اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال هفدهم، شماره اول، پیاپی 33، بهار و تابستان 1404، صفحات 23-40

    قواعد استنباط مراحل تربیت اخلاقی با ملاک ترتیب منطقی از نگاه علامه مصباح یزدی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ مرتضی بخشی گلسفیدی / دانشجوی دکتری مدرسی اخلاق مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / mortezabakhshi3097@gmail.com
    هادی حسینخانی / استادیار گروه اخلاق مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / hosseinkhani.n@iki.ac.ir
    dor 20.1001.1.4348002.1404.17.1.2.4
    doi 10.22034/eslampajoheshha.2024.5000327
    چکیده: 
    استنباط مراحل تربیت اخلاقی از متون دینی یکی از بخش‌های مهم تربیت اخلاقی در معارف اسلامی به‌شمار می‌آید و نیازمند قواعد و ضوابط خاص خود است. از طرفی نیز ملاک ترتیب منطقی، یکی از ملاکات در تدوین و استنباط مراحل تربیت اخلاقی شمرده می‌شود. حال سؤال این است که برای استنباط مراحل تربیت اخلاقی با ملاک ترتیب منطقی از دیدگاه علامه مصباح یزدی، به‌عنوان یک نظریه‌پرداز عرصة اخلاق، چه قواعدی وجود دارد؟ این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از داده‌های کتابخانه‌ای درصدد پاسخ به سؤال یادشده برآمده است و پس از تتبع لازم در آثار علامه مصباح‌یزدی و بهره‌گیری از استدلال‌های عقلی، این نتیجه حاصل شد که قواعد استنباط مراحل تربیت اخلاقی با ملاک ترتیب منطقی عبارت‌اند از: 1. ترتّب منطقی انجام رفتار ارزشی بر رفع موانع؛ 2. ترتیب منطقی بین بینش‌ها، گرایش‌ها و کنش‌ها؛ 3. ترتّب منطقی ارزشمندی افعال اخلاقی بر ایمان؛ 4. ترتّب منطقی تربیت روح بر تربیت جسم؛ 5. ترتّب منطقی خودسازی بر خودشناسی.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Rules for Inferring the Stages of Moral Education Based on the Logical Sequence Criteria from the Perspective of Allameh Misbah Yazdi
    Abstract: 
    Inferring the stages of moral education from religious texts is an important component of moral education in Islamic teachings and requires specific rules and principles. Among these principles, the criterion of logical sequence plays a key role in formulating and deriving these stages. This study mainly deals with the rules governing the inference of moral education stages based on logical sequence criteria from the perspective of Allameh Misbah Yazdi, a prominent theorist in Islamic ethics. Using the descriptive-analytical method and library resources, this research seeks to address this issue through a thorough examination of Allameh Misbah Yazdi’s works and logical reasoning. It is concluded that the rules for inferring moral education stages with a logical sequence criterion are as follow: 1. Logical precedence of virtuous actions after removing obstacles; 2. Logical precedence of insights, inclinations, and actions; 3. Logical precedence of ethical acts over faith; 4. Logical precedence of spiritual cultivation over physical training; 5. Logical precedence of self-improvement over self-knowledge.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    در اهميت تربيت اخلاقي همين بس که يکي از اصلي‌ترين اهداف بعثت پيامبران تزکيه و تهذيب نفس و پرورش ارزش‌هاي اخلاقي بوده که در آيات مختلف قرآن عزيز به آن اشاره شده است (جمعه: 2). هدف تربيت اخلاقي رساندن انسان به سعادت حقيقي است. براي تحقق تربيت اخلاقي به‌عنوان يکي از ساحت‌هاي مهم تربيتي انسان، نياز است که مربي طبق يک اولويت‌بندي مشخص و مدون، فعاليت‌هاي تربيت اخلاقي را براي متربي برنامه‌ريزي کند تا با توجه به تغيير تدريجي روح و جسم متربي، تربيت اخلاقي براي او نيز محقق شود. براي تحقق اين امر مهم، نياز به تدوين مراحل تربيت اخلاقي است. عدم تدوين مراحل تربيتي ممکن است که علاوه بر ايجاد سردرگمي در امر خطير تربيت اخلاقي، باعث کاهش بازدهي تربيت و حتي نتيجة عکس شود. ازاين‌رو ضرورت دارد که مراحل تربيت اخلاقي با دقت ترسيم شود. براي تدوين مراحل تربيت اخلاقي ملاک‌هاي متعددي بيان مي‌شود؛ از جمله: رشد، ترتيب منطقي، اولويت محتوايي و اولويت ساختاري (گروهي از نويسندگان، 1391، ص339ـ373) که توضيح هرکدام بعداً مي‌آيد. براي تدوين مراحل با هريک از اين ملاکات، نيازمند تعدادي قواعد و ضوابط هستيم تا به‌کمک آنها بتوان سير تربيتي مناسبي را ترسيم کرد. پژوهش پيش رو درصدد بيان قواعد استنباط مراحل با ملاک ترتيب منطقي است. به‌عبارتي سؤال مقالة حاضر اين است: اگر بخواهيم اهداف تربيت اخلاقي را با ملاک ترتيب منطقي مرحله‌بندي کنيم، چه قواعدي مي‌تواند مفيد باشد؟ اين نوشتار با روش توصيفي و تحليلي و با استفاده از داده‌هاي کتابخانه‌اي درصدد پاسخ به سؤال مدنظر است. همچنين بايد اشاره کرد که از ميان علماي معاصر، علامه مصباح يزدي به امر تربيت اخلاقي عنايت ويژه‌اي داشتند. ازاين‌رو اين مقاله بر اساس ديدگاه ايشان تدوين مي‌شود. 
    پيشينة بحث
    منابع متعددي در زمينة مراحل تربيت اخلاقي نگاشته شده است که عموماً بر اساس ملاک رشد سني يا اولويت محتوايي است. در اين منابع، جاي خالي مباحث مربوط به ملاک ترتيب منطقي مشهود است. برخي از اين منابع عبارت‌اند از: 1. رسالة «طراحي و تبيين "الگوي عمومي تربيت ديني در قرآن" با تأکيد بر تربيت بزرگ‌سالان»، اثر محمدصادق موسوي‌نسب؛ 2. رسالة «فرايند تربيت اخلاقي انسان در قرآن با نگاه به ترتيب نزول سور و آيات»، اثر ايوب اکرمي؛ 3. مقالة «بررسي مراحل تعليم و تربيت بر اساس اولويت‌هاي محتوايي»، اثر سيدعباس موسوي و علي مددي؛ 4. مقالة «مراحل تربيت انسان اخلاقي با تأکيد بر نقش اراده»، اثر طاهره رجبي و محمود نيک‌آيين و محمد نجفي؛ 5. مقالة «اصل اولويت در تربيت اسلامي از منظر علامه مصباح يزدي»، اثر هادي حسين‌خاني. 
    در آثار منتسب به علامه مصباح يزدي هم، اگرچه بعضاً به بحث تربيت اخلاقي و خودسازي و اصلاح نفس پرداخته شده است، باز نمي‌توان اثر مستقلي را نام برد که در آن از قواعد استنباط مراحل تربيت اخلاقي به‌صورت يک‌جا سخن به‌ميان آمده باشد و احتمالاً کتاب فلسفة تعليم و تربيت اسلامي تأليف گروهي از نويسندگان زير نظر علامه مصباح يزدي، که فصلي را به مراحل تعليم و تربيت اسلامي اختصاص داده است، به مقالة حاضر نزديک‌تر باشد؛ ولي در اين اثر هم قواعد استنباط با ملاک ترتيب منطقي به‌صورت کامل و يک‌جا بيان نشده است و اگر هم به برخي از آنها اشاره شده، بسيار مختصر و محدود بوده است. 
    با توجه به پيشينة ذکرشده، آثار نام‌برده، يا درصدد بيان قواعد مراحل تربيت اخلاقي نبودند يا ملاک مراحل تربيت را با ترتيب منطقي لحاظ نکرده‌اند يا از آثار علامه مصباح يزدي چيزي به‌ميان نياورده‌اند يا قواعد استنباط به‌معناي جامع در آنها مشاهده نشده است. ازاين‌رو پژوهش حاضر نوآوري لازم را خواهد داشت. 
    در ادامه، دو مبحث اصلي با عنوان مبادي نظري و قواعد استنباط خواهد آمد.
    1. مبادي نظري
    در اين بخش ابتدا به مفهوم‌شناسي اصطلاحات مهم به‌عنوان مبادي تصوريه اشاره مي‌شود و در ادامه توضيح چند عنوان از مبادي تصديقية ضروري براي پژوهش حاضر از نظر خواهد گذشت.
    1ـ1. مفهوم‌شناسي
    يکي از دلايل اصلي مغالطات در تبيين بحث‌هاي علمي يا سردرگمي نويسنده و خوانندة متن‌هاي پژوهشي اين است که مفاهيم و اصطلاحات آن به‌خوبي تبيين نشده است. ازاين‌رو توضيح برخي از مفاهيم و اصطلاحات اساسي که نقشي تعيين‌کننده در پژوهش حاضر دارند، به‌اختصار خواهد آمد.
