تبیین تربیتی چگونگی تبدیل علم به ایمان در دیدگاه علامه مصباح یزدی (ره)

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
تربيت، عبارت است از فراهم آوردن زمينهها و عوامل بهفعليت رساندن يا شكوفا ساختن استعدادهاى بالقوة انسان در جهت رشد و تكامل اختياري او بهسوي هدفهاي مطلوب و منطبق بر اصولى معين و برنامهاى منظم و سنجيده (شکوهی یکتا، ۱۳۹۶، ص5). تربیت دینی بهعنوان مهمترین بعد تعلیم و تربیت، مؤلفة محوریاش ایمان است. لذا اگر ایمان بهدرستی شکل نگیرد، تربیت دینی صورت نپذیرفته است. بنابراین بايستی این نوع از تربیت بر احساسات و عواطف شاگردان متمركز شود. در چنين تربيتي نخست بايد علم و آگاهی و احساسات شاگرد را در مسيري مثبت جاري كرد و عواطف او را درگير ايمان نمود (بلندهمتان، ۱۳۹۲، ص57 [با اندکی تصرف]).
تحقق و شکلگیری ایمان، بهويژه ايمان به خدا، ازجمله مسائل پيچيدهای است که در فلسفه، الهيات و بلكه روانشناسي بحث شده است. در این میان، بحث از رابطة علم و ايمان جایگاه برجستهای داشته است. سؤال اصلی در این بحث اين است كه: چه ارتباطي بین ايمان و معرفت انسان وجود دارد؟ آيا فقط با کسب معرفت است که ايمان حاصل میشود يا برای حصول ایمان، علاوه بر معرفت، به عامل دیگری نیاز است؟ در صورت متکی بودن ايمان به معرفت، چه معرفتي زمينهساز ايمان است؟ گرایش چه نقشی در حصول ایمان دارد؟
بررسی و تحلیل متفكران غربي و اسلامي در رابطه با اين مسائل، باعث بهوجود آمدن ديدگاههاي مختلفي شده است. برخي حقيقت ايمان را مساوي با معرفت گرفتهاند (صدرالمتألهین، ۱۳۶۰، ص2) و عدهای ايمان و معرفت را مغاير هم دانستهاند. برخی از ايمانگرايان (پذيرش ايمان بدون دليل)، از جمله کرگگور، ايمان و معرفت را در تعارض با هم ميديدند (کرگگور، ۱۳۷۴). برخي مانند ويتگنشتاين و اخلافش معتقد بودند که ایمان و معرفت ارتباطی با هم ندارند (لگنهاوزن، ۱۳۷۹). عدهای مانند پلانتينگا با وجود معتبر دانستن دلایل اثبات وجود خدا، براي ايمانآوري، آنها را ضروري نميدانستند (پلانتینگا، ۱۳۷۶). در مقابلِ ايمانگرايان، برخي معتقدند ايمان بايد توجيه بروندینی داشته باشد. گروهي توجيهكنندة ايمان را استدلالي برهاني يا قياسي میدانند (اکبری، ۱۳۸۹) و گروهي ديگر مانند سوئين برن، استدلال تجربي و استقرايي را مفيدتر دانستهاند (سویین برن، ۱۳۸۷). عدهای مانند پاسكال و جيمز نيز به دلايل عملگرايانه متوسل ميشوند (آذربایجانی، ۱۳۸۳). برخي نيز مانند بارت ايمان را تنها از طريق درونديني توجيهپذير ميدانند (مک گراث، ۱۳۹۲، ج1، ص329-331).
بررسی دیدگاههای گوناگون دربارة حقیقت ایمان نشان میدهد که سه مقوله در ماهیت ایمان دخالت دارد که تمام اقوال بر محور آنها دور میزند. این سه امر عبارتاند از: تصدیق عقلی، تصدیق قلبی و عمل جوارحی. اقرار زبانی نیز ذیل عمل جوارحی قرار میگیرد. بنابراین برای رسیدن به تصویری روشن از ایمان باید حقیقت ایمان را در میان آنها جستوجو کرد.
بحث تبدیل علم و معرفت به ایمان از مسائلی است که اندیشمندان در ضمن مباحث فلسفی، کلامی، اخلاقی، تفسیری و روانشناختی، که بیشترین دلمشغولی آنان را تشکیل میداده است، اشاراتی به این مسئله برحسب استنباط خود از متون دینی نمودهاند. در دهههای اخیر در زمینة ارتباط علم و ایمان از دیدگاه اندیشمندان اسلامی، تکنگارههایی صورت گرفته که در جای خود ارزشمند بوده و شایستة تقدیر است (برای نمونه: بدخشان و همکاران، ۱۳۸۸؛ قلیزاده و جعفری، ۱۳۹۳؛ میرباباپور، ۱۳۹۶؛ نوذری، ۱۳۹۶). علامه مصباح یزدی در زمرة آن دسته از اندیشمندان اسلامی است که بهصورت نظاممند و منسجم به اسلامیسازی علوم انسانی ورود پیدا کرده است. ایشان نیز مانند دیگر اندیشمندان اسلامی بهصورت مجزا به بحث از تبدیل علم به ایمان نپرداختهاند، ولی در آثار فلسفی، اخلاقی، روانشناختی و تفسیری و درسهای اخلاق و معارف قرآن خود مباحثی مربوط به این حوزه از جمله: ماهیت علم و ایمان، رابطة این دو با هم و مراتب ایمان نگاشته و بیان داشتهاند. برخی از پژوهشگران با استفاده از این مباحث، به پژوهشهایی پرداخته (برای نمونه: شجاعی، ۱۳۹۲؛ میرباباپور، ۱۳۹۶) و به نتایجی دست یافتهاند که هرکدام حاصل نگاه خاصی بوده که به این مسئله داشتهاند، که ارزنده و شایسته تقدیر میباشند. نکتة حائز اهمیت، این است که در غالب این آثار به نحوه و چگونگی تبدیل شدن علم به ایمان یا مراحل شکلگیری ایمان توجهی نشده و در صورت توجه، درصدد این نبودهاند که به تبیین تربیتی این امر مهم بپردازند. این در صورتی است که دربسته و مبهم ماندن تبدیل علم به ایمان، باعث بهوجود آمدن مشکلات عدیدهای برای نظام آموزشی کشور بهخصوص در بعد تربیت دینی شده و نیز باعث میشود تا راهحلهایی که برای برطرف کردن آن مشکلات بهکار بسته میشود، مثمر ثمر واقع نگردد. انسانی که ذاتاً مشتاق دین است و مذهب در درون او ریشههای بنیادین دارد، چرا فاصله گرفتن از آموزههای دینی در نسل جوانش بهویژه در بین دانشآموزان شیوع و نمود بیشتری دارد؟ بهنظر میرسد با تحلیل چگونگی تبدیل علم به ایمان و تبیینی تربیتی از آن، بتوان بسیاری از مشکلات و آسیبهای نظام آموزش و پرورش بهخصوص در بعد تربیت دینی را به حداقل رساند. این همان خلائی است که محقق آن را احساس کرده و برای پژوهش در رابطه با آن مصمم شده است.
