ملاک های هدف گذاری در تعلیم و تربیت با محوریت فطرت انسان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
انسان در فرهنگ قرآن کريم، علاوه بر بعد ظاهري و جسم مادياش، داراي بعد ديگري است (مؤمنون:14؛ سجده: 9-7)، که حقيقت پيچيدهاي است و به نامها و تعابير گوناگوني، از جمله آفرينش ويژة الهي يا فطرت الهي و خداآشناي انسان، از آن ياد ميشود (روم:30)؛ بعدي که مستعد توانمنديهاي روحي فوقالعادهاي است و اصالت، حقيقت و انسانيت انسان به آن است. انسان بر اساس دو بعدي بودن خلقتش، در عمل نيز مستعد دستيابي به دو جايگاه متفاوت است. او به بيان قرآن، درحاليکه مستعد دست آوردن برترين مقامها، نظير جايگاه خليفةاللهي (بقره:30؛ انعام: 165)، توانايي تسخير جهان (بقره: 29؛ جاثيه: 13)، جايگاهي برتر از فرشتگان (نجم: 9-7) بوده و صاحب ارادة آزاد و قدرت گزينش و مسئوليتپذيري است (احزاب:72؛ انسان:3-2)، در عين حال، گاه از چهارپايان پستتر شده، به «اسفل سافلين» سقوط ميكند! (اعراف:179؛ فرقان:44؛ تين:6-4)
وجود توانمنديهاي به ظاهر متضاد و ناهماهنگ در انسان، مؤيد ابهام و پيچيدگي حقيقت انسان است؛ مسئلهاي که ريشة شدت گرفتن بحران تعليم و تربيت در جهان بوده و تقريباً همة مکاتب تربيتي را به خود مشغول داشته است؛ زيرا اين مکاتب در حقيقت، نميدانند با چه موضوعي سروکار دارند و به دنبال تربيت چه موجودي هستند و هدف اصلي از تربيت او چيست؟ به همين سبب، مقاله بر آن است تا گوشة کوچکي از اين معضل بزرگ در حوزة تعليم و تربيت را براي پيدا کردن راه حل بررسي كند. براي حل اين معضل انسانيـ تربيتي، راهي جز مطالعه و بررسي بعد اصيل و حقيقي انسان، يعني فطرت الهي او، نيست. به نظر ميرسد اگر اين بعد انسان بهخوبي بررسي شود، فهم اينکه تربيت انسان به دنبال چه هدفي است و چگونه اين هدف محقق ميشود، قدري آسانتر خواهد بود.
«فطرت» واژهاي صرفاً قرآني است و مناسبترين راه مطالعه و بررسي آن، تکيه بر منبع وحياني و کمک گرفتن از منابع تفسيري است. انتخاب اين رويکرد به سبب اتصال به منابع متقن وحياني و پشتوانة بنيانهاي عقلي مستدل و تأييد شواهد تجربي (گروهي از نويسندگان زير نظر آيتالله مصباح يزدي، 1390، ص165)، نسبت به ديگر رويکردها، کاملتر و مطمئنتر است و ما را به شناخت صحيحتري نسبت به انسان ميرساند. بر پاية اين شناخت، ضمن روشن شدن نقطة اوج و هدف نهايي از تربيت و سازندگي انسان، بهعنوان مربي و در مقام تربيت، براي مراحل و مقاطع گوناگون تربيتي، اهداف مشخصي را ميتوان با رعايت معيارهاي خاص ترسيم کرد. به اين منظور، ابتدا برخي مفاهيم کليدي، بهويژه «فطرت» بررسي شده، سپس ضمن بيان مقصود از هدف تربيتي در تعليم و تربيت با محوريت فطرت الهي انسان، معيارها و شاخصهاي تعيين و ترسيم هدف بررسي خواهد شد.
فطرت
«فطرت» واژهاي عربي است و مباحث آن اول بار در قرآن مطرح شده و پيش از قرآن، سابقهاي از آن در دست نيست (جوادي آملي، 1376، ج 12، ص68)؛ حقيقت پيچيدهاي است که به قولي، تعريف حقيقي آن غيرممکن است (همان، ص26). ريشة لغوي واژة «فطرت»، «فَطَرَ» به معناي شکافتن، ابداع و آفرينش است (راغب اصفهاني، 1414، ص640؛ طريحي، 1375، ج3، ص438؛ فراهيدي، ۱۴۰۵، ج7، ص418؛ مصطوفي، 1368، ج9، ص111). در آيات قرآن (شوري:11؛ يوسف:101؛ زمر:46؛ انعام:14و79؛ ابراهيم:10؛ فاطر:1؛ روم:30؛ اسراء:51؛ طه:72؛ هود:51؛ يس:22؛ زخرف:27؛ انبياء:56) نيز «فاطر» از اسماء الهي و به معناي «آفريدگاري است که موجودات را بدون سابقة قبلي آفريده است» (طريحي، 1375، ص438). همچنين واژة «فطرت» به سبب ساختار صَرفي خاص (بر وزن «فِعله»)، بر کيفيتي خاص از معناي اولية «فطر»، يعني «آفرينش ويژه» دلالت دارد. برايناساس، «فطرت الهي در انسان»، به معناي آفرينش انسان بهگونهاي نو و بيسابقه است و شايد تعبير «ثُمَّ أَنشأْنَهُ خَلْقاً ءَاخَرَ» اشاره به همين است (مؤمنون:14-12). بر همين اساس، برخي مفسران قرآن «فطرت» را مصدر نوعي از «فطر» و به معناي نوعي ويژه و جديد از ايجاد ميدانند (طباطبايي، 1393، ج 16، ص 178؛ مصباح يزدي، 1365، ص 26) و همة اختلاف نظرها در معناي فطرت نيز حول محور همين کيفيت و نوع ايجاد است. همچنين به بيان مرحوم علامه طباطبايي، همة انواع مخلوقات الهي داراي فطرت به معناي عام هستند. ولي ايشان دربارة فطرت انسان، پس از مقدمهاي طولاني، بياني دارند که ميتوان آن را به اختصار چنين توصيف کرد: «آفرينش تکويني ويژهاي براي انسان که دقيقاً مبتني و منطبق با تشريع الهي است»، و براي حرکت تدريجي و مبتني بر دستورات دين در همة ابعاد و زمينههاي لازم، در مسيري مشخص و به سوي مقصدي معين، يعني رسيدن به منتهاي کمال انساني، که تأمينکنندة سعادت انسان است، مجموعهاي منظم و هدفمند از امکانات و دستگاههاي روحي و جسمي را در اختيار دارد. به بيان ايشان، قرآن کريم در آية «فَأَقِمْ وَجْهَك لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطرَت اللَّهِ الَّتى فَطرَ النَّاس عَلَيهَا لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِك الدِّينُ الْقَيمُ وَلَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يعْلَمُونَ» (روم:30)، انسان را به توجه تمامعيار به دين دعوت کرده است که اين خود، شاهد اين انطباق بين خلقت تکويني انسان و تشريع الهي است.
