نقش نخبگان دینی در تربیت دینی
Article data in English (انگلیسی)
«تربيت» با هر تعريفي كه لحاظ شود، بيشك فرايندي است كه ابتدا، انتها و مسير پيمايشي دارد. «تربيت» با تلقي مزبور، از آنرو، كه عملي اختياري است، داراي يك سلسله مباني است كه بر اساس آنها، نقطة عزيمت تعريف ميشود. نيز هدفي برايش قابل تصور است كه هر عمل و اقدام تربيتي براي نيل به آن طراحي و اجرا ميشود. همچنين در مسير اين حركت، به سوي اهداف با نظر به مباني، اصولي خاص براي پيمودن اين مسير حاكم است و نيز روشهايي براي تحقق بخشيدن به عمل تربيت كه به وسيلة عامل تربيتي به پيش برده ميشود. اينها همگي ـ در كنار چند عنصر ديگر ـ شكلدهندة نظام تربيتي است و هر عملي در زمينة تربيت، به آنها نيازمند است.
با نظر به اينكه متربّي ساحتهاي وجودي متعددي دارد و در فرايند تربيت، همگي يا برخي از آنها در معرض ايجاد تغيير مطلوب قرار ميگيرد، ميتوان تربيت را به انواعي تقسيم نمود كه البته رابطة ميان اين انواع رابطة قسيم و همعرضي خواهد بود. در اين صورت، ميتوان از اصطلاحي جديد در فضاي تعليم و تربيت سخن به ميان آورد و آن «تربيت ديني» است كه ناظر به ساحت وجودي خاص در متربّي است؛ يعني همان ساحت دينداري و التزام به دين. اين ساحت تربيتي نيز همانند هر ساحت تربيتي ديگر، نظامدار است و اقدام تربيتي در ساحت دينداري نيز همانند اقدام تربيتي در هر ساحت ديگر، بينياز از نقشة راه نيست؛ نقشة راهي كه از آن با عنوان «نظام تربيت ديني» ياد ميشود و بدون در اختيار داشتن آن، نبايد توقّع ثمردهي و نتيجهگيري از اقدامات تربيتي در ساحت دينداري داشت.
جاي بسي تأسف است كه در عين قلّت تحقيقات صورت گرفته در خصوص نظام تربيت ديني، در همين اندك نگاشتههاي تربيت ديني نيز كمتر اشارهاي به وظايف عوامل انساني دخيل در اين ساحت تربيتي به چشم ميخورد. اگر توجه شود عامل انساني دخيل در تربيت، حلقة نهايي در سلسلة به هم مرتبط نظام تربيتي به شمار ميآيد و به ثمر رسيدن هرگونه اقدام تربيتي در گرو توجيه وي است و با همراهي نكردن او، تمام طرّاحيها و برنامهريزيهاي پيشين بيفايده و بيثمر خواهد بود. حال اگر توجه شود كه در تربيت و از جمله در تربيت ديني، عوامل انساني متعددي دخالت دارد و فقدان شفّافيت در نقشهاي مربوط به هر عامل انساني و نيز معلوم نبودن وظايف مشترك و مختص هريك از عوامل تربيت ديني، به ناهماهنگي و عدم انسجام فعاليتهاي تربيتي در اين ساحت تربيتي ميانجامد، اين سؤال پيش ميآيد كه آيا در مرحلة تعريف عناصر نظام تربيتي و در مقام تعريف روابط ميان اجزاي آن، آيا براي تعيين نقشها و وظايف محوّل به هريك از عناصر انساني دخيل، مطالعهاي صورت گرفته است؟ و آيا محدودة وظيفهمندي و نقشآفريني هريك از عوامل انساني مكلّف و دخيل در تربيت ديني معين شده است؟
نقش عامل انساني دخيل در تربيت ديني را ميتوان به شكلهاي گوناگون بررسي كرد: جامعهشناختي، روانشناختي، تربيتي، سياسي، تاريخي و مانند آن، شيوههاي متفاوتي براي بحث در اين عرصه هستند كه با استفاده از هريك، ميتوان با دقتي فراوان، بر گوشهاي از زواياي اين موضوع پرتو افكند. اين در حالي است كه دين اسلام به سبب جامعيتش و نيز به خاطر ابتناي احكامش بر واقعيت، در عين اهتمام ويژهاي كه به تربيت ديني دارد، بهخوبي براي هريك از متوليان متعدد تربيت ديني و از جمله عالمان ديني، محدودة مشخصي از وظايف تعيين نموده است؛ تلاش براي استخراج و استنباط وظايف عالم ديني از منابع اسلام، تبييني واقعي از نقش و وظايف اين عامل تربيتي در تربيت ديني خواهد بود كه مقايسة آن نتايج با يافتههاي علوم انساني جديد، فارغ از انواع تعاملاتي كه ميان يافتههاي اين دو دسته از دانشها برقرار است، تأكيد مضاعفي بر حقانيت احكام ديني است.
تحقيق حاضر، در پي اين است كه به نقش نخبة ديني در تربيت ديني كه از مطالعات جامعهشناختي و روانشناختي و تربيتي در اين زمينه استنتاج ميشود و نيز وظايف ويژهاي كه اسلام براي عالم ديني در نظر دارد، دست يابد. بدين منظور، درصدد برآمده است تا محدودة نقشآفريني و وظيفهمندي نخبة ديني را در تربيت ديني، از منظر ادلّة فقهي و نيز علوم انساني معاصر روشن سازد.
روشنتر شدن مسئلة مورد نظر در اين تحقيق، در گرو واكاوي مفهوم چند واژه است. بدين منظور، به معرفي چند مفهوم ميپردازيم:
مفهوم «تربيت ديني» يكي از مفاهيم اساسي و محوري در اين نوشتار است كه دربارة آن اختلاف نظرهاي فاحشي وجود دارد. بدين روي، ابتدا هريك از مفاهيم «تربيت» و «دين» و در نهايت، مقصود از «تربيت ديني» ذكر ميشود:
تعريف «تربيت»: با تمام اختلافهايي كه در تعريف «تربيت» بين صاحبنظران علوم تربيتي وجود دارد، همة اين انديشمندان ـ دستكم ـ در اين موضوع اتفاق نظر دارند كه تربيت «ايجاد تغيير مطلوب» است. اساساً مفهوم «تربيت» قابل تطبيق بر مفهوم «حركت» در فلسفه است كه در اين صورت، تعريف «تربيت» در تناظر با مفهوم «حركت» در فلسفه و عبارت است:
فرايند ايجاد تغيير تدريجي در گسترة زمان (=حركت) در يكي از ساحتهاي (= مسافت) بدني، ذهني، روحي و رفتاري انسان (= موضوع حركت) به واسطة عامل انساني ديگر (= فاعل حركت) و به منظور دستيابي به كمال انساني و شكوفاسازي استعدادهاي آدمي يا بازدارندگي و اصلاح صفات و رفتارها (اعرافي، ۱۳۸۷، ص ۲۲-۲۸).
تعريف «دين»: در تعريف «دين»، اختلافات و رويكردهاي بسيار متفاوتي وجود دارد و علاوه بر تأثير ديدگاهها و جهانبيني هر كس در تعريف آن از دين، هريك از انديشمندان از زاويه ديد تخصصي خود، به تعريف آن پرداخته است. بدينرو، شاهد تعاريف جامعهشناختي، روانشناختي، مردمشناختي، پديدارشناختي، فلسفي، كلامي، فقهي و غير آن از دين هستيم (شجاعي زند، 1383).
