اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال هشتم، شماره دوم، پیاپی 16، پاییز و زمستان 1395، صفحات 69-84

    تحلیل و بررسی چگونگی مثبت اندیشی و آسیب شناسی آن از منظر عقل و دین

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محمدحسن یعقوبیان / استادیار فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه معارف قرآن و عترت / mohammadyaghoobian@yahoo.com
    چکیده: 
    «مثبت اندیشی و مهندسی فکر»، از جمله مباحث نوینی است که به تبع مباحث روان شناسی شناختی در جهان رواج یافته است. پیوند این مقوله با زندگی انسان و سعادت و خوش بختی او، تعمق بیشتر در مبانی معرفتی این بحث را می طلبد. این پژوهش با توجه به سه رویکرد روان شناختی، فلسفی و دینی، به دنبال واکاوی چگونگی و نیازمندی های مثبت اندیشی است. توجه به اهمیت بعد شناختی انسان در شناخت عقلی و شناخت گرم عاطفی، و کیفیت صحیح بهزیستی ذهنی و در نهایت، پیوند مثبت اندیشی با سعادت و خوش بختی انسان، گام های معرفتی بحث را شکل می دهد. یافته های پژوهش نشان می دهد که بعد شناختی انسان، در کنار بعد عاطفی و شناخت گرم و در نظر به پارادایم کلی فلسفی و جهان بینی دینی و سبک تحلیل فردی و جزیی در حوزه‌ی روان شناختی، می تواند مسیر درست فکر را مهندسی کند تا از این رهگذر، مثبت اندیشی حقیقی فرصت طرح بیابد و مشخص شود که این مهم تنها با همپوشانی معرفتی روان شناسی، فلسفه و دین میسر می شود.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    An Analysis of Optimism and its Pathology from the Perspective of Reason and Religion
    Abstract: 
    subsequent to the issues discussed in cognitive psychology, "optimism and thought engineering” are among the new topics prevalent in the world. Linking this issue with human life and happiness requires more reflection over its epistemic foundations. Based on the three psychological, philosophical and religious approaches, this study seeks to analyze the nature and requirements of optimism. The epistemic sections of the discussion include attention to the importance of the cognitive aspect of man in rational and emotional knowledge, the good quality of mental well-being, and finally the link between optimism and man’s happiness. Research findings show that taking into account the epistemic and affective aspects of man, the general philosophical paradigm, the religious worldview and the individual and detailed style of analysis in the field of psychology can provide us with the right thought engineering path, so that better opportunities are opened up for discussing true optimism and making it clear that optimism is possible just through epistemic overlapping of psychology, philosophy and religion
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     

     

    مقدمه

    مسئلة اصلي اين پژوهش مفهوم‌شناسي و كيفيت مثبت‌انديشي ‌است. تولد اين بحث به شکلي علمي و فني در دوران معاصر را به نوعي مي‌توان از روان‌شناسي دانست که با رويکرد مثبت‌نگر و واکنش عليه روان‌شناسي مرضي کار خود را آغاز کرده و پس از آن، به ديگر حوزه‌ها نظير جامعه‌شناسي نيز راه يافته است. در مباحث جامعه‌شناسي، کساني همچون ماکس وبر، با الهام از روان‌شناسي اجتماعي، بحث انگيزة پيشرفت و موفقيت در تغييرات اجتماعي را دنبال کردند. نظر به اهميت اين بحث، در زندگي انسان و انبوهي از آثار تبليغاتي و روزنامه‌هاي گوناگون در زمينة تفكر مثبت، مثبت‌انديشي و مهندسي فكر، اين پژوهش کوشيده است با رويكردي «توصيفي‌ـ تحليلي» و با استمداد از سه حوزة معرفتي روان‌شناسي، فلسفه و دين، چگونگي و نيازمندي‌هاي مثبت‌انديشي و بهزيستي ذهني را بررسي کند و ارتباط آن را با خوش‌بختي و سعادت انسان، به‌گونه‌اي شفاف تبيين کند. البته تنها به‌عنوان مسئلة فرعي اين تحقيق، و به شکل گذرا، مثبت‌انديشي سطحي در آثار روزنامه‌اي و عامه‌پسند روان‌شناختي نيز به تناسب بحث، واکاوي و نقد مي‌شود.

    اهميت بعد شناختي انسان

    ازآن‌رو که به نحوي در مباحث نوين، بحث «مثبت‌انديشي» در حوزة روان‌شناسي شکل گرفته و از آنجا به ديگر حوزه‌ها سرريز شده است، بحث را با اين حوزه آغاز مي‌کنيم:

    الف. روان‌شناختي

    در گذشته، رفتار بد و خوب انسان به شخصيت و ذات انسان‌ها نسبت داده مي‌شد. اما با طلوع رفتار‌گرايي در روان‌شناسي، «محيط» به عنوان عامل اصلي رفتار‌هاي انساني معرفي گرديد و تا جبر محيطي و نگاه محرک‌ـ پاسخ به رفتار انسان پيش رفت. با ظهور روان‌شناسي شناختي، نگرش و ارادة انسان، جايگزين تأثير محيط بر رفتار انسان شد و تعريف عملکرد انسان از ماشيني به «پويشي» تغيير يافت (ريو، 1386، ص40). اين تصوير در مباحث گوناگون روان‌شناسي سريان پيدا کرد. از جمله، در جنبه‌هاي درماني، به‌ويژه رفع افسردگي و دستيابي به سلامت رواني، به کار رفت. درمان‌شناختي در دهة 1960 توسط آرون تي بک در دانشگاه پنسيلوانيا، تأسيس شد (نينان و درايدن، 1378، ص11) روان‌شناسي شناختي مراجع را دانشمندي در نظر مي‌گرفت که بايد محتواي فکر او را تغيير داد و افکار مثبت را جايگزين افکار منفي او کرد. همة اينها حاکي از اين است که «تلقين و تفکر مثبت» اثراتي مثبت در نگرش و حس اعتماد به نفس دارد (تريسي، 1386، ص52).