این تحقیق از سه جهت دارای اهمیت و ضرورت میباشد: تولید محتوای درسی، بالاخص محتوا برای تربیت دینی؛ مجریان و دستاندرکاران در حیطة عمل، مانند معلمان و بالاخص معلمان پرورشی؛ و همچنین ارزشیابی و بررسی عمل تربیتی. این تحقیق درصدد است که با تحلیل و بررسی نظریات علامه مصباح یزدی در مورد ماهیت علم و ایمان و ارتباط علم و ایمان، تبیینی تربیتی در زمینة چگونگی تبدیل علم به ایمان ارائه دهد و از این طریق میکوشد مشکلات و آسیبهای نظام آموزش و پرورش را بهخصوص در بعد تربیت دینی به حداقل برساند. لذا مسئلة اصلی تحقیق حاضر این است که با روش تحلیل محتوا، تبیینی تربیتی از دیدگاه علامه مصباح یزدی در زمینة چگونگی تبدیل علم به ایمان ارائه دهد. برای پرداختن به این مهم، بیان اینکه ماهیت و ارتباط علم و ایمان در دیدگاه علامه مصباح چیست، ضروری میباشد.
1. ماهيت علم و ايمان از ديدگاه علامه مصباح
برای اینکه بتوانیم فرایند تبدیل شدن علم به ایمان را مبتنیبر دیدگاه علامه مصباح یزدی بهدست بیاوریم، ابتدا نیاز است که ماهیت علم و ایمان و رابطة بین این دو را در نزد ایشان تحلیل و بررسی نماییم.
1ـ1. ماهيت علم
منظورمان در این پژوهش از علم، علم حصولی است. علم حصولی علمی است که در آن، علم با واسطه به ذات معلوم تعلق میگیرد. بهعبارتدیگر، وجود خارجی معلوم از طریق صورت یا مفهوم ذهنی برای عالم نمایانگر میشود (مصباح یزدی، ۱۳۹۴، ج1، ص166). بهعبارتدیگر، منظور از علم حصولی همان «تصدیق عقلی» است.
2ـ1. ماهيت ايمان
استاد مصباح یزدی دیدگاه خود در باب حقیقت ایمان را چنین بیان میکنند:
ايمان عبارت است از اينکه دل چيزی را که عقل و ذهن تصديق کرده، بپذيرد و بخواهد به همة لوازم آن ملتزم شود و تصميم اجمالی بر انجام لوازم عملی آن بگيرد. ايمان راستين و واقعی وقتی در انسان پديد میآيد که وی ملتزم به آثار و لوازم عملی ايمان باشد. همچنانکه وقتی کسی پذيرفت آتش سوزاننده است، دست خود را به آن نزديک نمیکند و دست نزدن به آتش از لوازم انفکاکناپذير اعتقاد به سوزانندگی آتش است. همينطور لازمة ايمان التزام به مقتضيات و ملزومات ايمان است. بنابراين نمیشود که انسان به خداوند و پيامبر او ايمان داشته باشد، اما به آنچه پيامبر از جانب خداوند آورده عمل نکند. پس ايمان منوط و مشروط به شناخت است؛ ولی نه عين علم است و نه لازم دائمی آن (مصباح يزدی، ۱۳۸۸ب، ص67 و 182؛ ۱۳۸۳، ص125، 444 و 453؛ ۱۳۸۲، ج2، ص182؛ ۱۳۹۱، ج1، ص372؛ ۱۳۸۰، ص310؛ ۱۳۸۸الف، ج1، ص125).
استاد مصباح تأکید میکند که ایمان غیر از علم است؛ زیرا علم غیراختیاری است؛ درحالیکه ایمان عمل اختیاری نفس است و کاملاً امکانپذیر است که شخص در عین عالم بودن، به متعلق علم کافر باشد؛ چنانکه آیات قرآن کریم بدان تصریح دارد (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص117 و 118). خداوند متعال میفرماید: «وجَحَدُوا بِها وَاسْتَيْقَنَتْها اَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوّاً» (نمل: 14)؛ فرعونیان از روى ستم و برترىجویى، به آیات خدا کفر ورزیدند؛ درحالىکه در دل به آنها یقین داشتند.
از نظر استاد مصباح، علم و ایمان دو مقولهای هستند که در ظروف جداگانه محقق میشوند. ایشان تصریح مینمایند که علم و ایمان جدا از یکدیگر هستند. ظرف علم، ذهن است و ظرف ایمان، دل. کار دل پس از علم آغاز میشود. علم روابط اشیا را درک میکند، ولی دل پس از آن باید به آن معلوم ذهنی ملتزم شود که البته نفس در این التزام یا عدم التزام مختار است (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص155).
استاد مصباح ریشة اعمال اختیاری انسان را بینش و گرایش معرفی کرده، تصریح میکند که این دو از مقولههای متفاوتی هستند و گرایش، منشأ مستقلی در نفس دارد؛ هرچند بدون علم گرایشی حاصل نمیشود. بر همین اساس برای فراهم کردن شرایط حصول ایمان و تقویت آن باید برای هر دو مقوله (تقویت شناخت و انگیزش میل فطری) تلاش کرد (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص156).
بنا بر نظر استاد، علم دو نقش ایفا میکند: اول آنکه حقیقت را برای ما روشن میکند تا بر اساس آن، حق و باطل را بشناسیم؛ دوم آنکه برای میلهای فطری بالقوه، مصداق و جهت تعیین میکند و باعث شکوفایی آنها میشود (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص156).