    1ـ1ـ1. قواعد استنباط 
    «قواعد» جمع «قاعده» و به‌معناي اساس و پاية يک چيز است: «و قَوَاعِدُ البِنَاءِ يعني أساسه» (راغب، 1412ق، ص679) و در اصطلاح بر معناي ضابطه و قانون دلالت مي‌کند که يک امر کلي است (فيومي، 1414ق، ج2، ص510؛ بستاني، 1375، ص679). «استنباط» هم از مادة «نبط» بر وزن استفعال است. در لسان عرب به آبي که از اعماق چاه به‌دست مي‌آيد، «نبط» گفته مي‌شود (فراهيدي، 1409ق، ج7، ص439). ثلاثي مجرد آن، «نَبَطَ ينبُطُ نَبطاً» بوده و مادة «ن ب ط» بر استخراج و خارج ساختن يک شيء دلالت مي‌کند و معناي ثلاثي مجرد مادة «نبط» با وزن استفعال آن قرابت معنايي دارد؛ چراکه هرگاه گفته مي‌شود: «استنبَطْتُ‏ الماءَ: استخرجتُه»، يعني بيرون کشيدم آب را (ابن‌فارس، 1404ق، ج5، ص381). در فرهنگ ابجدي آمده است که استنباط شيء يعني آشکار ساختن آن شيئي که پنهان بوده است (بستاني، 1375، ص66).
    با اين توضيحات، معناي «قواعد استنباط» از اين قرار خواهد بود: «ضوابط و قوانين کلي‌اي که به‌کمک آن، اشياي پنهان آشکار خواهند شد». در اين مقاله منظور از قواعد استنباط، آن ضوابط و قوانين کلي‌اي است که به‌کمک آنها مي‌توان مراحل تربيت اخلاقي را استخراج و تدوين کرد. 
    2ـ1ـ1. مراحل
    «مراحل» جمع مرحله و به‌معني «منزل» است و به «مقداري از راه» گفته مي‌شود (عبدالنعيم، 1375، ص642). همچنين در المعجم الوسيط بيان شده است: «المسافۀ يقطعها السائر في نحو يوم أو بين المنزلين» (مصطفي و همکاران، بي‌تا، ص335)؛ يعني مسافتي که رونده از نظر زماني در يک روز يا از نظر مکاني بين دو منزل طي مي‌کند. بنابراين يک «مرحله» معادل «طي کردن مقدار مشخصي از يک مسير» خواهد بود. حال در مورد تربيت اخلاقي مي‌توان گفت: مقداري از فرايند تربيت که بايد در طي آن، قسمتي از تربيت اخلاقي محقق شود، مرحله‌اي از مراحل تربيت اخلاقي خواهد بود. به‌عبارت‌ديگر، مراحل عبارت است از مجموعه‌اي از فعاليت‌هاي تربيت اخلاقي که هريک دامنة محدود دارند و از نظر زماني در طول هم و مترتب بر يکديگرند (گروهي از نويسندگان، 1391، ص337).
    3ـ1ـ1. تربيت اخلاقي
    «تربيت» از مادة «ربو» است و معناي «ربو» نيز برآمدگي و زيادي است (ابن‌منظور، 1414ق، ج14، ص304). معادل فارسي تربيت، پرورش و پروراندن است (دهخدا، 1377، ج5، ص6601). برخي از واژه‌شناسان تربيت را از مادة «ربب» دانسته و ضمناً معناي آن را پرورش گام‌به‌گام تا رسيدن به کمال قرار داده‌اند (راغب، 1412ق، ص336). به‌هرصورت، تربيت را از هر ماده‌اي بگيريم، چه از «ربو» و چه از «ربب»، معناي رشد و پرورش در آن لحاظ شده است. در فرهنگ ابجدي، «عِلم التربِيَة» را معادل آموزش و پرورش قرار داده‌اند (بستاني، 1375، ص222). البته ممکن است گفته شود که «تربيت» از «تعليم» جداست و علم‌آموزي داخل در تربيت نيست؛ اما مبناي ما در تحقيق حاضر اين است که تربيت به‌معناي عام‌تر گرفته شود تا تعليم و بينش‌افزايي را هم دربرگيرد؛ چراکه تربيت کامل و جامع بايد در هر سه ساحت وجودي انسان، يعني بينشي، گرايشي و رفتاري صورت پذيرد. بنابراين در معناي اصطلاحي، تعليم را هم در تربيت داخل کرده، تربيت را اين‌گونه تعريف مي‌کنيم: «فرايند انتقال و تعميق دانش‌ها و بينش‌ها، هدايت و تقويت گرايش‌ها و شکوفاسازي هماهنگ استعدادها و توانايي‌هاي انسان در ابعاد روحي و بدني براي رسيدن به کمال مطلوب» (گروهي از نويسندگان، 1391، ص30).
    «اخلاق» هم واژه‌اي عربي است که مفرد آن «خُلُق» و «خُلْق» بوده و به‌معناي سجيه، خوي و طبع به‌کار رفته است که هم طبع و سرشت خوب و پسنديده را شامل مي‌شود و هم طبع و سرشت بد و ناپسند را (ابن‌منظور، 1414ق، ج10، ص86). در اصطلاح، براي اخلاق تعاريف متعددي ذکر کرده‌اند؛ ولي طبق ديدگاه علامه مصباح يزدي، منظور از «اخلاق»، ملکات و حالات نفساني و رفتارهاي ارزشي انسان است. در اين تعريف، «اخلاق» اعم است از ملکات و صفات خوب و بد، از آن جهت که با فعل اختياري انسان مرتبط بوده و قابل اکتساب و اجتناب‌اند؛ به‌علاوة همة کارهاي اختياري ارزشي انسان که متصف به خوب يا بد مي‌شوند و مي‌توانند براي انسان کمال يا نقص را موجب شوند (مصباح يزدي، 1391الف، ج1، ص214). در ضمن، طبق نظرية اخلاقي اسلام و با توجه به توضيحاتي که بعداً خواهد آمد، هدف نهايي انسان در همة فعاليت‌ها و رفتارهاي اختياري ارزشي، قرب به خداوند متعال است (مصباح يزدي، 1394ب، ص332ـ345).
    با اين توضيحات، «تربيت اخلاقي» را مي‌توان اين‌گونه تعريف کرد: فرايند انتقال و تعميق دانش‌ها و بينش‌ها، هدايت و تقويت گرايش‌ها و شکوفاسازي هماهنگ استعدادها و توانايي‌هاي انسان به‌منظور اکتساب صفات و رفتارهاي خوب و اجتناب از صفات و رفتارهاي بد، در مسير تحقق قرب الهي.
    4ـ1ـ1. ترتيب منطقي
    براي تبيين بهتر، لازم است که ابتدا انواع ملاک تعيين مراحل بيان شود تا ضمن آن، تعريف ملاک ترتيب منطقي هم روشن گردد. طبق ملاک و معيارهاي متعددي مي‌توان فرايند تربيت اخلاقي را مرحله‌بندي کرد يا به عبارتي بهتر، تعيين مراحل تربيت اخلاقي ممکن است بر اساس ملاکات متعددي باشد. اين ملاکات که بر اساس تقسيم استقرايي حاصل شده‌اند، عبارت‌اند از: 
    ترتيب رشد سني متربي: در اينجا ملاک تقسيم و تعيين مراحل، ميزان رشد و تغييرات سِنّي متربي است. با اين ملاک، طول زمان تربيت اخلاقي ـ که معمولاً کل عمر انسان را شامل مي‌گردد ـ با توجه به ميزان رشد انسان، به دوره‌هايي در طول يکديگر تقسيم مي‌شود که اين دوره‌ها بر اساس مهم‌ترين تغييرات در قابليت‌ها و استعدادهاي دروني و عمومي انسان در طول زندگي خواهد بود (گروهي از نويسندگان، 1391، ص339 و 346)؛ مثلاً دوره‌هاي کودکي، نوجواني، جواني و بزرگ‌سالي مي‌تواند نمونه‌اي از اين مراحل باشد. 
    ترتيب ساختارهاي اجرايي: اين ملاک، ملاک مرحله‌سازي اجراي تربيت اخلاقي است. متوليان امر تربيت براي اطمينان از اينکه يک برنامة تربيتي براي متربيان تأثيرگذار خواهد بود يا خير، بايد به مقدمات و مؤخرات لازم براي اجراي تربيت توجه کنند و اجراي تربيت را به‌گونه‌اي رقم بزنند که بيشترين بازدهي را ايجاد کند. به‌عبارتي براي اينکه هر برنامه‌اي از تربيت اخلاقي (فارغ از بحث محتوايي) محقق شود، لازم است که در اجراي آن يک ترتيب خاص مراعات شود تا طبق آن، سير تربيت محقق گردد؛ مثلاً «ارزيابي ابتدايي»، سپس «آموزش» و در آخر، «ارزيابي نهايي» سه مرحله در سيستم آموزشي و معرفت‌افزايي متربي خواهد بود (گروهي از نويسندگان، 1391، ص339 و 346). ازآنجاکه اين مراحل به ساختار مربوط‌اند، نه به محتوا، تعيين آنها هم توسط علم مديريت انجام مي‌پذيرد (گروهي از نويسندگان، 1391، ص371).