«دين» در لغت، به معناي «جزا و پاداش» و «اطاعت و فرمانبرداري» و «عادت» آمده است (فراهيدى، 1410ق، ج 8، ص 73). اما در تعريف اصطلاحي دين، علامه طباطبايي مينويسند: «دين همان روش زندگي است و از آن جدايي ندارد» (طباطبايي، ۱۳۷۴، ص ۲۱). ايشان در توضيح آوردهاند: هركسي روشي را براي زندگي خود برگزيده و اين آيين زندگي او مبتني بر اعتقاداتي است كه خود انتخاب كرده. اين آيين زندگي مبتني بر اعتقادات خاص، همان دين اوست. بنابر اين تعريف، حتي بتپرستي كه روش زندگي خود را بر اعتقاد به بت و التزام به مقررات متناسب با اين اعتقاد تنظيم كرده، چنين شخصي هم ديندار است.
با توجه به آنچه ذكر شد، در تعريفي جامع و مانع از دين، به نظر ميرسد كه دين ـ در اين مباحث، دينِ الهي اسلام مورد نظر است ـ عبارت است از: هرچه مولا ـ جلّ جلاله ـ از موضع مولويت، دربارهاش رأيي صادر نموده است.
حال كه هريك از دو عنصر تأثيرگذار در تعريف تربيت ديني به خوبي تبيين شد، براي تفسير مفهوم «تربيت ديني» بايد گفت: تربيت ديني در عين اينكه اصطلاحي است وارداتي و نوپديد در مباحث تربيتي، اما چنانچه در تعارف بعدي آمده، ارائة تعريفي اصطلاحي از آن متناسب با مباني ديني ما نيز امكانپذير است. «تربيت ديني»، كه در عربي معادل «التربية الدينية» و در انگليسي معادل «Religious Education» است، به عنوان يك اصطلاح تخصصي، نخستين بار از فضاي فرهنگ و انديشة غربي وارد فضاي مباحث تعليم و تربيت رسمي شد. اين در حالي است كه خاستگاه دين و ديانت را بايد در جايي ديگر جست؛ ولي براي اين اصطلاح، تعاريفي چند در ادبيات علمي ما ارائه شده كه كمابيش مطابق تعريف مورد نظر است. براي مثال، دو تعريف براي «تربيت ديني» از كتب اخير نگاشته شد است:
- مجموعه تدابير و اقدامات سنجيده و منظم تربيتي به منظور پرورش و تقويت ايمان و التزام متربيّان به باورها، هنجارها، ارزشها، احكام و دستورات، اعمال و مناسك ديني (صادقزاده،۱۳۸۰، ج ۶، ص ۱).
- مجموعه اعمال عمدي و هدفدار به منظور آموزش گزارههاي معتبر يك دين به افراد ديگر، به نحوي كه آن افراد در عمل و نظر، به آن آموزهها متعهد و پايبند گردند (داوودي، ۱۳۸۴، ص ۱۴).
در نهايت، به نظر ميرسد «تربيت ديني» را بتوان اينگونه تعريف نمود: «فرايند ياريرساني به متربّي براي ايجاد تغيير تدريجي در خصوص بُعد دينداري وي كه بهواسطة عامل انساني ديگر، بهمنظور دستيابي او به كمال دينداري و شكوفا كردن استعدادها يا بازدارندگي و اصلاح صفات و رفتارهاي ديني وي صورت ميگيرد».
در اين خصوص، اين نكته قابل ملاحظه است كه ارائة تعريف براي «تربيت ديني» هرگز به معناي تلقي دينداري، به عنوان ساحتي در كنار ديگر ساحتهاي تربيتي نبوده و تنها براي سهولت بحث و پيشبرد مباحثات علمي، به اين جعل اصطلاح اقدام ميشود و در واقع، در تلقي اسلامي از «تربيت»، دينداري مشرف بر تمامي ابعاد تربيتي است.
۲. نخبة ديني
مطالعات جامعهشناسي در خصوص بررسي تحولات اجتماعي و تحليل انقلابهاي اجتماعي بيانگر تأثيرگذاري و نقشآفريني فوقالعاده يكي از عناصر اجتماعي در اين تحولات است كه در جامعهشناسي، از آن با عنوان «نخبگان» ياد ميشود.
نخبگان طبقهاي از رهبران فكري و اجتماعي جوامع بودند كه در نتيجة قدرتِ در اختيارشان يا به دليل بهرهمندي از توانايي تأثيرگذاري و يا با عملي ساختن ايدهها و تصميمهاي خود، ميتوانستند با ايجاد هيجان و اوج بخشيدن به احساسات در آن مقطع تاريخي و در زمينههاي گوناگون سياسي، فرهنگي، علمي، اخلاقي و بهويژه ديني، نقشي مؤثر بر عهده گيرند (حسيني هرندي، 1387، ص ۱).
البته همانند ديگر رشتههاي علوم انساني، مفهوم «نخبگان» در جامعهشناسي نيز همانند ساير مفاهيم اولية علوم، اختلافبرانگيز بوده است؛ اما از مجموع تعاريف ذكر شده براي اين مفهوم بنيادين جامعهشناسي، اين نكات قابل استفاده است:
نخبگان انسآنهايي هشيار و فرصتطلبند كه به هر حال و در هر وضعيتي، برگزيدة جوامع به شمار ميآيند؛ كساني كه بايد وجدان بيدار جوامع باشند، پيشاپيش مردم حركت كنند و در امور، راهنما و راهگشاي آنان باشند (حسيني هرندي، 1387، ص ۱۱).
جالب توجه است كه در آثار جامعهشناسي غربي، نخبگان به اقشاري خاص محدود شده و آنان را به روشنفكران، مديران صنايع، ديوانسالاران و افسران نظامي منحصر نموده و جايي براي عالمان ديني باقي نگذاشتهاند، و اين در حالي است كه حتي در تحقيقات غربي، كه در خصوص جريانات تأثيرگذار اجتماعي در جوامع اسلامي، بهويژه ايران اسلامي، صورت گرفته است، به نقش بيبديل عالمان ديني در نقشآفريني اجتماعي و حتي سياسي اعتراف كردهاند (باتومور، 1369، ص ۱۰۰ و ۱۱۶).
عالم دين، كه در عربي از آن با عنوان «العالِم الديني» و يا «عالِم الدين» ياد ميشود و در انگليسي، واژه «Religious Scholar» به آن اشاره دارد، مصداقي از تعاريف پيشگفته براي «نخبة ديني» و بلكه بارزترين مصداق آن است. «عالم ديني» به انديشمندي اطلاق ميشود كه در علوم ديني غور كرده و توانايي اظهار نظر در مسائل ديني را با مراجعه به منابع اصيل ديني به دست آورده است. اين اصطلاح سابقة كاربردش به صدر اسلام برميگردد و از همان دوران، عدهاي از مسلمانان بدان ناميده ميشدند.
«نقش» مفهومي است كه ظهور و بروز اصطلاحي آن تاريخي كهن ندارد؛ چراكه اين مفهوم آنگونه كه متخصصان نگاشتهاند، مفهومي است كه در مرز تلاقي چند رشتة علمي واقع شده و در واقع، اعمال نظر و دقت در مباحث ميانرشتهاي بوده كه منشأ توجه به اين قبيل مفاهيم شده است. آن ماري و روش بلا و اسپنله (Rocheblave – Spenle & Anne - Marie) نگارندگان كتاب مفهوم نقش در روانشناسي اجتماعي؛ مطالعات تاريخي ـ انتقادي، با بررسي جامعي كه در خصوص اطلاقات مختلف اين مفهوم در روانشناسي و جامعهشناسي و نيز روانشناسي اجتماعي انجام دادهاند، در نهايت، به اين تعريف مختار براي مفهوم «نقش» رسيدهاند: «الگويي متشكل از رفتارها و مربوط به موقعيت فرد در مجموعهاي تعاملي» (آن ماري و روش بلا و اسپنله، 1372، ص ۲۰۲).