«فطرت» به معناي خاص، يا «فطرت الهي انسان»، او را واجد امتيازاتي کرده است؛ از قبيل: «نوع و کيفيت خاصي از سير به سوي کمال»؛ «پيچيدگي بيشتر و نيز رشد و نمو ضعيفتر در برخي ابعاد، در نتيجه، نياز بيشتر به کمک و نياز به زندگي اجتماعي و مدنيت»؛ «مجموعهاي از امکانات جسمي و روحي خاص و منحصر به فرد و ادوات و ابزار ويژه براي حرکت به سوي کمال»؛ «تفاوت اساسي در مرحلة نهايي و کمال نهايي سير استکمالي»؛ «قوانين، مقررات و اصول ويژة حاکم بر سير استکمالي که از آن به «دين» ياد شده و کاملاً منبطق با همان امکانات جسمي و روحي اوست». سرانجام، فطرت الهي انسان او را به تكميل نواقص و تأمين نيازهايش هدايت و به منافع و مضارش آگاه (شمس:8-7)، و حرکت به سوي هدف را برايش آسان ميکند (عبس:20-19). همچنين فطرت الهي انسان داراي ويژگيهايي براي تميز دادن آن از امور غيرفطري است که عبارتند از:
1. ويژة انسان است و ديگر مخلوقات از آن محرومند.
2. همة افراد انسان ـ هرچند با شدت و ضعف ـ واجد آن هستند.
3. خدادادي و غيراکتسابي است.
4. غيرقابل تغيير و تبديل است.
فطريات در انسان متعدد و متنوع است و ميتوان آنها را ذيل دو عنوان «شناختي» و «گرايشي» جاي داد. برخي از مهمترين شناختهاي فطري انسان عبارت است از: خداشناسي و خودشناسي فطري، آگاهي فطري به اصول اخلاقي، و آگاهي فطري به اصل «علّيت». همچنين برخي از مهمترين گرايشهاي فطري انسان عبارت است از: ميل فطري به خود يا حب ذات، عشق و پرستش فطري خداوند، گرايش فطري به هستي و گريز از نيستي، ميل فطري به خوشي و راحتي.
اگرچه «طبيعت»، «غريزه» و «سرشت»، گاه به معناي «فطرت» و يا به جاي آن استفاده ميشوند، اما در حقيقت، به بعد مادي و طبيعي انسان تعلق دارند. ولي فطرت مربوط به بعد روحاني، مجرد و معنوي انسان است.
انسانشناسي تربيتي با نگاه به فطرت
آنچه بيان شد تصويري کلي از فطرت الهي انسان بود. حال با توجه به اين ويژگي الهي در آفرينش انسان، و پيش از توجه به بحث اهدف تربيتي، لازم است تا انسانشناسي تربيتي با نگاه به فطرت بررسس شود تا مبنايي انسانشناختي براي بررسي اهداف تربيتي باشد. انسان با نگاه به فطرت الهي خويش، داراي ويژگيهاي ذيل است:
1. مخلوق خداوند و داراي آفرينشي ويژه و هدفمند است (مؤمنون:115؛ ذاريات:56؛ سورههاي حجر، انبياء، ص).
2. فطرتاً داراي توان تربيتيافتگي است تا به نقطة اوج رشديافتگي و سعادت دست يابد.
3. به دست خداوند (انعام:71و90؛ طه:50؛ آل عمران:73)، بهطور مستقيم و يا از طريق انبياي الهي و شرايع تربيت ميشود (جمعه:2؛ بقره:213؛ سورههاي نحل و آل عمران).
4. در حال حرکت به سوي خداوند است، اما کمّ و کيف اين سير فطري به دست خود اوست (انشقاق:6؛ بقره:156؛ اعراف:30؛ نحل:36).
5. فطرتاً خداوند را ميشناسد، اگرچه بعضاً به خداشناسياش آگاهي ندارد (طباطبايي، 1380، ج 5، ص 34). نيز به سوي او گرايش دارد. اين شناخت و گرايش فطري او را به مرتبهاي ارتقا ميبخشد که ميتواند بگويد: «ما كُنْتُ اَعْبُدُ رَبّاً لَمْ اَرَهُ» و يا همه چيز را در پرتو نور او ببيند: «...بِكَ عَرَفْتُكَ وَاَنْتَ دَلَلْتَني عَلَيكَ».
6. يگانگي و ربوبيت خداوند را فطرتاً درک ميکند.
7. فطرتاً عاشق خداوند است، او را ميپرستد و متدين به دين اوست؛ زيرا انسان، حتي مشرک و ملحد، خود را دوست دارد و نسبت به هر کس و هر چيز که موجب بقاي اوست نيز عشق ميورزد و فطرتاً خداوند را اينگونه مييابد. توجه به غيرخدا و شرک و کفر، انحراف از اين ميل فطري است و بهويژه هنگام مصايب و مشکلات، حتي مشرکان و ملحدان نيز به فطرت خويش بازميگردند.
8. فطرتاً وابستگي و نياز خود به خداوند را درک ميکند؛ زيرا فطرتاً ميداند که هم اصل آفرينش، هم بقا و هم تأمين همة نيازهايش از ناحية اوست (شاهآبادی، 1378، ص428). صراحت و فحواي آيات قرآن نيز مؤيد اين درک فطري اوست (فاطر:15؛ محمد:38؛ ممتحنه:6؛ انعام:133).
9. فطرتاً به هستي گرايش دارد، از نيستي و هلاکت گريزان است و منشأ اين ميل فطري کمالگرايي اوست (طباطبایی، 1362، ج7، ص260).
10. فطرتاً به حقيقتجويي ميل دارد؛ زيرا فطرتاً کمالگراست. گرايش به دانايي، ابتدا به صورت ساده و مبهم است و روز به روز گستره و عمق آن بيشتر ميگردد (مصباح یزدی، 1387، ص33؛ مطهری، همان، ص493).
11. فطرتاً به سوي فضايل اخلاقي گرايش دارد و از رذايل گريزان است. اين ميل و نفرت فطري نشانة نوعي تعالي، ارزشمندي و امتياز در اوست. سعادتطلبي و ميل به حسن عاقبت (مصباح یزدی، 1376، ج1، ص30؛ طباطبایی، 1362، ج12، ص17؛ ج6، ص276و277؛ ج9، ص56- 53؛ ج 18، ص186)، گرايش به خير و پاكى و تنفر و دوري از شرور، گرايش به عدل و تنفر از ظلم (مصباح یزدی، همان، ج1، ص120؛ جعفری، 1389، ص203)، و ميل به حق و پيروي از حق (مطهرى، 1374، ص499؛ جوادی آملی، 1376، ص42؛ طباطبایی، 1393، ج10، ص79)، از جمله مصاديق گرايشهاي فطري به فضايل اخلاقي است (مطهری، 1374، ص495).
12. فطرتاً ميل به زيبايي دارد؛ زيرا کمالخواه است (مطهرى، 1374، ص498؛ موسوي خمینی، 1374، ص183).