    اولويت‌هاي محتوايي: اولويت‌هاي محتوايي بر اساس محتواي اهداف و آرمان‌ها تعيين مي‌شوند. طبق اين ملاک، فعاليت‌هاي محتوايي تربيت بر اساس ميزان تأثير در رسيدن به هدف نهايي تربيت، يعني قرب الهي، اولويت‌بندي مي‌شوند و هر محتوايي که براي وصول به قرب الهي لازم‌تر و مؤثرتر باشد، اولويت دارد (گروهي از نويسندگان، 1391، ص371ـ373)؛ مثلاً بينش‌افزايي در مورد واجبات، مقدم بر بينش‌افزايي در مورد مستحبات است.
    ترتيب منطقي: طبق اين ملاک، برخي از مراحل بر برخي ديگر مقدميت منطقي دارند و به‌عنوان پيش‌نياز تلقي مي‌شوند. متربي تنها پس از گذراندن مرحلة اول، قابليت تربيت را در مرحلة دوم پيدا مي‌کند (گروهي از نويسندگان، 1391، ص340)؛ مثلاً براي تحقق يک کنش، لازم است که ابتدا بينش مورد نياز ايجاد شود؛ سپس گرايش به آن فعل و تحقق هدف تقويت گردد تا درنهايت، با تعلق گرفتن اراده به آن فعل اختياري، آن کنش به‌وجود آيد. فرق اين ملاک با ملاک رشدي در اين است که در آنجا اساس تعيين مراحل، صرف زمان و تغيير رشدي و سني متربي بود و به‌عبارتي رشد متربي و گذراندن چند سال از عمر، ملاک ورود به مرحلة بعدي است؛ ولي در اينجا زمان يا همان تغيير در رشد سني موضوعيت ندارد (اگرچه همة افعال در ظرف زمان تحقق مي‌يابند)؛ بلکه طبق يک استدلال منطقي، متربي بايد هر مرحله را به‌عنوان مقدمة ورود به مرحلة بعدي طي کند و اين ممکن است در بازة زماني کوتاهي محقق شود؛ يعني اگر متربي استعداد خوبي داشته و از پشتکار لازم برخوردار باشد و توصيه‌هاي مربي را به‌نحو احسن اجرا کند، مي‌تواند کلية مراحل تربيت اخلاقي را بر اساس ترتيب منطقي در مدت کوتاهي طي کند و به سرمنزل مقصود نائل شود.
    هريک از ملاکات يادشده ويژگي‌هاي خود را دارد؛ ولي ملاک ترتيب منطقي، که درصدد بيان مراحل تربيت براي متربيانِ داراي تمام قابليت‌ها و استعدادهاي تربيتي است، خودش را از محدوديت‌هاي سِنّي يا محدوديت‌هاي زماني و مکاني و اولويت‌بندي و حتي اجرا و پياده‌سازي امر تربيت فارغ کرده است. طبق ملاک ترتيب منطقي، هر مرحله از نظر عقلي و منطقي بر مرحلة بعدي تقدم دارد و افزايش سن و تغيير رشدي براي عبور از يک مرحله به مرحلة بعدي، ملاک نيست. تعيين و فهم اين پيش‌نيازها عموماً با استدلال و تحليل عقلي و در برخي موارد با کمک نتايج تجربي ميسر مي‌شود و البته بعضاً با روش نقلي معتبر هم مي‌توان به‌صورت غيرمستقيم به برخي از پيش‌نيازها دست يافت (گروهي از نويسندگان، 1391، ص341).
    2ـ1. قرب الهي، هدف نهايي تربيت اخلاقي 
    دومين مورد از مبادي تحقيق حاضر، تعيين هدف نهايي تربيت اخلاقي است. هر کار ارادي و اختياري که از انسان سر مي‌زند، حتماً با علم و شعور به آن فعل صورت مي‌پذيرد. در همة اين کارها، انسان از آن جهت به آن کار محبت و شوق دارد که آن فعل را در راستاي کمال محبوب مي‌داند و از آن لذت مي‌برد؛ ازاين‌رو آن فعل را مطلوب مي‌پندارد. در بين مکاتب اخلاقي اين نکته مشترک است که بايد يک مطلوب نهايي مدنظر باشد؛ ولي اختلاف در مصداق مطلوب نهايي است. به‌عبارت‌ديگر، همة نظام‌هاي اخلاقي در داشتن هدف نهايي که ملايم با نفس باشد، با هم متفق‌اند؛ ولي تفاوت در مصاديق آن است (مصباح يزدي، 1391الف، ج1، ص30ـ31). در اسلام، سعادت واقعي و مطلوب نهايي بايد از نظر لذت داراي بالاترين و باکيفيت‌ترين و بادوام‌ترين لذت باشد که اين امر فقط در ساية کمال نهايي انسان محقق خواهد شد؛ چراکه عقل و فطرت آدمي بر اين اساس است که خودش را از هر کسي و هر چيزي بيشتر دوست دارد و لذت بُردنش از ساير چيزها، به‌سبب ارتباطي است که با خودش دارد و بهره‌اي است که از آنها مي‌برد. به همين دليل به کمال خودش هم بيش از هر چيز ديگري اهميت مي‌دهد و آن را مطلوب‌ترين هدف مي‌داند (مصباح يزدي، 1384، ص84ـ93). چنين انساني فطرتاً طالب علم و قدرت و جمال بي‌نهايت است و آن را براي خود کمال مي‌داند؛ ازاين‌رو به‌دنبال منبعي از علم و قدرت و جمال مي‌گردد که نامحدود باشد و از اين طريق نياز فطري خود را ارضا کند و بيشترين لذت را ببرد. پس اگر موجودي را بيابد که علم و قدرت و جمال او بي‌نهايت باشد و انسان با اتصال به او متصف به آن صفات شود، او بايد بالاترين مطلوب انسان باشد. چنين موجودي که همة صفات کمال و جمال را به‌صورت نامحدود دارد و مبدأ همة کمالات نيز مي‌باشد، خداوند متعال است (مصباح يزدي، 1391ب، ص74ـ75). خداوند متعال کامل مطلق است؛ بالاترين مراتب کمال را داراست و از هرگونه نقص، محدوديت، ضعف، فقدان و... منزه است (مصباح يزدي، 1394الف، ج2، ص184ـ186)؛ خداوندي که نياز انسان به او نامحدود و بي‌نهايت است و همة مخلوقات، مخصوصاً انسان، عين تعلق و ربط به او هستند. وقتي انسان به اين معرفت برسد که هيچ موجودي اصالت و استقلال ندارد و اصالت و استقلال مخصوص خداي متعال است و او کمال مطلق را دارد، بي‌شک نزديکي و قرب به خدا براي او کمال نهايي است (مصباح يزدي، 1384، ص93ـ96). بنابراين کمال نهايي انسان قرب الهي است و با نزديک شدن به خدا، درواقع کمال انساني هم حاصل مي‌شود. انسان مي‌تواند با نيت تقرب به خداوند متعال به همة رفتارهاي اختياري خود رنگ الهي ببخشد. «اين كمال نهايي كه عالي‌ترين كمال انساني است و به ساحت معنوي و روحاني وجود انسان مربوط مي‌گردد، مرتبه‌اي است از وجود که در آن، همة استعدادها و قابليت‌هاي ذاتي و معنوي و انساني شخص با سير و سلوک و حرکت اختياري خودش به فعليت تام مي‌رسند» (مصباح يزدي، 1384، ص253).
    3ـ1. امکان تدوين مراحل تربيتي با ملاک ترتيب منطقي
    مورد بعدي از مبادي نظري پژوهش، بررسي امکان تدوين مراحل بر اساس ملاک ترتيب منطقي است.  همان‌طورکه قبلاً اشاره شد براي تدوين مراحل تربيت اخلاقي، ملاکات متعددي قابل تصور است: ملاک رشد متربي، ملاک ترتيب منطقي، ملاک ترتيب ساختارهاي اجرايي و ملاک اولويت‌هاي محتوايي. ممکن است برخي تصور ‌کنند که انسان دائماً در حال رشد و در مسير افزايش استعداد است و ازاين‌رو نمي‌توان مراحلي از تربيت را بيان کرد که رشد متربي در آن دخيل نباشد؛ به‌عبارتي شايد نتوان ملاک ترتيب منطقي را در تدوين مراحل تربيت اخلاقي پذيرفت! در پاسخ به آن لازم است که به معناي ملاک رشدي و ملاک ترتيب منطقي دقتي مضاعف صورت پذيرد. 
    در ملاک رشدي، متناسب با استعدادها و توانايي‌هاي متربي در آن مقطع از سن، براي او مجموعه‌اي از توصيه‌ها و راهکارهاي تربيت اخلاقي را پيشنهاد مي‌کنند؛ به اين صورت که ابتدا ميزان استعداد و سطح توانايي و قدرت دريافت مباحث و مطالب تربيتي را مي‌سنجند و پس از آن، متناسب با آن سطح، مراحل و اقدامات تربيتي را پيشنهاد مي‌دهند (ر.ک: گروهي از نويسندگان، 1391، ص342ـ348). مثلا ًممکن است که مراحل رشد را به کودکي، نوجواني، جواني و بزرگ‌سالي تقسيم کنند. اگر دقت صورت گيرد، معلوم مي‌شود که در هر مقطع از رشد متربي، ملاک تعيين مراحل، ميزان استعداد و توانايي متربي است و چون هر مقطع از رشد با مقطع ديگر، از حيث استعداد و توانايي‌ها و ـ به‌نوبة آن ـ مراحل تربيتي، متفاوت است، به اين نوع از ملاک، «ملاک رشدي» گفته مي‌شود.
