ماهیت خلاقیت در دیدگاه اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
«خلاقيت» نيرويي است که براي تأمين نيازهاي بشر و توسعة چارچوبهاي فکري و عملي و ارتقاي سطح کيفي زندگي از اهميت ويژهاي برخوردار است. بروز و ظهور خلاقيتهاي انساني و بهرهبرداري مناسب از آن، نيازمند پرورش صحيح آن است. اما اينکه چگونه ميتوان خلاقيت را درست پرورش داد، مستلزم آن است که در ابتداي امر، ماهيت و ساختار خلاقيت انسان بهدرستي شناخته شود. اين پژوهش درصدد است با بهرهگيري از متون اسلامي، ماهيت اين استعداد فطري را، که بهطور بالقوه در نهاد انسان بهعنوان «جانشين خلاقِ عليم هستي» نهاده شده است، شناسايي كند. ازاينرو، اهميت بازشناسي ماهيت خلاقيت، آن هم مبتني بر ديدگاه اسلامي، موجب خواهد شد تا قدمهاي بعدي در پرورش و کاربست آن در نظام تعليم و تربيت، راسختر و چهبسا در مسيري هموارتر و صحيحتر از گذشته قرار گيرد.
امروزه با گسترش ابعاد علم و کثرت علوم و روشها و فراواني مسائل پيچيده، نياز بيشتري به تعليم و تربيت خلاقانه احساس ميشود؛ زيرا هدف تعليم و تربيت فقط محصور در انباشت اطلاعات نيست و غالباً ضرورت دارد كه يافتهها و بافتهها رشته شوند و سررشتهاي بديع به دست آيد و دنبال شود. بنابراين، وضع کنوني نظام آموزشي ما نيازمند التزام به خلاقيت است، به گونهاي که بدون تخلق به خلاقيت، دانشآموز، دانشجو و محقق در دايرهاي بسته، در تکرار مکررات گذشته سير خواهند کرد. ازاينرو، خلاقيت با تعليم و تربيت ربط و نسبتي وثيق و ناگسستني دارد؛ گويي بدون خلاقيت، دانش و فناوري ابتر و نازا و راکد است. امروزه «خلاقيت و نوآوري» به يک مفهوم محوري و راهبردي در ادبيات اسناد چشمانداز توسعة کشورها و از جمله کشور خودمان تبديل شده است. در بند شش (6) راهبردهاي کلان سند تحول بنيادين آموزش و پرورش (سند مشهد، 1390) و در قسمت 5-18 بر گسترش و استقرار نظام خلاقيت و نوآوري و نظريهپردازي در آموزش و پرورش و مستندسازي آن بر حسب زمينههاي علميـ تربيتي بومي تأکيد شده است.
هرچند «خلاقيت» يکي از مفاهيم اساسي موجود در روانشناسي تربيتي و تعليم و تربيت است، اما دربارة ماهيت و تعريف آن، بين محققان توافق چنداني وجود نداشته و نظريهها و تعاريف متنوعي دربارة آن مطرح شده است. استربرگ و نيو با بررسي ريشههاي فلسفي خلاقيت به اين نتيجه دست يافتند که در تاريخ انديشة غرب، تلقي از مفهوم «خلاقيت» را ميتوان به دو بخش تقسيم کرد: «خلاقيت الهي» و «خلاقيت فردي». در مفهوم «خلاقيت الهي»، همة خلاقيتها نشئتگرفته يا الهاميافته از خدوند است، و در «خلاقيت فردي»، انسان مسئول وجود و پيدايش همهچيز است (استربرگ و نيو، 2006، ص20و21).
استربرگ و نيو معتقدند: اولين ريشة «خلاقيت الهي» برگرفته از ايدة کتاب مقدس از خلقت خداوند است و خلاقيت در اين سنت به معناي «ايجاد کردن» يا «به وجود آوردن» است. در کتاب مقدس، عمل اولية خلاقانه به خداوند نسبت داده شده است: «در ابتدا، خدا آسمانها و زمين را خلق کرد» (استربرگ و نيو، 2006، ص21، نقل از: کتاب پيدايش، 1:1). آنها معتقدند: مفهوم «خلاقيت الهي» در تاريخ انديشة غربي، بسيار غالب بوده و تا عصر نوزايي و حتي فراتر از آن نيز ادامه داشته است. اما در حال حاضر، بيشتر دانشپژوهان روانشناسي بر خلاقيت فردي متمرکز شدهاند. منشأ اين رويگرداني به عصر روشنگري برميگردد که در آن دوره، انسانها به توانايي خويشتن در درک جهان و ادارة سرنوشت خويش پي بردند و به موفقيتهاي بيشماري در زمينة علم و فناوري و خلق اختراعات جديد دست يافتند.
محققان دربارة خلاقيت، تعاريف متنوعي مطرح کردهاند؛ از آن جمله، راجرز معتقد است: «خلاقيت عبارت است از: ظهور يک فراوردة ارتباطي نوظهور در عمل، که از يکسو، از بيهمتايي فرد سرچشمه ميگيرد، و از ديگر سو، از مواد، رويدادها، اوضاع و احوال زندگي وي سرچشمه ميگيرد» (راجرز، 1369، ص372). گيلفورد (1986) معتقد است: خلاقيت همان تفکر واگراست که از چهار عنصر اساسي «سيالي»، «انعطافپذيري»، «اصالت»، و «بسطيافتگي» تشکيل شده است (فيشر، 1386، ص85). دوبونو بيان ميدارد: خلاقيت همان تفکر جانبي است که توليدکننده بوده و داراي جرياني جهشي، غيرخطي و احتمالي است که همواره با تغيير قالبها در ارتباط است (دوبونو، 1364، ص26). تورنس (1980) خلاقيت را «حساسيت به مسائل، کمبودها، مشکلات و خلأهاي موجود در دانش و حدس زدن و تشکيل فرضيههايي دربارة رفع آنها و ارزشيابي و آزمايش، و در نهايت، اصلاح آن فرضيهها» ميداند (حسيني، 1388، ص47). وايزبرگ (1986) معتقد است: «خلاقيت ظرفيت توليد موارد جديد و ارزشهاي ويژه است» (افروز و کامکاري، 1387، ص196). کوک (1998) معتقد است: «خلاقيت» کشف و بهکارگيري يک الهام است که يک مسير به کار گرفته شده را به عملي منجر ميسازد که از قالبهاي گذشته جدا گشته است. فيشر «خلاقيت» را مجموعهاي از گرايشها و تواناييها ميداند که فرد را به سوي ايجاد افکار، ايدهها يا تصورات خلاق هدايت ميکند (فيشر، 1386، ص68).
با نظر به تعاريف مزبور، برخي از محققان همچون نلر (1369، ص3)، فيشر (1386، ص67) و استرنبرگ (1393، ص613) معتقدند: تعريفها و تبيينهاي مربوط به خلاقيت، ناظر بر چهار جنبه است: بعضي از تعريفها بر اساس ايده يا اثر خلق شده به خلاقيت نگريستهاند و بر آن تأکيد داشتهاند؛ برخي بر اساس فرايند خلق کردن؛ برخي بر اساس ويژگيهاي شخصيتي افراد خلاق و برخي بر اساس محيط خلاق، به خلاقيت نگريستهاند.
بهطور کلي، ميتوان گفت: تاکنون تعريف جامع و فراگيري از «خلاقيت» ارائه نشده است و تلاش براي يافتن يک نظرية جامع و فراگير در خلاقيت هنوز ادامه دارد. نوشتار حاضر نيز در جهت تدوين ديدگاه اسلامي خلاقيت، درصدد است تحليلي از ماهيت و ساختار خلاقيت مبتني بر آيات و روايات ارائه دهد و به تعريفي نسبتاً جامع از آن دست يابد. براي رسيدن به اين منظور، در منابع اسلامي، عناصر معنايي مرتبط با مفهوم خلاقيت بررسي و تحليل ميشود و از روش «تحليل مفهومي» استفاده ميشود. در اين روش، مفاهيم بهصورت تحليلي بررسي ميشود تا عناصر معنايي يک مفهوم، روابط ميان اين عناصر، و روابط ميان کل يک مفهوم با ساير مفاهيم، که به نحوي با آن ارتباط دارد، مطالعه شود (باقري، 1387، ج1، ص36).
در بخش اول اين نوشتار، به نظريههاي مطرح دربارة خلاقيت اشاره خواهد شد. در بخش دوم، خلاقيت از ديدگاه اسلامي بررسي ميشود. در اين بخش، ابتدا مفاهيم و واژگان ناظر بر خلاقيت در منابع اسلامي، و سپس موقعيت انسان خلاق در عالم خلقت بهعنوان خليفةالله بررسي ميگردد، و در نهايت، ماهيت و ساختار خلاقيت در ديدگاه اسلامي تحليل و تعريفي از آن ارائه خواهد شد.