استاد مصباح تصریح دارد که دانستن، تمام حقیقت ایمان نیست؛ بلکه علاوه بر علم، تسلیم بودن و التزام به لوازم علم نیز در حقیقت ایمان شرط است. بنابراین علم بهتنهایی کافی نیست و شرایط روانی و گرایشی نیز باید مساعد باشد تا رکن دیگر ایمان، یعنی التزام به لوازم علم، محقق شود (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص124 و 156). در بیان دیگری، استاد تصریح به علت ناقصه بودن علم برای ایمان دارند (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص153).
ایشان تأیید آیات و روایات را مبنیبر تأثیر معرفت در ایجاد حالات و صفات نفسانی متعالی را مورد توجه قرار میدهد و به برخی از آنها اشاره مینماید و در نهایت، ارتباط وثیق بین علم و حالات نفسانی را مدلول آیات و روایات و مورد تأکید خود معرفی میکند (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص302). البته در ادامه، باز استاد تصریح مینماید که علیت علم برای حالات نفسانی، علیت ناقصه است و نه علیت تامه و در تعبیری مهم، علم را جزءالعله برای حالات نفسانی معرفی میکند (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص302-303 و 309).
استاد در همان بیان که شوق را مقولهای مستقل از علم بیان میکند، تصریح دارند که بین علم و شوق ترتّب وجود دارد و همانطور که حکما گفتهاند، علم علت شوق است؛ البته نه علت تامه. در نهایت، استاد در تفسیر دیدگاه حکما علم را علت متمم شوق معرفی میکند و تنها راه فعال شدن و فعلیت یافتن امیال و حالات نفسانی الهی همچون خشیت، خشوع و اخبات را در برابر امیال حیوانی، ادراک و فکر میداند و حتی ایجاد و تقویت خوف و رجا را که ریشة همة فعالیتهای انسان است، در اثر تفکر میداند (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص154، 156، 188-190، 314، 363).
در بیان دیگر، استاد مصباح تأثیر علم در تکامل ایمان را در دو چیز میداند: نخست تأثیر کیفی، بدین صورت که هرچه استحکام و قطعیت علم بیشتر باشد، به همان میزان ایمان نیز قویتر و التزام شخص به لوازم عملی بیشتر و عمیقتر خواهد بود؛ دوم تکرار توجه به علم بهدستآمده باعث شدت یافتن ایمان و زنده و فعال و پویا بودن آن و درنتیجه التزام بیشتر و عمیقتر به لوازم عملی خواهد شد (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص248).
نتیجهای که از مجموع این بیانات بهدست میآید، این است که از دیدگاه استاد مصباح ایمان از دو مقولة مستقل بینش و گرایش بههمراه التزام عملی تشکیل میشود. امیال در عین اینکه حقیقتی مستقل و متفاوت از بینش و دارای منشأ مستقلی در نفس هستند، مترتب بر بینشها میباشند؛ بهگونهای که بدون علم، امیال فعال نمیشوند. پس بینش شرط لازم و ضروری و بهتعبیری زمینهساز برای فعال شدن امیال و جهت دادن به آنهاست. بر این اساس، انسان با بینش صحیح و فعال شدن امیال الهی متأثر از آن، بهحدی که التزام به لوازم عملی را در پی داشته باشد، دارای ایمان حقیقی میشود.
1ـ2ـ1. علم عرفی مقدمة ايمان
بیان شد که ایمان دارای دو عنصر است: یکی علم و معرفت و دیگری التزام عملی و حالت تسلیم و پذیرش. نکتهای که اینجا باید به آن اشاره شود، این است که علمى كه مقدمه براى ايمان است و حصولش براى پيدايش ايمان لازم است، چه نوع علمی است؟ آیا علم یقینی است یا علم عرفی؟ علامه مصباح یزدی معتقدند علمی که مقدمه و لازمة ایمان است، «علم عرفى» است (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج2، ص188).
علم یقینی یعنی انسان به يك واقعيت نفسالامرى بهگونهای اعتقاد داشته باشد که هيچ احتمال خلافی به آن را ندهد و یقین به محال بودن غير از آن داشته باشد؛ مانند «اجتماع نقیضین محال است». استاد مصباح منظور خود از علمى را كه مقدمة ايمان است، چنين علمى نمیداند؛ بلکه علمى را لازمة ايمان میداند که با وجود آن، دغدغه و اضطراب درونی در رابطه با مطلب، دیگر وجود ندارد و انسان با آن به آرامش خاطر خواهد رسید. در اصطلاح، به چنین علمی اطمینان یا علم عرفی میگویند. در علم عرفی احتمال خلاف از حیث عقلی و فلسفى وجود دارد، اما این احتمال خلاف بسيار ضعيف است؛ بهطوری که غالب انسانها به آن اعتنايى ندارند و با بودن خلاف اندک، نفسشان به آن مطلب قانع شده است (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج2، ص189).
2ـ2ـ1. فرايند تحقق ايمان
حال که با بیان مقدماتی به دیدگاه استاد مصباح دربارة حقیقت ایمان واقف شدیم، نوبت آن است که به نحوة تحقق و شکلگیری ایمان بپردازیم. فرايند شکلگیری ایمان در نگاه ملاصدرا كاملاً فرايند علمالنفسي و در حوزة معرفتي است؛ چراكه او ماهيت ايمان را تصديق عقلاني دانسته و مؤلفة گرايشي را درحقيقت از جنس ادراك ميداند (صدرالمتألهین، ۱۳۶۶، ج1، ص252). نوصدرائيان با اندكي تفاوت، ايمان را فعل جوانحي ـ اختياري نفس ميدانند و علاوه بر مؤلفة شناختي، قائل به گرايشي بودن ايمان هستند (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج2، ص173).
براي ترسيم فرايند تحقق ايمان از نگاه استاد مصباح، ابتدا بایستی فرايند تحقق فعل اختياري را مرور كنيم؛ چراکه ایشان ایمان را امر اختیاری نفس میدانند.
