اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 26، پاییز و زمستان 1400، صفحات 57-80

    تأثیر و نقش قوامیت مرد در خانواده بر تربیت فرزند؛ با رویکرد روان‌شناسی مثبت

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    مریم رستگار / دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی، دانشگاه قم
    ✍️ اعظم وفایی / استادیار گروه معارف اسلامی، دانشگاه قم / A.vafaei93@mihanmail.ir
    محمدرضا احمدی محمدآبادی / استادیار گروه روان شناسی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / m.r.ahmadi313@gmail.com
    علی پیرهادی / مدرس دانشگاه فرهنگیان
    چکیده: 
    فرزندآوری و استمرار نسل، از اهداف اصلی تشکیل خانواده می باشد، اما رسالت برتر، تربیت و پرورش فرزند است که نیازمند وقت و توان کافی، آرامش و آسایش است تا با کنش و واکنش های مناسب، فرزند نیز از تعادل روانی، اخلاقی و هماهنگی بیشتر شخصیتی برخوردار شود. الگوهای ساختار قدرت در خانواده، تأثیر به سزایی در این مقوله دارد. این پژوهش، درصدد بررسی نقش و تأثیر «قوامیت» به عنوان الگوی برگزیده‌ی قرآن از ساختار قدرت خانواده ـ در تربیت و تعالی فرزند است که به روش توصیفی ـ تحلیلی، سامان یافته است. یافته های پژوهشی حاکی از این است که مهم ترین راه ایجاد الگوی سالم در احترام به والدین، با نهادینه سازی فرهنگ قدردانی در فرزندان، استفاده‌ی بهینه از فرصت والدگری والدین، برقراری روابط محترمانه و صمیمانه بین فرزندان، رشد و تقویت سلامت جسمی ـ شخصیتی فرزندان، تقویت و رشد نقش جنسیتی فرزندان، آموزش و نهادینه سازی غیرت و حیای فرزندان است که علاوه بر رضامندی و تحکیم خانواده ارتباط مستقیمی با تعالی جامعه نیز دارد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Effect and the Role of Male Solidity in the Family Raising a Child; a Positive Psychological Approach
    Abstract: 
    Childbearing and generational continuity is one of the main goals of forming a family, but the highest mission is to raise a child who needs enough time and energy, peace and comfort so that with appropriate actions and reactions, he or she enjoy more mental, moral balance and personality coordination. Patterns of power structure in the family have a significant impact on this category. Using a descriptive-analytical method this paper seeks to investigate the role and effect of "consistency" as a selected Qur'anic model of family power structure - in raising and upbringing a child. Institutionalizing a culture of gratitude in children, the finding indicates that the most important way to create a healthy model in respecting parents, is the optimal use of parental parenting opportunities, establishing a respectful and sincere relationships between children, growing and strengthening the children's physical-personality health, strengthening and growing the gender role of children, and educating and institutionalization the children's zeal and modesty. In addition to family satisfaction and strengthening, these factors are directly related to the growth of society
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    در انديشة اسلامي، فرزند هديه و امانت الهي و فرزندآوري، از اهداف اصلي و مهم تشکيل خانواده مي‌باشد. اما رسالت برتر، تربيت و پرورش فرزند است؛ فرزنداني که زنجيرة پيوند دنيا و آخرت و تعيين‌کنندة سعادت و کمال مادي و معنوي هستند. البته اين مسئوليت خطير و مهم، نيازمند برنامه، وقت، توان کافي، آرامش و آسايش است تا با کنش‌ و واکنش‌هاي مناسب، فرزند از تعادل رواني، اخلاقي و هماهنگي بيشتر شخصيتي برخوردار شود. برخلاف شبهات مطرح و تلاش‌هايي که «قواميت مرد در خانواده» را مورد ترديد و سؤال قرار مي‌دهند، اين نوشتار بر اين فرضيه مبتني است که الگوي قرآني قواميت (نساء: 34)، بر مبناي تفاوت‌هاي جنسيتي، ظرفيت مثبت در نيل به خانوادة کارآمد است. به‌خصوص با تحولات اجتماعي معاصر و تأثير چشم‌گير آن بر دگرگوني ارزش‌ها به‌ويژه ساختار قدرت در خانواده اهميت بحث روشن خواهد شد. افزون بر اينکه به جهت عدم تبيين دقيق آن، با اشکالاتي روبه‌رو ‌است که نمونة آن نگاه تبعيض‌گونه به قواميت در تقسيم وظايف، نقش‌ها، انتساب‌ها و اختصاص‌ها در کنوانسيون رفع تبعيض است. درحالي‌‌که تشريح تفاوت‌هاي حقوقي زوجين در قرآن کريم، حاکي از هم‌سويي طبيعت و شريعت و فارغ از هرگونه تبعيض است! متأسفانه آثار کاربردي اين طرح الهي بر کارآمدي خانواده، در پرورش و تربيت فرزندان مورد غفلت واقع شده است. علاوه بر اينکه، امروزه بررسي و تحليل علمي با رويکرد تجربي روان‌شناسي مثبت براي نيل به فهم مشترک، به جهت اقبال بيشتر، مؤثر و کارسازتر خواهد بود. با توجه به جاي خالي آن در مباحث معرفتي، برنامه‌هاي آموزشي و تربيتي، از اهميتي دوچندان برخوردار است.
    اين نوشتار، با روش توصيفي تحليلي، به تأثير و نقش قواميت در تربيت و پرورش بهينة فرزندان، بر مبناي يافته‌هاي روان‌شناسي مثبت است که در تبيين اين مطلب، پس از توصيف و تبيين مفاهيم و تبيين انواع الگوهاي ساختار قدرت، در مقايسه با الگوي قرآني، مورد بررسي تحليلي از زواياي مختلف قرار مي‌گيرد. با نظر به هماهنگي تکوين و تشريع در اسلام، فرضية هماهنگي نتايج طرح قوامون و روان‌شناسي مثبت، پيش‌بيني مي‌شود که در ابعاد مختلف‌ مي‌توان تأثيرات کاربردي آن را در تربيت فرزند مشاهده کرد: از جمله استفادة بهينه از فرصت والدگري والدين، ايجاد الگوي سالم در احترام به والدين، با نهادينه‌سازي فرهنگ قدرداني و تشکر در فرزندان، برقراري روابط محترمانه و صميمانه بين فرزندان، رشد و تقويت سلامت جسمي و شخصيتي فرزندان، تقويت و رشد نقش جنسيتي در فرزندان.
    علاوه بر نتايج کاربردي روان‌شناختي و تأييد روش تجربي آن، در نيل به رضايتمندي خانوادگي، شبهات مطرح در آن نيز رفع مي‌گردد.
    1. تعريف واژگان
    1-1. خانواده
    نگرشي که هم‌جنس‌بازي و زناشويي خارج از عقد نکاح را مجاز مي‌داند، حدود و تعاريف خانواده، گسترده و در عين حال سردرگم است، تئودورگرينشتين، نويسندة غربي، که مشکل اساسي مطالعات خانواده را عدم وجود تعريف مورد وفاق مي‌داند (گرينشتين، 1389، ص17)، خود دو تعريف ارائه مي‌دهد: «زوج‌هاي ازدواج کردة صاحب فرزند»، «زوج‌هاي (ازدواج کرده / ازدواج نکرده‌) صاحب فرزند» (همان). اين تحير، نه‌تنها در تعريف خانواده، که در کارکردها، حقوق و وظايف متقابل و... مشهود است. در اسلام، تعريف و فعليّت خانواده با پيش‌فرض پيوند مقدس نکاح، ارزشمند‌ترين بنيان نزد خداوند است (کليني، 1407ق، ج5، ص329) و هر نوع ارتباط فارغ از نکاح، نامشروع و خارج از عنوان خانواده است و مشهور متبادر از آن، طبيعتاً مستلزم ازدواج و قيود آن و غيرمستقيم، تعين‌ و تحديد‌کنندة تعاريفي به‌دور از ابهام است: «گروه متشکل از افرادي که از طريق پيوند زناشويي همخوني و با پذيرش (به‌عنوان فرزند)، با يکديگر با عنوان شوهر، زن، مادر، پدر، برادر و خواهر در ارتباط متقابل‌اند و فرهنگ مشترکي پديدآورده و در واحد خاصي زندگي مي‌کنند» (ساروخاني، 1375، ص159).
    در زبان دين «اهل» معادل خانواده؛ به‌معناي ازدواج، اختصاص، انس و الفت (فراهيدي، 1410ق، ج4، ص89؛ ابن‌منظور، 1414ق، ج11، ص29)، اشاره به شاخصة خانواده در «ايجاد انس به‌همراه احساس تعلق و اختصاص» است که دايرة شمول آن متفاوت مي‌شود. فرزند نوح نبي خارج از عنوان اهل نوح (هود: 46) و نسل‌هاي بعد از
    نبي اکرم داخل در آن‌اند (احزاب: 33) (مصطفوي، 1360، ج1، ص171؛ راغب اصفهاني، 1412ق، ص97).
    2-1. قوّاميت
    اصطلاح قرآني «قواميت» در مشروعيت «قدرت بيشتر مرد در خانواده» با وجود شرايط و قيودي است. از «قدرت» تعاريف مختلفي در دست است که معروفترين آن تعريف وبر است: «موقعيتي که در آن فرد بتواند خواست خود را علي‌رغم هر مقاومتي اعمال کند» (وبر، 1392، ص90). عمده تعاريف ديگر، متأثر از اين تعريف و به‌معناي عام «توانايي کنترل اعمال ساير افراد علي‌رغم ميلشان» است. در تمامي تعاريف، «تصميم‌گيري» هستة اصلي و محوري قدرت و به‌معناي اعمال‌ نظر و زدن حرف آخر در: هزينه‌ها، خريد امکانات، تعداد مواليد، تربيت (مهدوي و صبوري خرمشاهي، 1382، ص31-47)، ازدواج، استقلال فرزندان و... است. البته برخي، اقتدار را عموم و خصوص مطلق قدرت و از نوع دموکراتيک و مشروع، ناشي از شايستگي‌هاي فکري و معنوي، دانسته‌اند (جوادي آملي، 1384، ص130). معناي مدنظر در اين نوشتار، قدرت مشروع و قانوني و به‌معناي اخير آن و به اصطلاح قرآني «قواميت» است. صيغة مبالغة قوّام‌ و مشتقات آن در معاني‌ مختلف‌: نظام‌ و شالوده‌‌‌، رعايت‌ عدالت، خوش‌‌رفتاري، انفاق، مراقبت، اصلاح‌، مراعات حال و... آمده است (ابن‌منظور، 1414ق، ج5، ص233؛ طريحي، 1375، ج6، ص142؛ راغب اصفهاني، 1412ق، ص690). «قوّاميت خانواده»، محافظت، رفع نيازمندي‌ و رعايت حال (فراهيدي، 1410ق، ج5، ص233؛ صافي، 1418ق، ج5، ص30)، «قوّام» مسئول قيام امور ديگر اشخاص و محافظت‌ بسيار است (طباطبائي، 1417ق، ج‏4، ص344).
    3-1. تربيت
    با وجود اختلاف‌نظر در ريشة واژگاني تربيت، که از ريشة «ربب» يا «ربو» يا «ربي» است، مي‌توان از تعاريف مختلف واژگاني آن، به تعريف واحد رسيد و آن را از اصل واحد و به‌معناي رشد و گسترش همراه با فضل و زيادت آن است (مصطفوي، 1360، ج4، ص34). اين اصطلاح عامّ شامل تمامي مراتب و ابعاد رشد، نشو و نموّ و در کميت‌ها و کيفيت‌هاي مختلف مادي و معنوي است (همان، ص37) که در مورد هر چيز (گياهان، حيوانات و...) با قابليت رشد، به کار مي‌رود. ازجمله انسان که رشد او در ابعاد مختلف است.