    از طرفي، رشد عقلي و استعداد فکري انسان تا يک سن محدودي معمولاً شتاب زيادي دارد؛ براي مثال تا دورة جواني؛ و از آن مقطع به بعد تغييرات رشدي کمتر خواهد شد و به‌تعبيري استعداد دريافت مطالب و قدرت تعقلي تقريباً به کمال خود مي‌رسد. ازاين‌رو مربي مي‌تواند همة آنچه براي تربيت متربي نياز است، به او منتقل ‌کند و از او نيز انتظار مي‌رود که همة مباحث تربيتي لازم براي سعادتمند شدن را به‌صورت صحيح دريافت کرده، به آنها عمل کند و همة مراحل تربيتي را با موفقيت بگذراند. 
    نکتة ديگري که در ملاک رشدي وجود دارد، اين است که وقتي مربي سطح توانايي و استعداد متربي را تشخيص داد و متناسب با آن، مطالب و مباحث تربيتي را تعيين کرد، همة آن مباحث را معمولاً بدون لحاظ تقدم و تأخر به متربي منتقل مي‌کند؛ چراکه شايد تقدم و تأخر عقلي ميان آنها قابل ترسيم نباشد يا اصلاً ضرورتي به اين کار نباشد؛ اما در ملاک ترتيب منطقي، متربياني را لحاظ مي‌کنند که در سير رشدي با شتاب بالا قرار نداشته باشند؛ مثلاً کودک يا نوجوان نبوده، از گروه خاص و استثنايي هم نباشند؛ از طرفي هم تمام استعدادها و توانايي‌هاي لازم براي دريافت و عمل به مباحث تربيتي را بالقوه دارا باشند. براي چنين متربيان عامي مي‌توان همة مطالب و مباحث تربيتي لازم براي سعادتمند شدن را لحاظ کرد و نياز نيست که به ملاحظة مقطع سني، از برخي مراحل عميق‌تر يا دقيق‌تر صرف‌نظر کرد. البته با ذکر اين نکته که بايد همين مطالب و مباحث مرتبط با اين متربيان عام، به‌صورت منطقي در طول هم قرار گيرند و هر گام از تربيت را در جاي خاص خودش قرار داد. در اين حالت، ورود به هر مرحله و گام تربيتي منوط و مشروط به عبور از مراحل مقدماتي و قبلي است و هر مرحله و گام از نظر منطق، مؤخر از مرحلة قبلي و مقدم بر مرحلة بعدي است. با اين توضيحات، تدوين مراحل تربيت اخلاقي با ملاک ترتيب منطقي ممکن است.
    2. قواعد استنباط
    براي استنباط و رسيدن به مراحل تربيت اخلاقي بايد طبق ضوابط و قواعد معتبر، اهداف تربيتي را در طول هم قرار داد تا متربي بتواند به‌تدريج مسير تربيت را طي کند. ازاين‌رو قواعد استنباط کمک قابل توجهي به تدوين مراحل تربيت اخلاقي خواهد کرد. حال، پس از بيان مبادي نظري پژوهش، در اين بخش به قواعد استنباط مراحل تربيت اخلاقي با ملاک ترتيب منطقي اشاره مي‌شود. با توجه به تتبع و استقراي صورت‌گرفته در آثار علامه مصباح يزدي و همچنين بهره گرفتن از استدلال‌هاي منطقي، مي‌توان قواعد استنباط را در چند دسته تقديم کرد: 
    1ـ2. ترتّب منطقي انجام رفتار ارزشي بر رفع موانع 
    براي تحقق معلول، لازم است که علت تامة آن فراهم باشد. علت تامه يعني وجود داشتن مقتضي و شروط لازم و مفقود بودن مانع (مصباح يزدي، 1398الف، ج2، ص79). البته نبود مانع نيز نوعي شرط است که مشهور به «شرط عدمي» است (مصباح يزدي، 1398الف، ج2، ص34). به‌هرصورت، براي اينکه علت بتواند معلول را ايجاد کند، مانع بايد مفقود باشد و نبودن مانع از نظر رتبه، مقدم بر تأثير علل ناقصه است؛ زيرا با وجود مانع جايي براي اِعمال اثر علت نخواهد بود. از اين روست که در تدوين مراحل، فرض بر اين است که مانعي براي تحقق آن رفتار اختياري نباشد؛ به‌عبارتي مانع مفقود باشد (گروهي از نويسندگان، 1391، ص338). 
    موانع به دو دستة دروني و بيروني تقسيم مي‌شوند. موانع دروني زمينه‌ساز تأثيرگذاري موانع بيروني‌اند و موانع بيروني با واسطة موانع دروني در فرايند تربيت تأثيرگذارند (گروهي از نويسندگان، 1391، ص394). موانع دروني و بيروني متعددند؛ ولي ازآنجاکه بيان کردن همة آنها پژوهش مستقلي را مي‌طلبد، فقط به اولين مانع دروني تربيت و از جهاتي مهم‌ترين مانع اشاره مي‌کنيم و آن «غفلت» است. توضيح «غفلت» و بيان مانعيت آن براي تربيت، در ادامه خواهد آمد.
    يکي از مبادي صدور فعل اختياري، علم و معرفت است. انسان تا دربارة چيزي تصور و تصديق نداشته باشد، فعلي را انجام نمي‌دهد. اصلاح اخلاق و تربيت اخلاقي نيز مانند ساير افعال اختياري نيازمند شناخت و علم است. پس اولين گام، تصور و تصديق است. تا تصور و تصديق شکل نگيرد، تربيت هم صورت نمي‌گيرد؛ اما نکتة مهم اين است که تا توجه حاصل نشود، علمي هم شکل نمي‌گيرد؛ زيرا علم و آگاهي فرع بر توجه است. ازاين‌رو لازم است که ابتدا انسان به اين مسئله توجه پيدا کند و از غفلت نسبت‌به آن بيرون بيايد. اساساً تا غفلت از بين نرود، انسان نمي‌تواند تزکية نفس کند و اصلاً نمي‌تواند جايگاه خودش را در نظام هستي بيابد (مصباح يزدي، 1390، ص85). به‌تعبير علامه مصباح يزدي ريشة همة مفاسد غفلت است (مصباح يزدي، 1390، ص119). قرآن کريم براي افراد غافل ـ با اينکه ابزار شناخت براي درک حقايق را دارند ـ به‌سبب غفلتشان جهنم را قرار داده است؛ چنان‌که در اين آية شريفه مي‌فرمايد: «وَ لَقَد ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ اْلاِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لايَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْيُنٌ لايُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ اذانٌ لايَسْمَعُونَ بِها اُولئِكَ كَاْلاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون» (اعراف: 179)؛ و محققاً نهاده‌ايم براي جهنم بسياري از جن و انس را، كه براي ايشان دل‌هايي است كه با آنها نمي‌فهمند و چشم‌هايي كه با آنها نمي‌بينند و گوش‌هايي كه با آنها نمي‌شنوند. آنان چون چهارپايان و بلكه پست‌ترند. آنان همان غفلت‌زدگان‌اند. طبق اين آية شريفه، «غفلت» راه‌هاي معرفتي انسان را از کار مي‌اندازد. او قلب و چشم و گوش دارد؛ ولي همة اينها براي شناخت حقايق مسدود شده‌اند و او چنان در اين غفلت غرق مي‌شود که خدا او را از حيوانات هم بدتر مي‌داند (مصباح يزدي، 1398ج، ص26). پس ابتدا بايد غفلت از بين رود و «يقظه» ايجاد شود تا رفتارهاي ارزشي قابليت تحقق داشته باشند.
    2ـ2. ترتيب منطقي بين بينش‌ها، گرايش‌ها و کنش‌ها
    اين عنوان کلي اشاره دارد به اينکه چه رابطة منطقي‌اي بين بينش، گرايش و کنش وجود دارد؛ همچنين بين انواع بينش‌ها، چه رابطه‌اي برقرار است و همين‌طور بين انواع گرايش‌ها و کنش‌ها. ازهمين‌رو در ادامه قواعد جزئي متعددي بيان خواهد شد.