1. نظرية «خلاقيت بهعنوان الهام خدايي»
استربرگ و نيو در تحليل مباني فلسفي خلاقيت در غرب، به اين نتيجه ميرسند که اولين ريشة «خلاقيت به منزلة الهام خدايي»، برگرفته از ايدة کتاب مقدس از خلقت خداوند است (استربرگ و نيو، 2006، ص20). در يونان باستان نيز اين انديشه پررنگ بوده که همة خلاقيتها نشئتگرفته از يک خدا و يا الهامگرفته از خدايان بسيار است. يونانيان باستان خلاقيت را بهعنوان نيرويي فراتر از توانايي انسان و بهعنوان امداد الهي مطرح ميکردند؛ بهاينصورت که فرد خلاق در لحظه آفرينشگري به سبب آنکه در کنترل خود نيست، عامل نيرويي برتر ميشود که او را مهياي آفرينشگري ميکند.
2. نظرية «خلاقيت بهعنوان نبوغ شهودي»
نلر معتقد است: ايدة نبوغ در اواخر عصر نوزايي مطرح شد (1369، ص24). در خلال قرن هجدهم، بسياري از متفکران، بهويژه کانت، در نقد خرد ناب، خلاقيت را با نبوغ همرديف دانست. کانت استدلال کرد که خلاقيت فرايندي طبيعي است که قوانين خود را ميسازد، به گونهاي که يک اثر خلاق از قوانين منحصر به فرد خود پيروي ميکند که غيرقابل پيشبيني است و ازاينرو، نميتوان آن را رسماً آموزش داد. در اين ديدگاه، شخص در خلال کنش خلاق، آنچه را ديگران فقط بهطور استدلالي و در درازمدت درمييابند، بلاواسطه و مستقيماً (شهودي) درک ميکند.
ايدة «خلاقيت به مثابه شهود» در عصر حاضر، در ديدگاه «روانشناسي ماوراي فردي» دنبال ميشود. در اين ديدگاه، فرد از طريق شهود به تفکر خلاق و ادراک کلنگر دسترسي مييابد. پژوهشهاي مربوط به دو نيمة مغز، که توسط راجر اسپري و ژوزف بوگن آغاز شد، بخشي از شواهد لازم در «روانشناسي ماوراي فردي» را فراهم آورد. بر مبناي اين پژوهش، مرکز خلاقيت افراد نيمکرة راست مغز است که جايگاه تفکر شهودي است و نيمکرة چپ جايگاه تفکر تحليلي است (ميلر، 1391، ص233–231).
3. نظرية «خلاقيت به مثابة تداعيگروي»
مفهوم «تداعي معاني»، از زمان جان لاک (1632–1704) موضوع بحث قرار گرفت و اصول آن با تغييراتي در روانشناسي جديد به حيات خود ادامه داد. تداعيگرايان عقيده داشتند: معلومات انسان چيزي جز تصورات حاصل از احساسهاي گوناگون از دنياي خارج نيست، و در بعد روانشناختي نيز در پي کشف قانونمنديهاي همين تصورات بودند (شکرکن و ديگران، 1388، ج1، ص38).
بنا بر نظرية «تداعيگرايي»، ايدههاي جديد از ايدههاي قديم و بهوسيلة فرايند «آزمون و خطا» پديد ميآيند. شخص هنگام مواجه شدن با مسئله، ترکيبي از ايدهها را يکي پس از ديگري فراميخواند تا آرايشي براي رهيابي بيابد. اين ترکيبها ايدههاي تازة او را تشکيل ميدهند. بنابراين، «تفکر خلاق» در اين نظريه، عبارت است از: فعال کردن تداعيها و ارتباطات ذهني. هرقدر شخصي تداعي بيشتري به دست آورد ايدههاي بيشتري در اختيار خواهد داشت و بنابراين، بيشتر خلاق خواهد بود (نلر، 1369، ص29).
4. نظرية «خلاقيت به مثابة بازسازي گشتالتها (کلها)»
اين نظريه مبتني بر نظرية گشتالت در روانشناسي است. مهمترين سهم نظرية گشتالت در روانشناسي، ارائة اصول سازماني ادراک بود که در سال1923 توسط ماکس ورتايمر جمعبندي و تدوين شد. مطابق اين اصول، شخص اشيا را به گونهاي بيواسطه و وحدتيافته، به همان شکلي که حرکت ادراک ميشود، بهعنوان يک کل ادراک ميکند (پديدة فاي). بنابراين، ادراک اشيا مجموعهاي از احساسهاي مجزا نيست. به نظر ورتايمر، در ادراک، به محض ديدن يا شنيدن شکلها، صداها و مانند آن سازماندهي رخ ميدهد و بخشهاي ميدان ادراکي به يکديگر همبسته شده، گروههاي خاصي را به وجود ميآورند که با هم متحدند و ساختاري را تشکيل ميدهند که از زمينة خود قابل تشخيص هستند (شکرکن و ديگران، 1390، ج2، ص301).
ورتايمر در مقالهاي تحت عنوان «تفکر خلاق» (تفکر مولد) در سال 1954 بيان داشت: در فرايند تفکر خلاق و در جريان حل مسئله، درک روابط در کل ميدان ادراکي، شامل مراحل ذيل است:
مرحلة اول: گروهبندي، ساختاربندي و سازماندهي مجدد در عمليات تقسيم يک کل به کلهاي کوچکتر مشاهده ميشود.
مرحلة دوم: تلاش براي رسيدن به ارتباطات و ساختار دروني آن مسئله روي ميدهد.
مرحلة سوم: ادراک کل فرايند به صورت يک خط مستمر فکري و مرتبط با کل روي ميدهد (همان، ص308).
5. نظرية «خلاقيت به مثابة رفع تنش»
اين نظريه مبتني بر ديدگاه فرويد در مکتب «روانکاوي» است. فرويد، بنيانگذار روانکاوي، معتقد است: خاستگاه خلاقيت، تعارض و تضادي است که در ذهن ناخودآگاه (نهاد) وجود دارد. از نظر فرويد، شخص همانگونه که به خوردن و خوابيدن نياز دارد، براي ارضاي سائقههاي معيني دست به آفرينندگي ميزند. در واقع، فعاليتهاي علمي و هنري خلاقانه شکلي از اشکال رفتار دفاعي است. بنابراين، آفرينشگري وسيلهاي براي تقليل اضطرابها و تنشهاي ناشي از تضاد است (شريعتمداري، 1387، ص410).
6. نظرية «خلاقيت به مثابة پذيرا بودن تجربه»
اين نظريه توسط اي.جي. اسکاکتل در برابر ديدگاه «روانکاوي» فرويد مطرح شده است. اسکاکتل تفکر خلاق را معلول برخورد و ارتباط وسيع فرد با محيط ميداند. به نظر وي، فرد براي تسلط بر محيط، به خلق و ايجاد افکار تازه ميپردازد، نه به خاطر تسکين اضطراب و ناراحتي. بنابراين، از نظر وي، محرک فرد در پيدا کردن راههاي تازه و خلق افکار جديد، احتياج او به تسلط و ارتباط با محيط است (شريعتمداري، 1387، ص411).
7. نظرية «خلاقيت به مثابة خودشکوفايي»
اين نظريه توسط کارل راجرز در سال1952 مطرح شده است. وي بيان ميدارد: «انگيزة اصلي آفرينندگي گرايش انسان در به فعليت درآوردن خويشتن است» (راجرز، 1369، ص373). وي اشاره دارد که جريان جهتداري در همة زندگي انسان آشکار است و آن گرايش اعضا به ايجاد پيوندهاي نو با محيط و تلاش براي به کمال رساندن خويشتن است که انگيزة اصلي براي خلاقيت را به وجود ميآورد. راجرز معتقد است: دو مسئله در تحقق خودشکوفايي از راههاي نو، که منجر به آفرينندگي ميشود، مؤثر است. آن دو عبارت است از: الف. ايمني روانشناختي؛ ب. آزادي روانشناختي. اگر فرد فضاي ايمني از محيط زندگي و محيط اجتماعي را حس کند و اگر آموزگاران، والدين، و محيط اجتماعي به فرد آزادي کامل بدهند تا او دربارة آنچه در ژرفترين بخش خويشتن خود است، بينديشد و احساس کند، در آنصورت، اين ايمني و آزادي خويشتن موجبات آفرينندگي او را مهيا خواهد ساخت (همان، ص383–380).
8. نظرية «خلاقيت به مثابة تفکري واگرا يا جانبي»
اين نظريه مبتني بر ديدگاه گيلفورد در قالب مکتب «روانسنجي» است. مکتب «روانسنجي» به خلاقيت از زاوية آزمونها مينگرد و تلاش ميکند با مقياسهاي کمي، خلاقيت را در افراد اندازهگيري کند. گيلفورد جزو پيشگامان اين مکتب محسوب ميشود (حسيني، 1388، ص46). گيلفورد با تمايز بين تفکر «واگرا» و «همگرا» معتقد بود: ارائة يک پاسخ صحيح به مسئله همان تفکر «همگرا» است، درحاليکه ارائة پاسخهاي چندگانه، تفکر «واگرا» خوانده ميشود. بهعبارت ديگر، تفکر «همگرا» فقط يک راهحل درست را دربر ميگيرد، درحاليکه در تفکر «واگرا»، دامنهاي از راهحلهاي مناسب فراهم ميشود. ايشان از تفکر واگرا بهعنوان «خلاقيت»، و از تفکر همگرا بهعنوان «هوش» ياد ميکند (افروز و کامکاري، 1387، ص188).