3ـ2ـ1. فرايند تحقق فعل اختياری
بهاذعان فلاسفه، «نفس» مبدأ فاعلى رفتارهاى انسان است. یکی از مباحثی که در علمالنفس فلسفى پس از اثبات تجرد نفس بدان پرداخته شده، رابطة نفس با فعل و رفتار صادر از انسان است (حسنزاده، ۱۳۶۲، ج2، ص234 و 235). نفس ناطقة انسانى يك مبدأ فاعلىِ علمى است كه در سایة شناخت، فعل از او صادر مىشود و در این میان، فقط امورى را كه براى خودش كمال تشخيص دهد، انجام میدهد. لذا بایستی پيش از انجام هر كارى، آن را تصور كند و كمال بودن آن را برای خود تصديق نماید. بهدنبال تصديق به فايده، شوق انجام آن كار در نفس بهوجود میآید و بهدنبال شوق، اراده تحقق مىيابد. پس از تعلق اراده به فعل، نیروی عامل باعث حرکت عضلات میشود و فعل مورد نظر انجام میپذیرد. درواقع هنگام ارادة انجام كار، ابتدا انسان آن را تصور میکند و در مرحلة بعد فوايدش را مورد توجه قرار مىدهد و آن را تصديق مىكند. تا اینجا مربوط به مرتبة علم و آگاهى است. بهموازات شکلگیری علم، يك كيف يا حالت نفسانى ديگری بهنام «ميل و شوق» در نفس تحقق پيدا مىكند. بهدنبال ميل و شوق، اگر شرايط براى انجام کار فراهم باشد، شوق مؤكد مىشود و اراده به انجام کار تعلق مىگيرد. در ادامه، نیروی عامل، عضلات را به حركت درمىآورد و درنتيجه رفتار صادر مىشود (شیروانی، ۱۳۷۰، ج1، ص399ـ400). بنابراين مبادى فعل ارادى انسان را مىتوان چنين برشمرد: علم، تصدیق فایده، شوق، شوق مؤکد، اراده و قوة عمل كه بهحركتدرآورندة عضلات است.
شناخت بهمثابة چراغى نقش روشنگرى را در کارهاى اختیارى بازى مىکند. اختیار و انتخاب بدون علم و آگاهى امکان ندارد. بنابراین انتخاب صحیح و درست به علم و تشخیص صحیح بستگى دارد. به هر میزان امکان کسب دانشهاى یقینى بالا باشد و دایرة معلومات وسیعتر گردد، امکان استفادة درست از آنها براى تکاملات اختیارى بیشتر خواهد بود (مصباح یزدی، ۱۳۸۰، ص89). شکى در ضرورت شناخت هدف و کمال واقعى و مسیر صحیح آن وجود ندارد و براى کسى که خواهان دستیابى به کمال واقعى است، لازم است که قبل از حرکت تکاملى خویش به این شناخت دست یابد. اما شناخت بهتنهایى انسان را به حرکت و تصمیمگیرى نمىرساند؛ بلکه فقط راه را نشان مىدهد (عثمان، ۱۳۶۷، ص38). عنصر بعدیِ مورد نیاز در فعالیتهاى اختیارى، میل و گرایش است که نقش انرژى را دارد. با فراهم بودن چراغ راه و انرژی برای انجام کار، اگر امکانات و ابزار کافی وجود نداشته باشد، فعالیتهای اختیاری به سرانجام نخواهند رسید. قدرت، آخرین عنصر اساسى است که انسان در فعالیتهاى اختیارى بدان نیازمند است. قدرت در این زمینه نقش امکانات و ابزار را بازى مىکند. انسان در پرتو شناخت و استفاده از میلها، میتواند هرآنچه را در راستاى کمال واقعى خود مىداند، محقق کند یا کارهایى را که مانع رسیدن او به کمال نهایى میشوند یا او را از آن دور مىکنند، ترک نماید (مصباح یزدی، ۱۳۸۰، ص51). پس فعل اختياري، هم مؤلفة شناختي و هم گرايشي و هم توانشي دارد كه در فرايند توليد اين نوع افعال، مؤثر واقع ميشوند (لطیفی، ۱۳۹۶، ص82).
ازآنجاكه در دیدگاه علامه مصباح، ایمان ـ برخلاف علم ـ یک امر و فعل اختياري نفس قلمداد ميشود (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج1، ص117)، بنابراین فرايند تحقق ايمان مطابق با همان فرايند كلي صدور افعال اختياري است. برای تحقق و شکلگیری ایمان که یک امر اختیاری است، نیاز به بینش صحیح و فعال شدن امیال الهی متأثر از آن است تا التزام عملی را در پی داشته باشد. سؤال این است که چگونه باید امیال الهی را فعال نمود؟
«حب ذات» نقطة آغاز همة تلاشهای انسان است و حب بقا، حب کمال، علم و قدرت، و حب لذت نیز شاخهها و فروع آن هستند. این حب ذات که فطری انسان است، او را بهسمت خدادوستی نیز میکشاند (مصباح یزدی، ۱۳۸۸الف، ج2، ص66).
شایان ذکر است که بیشتر گرایشها و بهتبع آن، رفتارهای انسانی بر اساس حب ذات شکل میگیرد. بهبیاندیگر، اصل با لذت بردن از خویش است و لذت بردن از سایر چیزها به این علت است که بهنحوی با انسان ارتباط پیدا میکند (مصباح یزدی، ۱۳۸۰، ص91). انسان بهجهت خوددوستی، به هر فرد یا چیزی که متعلَق این دوستی باشد و همچنین به متعلقات آن فرد یا چیز علاقهمند میشود و بهاندازة دوست داشتن آن شیء یا فرد، محبتش به آنها نیز شدیدتر میشود. حاصل آنکه انسان چون کمال خود را دوست دارد، فرد یا افرادی را که دارای کمالاند نیز دوست میدارد.
بر این اساس برای فعال کردن میل و شوق، بایستی لذت و خوشایندی طبع برای نفس اتفاق بیفتد تا فرایند گرایشی نفس که ایمان نیز در همان بعد قرار دارد، فعال گردد؛ چراکه انسان ذاتاً نفس خویش را دوست میدارد. بهعبارتدیگر، آموزههای اعتقادی یا غیراعتقادی باید دلپذیر و خوشایند نفس شوند تا قابل پذیرش گردند. اگر آن آموزه با حب ذات و شاخههای آن همگام شود، انسان از آن لذت خواهد برد و حالت خوشایندی به انسان دست میدهد. در این صورت است که آن آموزه در نفس مستقر میشود و نفس آن را پذیرفته، تبدیل به باور خواهد کرد.