13. فطرتاً ميل به آزادي دارد، خواهان جريان يافتن خواست و ارادهاش در امور عالم و متنفر از هر محدوديتي است. البته قرآن کريم اجراي تمام خواستها و ارادة انسان را در فضايي فراتر از عالم دنيا و بهدور از هر نوع محدوديت و تزاحم، شدني ميداند (موسوي خمینی، 1374؛ شاهآبادی، 1378، ص467).
14. فطرتاً خود را ميشناسد. اين خودآگاهي ابتدا ـ بعضاً ـ بسيار مبهم و سطحي است. نيز خود را فطرتاً دوست دارد. خودآگاهي و خوددوستي، که در افراد يکسان نبوده، با شدت و ضعف همراه است، موجب بقاي حيات آنهاست (شاهآبادی، 1378، ص317و324؛ همو، 1386، ص51؛ مصباح یزدی، 1376، ج 2، ص33؛ همو، 1387، ص37و39؛ مطهرى، 1374، ص502، 504و508).
نكات مزبور تنها نمونهاي از ويژگيهاي فطري انسان است که جز در مواردي اندک، به صورت قوه و استعداد است و در فرايند رشد و پرورش به فعليت ميرسد.
در تعليم و تربيت مبتني بر فطرت الهي، انسان با اين ويژگيهاي فطري موضوع تربيت است. اهميت اين مبحث براي آن است که هدف در فرايند تعليم و تربيت ساختن و به فعليت رساندن استعدادهاست. پس ماية اصلي تربيت انسان نيز همين امور فطري است. آگاهي از اين امور و کيفيت و حد و اندازة تغيير و تبديل و رشد و شکوفايي آن، در برنامهريزي و هدفگذاري براي فرايند تربيت انسان بسيار مؤثر است.
تعليم و تربيت فطري
«تعليم و تربيت»، اقدامي اختياري و درصدد دستيابي به اهدافي است که مصاديق آن ميتواند بر مبناي رويکردهاي نظري گوناگون، متفاوت باشد (گروهی از نویسندگان، 1390، ص31؛ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1376، ص5). تعليم و تربيت با محوريت فطرت، به اجمال، «فرايندي است زمينهساز براي ايجاد تحول و شکوفايي تدريجي استعدادهاي فطري نهفته در انسان در همة ابعاد (شناختي، گرايشي و...)، با رفع نواقص و کاستيها، در جهت تحقق رشد و کمالي شايستة او». نکاتي دربارة اين تعريف کوتاه قابل توجه است:
1. تعليم و تربيت با محوريت انسان، فرايندي مستمر و تدريجي و داراي عناصر و ارکاني است که صرفاً براي مهيا کردن زمينه براي انتخاب و اراده انسان است تا خود در خويش تحول ايجاد كند، گرچه اين فرايند ابتدا غيرارادي است.
2. فرايند تربيت به صورتي هدفمند، داراي دو بعد «جسماني» و «روحاني» است. بعد اول، يعني «شکوفايي استعدادهاي طبيعي و غريزي»، زمينهساز بعد دوم، يعني «پرورش ابعاد روحي و بارور شدن استعدادهاي فطري انسان» است.
3. به خاطر پيچيدگي و ممتاز بودن انسان، فرايند تربيت وي نيز متفاوت است. به همين سبب، خالق متعال، خود مربي و مدبر امور اوست و مناسبترين برنامة تربيتي انسان را بهوسيلة پيامبران خويش ابلاغ فرموده است. اين برنامه همان برنامة تربيتي دين است. شايد اين ادعا دور از واقعيت نباشد که همة دين براي تربيت انسان آمده است.
4. هدف اصلي تربيت انسان، شکوفايي استعدادهاي فطري، يعني همان بعد روحي و معنوي و بعد اصيل اوست. اما مربي بايد لزوماً هر دو بعدِ جسماني و روحاني او را بشناسد و آنگاه به تربيت او اقدام کند. در غير اين صورت، فرايند تربيت انسان به مقصد نخواهد رسيد.
5. در فرايند تربيت با محوريت فطرت، انسان در فرايندي تدريجي و بهگونهاي جامع و هماهنگ، رو به کمال و تعالي است و قدم به قدم بر کمالات خويش ميافزايد تا به کمال نهايياش برسد.
6. چون خداوند براي محقق ساختن اهداف بلند آفرينش انسان، توانمنديهاي بيشماري در ابعاد گوناگون، نظير ديني و اخلاقي، مادي، معنوي، زيستي و بدني، اجتماعي، سياسي، اقتصادي، و حرفهاي به وي عطا کرده، تربيت او در ساحتهاي گوناگون امکانپذير است.
7. انسان در مسيري که خداوند براي وي ترسيم کرده در حرکت است (بقره:156؛ انشقاق:6). اما همة انسانها در اين سير يکسان نيستند. موفقيت و رستگاري انسان صرفاً با سير، بهگونهاي که خداوند بهعنوان مربي براي وي ترسيم کرده، ميسر است.
8 . شکي نيست که کمال انسان در عينيت يافتن و ظهور همة استعدادهاي اوست. در تعابير قرآني، نقطة اوج و نهايت مقصدي که انسان ميتواند در جستوجوي آن برآيد، به «فلاح» (رستگاري)، «فوز» (کاميابي) و «سعادت» (خوشبختي)، معروف است (بقره:5؛ احزاب:71؛ هود: 108؛ قمر:54و55؛ نساء:175) و در روايات نيز به اين حقيقت با صراحت اشاره شده است.
هدف در نظام تربيتي مبتني بر فطرت
هدف تربيتي، بهويژه هدف نهايي، به يک معنا، مهمترين عنصر در هر نظام تربيتي است و فرايند تربيت براي تحقق آن است. از سوي ديگر، در تعليم و تربيت با محوريت فطرت الهي انسان، موضوع «تربيت» انسان با ويژگيهاي يادشده است و براي فرايند رشد و پرورش وي، هدفي نهايي و اهداف واسطهاي خاصي منظور شده که در موارد بسياري متأثر از فطرت الهي انسان و مبتني بر آن است. بهطور کلي، در تعليم و تربيت مبتني بر فطرت الهي انسان، محور و هدف همة فعاليتهاي تربيتي، شکوفايي همة استعدادهاي انسان، بهويژه استعدادهاي فطري و تحقق مرتبة کمال در تمام ابعاد اوست که با واژهها و عبارات گوناگوني نظير «قرب الهي»، «بار يافتن به مقام عنداللهي»، «رباني شدن»، «مرتبة کمال»، «کمال اختياري»، و «قرب اختياري» ياد شده است؛ زيرا وقتي انسان در فرايند صحيح تربيت قرار گيرد، به فرمودة قرآن کريم، «هدايت» (فتح:20) يا تربيت خواهد شد؛ يعني «رشد يافتگي» (بقره:186)، «حيات پاک» (نحل:97)، «سعادتمندي» (هود:108)، «پيروزي» (اعراف:69) و «به مقصد رسيدن» (احزاب:71)، از آثار آن است. شايد بهترين و جامعترين تعبير قرآني، که بيانکنندة هدف نهايي تربيت انسان است، «رضوان الهي» (حديد:27و72) و «مقام عنداللهي» (قمر:55-54)، است؛ زيرا وقتي انسان مراحل و مراتب رشد را بهگونهاي صحيح طي کند، توانمنديهايش شکوفا شده، در جهت صحيحي هدايت ميشود، داراي حياتي پاک و جاويدان گرديده، واجد کمالات تعبيه شده در آفرينش خود، يعني کمال به معناي واقعي يا سعة وجودي، خواهد شد (رجبی، 1388، ص225). به سبب شدت وجود و دور شدن از نقص، به خداوند نزديک شده، نزد او بار خواهد يافت (قمر:55-54). برخي از مهمترين روايات اهلبيت نيز شرح و توصيفي از امکان دستيابي به اين مقام الهي براي انسان است.
