوير باطن» به آن بخش از تربيت و کمال عقل عملي گفته مي‌شود که باطن نفس آدمي‌ مزين به صورت‌هاي علمي‌ و صفات نيکو مي‌گردد (همان). بنابراين تعريف، ملاصدرا شرط و رکن اصلي نوراني شذن باطن را تزيين نفس صورت‌هاي علمي و «معارفة حقة الهي» مي‌داند. به عبارت ديگر، نفس در صورتي به اين مقام از رشد و کمال مي‌رسد که معارف عقلي و صفات نفساني مرضي حق ‌تعالي در آن هويدا گردد. در اين صورت، انسان با آراستن و نوراني ‌ساختن نفس خود به معارف الهي، مي‌تواند حايز رتبة تحليه گردد.

    دست‌يابي نفس به اين مرتبه از عقل عملي زماني محقق مي‌‌گردد كه نفس در ظاهر تجليه شده و در باطن تخليه؛ آنگاه مي‌تـواند به كسب صورت‌‌هاي علمي بپردازد و شخصيت را با صفات نيكو مزين گرداند. ازاين‌رو، شاخصة اصلي اين مرحله تزيين نفس به صورت‌هاي علمي ‌و صفات نيکوي شخصيتي است.

    نکتة ديگر اينکه نوراني شدن نفس با پرورش صفات نيکو و صورت‌هاي علمي‌ منوط به پيرايش باطن از رذايل در مرحلة سابق و آرايش ظاهر به سنت و شريعت در مرحلة قبل از آن است؛ يعني تا زماني که نفس از رذايل پاک‌سازي نشود و به شفافيت قلبي دست نيابد تابش نور الهي در آن امکان‌پذير نخواهد بود. در واقع، دو مرحلة سابق پيش‌نياز تحقق اين مرحله از کمال به‌شمار مي‌آيد.

    نکتة پاياني اين است که با نوراني شدن باطن در بستر کسب صورت‌هاي علمي و دروني‌سازي صفات نيکو در شخصيت، مقدمات دست‌يابي به مقام «فنا» در انسان ظاهر مي‌گردد؛ يعني فناي الهي با نوراني شدن باطن ممکن خواهد شد. بنابراين، مي‌توان پرورش صورت‌هاي علمي ‌و صفات نيکو در نفس را به‌عنوان يک هدف مياني در راستاي کمال نهايي نفس به‌شمار آورد.

    دست‌يابي به مرتبة فنا: رسيدن به مقام فنا

    در آخرين مرتبه از کمال عقل عملي، مي‌گوييم: کمال نفس در اين بخش، تنها به سه مرتبة قبلي خلاصه نمي‌شود. بخش پاياني اين فرايند تکامل را مقام «فنا» تشکيل مي‌دهد. مرتبة «فنا» به مرتبة پاياني کمال عقل عملي گفته مي‌شود که نفس از ذات خود فاني گشته، تنها به رب اول و کبريا و جلال و جمال او مي‌نگرد (همان). در واقع، انسان در مقام «فنا»، خود، بندگي خود، تمايلات و جهان اطراف خود را در مقابل خداوند هيچ مي‌پندارد و تنها بر قدرت و زيبايي الهي نظاره مي‌کند. او با فناي ذات خود، به فنا در ذات الهي دست مي‌يابد که در اين صورت، تنها حق را مي‌بيند و نه چيز ديگر را. به ديگر سخن، شخص راه‌يافته به مقام فنا موجودات را نمي‌نگرد و فقط مستقيماً صدا را از خود ذات اقدس اله مي‌شنود که براي غير خدا سهمي قايل نيست و آنها را هيچ مي‌پندارد.

    شاخص عمدة اين مرتبه از کمال نفس، که معيار تربيت آن نيز به‌شمار مي‌آيد، فاني شدن نفس از ذات خود و محو شدن در کبرياي الهي است. ازاين‌رو، با پديدار گشتن اين حالت براي نفس و دست‌يابي يه اين مقام، کمال عقل نظري در اين مرحله پديدار مي‌گردد.

    نکتة ديگر اينکه دست‌يابي به اين مقام از عقل عملي تنها به کساني اختصاص مي‌يابد که مشمول عنايات الهي شده و فيض درک حضورش را به آنها ارزاني داشته است. روشن است که قابليت‌ها و رياضت‌هاي ديني در اين بخش، شرط ورود به اين حوزه است که افرادي مانند پيامبران و امامان معصوم و همچنين اولياي الهي از آن بهره مي‌جويند.

    بنابراين، مقام «فنا»، که در آخرين مرحلة تربيت نفس قرار مي‌گيرد، نقطة تلاقي کمال عقل نظري و عقل عملي است. اين نقطة پاياني همان نقطة تربيت نفس است که هر يک از اهداف کمال عقل نظري و عقل عملي زمينه‌ساز تحقق آن خواهد بود.