    1ـ2ـ2. تقدم اهداف بينشي بر گرايشي و اهداف گرايشي بر رفتاري
    فعل‌هاي اختياري انسان معلول مجموعه‌اي از مبادي و مراحلي است که بايد ابتدا آن مراحل تحقق يابد؛ سپس آن فعل انجام گيرد. انسان به‌عنوان يک فاعل بالقصد براي اينکه کاري را انجام دهد، بايد در خصوص آن فعل، ابتدا تصور و سپس تصديق داشته و از نظر معرفتي و علمي آگاهي‌هاي لازم را کسب کرده باشد. اگر انسان يک رفتار و فعل را براي خودش مفيد تلقي کرد، فطرتاً به انجام آن شوق مي‌يابد. شوق به فعل، يک شوق فرعي است که در ضمنِ شوق به هدف در انسان ايجاد مي‌شود؛ چراکه انسان ابتدا به هدف اصلي خودش گرايش دارد و وقتي يک فعل را با هدف اصلي خودش مقايسه و آن را براي رسيدن به هدف اصلي مفيد قلمداد مي‌کند، به‌صورت غيراختياري به آن فعل نيز گرايش مي‌يابد. بعد از تحقق شوق به يک فعل، چنانچه شوق ديگري با اين شوق تزاحم پيدا نکند يا توان مقابله با آن را نداشته باشد يا به‌سبب غريزة کمال‌جويي اين ميل ترجيح داده شود، اين شوق به «شوق مؤکد» تبديل شده، انسان وارد مرحلة اراده مي‌شود (مصباح يزدي، 1398الف، ج2، ص507ـ508). اراده، فعل نفس است و فاعليت نفس نسبت‌به خود اراده، فاعليت بالتجلي است، نه فاعليت بالقصد، که تسلسل لازم آيد. بنابراين اراده جزء افعال اختياري نفس است (مصباح يزدي، 1398الف، ج2، ص122). به‌هرحال اراده (به‌معناي تصميم گرفتن) امري حادث در نفس است که مسبوق به تصور و تصديق و شوق مي‌باشد. چنانچه مزاحمتي در بيرون نباشد، اين اراده منجر به فعل خواهد شد (مصباح يزدي، 1398الف، ج2، ص507ـ508). تصور و تصديق، همان «بعد بينشي»، شوق و شوق اکيد همان «بعد گرايشي» و اراده کردن و انجام فعل همان «بعد کنشي و رفتاري» است. ازاين‌رو تحقق يک رفتار اختياري، اعم از آنکه رفتار دروني باشد يا بيروني، متوقف بر بينش و گرايش است و گرايش يافتن به يک فعل، متوقف بر بينش دربارة آن است؛ زيرا ابتدا لازم است که معرفت و بينش لازم تحقق يابد و سپس گرايش به آن فعل پديد آيد و درنهايت کنش و فعل مورد نظر ايجاد شود. با اين توضيحات مي‌توان گفت که در تربيت و به‌ويژه تربيت اخلاقي، وقتي در خصوص يک موضوع خاص، اهداف بينشي، گرايش و کنشي وجود داشته باشد، اهداف بينشي مقدم است و بعد از آن، اهداف گرايشي و درنهايت اهداف رفتاري قرار دارند (گروهي از نويسندگان، 1391، ص360ـ361). مثلاً در مورد خداوند متعال، ابتدا بايد معرفت لازم صورت پذيرد و پس از آن، ميل و محبت به خدا ايجاد يا تقويت شود؛ سپس اعمال عبادي مثل نماز انجام گيرد. 
    آنچه تا اينجا گفته شد، تأثير بينش بر گرايش و تأثير بينش و گرايش بر رفتار بود که مطلبي منطقي و کاملاً درست است؛ ولي بايد توجه داشت که اين رابطه‌ها در يک سطح از بينش و گرايش و رفتار برقرار است؛ يعني در ابتداي امر و براي آغاز يک رفتار اختياري، ابتدا بينش و بعد گرايش و سپس رفتار لحاظ مي‌شوند؛ اما در ادامه و براي بينش سطح بالاتر و تقويت آن، رفتارهاي قبلي نيز مؤثرند و همين‌طور براي تقويت گرايش، رفتارها مي‌توانند اثرگذار باشند. گرايش‌ها نيز مي‌توانند بر بينش‌ها تأثيرگذار باشند. از اين جهت بايد گفت که بينش‌ها و گرايش‌ها و رفتارها به‌صورت درهم‌تنيده بر يکديگر تأثير مي‌گذارند و نمي‌توان به‌راحتي همة بينش‌ها را بر همة گرايش‌ها و همين‌طور همة بينش و گرايش‌ها را بر همة رفتارها مقدم کرد (گروهي از نويسندگان، 1391، ص362ـ363).
    2ـ2ـ2. تقدم معرفت حصولي بر معرفت شهودي
    معرفت حصولي به خدا مقدم بر معرفت حضوري به اوست. معرفت حضوري، يا فطري است که اصلاً اختياري نيست يا معرفتي است که با مقدميت فعاليت‌هاي اختياري انسان، از سوي خدا به او افاضه مي‌شود؛ درحالي‌که معرفت حصولي به خدا، که دربردارندة براهين عقلي است، براي انسان سليم‌الذهن ممکن است (مصباح‌يزدي، 1391الف، ج1، ص244ـ245). ازاين‌رو ابتدا بايد در جهت معرفت حصولي متربي تلاش شود، سپس معرفت حضوري. از طرفي، شناخت حصولي بيدارکنندة شناخت فطري نيز هست؛ بدين‌گونه‌که شناخت حصولي به خدا ـ به‌ويژه شناخت حصولي برآمده از آيات قرآن ـ معمولاً درصدد آن است که انسان را به‌سمت معرفت حضوري فطري هدايت کرده، معرفت ناآگاهانه يا نيمه‌آگاهانه را به شهود آگاهانه نزديک کند (مصباح‌يزدي، 1389، ص121).
    3ـ2ـ2. تقدم گرايش‌هاي ساده‌تر بر گرايش‌هاي پيچيده‌ 
    گرايش‌ها از نوع کيفيات‌اند و شدت و ضعف مي‌پذيرند. بنابراين چنان‌که کسي مرتبة ضعيفي از يک گرايش را داشته باشد، براي وصول به مرتبة شديدتر از همان نوع، ناگزير بايد مراتبي را که پيش از آن قرار دارد، طي کند. براي مثال، اگر محبت مرتبة ضعيفي از گرايشي به‌نام عشق باشد، براي رسيدن به مرحلة عاشقي بايد از مرحلة محب بودن گذشت (گروهي از نويسندگان، 1391، ص286 و 367).
    نکتة ديگر اينکه گرايش‌هايي که متوقف بر دانش‌هاي پيش‌نيازند، بر گرايش‌هايي که متوقف بر دانش‌هاي داراي پيش‌نيازند، مقدم‌اند. براي مثال، از کسي که نسبت‌به امور مادي حس قدرشناسي ندارد، نمي‌توان انتظار داشت که نسبت‌به امور معنوي شکرگزاري کند؛ ازاين‌رو حس شکرگزاري و قدرشناسي از هداياي محسوس، مقدم است بر حس قدرشناسي از نعمت‌هاي غيرمادي (گروهي از نويسندگان، 1391، ص366). 
    همچنين بايد گفت که گرايش‌هاي مرکب نسبت‌به گرايش‌هاي بسيط مؤخرند و گرايش‌هاي مرکب بعد از تحقق گرايش‌هاي بسيط به‌وجود مي‌آيند؛ مثلاً اگر احساس رضايت، مرکب از احساس محبت و احساس کفايت از زندگي باشد، مرحلة رضايت پس از مرحلة احساس محبت و احساس کفايت قرار دارد (گروهي از نويسندگان، 1391، ص367).
    4ـ2ـ2. تقدم امور حسي بر امور عقلي و معنوي
    معرفت حصولي حسي مقدم بر معرفت تخيلي و عقلي است (مصباح يزدي، 1386، ص81ـ82). ويژگي انسان اين است که در ابتدا بيشترين توجه و معرفت او از طريق حواس و آن‌هم به امور مادي صورت مي‌پذيرد. پس از آن، با تلاش‌هاي عقلي متوجه مي‌شود که غير از ماديات و امور محسوس، حقايق و معارف ديگري هم وجود دارد و به‌کمک استدلال‌هاي عقلي درصدد کسب معارف حصولي عقلي برمي‌آيد. به‌عبارتي، انسان به‌دليل سروکار داشتن زياد با امور مادي و حسي، معمولاً آن نوع از بينش و گرايش و رفتاري را که با امور حسي تناسب بيشتري داشته باشد، بهتر و زودتر درک مي‌کند و اين امر باعث مي‌شود که به‌طور کلي ادراکات حسي مقدم بر ادراکات عقلي شوند. از اين امر مي‌توان نتايج متعددي گرفت که به دو نمونه اشاره مي‌شود: 
    نمونة اول: نيت در عبادت داراي سطوح مختلفي است. يک نيت صحيح، از نيت ترس از جهنم و اميد به بهشت آغاز مي‌شود تا به نيت عبادات خالصانه مي‌انجامد. از متربي‌اي که در ابتداي مسير تربيت قرار دارد، نمي‌توان انتظار درک نيت امور عقلي و معنوي، و در ضمن آن، انتظار عبادت عارفانه داشت. ازاين‌رو بايد نيت را براي او مرحله‌بندي کرد تا قابليت اکتساب داشته باشد و عبادت خدا به‌نيت ترس از جهنم و اميد به بهشت، در مرحلة مقدم بر عبادات خالصانه و عاشقانه قرار مي‌گيرد (گروهي از نويسندگان، 1391، ص286ـ287).