    صاحب‌نظران تربيتي، روان‌شناختي، اجتماعي، فلسفي و... با توجه به مباني فکري خود، تعاريف مختلفي از اصطلاح «تربيت» ارائه داده‌اند؛ «تعالي جسم و روح به بالاترين پاية کمال و جمال»؛ «مهياسازي انسان براى زندگى کامل»؛ «هنر آماده‌سازي افراد براى زندگى به‌نحوي که صاحب دانش، اخلاق و دين شوند» (قرايى مقدم، 1375، ص14)؛ «عملى که نسل‌ بزرگسال بر روى نسل‌ ناپخته به‌منظور انگيزش و پرورش‌شمارى از حالات جسمانى، عقلانى و اخلاقى انجام مى‌دهند» (دورکيم، 1376، ص55)؛ «پرورش استعدادهاي دروني و بالقوة فرد و به فعليت درآوردن و پروراندن آن» (مطهري، 1383، ج22، ص551). به‌طور کلي، تربيت «فرايندي جهت رساندن شيء مورد نظر از حالتى به حالت ديگر آن است» که مي‌توان از آن به هنر و مديريتي انسانى يا مهندسي حرفه‌اى ياد کرد که فرد را در جنبه‌هاي مختلف جسمي و روحي مي‌پروراند تا اوصاف اخلاقى، دينى و عقلانى در او شکوفا، تقويت و نهادينه گردد.
    4-1. روان‌شناسي مثبت
    علم روان‌شناسي، با دو رويکرد عمدة: نگاه معمول درمان‌گرايانه‌ به اختلالات (اضطراب، افسردگي و...) و نگاه مثبت‌نگر در تمرکز بر داشته‌ها و نقاط قوت براي نيل به زندگي رضايتمند است که سابقة آن در آثار مازلو مشهود است. عنوان روان‌شناسي مثبت، به اواخر سدة بيست با رياست سليگمن در انجمن روان‌شناسي امريکا برمي‌گردد (پترسون، 2006، ص4)، که مهم‌ترين سرفصل‌هاي آن «رضامندي» (Satisfacition) شادکامي و بهزيستي رواني (SWB) (Subjective Well- being)، از طريق افزايش آگاهي، استفادة بهينة فرصت‌ها و در نتيجه، شکوفايي و پرورش استعدادهاست. مسئلة مبنايي اين نوشتار، که با نگاه پيشگيرانه با مجموعه افکار متکي بر جنبه‌هاي مثبت و نقاط قوت قواميت مرد، بر تربيت فرزندان پايه‌گذاري شده است.
    2. قواميت الگوي اسلامي مديريت در خانواده
    ضرورت گفتگو دربارة الگوهاي ساختار قدرت، آنگاه قابل درک است که به نقش اساسي و تأثير زنجيروار آن در شکوفايي استعدادها، پرورش افراد سالم و رشيد و نيل به زندگي رضايتمند توجه شود (صفورايي پاريزي، 1388، ص11). تاريخ جوامع و امم، چهار مدل عمده‌ از الگوي ساختار قدرت در خانواده را شاهد بوده است:
    ـ حاکميت مرد (پدرسالاري Patriarchy) يا زن (زن‌سالاري Matriarchy) با رياست مقتدرانة يک‌تن (زارعي توپخانه و همکاران، 1392الف، ص56).
    ـ خانوادة دموکراتيک (Democratic family) با تشريک مساعي، حفظ برابري و احترام متقابل (مکي و ميبل، 1387، ص81).
    ـ حوزة مستقلانة زن و مرد، با نظارت مستقلانه در حيطة نقش‌هاي اختصاصي برآمده از کارکردهاي جنسيتي (مهدوي و صبوري خرمشاهي، 1382، ص33).
    به‌نظر اکثريت محققان، با توجه به اصول روان‌شناختي، بازخورد اقتدار مرد، سلامت روان، سازگاري و تربيت فرزندان، کارآمدي و رضايتمندي خانوادگي ‌است (پارسونز، 1995، ص45؛ ارسطو، 1386، ص325؛ سالاري‌فر، 1389، ص66؛ زارعي توپخانه و همکاران، 1394، ص205) و خانوادة زن‌سالار، با شکست استعدادها و مختصات شخصيتي مرد و تأثير عميق در روان فرزندان، با نواقص عديده روبه‌روست (جعفري، 1361، ج11، ص274). اما علي‌رغم صحه گذاشتن بر ساختار آرماني، طبيعي و بهنجار مرد مقتدر!، اهمچنان با اشکالاتي در ميزان معقول و طبيعي حس سلطه‌جويي مردان روبه‌روست (آيسنک، 1369، ص175-183؛ ارسطو، 1386، ص325). جوامع پدرسالار، همواره شاهد بي‌عدالتي‌ مردان بوده است که در پي آن، به‌مرور با جبهه‌گيري تفکر دفاع از حقوق زنان و دگرگوني ساختار ارزشي، مردان از جايگاه تاريخي خود فرو کشيده شدند و با نگاه منفي به مردان و تعارضات جنسيتي، حتي روابط صميمي‌ و نزديک‌ زوجين، در رقابتي درآميخته با دنياي سياست قرارگرفت (هولمز، 1389، ص95). اين‌گونه جوامع، به‌جاي اصلاح و ارائة راهکار مناسب براي بهبود روابط، با قضاوت‌هاي پيشداورانه‌، روابط زن و مرد به نمايش قدرت، بدبيني و توهّم کنترل نشده مبدل گرديد (اسنايدر، 1397، ص209). علاوه بر سوء استفادة سياست‌ سرمايه‌داري در اشتغال زنان در بازار کار، که با برنامه‌ريزي در اهداف سطح پايين‌تر (همان، ص209-212)، ناديده‌انگاري تفاوت‌هاي جنسيتي (رودز، 1392، ص33)، افزايش رابطة فردگرا و کاهش همکاري و روابط عاطفي، کانون خانواده را مورد هدف قرار داده‌اند (اماني، 1394، ص50).
    در مقابل ساختار مرد مقتدر، برخي هم ساختار دموکراتيک را کارآمد دانسته‌اند (مکي و ميبل، 1387، ص81؛ زارعي توپخانه و همکاران، 1394، ص213و214) که در آن، تمامي اعضا داراي حق رأي‌اند و سبک فرزندپروري مقتدرانه، متفاوت از سبک استبدادي، همراه با انتقال مهارت‌هاي پايداري و خودکنترلي از پدر به فرزندان است (همو، 1392ب، ص138). بلاد، بهترين و مطلوب‌ترين شيوه‌ را نوعي از دموکراتيک دانسته است که در آن زوجين چون دو دوست در شرايط سخت جزيره‌اي غيرمسکوني، با روابط شديد عاطفي و نياز متقابل دور از حس رياست‌طلبي، با تصميم‌گيري‌ برابرانه، صميمانه، حتي دوجانبه همراه با گفتگوي آرام، سازنده و متفاهم زندگي مي‌کنند (مهدوي و صبوري خرمشاهي، 1382، ص33). اما اين الگو نيز با نواقصي روبه‌روست. تعبير غيرمتعهدانة مصاحبت دوستانه، عدم ارائة راهکار برون‌رفت از موارد عدم تفاهم اين روابط دوستانه صميمي، اما مصرّ بر نظر خود، که علي‌رغم ترويج فرهنگ غرب، اين الگو، با وجود جذابيت ظاهري، آرمان‌گرا و غيرواقع‌بين است؛ چرا که استقلال، اداره و سرپرستي همزمان زوجين، عامل تزاحم، تضاد و تزلزل خانواده است (ابن‌سينا، 1319، ص6و7؛ جعفري، 1361، ج11، ص267؛ مصباح يزدي، 1384، ج3، ص80) و کاهش چشمگير ثبات خانواده و افزايش آمار طلاق، بر ناکارآمدي اين الگو دلالت دارد (بستان، 1398، ص104) و همچنان جاي ساختاري با کمترين نقص و بيشترين سطح کارآمدي خالي است که قرآن کريم، با ارائة الگويي از توزيع قدرت در خانواده، به خوانشي از نظام مرد مقتدر منطبق بر سيستم‌هاي ارائه شده در عملکرد سالم خانواده رسيده است. به‌طوري‌که براي زمينه‌سازي توأمان بستر «استقلال» و «به‌هم وابستگي» در خانواده، بهترين صورت رشد روان اجتماعي اعضاي خانواده را فراهم مي‌سازد تا ضمن ارزشمندي نظرات افراد، يکپارچگي کل سيستم و استقلال عملکردي اعضاي خود را حفظ کند (مينوچين، 1383، ص191و192): آزادي معقول درون محدوديتي منطقي، رهبري قاطع محترمانه، مبتني بر منطق، فارغ از بار سلطه و تعارض و بر پاية اصل مهر و احترام متقابل (مکي و ميبل، 1387، ص91؛ ساروخاني، 1384، ص49). در اين طرح، با استفاده از رهنمودهاي الهي، ساختاري فارغ از عيوب و نقايص مندرج در ساختار معمول مرد مقتدر و ساختار دموکراتيک به‌دست مي‌آيد، به‌نحوي که با تأمل در آن مي‌توان گفت: «قواميت» تصوير و بيان علمي «دموکراتيک مرد مقتدر»، بهترين طرح ممکن «منطبق بر نظام احسن» و مطابق با يافته‌هاي روان‌شناسي مثبت است که بر قدرت و رهبري مشترک و صميمي والدين، در رأس قدرت و واگذاري مسئوليت به زن در طول قدرت مرد تأکيد دارد (ورام، 1410ق، ج‏1، ص6؛ پيرهادي و رستگار، 1399، ص204). با سلسله مراتب و جايگاه برتر والدين نسبت به فرزندان و جايگاه برتر مرد نسبت به زن، علاوه بر فصل‌الخطاب الهي بر تنازع زوجين بر سر قدرت، به اقتدار برتر مرد مشروعيت مي‌بخشد که طبق پژوهش‌ها، آثار مثبتي براي خانواده به‌همراه دارد (مينوچين، 1383، ص191؛ هي‌لي، 1375، ص177؛ سالاري‌فر، 1395، ص107). با اصل لزوم شفافيت سلسله مراتب، که در سلامت، تحکيم و تعالي، بهنجاري و کارآمدي خانواده مؤثر است (مينوچين، 1383؛ هي‌لي، 1375؛ گلدنبرگ، 1389؛ زيمون، 1379، ص235) و علاوه بر تسهيل در انجام وظايف، امور خانواده سامان مي‌‌پذيرد (ميلر، 2008، ص1-4؛ پارسونز، 1995، ص45). در اين نظام، حد و مرز والدين و زيرمنظومه‌هاي آن، به‌قدري پررنگ است که اولاً، ضمن حفظ استقلال عملکردي بنابر سن و موقعيت، حتي کودکان از حقوق و مزاياي فردي متمايز برخوردارند. ثانياً، اقتدار والدين در خانواده‌ها‌ي گسترده، از دخالت بزرگسالان مصون است. ثالثاً، عمل اعضاء در چهارچوب مشخص برآمده از «تکليف» قرار دارد (مينوچين، 1383، ص192و199). افزون بر اينکه، مباني و آموزه‌هاي اسلامي، به‌همراه انذارها و تبشيرها، مانع هر نوع استبداد و تضييع حقوق خواهد بود و با مقوّماتي چون روح تسليم و عبوديت در برابر
    اوامر الهي، اخلاص، رضايت به تقدير الهي، حس ايثار و...، موجب نشاط و مانع رکود اعضاي خانواده خواهد
    بود و با حق تصميم‌گيري فرزندان در سطح پايين‌تر از والدين، تا جايي که به سلطه و اختلال در روابط والدين (ابن‌بابويه، 1413ق، ج3، ص558) و در پيروي از والدين، به گناه نينجامد (عنكبوت: 8؛ لقمان: 15).