معيارهاي تعيين اهداف تربيتي مبتني بر فطرت
ازآنرو که در جريان طولاني تربيت، علاوه بر هدف نهايي، اهداف ديگري نيز مطرح است، فرايند تعيين و گزينش اهداف از مهمترين بخشهاي فرايند تعليم و تربيت بوده و عوامل بسياري در آن دخيلند. ارائة معيار ميتواند به مثابة نقشة راه، کمکي در اين جهت باشد تا مانع تشتت آراء در مقام نظر و تحير و سرگرداني و يا انتخاب اهداف غلط و يا ناقص، در مقام عمل و اقدام تربيتي گردد. لازم به ذكر است که بر خلاف هدف نهايي، که در هر نظام تربيتي بر اساس جهانبيني و مباني نظري حاکم بر آن نظام از قبل مشخص و معين است، ديگر اهداف تربيتي (واسطهاي و مياني)، که تحقق هدف نهايي مرهون تحقق اين اهداف است، از ابتدا چندان روشن نيست و براي مشخص ساختن آن، ضوابط و معيارهايي لازم است. اقدام به ارائة ملاک و معيار براي تشخيص و گزينش اهداف تربيتي، در منابع تربيتي داراي سابقة اندکي است (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1376، ص7 و10). با در نظر گرفتن همة عوامل دخيل در تعيين اهداف تربيتي، معيارهاي متعددي قابل شمارش است که ذيل سه عنوانِ کليتر قرار ميگيرند. اکنون معيارهاي ذيل اين سه محور را بررسي ميکنيم:
الف. معيارهاي مربوط به ارتباط اهداف با موضوع تربيت
چون نظام تعليم و تربيت با محوريت فطرت و زيرساختهاي فکري و جهانبيني حاکم بر آن، داراي صبغهاي الهي است، هماهنگي و سازگاري با اين نگاه خاص به انسان، از معيارهاي ترسيم اهداف تربيتي است. اکنون به معيارهايي از اين سنخ براي تعيين اهداف تربيتي اشاره خواهيم داشت:
1. توجه به نوع و غايت آفرينش انسان: شکوفايي استعدادهاي فطري شناختي و گرايشي در انسان، که خالق متعال در آفرينش وي منظور داشته است، همان هدف نهايي در تعليم و تربيت اوست. به همين سبب، همة اهداف تربيتي بايد کاملاً منطبق با غايت آفرينش انسان باشند. صاحبنظران تعليم و تربيت فطرتمحور، در مقام ترسيم اهداف تربيتي بايد به اين مهم توجه جدي داشته باشند و مشخص سازند که اولاً، چه نوع کمالاتي براي انسان متصور است، و ثانياً، اين کمالات در چه مراحلي ميتواند و بايد محقق شود.
2. لزوم توجه به انواع ارتباطات انسان: انسان واجد مجموعهاي از ارتباطات، با خود، خالق خود و ديگر انسانها و محيط پيرامون خود است. ناديده گرفتن اين نوع ارتباطات انساني و ويژگيهاي آن و نيز عدم توجه به تأثير آن در رشد و پرورش انسان و دستيابي به کمالات، فرايند تربيت وي را دچار اشکال ميكند و نتيجهاي جز تربيت غلط يا بحران تربيتي نخواهد داشت. اهميت و ضرورت توجه به ارتباطات يادشده در مقام ترسيم اهداف تربيتي دوچندان است.
3. توجه به وابستگي کامل انسان به خداوند: حقيقت انسان چيزي جز وابستگي محض به خداوند نيست و منشأ اين وابستگي نقص وجودي اوست. هرچه انسان به اين نقص خود بيشتر واقف شود و درک بهتري از آن داشته باشد و به لوازم آن بيشتر ملتزم باشد، کاملتر شده، به خداوند نزديکتر ميشود. فلسفة توجه به تربيت و رشد انسان نيز تحقق همين امر مهم است. توجه به اين ويژگي انسان در مقام ترسيم اهداف تربيتي، ضروري است.
4. توجه به پيام دين اسلام دربارة تربيت انسان: دين کامل اسلام برنامة زندگي انسان و منطبق با فطرت اوست، بهگونهاي که هيچ سنتي از سنن تکويني و هيچ حکمي از احکام تشريعي با آن تنافي ندارد (طباطبایی، 1393، ج18، ص123، 224، 236؛ ج16، ص178). به همين سبب، نظامي که عهدهدار تربيت انسان است، نميتواند نسبت به اين امر مهم بيتفاوت باشد. شايد کمترين انتظار، توجه به اين امور در ترسيم اهداف تربيتي است. به عبارت ديگر، از معيارهاي ارزيابي اهداف تربيتي، درصدِ انطباق آن با آن برنامة جامع، يعني «دين الهي» است.
5. توجه به زندگي اخروي انسان (معاد): حيات اخروي، از جمله اهداف و غايات، بهويژه براي حيات دنيوي انسان و از جمله اصول اعتقادي در دين اسلام است که داراي اثر سازندگي بسياري در انسان است و در قرآن کريم، شايد بيش از همه، به اين اصل اعتقادي توجه داده شده است (بقره:4و62؛ احزاب:21؛ آلعمران:114-113؛ نساء:59؛ مائده:69؛ مجادله:22). نيز از جمله شناختهاي فطري، توجه به «معاد» و توجه به اين حقيقت است که جاي بروز و ظهور کمالات نامحدود انسان، عالم ديگري است (موسوي خمینی، 1374، ص186و187؛ شاهآبادی، 1387ـ الف، ص467و468؛ طباطبایی، 1362، ج7، ص260و261). برايناساس، انتظار اين است که براي ترسيم اهداف تربيتي انسان، ضمن توجه به اين امر مهم، اهدافي معادمحور و در جهت زندگي اخروي انسان ترسيم شود.