    ب. فلسفي

    در کنار رويکرد روان‌شناختي، بحث «مثبت‌انديشي»، به‌ويژه در توجه به جهان‌بيني عقلي و توجه به بعد شناختي انسان، در مباحث فلسفي قابل پي‌گيري است. در نظام‌هاي فلسفي يونان، با حضور سقراط و در امتداد مباحث سوفسطاييان، چرخش گفتماني مهمي از بحث دربارة طبيعت و جهان در فلسفة پيشا‌سقراطي، به بحث دربارة انسان شکل گرفت (كاسيرر، 1388، ص26). سپس مباحث اخلاقي بر محور معرفت و عقل بنيان‌گذاري ‌شد؛ چنان‌که عقل و معرفت انساني ام‌الفضايل تلقي مي‌شود. افلاطون اين مطلب را در قالب مکالمه‌اي ميان سقراط و منون به تصوير مي‌کشد: «...سقراط: پس روح اگر از دانش بهره‌مند باشد، همه‌چيز را در راه درست به کار خواهد برد، وگرنه در همة موارد به راه خطا خواهد رفت» (افلاطون، 1380، ج1، ص376).

    در فلسفة اسلامي نيز انسان به عنوان يک حيوان ناطق و يک فاعل بالقصد به تصوير کشيده مي‌شود که فاعلي علمي و داراي اختيار است (طباطبايي، 1417ق، ص223). اما علاوه بر اين، در چارچوب بحث عليت نيز اين بحث دنبال مي‌شود، تاآنجاکه به سمت تأثير بعد شناختي انسان معطوف مي‌گردد که تصورات انسان، به سبب تجرد نفس، قدرت دارد مبدأ حدوث اشيا شود:

    فنقول: من شأن النفوس ان يحدث من تصورات القويّه الجازمه امور في البدن من غير فعل وانفعال جسماني، فيحدث حراره لا عن حار وبروده لا عن بارد (صدرالمتألهين، 1380، ج 2، ص190).

    بدين‌روي هنگامي که امري مفرح و لذيذ يا ترسناک را تجربه مي‌کنيم، آثار اين تصورات را در خود مي‌بينيم؛ چنان‌که رنگمان سرخ يا زرد مي‌شود و بدنمان تهييج يا لرزان و مضطرب مي‌گردد. همچنين تصور سلامتي براي بيمار يا تصور بيماري براي انسان سالم، اگر قوي شود موجب صحت يا مريضي او خواهد شد (همان، ص191)‌.

    سپس تبيين مي‌شود که تأثير نفس مجرد انساني بر روي بدن خود، پايين‌ترين مرتبة تأثير و قدرت انسان است؛ زيرا در استکمال نفس و رسيدن به مراتب وجودي بالاتر، مي‌تواند بر روي مواد عنصري اشياي گوناگون خارج از بدن خود تأثير بگذارد، آن‌گونه که مي‌تواند بيماري را شفا دهد و يا موجب ريزش باران شود (همان، ص192).

    ملاصدرا در بحث «نبوات و الولايات»، به تبيين تفصيلي اين قدرت انسان مي‌پردازد، تاآنجاکه بعضي از نفوس کامل انساني چنان قدرت تأثيري بر هيولاي عالم پيدا مي‌کنند که مانند نفس عالم مي‌شوند و عالم به ‌منزلة بدنشان مي‌گردد (صدرالمتألهين، 1382، ص343). البته به نظر ملاصدرا، مردم چون جسمانيت بر آنها غلبه دارد، اين قدرت تأثيرگذاري بر ماده را بسيار بزرگ مي‌شمارند. اما از ديد صاحبان خرد، اين پايين‌ترين فضليت انسان کامل است (همان، ص345). در اين تفکر فلسفي، تصويري از هستي‌شناسي انسان ارائه مي‌شود که بهترين نگرش در مثبت‌انديشي است؛ زيرا مبتني بر اين تصوير است که يک انسان در اوج قدرت، مي‌تواند عالم ماده را زير سيطرة خود درآورد.

    علاوه بر قدرت ادراک عقلي، قدرت تخيل و قوة خيال انسان نيز هنگامي مشخص مي‌شود که انسان تنها در بند تخيل خود و - به اصطلاح فلسفي -‌ مثال متصل نماند، بلکه با اتصال به مثال منفصل و عالم ملکوت، حقايقي بزرگ را دريابد و آنچه را ناديدني است ببيند. چنين قوة متخيله‌اي، هم حقايق بزرگي را کشف خواهد کرد و هم تأثيرات بزرگي در جهان بجا خواهد گذاشت. حکمت صدرايي در باب ادراک مفاهيم جزئي، قايل به خلاقيت و جعل نفساني است و اين را نه پايان کار، بلکه آغاز راهي مي‌داند که قوة ادراکي انسان بايد در رشد بيشتر، حقايقي را از عالم مثال منفصل و ملکوت دريابد (همان، ص342). در واقع، فعاليت و کنش قوة ادراکي انسان در کنار خلاقيت، داراي انفعال و فيض‌پذيري است که بايد واقعيات و حقايق بيروني را آن‌گونه که هست، دريابد، نه اينکه با صرف جعل و خلقي بي‌ارتباط يا مخالف واقعيت، به خود مشغول و دل‌خوش باشد؛ آن‌گونه که قانون تجسم بيان مي‌کند.

    ج. آسيب‌شناسي

    اما اين محورپنداري معرفت و بينش‌شناختي، هم از زاوية فلسفي در بعد انسان‌شناسي و معرفت‌شناختي قابل نقد است و هم از ديدگاه روان‌شناختي، به‌ويژه در حوزة فراشناخت، قابل تأمل است:

    فروكاهش انسان به بعد شناختي

    نگرش سقراطي در مباحث فلسفي، مورد نقد ارسطو واقع شد؛ زيرا واقعيات تجربي زندگي انسان اين مطلب را تأييد نمي‌کند (ارسطو، 1389، ص246). همان‌گونه که ارسطو اشاره کرده است، انسان صرف بينش و بعد شناختي‌اش – چنان‌که سقراط مي‌پنداشت – نيست (همان) و به‌ويژه براي انجام يک رفتار، عوامل ديگري نظير قوة شوقي نيز لازم است. تصويرسازي انديشة دکارتي نيز، که از انديشة انسان، به هستي‌اش پل مي‌زند، نيز در جهت تفکر سقراطي قرار دارد و برخي از مباحث مثبت‌انديشي نوين نيز با ابتناي بر همين تفکر، تصويري ناقص از انسان را ارائه مي‌دهد:

    شايد مهم‌ترين اصل روحي، که تاکنون کشف شده، اين است که بيشتر مواقع به هرچه بينديشي همان خواهي شد؛ يعني تو هماني که به آن مي‌انديشي. دنياي بيروني شما انعکاسي از تصوير دنياي دروني شماست (تريسي، 1386، ص13).