اینگونه نیست که آن آموزه فقط با عقل پذیرفته شده باشد؛ بلکه در نفس نیز مستقر شده و نفس هم آن را پذیرفته و بهاصطلاح، درونی کرده است. اینجا نفس چون آن آموزه را باور کرده است، به آن ملتزم خواهد شد. پس فرایند فعال شدن میل و شوق الهی این است که آموزه از هر مبدائی که وارد نفس شود ـ چه از طریق بُعد شناختی و چه بُعد گرایشی و چه بُعد توانشی ـ بایستی مسیر را بر اساس بُعد گرایشی طی نماید؛ چراکه میل و شوق و ایمان مربوط به بُعد گرایشی هستند و برای شکلگیری آنها باید فرایند آن گرایشی باشد. بهعبارتدیگر، آموزهای شناختی یا گرایشی یا رفتاری باید با یکی از امیال ذاتی انسان ـ که انسان آنها را ذاتاً دوست دارد ـ پیوند حاصل کند تا دلپذیر گردد. در این صورت، نفس وقتی لذت ببرد و آن را مناسب طبع خود ببیند، سعی خواهد کرد تا علم و آگاهی را از ذهن خود به قلب جریان دهد و تبدیل به باور نماید. اینجاست که علم و شناخت در نفس مستقر خواهد شد و ایمان شکل خواهد گرفت. لذا مادامیکه فکر و اندیشه و استدلالهای عقلی و عقلایی در قالب تصورات و تصدیقات و براهین عقلی باقی بماند و به دل و قلب انسان رسوخ نکند و تبدیل به باور قلبی نگردد، عمل و رفتاری متناسب با آن را در پی نخواهد داشت.
باید توجه داشت، ايمان يك حالت درونى است كه با علم حضورى قابل درك است و براى توصيف آن فقط مىتوان آثار و علائم آن را توضيح داد. لازمة اين حالت قلبى و روانى این است كه انسان به لوازم آن ملتزم شود، يعنى بنا بگذارد كه در مقام عمل به لوازم آن پایبند باشد. بسیاری از افراد هستند كه معارفی را مىدانند و به آنها علم دارند؛ اما بنا ندارند كه در مقام عمل، لوازم آن را رعايت كنند. افراد زيادى هستند كه مىدانند استعمال دخانيات و سيگار ضررهاى زيادى دارد و مىتواند مشكلات متعددى را بههمراه آورد؛ اما بنا ندارند كه به اين علم ترتيب اثر دهند؛ چنانكه گويى نمىدانند. بهتعبیر علمی، اينجا علم هست، اما ايمان نيست. چرا؟ چون همراه با «تصميم به ترتيب آثار و لوازم» نيست. بهبیاندیگر، اگر انسان به چيزى عالم باشد و بعد هم تصميم بگیرد که در مقام عمل پاى اين علمش بايستد، به آن چيز ايمان آورده است؛ در مقابل، اگر با وجود اينكه علم دارد، تصميم به عمل بر طبق آن ندارد يا اصلاً تصميم به عمل نكردن دارد، اينجا كافر به آن چيز است؛ گرچه علم دارد (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج2، ص184). بنابراین ایمان را میتوان از وجود آثارش شناخت و بدان پی برد.
4ـ2ـ1. چگونگی تبديل شدن علم به ايمان
حال که فرایند شکلگیری ایمان بیان شد، به سؤال اصلی مقاله برمیگردیم و آن این بود که علم حصولی را چگونه میتوانیم به ایمان تبدیل کنیم؟ بهعبارتدیگر، چگونه میتوان تصدیق عقلی را به تصدیق قلبی تبدیل نمود؟
قبلاً بیان شد که منظور ما از علم حصولی، تصدیق عقلی است. تصدیق عقلی یعنی وقتی عقل، دو طرف قضیه (موضوع و محمول یا مقدم و تالی) را در نظر میگیرد، منطقاً بین آنها رابطة مثبت میبیند و آن را تصدیق میکند (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج2، ص174).
بهاعتقاد استاد مصباح، «ايمان» نیز بهصورت مطلق همراه «تصديق» است. بهعبارتدیگر، وقتى كسى ايمان به چيزى مىآورد، نوعى «تصديق» به وجود آن شىء در نفس او بهوجود آمده است؛ اعم از اینکه ايمان به يك شخص يا وجود صفتى در يك شخص یا ايمان به يك شىء باشد (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج2، ص174). آنچه در این فضا مورد سؤال و دغدغه است، اين است كه اين تصديق چه نوع تصديقى است؟ آیا همان تصدیق عقلی است؛ یعنی بهصرف علم پیدا کردن و ایجاد تصدیق عقلی، ایمان نیز حاصل میشود؟ یا علاوه بر آن، به همراهی امر دیگری نیز نیاز دارد؟
قبل از اینکه بخواهیم به جواب این سؤال بپردازیم، باید به نکتهای اشاره نماییم و آن این است که استاد مصباح در بحث ایمان، علاوه بر تصدیق منطقی (عقلی)، تصدیق روانشناختی را نیز مطرح میکنند. ایشان بیان میدارند که تصدیق روانشناختی یعنی شخص به دلیل و برهانِ اثبات قضیهای که منطقاً بین موضوع و محمول آن رابطة مثبت وجود دارد، علم ندارد و به همین دلیل در وجود چنین رابطهای شک دارد. بهعبارتدیگر، او از لحاظ روانشناختی شک دارد، نه تصدیق. بنابراین تصدیق منطقى، یک رابطة واقعى و بهاصطلاح «نفسالامرى» است که ما چه بدانیم و چه ندانیم، بین دو چیز وجود دارد، اما تصدیق روانشناختى در گرو اقامة دلیل و برهان است (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج2، ص174).
با این بیان مشخص میشود که تصدیق منطقی همیشه همراه و ملازم با تصدیق روانشناختی نیست. باید این را نیز بدان افزود که حتی برعکس آن هم ممکن است: گاهی شخص از نظر روانی اعتقاد و تصدیق به وجود چیزی پیدا میکند؛ درحالیکه چنین رابطهای واقعیت ندارد.