6. هماهنگي با ارزشهاي الهي و اخلاقي: انسان به مدد فطرت الهياش، موجودي فوقالعاده و برتر است و از وجوه برتري او، ارزشهاي متعالي الهي است که ميتواند با شکوفايي استعدادهاي فطرياش، بدان دست يازد. فرايند تربيت انسان نيز بايد در جهت رساندن وي به اين مقاصد عالي و ارزشمند الهي و اخلاقي باشد. واژههاي قرآني «رشد»، «طهارت»، «حيات طيبه»، «هدايت»، «عبادت»، «تقوا»، «قرب»، «رضوان»، «فلاح»، «تفکر و تعقل»، و «تعاون» نشاندهندة اهتمام قرآن کريم به احياي اين ارزشهاي مثبت اخلاقي و لزوم اندراج آن در فرايند تربيت و هدايت انسان است. همچنين انسان واجد گرايشهاي منفي است که مربوط به ابعاد طبيعي و حيواني اوست و مانع بزرگي در مقابل رشد و کمال وي است. انسان در کشاکش اين دو نيروي دروني و نيز تأثير عوامل و زمينههاي بيروني، ميتواند به مراتب بالاي کمال صعود و يا به پايينترين مراتب حيواني سقوط کند. به همين سبب، توجه به اين ويژگيها در ترسيم اهداف تربيتي، به منظور متصف شدن انسان به صفات کمال و ارزشهاي والاي اخلاقي ضروري است.
7. توجه به استعدادهاي فطري و غيرفطري: «انسان» موضوع و محور تربيت است و بسياري از استعدادهاي فطرياش ميتواند بر اثر تربيت غلط، از مسير اصلي خود منحرف گشته، فاقد کارايي لازم شود. اين مسئله دربارة نيروها و توانمنديهاي غيرفطري و طبيعي انسان بارزتر است. در چنين حالتي، تحقق هدف نهايي تربيت نيز تحتالشعاع آن قرار خواهد گرفت؛ زيرا تحقق هدف متعالي تربيت منحصراً با شکوفايي استعدادهاي فطري نهفته در انسان ممکن نيست، بلکه ابعاد غيرفطري وي، که مقدمه و زمينهساز شکوفايي بعدي فطري اوست نيز بايد پرورش يابد. بنابراين، لحاظ کردن اين مسئله و توجه به آن، در مقام ترسيم اهداف تربيتي، ضروري است.
8. انطباق با اهداف زندگي انسان: اگرچه هدف اصلي تربيت مبتني بر فطرت، کامل شدن انسان از طريق شکوفايي استعدادهاي فطري اوست، ولي زندگي انسان داراي ابعاد گوناگون فردي و اجتماعي، دنيوي و اخروي، مادي و معنوي، جسمي و روحي، سياسي و اجتماعي، ديني، اخلاقي، فرهنگي و... است که هماهنگ با فطرت او بوده، در هر بعدي هدفي نهفته است. موفقيت تعليم و تربيت مبتني بر فطرت، مرهون انطباق با اين ابعاد به هدف تحقق کمالات انساني مرتبط با آن، به طرز صحيح است (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، 1376، ص7). براي اين منظور، هر کدام از اين اهداف در ابعاد يادشده، بايد يک هدف تربيتي محسوب شود.
9. متناسب با شرايط و ويژگيهاي متربي: تدريجي بودن تغيير و تحول در انسان و نيز اولويتبندي در تقديم و تأخير اين تغييرات، از ويژگيهاي مشترک انسان با ديگر موجودات است. در تعليم و تربيت مبتني بر فطرت، توجه به تناسب اهداف تربيتي با اين ويژگيها، معيار خوبي براي ترسيم اهداف تربيتي است. همچنين توجه به شرايط و موقعيتهاي جامعهاي که انسان در آن زندگي ميکند نيز لازم است. حتي اگر هدف نهايي تربيت در جوامع گوناگون، بهويژه با نظر به فطرت مشترک انسانها در همة جوامع، واحد باشد، اما به سبب شرايط گوناگون محيطي در جوامع متفاوت، اهداف غيرنهايي ميتواند متغاير باشد. برايناساس، در ترسيم اهداف مياني، بايد به اين شرايط نيز توجه شود.
ب. معيارهاي مربوط به اهداف
بخش ديگري از معيارهاي تعيين و ترسيم اهداف تربيتي، اموري مربوط به خود اهداف تربيتي است. توجه به ويژگيهاي هدف تربيتي و ارتباط بين هدف نهايي و ديگر اهداف، هماهنگي بين اهداف، و...، از جمله معيارهاي لازم در اين قسمت است که به نمونههايي از آن اشاره ميشود:
1. توجه به قابليت کشفي بودن اهداف تربيتي: فرايند تربيت انسان فرايند هدفمندي است و در تعليم و تربيت ديني، بهويژه در تعليم و تربيت مبتني بر فطرت، هم هدف نهايي و هم برخي از اهداف غيرنهايي، از پيش مشخص است؛ زيرا چنين نظامي بر مبناي يك اعتقاد، هدفمندي آفرينش انسان به دست خالق متعال است. برنامة تربيت و هدايت انسان نيز در ضمن اين تدبير حکيمانه قرار گرفته است. البته کار مهمي که در نظامهاي تربيتي ديني انجام ميگيرد، کشف اين اهداف، از طريق مراجعه به منابع ديني و وحياني است. با کشف اين اهداف همة اقدامات تربيتي بايد براي تحقق آن صورت گيرد. به همين سبب، بايد به اين امر مهم به عنوان يک معيار و شاخص در شناسايي و تعيين هدف تربيتي توجه شود.
2. برانگيزاننده و محرک بودن: هر فعل اختياري در انسان، مسبوق به قصد و نيتي است که محرک او براي انجام فعل است. انتخاب مقاصد هرچه درستتر و دقيقتر باشد، محرک بودن آن بيشتر خواهد بود. نقش اهداف تربيتي نيز محرک بودن براي اقدامات تربيتي است. در تعليم و تربيت مبتني بر فطرت، هرچه هدفگذاري تربيتي بيشتر در جهت شکوفايي استعدادهاي فطري انسان باشد، بعد محرک بودن و انگيزش آن نيز بيشتر خواهد بود؛ زيرا شکوفايي استعدادهاي فطري مساوي با برطرف شدن نواقص و کامل شدن انسان است و در مباني انسانشناسي فطري ثابت شد که انسان فطرتاً کمالگرا و گريزان از هر نوع نقصي است (مصباح یزدی، 1376، ج2، ص45؛ همو، 1387، ص41و45؛ شاهآبادی، همان، ص460؛ مطهرى، 1374، ج21، ص461؛ موسوي خمینی، همان، ص182). اين خود محرک خوبي براي اقداماتي در جهت تحقق هدف تربيت است.
3. جهتدهنده و هدايتکنندة فرايند تربيت: هدف تربيتي نقطة مطلوبي است که همه با نگاه به آن در حرکت و در طلب اويند؛ چون انسانِ فطرتاً کمالجو به سوي آن نقطة کمال کشيده ميشود. فرايند تربيت وي نيز بايد در اين زمينه برنامهريزي گردد. در فرايند تربيت انسان، هرقدر اهداف بيشتر در جهت کمال و دور از نقص قرار گيرد، نقش جهتدهي و هدايتش بيشتر خواهد بود. در هدفگذاري تربيت، توجه به اين امر ضروري است.
4. آرماني، اما دستيافتني: غالباً هدف تربيتي، بهويژه هدف نهايي، يک مطلوب و آرماني است که همه درصدد دست يافتن به آن هستند. اگرچه هدف نهايي در تربيتي مبتني بر فطرت، نقطة کمالي است که براي انسان، کمالي بيش از آن متصور نيست و طبيعي است که دست يافتن به آن چندان آسان نخواهد بود، در عين حال، کمال انسان داراي مراتب و به حسب افراد، متفاوت است و شايد بتوان براي هر شخص کمال مشخصي را به عنوان هدف در نظر گرفت باشد که با شکوفايي تمام استعدادها، بهويژه توانمنديهاي فطرياش دستيافتني خواهد بود. البته اين حالت در اهداف غيرنهايي و مياني تربيتي کمي رقيقتر است؛ زيرا اين اهداف نسبت به اهدف نهايي عمليتر و دستيافتنيترند. بنابراين، در مقام هدفگذاري، بايد تا حد امکان، هم آرماني و ايدهآل بودن و هم دستيافتني و قابل تحقق بودن اهداف مد نظر قرار گيرد؛ بهگونهاي که هيچکدام فداي ديگري نگردد.
5. ثبات و انعطاف: اگرچه هدف نهايي فرايند تربيت در هر شرايط و اوضاع و احوالي، ثابت و معين است، اما اهداف ديگر در شرايط و يا سطوح گوناگون، متفاوت و تغييرپذير است. به عبارت ديگر، ثبات و پايداري در اهداف مياني، که به هدف نهايي نزديکتر بوده و آرمانيترند، نسبت به اهدف جزئيتر و عمليتر، بيشتر است. انتخاب اهداف تربيتي جايگزين مرحلهاي کردن برخي اهداف تربيتي، و در نظر گرفتن اهداف متفاوت براي يک سطح يا يک مقطع اما با شرايط متفاوت، تدابيري براي منعطف نشان دادن اهداف مياني و واسطهاي در فرايند تربيت است. در تعليم و تربيت مبتني بر فطرت، با وجود ثبات هدف نهايي، تاکتيکهاي منعطف تغييرپذيري نيز در کيفيت تحقق اهداف مياني بايد در نظر باشد تا تحقق اهداف نهاييتر و در نتيجه، هدف نهايي را ميسر سازد.
6. هماهنگي، انسجام و ترتب بين اهداف: ازآنرو که فلسفة وجودي اهداف غيرنهايي، مهيا ساختن زمينهها براي تحقق هدف نهايي است، انسجام و هماهنگي بين هدف نهايي و ديگر اهداف واسطي ضروري است. همچنين هر مرحله و مقطعي از فرايند تربيت نيز داراي هدف است، و اتمام هر مرحله يا مقطعي از فرايند تربيت منوط به تحقق هدف تربيتي در همان مرحله است. بنابراين، علاوه بر لزوم هماهنگي و تناسب اهداف مياني با هدف نهايي، بين اهداف مياني نيز بايد همانگي وجود داشته باشد. هماهنگي بين اهداف تربيتي در اين مراحل، توجيهکنندة هماهنگي و تناسب بين مراحل تربيتي است. برايناساس، در تعيين و ترسيم اهداف تربيتي، بايد اين ملاک نيز مد نظر باشد.
توجه به ارتباط سلسله مراتبي بين اهداف مياني و نيز بين آنها و هدف نهايي نكتة ديگري است که نتيجة وجود اين نوع ارتباط بين مراحل و مقاطع گوناگون تربيتي است. در هدفگذاري، بايد به اين امر مهم توجه شود که هدف نهايي و نقطة مطلوب آرماني به يکباره و شتابزده قابل وصول نيست، بلکه منوط به تحقق اهداف ديگري است (شکوهي، ۱۳۶۳، ص49)؛ مثلاً، براي تحقق بالاترين نقطة کمال انساني، يعني شکوفايي تمام استعدادهاي فطري انسان، تحقق اهداف جزئيتر و رفتاريتر مانند آموختن برخي معارف و نيز پيدا شدن برخي گرايشها و دارا شدن برخي ملکات اخلاقي ضروري است و براي کسب اين اهداف نيز واجد مراتب پايينتر بودن لازم است؛ يعني براي تحقق يک هدف آرماني و مطلوب مهمتر، بايد برخي اهداف جزئيتر محقق شود. به همين سبب، در مقام ترسيم اهداف تربيتي، ناظر بودن اين اهداف به هم و ارتباط سلسله مراتبي بين آنها نيز بايد لحاظ گردد.
7. توجه به تفاوتها و اولويتها: هدف نهايي در تعليم و تربيت، پايان کار و مطلوب نهايي فرايند تربيت است. اما اهداف واسطهاي و مياني، گرچه خود مطلوبند، اما هنوز پس از آنها اهدافي متصور است. از سوي ديگر، استعدادهاي انساني، در يک مرتبه نيست و شکوفايي برخي از استعدادهاي فطري در انسان، مقدمه و زمينهاي براي به فعليت رسيدن استعدادهاي اصيلتر و اساسيترند. البته تشخيص اولويتها بين هدف نهايي و ديگر اهداف تربيتي مشکل نيست، اما بين ديگر اهداف تربيتي تشخيص اولويتها کار آساني نيست. در تعليم و تربيت مبتني بر فطرت الهي انسان، اين تفاوتها و اولويتها بايد در انتخاب و ترسيم اهداف لحاظ شود.
8. عدم تضاد و تناقض بين اهداف تربيتي: همة فرايند تربيت براي محقق ساختن هدف واحدي که همان هدف نهايي است، در تلاش است. اقتضاي اين فعاليت هدفمند، هماهنگي، انسجام و اقتضاي اين هماهنگي و انسجام، نبود هيچگونه تضاد و تناقض بين اهداف تربيتي است. در غير اين صورت، هيچکدام از اهداف، بهويژه اهدف متعاليتر و نهايي، به صورت صحيح و کامل محقق نخواهد شد. توجه به اين امر مهم در هدفگذاري فرايند تربيت ضروري است (همان).
9. توجه به تدريجي بودن تحقق اهداف: تحقق اهداف تربيتي به صورت آني و شتابزده غيرممکن است (دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، همان). اساساً فلسفة وجودي اهداف مياني نيز همين امر بوده است. به همين سبب، بايد با تقطيع فرايند تربيت به مقاطع و مراحل مختلف، اهداف به صورت تدريجي محقق شود. اين مسئله، که منشأ اصلي آن تدريجي بودن تغيير و تحول در انسان است، بهويژه در اهداف بالاتر و يا هدف نهايي و نيز نسبت به برخي مراحل و مقاطع يا بعضي از افراد، بيشتر بروز داشته است. توجه به اين مسئله براي تحقق اهداف تربيتي مبتني بر فطرت، به سبب پيچيدهتر بودن، ضروريتر است. فلسفة وجودي مراحل و مقاطع تحصيلي در نظامهاي آموزشي و تربيتي نيز همين امر است.
ج. معيارهاي مربوط به ارتباط اهداف با فرايند تربيت
بخش ديگري از معيارها و شاخصهاي تعيين و ترسيم اهداف تربيتي، اموري در جهت مسائل مربوط به ارتباط اهداف با فرايند تعليم و تربيت است. آغاز و انجام فرايند تربيت، کيفيت اجراي اين فرايند، مراحل و مقاطع آن، عوامل و موانع فرايند تربيت و ديگر مسائلي از اين دست، اموري هستند که در ترسيم اهداف تربيتي، بايد مد نظر قرار گيرند. در اين قسمت، به نمونههايي از آن اشاره ميكنيم:
1. هماهنگي بين اهداف و فرايند تربيت: هر فعل تربيتي مسبوق به هدفي تربيتي است و اقتضاي اين سازوكار خاص، تناسب و هماهنگي بين اين دو امر است. در نظام تربيتي مبتني بر فطرت نيز همين سازوکار حاکم است. براي اين منظور، شناسايي توانمنديهاي فطري انسان و هدف گرفتن شکوفايي و به فعليت رساندن آن در طول فرايند تربيت، ميتواند روند مناسبي باشد تا مشخص گردد که در هر مرحله و مقطعي، چه مقدار و کدام مرتبه از هدف نهايي بايد محقق گردد و بهعنوان هدف مياني قرار داده شود (شکوهی، 1363، ص50). توجه به اين امر در هدفگذاري در فرايند تربيت مبتني بر فطرت لازم است.
2. توجه به معيار بودن تحقق اهداف تربيتي براي ارزيابي: از جملة مهمترين بخشها در برنامهريزيهاي آموزشي و درسي در نظامهاي تربيتي، ارزشيابي از فعاليتهاي تربيتي است. براي اين منظور معيارهايي در نظر گرفته ميشود. از جملة اين معيارها، مقدار موفقيت و يا عدم موفقيت برنامهها در تحقق اهداف تربيتي است. اما نکتة مهم و قابل توجه اين است که اگرـ مثلاً ـ در ترسيم هدف براي يک دورة تحصيلي يا تربيتي، بدون توجه به هدف نهايي و يا امور ديگر، دقت کافي به عمل نيامده باشد و هدفي غلط، بسيار بزرگ و يا بسيار ساده ترسيم گردد، طبيعي است که در مقام ارزيابي، تحققِ همين هدف نادرست معيار قرار ميگيرد. در نتيجه، دادههاي آن ارزشيابي قابل اعتماد نخواهد بود. در تعليم و تربيت با محوريت فطرت نيز بايد روشن شود که فرايند تربيت چه مقدار در رساندن متربيان به مقام عنداللهي و يا مراتب قريب به آن موفق بوده است. نتايج ارزشيابي آموزشي يا تربيتي تنها در چنين صورتي قابل اعتماد خواهد بود.
3. انطباق و پاسخگويي به نيازهاي تربيتي: بر اساس ويژگيهاي طبيعي و زيستي و نيز ويژگيهاي فطري انسان، نيازهاي تربيتي وي نيز متفاوت و متنوع است. مقصد اصلي در تعليم و تربيت فطري، انطباق با نيازهاي تربيتي فطري است و از اين نظر، هدف يا اهداف تربيتي بايد متناسب با نيازهاي فطري و غيرفطري وي بوده و تحقق اين اهداف مساوي با پاسخگويي به اين نيازها باشد. رعايت اين معيار، هم در کشف و تعيين هدف نهايي و هم اهداف واسطي تربيتي ضروري است.
4. تناسب و هماهنگي با ساير عناصر تربيتي: فرايند تربيت با در کنار هم قرار گرفتن مجموعهاي از عناصر و عوامل هماهنگ به سرانجام ميرسد. هدف تربيتي يکي از آن عناصر و بلکه مهمترين آن است. طبيعي است که بين اهداف تربيتي و ديگر عناصر نيز بايد تناسب و هماهنگي حاکم باشد. اينکه عناصر ديگر بايد با اهداف تربيتي، بهويژه هدف نهايي، هماهنگ باشند روشن است. ولي نکته اينجاست که در ترسيم و تعيين اهداف مياني، بهويژه اهداف جزئيتر و رفتاريتر، که البته با در نظر گرفتن مباني و هدف نهايي تعيين ميگردند، نيز بايد به برخي از عناصر و مؤلفهها، بهويژه عوامل و موانع، توجه شود؛ زيرا اين عناصر مستقيماً در فرايند تحقق آن اهداف دخيلند. پس دستکم در چگونگي و مقدار تحقق اهداف مياني، در جهت تحقق هدف نهايي، بايد به اين عناصر توجه شود.
5. هماهنگي با ويژگيهاي دورههاي گوناگون: در تعليم و تربيت مبتني بر فطرت الهي انسان، موضوع تربيت انساني است که داراي ويژگيهاي منحصربهفردي است. اين انسان در دورهها و مقاطع گوناگون سني و نيز مراحل گوناگون تربيتي و شرايط متفاوت زندگي فردي و اجتماعي، داراي ويژگيهايي است. هرکدام از اين شرايط واجد اقتضائات خاص رشدي و پرورشي است و براي هر مقطع و مرحلهاي نيز هدفي تربيتي در نظر است. در مقام هدفگذاري براي اين مقاطع، بايد به اين اقتضائات توجه داشت.
نتيجهگيري
فطرت الهي انسان آفرينش ويژهاي است که خداوند منحصراً در وي قرار داده و عبارت از مجموعهاي از استعدادها و بعضاً فعليتهاي محدودي است که قابل شکوفايي و به فعليت رسيدن است. ازآنرو که فطريات انسان بعد اصيل و واقعي انسان بوده، ابعاد ديگر در خدمت آن و مهياکنندة زمينه براي به فعليت رسيدن آن است، اگر در نظامهاي تربيتي، انسان، با اين ويژگي موضوع تربيت باشد و فلسفة وجودي فرايند تربيت نيز شکوفايي اين استعدادها و رساندن او به بالاترين کمالي باشد که براي وي متصور است، در اين صورت، فيلسوفان و مربيان تعليم و تربيت معيارهاي درستي براي تشخيص اهداف تربيتي در دست دارند و از اين طريق، فرايند تربيت انسان را در مسير درستي هدايت خواهند کرد. در نتيجه، هدف نهايي تعليم و تربيت انسان و فلسفة آفرينش انسان نيز به درستي محقق ميشود و به عبارت دقيقتر، جهان انسانيت با معضلي به نام «بحران تربيتي» مواجه نخواهد شد. در پژوهش حاضر، بر مبناي انسانشناختي قرآني فطري، هدف نهايي فرايند تربيت انسان دستيابي به «مقام عنداللهي» يا «قرب الهي» ذكر شد که بر اثر شکوفايي استعدادهاي فطري و به کمال رسيدن همة ابعاد وجودي انسان ميسر خواهد بود. در فرايند تربيت انسان براي تمام مراتب و مراحل تربيت وي نيز اهداف متعددي متصور است که براي تعيين و ترسيم آن ملاکهايي ارائه گرديد. رعايت اين ملاکها و معيارها براي برنامهريزان و طراحان برنامههاي آموزشي و تربيتي، در جهت رسيدن به مقصد نهايي تربيت بسيار کارگشا خواهد بود.
- آريانپور کاشاني، عباس و منوچهر آريانپور کاشاني، 1357، فرهنگ فشرده انگليسي به فارسي يک جلدي، تهران، اميرکبير.
- ابن فارس، احمد بن زکريا، 1411ق، معجم مقاييس اللغه، تحقيق و ضبط عبدالسلام محمد هارون، بيروت، دار الجبل.
- ابن منظور، محمد بن مکرم، 1426ق، لسان العرب، بيروت، مؤسسه الاعلمي للمطبوعات.
- احمدي، علياصغر، 1362، فطرت بنيان روانشناسي اسلامي، تهران، اميرکبير.
- باقري، خسرو و ديگران، 1374، «پيشنيازهاي روانشناسي اسلامي»، حوزه و دانشگاه، سال 2، ش 5، ص25 -37.
- برقي، احمد بن محمد، 1371، المحاسن، تصحيح جلالالدين محدث، قم، دار الکتب الاسلاميه.
- بعلبکي روحي، المورد، 1990م، قاموس عربي ـ انکليزي، بيروت، دار العلم للملائين.
- جعفري، محمدتقي، 1389، ارکان تعليم و تربيت، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار علامه جعفري.
- جوادي آملي، عبدالله، 1374، تبيين براهين اثبات وجود خدا، قم، نشر اسراء.
- ـــــ ، 1376، تفسير موضوعي قرآن، ج دوازدهم، قم، نشر اسراء.
- حاجي دهآبادي، محمدعلي، 1377، درآمدي بر نظام تربيتي اسلام، قم، مرکز جهاني علوم اسلامي.
- حسينزاده، محمد، 1390، معرفتشناسي ديني (نگاهي معرفتشناختي به وحي،... و فطرت)، قم، مؤسسة آموزشي و پزوهشي امام خميني.
- حقشناس، عليمحمد، سامعي، حسين و نرگس انتخابي، 1379، فرهنگ معاصر هزاره: انگليسي ـ فارسي، تهران، فرهنگ معاصر.
- دفتر همکاري حوزه و دانشگاه (جمعي از نويسنگان زير نظر عليرضا اعرافي)، 1376، درآمدي بر تعليم و تربيت اسلامي (اهداف تربيت از ديدگاه اسلام)، تهران، سازمان سمت.
- دهخدا، علياکبر، 1337، لغتنامه، زير نظر محمد معين و جعفر شهيدي، تهران، دانشگاه تهران.
- راغب اصفهاني، حسين بن محمد، 1414ق، المفردات في الفاظ القرآن، تصحيح صفوان عدنان داودي، بيروت، دار القلم الشاميه.
- رجبي، محمود، 1388، انسانشناسي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- سياح، احمد، 1370، فرهنگ بزرگ جامع نوين: عربيـ فارسيـ مصور، تهران، کتابفروشي اسلامي.
- شاهآبادي، ميرزا محمدعلي، 1386، فطرت عشق، شرح آيتالله فاضل گلپايگاني، قم، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه.
- ـــــ ، ۱۳۸۷ـ الف، رشحات البحار، تصحيح، تحقيق و ترجمه زاهد ويسي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
- ـــــ ، ۱۳۸۷ـ ب، شرح رشحات البحار، محقق نورالله شاهآبادي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
- شفلر، ايزرائيل، 1377، در باب استعدادهاي آدمي، ترجمه دفتر همکاري حوزه و دانشگاه، تهران، سمت.
- شکوهي، غلامحسين، 1363، تعليم و تربيت و مراحل آن، مشهد، آستان قدس رضوي.
- صدوق، محمد بن علي، 1387، توحيد، تهران، مكتبة الصدوق.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1362، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه محمدباقر موسوي همداني، قم، جامعه مدرسين.
- ـــــ ، 1380، اصول فلسفه و روش رئاليسم، با مقدمه شهيد مطهري، تهران، صدرا.
- ـــــ ، 1393، الميزان في تفسير القرآن، قم، اسماعيليان.
- طريحي نجفي، فخرالدين، 1375، مجمع البحرين، تصحيح احمد حسيني اشکوري، تهران، مرتضوي.
- عروسي حويزي، عبد علي، 1415ق، تفسير نور الثقلين، قم، اسماعيليان.
- عسکري، حسن بن عبدالله، 1400ق، الفروق في اللغه، بيروت، دار الآفاق الجديده.
- فراهيدي، خليل بن احمد، 1405ق، العين، تحقيق مهدي مخزومي و ابراهيم سامرايي، قم، دار الهجره.
- قرشي، سيدعلياکبر، 1412ق، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- قمي، علي بن ابراهيم، 1404ق، تفسير القمي، تصحيح طيب موسوي جزايري، قم، دار الکتاب.
- کليني رازي، ابيجعفر محمد، 1350، الکافي، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- گروهي از نويسندگان (زير نظر آيتالله مصباح يزدي)، 1390، فلسفه تعليم و تربيت اسلامي، تهران، مدرسه.
- مجلسي، محمدباقر، 1412ق، بحار الانوار، تحقيق محمدباقر بهبودي، تهران، وزارت ارشاد اسلامي.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1365، معارف قرآن (خداشناسي و انسانشناسي)، قم، مؤسسة در راه حق.
- ـــــ ، 1376، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش حسين اسکندري، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1387، خودشناسي براي خودسازي، تدوين و نگارش کريم سبحاني، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1390، آموزش فلسفه، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مصطفوي، حسن، 1368، التحقيق في کلمات القرآن الکريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- مطهري، مرتضي، 1374، مجموعه آثار، چ هشتم، تهران، صدرا.
- مکارم شيرازي، ناصر و همکاران، 1362، تفسير نمونه، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- موسوي خميني، روحالله، 1374، شرح چهل حديث، چ چهارم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- ـــــ ، 1377، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.
- ميلر، پاتريشيا اچ، 1391، نظريههاي روانشناسي رشد از کودکي تا بزرگسالي، ترجمه شريفي درآمدي و محمدرضا شاهي، تهران، ويرايش.
- نصري، عبدالله، 1372، مباني انسانشناسي در قرآن، تهران، فيش کاشاني.
- Geaves, Ron, Key words in Islam, London: Continuum, 2006.
- Hornby, A. S.(Albet Sydney) & Cowie, A. P. & Gimson, A. C. Oxford advanced learner's dictionary of current English, 3rd ed.- New York: OXFORD UNIVERSITY PRESS, 1974.
- Hughes, Thomas Patrick, Dictionary of Islam, Belmont: KAZI Publications, Inc, 1994.
- Ince, Richard Basil, A dictionary of religion and religions: including theological and eccelsiastical terms, New Delhi: Cosmo Publications, 2004