    3. مباني و مؤلفه‌هاي قواميت مرد در خانواده
    در پاسخ به اين سؤال که ملاک و منشأ قدرت فرد در خانواده چيست؟ تبيين‌هاي مختلفي از مباني و عوامل قدرت در خانواده مطرح شده است که به‌طور اجمالي بدان اشاره مي‌شود:
    برخي با کمک‌ يافته‌هاي زيست‌شناختي، عوامل هورموني يا برتري قدرت بدني را عامل قدرت مرد نسبت به زن دانسته‌اند (زارعي توپخانه و همکاران، 1392الف، ص56)، يا يافته‌هاي روان‌شناختي، ريشة آن را در شخصيت متفاوت زن و مرد، برتري شخصيتي از حيث قدرت بدني و برخي مهارت‌ها و انگيزش بالاتر در سلطه‌طلبي دانسته‌اند (بستان و همکاران، 1383، ص155). برخي هم، آن را متأثر از جامعه‌پذيري و خانواده را به جهت دو ساختار تابعيت و فرمانبرداري مکان نابرابري دانسته که با دروني‌سازي گرايش جنسيتي زن و مرد و انتقال آن به فرزندان، موجب تداوم سلطة مرد بر زن شده است (آبوت و والاس، 1388، ص27). عده‌اي، ميزان برخورداري از تحصيلات، شغل و قدرت مالي (صبوري و خرمشاهي، 1382، ص38)؛ برخي ديگر، با نگاه کارکردگرايانه، قدرت تصميم‌گيري در خانواده را به کارکرد نقش‌هاي سنتي جنس مذکر و مؤنث برمي‌گردانند (همان، ص39). همچنان‌که برخي نيز الگوي زن‌سالارانة جهان معاصر را برآمده از سياست جامعه و فرهنگ سرمايه‌داري در جواز ورود زنان به بازار کار، براي به خدمت گرفتن زنان به‌عنوان نيروي کار نيمه‌وقت و کم درآمد انعطاف‌پذير مي‌دانند (آبوت و والاس، 1388، ص203). اين وضعيت با انقلاب صنعتي شروع شده که در آن افراد با انتخاب‌هاي گستردة پيش‌رو، مجبور به ايفاي نقش‌هاي جنسيتي نيستند. برخي نيز آن را برآمده از عوامل متعدد اقتصادي، فرهنگي همراه با عوامل زيستي دانسته‌اند (بستان و همکاران، 1383، ص157) که به دگرگوني ارزش‌ها، عرف و عادات خانوادگي انجاميده است (ميشل، 1354، ص8). البته نبايد از رويش فردگرايي و جاهليت مدرن تفکرات فمنيستي (Feminist) در نوع توزيع قدرت در خانواده‌هاي عصر حاضر غافل ماند که با ورود جدّي و با نظرية «نابرابري جنسيتي» (Gender inequality)، در ارجاع ريشة نابرابري و توزيع قدرت به ساختار جامعه و ناديده‌انگاري تفاوت‌هاي بيولوژيکي شخصيتي زن و مرد، مخالف شديد با کارکردگرايان در توزيع قدرت و تفکيک نقش‌ها و هر‌گونه سلطة مرد بر زن، با ردّ منشأ بيولوژيکي، نقش‌ها و نابرابري‌هاي جنسيتي را برآمده از جامعه‌پذيري مي‌دانند (تونگ، 1997، ص206؛ مهدوي و صبوري، 1382، ص37).
    با توجه به اين ديدگاه‌ها و مجموع پژوهش‌ها، مي‌توان از مهم‌ترين عوامل توزيع قدرت ميان زن و شوهر در خانواده را ـ با درصد ضريب اثرگذاري متفاوت ـ مجموع عوامل فوق دانست. افزون بر اينکه، انتخاب اينکه چه کسي بايد مراقب فرزندان باشد و براي خانه‌داري بيشتر در منزل بماند، براساس ايدئولوژي نقش جنسيت مطلوب است (مهدوي و صبوري، 1382، ص38). همچنان‌که سطح ارزشمندي و عزّت نفس زوجين، به‌ويژه زن با ورود به عرصة علم و تحصيل با نقش مثبت و سازنده (شاملو، 1380، ص64؛ جديري، 1393، ص314)، مي‌تواند بيانگر بيانگر ميزان توزيع قدرت زن و مرد و مصونيت روابط خانوادگي از تحريف‌ها، به‌ويژه توسط خود زن باشد. دين اسلام از يک‌سو، با تبيين جايگاه زن و مرد در خانواده و تکريم مقام زن در خانواده به زن اعتبار، شخصيت و عزّت نفس بخشيد و با ترغيب جامعة انساني به تحصيل علم، بر ارزشمندي افراد افزود که نمونة آن، زنان موفق در تاريخ اسلام از عصر نبي اکرم تاکنون است. آنچه از عنوان «قواميت» بيان شده است، طرحي هوشمندانه و روان‌شناسانه در توزيع قدرت، همراه با تکريم مقام زن در خانواده است. درک و فهم دقيق اين امر، نيازمند تأمل و گفت‌وگوهاي دقيق علمي فراتر از گنجايش اين نوشتار است که به‌ اجمال، مديريتي که قرآن کريم بر آن انگشت نهاد، متمايز از ساير نظام‌ها، همراه با شروط و قيودي و به‌معناي سپردن مسئوليت و مديريت خانواده به مرد است که با استناد به دو فراز قرآن کريم، دو امر مستلزم حق قواميت است: «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلي بَعْضٍ» و «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ» (نساء: 34)؛ با توجه به تعامل و تدبير حکيمانه و سياستمدارانه، مطابق نگاه روان‌شناسانه، تعهّد و مسئوليتي متناسب با ويژگي‌هاي جسماني، هماهنگ با توانمندي‌ها، همراه با اصول، قواعد، قيود و شروطي است، مي‌توان آن را ذيل عنوان مؤلفه‌هاي قواميت و در راستاي پيشرفت‌ مادي و رشد و بالندگي خانواده برشمرد:
    1-3. اهليت و صلاحيت عقلي، ايماني و علمي
    طبق قاعدة عقلي و سيرة عقلايي، مسئوليت رياست خانواده مانند هر مسئوليت ديگري، به‌طور بديهي بايد فرد واجد شرايط از قبيل بلوغ، اهليت و رشد باشد، ولايت‌پذيري در قواميت بر مبناي علم، ايمان و عقل و در محدودة طاعت الهي است.
    2-3. تعهد و خدمت‌گزاري
    اسلام با اعطاي اقتدار به مرد، او را به خدمت خانواده واداشت، تا قوّام، کارگزار و تکيه‌گاه تدبير، مسئول تأمين نفقه، حفظ دين، عفت و نواميس خانواده باشد. فقها براساس استدلال قرآن کريم، به قواميت مرد به، توانايي او در تأمين و مديريت مالي، بر وظيفة شرعي مرد در ادارة مالي و اقتصادي خانواده و نفقه، به‌عنوان حق اعضاي خانواده متفق‌اند؛ مرد مسئول است تا با تلاش، افراد خانواده را به حس بي‌نيازي برساند (موسوي خميني، 1378، ص464). او بعد از عقد ازدواج، به تأمين تمام نيازمندي‌هاي مالي خانواده، به‌شکل شايسته و مناسب، از راه حلال موظف است، حتي اگر ناگزير به اشتغال در رده‌هاي پائين جامعه باشد؛ تلاش او در انجام اين وظيفه، هم‌وزن جهاد در راه خداست (ابن‌حيون، 1385، ‏ج‏2، ص15)؛ چرا که کوتاهي مرد در انجام اين وظيفه‌ و خسّت او در خانواده، مشکل‌ساز خواهد بود. از اين‌رو، از جمله توصيه‌ها به مردان گشاده‌دستي (حر عاملى، ‏1409ق‏، ج20، ص34‏)، تأمين مناسب و تقدير معاش زندگي (مجلسي، 1407ق، ج‏6، ص450) و پرهيز از بخل (آل‌عمران: 180)؛ ابن‌بابويه، 1362‏‏، ج1، ص271) و کوتاهي در تقدير معيشت است (حميرى، 1413ق‏، ص95). همه اين توصيه‌ها، به‌منظور فراهم‌سازي آرامش، آسايش اعضاء (ابن¬بابويه 1362‏‏، ج1، ص271) بهزيستي و تحکيم خانواده است (مظاهري، 1374، ج1، ص249).
    بر همين اساس در فقه اسلامي، در صورت تعلّل مرد در تأمين نفقه، راه‌هايي براي گرفتن نفقه از وي در نظر گرفته شده است. البته عدم خساست و بخل مرد، نه به‌معناي عدم تناسب در دخل و خرج، با گشاده‌دستي و سوء مديريت، از بين بردن امکانات و برآورده‌سازي توقعات غيرواقعي، بلکه به‌معناي حُسن تدبير در طبقه‌بندي نيازها، به واقعي و غير واقعي، ضروري و غيرضروري، و ايجاد تناسب بين دخل و خرج، و به‌کارگيري بهينة امکانات است: «سوء تدبير علت ويراني است» (ليثي واسطي، 1376، ص281). البته نيازهاى خانواده، فراتر از نيازهاي مادي است که دربرگيرندة نيازهاي علمى و فرهنگى نيز هست (طبرسي، 1412ق، ص222)؛ اين‌کار، ماية غفران الهي است. مدير خانواده، نه‌تنها بايد براى تربيت دينىِ اعضاى خانواده برنامه‌ريزى نمايد، بلكه موظّف است براي تأمين نيازهاى علمى و فرهنگى آنان، اقدامات لازم را انجام دهد (نوري، 1408ق، ج‏12، ص201).
    3-3. رعايت موازين شرعي و قواعد اخلاقي
    بر قواميت اصول و قواعد مختلف حاکم است. از جمله حقوق ديني و اصول مهرورزي در خانه حتي در ناخوشايندها (نساء: 19)، تعامل صحيح، معاشرت، رفتار پسنديده و معروف (نساء: 19)، عدالت (مائده: 8)، مشورت (طلاق: 6؛ بقره: 233) و... تا در ساية آن، شرايطي فراهم شود که خانواده مصون از هر نوع لاابالي‌گري، بي‌مسئوليتي و سلطه‌جويي، ظلم و... به حکمت‌ها، ثمرات و برکات روان‌شناختي آن دست يابند و در مطلوب‌ترين وجه کارآمدي، استعدادها و پتانسيل‌هاي موجود در خانواده تقويت و شکوفا ‌گردد. اين نظام بر پاية حکمت، مصلحت و نظام خير و شر است. همکاري و تمکين در اين نظام، مورد تأييد و جبران الهي است که حساب و کتاب الهي، غير قابل قياس بشري و به‌غير حساب است (نور: 38)؛ رسالت‌ها، فارغ از هر نوع ظلم، طبق ظرفيت‌ها و مهم باطن و درجه خلوص اعمال و اصل اجر مربوط به آخرت است (اعلي: 17).
    1-3-3. عفو و گذشت
    در اين الگو، وجود عفو و گذشت به‌عنوان يکي از اصول تعامل اجتماعي، در روابط خانوادگي ضروري است و تبلور آن، در نقش مديريتي مرد اولاً، در قالب بخشش، تغافل و اغماض اشتباه اعضاي خانواده، به‌عنوان يکي از حقوق آنان است که ثمرة آن، ايجاد صفا، صميميت و تأثير ويژه در اعتلاي شخصيت و اصلاح رفتار افراد خانواده است (ابن‌بابويه، 1413ق، ج‏3، ص441). ثانياً با پرهيز از سرزنش است (نوري، 1408ق، ج14، ص261)، تا آتش لجاجت را شعله‌ور نسازد (تميمي آمدي، 1410ق، ص94) که عفو، گذشت و اغماض مرد، نشانة اقتدار، بزرگواري و تدبير مرد، در حل مشکلات، در فضايي صميمي و با صحبت دلسوزانه است و ثمرة آن، زندگي آرام و لذّت‌بخش، آخرتي امن و عاقبت به خيري همة افراد خانواده است.