    اين تصوير، هم از نوعي فرو‌کاهش‌گرايي رنج مي‌برد که انسان را در بعد انديشه‌اش خلاصه مي‌کند و ابعاد ديگر را مورد بي‌مهري قرار مي‌دهد، و هم‌انديشه‌اي مبتني بر معرفت‌شناسي کانتي است؛ چنان‌که آنتوني رابينز مي‌گويد:

    توجه داشته باشيد که ما دنيا را آن‌چنان که هست نمي‌بينيم؛ زيرا ماهيت امور از نقطه نظر‌هاي گوناگون قابل تفسير است. حالات ما، چارچوب‌هاي مرجع، و نقشه‌هايي که از جهان در ذهن داريم دنياي ما را مي‌سازند (رابينز، 1385، ج1، ص243).

    درحالي‌که در مباحث حکمي، رشد و سعادت انسان در شناخت جهان است آن‌گونه که واقعاً هست و الگو‌هاي معرفتي نظير معرفت‌شناسي کانت ما را به سوي شک‌گرايي خواهد کشاند (دژاكام، 1377، ص208).

    شناخت گرم در روان‌شناسي فراشناخت

    از جمله مسائلي که بر سر راه رويکرد روان‌شناسي شناختي قرار داشت، کم‌توجهي به بعد عاطفي انسان بود که به‌زودي مؤسسان آن را متوجه خود ساخت:

    پروفسور بک در 1979 متوجه اين مشکل در طول جلسات درمان با بيماران خودش شده بود؛ آنجا که وي به نقل از بيماران خودش مي‌گويد: من به آنچه شما مي‌گوييد به‌طور عقلاني و نه به‌طور هيجاني اعتقاد دارم (يونسي و رحيميان، 1387، ص23).

    در حقيقت، روان‌شناسي شناختي تنها به انديشه و ذهن انسان مي‌انديشيد و اين موجب مي‌شد که بعد قلبي و هيجاني انسان را ناديده بگيرد و مباحثش تنها در سطح‌شناختي مراجع بماند، و فراموش کند که حتي گاهي اين تفکرات منفي نيست که علت افسردگي و درماندگي خود آموخته و شکست انسان است، بلکه حالت هيجاني و احساسي افسردگي موجب تفکرات منفي مي‌شود. اين اشکالات عده‌اي را بر آن داشت تا در موجي ديگر، رويکرد «فراشناخت» را مطرح کنند.

    جان تيزديل با طرح نظرية «خرده‌نظام‌هاي شناختي متعامل» (ics)، در مسير فراشناخت گام برداشت. تيزديل براي خروج از بن‌بست شناخت‌درماني، ضمن توجه به بعد قلبي و احساسي انسان، نظرية «هشياري ذهن» را مطرح ساخت. او بين دو سطح از شناخت و پردازش سرد و گرم تفکيک قايل شد (همان، ص95). از ديد او، انسان داراي دو سطح شناختي است: در سطح اول، باورهاي عقلاني و پردازش شناختي در ذهن مطرح است، و در سطح دوم، پردازش عاطفي و شناخت داغ شکل مي‌گيرد؛ و تا هنگامي که مثبت‌انديشي به اين سطح دوم نرسد، تغيير عميقي شکل نگرفته است، و اين ميسر نمي‌شود، مگر با اينکه فقط بر محتواي انديشه تمرکز نکنيم، بلکه با توجه به «فرماليزم» و شيوة تفکر، به مخاطب آزادي بيشتري بدهيم تا به انتخاب خود، به خود‌تنظيمي نگرشش بپردازد. در واقع، از منظر تيزديل، حالت‌هاي هيجاني و احساسي، نظير شادابي و دوري از افسردگي، هميشه پسايند تفکرات نيستند، بلکه گاهي پيشايند تفکرات منفي هستند.

    مهندسي فكر يا بهزيستي ذهني در جهت مثبت‌انديشي

    پس از بررسي اهميت بعد شناختي انسان و توجه به شناخت سرد و گرم، چگونگي مثبت‌انديشي و مهندسي تفكر در اين باب، حايز اهميت است. شاخة «روان‌شناسي مثبت‌نگر» درصدد بوده است تا تجربيات و هيجانات مثبت انسان را براي دستيابي به زندگي بهتر، گلچين و برجسته نمايد (سليگمن، 1383، ص15). کساني همچون مارتين سليگمن، به‌عنوان يکي از مؤسسان روان‌شناسي مثبت‌نگر، که در اين زمينه تحقيقات دانشگاهي و مشهوري داشته است، کسب «خوش‌بيني خودآموخته» را غير از «تلقين تفکرات و سخنان مثبت به خود» مي‌داند:

    خوش‌بيني اکتسابي بايد بر اساس واقعيت باشد. ما به اين نتيجه رسيده‌ايم که تکرار صرف بيانات مثبت به خويشتن، آن‌قدر‌ها به بالا بردن روحيه کمک نمي‌کند و بر موفقيت‌ها نمي‌افزايد. مهم اين است که با عبارات منفي چگونه برخورد مي‌کنيد... خوش‌بيني اکتسابي نه از طريق مثبت‌انديشي بي‌پايه و بي‌اساس، بلکه از طريق قدرت غيرمنفي انديشيدن، اثربخش مي‌شود (سليگمن، 1388، ص372).

    در ديدگاه سليگمن، سبک توضيحي انسان‌ها در حوادث و اتفاقات پيرامونشان است که بسته به تفسير مبتني بر کليت، دوام و اسناد دروني يا بيروني، انسان‌ها را خوش‌بين يا بدبين مي‌کند؛ چنان‌که شخصي مي‌تواند شکست خود را به شکل اتفاقي دايمي و هميشگي يا حادثة جزئي و قابل جبران تفسير کند و يا موفقيت خود را ناشي از اعتماد به نفس و تلاش شخصي يا ناشي از عوامل بيروني بداند. ازاين‌رو، وي در جايي تبيين مي‌کند که خوش‌بيني محض و فانتزي عامل موفقيت نيست، بلکه بدبيني اعتدالي نيز گاهي لازم است (همان، ص206). همچنين در بحث موفقيت نيز علاوه بر سبک تفکر و تحليل‌گري مثبت، عوامل ديگري را نيز در حصول موفقيت دخيل مي‌داند که عبارتند از: استعداد و انگيزه (همان، ص187).