    نتيجه‌گيري

    طراحي اهداف تعليم و تربيت در نظام‌هاي آموزشي و تربيتي بر اساس مباني فلسفي آن نظام و يا يک مکتب تربيتي شکل مي‌گيرد. اين مباني در فلسفة اسلامي و فيلسوفان مسلمان مانند صدرالمتألهين شيرازي، نگاهي ويژه به اهداف تعليم و تربيت انسان خواهد افکند. ازاين‌رو، هدف اين مقاله واکاوي اهداف تعليم و تربيت نفس در انديشه‌هاي روان شناختي فلسفي ملاصدرا است. استخراج و تدوين اين اهداف از مباني بر اساس الگوي کمال نفس در انديشة فلسفي صدرايي است. اين الگو متشکل از کمال غايي و کمال مياني نفس است که وي مباني روان‌شناختي فلسفي را به آن اختصاص داده است. بر اساس اين مبنا، که «غايت حرکت نفس الله است» کمال غايي نفس در انديشة ملاصدرا هويدا مي‌گردد. بر اين اساس، غايت تکامل نفس خداوند باري تعالي است. ملاصدرا در تبيين اين نقطه از کمال غايي نفس، به تجرد نفس، قاعدة «امکان اشرف» و ابطال تناسخ اشاره مي‌کند. وي بر اين اساس، ابتدا و انتهاي حرکت نفس را از خداوند و به سوي خداوند مي‌داند. وي در ديگر مباني روان‌شناختي فلسفي، به اين نکته اشاره مي‌کند که کمال غايي نفس در بستر کمال عقل نظري و عقل عملي امکان‌پذير است. نفس در مرتبة ناطقه، از دو بخش عقل «نظري» و «عملي» تشکيل مي‌شود که تربيت و کمال نفس در اين دو بخش، يعني ساحت نظر و عمل، محور سعادت و کمال حقيقي نفس انساني قرار مي‌گيرد. از سوي ديگر، مطابق انديشه‌هاي صدرايي، کمال عقل نظري و عقل عملي نيز در ساية مراتب چهارگانة هر يک از آن دو شکل مي‌گيرد. اين مراتب در کمال عقل نظري، از دست‌يابي به مرتبة «عقل بالملکه» شروع شده و به «عقل مستفاد» پايان مي‌پذيرد. اما مراتب کمال نفس در بخش عقل عملي از مرتبة «تجليه» شروع شده، به مقام «فنا» منتهي مي‌گردد. بر اساس اين الگو، مي‌توان هدف غايي تعليم و تربيت نفس را دست‌يابي به مقام قرب الهي ترسيم کرد. اما ملاصدرا دست‌يابي به اين رتبه از هدف را منوط به تکامل عقل نظري در بستر مراتب آن، يعني دست‌يابي به مرتبة عقل بالملکه، بالفعل و مستفاد مي‌داند که هر کدام خود مي‌تواند به‌عنوان يک هدف مياني در تربيت نفس قرار گيرد. افزون بر آن، دست‌يابي به هدف غايي نفس منوط به تکامل نفس در بخش عقل عملي در بستر دست‌يابي به مرتبة «تجليه»، «تخليه»، «تحليه» و «فنا» است. در پايان مسير حرکت تکاملي اين دو بخش و تربيت نفس در اين حوزه، شاهد دست‌يابي نفس به مقام قرب الهي خواهيم بود.

     

     

    References: 
    • بهشتي، سعيد، 1386، آيين خردورزي، چ دوم، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر.
    • شيرازي، صدرالدين محمد، 1360، الحکمة المتعالية في الاسفار الاربعة العقلية، ج1، 3، 6- 9، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • ـــــ ، 1383، الاسفار الاربعه، تصحيح و تحقيق غلامرضا اعواني با اشراف و مقدمه سيدمحمد خامنه‌اي، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا.
    • ـــــ ، 1341، العرشيه، ترجمه غلام‌حسين آهني، اصفهان، مهدوي.
    • ـــــ ، 1380، المبدا و المعاد، تصحيح سيد‌جلال‌الدين آشتياني، چ سوم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
    • ـــــ ، 1379، تفسيرالقرآن الکريم، تصحيح محمد خواجوي، ج1-7، چ3، قم، بيدار.
    • ـــــ ، 1380، حکمت متعاليه در اسفار عقلي اربعه، ترجمه محمد خواجوي، تهران، مولي.
    • ـــــ ، 1383، شرح اصول کافي، تصحيح محمد خواجوي، ج1-3، چ2، تهران، پژوهشکده علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
    • ـــــ ، 1419ق، مفاتيح الغيب، ترجمه محمد خواجوي، ج1-2، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
    • ـــــ ، 1392، ترجمه و تفسير الشواهد ‌الربوبيه في المناهج السلوکيه، با تصحيح، تعليق و مقدمه سيدجلال آشتياني، تهران، سروش.
    • طباطبايي‌، سيدمحمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير ‌القرآن،‌ ج13، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
    • فتحي،‌ عباس، 1372، مقايسه آراء ملاصدرا و کانت در مفهوم وجود، پايان‌نامه کارشناسي ارشد فلسفه، تهران، دانشگاه تهران.
    • نراقي، ملامحمد مهدي،‌ 1408ق، جامع‌ السعادات، چ6، ‌بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بهشتی، سعید، رهنمائی، سیداحمد، رضائی، مهدی.(1395) واکاوی اهداف تعلیم و تربیت نفس در اندیشه روان شناختی فلسفی ملاصدرا. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8(1)، 25-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سعید بهشتی؛ سیداحمد رهنمائی؛ مهدی رضائی."واکاوی اهداف تعلیم و تربیت نفس در اندیشه روان شناختی فلسفی ملاصدرا". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8، 1، 1395، 25-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بهشتی، سعید، رهنمائی، سیداحمد، رضائی، مهدی.(1395) 'واکاوی اهداف تعلیم و تربیت نفس در اندیشه روان شناختی فلسفی ملاصدرا'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8(1), pp. 25-48

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بهشتی، سعید، رهنمائی، سیداحمد، رضائی، مهدی. واکاوی اهداف تعلیم و تربیت نفس در اندیشه روان شناختی فلسفی ملاصدرا. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8, 1395؛ 8(1): 25-48