گيلفورد در بيان عناصر تفکر خلاق (واگرا) به چهار عنصر عمده اشاره دارد که عبارت است از: «سيالي»، «اصالت»، «انعطافپذيري» و «بسط دادن». بعدها اين عناصر چهارگانة خلاقيت، اساس «آزمون تفکر خلاق» تورنس قرار گرفت. در واقع، تورنس آزمونهاي گيلفورد در زمينة خلاقيت را تأييد و تکميل كرد (فيشر، 1386، ص85).
پس از گيلفورد، ادوارد دوبونو، مفهوم «تفکر جانبي» را در برابر «تفکر عمودي» مطرح كرد که اين مفاهيم تا حد زيادي منطبق بر مفهوم تفکر واگرا و همگراي گيلفورد است (ر.ك: دوبونو، 1364، ص33–27).
9. نظرية «خلاقيت به مثابة سرمايهگذاري»
اين نظرية متأخر مربوط به تلقي استرنبرگ از «خلاقيت» است که در سال1995 مطرح کرد. طبق اين نظريه، متفکران خلاق به سرمايهگذاران خوب شبيه هستند. آنها از جهان، ايدهها را به قيمت کم ميخرند و به قيمت زياد ميفروشند. سرمايهگذاران اين کار را در جهان مادي، و افراد خلاق آن را در جهان ايدهها انجام ميدهند. در خريد ارزان، آفريننده متوجه ظرفيت پنهان ايدههايي ميشود که به نظر ديگران ارزش زيادي ندارد و آنگاه فرد خلاق توجه خود را به آن ايدهها معطوف ميکند و به آنها ابراز علاقه مينمايد و آن ايده را بهصورت يک اثر خلاق مهم و معنادار درميآورد، و زماني که آن ايده توسعه يافت و ارزش آن توسط ديگران شناخته شد، فرد خلاق آن را با قيمت بالايي ميفروشد (استرنبرگ، 1390، ص76).
استرنبرگ کار خلاق را مستلزم بهکارگيري و تعادل ميان سه توانايي «هوش تحليلي، خلاق و عملي» ميداند. با توانايي تحليلي، فرد خلاق ايدههاي بهتر و بدتر را تحليل و ارزيابي ميکند و براي تفسير معاني ضمني ايدهها و آزمون آنها، از اين توانايي استفاده ميکند. با توانايي خلاق، که نوعي خلاقانه فکر کردن است، بين اشيا و امور، پيوندهاي خوب و بديعي برقرار ميکند تا منجر به توليد ايدههاي تازهتر و جالبتر شود. در نهايت، فرد خلاق از توانايي عملي هوش استفاده ميکند تا اشخاص ديگر را متقاعد کند که ايدهاش ارزشمند است تا ديگران به ارزش ايدههاي او پي ببرند و فرد خلاق با انتقال ايده به ديگران فروش بيشتري داشته باشد (همان، ص79).
با مطالعة پژوهشها و نظريههاي معطوف به خلاقيت، متوجه ميشويم که رويکرد اين نظريهها يک وجهي بوده و هر کدام از نظرگاه خاصي به موضوع خلاقيت پرداختهاند. اما تنوع ديدگاههاي مطرح شده به روشنتر شدن جوانب موضوع کمک کرده است؛ زيرا هر نظريه توانسته است بخشي از ماهيت خلاقيت را روشن کند. اين نظريهها بيشتر مبتني بر انديشههاي فلسفي يا ديدگاه يک مکتب روانشناختي و يا تلقي يک انديشمند در زمينة خلاقيت بوده است. اما براي شناخت دقيق و همهجانبة مفهوم «خلاقيت»، بايد نظريهاي تدوين کرد که نگرشي جامع و مانع به خلاقيت داشته باشد. تلاش براي يافتن يک نظرية فراگير در خلاقيت هنوز هم ادامه دارد و هر روز بر وسعت و عمق اين تلاشها افزوده ميشود. در ادامه، به بررسي ماهيت خلاقيت از ديدگاه اسلامي بهعنوان نظرية رقيب، که نسبت به ديدگاههاي مزبور جامعيت بيشتري داشته و ابعاد بيشتري از خلاقيت را دربر گرفته است، خواهيم پرداخت.
بررسي ديدگاه اسلامي خلاقيت
الف. تحليل مفهوم واژگان ناظر به خلاقيت در منابع اسلامي
وبستر (2014) «خلاقيت» را به «توانايي خلق کردن» معنا کرده است و در فرهنگ جامع خود، ذيل واژة create معاني نسبتاً گوناگوني آورده است. اما تعريف نهايي وبستر بر اساس معاني نسبتاً متفاوت، اين عبارت است: «create» به معناي ساختن يا بهوجود آوردن چيزي جديد است.
در ادبيات روانشناختي مربوط به خلاقيت، همانگونه که در مقدمه آمد، تعريفهاي چندگانه، متعدد و متنوعي از آن مشاهده ميشود. اما با نظر به انواع تعريفها و مناظري که محققان به آن پرداختهاند، ميتوان وجه اشتراکي بين آنها در بيان مفهوم «خلاقيت» يافت. گات، استاد فلسفة دانشگاه سنت اندروز انگلستان، که پژوهشهايي در زمينة «فلسفة خلاقيت» دارد، در مقالة خود اشاره ميكند که يک اجماع گسترده در تعريف «ماهيت خلاقيت» وجود دارد و آن عبارت است از اينکه خلاقيت ظرفيت توليد چيزهاي جديد و ارزشمند است (گات، 2010، ص1040). مورگان (1953) نيز ضمن منتشر کردن بيستوپنج تعريف از خلاقيت، بيان ميکند که جمعبندي اين تعريفها، نشانگر اين واقعيت است که خلاقيت مستلزم به وجود آوردن چيزي يگانه است (پيرخائفي، 1387، ص17). بنابراين، در روانشناسي غربي، ميتوان به اين مفهوم نهايي مشترک دست يافت که «خلاقيت يک فرايند ذهني است که منجر به خلق چيزي جديد و اصيل ميگردد».
اما ريشة خلاقيت در ادبيات قرآني، از ماده «خَلْق» (بر وزن حلق) است. «خَلْق» در اصل، به معناي «اندازهگيري و تدبير در امور» است، اما در معناي «نوآفريني و پيدايش و ايجاد چيزي» به کار ميرود (راغب اصفهاني، 1374، ج1، ص632). راغب اصفهاني ذيل واژة «خلق» ميگويد: اينگونه آفريدن بر اثر تغيير دادن چيزي، ايجاد و ظاهر ميشود؛ يعني آفرينش اشياي مادي که از مواد و اشياي ديگر حاصل شود (همان، ص632). بنابراين، واژة «خلق» در قرآن، به معناي ساختن چيزي نو با استفاده از چيزهاي ديگر بهکار رفته که اين کار مستلزم ايجاد تغيير در آن چيزهاست. براي نمونه، آيات ذيل ناظر بر اين مفهوم است:
«خَلَقَ الإنسان مِنْ نطفه» (نحل: 4)؛
«وَخَلَقَ الجانّ مِن مارِجٍ مِنْ نار» (الرحمن: 15).
در قرآن، خداوند خود را «خالق» معرفي کرده است. اين واژه، که از اسماي حسناي خداوند است، 9 بار در قرآن آمده است (همان، ص294). در عين حال که در قرآن، خداوند «خالق» معرفي شده، خلق کردن به غيرخدا هم نسبت داده شده است. شاهد اين ادعا، آية «فَتَبارکَ اللهَ اَحْسَنَ الخالقين» (مؤمنون: 14) است. علامه طباطبايي ذيل تفسير اين آيه ميفرمايند: «از اينکه فرمود: او بهترين خالقهاست، فهميده ميشود که خلقت تنها مختص به او نيست و غيرخدا هم توانايي خلقت دارند» (طباطبايي، 1380، ج15، ص27). شاهد ديگر اين ادعا، توانايي حضرت عيسي در خلقت پرنده از گِل است که آية110 مائده اشاره به آن دارد: «وَإِذ تَخلُقُ مِنَ الطّينِ کَهَيئَةِ الطَّيرِ بِإذنِي»؛ به ياد آور زماني را که به اجازة من از گل، مجسمهاي از پرنده خلق کردي.