    آسيب‌شناسي مثبت‌انديشي در آثار روزنامه‌اي

    در کنار تحقيقات دانشگاهي در زمينة روان‌شناسي شناختي و روان‌شناسي مثبت‌نگر، آثار روزنامه‌اي با تنوعي چشمگير گسترش يافتند. اين آثار با طرح تفکر مثبت، مثبت‌انديشي و مهندسي و فناوري فکر، و با گرايش‌هاي انسان‌گرايانه، به دنبال توانايي و موفقيت دنيايي انسان بوده و به ادعاي خود، کشف و معرفي قوانيني در نظام کائنات را جست وجو مي‌کنند که راه رسيدن به خوش‌بختي و موفقيت است. در معرفي اين قوانين، گاهي ادعا مي‌کنند که بزرگ‌ترين راز هستي را کشف کرده‌اند؛ چنان‌که راندا برن در کتاب مشهور خود به نام راز گفته است (برن، 1389، ص13). برخي مانند مايکل لوسير نيز قانون «جذب» را چنين تعريف مي‌کنند:

    من آنچه را که در زندگي مورد توجه و تمرکز خود قرار مي‌دهم و انرژي خود را روي آن صرف مي‌کنم، به زندگي خود جذب مي‌نمايم. حال مي‌خواهد اين مورد مثبت باشد يا منفي (لوسير، 1388، ص19).

    گاهي هم از اين قانون با عنوان «T.N.T» و نيروي عظيم درون انسان ياد مي‌شود (مؤسسة انگيزش، 1377، ص15) که با تلقين و خود باوري همراه مي‌گردد (همان، ص19). دکتر شوارتز نيز در کتاب معروف جادوي فکر بزرگ، همين مسير را دنبال مي‌کند. وي ابتدا با تعريف «موفقيت» به برخورداري از بسياري مواهب، از جمله رفاه در زندگي، خانة مناسب، و استفاده از تعطيلات (شوارتز، 1374، ص15) و هدف دانستن اين معنا از موفقيت، راه رسيدن به اين هدف را تقويت ايمان، انديشيدن به پيروزي، خودباوري و بزرگ‌انديشي و جملات مثبت مي‌داند (لوسير، 1388، ص28).

    در واقع، از ديد اين دست آثار، به‌طور خلاصه، براي رسيدن به موفقيت، سه گام اساسي وجود دارد: 1. درخواست؛ 2. باور 3. دريافت، يعني در حقيقت، هرچه مي‌خواهي بايد از کائنات درخواست کني و باور کني آن چيز مال تو خواهد بود و سرانجام، احساس خوب دريافت را داشته باشي که احساست برآورده مي‌شود (همان، ص66-60). اينان البته بيشترين تمركزشان بر تلقين و تكرار الفاظ و جملات مثبت است؛ اما بايد خاطرنشان ساخت كه:

    اولاً اين محاسن و اثرات، آن‌قدر نيست که با فربه کردن بيش از حد و اغراق بي‌مانند، مساوي تنها راز هستي باشد و اصلي جادويي معرفي گردد که تمام بزرگان و دانشمندان جهان موفقيت خود را مرهون آن باشند (برن، 1389، ص11و214). اين نکته هم حقيقتي است که برخي از همين کتاب‌هاي بازاري نيز بدان اعتراف مي‌کنند که «افکار بسيار قدرتمند هستند؛ قدرتمندتر از آنچه اغلب خيال مي‌کنند؛ اما قادر مطلق نيستند» (راجر، 1375، ص82).

    ثانياً، مثبت‌انديشي – چنان كه بيان شد - بيش از آنكه مربوط به خودتلقيني صرف، يا جملات مثبت باشد، منوط به سبك تبييني و تحليلي انسان در مواجهه با زندگي و حوادث آن است.

    علاوه بر اين، در مباحث روان‌شناسي اجتماعي در بحث نگرش، اشاره مي‌شود که رابطة نگرش و رفتار، يک رابطة علّي صددرصدي نيست تا صرف نگرش‌هاي ما به‌راحتي به رفتار در زندگي‌مان تبديل شود:

    بسياري از شاخص‌هاي نيرومندي نگرش و نيز متغير‌هاي شخصيتي که بر رابطة بين نگرش و رفتار تأثير‌گذارند، شناسايي شده‌اند. با اين حال، بايد در نظر داشت که همبستگي بالاي بين نگرش و رفتار دليلي کافي براي اين نتيجه‌گيري نيست که نگرش‌ها علت رفتار هستند (بونر و وانك، 1390، ص278).

    چنان‌که بالوجدان هم مي‌يابيم که همة نگرش‌هاي ما به رفتار تبديل نمي‌شوند. بدين‌روي، چنان نيست که به صرف خوش‌بيني و نگرش مثبت، يک شخص متحول شود و زندگي خود را در مسيري ديگر قرار ‌دهد.

    مثبت‌انديشي و خوش‌بختي

    مسئلة مهم ديگر در بحث «مثبت‌انديشي»، ارتباط آن با خوش‌بختي و موفقيت در زندگي است. اينكه اين دو مؤلفه چه رابطه‌اي با هم دارند و منظور از «خوش‌بختي و سعادت واقعي زندگي»، كه حاصل مثبت‌انديشي است، چيست؟ خود محل تأمل است:

    پيوند خوش‌بختي و فضيلت در رويكرد فلسفي

    رويکرد فلسفي با تصوير‌سازي از انسان به عنوان فاعل بالقصد، که خوش‌بختي و سعادت خود را جست‌و‌جو مي‌کند (ارسطو، 1389، ص17)، مشخص مي‌سازد که خوش‌بختي واقعي در پيوند با فضايل است (همان، ص35)، نه اينکه جست‌وجوي خود‌خواهانة لذت، ثروت و شهرت باشد (لوسير، 1388، ص46)، اگرچه در دل خود، لذايذ دنيوي را نيز داراست (همان، ص36و37). اين نيز به شکل اکتسابي، مرهون عمل و تلاش است (همان، ص54)، نه اينکه به شکلي معجزه‌وار، انتظار موهبت آن را بايد از جايي و يا چيزي داشت. همچنين بايد خاطرنشان ساخت: رسيدن به مطلوبات انفسي و رضايت حاصل از آن، به معناي خوش‌بختي و سعادت واقعي انسان نيست؛ زيرا در اين صورت، دو نفري که يکي به دنبال کلکسيون ماشين است و ديگري به دنبال خدمت به خلق، تمايزي نخواهند داشت؛ چراکه هر دو از يافتن مطلوب محبوبشان رضايت دارند (مطهري، 1378، ج 7‌، ص62).