اكنون سؤال اين است که در ايمان، كدام تصديق مراد است؟ آيا تصديق منطقى مراد است يا تصديق روانشناختى يا هر دو؟ يا اينكه ممكن است با وجود اقامة برهان و تصديق به وجود رابطه، و وجود هر دو تصديق منطقى و روانشناختى براى شخص، بازهم ايمان وجود نداشته باشد و اضافة دیگرى لازم باشد؟
بسيارى از اندیشمندانی كه دربارة حقيقت ايمان بحث كردهاند، بر این باورند که وقتى هم تصديق منطقى و هم تصديق روانشناختى وجود دارد، ايمان نيز وجود خواهد داشت. بهعبارتديگر، ايمان همان تصديق است و علم و ايمان با يكديگر مساوى هستند؛ تنها قيدش اين است كه علم مطابق با واقع باشد، نه پندار و وهم. همينكه برهان وجود داشت و شخص هم به آن برهان آگاه شد و ذهن او آن برهان را پذيرفت، اينجا ايمان حاصل شده است. بر اين اساس نمىشود كسى چيزى را بداند، ولى به آن ايمان نداشته باشد؛ چون تعريف ايمان همان تصديق است. اما استاد مصباح این نظريه را با توجه به آيات قرآن تأييد نمىکنند؛ چراکه قرآن به شواهدی اشاره دارد كه شخص عالم به چيزى است، اما درعينحال نسبتبه آن، موضع نفى و انكار گرفته است و این حاکی از آن است که به آن ايمان نياورده است. از اين شواهد قرآن مشخص مىشود كه در اصطلاح قرآن، علم و ايمان جدای از يكديگرند و ايمان چيزى بيش از «دانستن» است و علاوه بر علم، اضافة ديگرى نيز لازم دارد (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج2، ص175).
در اصطلاح قرآن، علم امری جبری و غیراختیاری است؛ چراکه وقتى دليل و برهان بر چيزى اقامه شد، عقل انسان چارهاى جز تصديق ندارد، اما ايمان امری اختيارى است و جبراً حاصل نمىشود و ممكن است با حصول علم، ايمان در نفس مستقر نشده باشد. داستان فرعون و فرعونيان با حضرت موسى را میتوان شاهد مثال قرآن بر اين مطلب دانست.
در این داستان، قرآن بیان میدارد که خداوند متعال حضرت موسى را با نُه معجزه سوى فرعون و قومش فرستاد. آن حضرت يكى پس از ديگرى معجزهها را براى مردم ظاهر كرد. فرعون در واكنش به این معجزهها به قومش مىگفت: «يَا أَيُّهَا الْمَلاَءُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَه غَيْرِى» (قصص: 38)؛ اى بزرگان قوم! من جز خویشتن براى شما خدایى نمىشناسم؛ یعنى علم به الهى غیر از خود براى شما ندارم. قرآن از زبان حضرت موسى این مسئله را با تأکید رد میکند و مىفرماید: «لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنْزَلَ هَؤُلاَءِ إِلاَّ رَبُّ السَّماوَتِ وَ الاْرْض» (اسراء: 102)؛ قطعاً مىدانى که این [نشانهها] را جز پرودگار آسمانها و زمین نازل نکرده است. در ادبیات عرب برای تأکید کردن، از حروفی استفاده میشود؛ مانند «لام مفتوح» و دیگرى «قد». در این آیه، هر دو وجود دارد: «لَقَدْ عَلِمْتَ»؛ یعنى اى فرعون! تو بهیقین مىدانى و حتماً «علم» دارى که این معجزهها را فقط پروردگار آسمانها و زمین نازل کرده است. بنابراین بهنص قرآن، فرعون به وجود پروردگار و معجزهها، یعنی هم به «توحید» و هم به «نبوت»، علم دارد؛ ولى بااینهمه به آنها «ایمان» نیاورده است.
همچنین در مورد دیگر، قرآن دربارة فرعونیان مىفرماید: «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ...» (نمل: 14)؛ و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت، آن را انکار کردند. فرعونیان یقین داشتند و ذهن و عقلشان به این مسئله تصدیق داشت که این معجزهها آیات و نشانههاى الهىاند و موسى پیامبر خداست؛ اما قلب و دلشان به آن ایمان نداشت.
بنابراین با مراجعه به قرآن کریم مشخص میشود که علم و ایمان یک چیز نیستند و با یکدیگر ملازمه ندارند. اینگونه نیست که هرجا علم بود، حتماً ایمان هم وجود داشته باشد.
با توجه به مطالب گذشته، اينكه چگونه مىشود انسان با آنكه چيزى را مىداند و علم قطعى دربارة آن دارد، بنا بگذارد كه ترتيب اثر ندهد، بهاعتقاد استاد مصباح، اين مسئله مربوط است به لذتهايى كه انسان در ارتكاب يا ترك آن چيز مىبيند؛ و بهطور كلى، هوا و هوسها و دلبستگىهاست كه مانع مىشود انسان ايمان بياورد. ایشان داستان مباهلة پيامبر با مسيحيان نجران را شاهد خوبى براى اين مسئله میدانند. مسیحیان بهعلت عادت و علاقهاى که به خوردن گوشت خوک و شراب داشتند و در اسلام هم هر دو حرام است، نتوانستند از لذت خوردن گوشت خوک و شراب صرفنظر کنند و زیر بار حق نرفتند (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج2، ص183).
بنابراین ممکن است که انسان با وجود یقین به چیزى، بهعلت هوا و هوس و لذت و غرور و... زیر بار آن نرود و آن را انکار نماید؛ نظیر فرعون که اگر ایمان مىآورد، دیگر کسى او را به خدایى قبول نمىکرد و مجبور بود آنهمه قدرت و ثروت و شکوه و جلال و جبروت ظاهرى را رها کند و مانند یک انسان معمولى زندگى کند (مصباح یزدی، ۱۳۸۲، ج2، ص184).
عکس این داستان نیز صادق است؛ یعنی همانطورکه لذت بردن باعث ایمان نیاوردن مسیحیان به پیامبر خاتم شد، لذت بردن نیز میتواند باعث ایمان آوردن انسان گردد. هوا و هوس و دلبستگیها، به حب ذات و خوددوستی گره خورده است و انسان در سایة خوددوستی دچار هوا و هوس و دلبستگی منفی میشود. از همین حربه، در جهت مثبت نیز میتوان بهره جست. بهعبارتدیگر، چارة کار این است که «علم» به گرایشهای فطری انسان (حب ذات و شاخههای اصلی و فرعی آن) گره بخورد و بین آنها ارتباط مثبتی حاصل گردد. در این صورت، تصدیق با یکی از گرایشهای فطری موجود در نفس انسان پیوند خورده، تبدیل به ایمان خواهد شد. باید توجه داشت که در فرایند فعل اختیاری، تصور، تصدیق و تصدیق به فایده، هنوز در مرحلة علم حصولی (تصدیق عقلی) قرار دارند و در این مرحله، هنوز علم به قلب وارد نشده است تا به ایمان تبدیل شود. ورود به مرحلة شوق و شوقِ اکید است که نفس را در مرحلة ایمان قرار میدهد.