اما نوع ديگري از آفرينش، در قرآن تحت اسم «بديع» آمده است. در قرآن واژة «بديع» دربارة خداي تعالي به کار رفته است. اين واژه بر وزن «فعيل» و صفت مشبهه به معناي «از نو آورنده و مبدع اشيا» است و به معناي، ايجاد و آفرينش چيزي بدون ماده و ابزار، و بدون زمان و مکان به کار برده ميشود (راغب اصفهاني، 1374، ج1، ص245). نظير آية «بديع السّموات والأرض وإذا قَضَي امراً فإنَّما يقولُ لَهُ کُن فَيکُونُ» (بقره: 117)؛ او آفريننده آسمانها و زمين است و چون ارادة آفرينش چيزي کند به محض آنکه گويد موجود باش، فوراً موجود ميشود. روايتي نيز از حضرترضا وجود دارد که معناي «ابداع» را به زيبايي بيان ميدارد. آن حضرت ميفرمايند: «الحمدلله فاطر الاشياء إنشاءً ومُبتدعِها ابتداءً بِقدرتهِ وحکمتهِ لا مِنْ شيءٍ فَيبطلَ الاِختراعُ، وَلا لِعلّهٍ فلا يصحَّ الابتداعُ، خَلَقَ ما شاءَ کيفَ شاءَ؛ ستايش خدايي را سزد که با قدرت و حکمت خويش، اشيا را آفريد و ابداع کرد؛ نه از چيزي ديگر که اختراع صادق نيايد، و نه به علتش تا در نتيجه ابداعي در کار نباشد. او آفريد هرچه را خواست و هرگونه که خواست (مجلسي، 1403 ق، ج4، ص147). پس در نظر حضرت، «ابداع» عبارت است از: آفرينش امري بدون علتي (جز ذات مبدأ) و بدون واسطه و چيزهاي ديگر.
بنابراين، از منظر متون ديني، دو نوع آفرينش وجود دارد: آفرينش از ماده که «خلق» نام دارد، و آفرينش از هيچ (عدم) که «ابداع» نام دارد. قرآن آفرينش از راه ابداع را با کلمة «امر» و گاهي با تعبير «کُن» بيان ميکند. ملاصدرا و عرفا به اين کلمه «کُن وجودي» نام دادهاند، نتيجة امر به صورت «کُن»، وجود خارجي و تحقق عيني همان چيزي است که خداوند اراده فرموده است (خامنهاي، 1381، ص5)؛ همچون آية پيشين يا آية 81 و82 سورة يس: «... وهو الخلاق العليم* إنّما اَمرُه إذا ارادَ شيئاً أنْ يقولَ لَهُ کُن فَيکون».
در قرآن، اسماء ديگري نيز نزديک به معناي ايجاد و ابداع، وجود دارد؛ از جمله «الباريء» است که از ريشة «بَرَءَ»، بهمعناي «مبدع و موجد» است. اين اسم سه بار در قرآن بهصورت اسمي آمده است (حشر: 22، 24؛ بقره: 54). در قاموس قرآن آمده است: «خدا را از آن جهت باريء گوييم که به وسيلة ايجاد، اشيا را از نبودن به طرف بودن ميکشاند» (قرشي، 1371، ج1، ص174). همچنين اسم «الفاطر» از ماده «فَطْر» بهمعناي شکافتن و شکاف است. دربارة اصل معناي واژة «فطر» ابنعباس ميگويد: من نميدانستم واژة فطر در آية «فاطر السموات والارض» ريشهاش در چيست و چه معنايي دارد؛ تا اينکه دو عرب دربارة مالکيت چاهي نزاع داشتند؛ از من حکم خواستند. يکي از آن دو گفت: «انا فطرتها»؛ يعني حفر چاه را من آغاز کردم. پس دانستم که «فاطر السموات والارض» به معناي «بديع السموات والارض» است؛ يعني آغازکننده و ابداعکنندة آسمان و زمين (قرشي، 1371، ج5، ص194). در المفردات نيز اين معنا تصديق شده که منظور از «فطر الله الخلق» همان ايجاد و ابداع آن است (راغب اصفهاني، 1374، ج3، ص71).
اسم ديگر «المُصَوِّر» است که از اسماء حسنا، به معناي آفرينندة صورتها و شکلها (صُوَر) است (قرشي، 1371، ج4، ص163). اين اسم از اسماء فعل الهي است و گوياي آخرين پردازش در مسير خلقت ميباشد و شايد تأخر آن در آية ذيل گوياي همين مطلب است؛ «هو اللهُ الخالقُ الباريءُ المُصَوِّر له الاسماءُ الحسني» (حشر: 24). در الميزان، ذيل تفسير اين آيه آمده است:
کلمة خالق به معناي کسي است که اشيايي را با اندازهگيري و تدبير پديد آورده باشد، و کلمة «باريء» نيز همان معنا را دارد، با اين فرق که «باريء» پديد آورندهاي است که اشيايي را که پديد آورده از يکديگر ممتازند و کلمه «مصوّر» به معناي کسي است که پديد آوردههاي خود را طوري صورتگري کرده باشد که به يکديگر مشتبه نشوند (طباطبايي، 1380، ج19، ص382).
بعضي از اسماء ديگر نيز، متضمن مفهوم ايجاد و آفرينندگي است که به اختصار فقط نام برده ميشود؛ مانند «الصانع»، به معناي مبدع و خالق و ترکيبکننده صورتها؛ «الفتاح»، به معناي از بين برندة پيچيدگي و ايجاد گشايندگي (گشودن قفل، اندوه و گشودن رازهاي علوم و...)؛ «القدير»، به معناي توانايي بر ايجاد اشيا؛ «الذّاريء»، به معناي خلق کردن و اظهار نمودن خلق (شريف کاشاني، 1389).
با تحليل واژگان و اسماء ناظر بر خلاقيت در متون اسلامي، نتيجه ميگيريم: مفهوم «خلاقيت» در متون اسلامي، ناظر بر دو واژة «خلق» و «ابداع» است. هر دو واژه ناظر بر پيدايش امري نو و اصيل است، با اين تفاوت که نوع «خلق» آفرينشي است که مسبوق به ماده و مدت زمان است و نوع «ابداع» آفرينشي است که مسبوق به ماده و مدت زمان نيست. مفهوم «خلق» منطبق بر مفهوم خلاقيت در روانشناسي معاصر است و «ابداع» به معناي خاص خود ـ خلق از عدم ـ که در ادبيات اسلامي بهعنوان خلاقيتي متعالي مطرح ميشود، در روانشناسي غربي مطرح نشده است.
ب. انسان خلاق؛ خليفة خدا
«خليفه» در قرآن، به معناي «جانشين» است. راغب در معناي «خلافت» بيان کرده است؛ «الخلافة: النيابة عن الغير. معناي خلافت اين است که موجودي از موجود ديگر نيابت کند، به اينصورت که (1). يا در غياب و نبودن کسي؛ (2). يا به خاطر مرگ کسي؛ (3). يا به علت ناتواني کسي، ديگري جانشين او ميشود، و يا (4). ميخواهد بر خليفه امتياز، شرافت و موقعيت بدهد»، و معناي خليفةاللهي انسان، همان وجه اخير (وجه 4) است (راغب اصفهاني، 1374، ج1، ص603).
در قرآن، مهمترين مسئلهاي که در رابطه با موجوديت انسان جلب توجه ميکند مقام خليفةاللهي انسان است. خداوند در آية 30 سوره بقره ميفرمايد: «وإِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً». در اين آيه، خطاب خداوند به ملائکه اين است که من ميخواهم در زمين خليفهاي قرار دهم و اينگونه انسان را بهعنوان خليفة خود در زمين معرفي ميکند. علامه طباطبايي در الميزان ذيل تفسير آيات33–30 سورة بقره ميفرمايد: مقام خلافت، اختصاصي به شخصآدم ندارد و فرزندان او نيز در اين مقام با او شريک هستند و همانگونه که از نام آن پيداست، تمام نميشود و مقام خلافت با نوع انسان قائم است. در جانشيني انسان بهعنوان خليفةالله، ملائکه ادعاي شايستگي براي مقام خلافت کردند و مدعي شدند که آدم اين شايستگي را ندارد؛ زيرا لازمة اين مقام آن است که خليفه اسماء را بداند. خداي تعالي از ملائکه اسماء را پرسيد و آنها اظهار بياطلاعي کردند، و چون از آدم پرسيد او جواب داد. به اين وسيله، لياقت آدم براي حيازت اين مقام و عدم لياقت فرشتگان ثابت گرديد (طباطبايي، 1380، ج1، ص179). در اينصورت، معناي «تعليم اسماء» (بقره: 30) اين ميشود که خداي تعالي علم را در انسانها به وديعه سپرده است، به گونهاي که آثار آن وديعه، دايم از اين نوع موجود سر بزند و هرگاه به طريق آن بيفتد و هدايت شود، بتواند آن وديعه را از قوه به فعل درآورد (همان، ص178). البته اين مطلب بدان معنا نيست که جمعي از افراد بشر خليفه هستند، بلکه به اين معناست که در انسان، استعداد خليفةاللهي وجود دارد. اگر انسان بتواند غنچة وجود خود را بشکافد و معدن دفن شده در باطن خود را ظاهر کند آنگاه خليفه خداوند است. بنابراين، براي خلافت، دو مرتبه وجود دارد: يکي خلافت در مرحلة استعداد، و ديگري در مرحلة فعليت. خلافت در مرحلة استعداد يک مسئلة بالقوه است؛ يعني افراد بشر بهطور بالقوه حامل مقام خليفةاللهي هستند (صائني، 1391، ص11).