    بدين‌سان، رويکرد فلسفي ضمن حرکت موازي با رويکرد روان‌شناختي، در جهت تأکيد بر بعد شناختي انسان، تصويري کامل‌تر از انسان به‌عنوان فاعل بالقصد به تصوير مي‌کشد که خوش‌بختي و سعادت را در پيوند با فضيلت و نه صرف اصالت منفعت جست‌وجو مي‌کند. همچنين اين رويکرد با توجه به بعد هستي‌شناسي و تصويري فربه از انسان و در عين حال، فراتر از روان‌شناسي، از تسلط تکويني انسان بر عالم تکوين سخن مي‌گويد که به مراتب، متفاوت‌تر از رابطة الگوي «علاء‌الدين و چراغ جادو» است.

    مثبت‌انديشي ديني

    لازم به ذكر است كه نگاه دين در توجه به بعد عقلاني انسان و حيات معقول، در بسياري از آموزه‌هاي ديني مورد تأكيد قرار گرفته و بي‌نياز از توضيح است. اما در چگونگي مهندسي فكر نيز توجه به مباني اعتقادي و دستورهاي فردي در اين باب حايز اهميت است. چنان‌كه در مباحث کلامي، پس از اثبات وجود خداوند و توحيد ذاتي، صفت‌شناسي خداوند موضوع بحث قرار مي‌گيرد. از جملة اين صفات، «حکمت» است. «حکيم» کسي است که داراي فعل هدفمند و به‌دور از نقص و عبث است. از طريق «لمّي» اثبات مي‌شود که کامل‌ترين موجود طبق قاعدة «سنخيت فعل و فاعل»، کامل‌ترين فعل را دارد (سبحاني، 1392، ص135). ازاين‌رو، خداوند به عنوان کامل‌ترين، فعلي اکمل و بدون نقص دارد. جهان هستي همان فعل خداوند است. در نتيجه، به‌عنوان فعل خداوند، بهترين و کامل‌ترين جهاني است که مي‌توانسته در عالم مادي متحقق شود. به ديگر سخن، ميوة اثبات حکمت الهي اين است که جهان مبتني بر نظام احسن است. ازاين‌رو، اثبات و تبيين اسما و صفات الهي در مباحث اعتقادي دين، صرف يک سلسله مباحث انتزاعي نيست، بلکه در حقيقت، مهندسي ديني فکر است. بدين‌سان، هنگامي که يک انسان پشتوانة معقول ديدگاه خود را بر حکمت الهي استوار کند نه جهاني زيبا، بلکه زيبا‌ترين جهان را خواهد ديد و به جهان خرم از آن خواهد بود که جهان خرم از اوست. آياتي از قرآن کريم نيز بر نظام احسن بودن جهان دلالت دارد:

    ـ «او همان کسي است که هرچه آفريد نيکو آفريد» (سجده: 7).

    ـ «همان کسي که هفت آسمان را بر فراز يکديگر آفريد. در آفرينش خداوند رحمان هيچ تضاد و عيبي نمي‌بيني. بار ديگر نگاه کن؛ آيا هيچ شکاف و خللي مشاهده مي‌کني؟ بار ديگر (به عالم هستي) نگاه کن! سر‌انجام چشمانت (در جست‌وجوي خلل و نقصان ناکام مانده) به سوي تو باز مي‌گردد، درحالي‌که خسته و ناتوان است» (ملك: 3و4).

    در باب انسان نيز مي‌فرمايد: «ما انسان را در بهترين صورت و نظام آفريديم» (تين: 4).

    البته جهان‌بيني ديني، يک خوش‌بيني فانتزي نيست، بلکه مبتني بر واقع‌نگري است. از‌اين‌رو، به سختي‌ها: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ» (بلد: 4)، آزمايش‌ها: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وهُمْ لا يُفْتَنُونَ» (عنكبوت: 2)؛ و مشکلات و ابتلاع‌ها انسان در اين جهان نيز اشاره مي‌کند: «ولَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ والْجُوعِ ونَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ والْأَنْفُسِ والثَّمَراتِ وبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» (بقره: 155).

    اما در مجموع، تصويري مثبت و خير از جهان، به نگاه انسان ديندار تزريق مي‌کند که حتي مشکلات و شرور قليل آن نيز بخشي از کمال و خيريت اين جهان محسوب مي‌شود (مطهري، 1357، ص164).

    البته علاوه بر نگرش کلي مبتني بر جهان‌بيني الهي، در نگرش جزئي انسان نيز به روايات و سفارش‌هايي برمي‌خوريم که انسان را به خوش‌بيني و به فال نيک گرفتن فرا‌مي‌خواند و از تطيّر و بدبيني برحذر مي‌دارد؛ چنان‌که امام علي† مي‌فرمايند: «تفأل بالخير تنجح؛ به خير و نيکي تفأل بزن تا موفق شوي» (تميمي آمدي، 1390، ص400). و البته اين تفأل و خوش‌باوري در قبال خداوند به‌عنوان علة‌العلل و مسبب‌الاسباب قرار دارد، نه کائنات فاقد شعور؛ همان‌گونه که امام رضا† بيان نموده‌اند:

    به خداوند ظن و گمان نيکو داشته باش.چنان‌که خداوند مي‌فرمايد: من نزد گمان بندة مؤمنم هستم. اگر گمان خير داشته باشد پس به او خير خواهد رسيد، و اگر شر باشد به او شر خواهد رسيد (كليني، 1429ق، ج 1-2، ص379).

    محتواي خوش‌بختي

    در باب محتواي درخواست انسان مثبت‌انديش، به‌ويژه در ارتباط با سعادت دنيوي و کسب ثروت، لازم به ذکر است که اينها در نگرش وحياني چيز مذمومي نيست؛ چنان‌که گستردگي ثروت، جزو نعمت‌ها دانسته شده (جوادي آملي، 1391، ص134) و داشتن خانة بزرگ و همسري شايسته جزو محاسن زندگي يک انسان است (همان، ص173). اما اين گستردگي ثروت، جزو برترين نعمت‌ها نيست؛ چنان‌که برخي در تفکر مثبت گفته‌اند (همان، ص119)؛ زيرا برتر از آن صحت جسم و سلامت دل است (همان، ص134). از‌اين‌رو، چون سلامت دل برتر از ثروت است، نبايد هدف اصلي و دل‌مشغولي درجه اول انسان، ثروت باشد؛ چراکه با توليد ثروت در ذهن انسان و احساس پول‌داري در روان انسان، حرص و طمع در جان انسان جوانه مي‌زند و همچون پيچکي از صفات متعالي وجود انسان تغذيه مي‌کند. اين است که در اسلام، با اينکه ذات ثروت و دنيا به‌طور کلي ناپسند نيست، حب دنيا مذموم و ناپسند است؛ زيرا طمع را بيدار مي‌کند. ازاين‌رو، راه خير و خوش‌بختي، نه در فربه کردن طمع، بلکه در ترک آن است (كليني، 1429، ج 1-2، ص505). همچنين جست‌وجوي مدام و عيش‌جويي آرزومندانة ثروت، انسان را داراي «طول امل» مي‌کند؛ چيزي که در سفارش‌هاي ديني، از آن مذمت شده است (نهج‌البلاغه، كلام 42) و در درمان آرزو‌هاي دراز و تجمل‌گرايانه، برخلاف برخي نگرش‌ها، که توجه به حال و اکنون را توصيه مي‌کند، نگاه به پايان و مرگ را موجب دشمني انسان با آرزو‌ها و غرورش مي‌داند: «لو رأي العبد الأجل ومصيره، لابغض الأمل وغروره» (همان، حكمت 334).

    علاوه بر اين، در بينش ديني، ثروت در کنار نسبتي که با ما دارد، نسبتي با آسمان نيز دارد. از آن نظر که نسبتي به آسمان دارد، نام «رزق» مي‌گيرد. «رزق» همان ثروتي است که دستي بخشنده از غيب را در پشت خود دارد. ازاين‌رو، ثروت بسته‌اي کور و سرگشته و پولي باد آورده نيست که به چنگ آيد، بلکه رزقي است داراي معادلاتي الهي و زميني که بايد از خدا طلب کرد و در عمل دنبال نمود. البته خود اين رزق دو نوع است: رزقي که انسان طلب مي‌کند و رزقي که انسان را طلب مي‌کند (همان، خطبه 114). بدين‌روي، در اخلاق اقتصادي اسلام، طلب ثروت بر انسان واجب نيست که به هر قيمتي دنبال شود، بلکه مضموني است که براي انسان‌ها به شرط فعاليت، ضمانت شده است. به نظر مي‌رسد گاه در نگرش موفقيت نوين، به فرمايش امام علي†، جاي مفروض و مضمون، عوض شده است (همان). توجه به عمل به‌عنوان امري مفروض، در جهت رسيدن به اهداف معنوي و متعالي همچون قرب الهي، خوش‌بختي و سعادت معنوي را در کنار خوش‌بختي مادي قرار مي‌دهد و بار معنايي عميق‌تري به لحاظ محتوايي به مثبت‌انديشي مي‌دهد.

    تا بدين‌جا معلوم کرديم که رويکرد ديني نکات مهمي در مثبت‌انديشي به ما نشان مي‌دهد.يکي آنکه خوش‌بيني و مثبت‌انديشي واقعي است که در زندگي به انسان‌ها کمک خواهد کرد و نه اينکه خوش‌بيني تجمل‌گرايانه، راهگشاي حقيقتي باشد. چيزي که در مباحث دانشگاهي روان‌شناسي شناختي نيز به آن اشاره مي‌شود (نينان و درايدن، 1378، ص45). علاوه بر آن، محتواي مثبت‌انديشي و تعريف خوش‌بختي، عمق بيشتري مي‌يابد.

    آسيب‌شناسي قيد «ديني» در مثبت‌انديشي

    در كنار رويكرد غيرديني آثار روزنامه‌اي به مثبت‌انديشي، رويكرد ديني نيز وجود دارد. مباحث اسکاول شين‌ را مي‌توان در اين گروه قرار داد كه خداوند را حامي منافع انسان‌ها و هميار ثروت‌طلبي انسان‌ها مي‌داند (شين، 1378، ص37 و44). رويکرد وي در مثبت‌انديشي، بر کتاب مقدس تکيه زده است؛ چنان‌که از «کلام»، به‌عنوان عصاي معجزه‌گر در زندگي انسان ياد مي‌کند (همو، 1386، ص105). به‌طور کلي‌، زندگي را يک بازي مي‌داند که قواعد آن را بايد از کتاب مقدس آموخت (همان، ص4). ازاين‌رو، مباحث تفکر مثبت، در زمين کتاب مقدس و به‌ويژه عهد عتيق به بازي گرفته مي‌شود و اين فضا با فضاي قرآن متفاوت است. زيرا در تورات کنوني، بحث «معاد»، تنها به شکل مختصر دو‌بار بيشتر مطرح نشده و پاداش‌هاي يهوه، خداي بني‌اسرائيل، نيز بيشتر معطوف به اين دنياست که سروري بني‌اسرائيل و سکونت در ارض موعود است. اين تصوير دنياگرايانه در يهود، به تدريج، اين نگرش را در تفکر يهود ايجاد کرده که انبيا آمده‌اند تا دنياي ما را بسازند. اسکاول شين نيز با بهره‌جويي از اين تصوير، بهشت دنيايي را وجهة نظر خود ساخته است:

    براي هريک از شما، يک سرزمين موعود وجود دارد ـ آرزوهايي که در قلبتان گران‌بها‌ترين چيز‌هاست ـ اما شما جنان به دست مصريان اسير شده‌ايد (فکر‌هاي منفي‌تان) که اجراي اين آرزو براي شما محال يا خيلي دور و بعيد به نظر مي‌رسد (شين، 1378، ص63).

    ديل کارنگي نيز به شکلي ديگر، در کتاب معروف خود، آيين زندگي، همين مسير را دنبال مي‌کند. از يک سوي، افکار صحيح و مثبت را حلال مشکلات زندگي مي‌داند و افکار را سازندة زندگي مي‌داند، و از سوي ديگر، نقش مذهب و دين را در اين امر برجسته مي‌سازد (كارنگي، 1387، ص256).

    برخي از آثار نويسندگان داخلي نيز در همين رويکرد قرار مي‌گيرند و درصددند اين مباحث را با توجه به فرهنگ ديني بومي کنند. برخي تحت عنوان «N.L.P» و مهندسي فکر، به نيروي درون و قدرت باور اشاره مي‌کنند و «تلقين» را معجزة رسيدن به اين باور معرفي مي‌نمايند (حقيقي، بي‌تا، ص79). در ميان اين مطالب، به‌طور پراکنده، از احاديث و آيات استفاده مي‌شود تا رنگ ديني نيز بگيرند. برخي ديگر نيز تحت عنوان تکنولوژي «فکر»، دوران جديد بشر را «فکر ابزار» مي‌دانند. سپس بيان مي‌کنند که بشر در وجودش رايانه‌اي دارد به نام «ضمير ناخودآگاه» که با برنامه‌ريزي آن، مي‌تواند ساختار وجودي خود را آن‌گونه که مي‌خواهد، بسازد (آزمنديان، 1381، ج 1‌، ص68). در ادامه، ضمن تبيين اين نکته که دنياي انسان دنياي خلق انديشه‌هاي اوست (همان، ص42)، به نقش جملات تأکيدي و مثبت در ضمير ناخودآگاه انسان اشاره مي‌شود (همان، ص97). سپس مفهوم «خداوند» به کائنات تزريق مي‌شود (همان، ص43).

    اين رويکرد به نوعي، نگاه ابزارگرايانه به دين دارد؛ زيرا خدا را به شکل مصنوعي در جايگاه کائنات نشانده است تا در خدمت منافع شخص باشد. اين خدا‌گرايي به نوعي خودخواهي است، نه خداخواهي؛ زيرا از خدا براي رسيدن به مطلوب خود استفاده مي‌کند، نه اينکه با ترک خود‌خواهي و انانيت به قرب او برسد (همان، ص44). چنين رويکردي در مقابل خداوند، شبيه رويکردي است که روميان باستان در پرستش خدايان و بت‌هايشان داشتند که دين را قراردادي دوطرفه مي‌دانستند که شخص با خداوند مي‌بست و آن خدا موظف بود حاجات و خواسته‌هاي شخص را در عوض عبادت و مناجات او برطرف سازد. در غير اين صورت، اين قرار‌داد عبادي فسخ مي‌شد (ناس، 1388، ص100).

    بدين‌سان، بايد گفت: آثار فارسي در زمينة رويکرد ديني به تفکر مثبت، يا با ذکر حاشيه‌اي و به صورت پراکنده و همراه چند آيه و روايت گزينشي، مثبت‌انديشي ديني را دنبال مي‌کنند و يا با تزريق مصنوعي چند مؤلفه، اين مهم را جست‌وجو مي‌نمايند، درحالي‌که براي طرح اين مسئله، توجه به جهان‌بيني ديني و اصول کلامي و خانوادة آيات و روايات در اين موضوع، ضروري و لازم است. صرفاً چنين نيست که براي ديني شدن، به راحتي کائنات را در کنار خداوند بنشانيم (آزمنديان، 1381، ج 1، ص43)؛ زيرا آن کس که به خداوند و قدرت و اذن حقيقي او نظر دارد، ديگر روي سخنش با کائنات نيست. همچنين در اين آثار، نگاه انسان‌گرايانه و اعتماد به نفس خودباورانه، به راحتي به صيرورت و سلوک انساني عرفان مي‌چسبد و از پيوند اين دو درختي عجيب مي‌رويد که خود‌باوري انسان‌گرايانه با مقام «کن» وجودي عارف در ولايت تکويني، به يکسان‌سازي مي‌رسند (همان، ص89)، درحالي‌که تفکر نوين با فربه کردن خوديت انساني، آن هم بعد انانيت آن، درصدد است تا از موضع حق‌طلبي، مطلوبات انفسي خود را بجويد و خود را قطب کائنات در نظر گيرد. اما در سلوک عرفاني، سالک از طريق نفي خوديت و منيت و کم‌رنگي خود در مسير عبوديت و پس از تجريد از شواغل و خرق حجب ظلماني و خواسته‌هاي نفساني، مقام «کن» برايش محقق مي‌شود، نه اينکه پس از تسلط و نيل به مقام «کن»، تازه به دنبال ثروت و خوش‌بختي و مسکن باشد.

    جمع‌بندي و نتيجه‌گيري

    در باب مثبت‌انديشي و بهزيستي ذهني، مباني روان‌شناختي با تأکيد بر هيجانات و ابعاد مثبت انسان و بهزيستي ذهني، به شناخت گرم و سرد و در نهايت تبيين کيفيت سبک جزئي مثبت‌انديشي کمک مي‌کند. مباني فلسفي هم در جهت تبيين انسان‌شناسي عميق و ارتباط پيوند فضيلت و سعادت، و کنترل اميال تحت عقلانيت، مسير هموارتري را براي مثبت‌انديشي دنبال مي‌کنند. مباني ديني نيز با تبيين جهان‌بيني معنوي و توجه به اسما و صفات الهي، ارتباط با خدا را، چه در تبيين هدف نهايي خوش‌بختي و چه در ارتباط دعايي براي تحقق درخواست‌ها و آرزوهاي انسان، به مثبت‌انديشي تزريق مي‌کنند. اما اين تمايزها مانع همزيستي معرفتي اين ساحت‌ها نمي‌شود؛ زيرا با همپوشاني معرفتي، مشخص مي‌شود که اين سه ساحت در کنار هم، نگاه جامع‌نگري به مثبت‌انديشي مي‌دهند و بدين‌سان، بعد شناختي انسان در كنار بعد عاطفي و شناخت گرم و در نظر به پارادايم كلي فلسفي و جهان‌بيني ديني و سبك تحليلي فردي جزئي در حوزة روان‌شناختي، مي‌تواند مسير درست فكر را مهندسي کند. علاوه بر اين، مباحث روان‌شناختي در پيوند مثبت‌انديشي با فضيلت و سعادت، نيازمند ماده و محتواي ديني است.

     

     

    References: 
    • نهج البلاغه، 1386، گردآورنده: سيد رضي، ترجمة محمد دشتي، قم، ميراث ماندگار.
    • آزمنديان، عليرضا، 1381، تکنولوژي فکر، چ پنجم، تهران، مؤلف.
    • ارسطو، 1389، اخلاق نيکوماخوس، ترجمة محمدحسن لطفي، تهران، طرح نو.
    • افلاطون، 1380، مجموعه آثار افلاطون، ترجمة محمد حسن لطفي، تهران، شرکت سهامي خوارزمي.
    • برن، راندا، 1389، راز ترجمة نفيسه معتکف، چ سي و هشتم، تهران، ليوسا.
    • بونر و وانک، 1390، جرد- مايکلا، نگرش و تغيير نگرش، ترجمة جواد طهوريان، تهران، رشد.
    • بيات، محمدرضا، 1390، دين و معناي زندگي در فلسفه تحليلي، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
    • تريسي، برايان، 1386، افکارتان را تغيير دهيد تا زندگي‌تان تغيير کند، ترجمة گيتي شهيدي، تهران، نوانديش.
    • تميمي آمدي، عبدالواحد، 1390، غرر الحکم و درر الکلم، چ سوم، ترجمة لطيف و سعيد راشدي، قم، پيام علمدار.
    • جوادي آملي، عبدالله، 1391، مفاتيح الحياه، قم، اسراء.
    • حقيقي، محمدعلي، بي‌تا، تکنولوژي و مهندسي فکر، تهران، فراوان.
    • دالايي لاما- هوارد سي. کاتلر، 1381، هنر شادمانگي، ترجمة تينا حميدي و نغمه ميزانيان، تهران، قطره.
    • داير، وين، 1389، تحول، ترجمة علي پناهي، تهران، آسيم.
    • دژاکام، علي، 1377، تفکر فلسفي غرب از منظر استاد مرتضي مطهري، تهران، انديشه معاصر.
    • رابينز، آنتوني، 1385، به سوي کاميابي، ترجمة مهدي مجردزاده، تهران، مؤسسه فرهنگي راه بين.
    • راجر، جان و پيتر مک ويليامز، 1375، تفکر منفي، ترجمة مهدي قراچه‌داغي، تهران، مينا.
    • ريو، جان مارشال، 1386، انگيزش و هيجان، ترجمة يحيي سيدمحمدي، تهران، ويرايش.
    • سبحاني، جعفر، 1392، محاضرات في الالهيات، چ چهارم، ترجمة عبدالرحيم سليماني، قم، رائد.
    • سليگمن، مارتين و همکاران، 1383، کودك خوش‌بين، ترجمة فروزنده داورپناه، تهران، رشد.
    • ـــــ ، 1388، از بدبيني به خوش‌بيني، ترجمة مهدي قراچه‌داغي، تهران، پيکان.
    • شوارتز، 1374، جادوي فکر بزرگ، ترجمة ژنا بخت‌آور، تهران، فيروزه.
    • شين، فلورانس اسکاول، 1378، دري مخفي به روي موفقيت، ترجمة شهلا المعي، تهران، المعي.
    • ـــــ ، 1386، چهار اثر از فلورانس اسکاول شين، ترجمة گيتي خوشدل، تهران، پيکان.
    • صدرالدين شيرازي، محمد، 1382، الشواهد الربوبيه، تصحيح سيد‌جلال‌الدين آشتياني، قم، مؤسسه مطبوعات ديني.
    • ـــــ ، 1380، الحکمه المتعاليه في الاسفار الاربعه، تصحيح مقصود محمدي، تهران، بنياد حکت اسلامي صدرا.
    • طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1417ق، نهايه الحکمه، تعليق عباسعلي زارعي، قم، مؤسسه النشر الاسلامي.
    • کارنگي، ديل، 1387، آيين زندگي، ترجمة ميترا ميرشکار، تهران، قاصدک صبا –آويژه.
    • کاسيرر، ارنست، 1388، رساله‌اي در باب انسان، ترجمة بزرگ نادرزاد، تهران، پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي.
    • کريمي، يوسف، 1387، نگرش و تغيير نگرش، چ پنجم، تهران، ويرايش.
    • کليني، محمد بن يعقوب، 1429ق، اصول کافي، بيروت، الاميره.
    • لوسير، مايکل، 1388، قانون جذب، ترجمة لعيا موسايي، تهران، سلسله مهر.
    • مطهري، مرتضي، 1357، عدل الهي، قم، صدرا.
    • ـــــ ، 1376، شرح منظومه، قم، صدرا.
    • ـــــ ، 1378، مجموعه آثار، چ پنجم، قم، صدرا.
    • مؤسسه انگيزش موفقيت آمريکا، 1377، T.N.T نيروي عظيم انسان درون انسان، ترجمة ‌هادي فرجامي، تهران، نسل نوانديش.
    • ناس، جان باير، 1388، تاريخ جامع اديان، ترجمة علي‌اصغر حکمت، تهران، علمي و فرهنگي.
    • نينان، مايکل و ليندي درايدن، 1378، درمان‌شناختي، ترجمة محسن دهقاني و آناهيتا گنجوي، تهران، رشد.
    • يونسي، سيدجلال و اسحاق رحيميان، 1387، دريچه‌اي به فراشناخت، تهران، دانژه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یعقوبیان، محمدحسن.(1395) تحلیل و بررسی چگونگی مثبت اندیشی و آسیب شناسی آن از منظر عقل و دین. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8(2)، 69-84

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدحسن یعقوبیان."تحلیل و بررسی چگونگی مثبت اندیشی و آسیب شناسی آن از منظر عقل و دین". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8، 2، 1395، 69-84

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یعقوبیان، محمدحسن.(1395) 'تحلیل و بررسی چگونگی مثبت اندیشی و آسیب شناسی آن از منظر عقل و دین'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8(2), pp. 69-84

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    یعقوبیان، محمدحسن. تحلیل و بررسی چگونگی مثبت اندیشی و آسیب شناسی آن از منظر عقل و دین. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 8, 1395؛ 8(2): 69-84