پيداست كه تعريف مورد نظر از «نقش» در اينجا با تعاريف جامعهشناختي بيشتر همراه و همساز است و در عنوان اين نوشتار، كه درصدد بررسي «نقش نخبة ديني در تربيت ديني» است، بيشتر مفهوم اجتماعي و جامعهشناختي «نقش» مورد نظر است تا مفهوم روانشناختي و يا شخصيتي آن. با لحاظ اين نكته، در تعريف نهايي نگارنده مينويسد: «موقعيت در اينجا، به صورت مقام درميآيد؛ الگوي رفتاري به كمك توافق اعضاي گروه معلوم ميشود و براي گروه ارزشي عملكردي دارد» (همان، ص ۲۲۲).
در نهايت، در تعريف جامعهشناختي مفهوم «نقش» بايد گفت: نقش به صلاحيتهايي كه براي صاحب اين مقام اجتماعي وجود دارد و بايد آنها را كسب نمايد، اشاره دارد. اين بدان معناست كه در سلسلة انواع نقشها، «نقش» مورد نظر در اين تعريف، نقشي است از قبيل: نقشهاي نهادي و يا نقشهاي طبقة اجتماعي و يا دستكم از قبيل نقشهاي حرفهاي، و ميتوان از اين نوشتار توقّع پاسخگويي به اين قبيل سؤالات از نقش نخبة ديني را داشت. البته لازم به ذكر است كه اگر نخبة ديني را به عنوان يك عامل تربيتي در كنار ديگر عوامل تربيتي دخيل در تربيت ديني متربيان در نظر بگيريم، بحث دربارة نقش نخبة ديني، رنگ و بوي بحث از نقش يك عضو در تربيت را در كنار ديگر اعضاي دخيل در تربيت به خود ميگيرد.
پس در نهايت، بايد گفت: مفهوم مورد نظر از «نقش» در اين عنوان، بدين قرار است: «الگويي متشكل از رفتارهاي مربوط به مقام و موقعيت نخبگان ديني در نهاد تربيت اسلامي كه منابع ديني آنها را تعيين نمودهاند و انتظار ميرود در تعامل با ديگر عوامل و نهادهاي دخيل در تربيت ديني از خود بروز دهند».
بررسي ادلّة قرآني و روايي
از ميان آيات و روايات رسيده، دلايلي براي استنباط نقش و وظيفة نخبة ديني در تربيت ديني قابل بررسي است. البته بايد به اين نكته توجه كرد كه در اين ادلّه، بايد با مدخل «عالم ديني» به جستوجوي ادلّه براي اقامة دليل براي نقش نخبة ديني پرداخت؛ چراكه «عالم ديني» برجستهترين مصداق براي نخبة ديني است.
الف. ادلّة عامّة نقش نخبة ديني در تربيت ديني
در فقه و در عداد ادلّة فقهي، گاهي به ادلّهاي استناد ميشود كه دلالت و كاشفيت آنها مخصوص يك باب فقهي نيست، بلكه اين قبيل ادلّه در چندين باب فقهي قابل استدلال است. اين دسته ادلّة فقهي اعم از قواعد فقهي يا ادلّة عام فقهي هستند كه شمار اين قبيل ادلّه در مباحث فقهي به بيش از يكصد دليل ميرسد. براي بررسي «نقش نخبة ديني در تربيت ديني» ميتوان به قواعد عام فقهي به شرح ذيل استناد كرد:
۱. نشر علم: با استناد به ادلّة متعدد فقهي، در محل خود (ر.ك. اعرافي، 1386، جلسه 17) به اثبات رسيده كه در مواردي نشر علم واجب و لازم است؛ از جمله:
الف. نشر علم دين و امور ديني؛ مانند اعتقادات و احكام و اخلاق.
ب. علوم مادي كه به نحوي در زندگي انسان نقش دارد.
ج. علوم اخروي كه با عناوين ثانوي، نشر آن لازم ميشود؛ مانند حفظ نفس، حفظ نظام، استقلال مسلمان.
د. جايي كه اگر مكلّف علمي را كتمان كند عزّت و استقلال جامعة اسلامي مخدوش ميشود. در چنين جايي براي حفظ عزّت جامعة اسلامي، لازم است اين علم نشر پيدا كند.
ه . در مقام مشورت؛ اگر كسي محل مشورت قرار گيرد و وي از موضوع مشورت شده آگاهي داشته باشد بايد علم خود به مراجِع ارائه دهد. نيز اگر براي شهادت در دادگاه دعوت شد بايد شهادت دهد.
2. احسان: «احسان» قاعدهاي است عام كه شامل تمام فعاليتهاي ارتباطي ميان افراد جامعه ميشود. به تعبير ديگر، عامترين قاعدة مربوط به روابط ميانفردي در جامعه است و در نتيجه، بيشترين مصداق را دارد. اين قاعده، كه از آيات متعدد قرآني و روايات معصومان استفاده ميشود بر همة مكلّفان و از جمله عالمان ديني نيز صادق است و دربارة ايشان، بر احساني خاص، كه همان احسان علمي است، تطبيق ميشود. اگر قرار است نخبة ديني درصدد احسان به ديگران برآيد، بهترين احساني كه ميتواند ارائه دهد چيزي جز احسان علمي و بذل علم به ديگران نيست.
۳. اعانة بر نيكي: قاعدة «اعانة بر نيكي» كه مستند به ادلّة قرآني و روايي است، به مفهوم زمينهسازي افراد براي اعمال نيك و تقواپيشگي ديگران است. طبق مفاد اين قاعده، مكلّفان فراتر از اقدام به انجام تكاليف خويش، نسبت به انجام تكاليف ديگران نيز بيتفاوت نيستند، بلكه با انواع ابزارها و روشهاي ممكن، براي اطاعت و فرمانبرداري از خداي متعال به ديگران كمك ميكنند.
با توجه به بررسيهاي صورت گرفته دربارة مؤدّاي اين قاعده و تأمل در معناي استعمالي هريك از واژههاي اين قاعده، به خوبي ميتوان اذعان داشت كه آموزش علم و تربيت كردن ديگران و فراهم آوردن زمينههاي كمال ايشان، از مصاديق نيكي است و البته با دقت نظر در جايگاه والاي تربيت، ميتوان اين مصداق را بارزترين مصداقهاي نيكي به ديگران و واضحترين مصداق براي جريان قاعده خواند، و در نتيجه، حكم لزوم و وجوب را به دليل صدق اين عنوان بر آن ثابت كرد.
۴. نفي سبيل: يكي از ادلّهاي كه بر حرمت معاملة با كفار دلالت ميكند، قاعدة «حرمت سلطهپذيري از كفار و پذيرش برتري آنان» است. مهمترين ادلّة اين قاعده آية «نفي سبيل» است كه ميفرمايد: «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً؛ (خداوند هرگز بر [زيانِ] مؤمنان، براى كافران راه [تسلّطى] قرار نداده است» (نساء: 141). اين آيه هرگونه برتري كفار نسبت به مسلمانان و هرچه را باعث سلطة مشركان بر مسلمانان شود، نفي ميكند. آية شريفه علاوه بر نفي احكامِ موجب سيطره، بر حرمت ايجاد زمينة سلطة كفار نيز دلالت دارد. نيز بر حرمت مؤكد سيطرة كفار بر مسلمانان در تمامي شئون مسلمانان، اعم از فرهنگي، اقتصادي، نظامي و فناوري دلالت دارد. مادام كه عنواني ثانوي عارض نشده باشد، اين تكليف متوجه همة مسلمانان است، هرچند قدر متيقّن از خطاب مسلمانان هستند، اما شمول آن نسبت به كفار بعيد نيست.