در آيات ديگري از قرآن نيز به اين موضوع توجه داده شده است؛ از جمله آية 62 سورة نمل: «ويجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَإِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ» که علامه طباطبايي در الميزان ذيل آن ميفرمايد: «مراد از خلافت، خلافت زميني است که خداوند آن را براي انسانها قرار داده تا با آن خلافت، در زمين و هرچه مخلوق زميني است بههرطور که خواستند تصرف کنند» (طباطبايي، 1380، ج15، ص548).
همچنين آية 39 سورة فاطر «هُوَ الذِي جَعَلَکُمْ خَلائِفَ فِي الْاَرْضِ» که ملاصدرا در کتاب اسرار الآيات ذيل اين آيه ميفرمايد: اين آيه اشاره به آن دارد که هر يک از افراد والامقام و فرومايه، خليفهاي از خلفاي الهي در زميناند، اما بهره و نصيبشان از خلافت به اندازة استعداد انساني خودشان است. افراد برتر در آينة اخلاق رباني خود، مظاهر زيبايي صفات خداوندند؛ زيرا پروردگار عالميان بر آينة دلهاي انسان کامل به ذات و صفات خود تجلي فرموده است و فرومايگان زيبايي صنع و ابداع الهي را در آينة کار و صنعت خود آشکار مينمايند. خلافت آنان اين است که خداوند آنان را در ايجاد بسياري از اشيا، خليفه قرار داده است؛ مانند نانوايي، خياطي و بنايي؛ زيرا خداوند گندم را خلق ميکند و انسان به وسيلة خلافت خود، آن را آسياب و خمير و تبديل به نان ميکند. يا مانند لباس که خداوند تنها پنبه را خلق ميکند و انسان به واسطة خلافت خود، آن را رشته، بافته و ميدوزد. بر اين قياس است تمامي صنايع و پيشهها (ملاصدرا، 1392، ص189). ملاصدرا خلاقيت و فاعليت نفس ناطقة انسان را در ايجاد، ترکيب و تصرف در صور اشيا، ناشي از آن ميداند که نفس ناطقة انسان از سنخ عالم ملکوت است و ملکوتيان قدرت و توانايي ابداع صور عقلي و صور مادي را دارند (همان، ج1/1، ص264). بنابراين، وي خلاقيت را بخشي از توانايي نفس انسان ميداند، و از نظر وي، اين شاکلة وجودي نفس انسان است که اقتضاي خلاقيت دارد، به گونهاي که حتي خود علم نيز در عين کشف از واقع (از منظر معلوم)، محصول خلاقيت و ابداع نفساني (از منظر عالم) است. وي به مناسبتهايي خلاقيت و فاعليت نفس نسبت به صور ذهني را نظير فاعليت خداوند سبحان ميداند؛ زيرا خداوندي که خلاق و آفرينندة موجودات کائن و مبدَع است نفس انساني را آيت و نمونة ذات و صفات و افعال خود قرار داده است (همان، ص265). آيتالله خامنهاي (1381) نيز در مقالة خود، به اين مسئله تصريح دارد که در ديدگاه اسلامي، خلافت انسان کليد راز پنهان خلاقيت اوست، به شکلي که اگر موضوع خلافت الهي در بين نباشد وجود خلاقيت در انسان توجيه فلسفي نخواهد داشت.
در نهايت، اصل خلافت بدين معنا خواهد بود که خداوند از ميان تمام موجودات جهان، فقط انسان را جانشين خود قرار داده است و جانشين خدا منطقاً بايد شباهتهايي با خدا داشته باشد و دستكم نشانة وجود خلافت الهي در انسان، آن است که وي نيز مانند خداوند، قدرت آفرينشگري داشته باشد. ازاينرو، همانگونه که خداوند جهان را خلق ميکند، نفس انسان نيز در درون خود، چيزهايي را خلق ميكند و به همان صورتي که خداوند قيوم آن چيزهايي است که در عالم خارج ميآفريند، نفس نيز قيوم پديدههاي خود است. بر اين اساس، خلاقيت نقطة مشترک بين خدا و انسان است و رمز آن، همان منصب جانشيني خداست.
ج. ماهيت خلاقيت در ديدگاه اسلامي
براي پي بردن به ماهيت خلاقيت در ديدگاه اسلامي، بايد عناصر معنايي مرتبط با مفهوم خلاقيت بر حسب شبکة معنايي و تحليل بافت يا سياق جملههايي که در متون ديني به کار رفته است، بررسي شود. بدين منظور، از روش «تحليل مفهومي» استفاده ميشود. يافتههاي اين بررسي عبارت است از:
1. همانگونه که در بخش قبلي در تحليل واژگان خلاقيت در منابع اسلامي بررسي گرديد، ريشة خلاقيت در متون اسلامي، واژة «خلق» است، که در اصل، به معناي اندازهگيري و تدبير است و در معناي نوآفريني و ايجاد چيزي نو از چيز ديگر بهکاربرده ميشود. به کسي که بسيار نوآوري ميکند، «خلاق» گفته ميشود. «خلاق» صيغة مبالغه واژة «خلق» است که دو بار در قرآن ذکر شده که عبارت است از آيات ذيل:
«إنّ ربّک هو الخلاق العليم» (حجر: 86)؛
«... وهُوالْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ * إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيئاً أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ»(يس: 80 و81).
دو آية مزبور نشان ميدهد که واژة «خلاق» در هر دو آيه، در کنار صفت «عليم» بهکار برده شده است و ميتواند بيانگر آن باشد که بين «خلاقيت» و «علم»، قرابت مفهومي وجود دارد، به گونهاي که بدون زمينة علم و آگاهي در حيطة يک موضوع، خلاقيتي نيز وجود نخواهد داشت. اين مسئله به لحاظ عقلي نيز امري روشن و بديهي است. قرابت علم و خلاقيت و تقدم علم بر خلاقيت از منظر روايات نيز تصريح شده است. روايات ناظر بر اين موضوع، به قرار ذيل است:
امام علي: «مُبتدعُ الخلائق بعلمه، ومنشئِهم بحکمِهِ...»؛ او با علم خويش، آفريدگان خويش را پديد آورده و با فرمان خود موجودات را آفريده است... (نهجالبلاغه، 1387، خ191، ص376).
امام رضا: «الحمدلله فاطر الاشياء إنشاءً ومُبتدعِها ابتداءً بِقدرتهِ وحکمتهِ»؛ ستايش خدايي را سزد که با قدرت و حکمت خويش، اشيا را آفريد و ابداع کرد (مجلسي، 1403، ج4، ص147).
امام علي: «لولا التّجاربُ عَمِيت المذاهبُ وفي التجاربُ عِلمٌ مستأنف»؛ اگر تجربهها نبودند راهها پوشيده ميماند، و در تجربههاست که دانش جديد (خلاقانه) بهدست ميآيد (محمدي ريشهري، 1379، ج2، ص186).
از سه روايت مزبور، روايت اول و دوم تصريح دارد بر اينکه داشتن علم و حکمت در هر زمينهاي بر هرگونه ابداع و خلاقيتي مقدم است. در روايت سوم نيز خلاقيت با عبارت «عِلمٌ مستأنف» بيان گرديده و تجربهها، که گونهاي از علوم انباشته شده است، زمينه و مقدمة خلاقيت معرفي شده است. بنابراين، بر مبناي آيات و روايات مزبور، ميتوان به اين گزاره رسيد که «علم و تجربه» نقش تعيينکنندهاي در خلاقيت دارند و زمينهساز هر خلاقيتي است، بهگونهاي که هر خلاقيتي در حيطة دانش و تجربه رشد و نمو مييابد.
2. با نظر به آيات قرآني، هر فرايند خلاقانهاي مستلزم «اراده و اختيار»[1] موجود خلاق است. از آيات بسياري اين مطلب فهميده ميشود؛ نظير آيات ذيل:
«وهُوالْخَلاَّقُ الْعَلِيمُ * إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيئاً أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ» (يس: 80 و81).
«بَدِيعُ السَّماواتِ والْأَرْضِ وإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما يقُولُ لَهُ كُنْ فَيكُونُ»(بقره: 117).