بنابراین برای اینکه «تصدیق» به «شوق» تبدیل شود، باید به یکی از گرایشهای فطری نفس گره بخورد؛ مثلاً میتوان این پیوند را اینگونه ایجاد کرد: از انسانها بعضاً اعمالی صادر میشود که پاداش و جزایی که در ازای آن باشد، وجود ندارد. سؤال اینجاست که اینها کجا باید جبران شوند؟ چه کسی میتواند چنین جزایی را بدهد؟ چه کسی میتواند بهشت و جهنمی را درست کند که جزای آن اعمال در آنجا داده شود؟ انسان در درون خود مییابد که نیاز به یک حقیقت برتر و قدرت برتر دارد تا جوابگوی این مسائل باشد. اینجاست که «تصدیق» به گرایشهای فطری انسان گره میخورد و بههم وصل میشوند. حقیقتجویی و کمالگرایی از گرایشهای فطری نفس هستند. وقتی علم به خداوند به این گرایشهای نفس پیوند میخورد، آن حالت خوشایندی و لذت برای نفس انسان بهوجود میآید، یعنی نفس آن را خوشایند و مناسب طبع خود میداند؛ لذا به آن میل و رغبت و شوق پیدا میکند و آن را میپذیرد و به آن ملتزم میشود. پذیرفتن همان و ملتزم شدن به آن همان.
بنابراین فرایند تبدیل علم حصولی به ایمان یا تصدیق عقلی به تصدیق قلبی این است که باید تصور ذهنی به تصدیق عقلی تبدیل شود و تصدیق عقلی با یکی از گرایشهای فطری نفس همگام شود تا خوشایند نفس انسان گردد و به آن شوق پیدا کند تا در نهایت به تصدیق قلبی تبدیل شود و ایمان حاصل گردد. وقتی تصدیق عقلی به گرایشهای فطری وصل شود، این گرایشهای فطری مانند مَرکبی هستند که نفس را سوار میکنند و با خود بهسوی تصدیق قلبی و ملتزم شدن عملی میبرند.
در این بستر، نقش محیط (خانواده، دوستان و رفقا) و در معرض شبهه قرار نداشتن، خیلی مهم است تا امواج منفی ندهند. اینها موانعی هستند که نمیگذارند تصدیق عقلی به تصدیق قلبی پیوند بخورد و تصدیق عقلی موافق با طبع نفس شود. شبهه حتی نمیگذارد که تصدیق عقلی به تصدیق روانشناختی تبدیل شود، چه رسد به اینکه تصدیق با گرایشهای فطری گره بخورد. لذا محیط خیلی مهم است که نگذارد تا شبهة سنگین به نفس بخورد. بایستی در ابتدای راه، محیط را کنترل کرد تا آموزهها با گرایشهای فطری خوب پیوند بخورند و بعداً خود نفس به مرحلهای میرسد که میتواند در مقابل شبهات سنگین نیز دوام بیاورد.
نتيجهگيری
ازآنجاكه برخلاف علم، ايمان بهعنوان یک امر و فعل اختياري نفس قلمداد ميشود، ازاينرو فرايند تحقق ايمان مطابق با همان فرايند كلي صدور افعال اختياري است. بهتعبير علامه مصباح، ايمان ماهيت گرايشي دارد كه مبتنيبر گرايشهاي فطري است كه درون نفس نهادينه شدهاند. درون نفس انسان، همانگونهكه معارفي بهصورت اجمالي حضور دارند و تحت عنوان علوم حضوري شناخته ميشوند، كششهايي نيز بهصورت فطري در نهاد انسان گذاشته شدهاند كه گرايشهاي فطري نام دارند. حضور اين معارف و گرايشها در نفس انساني كه از لحظة تولد همراه اوست، قوه و استعداد لازم را براي رشد و تربيت او و دستيابي به هدف آفرينش فراهم نموده است. اين معارف و گرايشها، خود مبنا و منبع معارف و گرايش اكتسابي بعدي ميشوند. فرايند تحقق ايمان نيز از همينجا شروع ميشود. نيازهاي اوليهاي كه از درون احساس ميشوند، نقطة آغاز حركت نفس را در تحقق ايمان فراهم نمودهاند. درحقيقت، توجه انسان همان درك اين حالت نفساني يا بهتعبير رايج، ميل است و ميل آن كشش ذاتي بهسوي ارضا و پاسخ نياز است. ازاينرو لزوماً قبل از هرگونه گرايشي، نوعي بينش و علم وجود دارد و اساساً بدون علم، ميل و محبت ايجاد نميگردد. با ادراك حالت خوشايندي، فرايند تصديق عقلي آغاز ميشود. در اين فرايند، نفس انساني از وروديهاي متعدد (حواس ظاهري، حواس باطني، علوم حضوري، عقل و نقل) (ر.ک: حسینزاده، ۱۳۹۶، ص61-190)، تصوراتي را دريافت ميكند و طي يك فرايند منطقي (تصور موضوع، محمول، نسبت و حكم) (ر.ك: مظفر، ۱۴۲۴، ص45)، تصديق شكل ميگيرد. در اين مرحله، علم اجمالي اوليه بهكمك انگيزهها و اميال فطري، در بستر ذهن تبديل به علم تفصيلي و تصديق عقلاني ميشود. پس از اين مرحله، فرايند تحقق ايمان در جهت تبديل ايمان عقلي به ايمان قلبي با درونيسازي و پذيرش قلبيِ تصديقات عقلي، كه حاصل مرحلة قبل بود، ادامه مييابد. در اين مرحله نيز گرايشهاي نفساني بههمراه تصديقات ايجادشده، فرايند را ادامه ميدهند؛ بدينگونه كه از يكسو متربي وضعيت موجود را كه حالتي از جهل، فقر و نياز است، درك ميكند و از سوي ديگر، حالت خوشايند بهدست آوردن آگاهي و ارضا يا رفع آن نياز را درك نموده، مبتنيبر لذت رسيدن به هدف، از برقراري رابطة اين دو، ضرورت دستيابي به آن را جعل ميكند (این بیان، حاصل قاعدهاي بهنام «ضرورت بالقياس» است که از ابتکارات علمی علامه مصباح یزدی میباشد) (مصباح یزدی، ۱۳۹۴، ج2، ص34). ترسيم درست و صحيح هدف و نقطة مطلوب در اينجا بسيار اهميت دارد؛ چراكه ميتواند ميل به دستيابي به آن را فعال کند و آن حالت خوشايند اجمالي قبلي را در اين مرحله، در مقايسه با ديگر لذتها و اميال، با كميت و كيفيت بيشتر طلب نمايد. درحقيقت، با تكرار و توجه بيشتر ميتواند آن آموزهها را ملكة نفس نمايد. پذيرش قلبي آموزهها در اين مرحله بهمعناي تبديل تصديقات عقلي به باوري قلبي است كه تصديق به فايده شده و به آن، ميل تفصيلي و شديد پيدا كرده است. برای این منظور، بایستی تصدیق عقلی به یکی از گرایشهای فطری نفس گره بخورد تا دلپذیر گردد. در این صورت، نفس وقتی لذت ببرد و آن را مناسب طبع خود بیند، ناگزیر آن علم و آگاهی، درونیِ نفس شده، تبدیل به باور میشود. اینجاست که علم و شناخت در نفس مستقر میشود و ایمان شکل خواهد گرفت.