    نمونة ديگر: اين نتيجه را هم مي‌توان گرفت که استدلال‌هاي با مقدمات فلسفي خالص مؤخر از استدلال‌هايي با برخي مقدمات حسي است؛ مثلاً در خداشناسي، هم مي‌توان از برهان نظم و برهان حرکت براي اثبات يک ناظم حکيم و محرک بصير و قوي بهره برد و هم از براهين عقلي فلسفي مانند برهان ملاصدرا براي اثبات موجود غني بالذات استفاده کرد. براهين نظم و حرکت، چون داراي مقدمات حسي‌اند، براي متربي بيشتر قابل فهم‌اند؛ ازاين‌رو در زمينة تعليم خداشناسي حصولي، ابتدا به او براهين نظم و حرکت آموزش داده مي‌شود و در مراحل بعدي از براهين تماماً عقلي استفاده مي‌گردد.
    5ـ2ـ2. تقدم اعمال عبادي بر مراتب بالاي توحيدي
    توحيد مراتبي دارد که به‌ترتيب عبارت است از: توحيد در وجوب وجود؛ توحيد در خالقيت؛ توحيد در مالکيت؛ توحيد در ربوبيت تکويني؛ توحيد در ربوبيت تشريعي؛ توحيد در الوهيت؛ توحيد در عبادت؛ توحيد در استعانت؛ توحيد در خوف و رجا؛ و توحيد در محبت (مصباح يزدي، 1393، ص58ـ60). وقتي ايمان و در ضمن آن، توحيد به حد نصاب برسد، يعني دست‌کم به توحيد در الوهيت معتقد شود (مصباح يزدي، 1393، ص65ـ66)، براي ارتباط با خدا بايد دو مرحله را طي کرد: انجام اعمال عبادي و قطع اميد از غير خدا. انجام اعمال عبادي از آن روي مهم است که «تمسک به حبل‌الله، رعايت دستورات شرعى و الهى و متصف شدن به تقواست و کسى که در اين مسير قرار گرفت، خداوند او را به سعادت رهنمون مى‌سازد و از انحطاط، سقوط و دام شيطان رها مى‌گردد. در مقابل، کسى که حريم واجبات و محرمات الهى را رعايت نکرد و مرتکب گناه گرديد، از سعادت محروم مى‌شود و به منجلاب گمراهى سقوط مى‌کند» (مصباح يزدي، 1394ج، ص166). بعد از موفقيت در اعمال عبادي، توکل به خدا و اعتماد به او و قطع اميد از غير او بايد انجام پذيرد (مصباح يزدي، 1394ج، ص166ـ169). تأييد اين مطلب، در آية شريفة «ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْء فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْء وَكِيلٌ» (انعام: 102) مشهود است. در اين آيه، بعد از توحيد در الوهيت و خالقيت، به عبادت خدا دستور داده و بعد از آن به توکل خدا اشاره شده است. توکل به خدا و قطع کامل از غير او و اميد نداشتن به غير خدا، در حد اعلاي خود به‌معناي عدم استقلال مخلوق و فقر ذاتي او در برابر خالق است و بنده خودش را عين ربط به خدا مي‌بيند (مصباح يزدي، 1394ج، ص171). به‌نظر مي‌رسد که اين تقدم و تأخرها پيامي را مي‌رساند و آن اينکه براي رسيدن به مراتب بالاتري از ايمان و توحيد، بايد اعمال عبادي را انجام داد؛ ازاين‌رو تقدم نصاب ايمان بر اعمال عبادي و تقدم اعمال عبادي بر مراتب بالاتر ايمان مورد قبول خواهد بود. 
    3ـ2. ترتّب منطقي ارزشمندي افعال اخلاقي بر ايمان 
    چنان‌که پيش‌تر بيان شد، هدف نهايي در تربيت اخلاقي قرب الهي است و غير از آن، در تربيت اخلاق اسلامي پذيرفته نخواهد بود؛ ازاين‌رو همة افعال و اهداف مياني بايد در راستاي هدف قرب الهي محقق شوند. از طرفي، ارزش کارهاي اختياري وابسته به نيت آن است و يکي از ويژگي‌هاي مهم نظام اخلاق اسلامي آن است که نيت اساس ارزش اخلاقي و منشأ خوبي‌ها و بدي‌ها شمرده مي‌شود و از اين جهت با اکثر نظريه‌هاي اخلاقي تفاوت اساسي دارد (مصباح يزدي، 1391الف، ج1، ص105). از ديدگاه اسلام، کاري ارزشمند است که به‌نيت رضاي الهي و در جهت قرب به خدا صورت پذيرد و کمتر از آن داراي ارزش اخلاقي مثبت نخواهد بود (مصباح يزدي، 1391الف، ج1، ص108). البته اگر با واسطه هم به خدا مرتبط شود، مثلاً براي رسيدن به نعمت‌هاي خداوند يا دوري از عقاب و عذاب او باشد نيز ارزشمند است. ازاين‌رو در تربيت اخلاقي، همة کارهاي ارزشمند حتماً بايد به‌نيت هدف نهايي، يعني قرب الهي، انجام پذيرد. چنين نيتي تنها در صورتي امکان‌پذير است که فاعل به خداوند متعال ايمان قلبي و اعتقاد واقعي داشته باشد (مصباح يزدي، 1391ب، ص100). 
    همچنين بايد گفت که انسان مرکب از روح و جسم بوده و اصالت از آنِ روح است. بسياري از ادلة اثبات و تجرد روح اين حقيقت را نيز ثابت مي‌کنند که فعاليت‌هاي اساسي و مقوم هويت انساني انسان، همچون احساس، اراده، تعقل و... خاستگاهي جز روح ندارند و نقش بدن و فعاليت‌هاي بدني صرفاً در حد زمينه‌سازي است (مصباح يزدي، 1384، ص15ـ16). در بيان قرآن کريم نيز آدم زماني سزاوار سجدة فرشتگان و کسب مقام خلافت الهي مي‌شود که روح در او دميده مي‌شود (حجر: 29). چنين روحي جاويدان است و کمال حقيقي انسان نيز مربوط به آن است؛ ازاين‌رو اعتقاد به معاد و جاودانگي روح و بقاي آن پس از مرگ، از لوازم ايمان به خدا و پذيرش صفت حکمت و عدالت اوست (مصباح يزدي، 1398ب، ص411ـ414). بنابراين ايمان به معاد نيز در نيت و ارزش عمل مؤثر است.
    انسان که موجودي مختار است، براي تشخيص راه راست و پيمودن مسير کمال، همواره با موانع و محدوديت‌هاي دروني و بيروني مواجه است. ازسوي‌ديگر، مکتب‌هاي مختلف راه‌هاي مختلفي را معرفي مي‌کنند که ممکن است موجب حيرت بشر شود. ازاين‌رو خداوند متعال علاوه بر هدايت تکويني، که شامل همة موجودات مي‌شود، موجودات مختار مانند انسان را از طريق حجت‌هاي باطني و ظاهري به انتخاب راهي راست و پيمودن اختياري مسير کمال راهنمايي مي‌کند. با توجه به پيچيدگي‌هاي نهفته در وجود انسان و پيچيدگي‌هاي روابط موجودات عالم و به‌خصوص پيچيدگي روابط دنيا و آخرت، تنها خداوندِ کامل مطلق با آن اوصاف کماليه‌اي که دارد، مي‌تواند نسخة کاملاً جامع و متوازن براي هدايت انسان بپيچد و انسان با همة ابزارهاي ادراکي و توانمندي‌اي که دارد، نمي‌تواند از هدايت تشريعي و ارسال رسولان بي‌نياز باشد (مصباح يزدي، 1383، ص160ـ171). با اين توضيحات، اعتقاد به نبوت و امامت نيز از لوازم اعتقاد به خداست و در نيت افعال ارزشمند، چنين ايمان و اعتقادي لازم است. پس حد نصاب ارزش، ايمان به اصول دين است. اساساً رسيدن به هدف نهايي تنها با ايمان به پروردگار و با اقرار قلبي به معاد و ارسال رسل امکان‌پذير است (مصباح يزدي، 1391ب، ص100) و کارهايي که بدون ايمان صورت مي‌گيرند، تنها مي‌توانند زمينه‌ساز نزديک شدن به حد نصاب ارزش باشند؛ وگرنه به‌خودي‌خود نمي‌توانند انسان را به هدف نهايي و سعادت حقيقي برساند (مصباح يزدي، 1391الف، ج2، ص292).
    به‌عبارت‌ديگر، ارزش‌هاي اخلاقي متوقف بر نيت الهي‌اند؛ نيت الهي هم متوقف بر ايمان به خدا و قيامت و ارسال رسل است؛ پس ارزش‌هاي اخلاقي متوقف بر ايمان‌اند؛ ازاين‌رو ايمان مقدم بر ساير ارزش‌هاي اخلاقي است. «پس اولين قدمى که انسان در سير تکاملىِ خود به‌سوى کمال نهايى ـ يعنى قرب خداى متعال ـ برمي‌دارد، ايمان است. اين قدم، ريشة قدم‌هاى بعدى و روح همة مراحل استکمال است» (مصباح يزدي، 1386، ص95).