بنا بر آيات فوق، اراده و اختيار در آفرينش هر امر خلاقانهاي نقش تعيينکننده دارد. تا زمانيکه فرد اراده و تصميم دروني براي خلق ايده يا اثري جديد نداشته باشد، خلاقيتي به ظهور نخواهد رسيد. از سوي ديگر، اراده و اختيار را ميتوان بهعنوان يک حد اوليه در آفرينشگري در نظر گرفت؛ زيرا اراده و اختيار داراي «جهت» است و اين جهت، نوع و کيفيت فهم و خلاقيت را عوض ميکند، به گونهاي که انسان با اراده و اختيار ميتواند با رجوع به درون خود، و به واسطة تفکر بر اندوختههاي علمي و ذهني خود، آنچه را ميخواهد، انتخاب کند و آن را به عرصة عمل بياورد و يا به واسطة اراده و اختيار، در جهان خارج، به هر صورتي که بخواهد، تغييري ايجاد کند و امري نو و جديد خلق نمايد؛ «اِنّ الله لا يغَيرُ ما بقومٍ حتّي يغيروا ما بأنْفسِهم» (رعد: 11).
البته لازم به ذکر است ارادة خدا با ارادة انسان متفاوت است. بهگونهاي که ارادة خلق کردنِ خدا، همان فعل اوست، ولي ارادة خلق کردنِ انسان، احتياج به برآورد قبلي، تفکر و همت دارد. در الکافي، کليني به سند خود، از صفوان بن يحيي، روايت آورده است که به مولاي بزرگوار ابوالحسن گفتم: از ارادة خداي تعالي و ارادة خلق مرا مطلع فرما. حضرت فرمودند: «الإرادة مِنَ الخلق الضّمير، وَما يبدو لهم بعد ذلک مِنَ الفعل، وامّا مِنَ الله تعالي فارادتهُ إحداثهُ لا غيرُ ذلک، لأنهُ لا يرَوِّي ولا يهِمُّ ولا يتفکَّرُ، وهذه الصِّفات مَنفيةٌ عنهُ وهي صفاتُ الخلقِ، فإراده الله الفعلُ لا غيرُ ذلک، يقولُ لهُ: کُن فيکون...»؛ ارادة بشر ابتدا در ضمير و خواست باطني او متجلي ميشود، سپس به مرحلة عمل درميآيد. اما اراده و خواست خداي تعالي همان پديد آوردن اوست و نه چيز ديگر؛ زيرا خداوند [مبتني بر دانستههايش] برآورد و تدبير نميکند؛ همت[2] نميگمارد و تفکر نيز نمينمايد، و اين صفات در او نيست و از صفات مخلوقات است. پس ارادة خدا همان فعل اوست، نه چيز ديگر. به هرچه بخواهد موجود شود، گويد: «باش»، پس موجود ميشود (کليني، 1348، ج1، ص148).
3. همانگونه که از روايت مزبور استفاده ميشود، صفات «تدبير» و برآورد مبتني بر «دانش» و «همت» و «تفکر» در کنار هم، زمينهساز تحقق ارادة خلق کردن (فارادتهُ احداثه)، معرفي گرديده و آنها از صفات مخلوقات (انسانها) دانسته و از نحوة ارادة خداوند سلب شدهاند. بنابراين، طبق روايت صفوانبنيحيي، ميتوان گفت: علاوه بر «علم و تجربه» و «اراده و اختيار»، که در مطالب قبلي بيان شد، «همت» و «نيروي ادراک و تفکر» نيز از ساختار و ماهيت بنيادين هر فرايند خلاقانه محسوب ميشود.
4. با نظر به سخن حضرت علي در خطبة اول نهج البلاغه، ميتوان علاوه بر نكات مزبور، به نكات ديگري از ساختار و ماهيت خلاقيت پي برد که عبارت است از: «انگيزه و علاقة دروني» و «مهارتهاي حرکتي و عملي»، به اين شرح که حضرت در بيان آفرينندگي خداوند ميفرمايد: «أنشأ[3] الخَلْق إنشاءً وابْتداهُ إبتداءً، بِلارويهٍ[4] أجالها[5] و لاتجربهٍ إستفادَها، ولاحرکةٍ أحدَثَها، ولا هَمامةٍ نَفْسٍ إضطَرَبَ فيها»؛ آفرينش را آغاز کرد و موجودات را بيافريد، بدون نياز به تدبير و انديشه، بدون استفاده از تجربه و بيآنکه حرکتي ايجاد کند و بيآنکه تصميمي مضطرب در او راه داشته باشد (سيدرضي، 1387، خ1، ص33). بيان حضرت در فرايند آفرينندگي خداوند بياني سلبي است، بهگونهاي که حضرت علي، چهار نكته را که ساختار و ماهيت آفرينندگي را تشکيل ميدهند، بيان ميدارند و اين چهار نكته را از ذات پاک خداوند، که ارادهاش همان ايجاد فعل است، نفي ميکند. اين چهار نكته عبارت است از: 1. نيروي ادراک و تفکر؛ 2. استفاده از تجربه؛ 3. استفاده از مهارتهاي حرکتي و عملي؛ 4. انگيزه و علاقة دروني.
آيتالله مکارم شيرازي در توضيح «وَلاحرکةٍ أحدثَها»، معتقدند: در اين عبارت، منظور از حرکت، يا حرکت انديشه در درون نفس است ـ به عبارت ديگر همان حرکت فکري روي مقدمات و نتيجههاست ـ و يا حرکت جسماني و عمل خارجي که لازمة اجسام است و خداوند برتر از جسمانيت است (مکارم شيرازي، 1375، ج1، ص103). با نظر به بيان حضرت علي در جملات اول همين خطبه، که در بيان فاعليت خداوند ميفرمايند: «فاعلٌ لابِمعني الحرکاتِ والآله»؛ انجامدهندة امور بدون حرکت و ابزار و وسيله است، ميتوان معناي «حرکت» را به حرکات و اقدامات عملي و جسماني نزديک دانست؛ زيرا غالباً «فاعل و کنندة کار» به کسي گفته ميشود که با انجام حرکات و اقدامات عملي ظريف و دقيق، و با استفاده از ابزار و وسايل، عملي خلاقانه انجام دهد. ازآنرو که خداوند جسم نيست، فاعليتش هرگز بهمعناي انجام حرکتي نيست، و چون قدرتش نامحدود است، نياز به ابزار و آلتي ندارد. اما اعمال خلاقانة بشري همگي اقتضاي انجام حرکات و اقدامات عملي و استفاده از ابزار و وسايل را دارد؛ مثلاً، هيچ کودکي قادر به انجام کاري خلاقانه در نقاشي نخواهد بود، مگر آنکه از ابزار وآلات به نحو صحيح و شايسته استفاده کند و نحوة به دست گرفتن وحرکت قلممو، ترکيب رنگها، و اصول و قواعد عملي ظريف آن را آموخته باشد.
در توضيح «ولا هَمامةٍ نَفْسٍ إضطَرَبَ فيها»، در معناي «همامه»، معاني گوناگوني ذکر کردهاند؛ از جمله، آن را به معناي «علاقة دروني قطعي به چيزي» گويند، به گونهاي که فرد از فقدان آن ناراحت و مضطرب شود (مکارم شيرازي، 1375، ج1، ص101). بنابراين، حضرت يکي از زمينههاي بروز خلاقيت را «انگيزة تأمين نياز و تنش» معرفي ميکنند. به عبارت ديگر، نيازي که او را به تنش و اضطراب واداشته باشد عامل آن ميشود که فرد براي کاهش تنش و اضطراب به آفرينشي دست زند که او را از اين حالت خارج سازد. در عبارت کوتاهتر، ميتوان گفت: در بيان حضرت، آفرينشگري وسيلهاي براي کاهش تنش و تأمين نياز مطرح شده است. همچنين در آيات قرآني نيز اين امر تصديق شده است. در آية80 سورة انبياء آمده است: «وعَلَّمْناهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُمْ مِنْ بَأْسِكُمْ فَهَلْ أَنْتُمْ شاكِرُونَ»؛ و ساختن زره را به خاطر شما به او آموختيم تا شما را در جنگهايتان از آسيب حفظ کند. آيا شما شکرگزار هستيد؟ در اين آيه، خلاقيت و نوآوري حضرت داود در ساختن زره (که علم آن از جانب خداوند بود) به سبب انگيزة تأمين نياز و کاهش تنش در جنگها (لِتُحصِنَکم مِنْ بَأسِکُم) طرح شده است.
همچنين در آيات94 الي98 سورة کهف، خلاقيت و نوآوري ذوالقرنين را در ساخت سد، بهعنوان مانع در برابر يأجوج و مأجوج به سبب انگيزة تأمين نياز و کاهش اضطراب و نگراني مردم آن منطقه طرح شده است. به عبارت ديگر، خلاقيت ذوالقرنين نتيجة فعل و انفعال متقابل او با محيط و نيازها و تنشهاي برخاسته از آن عنوان شده است. بنابراين، ميتوان بيان داشت که انگيزه، نقش بسيار مهمي در خلاقيتها و نوآوريهاي انسان ايفا ميکند و طبق تصريح آيات و روايات مزبور، اين انگيزه از نوع تأمين نياز و کاهش تنش است. به عبارت ديگر، انگيزة اصلي خلق هر محصول خلاقانه در جهت تأمين نيازهاي فردي، اجتماعي و محيطي است. نيز انسان در هر عصر، آنچه را نياز داشته، ساخته است و هر روز که دامنة نيازهاي او گستردهتر شده، متناظر با آن، خلاقيتها و نوآوريهايش گسترش يافته است، و اگر در محتواي هر يک از محصولات خلاقانه بينديشيم آن را تابعي از نيازهاي آن عصر به آن شيء يا آن ايده خواهيم يافت.
5. از ديدگاه اسلامي، خلاقيت انساني برخلاف خلاقيت خداوند، هميشه مسبوق به الگويي قبلي است. اين الگوي پيشيني ممکن است در موجوداتي باشد که در اطراف وي وجود دارند (طبيعت)، و ممکن است در مصنوعات و ايدههاي انسانهاي ديگر باشد. افراد خلاق از اين پديدهها و مصنوعات و ايدهها الگو ميگيرند و اين الگوها را در خلق پديدهها و ايدههاي جديدتر و يا در کشف مسائل جديد بهکار ميبرند.
امام علي در خطبة 191 ميفرمايند: «مُبتدع الخلائقِ بعلمِهِ ومُنْشِئِهِم بِحُکمِهِ، بِلا اقْتداءٍ ولا تعليمٍ، ولا احتِذاءٍ لِمثالِ صانِعٍ حکيم»؛ او با علم خويش، آفريدگان را پديد آورده و با فرمان خود، موجودات را آفريده است، بيآنکه از کسي پيروي کند و يا بياموزد و يا از طرح حکيم ديگري الگو گيرد (نهجالبلاغه، 1387، ص376).
همچنين حضرت در خطبة 155 ميفرمايند: «خَلَقَ الخَلق علي غير تمثيل ولا مَشورَةِ مُشيرٍ ولا مَعُونةِ مُعينٍ...»؛ پديدهها را بيافريد، بيآنکه از نمونهاي الگو گيرد و يا با مشاوري مشورت كند و يا از قدرتي مدد گيرد (همان، ص286).
حضرت در بيان ديگري ميفرمايند: «کُلُّ صانعِ شَيءٍ فَمِن شيءٍ صَنَعَ، والله لا مِن شَيءٍ صَنَعَ ما خَلَقَ»؛ هر کس چيزي بسازد آن را از چيزي ديگر ساخته است، اما خداوند آنچه را ساخته از چيزي نيافريده است (محمدي ريشهري، 1379، ج3، ص430).
با نظر به سخنان حضرت امير ميتوان اين نظريه را از ديدگاه اسلامي مطرح کرد که براي هر دستاورد خلاقانهاي همواره پيشگاماني وجود داشته و به عبارت ديگر، در تمام نمونههاي خلاقيت، مشاهده شده است که افکار جديد از گذشته نشئت گرفته و يا در ارتباط با آنچه از قبل بوده، تغيير، توسعه و تکامل يافته و پايه و اساس بسياري از خلاقيتهاي بشري الهاميافته از نظام خلقت (طبيعت) است.[6] البته اين نظريه بهمعناي آن نيست که نحوة شکلگيري آثار خلاقانه بهطور مطلق، در استمرار با آثار و ايدههاي گذشتگان صورت گرفته و هيچ عنصر فکري خودانگيخته و خودافزودهاي بر آن اضافه نشده، بلکه بهمعناي آن است که الگوها و ايدههاي متقدمان با جزئيات و ابعاد بيشتر و متفاوتتري مورد مداقة شخص خلاق قرار گرفته و مبتني بر الگوهاي پايه، از طريق آنچه «تشابه» خوانده ميشود، آن الگوها تعميم يافته و الگوهاي نو و بديعي در موقعيتهاي جديد ساخته ميشود. تاريخ دستاوردهاي علمي و هنري خود بيانگر اين ادعاست. براي مثال، اختراع موتور جيمز وات مبتني بر الگوي ماشين نيوکامن صورت گرفت، و يا ساختار مارپيچي مولکول DNA، که توسط واتسون و کريک کشف شد، مبتني بر الگوي پيشين مارپيچ آلفاي پاولينگ صورت گرفت، و يا اختراع هواپيما توسط برادران رايت از الگوي ناموفق هواپيماي دوباله اکتاو چانت الگوگيري شد و آن هم از خلقت پرندگان (دانشنامة آزاد، ويکي پديا). همچنين در خلاقانهترين آثار هنري نيز ميتوان شواهدي مبني بر مؤلفة الگوگيري آورد.
6. انسان براي تحقق ايدههاي خلاقانة خود، نيازمند آن است که به پديدهها، اشيا و مخلوقات عالم تا حدي احاطه و تسلط پيدا کند و آنها را تسخير و استخدام نمايد و به نحوي براي جلب منفعت و مصلحت متناظر با شأن خليفةاللهي خود، در آنها دخل و تصرف کند؛ چنانكه خداوند ميفرمايد:
«وسَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مِنْهُ» (جاثيه: 12)؛
«خَلَقَ لَكُمْ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً» (بقره: 29).
از آيات مزبور استفاده ميشود که خداي تعالي براي انسان سنخي از وجود اختيار کرده که قابل ارتباط با تمامي اشياي عالم (به معناي اعم آن) است و ميتواند از هر چيزي استفاده کند، چه از راه اتصال به آن چيز و چه از راه وسيله قرار دادن براي استفاده از چيزهاي ديگر. از اين راههاست که به ابتکارات و خلاقيتهاي عجيبي در علم، صنعت و هنر دست مييابد و راهها و انديشههاي باريکي براي تسخير و استخدام اشيا خلق ميکند. در نهايت، براي اينکه خلاقيت به منصة ظهور برسد، بايد «رابطة تسخيري انسان با اشيا و موجودات عالم» برقرار گردد تا انسان بتواند در اشياي هستي دخل و تصرف کند و از آن براي تأمين نياز، جلب منفعت و دفع مضرت استفاده نمايد.
7. در نهايت، بنابر مجموع مطالب بيان شده، ميتوان تعريفي از ماهيت خلاقيت در ديدگاه اسلامي ارائه کرد وآن عبارت است از اينکه:
«خلاقيت فرايندي شناختي، انگيزشي و مهارتي است که منجر به توليد ايده يا اثري جديد ـ که محصول رابطة تسخيري انسان با اشيا و موجودات عالم است ـ در جهت شأن خليفةاللهي انسان مختار ميگردد».
با نظر به تعريف مزبور و ساختاري که در فرايند خلاقيت از آيات و روايات استنباط گرديد، ميتوان شبکة معنايي خلاقيت را با عناصر مرتبط با آن در يک نمودار به شكل ذيل نشان داد:
شکل(1): نمودار ماهيت خلاقيت
تولید محصول و اثر جدید
رابطة تسخیری با اشیا و موجودات هستی
ایدة جدید
انسان (خلیفةالله)
الله (خلاق العلیم)
نیروی ادراک و تفکر
اراده و اختیار انگیزة درونی
الگوگیری همّت (تمرکز ذهنی)
علم و تجربه مهارتهای عملی
نتيجهگيري
با نظر به اينکه از مهمترين فعاليتهاي فلسفة تعليم و تربيت، تحليل مفاهيم و مسائل تربيتي است و «خلاقيت»، يکي از مهمترين مفاهيم مطرح در تعليم و تربيت است، نوشتار حاضر كوشيد با بررسي منابع اسلامي، تحليلي از ماهيت خلاقيت ارائه دهد و تلاش كرد «ديدگاه اسلامي خلاقيت»، بهعنوان نظريهاي رقيب و نسبتاً جامع، در کنار ديگر نظريهها مطرح گردد. در يک جمعبندي نهايي، ميتوان به اختصار، گزارههاي ذيل را در خصوص ماهيت خلاقيت نتيجه گرفت:
1. در ديدگاه اسلامي، خلاقيت انسان در ظل و ذيل خلاقيت الهي معنا مييابد و انسان بهعنوان خليفةالله براي انجام وظايف جانشيني خود، داراي استعداد و توانايي خلاقيت است؛ زيرا جانشين خدا منطقاً بايد شباهتهايي با خدا داشته باشد، و دستكم نشانة وجود خلافت الهي و خداگونگي در انسان، آن است که وي نيز مانند خداوند، قدرت بر آفرينشگري داشته باشد. اما در ديدگاه غربي، بجز نظرية «خلاقيت بهعنوان الهام الهي»، خلاقيت انسان منقطع و بريده از خداوند مطرح شده و بر خلاقيت فردي تأکيد شده است.
2. در ديدگاه اسلامي، خلاقيت نه از جنس الهام است (نظرية 1) که بهعنوان نيرويي فراتر از توانايي انسان و بهعنوان امداد الهي مطرح باشد و نه از جنس نبوغ (نظرية 2) که مختص افراد خاص و نابغه باشد، بلکه بهعنوان استعدادي فطري است که در همة انسانها وجود دارد و بخشي از توانايي نفس انسان تلقي ميشود؛ زيرا نفس ناطقة انسان از سنخ عالم ملکوت است و ملکوتيان قدرت و توانايي بر ايجاد، ترکيب و تصرف در صور عقلي و صور مادي دارند.
3. در ديدگاه اسلامي، خلاقيت بار ارزشي دارد و يک فرايند هدفدار و جهتدار است و جهت آن تسخير و تصرف اشيا و موجودات هستي براي تأمين نياز و جلب منفعت و مصلحت متناظر با شأن خليفةاللهي انسان است و در نتيجه، هر خلاقيتي که در جهت تحققبخشي مصالح و منافع فردي و اجتماعي شأن خليفةالهي انسان نباشد به صرف تازگي و نو بودن، نميتواند ارزشمند و قابل قبول باشد، در حاليکه در نظريههاي غربي، خلاقيت عاري از هرگونه بار ارزشي است.
4. از نظريههاي غربي، که مبين انگيزه و خاستگاه خلاقيت بودهاند، برخي انگيزة اصلي خلاقيت را «خودشکوفايي» ميدانند (نظرية 7) و برخي انگيزة خلاقيت را رفع تنش و اضطرابهاي بخش ناخودآگاه ذهن (نظرية 5)، و برخي عامل و انگيزة خلاقيت را تسلط بر محيط و پذيرش تجربههاي محيطي (نظرية 6). اما در ديدگاه اسلامي، انگيزة اصلي خلاقيت عموماً، در جهت تأمين نيازهاي فردي، اجتماعي و محيطي و تنشهاي دروني برخاسته از آن عنوان شده است. ازاينرو، انگيزة خلاقيتهاي ما تابعي از توسعة نيازهاي ماست.
5. ديدگاه اسلامي خلاقيت نسبت به ديدگاههاي رقيب، جامعيت بيشتري دارد و ابعاد بيشتري از خلاقيت را دربر گرفته است و يکبعدينگري نظريههاي ُنهگانة مطرح شده را ندارد.
6. خلاقيت در ديدگاه اسلامي، به معناي «به وجود آوردن چيزي نو که ماهيتي اصيل و نو داشته باشد» مطرح ميشود. اما آن پديده و ايدة نو ميتواند از سازماندهي دوبارة آنچه ميدانيم و يا آنچه را توسط ديگران از قبل، انديشيده شده و يا در هستي پديد آمده، الگو گرفته باشد، يا در ارتباط با آنچه از قبل بوده، توسعه و تکامل يافته و در موقعيت و شرايط ديگر، صورتي جديد و متفاوت يافته باشد. از اين نظر، ميتوان گفت: با نظرية «تداعيگروي» شباهت دارد. همچنين در ديدگاه اسلامي، نظام خلقت (طبيعت) بهعنوان پايه و اساس همه يا ـ دستکم ـ بسياري از خلاقيتهاي بشري تلقي شده است.
7. خلاقيت در ديدگاه اسلامي، فرايندي صرفاً ذهني و محدود به ذهنيات نيست، بلکه ميتواند و بايد به شکلي در جهان خارج تحقق يابد و منجر به خلق اثري جديد شود.
8 . در ديدگاه اسلامي، بين خلاقيت و علم، قرابت مفهومي وجود دارد و به تقدم علم بر خلاقيت تصريح شده است، به گونهاي که بدون زمينة علم و آگاهي در حيطة يک موضوع، نبايد انتظار خلاقيتي داشت.
9. در ديدگاه اسلامي، نيروي ادراک و تفکرـ که اعم از ادراکات حسي، خيالي و عقلي است ـ ماهيت بنيادين هر فرايند خلاقانهاي را تشکيل ميدهد.
10. در ديدگاه اسلامي، هر فرايند خلاقانه مبتني بر اراده و اختيار فرد خلاق است.
11. در ديدگاه اسلامي، عمل خلاقانه مستلزم تمرکز و توجه همة قواي ذهني است که تحت عنوان «همت» از آن نام برده شده است.
12. در ديدگاه اسلامي، توليد هر محصول خلاقانه مستلزم داشتن مهارتهاي عملي ظريف و دقيق در حيطة آن عمل است.
- نهج البلاغه، 1387، ترجمه محمد دشتي، تهران، آستان قدس رضوي.
- سند تحول بنيادين آموزش و پرورش، 1390، سند مشهد.
- ابنعربي، محمدبنعلي، 1385، فصوص الحکم، ترجمه صمد موحد، تهران، کارنامه.
- استرنبرگ، رابرت، 1390، تدريس در جهت هوش موفق، ترجمه فرشته چراغي و همکاران، تهران، دانشگاه تربيت معلم.
- ـــــ ، 1393، روانشناسي شناختي، ترجمه سيدکمال خرازي و الهيه حجازي، تهران، سمت.
- افروز، غلامعلي و كامبيز کامکاري، 1387، مباني روانشناسي هوش و خلاقيت، تهران، دانشگاه تهران.
- باقري، خسرو، 1387، درآمدي بر فلسفه تعليم و تربيت جمهوري اسلامي ايران، ج1، تهران، علمي فرهنگي.
- بستاني، فؤاد افرام، 1375، فرهنگ ابجدي، تهران، اسلامي.
- پيرخائفي، عليرضا، 1387، پرورش خلاقيت، تهران، هزاره ققنوس.
- جعفري، محمدتقي، 1390، جبر و اختيار، تهران، مؤسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفري.
- حسيني، افضلالسادات، 1388، ماهيت خلاقيت و شيوههاي پرورش آن، مشهد، آستان قدس رضوي.
- خامنهاي، سيدمحمد، 1381، «خلاقيت/ خلافت انسان در فلسفه و عرفان اسلامي»، خردنامه صدرا، ش28، ص12-5.
- دوبونو، ادوارد، 1364، تفکر جانبي، ترجمه عباس بشارتيان، تهران، چاپخانه فرهنگ.
- راجرز، کارل، 1369، درآمدي بر انسان شدن، ترجمه قاسم قاضي، تهران، دانشگاه آزاد اسلامي.
- راغب اصفهاني، حسينبنمحمد، 1374، المفردات في الفاظ القرآن، ج1، 2و3، تهران، مرتضوي.
- شريعتمداري، علي، 1387، روانشناسي تربيتي، تهران، اميرکبير.
- شريف کاشاني، حبيبالله، 1389، خواص و مفاهيم اسماء الله الحسني، ترجمه محمدرسول دريايي، تهران، صائب.
- شکرکن، حسين و ديگران، 1388، مکتبهاي روانشناسي و نقد آن، ج1و2، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- صائني، محمداسماعيل، 1391، تفسير موضوعي قرآن کريم، زنجان، قلم مهر.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1380، الميزان، مجموعه20 جلدي، ج1، 15و19، ترجمه موسوي همداني، قم، اسلامي.
- فيشر، رابرت، 1386، آموزش تفکر به کودکان، ترجمه مسعود صفاييمقدم، تهران، رسش.
- قرشي، علياکبر، 1371، قاموس قرآن (7 جلدي)، تهران، دار الکتب اسلاميه.
- کليني، محمدبنيعقوب، 1348، اصول کافي، ترجمه جواد مصطفوي، تهران، فرهنگ اهلبيت.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء.
- ـــــ ، 1379، توحيد مفضل، ترجمه علامه مجلسي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- محمدي ريشهري، محمد، 1379، ميزان الحکمه، ج2و3، ترجمه رضا شيخي، قم، دار الحديث.
- مکارم شيرازي، ناصر، 1375، پيام امام اميرالمؤمنين، ج1، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- ملاصدرا (صدرالمتألهين شيرازي)، 1392، حکمت متعاليه در اسفار اربعه، ج1/1، ترجمه محمد خواجوي، تهران، مولي.
- ـــــ ، 1392، اسرار الآيات، ترجمه محمد خواجوي، تهران، مولي.
- ميلر، جيپي، 1391، نظريههاي برنامه درسي، تهران، سمت.
- نلر، جورج. اف، 1369، هنر و علم خلاقيت، ترجمه سيدعلياصغر مسدد، شيراز، دانشگاه شيراز.
- Gaut, Berys (2010). The philosophy of Creativity. philosophy compass, (5/12), 1034 – 1046.
- https://fa.wikipedia.org.
- Kook, P. (1998). Best Practice Creativity. England: Gower publishing.
- Streberg, Robert; Niu, Weihua (2006). The philosophical Roots of Western and Eastern conceptions of creativity. Journal of Theoretical and Philosophical, vol 26, 18_ 38.
- Webster, Noah(2014). Merriam_ Webster Collegiate Dictionary. Eleventh Edition.