۵. حفظ عزّت سلامي: اين قاعده از مجموعهاي از آيات قرآني، كه عزّت را منحصر به خدا و رسول و مؤمنان ميداند استفاده ميشود. بر اساس اين قاعده، جامعة اسلامي بايد عزّت داشته باشد و هر چيزي كه براي عزّت جامعة اسلامي لازم است واجب يا مستحب است. مرز اين قاعده با قاعدة «نفي سبيل» اين است كه هر اقدامي كه انجام ندادن آن موجب ذلّت مسلمانان و سيطرة كفار ميشود واجب است. از سوي ديگر، احكامي كه موجب سيطرة كفار ميشود رفع شده است. اگر هريك از اين دو قاعده به عنوان كبراي استدلال پذيرفته شود، بحث دربارة صغرا اين خواهد بود كه تربيت و بهويژه تربيت ديني واجب و در مراتب بالاتر آن، مستحب است و هر مكلّفي لازم است در جهت امتثال اين حكم، تلاش كند و از جمله، نخبة ديني لازم است با تلاش در زمينة تربيت ديني، ذلّت را از مسلمانان و جامعة اسلامي دفع كند تا امتثال واجب كرده باشد.
جمعبندي ادلّة عامّه: اين ادلّه ضرورت ايفاي نقش تربيتي نخبة ديني را اثبات كرده، ضروري ميسازد كه تا زمان تحقق عنوان مورد تأكيد در هر دليل عام (همچون عنوان احسان، اعانه بر نيكي، نفي سبيل و حفظ عزّت اسلامي) بر نخبة ديني لازم است در تربيت ديني متربيان تلاش نمايد. در عين حال، ادلّة عام بيان كنندة مدلولي كلي و مبهم هستند و دلالتي بر عناوين وظايف جزئي نخبة ديني در تربيت ديني ندارند و استفادة اين جزئيات از طريق ادلّة خاص ممكن است.
با اثبات ضرورت اقدام نخبة ديني در تربيت ديني، لازم ميآيد كه نخبة ديني تا زمان احراز و تحقق آن عنوان عام تلاش كند و اگر از طريق ادلّة خاص مصاديق اين ريزوظايف مشخص شد ادلّة عام به مثابة ادلّه مزبور و حاكم، حكم مربوط به هر دليل خاص را تأكيد و تأييد مينمايند.
ب. ادلّة خاصة نقش نخبة ديني در تربيت ديني
در كنار ادلّة عامي كه براي اثبات نقش و وظيفة نخبة ديني در تربيت ديني به آنها استناد شد، در اين مقام به ادلّهاي استناد ميشود كه بهويژه، به وظيفة عالم ديني در تربيت ديني ـ به عنوان بارزترين مصداق نخبة ديني موضوع بحث در روايات ـ اشاره دارد و مستقيماً حكم مربوط به عالم ديني در تربيت ديني را بيان ميكند.
ادلّهاي كه در ادامه بررسي ميشود، به قرار ذيل است:
ـ قاعده ارشاد جاهل (قاعده فقهي)؛
ـ آيات ناظر به نقش علما در ميان امّتهاي پيامبران (دليل قرآني محض)؛
ـ آيات ناظر به نبوت عموم انبيا به ضميمة روايت «العلماء ورثة الأنبياء» (دليل قرآني ـ روايي)؛
ـ آيات ناظر به رسالت پيامبر اكرم با تعميم آنها به علما (دليل قرآني ـ روايي ـ عقلي)؛
ـ نامة امام سجاد به زهري (دليل روايي محض).
۱. قاعدة «ارشاد جاهل»: «ارشاد جاهل» به عنوان مهمترين قاعده در خصوص تعليم و نقشآفريني عالم ديني شناخته ميشود. البته قواعد و ادلّة عام ديگري نيز در زمينة تعليم و تعلّم ديني وجود دارد كه به اين قاعده و دليل خاص برگشت ميكند. شايد بتوان بيش از بيست دليل قرآني، روايي و عقلي براي اثبات و تعيين محدودة دلالت اين قاعده ذكر كرد كه استاد اعرافي در جلسات درس «خارج فقه تربيتي» خود در سال 92-1391 به تفصيل بررسي كردهاند (ر.ك: اعرافي، 1391، ص جلسات 1-48).
در جمعبندي مفاد اين قاعده، ميتوان گفت: در صورتي كه از يك سو، تكليفي الزامي متوجه مكلّفي شود كه نسبت به كيفيت و تفصيل آن ناآگاه باشد و از سوي ديگر، آن تكليف الزامي محل ابتلايش بوده و امكان احتياط دربارة آن وجود نداشته باشد او بايد تفصيل آن را ياد بگيرد و بر عالم نيز واجب است كه آن حكم را به او ياد دهد تا او مرتكب فعل حرام يا ترك واجب نشود؛ مانند تاجري كه ميداند در ميان معاملات، برخي ربوي و حرام است، ولي نميداند «معاملة ربوي» چيست. از سوي ديگر، به خاطر كسبش، كه تجارت است، در محل ابتلا به ربا قرار دارد. در اين صورت، او بايد ربا و احكام آن را ياد بگيرد تا از آن اجتناب كند. در اين حال، بر عالم واجب است كه اين احكام را به جاهل ياد دهد و اگر ارشاد و آموزش او را ترك كند، در ارتكاب او به حرام دخيل است (ر.ك: اعرافي، 1387، جلسه 3).
۲. آيات ناظر به نقش علما: تعدادي از آيات نوراني قرآن كريم، كه به بحث از عالمان ديني پرداخته، به نقش و وظيفهاي اشاره كرده است كه از عالمان ديني در عين حضور انبيا توقّع ميرود. در واقع، استدلال به اين دسته از آيات، منتج به اهمّ وظايف و نقشهايي ميشود كه قرآن از عالم ديني در عين حضور پيامبران الهي (و يا حجت الهي، اعم از امام معصوم انتظار دارد. نتايج به دست آمده از اين آيات بيانگر تمامي وظايف عالمان ديني نيست؛ چراكه اين آيات در پيشفرض خود، اين نكته را دارند كه اهمّ وظايف تربيتي در خصوص تربيت ديني مردم از سوي خود نبي (و يا امام معصوم) انجام ميپذيرد. در نتيجه، استنباط وظايف عالمان ديني در صورت عدم همراهي و همزماني ايشان با انبيا، نياز به اقامة ادلّة ديگري دارد.