    4ـ2. ترتّب منطقي تربيت روح بر تربيت جسم 
    موضوع اخلاق طبق ديدگاه برگزيده، همة رفتارهاي اختياري است، از آن جهت که در سعادت انسان نقش دارند. ازاين‌رو تربيت بعد جسماني انسان و رفتارهاي اختياري‌اي که ناظر به جسم‌اند نيز از آن جهت که در تربيت روح انسان تأثيرگذار است، داخل در تربيت اخلاق است. در تربيت جسماني، بايد به وظايف ناظر به جسم ظاهري و مادي خود توجه کرد؛ به اين صورت که مسلمان نبايد به اعضا و جوارح خود آسيب بزند و در جهت نادرست از آنها بهره‌کشي کند؛ از طرفي لازم است که در راستاي حفظ سلامتي آنها به مواد غذايي مناسب و ورزش تمسک کند و استراحت و خواب مطلوب داشته باشد و بهداشت را رعايت کند. در اين خصوص آيات و روايات بسياري وجود دارد که به چند نمونه اشاره مي‌شود: آية شريفة «فَلْيَنْظُرِ الإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ» (عبس: 24) اصل توجه به غذا را بيان مي‌کند. همچنين امام باقر در روايتي به اعتدال در مصرف خوراک توصيه مي‌فرمايند: «لَوْ قَصَدَ النَّاسُ‏ فِي‏ المَطْعَمِ‏ لاسْتَقَامَتْ أَبْدَانُهُمْ»؛ اگر مردم در خوردن ميانه‌روي کنند، بدن‌هاي آنها سالم و بااستقامت مي‌شود (ابن‌حيون، 1385ق، ج‏2، ص145). اميرالمؤمنين نيز در روايتي مشابه مي‌فرمايند: «مَنِ‏ اقْتَصَرَ فِي‏ أَكْلِهِ‏ كَثُرَتْ صِحَّتُهُ وَ صَلَحَتْ فِكْرَتُهُ»؛ کسي که در طعام زياده‌روي نکند، بدنش سالم است و خوب مي‌انديشد (تميمي آمدي، 1366، ص320). همچنين امام کاظم دربارة خواب چنين مي‌فرمايند: «إِنَّ اللهَ‏ يُبْغِضُ‏ الْعَبْدَ النَّوَّامَ، إِنَّ اللهَ‏ يُبْغِضُ‏ الْعَبْدَ الْفَارِغَ»؛ خدا از عبدي که زياد مي‌خوابد و تنبل و بيکار است، کراهت دارد (‌حر عاملى، 1414ق، ج6، ص20).
    افعال روح با واسطة بدن انجام مي‌گيرد؛ ازاين‌رو تربيت جسم در حد حفظ و نگهداري از امکاناتي که با آنها بتوان روح را پرورش داد، بر تربيت روح مقدم است (گروهي از نويسندگان، 1391، ص395). بدن انسان ويژگي‌ها و نيازمندي‌هايي دارد که اگر ناديده گرفته شوند، مانع تربيت روح هم خواهند شد. از اين روست که زندگي مادي انسان مقدمة اصلي تکامل روحي به‌شمار مي‌آيد و اگر کسي از سلامتي جسمي برخوردار نباشد، غالباً در تربيت معنوي هم از قافله عقب مي‌ماند (مصباح يزدي، 1391الف، ج2، ص200).
    5ـ2. ترتّب منطقي خودسازي بر خودشناسي 
    همة تلاش‌هاي انسان، براي رسيدن به لذت و دوري از الم است. تأمين لذايذ مستقيم يا غيرمستقيم همگي در گرو شناختن انسان و مبدأ و سرانجام او و شناخت کمالات و حقيقت وجودي اوست. بدون شناختن حقيقت انسان و ارزش واقعي او تشخيص لذايذ، منافع و مصالح او، برتري دادن برخي بر ديگران و... نيز غيرممکن خواهد بود. تربيت انسان هم که درواقع شناخت استعدادها و توانمندي‌ها و پرورش او در مسير بالاترين لذت و منفعت ـ يعني قرب الهي ـ است، متوقف بر انسان‌شناسي است. ازاين‌رو شناخت انسان مقدم بر همة مسائل است و بدون شناخت جايگاه واقعي انسان، ساير تلاش‌ها و بحث‌ها بيهوده است و تربيت انسان که موجودي پيچيده و داراي ساحت‌هاي وجودي مختلفي است، ناممکن خواهد بود. انسان‌هاي سطحي‌نگر تنها به لذايذ و منافع و مصالح مادي پيش روي خود توجه دارند و از امور والا، ارزشي و نامحدود غفلت مي‌کنند. تنها راه برون‌رفت از اين کوته‌نظري، شناخت حقيقت انسان و توجه به جايگاه او در نظام هستي است (مصباح يزدي، 1386، ص8ـ9).
    از زاوية ديگري هم مي‌توان به جايگاه خودشناسي در تربيت توجه داد. هدف از اصلاح اخلاق و تزکية نفس و کلية ارزش‌هاي اخلاقي، قرب الهي و رسيدن به توحيد است. زماني مي‌توان به توحيد رسيد که شرک نفي شود؛ يعني انسان بايد به اين درک و شهود برسد که در عالم هستي، همه‌چيز وابسته به خداست و هيچ‌چيز از خود استقلال ندارد و همه نسبت‌به خداي بي‌نياز فقير محض‌اند. در اين ميان، انسان استثنا نيست و او هم نه از خود چيزي دارد و نه نسبت‌به داشته‌هايش استقلالي؛ و اين گام نخست در مسير توحيد است (مصباح يزدي، 1394د، 217ـ218). اين سطح از خودآگاهي، خودش خداآگاهي است و همين است که حديث شريف مي‌فرمايد: «مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» (تميمى آمدى، 1366، ص232).
    نتيجه‌گيري
    در اين مقاله بعد از بيان مقدمه، اين سوال مطرح شد که براي تدوين و استنباط مراحل تربيت اخلاقي با ملاک ترتيب منطقي به چه قواعدي مي‌توان تمسک کرد؟ يعني طبق چه قواعدي مي‌توان اهداف تربيت اخلاقي را با ملاک ترتيب منطقي مرحله‌بندي کرد؟ بعد از تتبع و جست‌وجو در آثار مرحوم علامه مصباح يزدي و تأمل در مراحل تربيت اخلاقي به پنج قاعدة کلي براي استنباط دست يافتيم که عبارت‌اند از: 1. ترتّب منطقي انجام رفتار ارزشي بر رفع موانع؛ 2. ترتيب منطقي بين بينش‌ها، گرايش‌ها و کنش‌ها (البته اين قاعده متشکل از چندين قاعدة جزيي‌تر است)؛ 3. ترتّب منطقي ارزشمندي افعال اخلاقي بر ايمان؛ 4. ترتّب منطقي تربيت روح بر تربيت جسم؛ 5. ترتّب منطقي خودسازي بر خودشناسي. اين قواعد، مرحله‌بندي را ممکن و ميسر مي‌سازند و هريک از قواعد يادشده گوياي قسمتي از نحوة چيدمان طولي اهداف با لحاظ ترتيب منطقي‌اند. 
    البته در برخي از مواقع که بين اهداف تربيت اخلاقي نمي‌توان ترتيب منطقي و تقدم و تأخر عقلي لحاظ کرد، اين قواعد ساکت‌اند. ازاين‌رو طبق اين قواعد، همة اهداف يادشده در عرض يکديگرند و قابليت مرحله‌بندي نخواهند داشت. در اين حالت چه بايد کرد؟ در اين فرض، دو راهکار براي مرحله‌بندي وجود دارد: 
    1. همة اهداف مفروض را هم‌عرض قرار داد تا همة آنها يک مرحله شمرده شوند. اين راهکار، اگرچه از منظر ملاک ترتيب منطقي نادرست نيست، اما از نظر تحقق خارجي خيلي مطلوب به‌نظر نمي‌رسد؛ به‌ويژه آنکه اگر اين اهدافِ مفروض، اهداف متعددي باشند و بخش مُعظمي از تربيت را به خود اختصاص دهند. 
    2. از ملاک ديگري براي تدوين مراحل استفاده شود. اين راهکار بيشتر مورد پسند است. توضيح آنکه: همان‌گونه‌که در مفهوم‌شناسي بيان شد، علاوه بر ملاک ترتيب منطقي، سه ملاک ديگر براي مرحله‌بندي وجود دارد که عبارت‌اند از: رشد، اولويت اجرايي و اولويت محتوايي. ملاک رشد در اينجا کارايي ندارد؛ چون در ملاک رشدي، فرض آن است که قواي شناختي و استعدادهاي قابل پرورشِ متربي به‌تدريج شکل مي‌گيرد و مراحل مختلف تربيت به‌تناسب سن و رشد متربي است و در هر مقطع از رشد، اهداف خاصي از اهداف تربيتي لحاظ مي‌شود (گروهي از نويسندگان، 1391، ص342)؛ درحالي‌که فرض مسئلة اين رساله آن است که متربي به حد کمال از رشد خود رسيده است و همة اهداف براي او قابليت تحقق دارد؛ ازاين‌رو ملاک رشدي نمي‌تواند معلوم کند که کدام هدف را مقدم بدارد. ملاک اولويت ساختاري هم در اينجا مفيد نخواهد بود؛ چراکه اين ملاک درواقع مراحل اجراي تربيت، مقدمات، مؤخرات و ارزيابي و... را بيان مي‌کند، نه مراحل ميان اهداف تربيتي را (گروهي از نويسندگان، 1391، ص370ـ371). ازاين‌رو براي تعيين مراحل ميان چند هدف، اين ملاک ناکارآمد است. 