    2-3-3. صداقت
    صداقت يا در گفتار و رفتار است، يا در امر خارجي و يا معنوي، و معناي جامع صدق، مطابقت با واقع است (راغب، 1412ق، ص479). بهترين سرماية زندگي و موروثي انسان (نهج‌البلاغه، 1414ق، ص65) و عدم صداقت مرد با افراد خانواده، به‌معناي بي‌اعتمادي خانواده نسبت به اوست. همچنان‌که صدمات بسياري بر سلامت خانواده، از جمله تأثيرات تربيتي منفي بر خانواده وارد مي‌کند. به‌همين دليل، همواره وفاي به عهد، نسبت به فرزندان، مورد توصية اهل‌بيت بوده است (کليني، 1407ق، ج6، ص49).
    3-3-3. حفظ مودت و رحمت
    طبق آيه بيست و يکم سوره روم، ازدواج واقعيت برآمده از سرشت زن و مرد و بر اساس مودّت است که تحقق، فعليت و تداوم آن، مستلزم پايبندي به اصولي است. ازجمله برخورد عادلانه با خانواده، که مطالبة خداوند از بندگان است (مائده: 80)، به‌خصوص مرد به‌عنوان يکي از ارکان مهم خانواده، اولي به رعايت آن است. همچنين، در تقسيم‌بندى وظايف، پدر در کانون خانواده، پيوسته در جايگاه نوعى قضاوت و شهادت است و بيش از هر کس، سزاوار رعايت عدالت و تقواست؛ چرا که حق قواميت و حاکميت با اوست، نه حق تحکّم. چنين حاکميتي، تنها با رعايت عدالت عملي است. ازآنجاکه عدالت اجتماعى افراد در خانواده شکل مى‌گيرد، رفتار عادلانة والدين، به‌ويژه مدير خانه براي تعالي نظام تربيتى، ترسيم و تحکيم بناى عدالت در خانه، ضروري‌ به‌نظر مي‌رسد.
    4-3-3. خوش‌رويي و خوش‌خلقي
    خوش‌خلقي، نرم‌خويى، خوش‌سخنى و گشاده‌رويى‏ با ديگران است (ابن‌بابويه، 1413ق، ج4، ص412؛ نراقى، بي‌تا، ج1، ص342). خوش اخلاقي مرد در خانه، آن است که همواره و در هر شرايطي، با گشاده‌رويى، زباني ملايم و برخوردي شاد و محبت‌آميز با افراد خانه روبه‌رو ‌شود، به‌نحوي که اين برخورد هرچند با تمرين و ممارست، به‌عنوان طبيعت ثانوية وي، در او نهادينه گردد. در انديشة غايت‌گراي اسلامي، به خوش‌خلقي به‌جهت نتايج مطلوب آن، با کثرت و تواتر روايات، نهايت اهتمام شده است؛ چراکه از بزرگترين زمينه‌ها و فرصت‌هاي پرورش توانايي‌ها و استعدادهاي اعضاي خانواده است. در اين ميدان، ضمن بروز ارزش‌هاي وجودي، حرفه‌اي، علمي، عقلي و مديريتي خود، به شکوفايي استعدادهاي ديگران کمک کند. اين حسن خلق، عامل موفقيت پيامبر گرامي اسلام و گسترش اسلام است (آل‌عمران: 159) که بدخلقي ترسناک‌تر از هر ترس و عامل تنهايي است (تمیمی آمدی، 1410ق، ص624، 783) و عيش خالص! (طبرسي، 1412ق، ص218) و رحمت الهي، در خوشرويي با اهل خانه است (ابن‌بابويه، 1413ق، ج3، ص443).
    4-3. قواميت و مسئوليت مراقبت و کنترل
    از منظر اسلام، دين و رعايت ارزش‌هاى دينى، اساسى‌ترين عامل امنيت و آرامش درونى جامعه و خانواده است (ليثي واسطي، 1376، ص170)، به‌ويژه مرد در جايگاه قواميت مأمور به آن است (تحريم: 6). بى‌توجّهى مرد به ارزش‌هاى دينى، پيش از گرفتاري اعضاى خانواده به آتش دوزخ، در همين دنيا، آنها را در آتش احساس ناامنى خانوادگى و انواع مشكلات ناشى از آن مى‌سوزاند، ازجمله اين ارزش‌ها نماز است: «...أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر...» (عنکبوت: 45) که مرد نه‌تنها خود، بلکه بر اوست که افراد خانه را بر انجام نماز طوري آماده کند که خودشان به انجام آن مهيا شوند و در اين مهم، شکيبايي و صبر را پيشه سازد (طه: 132). ريشة اصلى هر خير، سعادت، برکت و رحمت و حتى عامل اصلى نهى از فحشاء و منكر، همين ذكر اللَّه است که برترى آن، به‌جهت نقش مبنايي در ياد خدا به‌عنوان روح عبادات (طه: 14) و ماية حيات قلوب و آرامش دل‌هاست (رعد: 28) و ترک آن، سختي حيات را به‌همراه دارد (طه: 124) که اصولاً تنگى زندگى، بيشتر به‌خاطر كمبودهاى معنوى و فقدان غناى روحى است (طه: 124).
    5-3. قواميت مبتني بر غيرت
    از جمله عوامل مهم حفظ عفاف و پاکدامني خانواده از بلهوسي، غيرت مرد، حمايت، مراقبت و توجه او به نيازهاي عاطفي زن و فرزندان است. اهميت غيرت به‌حدي است که در روايات، نشانة ايمان مرد (نهج‌البلاغه، 1414ق، ص491) و از صفات خداوند است (کليني، 1407ق، ج5، ص535)، که در پناه غيرت و حميت متعادل مرد
    (متقي هندي، 1401ق، ج3، ص386) در خانواده، احساس لذت‌بخش و مطلوب امنيت و اعتماد به‌وجود مي‌آيد؛ چرا که توجه مرد به عفاف خانواده، نشانة علاقة وي بر حفظ حريم و سلامت اخلاقي خانواده است و در افزايش عشق و محبت افراد، به مرد مؤثر است.
    6-3. قواميت همراه با نگاه ارزشي و حس تعهّد
    اقتدار کارآمد، فارغ از هر نوع ترجيح جنسيتي، همراه با ملاک انسان‌سالاري و تقوا (جعفري، 1361، ج11، ص274)، مبتني بر حکمت الهي و در راستاي تحقق و تداوم نظام احسن خلقت است که به استبداد، تضييع حقوق و رکود اعضاي خانواده نمي‌انجامد (زارعي توپخانه و همکاران، 1394، ص212؛ ذوالفقارپور و همکاران، 1383، ص36).
    از نظر اسلام، احترام به مسلمان وظيفة شرعي است و اهانت جايز نيست (ديلمي، 1408ق، ص417). به‌طور حتم و به‌طريق اولي، به اهل خانه مجاز نيست. ازجمله ملاک برتري مردان، نوع تعامل آنان با خانواده است
    (نوري، 1408ق، ج14، ص255).
    با توجه به مؤلفه‌هاي قواميت، مي‌توان با بررسي علمي، با رويکرد روان‌شناسي مثبت به تأثير و نقش قواميت با تمامي اصول و مؤلفه‌هاي آن، به‌ويژه در تربيت و پرورش فرزندان دست يافت:
    1-6-3. اثرات مثبت قواميت مرد در خانواده بر تربيت فرزندان 
    به‌نظر مي‌رسد، از جمله مداخلات روان‌شناختي اسلام در تربيت بهينة فرزند، الگوي بي‌بديل «قواميت» است (سالاري‌فر، 1389، ص77). در اين الگو، حق تصميم‌گيري فرزندان در سطح پايين‌تر از والدين، تا جايي است
    که به سلطه و اختلال در روابط والدين نينجامد (ابن‌بابويه، 1413ق، ج3، ص558). پژوهش‌هاي روان‌شناسانه (مينوچين و همکاران، 1383)، اسلام‌شناسانه‌ (بستان و همکاران، 1383) يا آماري (زارعي توپخانه و همکاران، 1392)، مؤيد چنين سيستمي است. قواميت مرد در اسلام در درجة اول، به‌جهت ساختار و مؤلفه‌هاي خاص آن و در درجة دوم، به‌جهت نتايج کاربردي آن در تعريف و تبيين نقش، عملکرد و تقسيم وظايف والدين در دو قلمرو مديريتي و والدگري، مي‌تواند تأثيرات به‌سزايي در تربيت فرزندان داشته باشد که به نمونه‌هاي بارز آن، با تکيه بر دانسته‌هاي تجربي روان‌شناسي مثبت اشاره کرد:
    1-1-6-3. فراهم‌سازي بستر مناسب جهت استفادة بهينه از فرصت والدگري مادر
    از مباني روان‌شناختي مؤثر در ارتباط با تربيت فرزند، نوع نگرش والدين به جهان و انسان است. در انديشة اسلامي، ميل به فرزند و استمرار نسل از اهداف اصلي و مهم تشکيل خانواده است. قرآن کريم، از درخواست انبياء الهي، حتي در ايام کهنسالي سخن گفته است (مريم: 5). والدين با نگرش اسلامي، فرزند را هديه و امانت الهي و ازدياد نسل امت را ماية مباهات رسول خدا مي‌دانند (کليني، 1407ق، ج6، ص2؛ ابن‌بابويه، 1413ق، ج3، ص383). در سيرة معصومين نيز کثرت فرزند مشهود است. در سيرة حضرت زهرا کمال زن در بروز هر چه بهتر نقش و رسالت مادريت و زوجيت است و خود به‌عنوان الگوي عملي، در عنفوان نوجواني و اوايل جواني صاحب پنج فرزند شدند (کليني، 1407ق، ج5، ص324). با اين‌حال که فرزند عزيز است، اما تربيت او عزيزتر است، تاآنجاکه از قبل تولد، حتي در انتخاب همسر مورد توجه بوده است (پيرهادي و رستگار، 1399، ص107). از ديدگاه معصومين هدف از تشکيل خانواده، تنها توليد نسل و داشتن اولاد نيست، بلکه رسالت برتر، تربيت و پرورش فرزند است؛ فرزنداني که زنجيرة پيوند دنيا و آخرت و آميزه‌اي از امانت و هديه‌‌اند (حراني، 1404ق، ص189). فراواني سفارشات، ادعيه، آداب مخصوص، به‌خصوص در باب محبت به فرزند، شيردادن و رسيدگي با طيب خاطر و رضايت و توجه به او، در تمامي مراحل زندگي، به‌جهت تأثيرات تربيتي و تلقيني و در نتيجه، شکل‌گيري بهتر شخصيت سلامت و رستگاري اوست. با اندکي تأمل بايد گفت: اين مسئوليت خطير و مهم، نيازمند وقت و توان کافي، آرامش و آسايش است و والديني در پرورش فرزند خود موفق‌اند که براي تربيت کودک خويش، وقت صرف کنند تا با کنش‌ و واکنش‌هاي مناسب، فرزند نيز از تعادل رواني، اخلاقي و هماهنگي بيشتر شخصيتي برخوردار گردد.
    از مهم‌ترين نکات روان‌شناختي نهفته در قواميت، نتايج کاربردي آن، در تبيين نقش‌ها و رهايي از تعارض نقش‌ها و در نتيجه، فراهم‌سازي بهينة آرامش و آسايش براي استفاده مادر از فرصت والدگري در تربيت فرزندان است. الزام مرد به خدمت‌رساني، پذيرش مسئوليت‌ها و فراهم‌سازي امنيت و در نتيجه، آسايش و آرامش اعضاء با حضور جدّي، پررنگ و مقتدر مادر در خانه و ترغيب او به فرزند‌داري است تا در مناسب‌ترين فرصت زندگي، اولويت او فرزند و همسر قرار گيرد. کمال عدالت و لطف الهي، زن را لايق دو رسالت عمدة کارکرد بيولوژيکي ـ طبيعي مادر شدن و کارکرد فرهنگي و اجتماعي مادري کردن قرار داد تا به‌عنوان مهرة اصلي تربيت، به‌حق، اثرگذارترين فرد در زندگي فرزند باشد (رستگار و همکاران، 1397، ص135). فرزندپروري شغل تمام‌وقت، نيازمند برنامه و طرح کارآمد، دانش، آرامش، آسايش و انگيزة مادرانه است و تداخل آن با ساير شغل‌ها بر کيفيت و اهميت آن مي‌کاهد (جان‌بزرگي و همکاران، 1393، ص35؛ رستگار و همکاران، 1397، ص27-151). به‌خصوص اينکه اگر به اهميت جواني و توان مادر در فرزندپروري توجه شود؛ مسئله‌اي که مادران دنياي امروز، فاقد آن هستند. امروزه به‌جهت فاصله‌گيري و عدم درک درست آموزه‌هاي ديني و فقدان الگوي تثبيت شدة صحيح، و عدم اولويت‌بندي صحيح و در نتيجه، تنزل جايگاه و نقش مادري و همسري، زنِ ملزم به فعاليت خارج از محيط خانواده، فرزند را امري مزاحم مي‌داند و رغبت چندان بدان ندارد و اغلب فرزند‌آوري را با تعداد کمتر، با کمک فناوري روز و به بهانه‌هاي شغلي و تحمل درد و رنج‌ها، به سال‌هاي پيري خود موکول مي‌کنند. والديني سالخورده و فرسوده که کودکان خود را از والدگري والدين جوان محروم کرده‌اند! (آيزنک، 1378، ص176).
    به‌اذعان اغلب صاحب‌نظران، جوامع با ناديده‌انگاري کرامت، توانمندي، آرمان‌ها و نيازهاي زن، با وعدة استقلال، آزادي و نفي تمايزات جنسي و به خيال ارتقاء جايگاه زن و نجات از سلطة مردان، او را به اجتماع کشانده و مورد سوء‌استفادة مردان قرار داده و با انتظارات نامعقول، در اموري دون‌شأن، او را تباه کرده‌اند. اين تفکرات فرونگرانه، با تنزل منزلت و ارزش زن، همسرداري و مادري، توانمندي‌ها و مهارت بي‌بديل زن در انسان‌سازي و جامعه‌سازي، که هيچ مردي بدان نمي‌رسد، با ادعاي دفاع از حقوق زن، بار مسئوليت زنان را سنگين‌تر کرده است (سگالن، 1385، ص277-280؛ آرگايل، 1383، ص182). شرايطي که زن به انگيزة کسب موفقيت، بر اثر فشار کار، دچار خستگي، فرسودگي به بيماري‌هاي ناشي از فشارهاي روحي مبتلا و در مخمصه‌اي قرار گرفت که راه خروج آن پيدا نيست! از اين‌رو هرگونه تلاش براي نفي تمايزات جنسيتي، به‌ويژه در ايفاي نقش‌ها، بر مسئوليت‌هاي زنانه مي‌افزايد (علاسوند، 1388، ص243). از آسيب‌هاي جسمي و عاطفي، که علت آن انتخاب الگويي است که وجود اصلي زن را انکار مي‌کند، اين تنها بخش کوچکي از شرايط زن امروز است که به‌جهت محروميت از الگوي تثبيت شده، گرفتار آن است؛ آسيب‌هاي جسمي و روحي، آلودگي‌ها، آزارها و سوء‌استفاده‌هاي جنسي، خود مُجمَلي است از مفصّل؛ وضعيتي که زن کارگر صنعتي در شهرها، ناگزير به تحمل آن است، بحراني که در آن با تعريف زنانگي براساس فرديت او (حاجي اسماعيلي، 1393، ص214) و برجسته‌سازي و نهادن جنسيت او در ويترين، بدون قيد و شرط و ملاحظة مصلحت‌ها، زن را در جامعه رها کرده‌اند و در آن، خانه‌داري و فرزندپروري را نقشي بي‌نياز از مهارت خاص و متضمن معاني بسيار ناگوار بي‌کفايتي، عقب‌ماندگي و دست و پاگير جلوه مي‌دهند (کريستن‌سن، 1387، ص69)، اين تفکر، تا بدآنجا پيش رفت که افراد براي رهايي زن از ظرفيت تناسلي (فريدمن، 1381، ص111)، او را زير تيغ عمل جراحي عمل «برداشت مادر» قرار داده‌اند (کريستن‌سن، 1387، ص131)؛ مادري که در حکم قلب خانوادة سالم بود (همان، ص30). تنها نسخة برون‌رفت از اين بحران، جست‌وجو، شناخت و ارج نهادن به طبيعت زنانه‌ است (مرداک، 1393، ص2-4؛ سگالن، 1385، ص15-159). «قواميت»، طرحي در بزرگداشت مقام و رسالت زن است. در اسلام، کميت غير از کيفيت و برابري غير از يکنواختي است، اصل رعايت مساوات، عدالت و حقوق متفاوت، فارغ از برتري ارزشي جنسيتي، امري مسلم است (مطهري، ۱۳۸۵، ص۱۱۵). اسلام، با صحه بر مسئوليت و زحمات طاقت‌فرساي توليد نسل، سختي‌هاي ايام حيض، بارداري، زايمان و عوارض ايام شيردهي، به حمايت زن برخاست تا او را از وضعيت رقت‌باري که جوامع گرفتار آن‌اند، برهاند. مرد با فراهم‌سازي موجبات آسايش و فراغت خاطر همسر و رونق‌بخشي به کانون خانوادگي، غيرمستقيم هم به سعادت خود کمک مي‌کند و هم به سلامت رواني خانواده، تا مادر به‌نحو مطلوب و کارآمد در تربيت و موفقيت فردي ـ اجتماعي فرزندان در مواجهة بهتر با مسائل و مشکلات، به ايفاي نقش بپردازد (يزدي و حسيني حسين‌آباد، 1387، ص159-160). قواميت نظامي، غير قابل مقايسه با بديل‌هايي چون «نفقه گرفتن زنان از دولت» است که نتيجة آن، سقوط، طرد و تنزل پدر در خانواده و تضعيف احساسات مادرانه، از صورت عاطفي مقدس، به کسب و کار و در نتيجه، سقوط کامل خانواده و
    انسانيت است.
    2-1-6-3. فراهم‌سازي الگوي سالم عملي احترام به والدين با نهادينه‌سازي فرهنگ قدرداني در فرزندان
    قواميت مرد در خانواده، ابتکاري عملي است که تدبير الهي، آن را در خانواده فراهم نمود تا مرد با اجراي صحيح و به‌جا در جايگاه رهبري خردمند و محترم، الگويي عملي در ايفاي نقش خود باشد و هم با تبيين و حفظ جايگاه او در خانواده، مورد احترام، تکيه‌گاه و پناهگاه قرار گيرد؛ مطلبي روان‌شناختي همسو با تمايلات اقتدارطلبانة مردان (دويس و پيرون، 1368، ص180؛ رودز، 1392، ص113و102؛ والش، 1391، ص197؛ سالاري‌فر، 1395، ص101)، تا با آن، همزمان به نتايجي دست يابد. افزون بر بهره‌مندي اعضاي خانواده از الگوي اسلامي متعهد و مقتدر پدر در خانواده، به‌جهت تأثيرات منفي آن بر تعارضات، به‌ويژه در تنازع والدين بر سر قدرت، همزمان مادر خود در تربيت فرزندان، به‌ويژه در «قدرداني» و «احترام» به پدر، الگوي عملي مناسبي مي‌شود. «قدرداني» راهبرد نيرومند عاطفي، مؤلفة مهم و کليدي روان‌شناسي مثبت، فضيلت متعالي (سليگمن، 1389، ص201)، از اساسي‌ترين تعاليم انبياء در تاريخ اديان الهي است (لوپز و سيندر، 2007، ص309؛ برن، 1388، ص94). در قرآن کريم، سنت الهي (بقره: 158؛ نساء: 147)، عامل فزوني نعمت (ابراهيم: 7؛ نمل: 40) و در روايت معيار انسانيت است (تميمي آمدي، 1410ق، ص629). در حقيقت، تأکيد اسلام، ناظر بر تأثير و نقش سپاسگزاري در سازندگي و نشاط روحي، محرک و مقوّي انگيزة ارائة خدمات بهتر و عامل بهبودي روابط انساني، در سه درجة قلبي، زباني و عملي است که پذيرش قواميت، نمونة والاي شکر عملي براي خدمات و خوبي‌هاي پدر، در تأمين نفقه و تقبل هزينه‌هاي خانواده (نساء: 34) و حمايت ظاهري و باطني اوست. ارسطو، حق حکمراني پدر بر فرزند را از علاقة شاه و رعيت برتر مي‌داند؛ چرا که پدر منبع حيات و به‌حسب قوانين طبيعت، حق حکمراني بر اولاد دارد (ارسطو، 1386، ص328). با اين بينش، «قوامون» نه طرح تحميلي بر خانواده، بلکه نگاه مشتاق و واقع‌بينانه به وظايف و تعهد متقابل است. پژوهش‌ها نيز مؤيد اهميت و آثار مثبت قدرداني و انگيزة خدمت‌رساني به خانواده است (جديري، 1393، ص57؛ آذرگون و همکاران، 1397، ص33؛ برن، 1388، ص92). قدرداني با رشد توانمندي‌هاي شناختي و استعداد کسب مهارت‌هاي برتر، موجب کاهش هيجانات منفي، افزايش هيجانات مثبت اميد، تاب‌آوري‌ و خوش‌بيني است و تداوم آن، به تقويت هم‌افزايي، روابط و تعاملات سازنده، ارتقاء گشودگي بين اعضاء، افزايش سطح روابط گرم و صميمانه و رضايتمندي خانوادگي مي‌انجامد؛ چرا که افراد قدردان، به‌جهت درک، تفسير و پردازش مثبت رويدادهاي زندگي، افرادي باعزّت، خوش‌مشرب‌تر، خوش‌بين‌تر، امين‌تر، شاداب‌تر، در روابط بهتر و راضي‌ترند (سواري و فرزادي،
    1397، ص26و34؛ آذرگون و همکاران، 1397، ص27-32؛ سالاروند و همکاران، 1394، ص71؛ مؤيد صفاري
    و همکاران، 1393، ص63).
    3-1-6-3. فراهم‌سازي الگوي عملي در برقراري روابط محترمانه و صميمانه بين فرزندان
    يکي از نکات جالب، اهميت مبنايي رعايت اصول و موازين اخلاقي و شرعي، به‌عنوان يکي از مؤلفه‌هاي قواميت بر تربيت فرزند است. در اين الگو، با تثبيت روابط، زوجين در تعاملي متقابل، به‌طور نانوشته بهايي مي‌پردازند و همزمان، نيازهاي متقابل يکديگر را رفع مي‌کنند و گام بسيار مؤثري در برقراري روابط سالم‌تر، به‌دور از تنازعات و تعارضات است. نياز مرد در قدرت‌طلبي، با گامي از سوي زن جهت حفظ و تقويت اقتدار مرد است تا با قبول و تمکين در برابر همسر، مجذوب او شده، او را سرسپردة خود ‌سازد. بدين طريق، نياز عاطفي‌اش ارضاء ‌شود و مرد با حمايت مالي و امنيتي، زن را به ظرفيتي مثبت در نيل به زندگي آرام، سراسر محبت و رضايتمند مبدل کند. تدبيري روان‌شناسانه در رفع نيازمندي‌ها، که اولين ثمرة آن، تقويت حمايتگري، قدرت، شجاعت و عزم به‌عنوان مرد ايده‌آل و زمينه‌سازي روابط گرم ميان‌فردي، بر پاية اعتماد، حس قدرداني و تعهد است. اين گامي مؤثر در فراهم‌سازي الگوي عملي مناسب، براي فرزندان در جامعه‌پذيري و برقراري روابط محترمانه و صميمانه با اطرافيان است و مانع از افزايش حس استقلال و خودرأيي زن و در نتيجه، اثرات سوء تربيتي آن، بر فرزندان در بزرگسالي است
    (گري، 1389، ص86-95). «ناآرامي مرد نوين» تحليلي از جايگاه زير سؤال رفتة مرد معاصر است (سگالن، 1385، ص287)؛ مطلبي روان‌شناختي که شايد به ارتباط معنادار سلطه‌جويي مردان و تعارضات زناشويي برگردد، به‌نظر صاحبنظران، زنان، مردان زن‌صفت را و مردان زنان مردصفت بيش از حد مستقل، تدافعي مسلط را نمي‌پسندند و خواهان زني آرام و ظريف‌اند و چه‌بسا خشونت مردان در خانواده، بر اثر بي‌اقتداري مرد و هشداري به طرف مقابل در وجود اشکال در او يا رابطة او و لزوم رفع آن است! چنين مردي، به‌جهت ناکامي و احساس عجز، در حرکتي قدرتي براي به دست گرفتن کنترل، بُرد و انتقام، خشونت را پيش مي‌کشد تا براي لحظاتي، احساس قدرت کند که راه پيشگيري از آن، پذيرش سرپرستي مرد در خانواده است (اتکينسون و همکاران، 1385، ص413؛ سالاري‌فر، 1396، ص25، 145، 163، 183). اين امر موجب آرامش و تعامل بهتر و در نتيجه، مانع بروز اختلافات و مشاجرات است. همچنان‌که رابطة مثبت خانوادگي برآمده از تسلط بيشتر مرد، به‌جهت تطابق آن با ساختار وجودي مرد است (بوريس و زسويک، 1965، ص325؛ زارعي توپخانه و همکاران، 1392الف، ص62). به‌همين دليل، اسلام با مذمت روحية سلطه‌گري و رفتارهاي چالش‌برانگيز زن در تحميل خواسته‌ها (ابن‌بابويه، 1413ق، ج1، ص336 و ج4، ص16) است، تا علاوه بر الگوسازي عملي، در تعامل صحيح، فرزندان در فضايي امن، تربيت شوند. با بهادادن زن به شخصيت و جايگاه پدر، به‌معناي تقويت اوصاف مردانه، تحريک انگيزة او در ابراز عشق و علاقه به همسر و راهکاري کليدي در افزايش، جلب و ابراز محبت مرد نسبت به زن است. براساس پژوهش‌ها، جايگاه و قدرت برتر پدر در خانواده، با بيشترين کارآمدي (مينوچين، 1383، ص191؛ هي‌لي، 1375، ص177؛ سالاري‌فر، 1395، ص107) و کمرنگ شدن نقش و جايگاه پدري، به‌جهت بروز تنش و تنازع قدرت، موجب ناکارآمدي خانواده، آسيب به کودکان و مانع وحدت و هماهنگي خانواده است (ميشل، ۱۳۵۴، ص122؛ هي‌لي، 1375، ص183و177؛ سالاري‌فر، 1396، ص189)؛ به‌خصوص اگر به آمار حاکي از کاهش طلاق و اختلافات زناشويي، با تقويت نقش پدر در خانواده توجه شود (اماني، 1394، ص41-43). با وجود درآمد و سهم اقتصادي زن در بودجة خانواده، با نقش نان‌آوري ـ که بخش مهمي از سلطه و قدرت رهبري مردان بر مبناي اين امتياز است ـ به‌طور قهري مفاهيم حقوقي، ناظر به اداره و سرپرستي خانواده، به چالش کشيده و با افزايش قدرت چانه‌زني زن در برابر مرد، سلطة مرد متزلزل مي‌شود (علاسوند، 1388، ص239). افزون بر اينکه به تجربه، زنان شاغل به‌جهت انتظارات شغلي، متحمل فشارهاي رواني، فرصت و انرژي کمتر در انتظارات خانوادگي و همچنين، دچار تعارض و ابهام در نقش‌ها هستند (ذوالفقارپور و همکاران، 1383، ص39). درواقع، با اين طرح الهي، افزون بر اينکه زوجين با شراکت و همدلي، والدين باکفايتي براي فرزندان خواهند بود، بلکه به‌جهت مؤلفه‌ها و نتايج کاربردي قواميت، در برقراري روابط صميمانه‌ بين والدين و با تأثير الگويي آن در فرزندان، به روابط صميمانه بين فرزندان مي‌انجامد؛ مسئله‌اي که نه فقط ادعاي اين نوشتار، که تجربه و برخي پژوهش‌ها مؤيد آن است (جديري، 1393، ص35).
    4-1-6-3. رشد و تقويت سلامت جسمي و رواني شخصيتي فرزندان
    طبق پژوهش‌ها، با کاهش تنازعات و افزايش ارتباطات عاطفي، اعضاء در حل مسائل و مشکلات توانمندتر مي‌شوند (مينوچين، 1383، ص191؛ هي‌لي، 1375، ص177؛ سالاري‌فر، 1395، ص107). مهم‌ترين نکتة روان‌شناختي و برکت نهفته در قواميت، در رشد و تقويت جسمي و شخصيتي فرزندان، به دو امر است:
    اولاً، اهميت حضور پررنگ مادر در خانواده در تربيت فرزند، با توجه به مؤلفه‌هاي قواميت، قواميت فرصت مناسبي براي تثبيت و تعديل نقش والدين، به‌ويژه مادر است ـ با ايفاي نقش متعهدانه ـ جدّي و مقتدر پدر، مادر براي آرامش و آسايش کافي، به فرزند‌داري در بهترين و مناسب‌ترين فرصت زندگي ترغيب مي‌شود. به‌خصوص اگر به اهميت و تأثير جواني و توان مادر بر سلامت جسمي و تربيت بهينة فرزندان توجه شود.
    ثانياً، تأثير ساختار قدرت بر شخصيت، حرمت نفس، خودشکوفايي و افزايش مهارت‌هاي اعضاء خانواده که داراي اهميتي مضاعف است، به‌خصوص اگر به سلامت رواني و خصوصيات مثبت و مطلوب زن و اثرگذاري آن بر کارکرد و رسالت زن، کارآمدي روش‌هاي تربيتي و موفقيت فردي ـ اجتماعي فرزندان، در مواجهة بهتر با مسائل و مشکلات توجه شود (يزدي، 1387، ص159-160). اين امر نيازمند فرصت (آيزنک، 1378، ص175)، توان، آرامش و آسايش کافي زن است؛ به‌ويژه در عصر حاضر، که به‌جهت تنزل جايگاه و نقش مادري و عدم اولويت‌بندي صحيح، فرزند امري مزاحم تلقي مي‌شود (سگالن، 1385، ص198؛ آيزنک، 1378، ص176؛ والش، ۱۳۹۱،
    ص49-53؛ ميشل، 1354، ص197). اين نوع نگاه به فرزند، مي‌تواند در شخصيت و تربيت او تأثيرات به‌سزايي داشته باشد؛ چرا که از مباني روان‌شناختي مؤثر در ارتباط با تربيت فرزند، نوع نگرش والدين به جهان و انسان است. والديني در پرورش فرزند خود موفق‌ترند که براي تربيت فرزندانشان، وقت صرف کنند؛ به‌خصوص که فرزندپروري و برآورده‌سازي نيازهاي آنان، به‌ويژه کودکان، امري دشوار، وقت‌گير (آيزنک، 1378، ص175)، به‌خصوص شغل تمام‌وقت، نيازمند برنامه و طرح کارآمد، دانش، آرامش، آسايش، توان و انگيزة مادرانه است تا با کنش‌ و واکنش‌هاي مناسب، فرزند از تعادل رواني، اخلاقي و هماهنگي بيشتر شخصيتي برخوردار شود (جان‌بزرگي و همکاران، 1393، ص35؛ رستگار و همکاران، 1397، ص27-151). درحالي‌که تداخل فرزندداري با ساير شغل‌ها بر کيفيت و اهميت آن مي‌کاهد و عدم حضور يا کم‌رنگ شدن نقش يکي از والدين، مي‌تواند آثار سويي بر تربيت و شخصيت فرزند وارد سازد. طبق تجربة بشري، غياب والدين به فراهم‌سازي الگوي منفي رفتاري فرزندان خواهد انجاميد و غياب يکي از والدين نيز امکان تربيت بهينه را از والدين سلب خواهد کرد (جان‌بزرگي و نوري، 1393، ص34)، اغلب کودکان، به‌دليل حضور کمرنگ مادر در خانواده، بزهکار پرخاشگر، افسرده و مضطرب‌اند (آرگايل، 1383، ص139). درحالي‌که با توجه به نتايج کاربردي قواميت در الزام مرد به خدمت‌رساني و کنترل خانواده و در نتيجه، معافيت زن از الزام حضور در اجتماع جهت تأمين معاش، حضور مادر در خانه پررنگ‌تر خواهد شد. اهميت اين مسئله، با توجه به آمار بالاي بزهکاري، پرخاشگري، افسردگي و اضطراب کودکان، به‌دليل حضور کمرنگ مادر در خانواده است (همان). در مقابل، کودکان برخوردار از مراقبت مطلوب مادرانه، در مقايسه با ساير کودکان، به‌جهت رشد عاطفي بيشتر، عطوفت، دلسوزي و ايثار در آنان شکوفاتر است؛ به‌خصوص که برآورده‌سازي نيازهاي فرزندان، به‌ويژه کودکان، امري دشوار، وقت‌گير (آيزنک، 1378، ص175) و نيازمند توان، آرامش و آسايش کافي زن است. همچنين، با غيبت، عدم دخالت و کنترل پدر در امور خانواده، رشد فردي، سلامت جسمي و رواني، هوش و استعداد، تعليم و تربيت، هيجان‌ها و حتي رشد اجتماعي فرزندان، آسيب مي‌بيند؛ مسئله‌اي که امروزه با زوال نقش پدري در خانواده، پدران به‌عنوان شرکاي فراموش‌شده در رشد کودکان تلقي مي‌شوند (زارعي توپخانه، 1392ب، ص136-137). جنايت‌ها، بزهکاري و استنکاف جوانان از انجام وظايف اقتصادي و اجتماعي (آبوت و والاس، 1388، ص112)، حتي ريشة پديدة دختران فراري در ساختار بيمارگونة قدرت در خانواده است که در آن، به‌جهت عدم ساختار مناسب مديريتي و عدم رعايت حريم اشخاص، ابراز آزادانة احساسات رخ نمي‌دهد. اين امر، به ارتباطات نامنظم به‌دور از رضايت منجر مي‌شود (حميدي، 1383، ص99). همچنين با جابه‌جايي نقش والدين که در آن، مادر در پي جبران اقتدار پدرانه يا پدر با نقش مهربان مادري، گاه نه پدر و نه مادر است، با تضعيف نقش مادري و تنزل جايگاه پدري، فرزنداني بيمار تربيت مي‌کنند (جان‌بزرگي و نوري، 1393، ص33؛ ستير، 1361، ص215). درحالي‌که پرورش صحيح فرزند، به يک اندازه، به نرمش و لطافت مادرانه و جديت پدرانه نيازمند است. در خانواده‌هايي كه والدين با پذيرش تفکيک نقش‌‌ها، به‌لحاظ ارزشي، پدر به امور مردانه و مادر به امور زنانه مي‌پردازد، خانواده محل مناسب و امن براي افزايش رشد عقلي، شخصيتي، اجتماعي و در نتيجه، پيشرفت تحصيل و تعالي اخلاقي فرزندان است (سالاري‌فر، 1389، ص81؛ زارعي توپخانه، 1392ب، ص205-207).
    5-1-6-3. تقويت و رشد نقش جنسيتي در فرزندان
    در خانواده‌هايي كه والدين با پذيرش تفکيک نقش‌‌ها، به‌لحاظ ارزشي، پدر به امور مردانه و مادر به امور زنانه مي‌پردازد، افزون بر آثار شخصيتي و تربيتي بر فرزندان، خانواده محل مناسب و امني براي آشنايي فرزندان با نقش‌هاي جنسيتي است و به‌جهت وجود الگوي صحيح و دروني شده، در انتخاب همسر، برقراري روابط سالم‌تر با جنس مخالف، تشكيل و حفظ زندگي زناشويي و کاهش طلاق، توانمندتر هستند (سالاري‌فر، 1389، ص81؛ زارعي توپخانه، 1392الف، ص205-207). طبق تحقيقات، نقش پدران با شخصيت غالب و مسلط در تصميم‌گيري‌هاي خانوادگي، بر تنظيم محدوديت‌ها و نظم خانواده و همچنين، تربيت پسران با روحية مردانة قوي و رشد نقش جنسي دختران اثر مستقيم دارد؛ زيرا دختران با الگوگيري از حداقل، بخشي از نقش زنانه، در محيط خانواده و تأييد نقش مادر به‌عنوان الگوي تأييد شده، در فعاليت زنانه، بهتر مورد تشويق و حمايت قرار مي‌گيرند (سيف و همکاران، 1383، ص293). افزون بر اينکه قواميت تبيين و تقسيم حکيمانة نقش‌ها و راهکاري مناسب براي پرهيز از جابه‌جايي نقش‌هاست؛ چرا که با جابه‌جايي نقش والدين، که در آن مادر در پي جبران اقتدار يا پدر با نقش مهربان مادري، گاه نه پدر و نه مادر است؛ با تضعيف نقش مادري و تنزل جايگاه پدري، فرزنداني بيمار تربيت مي‌کنند (جان‌بزرگي و نوري، 1393، ص33)، که در نقش جنسي خود ضعيف هستند. احتمالاً پسرها با بزرگ‌ترين آسيب‌‌ها مواجه هستند يا به جهت حمايت بيش از اندازة مادرانه و تصور زن مسلط و هيچ انگاشتن مرد، دچار عدم عزّت نفس و تزلزل شخصيتي شده و اغلب زندگي دشواري براي خود رقم مي‌زنند. دخترها نيز با تصويري نادرست از روابط زناشويي، با دو احساس كُلفت بودن، همه چيز دادن و هيچ نگرفتن يا حس افراطي استقلال تربيت مي‌شوند (ستير، 1361، ص215). بنابراين، پرورش صحيح فرزند، به يک اندازه به نرمش و لطافت مادرانه و جديت پدرانه نيازمند است که قواميت، فرصت مناسبي در تعديل نقش‌هاي والدين در اين زمينه است.
    6-1-6-3. آموزش و نهادينه‌سازي غيرت و حيا در فرزندان
    غيرت و حيا، تدبير آفرينش است. براي استحکام خانواده، جلوگيري از اختلاط نسل‌ها، فساد، انحراف و آلودگي‌هاي جنسي که در وجود بشر نهاد و با توصيه به فرو‌گيري چشم از نامحرم (نور: 30 و31)، آن را نهادينه نمود تا با چشم‌پوشي از ناموس ديگران و نگهباني از ناموس خود، کيان خانواده را از نگاه نارواي نامحرمان، خيانت و زنا حفظ کند (نوري، 1408ق، ج14، ص331). از حکمت‌هاي زيباي آموزة قواميت، ايجاد الگويي است که در آن زن، با تمکين و خروج از خانه به اذن مرد، از الزام حضور در اجتماع براي تأمين معاش و اختلاط با نامحرمان معاف و از عوارض آن ايمن مي‌گردد؛ طرحي در راستاي آموزش و حفظ حياي زنان و آموزش، يادآوري و تذکر غيرتمندي و حس مسئوليت به مردان، تا در حفظ و حراست ناموس در برابر نامحرمان بکوشد؛ به‌ويژه در شرايطي که بر اثر تربيت ناصحيح ‌اجتماعي ـ خانوادگي و مانند آن، اغلب اين صفت همچون ساير اوصاف فطري، وارونه و محو مي‌شود. البته افراط و تفريط در اين صفت نيز نکوهيده و مردود است (کليني، 1407ق، ج5، ص535-537). «قواميت» زمينه‌ساز نظارت مردان بر خروج زنان از منزل و تضمين بيشتر صيانت جنسي آنان است. مردان به‌جهت برخورداري از قدرت جسماني و غيرت، کارآمدترين عامل صيانت از همسر و تعالي خانواده‌اند. اين مطلب با توجه به شواهد، آمار و پژوهش‌ها و نظريات روان‌شناختي در اين زمينه، به‌خوبي قابل تحليل و تجزيه است؛ به‌ويژه که تجارب تلخ تأثير حضور چشمگير و بدون محدوديت زنان در جامعه، بر گسترش انحرافات جنسي، آمار کودکان سرراهي و نوزادان نامشروع، در کنار آمار بالاي بزهکاري جوانان حکايت دارد. افزون بر يافته‌هاي روان‌شناختي، از خطرات و صدمات سوء‌استفاده‌گرايانه در ارتباط با جنس مقابل، که نتايج سوء آن به بي‌اعتمادي، سوء‌ظن و تنفر عميق گسترده به جنس مقابل مي‌انجامد (اسنايدر، 1397، ص209؛ آبوت و والاس، 1388، ص234-237). صدمات و لطماتي که فرد، خانواده و اجتماع را نشانه گرفته و بي‌ثباتي خانواده، به‌عنوان منبع نگراني طبقات حاکمه، که بازگشت اقتدار پدرسالارانه مي‌تواند راهکاري فراروي آن باشد (سگالن، 1385، ص13؛ رودز، 1392، ص124-130). «قوامون» طرحي برآمده از روان‌شناسي جنسيتي، حس شکارگري و شهوت مرد در برابر زنِ محبتي و خوش‌باور به وفا و صداقت مرد است (مطهري، ۱۳۸۵، ص۷۸). طرحي در کاهش چشمگير اختلاط زنان با نامحرم، با آثار رواني در کاهش بدبيني، سوء‌ظن و تقويت اعتماد متقابل زوجين، مي‌تواند با محدوديت امکان ارضاي نيازهاي عاطفي و جنسي به همسر، که به تشديد وابستگي عاطفي و استحکام پيوند زناشويي بينجامد (سالاري‌فر، 1389، ص78)، که خود الگوي عملي مناسب، در تربيت نسل‌ غيرتمند، حياپيشه و وفادار است.
    نتيجه‌گيري
    براساس پژوهش‌ها، از ميان ساختارهاي مختلف توزيع قدرت، ساختار مرد مقتدر، از بالاترين سطح کارآمدي در خانواده برخوردار است که آن نيز داراي عيوب و اشکالاتي است. قواميت مرد در خانواده، تصوير و بيان علمي «دموکراتيک مرد مقتدر»، بهترين طرح ممکن «منطبق بر نظام احسن»، فارغ از نقايص و کمبودهاي آن است و مطابق با يافته‌هاي روان‌شناسي مثبت، با تأکيد بر قدرت و جايگاه برتر مرد، به‌همراه رهبري مشترک و صميمي با سلسله مراتب و جايگاه برتر والدين نسبت به فرزندان است با چهارچوب‌ها و حد و مرزهايي که مانع هر نوع سلطه‌جويي و ظلم خواهد بود و اجراي صحيح آن، تا در ساية مديريت مرد، خانواده مصون از هر نوع لاابالي‌گري، بي‌مسئوليتي، سلطه‌جويي، ظلم و... در مطلوب‌ترين وجه کارآمدي قرار گيرد و استعدادها و پتانسيل‌هاي موجود در خانواده، تقويت و شکوفا ‌گردد. با نگاه علمي، رهاورد الگوي قواميت، تأثير کيفي آن در تربيت فرزند هم‌سو و هماهنگ با داده‌‌هاي روان‌شناسي مثبت است که به دو جهت اثرگذاري قواميت مرد برمي‌گردد: 1. به‌جهت ساختار و مؤلفه‌هاي خاص آن؛ 2. به‌جهت نتايج کاربردي آن، در تعريف و تبيين نقش، عملکرد و تقسيم وظايف والدين در دو حيطة مديريتي و والدگري که مي‌تواند تأثيرات به‌سزايي در تربيت فرزندان داشته باشد که نمونه‌هاي بارز آن با تکيه بر دانسته‌هاي تجربي روان‌شناسي مثبت، عبارت است از: ايجاد بستر مناسب براي استفادة بهينه از فرصت والدگري والدين، ايجاد الگوي سالم در احترام به والدين، با نهادينه‌سازي فرهنگ قدرداني در فرزندان، برقراري روابط محترمانه و صميمانه بين فرزندان، رشد و تقويت سلامت جسمي و شخصيتي فرزندان، تقويت و رشد نقش جنسيتي در فرزندان، آموزش و نهادينه‌سازي غيرت و حيا در فرزندان
    توجه به قواميت مرد در خانواده، علاوه بر تأثير کيفي آن بر تربيت فرزند، ارتباط مستقيمي با تعالي جامعه دارد.

     
     

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1414ق، صبحي صالح، قم، ‏هجرت‏.
    • ابن‌بابويه، محمد بن على، 1362، الخصال، قم، جامعه مدرسين.
    • ـــــ ، 1413ق، من لايحضره الفقيه، قم، اسلامى.
    • ابن‌حيون، نعمان بن محمد، ‏1385، دعائم الإسلام، قم، آل‌البيت.
    • ابن‌سينا، 1319، تدبير منزل، ترجمه محمد نجمي زنجاني، تهران، مجمع ناشر کتاب.
    • ابن‌منظور، محمدبن مكرم، 1414ق، لسان‌العرب، بيروت، دارصادر‏.
    • اتکينسون، ريتال ال و همکاران، 1385، زمينه روان‌شناسي هليگارد، ترجمه محمدتقي براهني و همکاران، تهران، رشد.
    • ارسطو، 1386، اخلاق نيکوماخوس ترسطو، ترجمه صلاح‌الدين سلجوقي، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ.
    • اسنايدر، چارلزريک، 1397، روان‌شناسي اميد، ترجمه فرشاد بهاري، تهران، دانژه.
    • اماني، رزيتا، 1394، «مقايسه تعارض زناشويي در ساختار توزيع قدرت در خانواده»، زنان و خانواده، ش32، ص41-52.
    • آبوت، پاملا و کلر والاس، 1388، جامعه‌شناسي زنان، ترجمه منيژه نجم عراقي، تهران، ني.
    • آذرگون و همکاران، 1397، «بررسي اثربخشي بسته آموزشي ايمونز بر شادي و اميد به زندگي زوجين»، خانواده‌پژوهي، ش53، ص23-37.
    • آرگايل، مايکل، 1383، روان‌شناسي شادي، ترجمه مسعود گوهري و همکاران، اصفهان، جهاد دانشگاهي.
    • آيزنک، مايکل، 1378، هميشه شاد باشيد، ترجمه زهرا چلونگر، تهران، نسل نوانديش.
    • آيسنک، هانس جورگن، 1369، کاربردهاي به‌جا و نابجاي روان‌شناسي، ترجمه نجفي‌زند و حسن‌پاشا شريفي، تهران، مترجمان.
    • برن، روندا، 1388، راز، ترجمه محمدصادق سبط الشيخ، تهران، نيک فرجام.
    • بستان، حسين، 1398، خانواده در اسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • بستان، حسين، محمدعزيز بختياري و سيدحسين شرف‌الدين، 1383، اسلام و جامعه‌شناسي خانواده، قم، مؤسسه پژوهشي
    • حوزه و دانشگاه.
    • پيرهادي، علي و مريم رستگار، 1399، اعتقادات و سبک زندگي خانوادگي، مشکين‌شهر، پيروان ولايت.
    • تميمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، 1410ق، غررالحكم و دررالكلم، قم، دارالكتاب الإسلامي.
    • جان‌بزرگي، مسعود و همکاران، 1393، آموزش اخلاق، رفتار اجتماعي و قانون‌پذيري به کودکان، تهران، ارجمند.
    • جديري، جعفر، 1393، هيجان و رضامندي زناشويي، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • جعفري، محمدتقي، 1361، ترجمه و تفسير نهج‌البلاغه، ج11و12، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1384، انتظار بشر از دين، چ دوم، قم. اسراء.
    • حاجي اسماعيلي، سميه، 1393، مادري در نگاه ديني و عينيت اجتماعي، تهران، دفتر مطالعات تحقيقات زنان.
    • حراني، ابن‌شعبه، 1404ق، تحف العقول، قم، جامعه مدرسين.
    • حميدي، فريده، 1383، «تأثير ساخت خانواده بر فرار دختران»، پژوهش زنان، ش3، ص85-101.
    • حميرى، عبدالله بن جعفر، 1413ق، قرب الإسناد، قم، آل‌البيت‏.
    • دورکيم، اميل، 1376، تربيت و جامعه‌شناسى، ترجمه على‌محمد کاردان، تهران، دانشگاه تهران.
    • دويس، موريس و هانري پيرون، 1368، تفاوت‌هاي فردي «روان‌شناسي اختلافي»، ترجمه محمدحسين سروري، تهران، علمي.
    • ديلمى، حسن بن محمد، 1408ق، أعلام الدين في صفات المؤمنين،‏ قم،‏ آل‌البيت‏.
    • ذوالفقارپور، محبوبه و همکاران، 1383، «بررسي رابطه ميان ساختار قدرت در خانواده با رضامندي زناشويي زنان کارمند و خانه‌دار شهر تهران»، تازه‌ها و پژوهش‌هاي مشاوره، ج3، ش11، ص31-46.
    • راغب اصفهانى، حسين بن محمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، دمشق، دارالعلم.
    • رستگار، مريم و همکاران، 1397، «بررسي تطبيقي تزاحم تحصيل علم و رسالت مادري در کمال انساني زن با رويکرد اخلاق کاربردي»، اخلاق وحياني، ش15، ص127-154.
    • رودز، استون اي، 1392، تفاوت‌هاي جنسيتي را جدي بگيريم، ترجمه معصومه محمدي، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • زارعي توپخانه، محمد و همکاران، 1392الف، «بررسي رابطه ساختار قدرت در خانواده با کارآمدي آن»، روان‌شناسي و دين، ش23، ص53-70.
    • ـــــ ، 1392ب، «رابطه ساختار قدرت پدرمحور در خانواده اصلي فرد با کارامدي خانواده»، مطالعات اسلام و روان‌شناسي، ش13، ص137-150.
    • ـــــ ، 1394، «رابطه بين ساختار قدرت مرد مقتدر در خانواده با عملکرد خانواده»، خانواده‌پژوهي، ش42، ص203-218.
    • زيمون، هلم اشتيرلين، 1379، مفاهيم و تئوري‌هاي كليدي در خانواده، ترجمه سعيد پيرمرادي، تهران، هما.
    • ساروخاني، باقر، 1375، مقدمه¬ای بر جامعه‌شناسی خانواده، تهران، سروش.
    • ـــــ ، 1384، «زن، قدرت و خانواده: پژوهشي در جايگاه زن در هرم قدرت در خانواده»، پژوهش زنان، ش12، دوره3، ش2، ص29-50.
    • سالاروند، ابراهيم و همکاران، 1394، «نقش واسطه‌اي قدرداني معيار مرجع در رابطه بين قدرداني هنجار مرجع با رضايت از زندگي»، اسلام و پژوهش‌هاي روان‌شناختي، ش3، ص71-84.
    • سالاري‌فر، محمدرضا، 1389، خشونت خانگي عليه زنان، قم، هاجر.
    • ـــــ ، 1395، آشنايي با روان‌شناسي، قم، هاجر.
    • ـــــ ، 1396، زوج‌درماني با روي‌آورد اسلامي، چ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • ستير، ويرجينيا، 1361، آدم‌سازي، ترجمه بهروز بيرشک، تهران، رشد.
    • سگالن، مارتين، 1385، جامعه‌شناسي تاريخي خانواده، ترجمه حميد الياسي، تهران، مرکز.
    • سليگمن، مارتين اي پي، 1389، شادماني دروني، ترجمه مصطفي تبريزي و همکاران، تهران، دانژه.
    • سواري، کريم و فاطمه فرزادي، 1397، «نقش قدرداني در عملکرد تحصيلي و رضايت از زندگي با ميانجيگري حمايت اجتماعي والدين، اساتيد و همکلاسي‌ها»، پژوهش‌هاي روان‌شناسي اجتماعي، ش29، ص23-42.
    • سيف، سوسن و همکاران، 1383، روان‌شناسي رشد، تهران، سمت.
    • شاملو، سعيد، 1380، بهداشت رواني، تهران، رشد.
    • صافي، محمود، 1418ق، الجدول فى اعراب القرآن‏، دمشق، دارالرشيد.
    • مهدوی، محمدصادق و حبيب صبوری¬خرمشاهی، 1382، «بررسی ساختار قدرت در خانواده»، مطالعات اجتماعی روانشناختی زنان، ش2، ص27-68.
    • صفورايي پاريزي، محمدمهدي، 1388، «شاخصه‌هاي خانواده کارآمد از ديدگاه اسلام و ساخت پرسش‌نامه آن»، پايان‌نامه دکتري، قم، مؤسسه‌ آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • طباطبائى، سيد محمدحسين، 1417ق، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسلامى.
    • طبرسي، حسن بن فضل، 1412ق، مکارم الاخلاق، قم، شريف رضي.
    • طريحى، فخرالدين، 1375، ‏مجمع البحرين‏، تهران، مرتضوى.
    • علاسوند، فريبا، 1388، هويت و نقش‌هاي جنسيتي، محمدرضا زيبايي‌نژاد، تهران، مرکز امور زنان و خانواده نهاد رياست جمهوري.
    • فراهيدى، خليل بن احمد، 1410ق، كتاب العين، قم، هجرت.
    • فريدمن، جين، 1381، فمنيسم، ترجمه فيروزه مهاجر، تهران، آشيان.
    • قرايى مقدم، امان‌الله، 1375، جامعه‌شناسى آموزش و پرورش، چ دوم، تهران، کتابخانه فروردين.
    • کريستن‌سن، برايس، 1387، تأثير فمنيسم بر فروپاشي حکومت‌ها، ترجمه آزاده وجداني، تهران، معارف.
    • كلينى، محمد بن يعقوب، 1407ق، الكافي، تهران، دارالكتب الإسلامية.
    • گري، جان، 1389، رموز موفقيت در زندگي زناشويي؛ چگونه به همسر خود عشق بورزيم؟، ترجمه مينا اميري، تهران، گلپا.
    • گرينشتين، تئودور، 1389، روش‌هاي خانواده‌پژوهي، ترجمه مجتبي صداقتي‌فرد و همکاران، تهران، ارسباران.
    • ليثي واسطي، علي، 1376، عيون الحکم و المواعظ، قم، دارالحديث.
    • مرداک، مورين، 1393، ژرفاي زن بودن، تهران، بنياد فرهنگ زندگي.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1384، اخلاق در قرآن، ج2و3، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مصطفوى، حسن، 1360، التحقيق في كلمات القرآن الكريم‏، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب‏.‏
    • مطهري، مرتضي، 1383، مجموعه آثار، قم، صدرا.
    • ـــــ ، ۱۳۸۵، نظام حقوق زن در اسلام، تهران، صدرا.
    • مظاهري، حسين، 1374، اخلاق در خانه، قم، اخلاق.
    • مکي، گري و استيون ميبل، 1387، مديريت عصبانيت براي خانواده‌ها، ترجمه مهرداد فيروزبخت، تهران، ويرايش.
    • موسوي خميني، سيد روح‌الله، 1378، رساله توضيح المسائل، قم، نجات.
    • مهدوي، محمدصادق و حبيب صبوري خرمشاهي، 1382، «بررسي ساختار قدرت در خانواده»، مطالعات اجتماعي روان‌شناختي زنان، ش2، ص27-68.
    • مؤيد صفاري، زينب و همکاران، 1393، «بررسي رابطه بين ميزان قدرداني و شادکامي با سلامت روان زنان خانواده‌هاي نظامي»، ابن‌سينا، ش46 و 47، ص62-67.
    • ميشل، آندره، 1354، جامعه‌شناسي خانواده و ازدواج، ترجمه فرنگيس اردلان، تهران، دانشگاه تهران.
    • مينوچين، سالوادور، 1383، خانواده و خانواده‌درماني، ترجمه باقر ثنايي، تهران، اميرکبير.
    • نراقى‏، ملامحمدمهدى، بي‌تا، جامع السعادات، بيروت، اعلمى.
    • نورى، حسين بن محمدتقى، 1408ق، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، قم، آل‌البيت.
    • والش، فروما، 1391، تقويت تاب‌آوري خانواده، ترجمه محسن دهقاني و همکاران، تهران، دانژه.
    • وبر، ماکس، 1392، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهري و همکاران، تهران، سمت.
    • ورام، مسعود، 1410ق، مجموعه ورام، قم، مکتبة فقيه.
    • هولمز، ماري، 1389، جنسيت و زندگي روزمره، ترجمه محمدمهدي لبيبي، تهران. نقد افکار.
    • هي‌لي، جي، 1375، روان‌درماني خانواده، ترجمه باقر ثنايي، تهران، اميركبير.
    • يزدي، سيده منور و فاطمه حسيني حسين‌‌‌آباد، 1387، «رابطه ساختار قدرت با هوش هيجاني زنان»، مطالعات راهبردي ورزش و جوانان، ش12، ص157-170.
    • Buric, Olivera & Andjelka Zecevic, 1967, "Family Authority, Marital Satisfaction, and the Social Network in Yugoslavia", Journal of Marriage and the Family, No.29, p.325-336.
    • Peterson, Christopher, 2006, A primer in positive psychology, New York, Oxford
    • University Press.
    • Parsons, Talcott, 1995, Family Socializaition and Interaction Process, New York, The
    • free Press.
    • Miller , Richard, 2008, Who Is the Boss? Power Relaitionships in Families, Provo, Utah, Brigham Young University.
    • Lopez, Shane.J. & Snyder, C.R, 2007, Positive Psycological Assessment, A Handbook if Models and Measures, American Psychological Association.
    • Tong, Rosemarie, 1997, Feminist Thought, London, Routledge.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رستگار، مریم، وفایی، اعظم، احمدی محمدآبادی، محمدرضا، پیرهادی، علی.(1400) تأثیر و نقش قوامیت مرد در خانواده بر تربیت فرزند؛ با رویکرد روان‌شناسی مثبت. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13(2)، 57-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مریم رستگار؛ اعظم وفایی؛ محمدرضا احمدی محمدآبادی؛ علی پیرهادی."تأثیر و نقش قوامیت مرد در خانواده بر تربیت فرزند؛ با رویکرد روان‌شناسی مثبت". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13، 2، 1400، 57-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رستگار، مریم، وفایی، اعظم، احمدی محمدآبادی، محمدرضا، پیرهادی، علی.(1400) 'تأثیر و نقش قوامیت مرد در خانواده بر تربیت فرزند؛ با رویکرد روان‌شناسی مثبت'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13(2), pp. 57-80

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رستگار، مریم، وفایی، اعظم، احمدی محمدآبادی، محمدرضا، پیرهادی، علی. تأثیر و نقش قوامیت مرد در خانواده بر تربیت فرزند؛ با رویکرد روان‌شناسی مثبت. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13, 1400؛ 13(2): 57-80