در ميان آيات شريفة قرآن در خصوص بحث از نقشي كه عالمان ديني در قبال تربيت ديني مردم بايد ايفا كنند، چند آيه قابل بررسي است. اين آيات به ترتيب ورود در قرآن به شرح ذيل است كه فارغ از طرح و بررسي ميزان دلالت آنها، تنها عنوان مستفاد از آنها در موضوع مورد نظر نوشتار بيان ميشود:
ـ پيشرو بودن عالمان ديني در عمل به تعاليم كتاب: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ (بقره: ۴۴)؛
ـ حرمت كتمان آيات الهي: فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ (بقره: ۷۹)؛
ـ امر به تربيتيافتگي و تخلّق به آنچه به ديگران ميآموزند: كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ (آلعمران: ۷۹)؛
ـ حكم كردن بر اساس كتاب الهي و حاكم ساختن شرع الهي: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فيها هُدىً وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذينَ أَسْلَمُوا لِلَّذينَ هادُوا وَ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتابِ اللَّهِ وَ كانُوا عَلَيْهِ شُهَداءَ (مائده: ۴۴)؛
ـ وظيفة خاص عالمان ديني در امر به معروف و نهي از منكر: لَوْلا يَنْهاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما كانُوا يَصْنَعُونَ (مائده: ۶۳)؛
ـ خارج نشدن از مسير ربوبيت الهي و محدود دانستن ايفاي نقش تربيتي از سوي عالمان ديني در حدود ربوبيت الهي: اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ (توبه: ۳۱)؛
ـ لزوم ثبات قدم در عمل به تعاليم ديني و منع از تجاوز از آنها: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ كَثيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ (توبه: ۳۴)؛
ـ كسب علم و تفقّه در دين و انذار مردم: وَ مَا كاَنَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْ لَا نَفَرَ مِن كلِّ فِرْقَةٍ مِّنهُمْ طَائفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فىِ الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ (توبه: ۱۲۲)؛
ـ ضرورت اتصاف به خشيت الهي بيش از هر كس ديگر: وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوَابِّ وَ الْأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ (فاطر: ۲۸)؛
ـ پيروي از آيات الهي و پرهيز از هواپرستي و به تعبير ديگر، آخرتگرايي و دنياگريزي: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَنُ فَكاَنَ مِنَ الْغَاوِينَ وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بهِا وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلىَ الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ ... (اعراف: ۱۷۵-۱۷۶).
۳. آيات ناظر به نبوّت عموم انبيا: در ميان آيات قرآن، مؤدّاي برخي آيات بيانگر نقش و وظيفة انبياي الهي در تربيت ديني امت خود است. از اين آيات ميتوان با ضميمه نمودن مفاد و مؤدّاي آنها، به قاعدة مستفاد از روايت معروف «العلماء ورثة الأنبياء» براي اثبات نقش و وظيفة عالم ديني در تربيت ديني استناد نمود. اين مضمون روايي، كه در دو روايت به طور مستقيم و در چند روايت ديگر به مضمون نقل شده است، با بررسي خانوادة روايت مربوط به اين مضمون، درمييابيم كه ميتوان چنين مضموني را به معناي سرايت نقشها و وظايف انبيا به عالمان ديني دانست و كمترين مدلول اين فراز مستفاضه از روايات، اين است كه نقشها و وظايف انبيا در تربيت ديني قابل تعميم به عالم ديني است.
از مجموعه آياتي كه بر نقش و وظيفة انبيا در تربيت ديني امت خود دلالت دارد، اين عناوين استفاده ميشود:
1. امامت در هدايت (انبياء: ۷۳)؛ 2. بشارت و انذار (نساء: ۱۶۵)؛ 3. دعوت به بندگي خدا (انبياء: ۲۵ - ۲۷)؛ 4. رهزن ايمان مردم نشدن (آل عمران: ۷۹–۸۰)؛ 5. غلو نكردن در بيان آيات الهي (آل عمران: ۱۶۱)؛ 6. قصة آيات و تكرار و يادآوري آنها (اعراف: ۳۵ و ۳۶)؛ 7. استقامت در هدايت (يوسف: ۱۱۰)؛ 8. اصرار بر هدايت با تتابع نفرات (مؤمنون: ۴۴)؛ 9. بيان با زبان قوم (ابراهيم: ۴)؛ 10. دعوت به خدا و روز جزا و مبارزه با رسوم غلط اجتماعي. سورة شعراء در آيات متعدد، پس از بيان اينكه امتهاي پيامبران ايشان را تكذيب كردند و دعوت ايشان را نپذيرفتند، به مضمون اين دعوت انبيا اشاره كرده است: دعوت به خدا و روز جزا و مبارزه با رسوم غلط اجتماعي مردم خود.
۴. آيات ناظر به رسالت پيامبر اكرم: در موارد متعددي از آيات شريفة قرآني، به وظايف پيامبر اكرم در تربيت ديني مردم اشاره شده است، هرچند اين ادلّه نيز همانند آيات بيانكنندة وظايف عموم انبيا در تربيت ديني، به دليل صدق عنوان «العلماء ورثة الأنبياء» بر عالمان ديني، قابل اطلاق بر عالمان ديني نيز هست. اما در عين حال، ميتوان با پيمودن دو مسير استدلال ديگر نيز مدلول اين آيات را از جمله ادلّة اثباتكنندة وظايف عالم ديني در تربيت ديني به شمار آورد و آن استدلالي است كه در آن بر جانشيني ائمة اطهار براي پيامبر اكرم و همچنين جانشيني و وصايت عالمان ديني براي امام معصوم تأكيد ميكند. نيز ميتوان با استدلال به مضمون آية شريفه «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛ به راستي كه براي شما در رسول خدا، الگوي نيكويي است» (احراب: 21). لزوم تأسّي به پيامبر را در تمامي شئون و از جمله شأن تربيتي ايشان از سوي عالمان ديني در خصوص تربيت ديني استفاده نمود.
از مجموع آياتي كه بر نقش و وظايف پيامبر مكرم در تربيت ديني امت اسلام دلالت دارد، ميتوان اين عناوين را براي عالم ديني استفاده نمود:
1. تلاوت آيات، تزكيه و تعليم كتاب و حكمت (بقره: ۱۲۹)؛ 2. حرص بر هدايت مردم (توبه: ۱۲۸)؛ 3. تأليف قلوب بر ايمان (آلعمران: ۱۵۹)؛ 4. مراقبت مضاعف از نزديكان (شعراء: ۲۱۴-۲۱۶)؛ 5. به عمل واداشتن و همراهي در عمل (توبه: ۱۰۳)؛ 6. دعوت با حكمت و موعظه و جدال احسن (نحل: ۱۲۵)؛ 7. بشارت و انذار (فرقان: ۵۶)؛ 8. بيان اختلافات (نحل: ۶۴)؛ 9. تذكر و يادآوري (غاشيه ۲۲و ۲۳)؛ 10. اعلام و ابلاغ آيات الهي (مائده: ۹۹).
۵. نامة امام سجّاد به زهري: بيانات امام علي در نهج البلاغه و يا ديگر ائمة معصوم نمايانگر سيرة عملي ايشان در تربيت ديني مخاطبان خود در قالب خطبهها و نامهها و نيز كلمات قصاري است كه از آن بزرگواران جمع شده است، هرچند در ميان اين بيانات، در برخي موارد شاهد تصريحاتي در خصوص وظيفه عالم ديني در تربيت ديني نيز هستيم. اما به دليل تضافر ادلّه و تعدّد آنها، سيرة قطعي حضرات در اقدام به تربيت ديني مردم و بيان معارف توحيدي و انگيزهبخشي ايماني و واداشتن ايشان به رفتارهاي ديني قابل اثبات است و ـ چنانكه پيش از اين بيان شد ـ دليلي بر منحصر دانستن اين وظايف به امام علي و يا خصوص ائمّة اطهار وجود ندارد و هر عالمي به دليل احراز جايگاه نخبة ديني، موظّف به اين وظايف است. در عين حال، ميتوان به برخي بيانات امام علي استناد جست. ولي در ميان مجموع ادلّة روايي، نامة امام سجّاد به زهري، برجستگي خاصي در اين موضوع دارد و دلالت واضحتري نيز بر اين موضوع است. اين نامه اولين بار در تحف العقول نقل شده و پس از آن در الوافي و بحار الانوار و مكاتيب الائمه نيز ذكر گرديده است. هرچند بسياري از روايات تحف العقول فاقد سند متصل و مقبول است، ولي چون اين روايت مضمون والايي دارد و بسياري از فقرات آن در ديگر روايات معتبر وارد شده است، طبق مبناي رجالي، كه به اتقان محتوايي هم سهمي از اعتبار ميدهد، شايد بتوان اين روايت را معتبر و قابل استناد دانست، گذشته از اينكه مضمون اصلي مورد استناد در اين روايت، در ديگر روايات معتبر هم تكرار شده است.