    تنها ملاکي که مي‌تواند کمک‌کار مرحله‌بندي براي اهداف هم‌عرض باشد، ملاک اولويت‌هاي محتوايي است. در اين ملاک، فرض بر اين است که همة اهداف قابل دستيابي‌اند؛ ولي در زمان تحقق، اهدافي اولويت دارند که در نيل به قرب الهي تأثير بيشتري داشته باشند (گروهي از نويسندگان، 1391، ص372). فرض مسئلة ما هم اين است که به نقطه‌اي از تربيت رسيده‌ايم که نمي‌توانيم بين اهداف لازم براي تربيت، تقدم و تأخري قرار دهيم. در اين حالت به‌کمک ملاک اولويت محتوايي، مربي و متربي راهنمايي خواهند شد که کدام هدف را مقدم و کدام يک را مؤخر بدارند. البته به اين نکته هم بايد اشاره کرد که ملاک اولويت محتوايي هم انواع و اقسامي دارد (ر.ک: حسين‌خاني، 1400)؛ ولي به‌طور کلي هدف مقدم آن هدفي است که در قرب الهي و سعادت انسان تأثير بيشتري دارد.
    در پايان بر اساس قواعد استنباط بيان‌شده و براي کاربردي کردن قواعد مي‌توان نمونه‌اي از مراحل تربيت اخلاقي را فهرست‌وار ذکر کرد. بيان کامل مراحل و ذکر جزئيات آنها نيازمند مباحث مفصلي است که خارج از رسالت اين مقاله است و در اين مختصر نمي‌گنجد. بخشي از مراحل تربيت اخلاقي به‌ترتيب عبارت‌اند از: 
    مرحلة اول، يقظه. توضيح آنکه طبق قاعدة اول، رفع موانع تربيت، مقدم بر انجام رفتارهاي ارزشي است. ازاين‌رو لازم است که مهم‌ترين مانع تربيت، که «غفلت» نام دارد، با «يقظه» برداشته شود. در اين مرحله، يقظه کمک مي‌کند که متربي به سطحي از خودشناسي هم نائل شود.
    مرحلة دوم، ايمان. طبق قاعدة سوم، ايمان سبب ارزشمندي افعال اخلاقي خواهد شد و تا ايمان محقق نشود، افعال تربيت اخلاقي ارزش نمي‌يابند. ازاين‌رو ايمان مقدم بر هر رفتار اخلاقي ديگر است. ايمان مقدم بر يقظه نمي‌شود؛ چون تا بيداري محقق نشود، حرکت تربيتي رخ نمي‌دهد.
    مرحلة سوم، توبه. عملکرد توبه، درواقع برداشتن مانع تربيت است. مانعي به‌نام گناه با توبه برداشته مي‌شود. در توبه، انسان از گناه جدا و به خدا نزديک مي‌شود. ازاين‌رو متربي بايد به خدا ايمان داشته باشد تا توبة واقعي کند؛ پس به‌دليل اينکه توبه بدون ايمان معنا پيدا نمي‌کند، ضروري است که بعد از مرحلة ايمان محقق شود.
    مرحلة چهارم، تعادل در جسم. وقتي موانع تربيت برطرف شد و ايمان نيز تحقق يافت، بايد مَرکب سير تربيت اخلاقي ـ يعني جسم متربي ـ متعادل باشد تا او را در مسير تربيت تنها نگذارد. به همين دليل در اين مرحله تلاش مي‌شود که نکات لازم براي به تعادل رسيدن جسم متربي در زمينة خواب، خوراک، ورزش و... پياده‌سازي شود.
    مرحلة پنجم، عبادت و بندگي. بعد از رفع موانع تربيت (يعني غفلت و گناه) و تحقق ايمان و همچنين به تعادل رسيدن جسم، بايد متربي درصدد تحقق هدف آفرينش ـ يعني بندگي خدا ـ باشد (ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُون). 
    مراحل ديگري هم بعد از مرحلة عبادت و بندگي قابل تصور است که از آنها صرف‌نظر مي‌شود.

    References: 
    • قرآن کریم. ترجمة مهدی فولادوند.
    • ابن‌حیون، نعمان ‌بن ‌محمد (1385ق). دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام. قم: مؤسسة آل‌البیت.
    • ابن‌فارس، احمد‌‏ (1404ق). معجم مقاییس اللغة. تصحیح: هارون عبدالسلام محمد. قم: مکتب الاعلام الاسلامی‏. 
    • ابن‌منظور، محمد ‌بن ‌مکرم (1414ق). ‏لسان العرب‏. تحقیق: جمال‌الدین میردامادى. بیروت: دار الفکر‏.
    • اکرمی، ایوب (1392). فرایند تربیت اخلاقی انسان در قرآن با نگاه به ترتیب نزول سور و آیات. رسالة مقطع دکتری. دانشگاه فردوسی مشهد.
    • بستانى، فؤاد افرام (1375). فرهنگ ابجدى. ترجمة رضا مهیار. تهران: اسلامی‏.
    • تمیمى آمدى، عبدالواحد ‌بن ‌محمد (1366). تصنیف غرر الحکم و درر الکلم. قم: دفتر تبلیغات.
    • حسین‌خانی، هادی (1400). اصل اولویت در تربیت اسلامی از منظر علامه مصباح یزدی. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13(2)، 7ـ21.
    • دهخدا، علی‌اکبر (1377). لغت‌نامه. تهران: دانشگاه تهران.
    • راغب اصفهانى، حسین ‌بن ‌محمد (1412ق). مفردات الفاظ القرآن. بیروت ـ دمشق: دار القلم ـ الدار الشامیه.
    • رجبی، طاهره و همکاران (1395). مراحل تربیت انسان اخلاقی با تأکید بر نقش اراده». مجلة مطالعات اخلاق کاربردی، 6(21)، 65ـ88.
    • ‌حر عاملى، محمد ‌بن ‌حسن (1414ق). هدایة الأمة إلى أحکام الأئمة(ع). مشهد: آستانة الرضویة المقدسة مجمع البحوث الإسلامیة.
    • عبدالنعیم، محمد حسنین (1375). قاموس الفارسیه. تهران: اسلامی.
    • فراهیدى، خلیل ‌بن ‌احمد (1409ق). العین‏. قم: هجرت‏.
    • فیومى، احمد ‌بن ‌محمد (1414ق). المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر. قم: مؤسسة دار الهجرة.
    • گروهی از نویسندگان (1391). فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی. زیر نظر استاد مصباح یزدی. تهران: مدرسه.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1383). به‌سوی تو. نگارش: کریم سبحانی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1384). به‌سوی خودسازی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1386). خودشناسی برای خودسازی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1389). خداشناسی (معارف قرآن 1). تحقیق: امیررضا اشرفی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1390). به‌سوی او (مشکات). قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1391الف). اخلاق در قرآن. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1391ب). چکیده‌ای از اندیشه های بنیادین اسلامی. ترجمه و تدوین: حسینعلی عربی و محمدمهدی نادری قمی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1393). معارف قرآن 1ـ3 (مشکات). قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1394الف). شرح نهایة الحکمه. تحقیق و نگارش: عبدالرسول عبودیت. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1394ب). نقد و بررسی مکاتب اخلاقی. نگارش: احمدحسین شریفی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1394ج). پندهای الهی. نگارش: کریم سبحانی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1394د). پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی. تدوین و نگارش: غلامرضا متقی‌فر. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1398الف). آموزش فلسفه (مشکات). قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1398ب). آموزش عقاید. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1398ج). بال‌های پرواز1. نگارش: عباس گرایی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصطفی، ابراهیم و همکاران (بی‌تا). المعجم الوسیط. استانبول: دار الدعوه. 
    • موسوی، سیدعباس و مددی، علی (1399). بررسی مراحل تعلیم و تربیت بر اساس اولویت‌های محتوایی. گفتمان فقه تربیتی، 12(20)، 65ـ95.
    • موسوی‌نسب، سیدمحمدصادق (1390). طراحی و تبیین الگوی عمومی تربیت دینی در قرآن با تأکید بر تربیت بزرگ‌سالان. رسالة دکتری. مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی. 
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بخشی گلسفیدی، مرتضی، حسینخانی، هادی.(1404) قواعد استنباط مراحل تربیت اخلاقی با ملاک ترتیب منطقی از نگاه علامه مصباح یزدی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 17(1)، 23-40 https://doi.org/10.22034/eslampajoheshha.2024.5000327

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مرتضی بخشی گلسفیدی؛ هادی حسینخانی."قواعد استنباط مراحل تربیت اخلاقی با ملاک ترتیب منطقی از نگاه علامه مصباح یزدی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 17، 1، 1404، 23-40

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بخشی گلسفیدی، مرتضی، حسینخانی، هادی.(1404) 'قواعد استنباط مراحل تربیت اخلاقی با ملاک ترتیب منطقی از نگاه علامه مصباح یزدی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 17(1), pp. 23-40

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بخشی گلسفیدی، مرتضی، حسینخانی، هادی. قواعد استنباط مراحل تربیت اخلاقی با ملاک ترتیب منطقی از نگاه علامه مصباح یزدی. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 17, 1404؛ 17(1): 23-40