اكنون زمان آن رسيده است كه نفس خود را ملزم به لوازم آن بداند. درحقيقت، نشانة پذيرش قلبي و واقعيِ متعلقات ايمان اين است كه اگر شرايط بروز رفتار متناسب فراهم باشد، شخص آنگونه رفتار خواهد كرد. بهعبارتديگر، ملتزم شدن به لوازم آن عقيده، منزلگاه اخير اين فرايند است. اگر اين فرايند در هركدام از مراحل فوق متوقف شود، حد نصاب ايمان تحقق نيافته است و هرچه اين فرايند عميقتر و با كيفيت بيشتر طي شود، ايمان حاصله باكيفيتتر خواهد بود. البته انجام عمل و رفتارِ متناسب جهت بروز اين ايمان نيز به تقويت آن كمك ميكند.
- آذربایجانی، مسعود (۱۳۸۳). توجیه ایمان از دیدگاه ویلیام جیمز. پژوهشهای فلسفی ـ کلامی، 5 (19)، 3ـ16.
- اکبری، رضا (۱۳۸۹). رویکردهای مختلف به مسئلة وجود خداوند و نگاه ابنسینا به قرینهگروی. آینة معرفت، 9 (25)، 22ـ105.
- بدخشان، نعمتالله؛ مزیدی، محمد و رحیمیان، سعید (۱۳۸۸). کاوشی در رابطه با ایمان و معرفت فلسفی. اندیشة دینی دانشگاه شیراز، 9 (32)، 89ـ114.
- بلندهمتان، کیوان (۱۳۹۲). جایگاه مفهوم ایمان در تربیت اسلامی. تربیت اسلامی، 8 (16)، 57ـ77.
- پلانتینگا، آلوین (۱۳۷۶). فلسفة دین: خدا، اختیار و شر. ترجمة محمد سعیدیمهر. قم: مؤسسة فرهنگی طه.
- حسنزاده، حسن (۱۳۶۲). دروس معرفت نفس. تهران: علمی و فرهنگی.
- حسینزاده، محمد (۱۳۹۶). جستاری فراگیر در ژرفای معرفتشناسی. قم: حکمت اسلامی.
- سویین برن، ریچارد (۱۳۸۷). اثبات وجود خدا. ترجمة مرتضی فتحیزاده، کتاب ماه (دین)، 12 (135)، 40ـ47.
- شجاعی، محمدصادق (۱۳۹۲). دیدگاههای روانشناختی آیتالله مصباح یزدی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- شکوهی یکتا، محسن (۱۳۹۶). تعلیم و تربیت اسلامی (مبانی و روشها). تهران: شرکت چاپ و نشر کتابهای درسی.
- شیروانی، علی (۱۳۷۰). ترجمه و شرح نهایة الحکمه. تهران: الزهراء.
- صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم (۱۳۶۰). أسرار الآیات و انوار البینات. تهران: انجمن اسلامی حکمت و فلسفة اسلامی.
- صدرالمتألهین، محمد بن ابراهیم (۱۳۶۶). تفسیر القرآن الکریم. قم: بیدار.
- عثمان، عبدالکریم (۱۳۶۷). روانشناسی غزالی. ترجمة سیدمحمدباقر حجتی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
- قلیزاده، محمد و جعفری، امرالله (۱۳۹۳). رابطة ایمان و معرفت از دیدگاه علامه طباطبائى با محوریت تفسیر المیزان. معرفت، 23 (207)، 91-100.
- کرگگور، سورن (۱۳۷۴). انفسی بودن حقیقت است. نقد و نظر، 1 (3 و 4)، 62ـ81.
- لطیفی، علی (۱۳۹۶). مبانی فلسفی علم تربیت اسلامی. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- لگنهاوزن، محمد (۱۳۷۹). گناه ایمانگرایی ویتگنشتاین. نقد و نظر، 7 (25 و 26)، 151ـ165.
- مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۸۰). بهسوی خودسازی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۸۲). کاوشها و چالشها. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۸۳). آموزش عقاید. تهران: امیرکبیر.
- مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۸۸الف). اخلاق در قرآن. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۸۸ب). انسانسازی در قرآن. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۹۱). رساترین دادخواهی و روشنگری (شرح خطبة فدکیه). قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (۱۳۹۴). آموزش فلسفه. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مظفر، محمدرضا (۱۴۲۴)، المنطق التعلیمی؛ منهج جدید فی تعلیم المنطق للعلامة المظفر. قم: دارالفکر.
- مک گراث، آلیستر (۱۳۹۲). درسنامة الهیات مسیحی. ترجمة محمدرضا بیات و دیگران. قم: دانشگاه ادیان و مذاهب.
- میرباباپور، سیدمصطفی (۱۳۹۶). رابطة ایمان و معرفت از منظر علامه مصباح یزدی. حکمت اسلامی، 4 (2)، 65ـ69.
- نوذری، محمود (۱۳۹۶). روانشناسی تحول دینداری. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.