يكي از شورانگيزترين بخشهاي زندگي امامان، برخورد و مبارزة آنان با سررشتهداران ناشايست فكر و فرهنگ در جامعة اسلامي عصر خويش، يعني فقها، محدّثان، مفسّران، قرّاء و قضات درباري است... نمونة اين برخورد در زندگاني سياسي امام چهارم، برخورد شديد آن حضرت با محمد بن مسلم زهري (۱۲۴- ۵۸ ق)، محدّث درباري، است (پيشوايي، 1380، ص ۲۷۶).
محمدبن مسلم زهري از بزرگ محدّثاني بود كه قريب ده تن از صحابيان را ملاقات كرده و مدتي هم از سوي بني اميه حكمران يكي از مناطق بود. دربارة مذهب وي و اينكه آيا شيعه بوده يا نه، اختلاف است، ولي به هر حال، وي عالمي است كه براي رسيدن به مطامع دنيوياش، جذب دستگاه جور عبدالملك شد و علم و دانشش را صرف توجيه حاكميت غاصبانة وي ميكرد. زهري در اين كار، چنان پيش رفت كه امام سجّاد خود را ناچار به نصيحت وي ديدند و نامهاي تند و كوبنده به وي نوشتند.
امام سجّاد ابتدا به سنگيني امانت «علم ديني»، كه به زهري به عنوان يك «عالم ديني» افاضه شده است، اشاره نمودند و در ادامه و در توضيح كمترين خيانتي كه زهري مرتكب شده، از واقعيت «كتمان علمي» وي، كه زمينة جنايت طاغوت را فراهم آورده است، پرده برداشتند و وي را عتاب كردند و از قرار گرفتن در سلك اعوان الظلمه به سختي برحذر داشتند. در ادامه، امام به اين حقيقت اشاره كردند كه به هر حال، زهري از توجه و اقبال عامّة مردم به سوي خود بهرهمند است كه بايد از آن خوب استفاده كند، وگرنه عقوبت و تكليفي مضاعف از ديگر همسلكان خود دارد. سپس امام در بيان نحوة تأثيرگذاري وي بر عامّة مردم و در طرف مقابل، تأثيرپذيري مردم از وي چنين فرمودند:
أمَا تَرَى مَا أَنْتَ فِيهِ مِنَ الْجَهْلِ وَ الْغِرَّةِ وَ مَا النَّاسُ فِيهِ مِنَ الْبَلَاءِ وَ الْفِتْنَةِ قَدِ ابْتَلَيْتَهُمْ وَ فَتَنْتَهُمْ بِالشُّغُلِ عَنْ مَكَاسِبِهِمْ مِمَّا رَأَوْا فَتَاقَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَى أَنْ يَبْلُغُوا مِنَ الْعِلْمِ مَا بَلَغْتَ أَوْ يُدْرِكُوا بِهِ مِثْلَ الَّذِي أَدْرَكْتَ فَوَقَعُوا مِنْكَ فِي بَحْرٍ لَا يُدْرَكُ عُمْقُهُ وَ فِي بَلَاءٍ لَا يُقْدَرُ قَدْرُهُ فَاللَّهُ لَنَا وَ لَكَ وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ (حراني، 1404ق، ص ۲۷۵).
«آيا شاهد ناداني و غروري كه تو گرفتارش شدهاي و بلا و فتنهاي كه مردم را به آن مبتلا كردهاي، نيستي؟! گرفتاري و اشتغال ايشان به امور خودشان، مانع آن شد كه به مقامي كه تو بدان دست يافتي برسند و همانند آنچه را به دست آوردهاي، به دست آوردند، ولي به واسطة تو، در درياي عميقي گرفتار شدند كه عمقش قابل درك نيست و به بلايي مبتلا شدند كه عظمت آن وصف نميشود. خدا فريادرس من و توست و او تنها ياريگر است».
جمعبندي ادلّة خاصه: از ادلّهاي كه براي يافتن پاسخ به سؤالات اين تحقيق اقامه شد ـ به ترتيب ـ ميتوان وظايف و نقشهاي ذيل را به دست آورد كه البته ترتيبي منطقي بر تقسيمبندي و نظمدهي آنها حاكم نيست؛
دستة ادلّه
دليل خاص
نقش و وظيفه عالم ديني
آيات ناظر به رسالت پيامبر اكرم در تربيت ديني با تعميم عقلي آنها به علما
بقره: ۱۲۹
تلاوت آيات، تزكية نفوس، تعليم كتاب و حكمت
فتح: ۸
بشارت و انذار
نحل: ۶۴
تبيين آيات براي رفع اختلافات
غاشيه: ۲۲. ۲۳
تذكر و يادآوري آيات و دستورات الهي
توبه: ۱۰۳
توجيه عقلاني، حمايت عاطفي و همراهي عملي
مائده: ۹۹
تبيين آيات و رسالتهاي الهي و نيز ابلاغ پيام الهي
نحل: ۳۷
حرص و طمع نسبت به هدايت مردم
نحل: ۱۲۵
دعوت با حكمت و موعظه و جدال احسن
آل عمران: ۱۵۹
تأليف قلوب بر ايمان و مراقبت ديني و دنيايي در هدايت مردم
احزاب: ۲۸-۳۴
مراقبت مضاعف از نزديكان
روحية دنياگريزي و معنويتگرايي و نخبهپروري در تربيت
آيات ناظر به نبوت عموم انبيا به ضميمة روايت «العلماء ورثة الأنبياء»
انبياء: ۷۳
امامت در هدايت
نساء: ۱۶۵
بشارت و انذار
انبياء: ۲۵-۲۷
دعوت به بندگي خدا
آل عمران: ۷۹-۸۱
رهزن ايمان مردم نشدن
آل عمران: ۱۶۱
غلو نكردن در بيان آيات الهي
اعراف: ۳۵و ۳۶
پيگيري ذكر آيات الهي و دنبالهگيري آثار آنها
يوسف: ۱۰۹-۱۱۱
استقامت در هدايت
مؤمنون: ۴۴
اصرار بر هدايت با تتابع نفرات
ابراهيم: ۴
بيان با لسان قوم
سوره شعراء:
مبارزه با رسوم غلط اجتماعي
آيات ناظر به نقش علما در ميان امتهاي پيامبران
بقره: ۴۴
پيشرو بودن عالمان ديني در عمل به تعاليم كتاب
بقره: ۷۹
پرهيز از كتمان آيات الهي و لزوم بيان حقايق كتاب خدا
عدم تحريف آيات الهي و پرهيز از جعل احكام و انتساب آنها به خدا
آل عمران: ۱۸
سبقت در شهادت به آيات الهي
مائده: ۴۴
حكم كردن بر اساس كتاب الهي و حاكم ساختن شرع الهي
مائده: ۶۳
امر به معروف و نهي از منكر
توبه: ۳۱
خارج نشدن از ربوبيت الهي و استقلال در ربوبيت نداشتن
توبه: ۳۴
تعدّي نكردن به مال مردم
توبه: ۱۲۲
تفقّه و انذار
فاطر: ۲۸
اتصاف به صفت خشيت الهي بيش از هر كس ديگر
اعراف: ۱۷۵-۱۷۸
پرهيز از هواپرستي و به تعبير ديگر، آخرتگرايي و دنياگريزي
نامة امام سجّاد
نامة امام سجّاد
كمك نكردن به ستمگران
تحليل انسانشناختي يافتهها
شايد نتوان بر اساس تحليلهاي جامعهشناختي، نخبة ديني را بهطور مطلق داراي كارويژة «تربيت ديني» دانست؛ اما اين كارويژه براي عالم ديني به دليل عنايت ويژة ادلّه فقهي، قابل اثبات است (جمعي از صاحبنظران، 1387، ص 17). البته در جامعة اسلامي، كه مناصب اجتماعي آن با معيار ديني تعريف شده و نيز ميزان اختيارات و محدودة وظيفهمندي هر عنصر اجتماعياش با موازين شرع معين ميشود، اين جايگاه اجتماعي براي نخبة ديني و بهويژه براي عالم ديني پذيرفته شده و كارويژة وي در جامعة اسلامي، «تربيت ديني» تلقّي ميشود. در واقع، تأسيس اين منصب اجتماعي ساخته و پرداختة خود ادلّة ديني اسلام است كه در طول تاريخ، با ارجاع دادن مردم به عالمان ديني، براي حل و فصل مسائل دينيشان، عملاً نهاد عالمان ديني را با كارويژة «تربيت ديني» در جامعه شكل داده است (محقق داماد، 1381، ص ۶۸).
با اين حال، اگر در نظر گرفته شود كه ـ همانگونه در مباحث علوم تربيتي بررسي شده ـ تربيت ديني، عملي است پيچيده و مرحلهمند، اثبات اين نقش اجتماعي براي نخبه و عالم ديني، به معناي اثبات تمامي لوازم آن براي ايشان است، از اينجاست كه نخبه و عالم ديني بايد متصدي تمامي مراحل عمليات تربيت ديني در جامعه باشد و مسئوليت آن را از بدو طراحي و سياستگذاري گرفته تا پايانيترين مرحلة مباشرت و اقدام به تربيت و نيز نظارت و كنترل داشتن بر اقدامات عملي در تربيت ديني بپذيرد. البته اين به معناي عدم مسئوليت ديگر متوليان تربيتي در جامعه و نيز ديگر نهادهاي ذيربط نيست، بلكه به معناي مسئوليت اولي داشتن وي در مقايسه با ديگر متوليان تربيت ديني در جامعه است.
از سوي ديگر، روشن است كه دينداري ـ چنانچه در محل خود به اثبات رسيده است ـ داراي ابعاد متعدد بوده و به تبع آن، توفيق در اقدام تربيتي در اين ساحت، منوط به انجام اقدامات و ارائة رسيدگيهاي لازم در تمامي ابعاد آن است. در عين حال، تبيين شد كه بر اساس ادلّة فقهي، نخبة ديني در هر سه حيطة دينداري داراي وظيفه است، ولي در حيطة تعليم، بيشتر بر آن تأكيد است؛ چراكه بُعدي زيربنايي بوده و پاية شكلگيري شخصيت انسان است. هرچند نخبة ديني نبايد از انگيزش و رفتارسازي نيز غافل باشد، بهويژه در جايي كه ارتباط تربيتي نخبة ديني با متربيان خود تنگاتنگ شده و تربيت بهگونهاي خصوصيتر دنبال شده و در قالب نخبهپروري درآمده است، در اين حال، نخبة ديني نقش بيشتري در انگيزش عاطفي و بهويژه عنايت به رفتارسازي در تربيت ديني متربيان ايفا ميكند.
به هر حال، تأكيدي كه ادلّة فقهي بر نقشآفريني نخبة ديني در بُعد شناختي و بر بينش متربيان در تربيت ديني دارد اين تحليل جامعهشناختي را از ديدگاه جامعهشناسي معرفت برميانگيزد كه در جامعة اسلامي، سير جريانسازي معرفتي نهتنها ايستا نيست، بلكه در اين سير، نقش اصلي را نخبگان ديني و بهويژه عالمان ديني ايفا ميكنند. از عالم ديني است كه زلال علم و معرفت همچون جويباري سيرابكننده به سوي دشتهاي تشنة معرفت جاري ميشود. با اتكا به اين دريافت فقهي و جامعهشناختي است كه ميتوان بهتر پيام جاويد بنيانگذار انقلاب اسلامي، امام خميني را فهميد كه در «منشور روحانيت» خطاب به عالمان ديني چنين فرمودند:
روحانيت تا در همة مسائل و مشكلات حضور فعّال نداشته باشد، نمىتواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براى ادارة جامعه كافى نيست. حوزهها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آيندة جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياى عكسالعمل مناسب باشند (موسوي خميني، 1374، ج 21، ص ۲۷۳).
در سير نظريهپردازي در جامعهشناسي معرفت، نظريههاي اوليه مبتني بر تعين اجتماعي انديشههاست و بهتدريج، در سير تطور اين نظريات، بر نقش افراد نخبه در روند تأثيرگذاري معرفتي تأكيد ميشود و به جاي تأييد نظرية «تأثيرپذيري معرفت از جامعه»، به «تأثيرپذيري جامعه از معرفتي كه از سوي نخبگان به جامعه تزريق ميشود» تأكيد شده است. بررسي احكام فقهي دربارة نقش عالم ديني در تربيت ديني نشاندهندة تأكيد اسلام بر همين يافتة اخير جامعهشناسي معرفت است كه سير تأثيرگذاري معرفتي را از طرف نخبگان به سوي جامعه ميداند.
از سوي ديگر، نكات پيشگفته روشنكنندة كاركرد اسوه بودن نخبة ديني در تربيت ديني است؛ واقعيتي كه ريشة تأكيد فزايندة متون ديني به نقشآفريني و نيز وظيفهمندي نخبة ديني در قبال ديگران است. اصرار دين بر وارستگي و تربيتيافتگي نخبة ديني و خودساختگي وي حكايت از توجه منابع دين به نقش الگويي نخبة ديني دارد. با توجه به اين حقايق است كه تأثيرپذيري متربيان از نخبة ديني و در نتيجه، وظيفة وي در قبال متربيان توجيه ميشود، و اين نكته به خوبي درك ميگردد كه چرا تمامي ساحتهاي وجودي متربّي، از ساحت شناختي گرفته تا ساحت گرايشي و رفتاري، همگي تحت تأثير نخبة ديني قرار دارد.
اين الگوپذيري و كمالجويي از نخبة ديني وقتي با انگيزهاي اجتماعي همراه شود و با اقبال عمومي به فرد يا افرادي كه داراي كمالاتي مطلوب هستند مواجه شود، الگوپذيري از سازوكار تربيتي فراتر رفته، به سازوكار تربيتي ديگري با عنوان «قهرمانجويي» تبديل ميشود. هنگامي كه شخص كمال مورد نظر خود را در وجود ديگري متجلّي مييابد و از سوي ديگر، شاهد عطف توجه ديگران به آن شخص نيز ميشود شيفتگي و اقبالي مضاعف به صاحب آن كمال پيدا ميكند و تأثيرپذيري الگوگيرنده شتاب بيشتري مييابد (عباسي مقدم، 1371، فصل 3).
نخبة ديني خود بايد در اوج تربيتيافتگي باشد و بالاترين مراتب تدين و تقوا را واجد باشد. در اين صورت است كه همواره جلودار متربيان در تربيت ديني بوده، همواره دستگير رهروان تربيت ديني خواهد بود. اين مطلوب را خداي متعال از عالمان ديني در تربيت ديني ميخواهد؛ آنجا كه عالمان را اينچنين توصيف ميكند كه خشيت ايشان از خدا فوقالعاده است، و يا نخبة ديني را در رديف خدا و فرشتگان، به عنوان «شاهد» ميخواند. البته اين توصيفها در درون نوعي تجويزند و نخبة ديني را ملزم و متعهد ميسازند كه به اين جايگاه بيبديل دست يابد تا وظايف تربيتي خود را در تربيت ديني متدينان به خوبي ايفا كند.
تأثيرگذاري منحصر به فرد نخبة ديني در جامعه در زمينة تربيت ديني، حتي متولّيان ديگر نهادهاي تربيتي را نيز شامل ميشود؛ و اين به سبب جايگاه ويژهاي است كه نخبة ديني در جامعه دارد. اين نكته در نگاه جامعهشناسان با توجه به نظريههاي اخير جامعهشناختي به خوبي قابل توجيه است. البته روشن است كه ريشة گسترش نفوذ عالم ديني در جامعة اسلامي و قلمداد كردن وي به عنوان يكي از نخبگان و بلكه اصليترين مصداق نخبه در جامعة اسلامي، نقش مهمي است كه دين اسلام به عالم ديني داده و امور مردم را به او سپرده و مردم را نيز ملزم به مراجعه به عالم نموده است، تا آنجا كه در ساية اين توجهات دين به اعتباربخشي به عالمان ديني و نيز معطوف ساختن توجهات مردم به ايشان، «از عالم ديني، رهبري كاريزماتيك انتظار ميرود، به دليل داشتن قدرت جاذبة استثنايي و جلب عواطف و عقول و نيز توجه وي به نيازمنديهاي پيروان در آنِ واحد» (عابدي جعفري، 1377، ص ۴۱).
توجه به اين جايگاه منحصر به فرد كه نخبة ديني در جامعه و در ميان مردم دارد، به خوبي در نامة امام سجّاد به زهري نمايان است. وي كه عالمي درباري شده با توان علمي و قدرت تأثيرگذاري ناشي از آن بود، به تعبير امام سجّاد، چنان خدماتي به دستگاه ظلم و جور بنيعباس ارائه داد كه بزرگترين وزيران دستگاه حكومت هم از ارائة آن خدمات عاجز بودند. امام در اين خصوص ميفرمايند:
نه ويژهترين وزيران ايشان و نه قويترين ياوران آنها، توان ارائة خدمتي را كه تو به ايشان كردي، ندارد؛ چراكه تو با اصلاح نمودن مفاسد آنها و به خدمت در آوردن خواص و عوام براي ايشان، ياريشان دادي» (حراني، 1404ق، ص ۲۷۵).
نتيجهگيري
ازآنجاکه آموزههای اسلام، برای «تربیت دینی» جایگاهی ویژه در نظر داشته، منصبهای اجتماعی در آن بهگونهای تعریف شده است که ضمن تعریف سازوکاری دقیق برای تحقق بخشیدن به تربیت دینی، برای «نخبة دینی» بالاترین جایگاه را در این سازمان قائل شده و رهبری جریان اجتماعی «تربیت دینی» به او واگذار شده است؛ ازاینرو نخبه یا عالم دینی بايد متصدي تمامي مراحل عمليات تربيت ديني در جامعه، از بدو طرّاحي و سياستگذاري گرفته تا پايانيترين مرحلة مباشرت و اقدام به تربيت و نيز نظارت و كنترل داشتن بر اقدامات عملي در تربيت ديني بپذيرد.
حیطة تأثیرگذاری عالم و نخبة دینی بر متربیانِ تربیت دینی، به خلاف برداشت اولیه محدود به حیطه شناختی نبوده و شامل دو حیطه انگیزشی و رفتاری نیز هست، و شاید بتوان از تأکیدات ویژهای که تعالیم دینی بر کارکرد «اسوه بودن عالم دینی در تربیت دینی» دارند، چنین استفاده نمود که حیطه رفتاری متربیان در زمینه تربیت دینی، باید بیشتر از دیگر حیطهها مورد اهتمام عالم دینی باشد.
این برداشت از تعالیم دینی درست نیست که محدوده نقشآفرینی عالم دینی از دیدگاه تعالیم دین، محدود به متربیان عام بوده و متربیان خاص، مخاطب عالمان دینی نیستند، حتی متولیان دیگر نهادهای تربیتی نیز بهمنظور عملی ساختن جریان تربیت دینی در محدوده تحت مسئولیت خود، به نوعی مخاطب عالمان دینی بوده و واسطه ایشان در عملی ساختن برنامههای تربیت دینی در نهاد ذیربط خود هستند.
- اعرافي، عليرضا، 1378، فقه تربيتي، تحقيق و تحرير: سيدنقي موسوي و علي حسينپناه، چ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- ـــــ، 1387، فقه تربيتي، تحقيق و تحرير: سيدنقي موسوي، علي حسينپناه، قم، پژوهشگاه حوزه ودانشگاه.
- ـــــ، بيتا، متن درسهاي خارج فقه تربيتي، سالهاي تحصيلي ۸۳، ۸۴، ۸۶، ۸۸، ۸۹، ۹۰، 91 و 92، قم، مؤسسه اشراق و عرفان.
- باتومور، تي. بي، 1369، نخبگان و جامعه، تهران، دانشگاه تهران.
- پيشوايي، مهدي، ۱۳۸۰، سيره پيشوايان؛ نگرشي بر زندگاني اجتماعي، سياسي و فرهنگي امامان معصوم، قم، مؤسسه امام صادق.
- جمعي از صاحبنظران، 1387، تربيت ديني در جامعه اسلامي معاصر؛ گفتگوها، مجموعه گفتگوهاي همايش تربيت ديني در جامعه اسلامي معاصر، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- حرانى، حسنبن شعبه، ۱۴۰۴ق، تحف العقول، قم، جامعه مدرسين قم.
- حسينيهرندي، محمدحسين، 1387، نخبگان و انقلاب اسلامي، قم، مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما.
- داوودي، محمد، 1388، تأملي در معناي تربيت ديني و نسبت آن با مفاهيم نزديك به آن در: مجموعه مقالات همايش تربيت ديني، جمعي از نويسندگان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ، 1384، تربيت ديني، زير نظر عليرضا اعرافي، چ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- شجاعي زند، عليرضا، 1383، «تعريف دين و معضل تعدد»، نقد و نظر، ش 19، ص ۲۳۴–۲۹۷.
- صادقزاده قمصري، عليرضا و محمدعلي حاجيدهآبادي، 1380، تربيت اسلامي (آسيبشناسي تربيت ديني)، قم، نشر تربيت اسلامي.
- طباطبايي، سيدمحمدحسين، 1374، شيعه در اسلام، چ دهم، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
- عابديجعفري، حسن، 1377، رهبري كاريزماتيك، قم، دفتر نشر اسلامي.
- عباسيمقدم، مصطفي، 1371، نقش اسوهها در تبليغ، قم، سازمان تبليغات اسلامي.
- فراهيدى، خليلبن احمد، 1410ق، كتاب العين، چ دوم، قم، هجرت.
- كلينى، محمدبنيعقوب، 14۲۹ق، كافي، قم، دارالحديث.
- ماري، آن و اسپنله، 1372، روش بلاو، ترجمة ابوالحسن سروقد مقدم، مشهد، آستان قدس رضوي.
- مجلسي، محمدباقر، 1404ق، بحارالأنوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
- محقق داماد، سيدمصطفي، 1381، «جايگاه عالم ديني در جامعه ديني»، سروش انديشه، ش ۳ و 4، ص ۶۸–۹۱.
- موسوي خميني، سيدروحالله، 1374، منشور روحانيت در: صحيفه امام، قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني.