راهبرد مدیریت مسئله
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
انسان از آنجا كه انسان است ذهني جستوجوگر، خلاق و پرسشگر دارد. علت اصلي تفاوت انسان با ديگر موجودات در زمينة رشد فردي و اجتماعي نيز همين ويژگي است. براساس همين سؤالات و تعلق خاطر او به يافتن مجهولات از درون معلومات، تفكر انساني پديدار شده كه فلاسفه و دانشمندان بزرگ بشري آن را تعريف كرده و در كانون توجه قرار دادهاند. بر همين پايه سازندة واقعي فرهنگها و تمدنها، همانا تلاش فكري و ذهني انسان در يافتن پاسخ براي مشكلات و مسائل جديد است. اما ذهن در راه رسيدن به اين نتايج درخشان و متمايز كننده از چه مسير يا مسيرهايي عبور ميكند؟ آيا اين فرايند هميشه به درستي طي ميشود؟ يا اينكه در تمام يا بخشي از آن احتمال خطا وجود دارد؟ در چنين صورتي چه نتايج و عواقبي در انتظار فرد يا جامعه خواهد بود؟ و سرانجام آيا راهي براي مديريت اين فرايند ذهني از مراحل آغازين مراحل تا انتهايي وجود دارد كه بتواند فرد و جامعه مورد نظر را از اين خطاها مصون داشته، يا حداقل مسيري را براي تضمين نسبي سلامت آن تبيين كند؟ نيز در چنين صورتي چگونه ميتوان از مديريتهاي فاقد تعهد به صلاح وسعادت انساني بر اين مقوله و در راستاي منافع بعضي بهضرر ديگران جلوگيري كرد؟ اين تحقيق بهدنبال آن است كه راهبردهاي منتهي به اين نتايج را جستوجو و در اين نوع از مديريت كاوش كند.
بيان مسئله: از ديرباز شناخت و پاسخگويي به مسائل و شبهات فكري موجود در جامعه از وظايف مهم متوليان امر بوده است. اين موضوع در طول تاريخ به طرق مختلف از كوتاهترين راهها يعني ارتباط چهرهبهچهره تاپيچيدهترين آنها كه با خطرهاي فراوان همراه بوده است به انجام رسيده تا آنجا كه بسياري انسانهاي بزرگ و برجسته حتي جان خودرا در اين راه از دست دادهاند. اين از آنرو است كه حل نشدن شبهات و مشكلات و مسائل به خصوص در حوزة معرفتشناسي در طول زمان به پديد آمدن بحرانهاي بزرگ يا انحرافات وسيع و گستردهاي ميانجاميد كه حل آنها از عهدة هزينههاي گزاف و استعدادهاي توانمند نيز خارج بود. به همين علت حل مسائل و مشكلات، در هنگامي كه هنوز مراحل ابتدايي خود را ميگذرانند، بسيار عاقلانهتر، پرثمرتر، و مقرون به صرفهتر ديده شده است. اگر طبق گفته، اميرالمومنين پيامبر را طبيبٌ دوّارٌ بطبه؛ پزشكي كه خود بهدنبال بيمار ميگردد تا او را درمان كند» بدانيم و مهمترين بيماري انسانها را بيماريهاي روحي و فكري و رواني دانسته، وظايف متوليان امور دين و پرچمداران اهداف بلند پيامبران و امامان معصوم را نيز همين بشماريم، ميتوانيم اين طبابت را براي تحليل بهتر با كار يك پزشك مقايسه كنيم: در صورتي كه پزشك براي اجراي مسئوليت خطير خود در مداواي بيماران در مطب خود بنشيند، در انتظار بيمار بماند و خود هيچ تلاشي براي يافتن بيمار و شناخت و درمان او نكند، سپس در صورت مراجعه بيمار براي شناخت بيماري، تنها به گفتههاي مريض و اطلاعاتي كه از ناحية اين «سامانة گفتاري» به او منتقل ميشود بسنده كند و نسخهاي بر مبناي «سامانة نوشتاري» به او ارائه نموده، براي حل مشكل جسمي بيماران بيش از اين فعاليتي نكند و از خود سلب مسئوليت نمايد، در مورد او چه قضاوتي خواهد شد؟ آيا خرد انسانها اين كار را به منزلة اجراي مسئوليت خطير او در قبال جامعهاي كه در آن زندگي ميكند ميپذيرد؟ شايد در قديم اين شيوه مرسوم بوده، اما با رشد جوامع انساني، دانش و خرد آدميان، ديگر وظيفة يك پزشك را نشستن و بسنده كردن به سامانههاي گفتاري و نوشتاري نميداند. بلكه او بايد خود به صورت فردي حتي فراتر از آن بهگونة نظاممند و در مقياس بزرگ (محلي، ملي، منطقه اي و جهاني) به دنبال بيمار و بيماري برود و آنها را بر اساس بروزهاي قابل مشاهده يا حتي غير قابل فهم براي عموم شناسايي كرده، به پيشگيري، مشاوره، كمك و سرانجام درمان نامحسوس و محسوس بپردازد. اين تحقيق در صدد تبيين و بازنمايي اين مشكل و ارائة راهبردهايي در اين زمينه است. يكي از مهمترين راهها براي اين موضوع، مديريت مجموعه فرايند ذهني و مراحل مختلف پديد آمدن مشكل در آن است به گونهاي كه بتواند بهجاي جهتگيري منفي در ايجاد بحرانهاي فردي و اجتماعي، در جهت رشد شخصيتي و اجتماعي و نيز رفع نيازها و تحقق اهداف پيشبيني شده براي جامعة ديني در سطوح محلي، ملي، منطقهاي و جهاني سوية مثبت به خود گيرد. از آنجا كه در اين الگو، مشكل ذهني از مراحل ابتدايي خود تا انتها از چهار مرحلة اصلي ميگذرد، كه ميتواند به عنوان مراحل اصلي بروز بحران در كانون توجه مديريتي قرار گيرد، به جهت تقريب ذهن از يك سو و قابليت طبقهبندي و تحليل از سوي ديگر در چهار عنوانِ مسئله (شبهه)، سؤال، پرسش و پاسخ كه با تعاريف آنها نزديك است، تفكيك شدهاند. اما بهدليل مشتركات احتمالي بعضي از اين مفاهيم با بعض ديگر در رشتههاي مختلف، اين طبقهبندي را در قالب تعاريف و مفاهيم ارائه شده در اين مقاله و براي اين موضوع خاص لحاظ ميكنيم.
بر اين اساس سؤال اصلي تحقيق عبارت است از اينكه مشكل ذهني در مراحل مختلف آن چگونه بايد مديريت شود تا فرصت تلقي گردد، نه تهديد؟
سؤالات فرعي تحقيق نيز عبارتاند از: مسئله چيست؟ چگونه شكل ميگيرد؟ چگونه بروز پيدا ميكند و تبديل به سوال ميشود؟ به چه نحو بايستي به سؤال تبديل قابل پاسخگويي شود؟ چگونه بايد آن را برنامهريزي و مديريت كرد؟
هدف و ضرورت تحقيق: پاية حيات فكري انسان بر پديد آمدن مشكلات فكري بنا شده و به همين علت فلاسفه نخستين و اصليترين سؤال پديد آمده را در ذهن انسان، به عنوان موجود زندة برتر، چيستي يا همان ماهيت دانستهاند. تمام ساختار تفكر و سپس خروجيهاي آن، يعني فرهنگ وتمدن بر مشكل (بحران) و تكاپوي انسان براي يافتن پاسخ آن، بنا شده است. به همين علت مديران بزرگ، سياستمداران و رهبران سعي در مديريت افكار و سازماندهي اذهان براي رسيدن به اهداف از پيش تعيين شده دارند، اما هنگامي كه اين موضوع، يعني مسئله به مثابة نخستين نياز ذهني انسان با فطرت يعني زمينة خلقت آدمي گره ميخورد، مجموعهاي از مشكلات و سپس مسائل را پديد ميآورد كه در صورت پاسخگويي درست، «انسان كامل» در حوزة حيات فردي و «مدينة فاضله» در عرصة حيات اجتماعي پديد ميآيد. هدف از بعثت انبيا نيز همين به نظر ميرسد. در صورت مديريت نادرست اين موضوع به بحرانهاي كوچك و بزرگ فردي و اجتماعي تبديل شده، بيهنجاري، نابهنجاري، كجروي، انحراف اجتماعي و... را در پي خواهد داشت. در جامعة ما نيز كه در دوران غيبت امام معصوم و حكومت ولايت فقيه قرار دارد، وظيفة متوليان حكومت اسلامي اين است كه مشكلات فكري را پيشبيني، پيشيابي، واكاوي و به گفتمان تبديل كنند، سپس با مديريت درست آن در جهت رسيدن به اهداف بلند جامعه بكوشند. بر همين اساس صاحبنظرانِ جنگهاي رواني بهطور تخصصي در زمينههاي مرتبط با اين موضوع به تحقيق پرداخته و روشهايي فني و دقيق براي بهترين استفادة نامحسوس از اين فرايند طراحي و ارائه كردهاند. يكي از جذابترين زمينهها براي آنها مواردي است كه مشكلات ذهني در آن شكل گرفته و به علت كمتوجهي متوليان امر، بستري مناسب براي ايجاد بحران و تغييرات نرم در جامعه فراهم شده است. حتي در مواردي با ايجاد و سازماندهي هدفدار و مهار شدة مشكلات ذهني و شبهات، بعضي از مديران جامعه را دچار اشتباه در تصميمسازي و انتخاب مسيري انحرافي ميكنند.
در شرايط كنوني سامانههايي به صورت نه چندان پيشرفته ـ كه در آن با ارتباط مستقيم، تعامل بين پرسشگر و پاسخگو به صورتي آماري و بر اساس نوع سؤال طبقهبندي ميشود، در چند مركز در كشور وجود دارد. اما چند اشكال اساسي بر كاركرد اين مجموعهها وارد است كه عبارتند از:
1. اكثر اين موارد به بررسيهاي مبتني بر نظرسنجي به صورت عام يا موضوعي خارج از فضاي خاص حاكم بر مسئله ميپردازند.
2. پرسش (نوشتاري و گفتاري) آخرين مرحلة مشكل ذهني است كه در آن جامعة هدف پس از طيكردن مراحلِ: 1. نياز ذهني، 2. دريافت اطلاعات، 3. ايجاد مسئله، 4. انگيزش، 5. ايجاد سؤال، 6. بروز و هيجان، 7. پرسش (تبديل به نمادهاي گفتاري و نوشتاري).
يا مراجعه به مركز مورد نظر براي كاوش نتيجه برميآيد. بررسي پرسشهايي كه متوليان امر طرح كردهاند، در اين مرحله مشكلات ذيل را در پي خواهد داشت:
1. تمام مراحل پيشيني در آن مغفول ميماند.
2. هرگونه خطايي در مراحل قبلي خودبهخود به تغيير در پرسش منجرشده، پاسخگو را از فهم مسئلة اصلي وا ميدارد.
3. چنانچه در هر مرحلهاي از مراحل پيشگفته توقف ايجاد شود، پرسش مطرح نميشود و مسئله، بهرغم وجود، از پاسخگويي وامانده، به مرور به بحران تبديل ميگردد.
4. امكان مديريت فرآيند را از مديران ارشد ميگيرد.
چارچوب و مباني نظري تحقيق: از آنجا كه موضوع اين تحقيق شامل شناخت مشكل در حوز، ذهن انسانهاست، خواه ناخواه بايد در چهار زمينة اصلي ذيل به مطالعه بپردازد:
1. مسئله
الف. زمينههاي پديد آمدن مسئله و جريانات مؤثر در آن؛
ب. فرايند شكلگيري مسئله و عناصر اثرگذار در آن؛
ج. شكل و ساختار مسئله و هندسة حاكم بر آن.
2. سؤال:
الف. فرآيندهاي گوناگون تبديل مسئله به سؤال؛
ب. علائم و نمادهاي متفاوت نشاندهندة پديد آمدن سؤال با شدت و ضعفهاي مرتبط؛
ج. شناخت هويت سؤال و تجزيه و تحليل هرمنوتيكي آن.
3. پرسش:
الف. تبديل سؤال به پرسشهاي قابل تحليل گفتماني؛
ب. تحويل پرسش به سيستمهاي پاسخدهنده؛
ج. بازخوردگيري از پاسخهاي ارائه شده و تجزيه و تحليل ميداني.
4. مديريت:
الف. راهبرد مديريت مسئله؛
ب. برنامهريزي براي استفادة بهينه از توان انگيزشي ايجاد شده در فرد و جامعه در مسير شكلگيري مسئله و اداره كردن فرايند تبديل آن به هيجان (در قالب سؤال و پرسش) براي برآوردن اهداف راهبردي سيستم، و تبديل تهديد به فرصت.
بر اين اساس اين موضوع ميان رشتهاي است و چارچوب نظري تحقيق به سه حوزة روانشناسي و موضوع انگيزش و هيجان در آن، مديريت افكار عمومي و سرانجام شبههشناسي در حوزة معرفت ديني مربوط ميشود.
فرضيه تحقيق: ميتوان مشكل ذهني را پيشبيني (شناسايي) استخراج و به گفتمان تبديل كرده، آنرا در تمام مراحل مديريت و تبديل به فرصتي براي دستيابي به اهداف راهبردي سيستم نمود.
روش و نوع تحقيق: در اين مقاله با مرور نظاممند منابع[1] براي يافتن، ارزشيابي، تركيب و در صورت نياز جمعبندي، به مقالاتي ميپردازد كه قبلاً دربارة موضوعات دينپژوهي وشبههشناسي، روانشناسي، جامعهشناسي و الگوهاي تفكر و تصميمگيري و حل مسئله نوشته شده است. در اين باره از روش فراتحليل استفاده شده است. به طور كلي تجزيه و تحليلهاي مورد استفاده در پژوهش را ميتوان به سه گروه تقسيم كرد:[2]
1. تجزيه و تحليلهاي نخستين:[3]زماني اطلاق ميشود كه پژوهشگر، خود دادهها را جمعآوري و براي به دست آوردن نتايج، آنها را تجزيه و تحليل كند.
2. تجزيه و تحليلهاي دومين:[4]زماني اطلاق ميشود كه پژوهشگر، دادههاي مربوط به يك مطالعة قبلي را براي پاسخگويي به سؤال يا سؤالات جديد باز تجزيه و تحليل كند .
3. فراتحليلها: زماني اطلاق ميشود كه پژوهشگر، نتايج تعدادي از مطالعات اوليه را براي پاسخگويي به سؤال پژوهشي خود با يكديگر تركيب نمايد و نتيجة جديدي بدست آورد.[5]
تعريف اصطلاحات و مفاهيم اساسي تحقيق
1. مشكل ذهني: در اين تحقيق به مجموعه فرايندي گفته ميشود كه در آن ذهن انسان با دريافت اطلاعات متعارض از مسيرهاي مختلف يا به علل ديگر از وضعيت تعادل خارج ميشود و تا هنگام رسيدن به تعادل به دنبال پاسخ ميگردد. ذهن در اين مسير مراحل چهارگانة مسئله، سوال، پرسش و تعادل ذهني را ميپيمايد.
2. مسئله: حاجت، مطلب، درخواست[6] در اين تحقيق، مسئله از زماني كه ذهن يك فرد به سبب نياز با ورود مجموعهاي از دادهها از حالت تعادل خارج و ايجاد انگيزه ميشود، پديد ميآيد و تا زمانيكه اين برانگيختگي به يكي يا مجموعهاي از بروزهاي رفتاري بينجامد، در حالت انگيزه باقي ميماند. مسئله، موضوعي است كه يك ضرورت علمي يا عملي ما را بهسوي آن ميكشاند و به نوعي براي ما مشكلساز شده است. به تعبير ديگر با دغدغهها، نيازها و حساسيتهاي ما پيوند دارد.[7]
3. سؤال: رفتار پديد آمده از انگيزش كه به صورت يك يا چند نماد بيروني (عملكردي) يا دروني (نفساني، روانشناختي) بروز پيدا ميكند سؤال تلقي ميشود. اين بروزها ميتوانند در قالب نمادهاي رفتاري فردي، اجتماعي يا تركيبي از آندو، سازمان يافته يا سازمان نيافته، نمود يابند. اين موارد ميتوانند در حالتيكه پاسخي نيافته و ذهن به حالت تعادل نرسد، به بحرانهاي فردي و اجتماعي (تنش)، افسردگي، تعارض، ناهنجاريهاي فردي و اجتماعي و... و سرانجام به نهادهاي سازمان يافتة ناهنجار تبديل شوند يا فرد و گروه را بدانسو هدايت كنند.
4. پرسش: جملهاي است كه درآن پرسشي وجود داشته باشد. پرسيدن، جويا شدن، خبر گرفتن.[8] در اين تحقيق هنگاميكه بروز رفتاري مسئله (سؤال) در قالب نمادهاي نوشتاري يا گفتاري شكلگيرند، آن را پرسش تلقي مينماييم.
در واقع تفاوت مسئله با سؤال در اين تحقيق آن است كه مسئله به مشكل ذهني تا هنگامي گفته ميشود كه در ذهن باقي است و بروز رفتاري نيافته؛ اما سؤال مرحلهاي است كه مشكل ذهني از حالت نهفته در ذهن خارج ميگردد و با بروز رفتاري امكان مشاهدة آثار خود را فراهم ميسازد. مرحلة پس از اين نيز زماني است كه سؤال از حالت بروز رفتاري كه با نمادهاي رفتاري ديده ميشود، به بروز كلامي در قالب نوشتاري يا گفتاري تبديل ميشود. گفتار يا نوشتار را نيز ميتوان از جمله موارد بروز رفتاري برشمرد؛ اما به واسطة يافتن خصلت كلامي از ويژگيهاي تفكر برتر انساني يعني نطق سود برده، امكان ارتباط دوسويه را فراهم ميسازد. در مرحلة سؤال هرچند بروز رفتاري پديد آمده، اين پديداري الزاماً به خواستة فرد نيست. به همين علت چنانچه كارشناسان به اين نوع از بروزها دقت و توجه نكنند، بسا با بيتوجهي فرد و جامعه به ناهنجاريهاي فردي و اجتماعي تبديل ميگردند. اما در مرحلة پرسش، بروز گفتاري و نوشتاري بهصورت سازماندهي شده، براي بيان مشكل و يافتن راهحل براي آن صورت ميگيرد.
مسئلة ديني
اگر عنصر يا عناصر شكلدهندة مسئله بر اساس فطرت يا از دادههاي مرتبط با دين شكل گرفته يا بروزهاي رفتاري آن با دين مرتبط باشند، مسئلة را مسئله ديني ميدانيم. منظور از مسئلهشناسي، منقح نمودن صورت مسائل، طبقهبندي آنها و ترسيم چارچوب مورد انتظار از پروژههاي تحقيقاتي است. البته اين امر چيزي نيست كه يكبار و براي هميشه انجام گيرد، بلكه ماهيتي پويا و سيال دارد كه لازم است همراه با حركت آن سازمان در مقاطع مختلف، مورد بازانديشي و ترميم و اصلاح قرار گيرد. از جمله اهداف مسئلهشناسي، تلاش براي رسيدن به يك نگرش جامع دربارة كلان برنامهها با توجه به فلسفة وجودي سازمان پژوهشي است، به نحوي كه در اين رابطه يك نقشة كلي به دست بدهد و جايگاه هر مسئله در آن، قابل دستيابي باشد. در اينصورت به همة عرصهها و ابعاد مسائل توجه خواهد شد و دچار بيتوجهي به بعضي موارد و تك بعدي نگري نخواهيم شد. از جمله فوايد مسئلهشناسي، پيشگيري از پراكندهكاري و فعاليتهاي موازي است كه ميتواند زمينهساز تخصصيتر نمودن كارها و گسترش عمقي پروژههاي تحقيقاتي گردد.[9]
مديريت بحران
مديريت بحران تلاش نظاممند اعضاي يك جامعه است كه ميتواند اولاً از بروز بحران پيشگيري كند، سپس سازمان يا جامعه را آماده كند تا در مواقع وقوع بحران، مدبرانه و آگاهانه و با برنامه قبلي برخورد كند و نهايتاً آثار نامطلوب يك وضعيت بحراني را به حداقل برساند و آن را كنترل كند.[10]
انگيزش[11]
انگيزش يعني به جنبش در آوردن، واداشتن، تحريك كردن، شوراندن.[12] انگيزه بهمعناي ايجاد شوق رسيدن به چيزي، يا انجام دادن كاري يا درك عقيدهاي ميباشد. انگيزش علت رفتارهاست و به عوامل موجود در يك فرد اشاره دارد كه رفتار را در جهت يك هدف فعال ميسازند. پژوهشهاي انجام شده در زمينه انگيزش در صدد پاسخ دادن به پرسشهايي دربارة رفتار انسانهاست كه با كلمههاي سؤالي «چرا» و «به چه عللي» آغاز ميشود. ميتوان انگيزش را «بهصورت» مجموع متغيرهاي پيچيده ارگانيزمي و محيطي كه كنش آنها به فعاليت عمومي و جهتدار احساس و رفتار منجر ميشود. تعريف كرد. انگيزش فرايندي پوياست و نه ايستا. رفتارهاي انسان به استثناي برخي بازتابهاي ساده به «انگيزه» [13] بستگي دارد. فرايندهاي انگيزشي جهت و شدت رفتارهاي هدفمند را تعيين ميكنند و افراد اين فرايندها را در ذهن خود به صورت ميلهاي آگاهانه تجربه ميكند.
هيجان[14]
هيجان يعني برانگيخته شدن، بهجوش و خروش آمدن، مضطرب گشتن.[15] هيجانها معمولاً به احساسها و واكنشهاي عاطفي اشاره دارند. هر هيجان از سه مؤلفة اساسي برخوردار است: الف. مؤلفة شناختي، افكار، باورها و انتظارهايي كه نوع و شدت پاسخ هيجاني را تعيين ميكنند؛ ب. مؤلفة فيزيولوژيكي كه شامل تغييرات جسمي در بدن است؛ ج) مؤلفة رفتاري، به حالتهاي مختلف ابراز هيجانها اشاره ميكند. هيجانها چند بعدياند و به صورت پديدههاي ذهني، زيستي، هدفمند و اجتماعي وجود دارند. عنصر ذهني به هيجان احساس ميدهد؛ يعني تجربة ذهنياي كه هم معنا و هم اهميت شخصي دارد. هيجان از نظر شدت و كيفيت در سطح ذهني احساس ميشود. تجربههاي خصوصي ما از طريق ژستها، آواگريها، و بهويژه جلوههاي صورت به ديگران ابراز و منتقل ميشوند. پس هيجانها كل بدن ما را درگير ميكنند. احساسها و پديدارشناسيمان، زيست شيمي و نظام عضلانيمان، ميلها و هدفهايمان و ارتباط و تعاملمان با ديگران است. هيجانها احساسات ما را به ديگران منتقل ميكنند، بر نحوة تعامل ديگران با ما اثر ميگذارند، ما را به تعامل اجتماعي فراميخوانند و نقش مهمي در برقراري روابط ميان فردي، حفظ و قطع آن دارند.
فطرت
فطرت يعني سرشت، طبيعت، نهاد، دين، سنت.[16] فطر در لغت به معناي خلق كردن و به وجود آوردن است و وقتي به صورت فطرت مبدل ميشود يعني حالت خاصي از خلق كردن. در اصطلاح منظور از فطرت، خلقت خاص انسان است كه با ديگر موجودات تفاوت دارد. در قرآن، لغت «فطرت» در مورد انسان و رابطة او با دين آمده است: «فطرة الله التي فطر الناس عليها»، يعني آنگونة خاص از آفرينش كه ما به انسان دادهايم، يعني انسان بهگونهاي خاص آفريده شده است. فطرت انسان يعني ويژگيهايي در اصل خلقت و آفرينش انسان است.[17]
جنگ رواني
جنگ رواني، اقدامات رواني به منظور نفوذ عقايد، احساسات و رفتارهاي گروههاي مورد نظر است و اصولاً هدفهاي ملي را در زمان جنگ، پشتيباني مينمايد.[18] در بسياري از متوني كه دربارة جنگ رواني بحث كردهاند، مانند كتاب دولت افلاطون تا دكترينهاي جديد و معتبر جهاني در مورد اين موضوع بحث شده است كه ميتوان از جمعبندي آنها، جنگ رواني را اينگونه تعريف كرد: استفادة برنامهريزي شده از تبليغات بهوسيله عوامل آشكاري همچون راديو، تلويزيون، مطبوعات و ... و عوامل پنهاني مانند شايعه به منظور تحريف عقايد، تضعيف روحيه و بياعتبار كردن انگيزهها و كاستن از اقتدار حكومت مخالف.[19] «رونالد پروس» 18 واژۀ معادل براي جنگ رواني ذكر كرده كه گروهها و افراد مختلف بهكار ميبرند. برخي از آنها عبارتانداز: جنگ افكار، جنگ اعصاب، جنگ سياسي، جنگ تبليغاتي، جنگ كلامي، مبارزة اطلاعاتي، جنگ كلمه و عقيده.[20]
انسان كامل
كمال انسان در تعادل و توازن اوست؛ يعني انسان با داشتن استعدادهاي گوناگون آن وقت انسان كامل است كه فقط به سوي يك استعداد گرايش پيدا نكند و استعدادهاي ديگرش را مهمل و معطل نگذارد و همه را در يك وضع متعادل و متوازن، همراه هم رشد دهد. حقيقت عدل به «توازن» و «هماهنگي» برميگردد؛ يعني رشد همة استعدادهاي انسان بايد هماهنگ باشد. علي انسان كامل است؛ چون همه ارزشهاي انساني در حد اعلي و به طور هماهنگ در او رشد كرده است.[21]
آرمانشهر
تحقق عدالت، دستيابي به حقيقت، طرح جامعة آرماني، مفاهيم خير و شر، برابري و برادري، مفاهيم عقلاني، شيوههاي رستگاري آدميان، مشخصات حكمران و حاكم آرمانشهر، تحقق بهشت اين جهاني، و... همگي در انديشههاي آرمان ورزانة انديشوران آرمانشهر ذكر گرديده است. آرمان مهدويت و انتظار، با گرايش به مفهوم اميد به آيندة درخشان تاريخ در پرتو ظهور و حضور مهدي موعودعجاللهتعالي در آخرالزمان و تحقق ابعاد كامل آرمانشهر اسلامي، نمونهاي از تحقق عيني آرمانشهر اسلامي است كه در قرآن كريم به آن وعده داده شده است. «دين و اخلاق در آرمانشهر حضرت مهدي موعودعجاللهتعالي در تمامي اقوام و ملل يكسان خواهد بود و احكام اسلام قلمرويي به گستردگي جهان خواهد يافت»[22]
هنجار[23]
هنجار اصل، قاعده يا قانوني است كه بايد رفتار را هدايت و راهبري نمايد.[24] بيهنجاري: وضعيت و حالتي است كه زماني اتفاق ميافتد كه انتظارات فرهنگي با واقعيات اجتماعي ناسازگار باشد[25] و گاه در مفهوم، مترادف با كجروي و به معناي تخلف از ارزشها و هنجارهاي حاكم بر روابط اجتماعي است.[26] كجروي: ناهمنوايي با هنجار يا هنجارهاي معيني است كه شمار كثيري از مردم، در اجتماع يا جامعهاي پذيرفتهاند.[27] انحراف اجتماعي:[28]رفتاري كه به طريقي با انتظارهاي مشترك اعضاي جامعه سازگاري ندارد و بيشتر افراد، آن را ناپسند و نادرست ميدانند (ستوده، 1379). كجروي و ناهنجاري اجتماعي به يك معنا، ناهمنوايي با هنجارهاي جامعه است (گول و ... ، 1376).
راست مغزي، چپ مغزي[29]
بيشتر ما بهطور معمول در فرايندهاي ذهني، از يك نيمكرة مغز استفادة بيشتري ميكنيم. ( ميشل[30]، 1998). نيمكرة چپ به فرايندهاي اطلاعات عددي و كلامي كه نتايج آنها در حالتهاي خطي و دستوري كاربرد دارند، تخصيص داده شده است. اين قسمت از مغز، فعاليتهاي ذهني، منطقي عقلاني و تحليلگرانه را انجام ميدهد و توانايي طبقهبندي و تجزيه و تحليل اطلاعات را داراست. نيمكرة راست، مبتكر، خلاق و نوآور بوده، قسمتهاي غيرذهني مغز ما را فعال ميكند. اين قسمت در مورد اشكال سهبعدي و تصاوير به بحث پرداخته و توانايي فهم تركيبات پيچيده و ساختارهاي در هم پيوسته را داراست (كارولين[31]،2003). نيمكرههاي مغز همچنين به بخشهاي جلويي و عقبي تقسيم ميشوند. افرادي كه خصوصيت چپمغزي قويتري دارند و با قسمتهاي جلويي مغز خود ميانديشند، مشكلات را با استفاده از تفكر منطقي تحليلگر، عقلاني هدفمند و نقاد حل ميكنند. اشخاصي كه از قسمت عقبي نيمكرة چپ مغز استفاده ميكنند، با ديدگاه عملي، متأثرانه، نگرشهاي قطعي و واقعگرا، تفكر سازماندهنده و انديشههاي جزءگرايانه از ديگران جدا ميشوند. افراد راستمغزي كه بيشتر با قسمت جلو مغز خود تفكر ميكنند، با تصورات و تخيلات، ابداع و نوآوري، خلاقيت، هنرمندي و روشهاي ديداري مشخص ميشوند. راست مغزهايي كه با قسمت عقبي مغز خود تفكر ميكنند، در مشاركت، پشتيباني، همكاري، درونگرايي، جمعپذيري، انديشههاي كيفي و عاطفي توانا هستند. بسيار حساس و با ذوقاند و تمايل دارند هنرمند باشند (جيلر[32]،2001).
ادبيات تحقيق
در جامعة اسلامي ـ ايراني، به خصوص پس از انقلاب اسلامي، يكي از وظايف مسئولان، بهويژه مراكز و مراجع ديني، پاسخگويي سازماندهي شده به شبهات و مسائل بوده و هست. براي اجراي اين مهم مراحل ذيل به طور منطقي طي ميشوند:
1. يافتن مسئله؛ 2. فهم آن؛ 3. جستن پاسخ؛ 4. ارائه آن.
اما به نظر ميرسد كه سه نكته در شرايط كنوني اين روند را براي حل مشكل دچار دگرگوني كرده است؛ همچنانكه براي رفع نياز غذايي يك كودك در سنين پايين، والدين بايد ابتدا درك گرسنگي، سپس فهم آن، آنگاه جستن و جويدن غذا و در آخر ارائه و گذاشتن آن در دهان كودك را طي كنند. اما در سنين بالاتر كه كودك به مراحل رشد و بلوغ رسيده و علاقهمند به استقلال است، ديگر طي كردن اين مسير نه تنها مورد علاقه نيست، كه باعث انزجار وي از غذا و غذادهنده ميشود. به نظر ميرسد كه با رشد اجتماعي و فكري انسانها نيز ديگر انجام دادن مراحل پيشين نهتنها مورد علاقه و حلكننده مشكل نيست، كه باعث انزجار و دوري سؤالكننده از پاسخگو نيز خواهد شد.
از مدتها پيش در مراكز پيشرفتة علمي، روش آموزشي كه در آن معلم پاسخ مسئله را خود يافته يا آموخته و آن را در قالب نتيجه به آموزنده ارائه ميكند و سپس از وي ميخواهد آن را به حافظه بسپارد و هرچه دقيقتر در آزمون بر صفحة كاغذ آورد، منسوخ شده و بهجاي آن، معلم نقش يك مشاور خوب را ايفا و آموزنده را در يافتن پاسخ راهنمايي و ارشاد ميكند. در واقع سؤال كننده است كه خود، مسئله را حل و جواب و راهحل آنرا مييابد.
قبل از اين براي آنكه يك انسان و به تبع آن يك جامعة انساني به جواب در محدودة معيني از گزينهها در مقابل سؤال معين برسند، اين راهحل مطرح بود كه با كنترل اطلاعات ورودي به مغز انسان يا جامعه و در واقع سانسور و گزينش اطلاعات ورودي، خواه ناخواه سؤال كننده (آناليزگر) به محدودة معيني از جوابها خواهد رسيد كه مورد نظر ارائه دهندة اطلاعات است. به اين ترتيب هرچند سؤالكننده خود جواب را يافته، اما در واقع همان پاسخهايي را خواهد يافت كه در محدودة مورد نظر مشاور است. اما با آزمودن اين موضوع در جوامع مختلف دو نتيجه حاصل شد:
الف. هنگامي كه سؤالكننده براي حل مسئله، اطلاعات مورد نظر خود را بهقدر كفايت نيابد، به توليد اطلاعات دستزده، حفرههاي خالي اطلاعات را با حدس پر ميكند و در نتيجه به جوابي خارج از محدودة پيشبيني و كنترل مشاور دست خواهد يافت.
ب. در صورتي كه جواب برآورنده نياز سؤالكننده نبوده، اطلاعات موجود و حدس وي نيز اقناع كننده نباشد، سؤالكننده به روشهاي گوناگوني، خارج از قدرت كنترل و پيشگيري مشاور، اقدام به يافتن اطلاعات مورد نياز خود ميكند و در نتيجه باز به پاسخهايي خارج از محدودة كنترل و پيشبيني مشاور خواهد رسيد.
اين موارد باعث شدند كه، صاحبنظران اين امور نظرية ديگري را مورد توجه قرار دهند كه بر اساس آن، سؤال كننده بر عكس روش قبل، در كانالي از اطلاعات غوطهور خواهد شد كه در آن در هر لحظه ميتواند هر ميزان اطلاعات كه بخواهد، و از هر نوع كه دوست داشته باشد، برداشت كند و پاسخ سؤال خود را خود بيابد. اما نكتهاي كه در اينجا هست آن است كه جواب هر چه باشد، سه عنصر سؤال كننده، سؤال و پاسخ سرانجام در كانالي قرار دارند كه مسير، جريان و شدت آن را كنترل كننده يا همان مشاور طراحي و هدايت ميكنند. به اين ترتيب سؤال كننده با لذت كامل و با آزادي تام، مسيري را خواهد رفت كه كانال برايش پيشبيني كرده است. اين روشي است كه اكنون براي حل يك مسئله يا مسائل فرد و جامعه ارباب رسانه و پول دنبال ميكنند. قبل از اينها هنگاميكه ميخواستند نياز يك جامعه يا فرد (همان مسئله) را پيدا كنند با استفاده از روشهاي نظر سنجي، مسائل را اكتشاف و با همان روش سنتي اوليه آن را حل ميكردند. اما اكنون اين موضوع با دو اشكال جدي مواجه است:
الف. هنگاميكه فرد و جامعه در كانال يا كاناهايي از اطلاعات، بر اساس قواعد پيشگفته غوطهورند، مسئلهاي كه با روش نظرسنجي استخراج ميشود، پاسخي كه براي اقناع مخاطب يافته ميشود و سرانجام پاسخدهنده نيز خود به تبع سؤال و سائل در همان كانال حركت و بر اساسي كه طراح و مجري كانال تمايل دارند حركت خواهد كرد، بدون آنكه خود بداند و در حاليكه با كمال اشتياق تصور ميكند بهتكليف خود عمل و مشكلات را جملگي حل كرده است!
ب. صورت اصلي مسئله ميتواند خارج از كانال، مثلاً در محدودة منافع ملي و ايماني يك جامعه باشد، در حاليكه محل دعوي و بحث در داخل كانال و بر روي شبهات و مسائل سازماندهي و مديريت شده كماثر و دور كنندة ذهن و انرژي سؤال كننده و پاسخگو از اصل ماجرا باشد. بر اين اساس به نظر ميرسد كه مديريت مسئله از پاسخ به آن مهمتر است و ميتواند اختيار تعيين كانال و مسير و جهت تفكرات را به صورت غيرمستقيم به مدير آن بدهد و اين يك موضوع راهبردي در مسير مسئلهيابي و شبههشناسي و پاسخگويي به آن است، و شايد علت اصلي بيفايده يا كمفايده بودن اكثر شبههشناسيها و پاسخهاي آنها را روشن كند. هنگاميكه به تاريخ انبيا و اولياي الهي و جامعة آنها توجه ميكنيم ميبينيم كه مهمترين يا يكي از تلاشهاي مهم آنان، تكاپو براي خارج ساختن جامعه از چنين كانالهايي بوده كه البته از لحاظ تكنولوژي در سطحي پايينتر اما در حد همان جامعه، همان ارباب ثروت و قدرت طراحي و اجرا كردهاند. آنان حتي براي انجام دادن چنين رسالتي اقدام به ايجاد و مديريت سؤالها براي هجوم تفكرات به كرانههاي كانالهاي موجود و بازگشت به مسير فطرت الهي ميكردهاند. حال در شرايط كنوني كه تمام روشها، شگردها و راهبردهاي براي اين موضوع به كار گرفته شده، وظيفة پيروان و رهپويان آن بزرگان اين است كه از اين مهم غافل نباشند و راهبردهاي مناسب براي چنين امري را به درستي تشخيص دهند و اتخاذكنند.
نتيجهگيري
ذهن انسان (راست مغز يا چپ مغز) مراحل چهارگانة حركت (نياز ذهني، انگيزش، هيجان، پاسخ) را با دريافت اطلاعات جديد، در صورت اثربخش بودن پيوسته ميپمايد و در اين مسير از مراحلِ ورود اطلاعات، ايجاد مسئله (شبهه)، سؤال، پرسش، تعادل ذهني (آرامش) ميگذرد. (نمودار 1). در نگاه اول اين سيكل ممكن است يك دور بسته را در نظر تداعي كند، اما با چرخش 90 درجه و نگاه از زاوية جانبي، اين سيكل ميتواند سه حالت مختلف به خود بگيرد:
1. پس از عبور از اين مراحل چهارگانه، مجدداً در جاي اول خود قرار گيرد، كه نتيجة آن، افتادن در دور، توقف در مسئله (شبهه) و روزمرهگي براي فرد و جامعه ميباشد كه از مهمترين آفتهاي مهم پويايي ذهن است.
2. بهسوي ناهنجاري و انحراف گرايش يابد، كه به سقوط و انحطاط فرد و جامعه منجر خواهد شد. اگر اين مسير براي عبور ذهن انسان هموار و مديريت نشود، ميتواند به صورتهاي ذيل به تخريب لايههاي فرهنگي و تمدني در جامعه و لايههاي شخصيتي در فرد بينجامد: الف. در صورت توقف ذهن در مرحلة انگيزش كه مرحلهاي فردي و ذهني است، به انسداد ذهني، ناهنجاريهاي فردي، افسردگي، تعارض يا بيماريهاي مختلف رواني منجر خواهد شد. ب. در صورت توقف در مرحلة هيجان كه مرحلة بروزهاي رفتاري است، بروز ناهنجاريهاي اجتماعي از قبيل گرايش به گروههاي منحرف، اعتياد، فساد اخلاقي و بيعفتيهاي عمومي، بزهكاري، سركشي، شورش، اغتشاش يا حتي انقلاب را در پيخواهد داشت.ج. توقف در مرحلة پاسخ ميتواند به فقدان تعادل ذهني و آسيبهاي مرتبط از قبيل انحرافات فكري و عقلي، توهم و ... بينجامد.
3. چنانچه اين سيكل در مسير اهداف راهبردي جامعه مديريت و سازماندهي گردد، ميتواند به رشد و تعالي جامعه در حوزة فرهنگ و تمدن (بر اساس خصوصيات راست مغزي، چپ مغزي) و پويايي و كمال فرد منجر گردد. در اين صورت ميتوان از انرژي پديد آمده و در حال آزاد شدن در مسير اين فرايند، براي حركت فرد و جامعه به سوي سطوح بالاتر فكري و سيكلهاي برتر فرهنگي و تمدني بهره برد. در اين حالت صورتهاي ذيل پديد ميآيد:
الف. با پاسخگويي مناسب، به حركت جهتدار و رو به جلو به سوي سطوح بالاتر فردي و براي رسيدن به نقطة بهينه ( انسان كامل) كمك كرد.
ب. با مديريت اين فرايند، انرژي در حال آزاد شدن را سازماندهي و رهبري كرد و از آن براي حركت رو به جلو به سوي سطوح برتر اجتماعي، در حوزههاي فرهنگي و تمدني (آرمانشهر) بهره برد.
در اين حركت مارپيچي (زنجيرة ماركوف)، فرد و جامعه ميتوانند پس از پيمودن هر سيكل به جاي برگشتن به جاي اول، يك سطح در زمينة سطوح فرهنگ و به تبع آن در زمينه سطوح تمدن به بالاتر ارتقا پيدا كنند و اين فرايند با رشد و تعالي جهتدار به سوي اهداف راهبردي كلان ادامه يابد.(نمودار2)
برنامهريزان راهبردي فرهنگ و تمدن جامعه ميتوانند با تعيين و تبيين گامبهگام اين سطوح فرهنگي و تمدني، امكان رهبري مرحله به مرحلة فرايند رشد جامعه به سوي اهداف راهبردي را فراهم آورند. چنين دستاوردي تنها در قالب پويايي و نه ايستايي ذهني صورت ميپذيرد. گفتني است با توجه به تفاوتهاي الگوهاي تفكر و تصميمگيري در دو زمينة راست مغزي و چپ مغزي، رعايت اين الگوها در تحليل و مديريت مسئله نقش اساسي دارد؛ چراكه بيتوجهي به اين موضوع باعث نتايج معكوس ميشود و به جاي حل و مديريت بحران، به آن دامن زده، فرايند را از دست مديران خارج مينمايد، بدون آنكه بهعلت آن پيببرند. سادهترين اين موارد آن است كه راست مغزها مسئله را از انتها به ابتدا يا از كل به جزء حل ميكنند (روش شهودي يا استراتژيك) اما چپ مغزها مسئله را از ابتدا به انتها يا از جزء به كل حل مينمايند (روش منطقي). اين موضوع باعث ميشود تا چرخة ذهني در دو نوع از تفكر، متفاوت با هم، از راست به چپ يا از چپ به راست حركت كند و به سمت سطوح بالاتر جابهجا شود. البته در نتيجة فرايند، يعني حركت بهسمت سطوح بالاتر، ركود، انحراف يا انحطاط نتيجه نهايي همسنگ خواهند بود. علاقهمندان ميتوانند در اين زمينه به سايتها و منابع معرفي شده در بخش منابع مراجعه فرمايند.
پيشنهاد
1. براي رسيدن به اهداف راهبردي جامعه بايد همواره در حال توليد اطلاعات و پديد آوردن عوامل و زمينههاي ايجاد انگيزش در راستاي اهداف مورد نظر بود.
2. مسير سيكل پويايي ذهن بايد پيوسته هموار و باز باشد و از حداكثر ظرفيت در آن استفاده شود.
3. خصوصيات و هندسة حاكم بر هر مرحله از اين سيكل و هر سطح از فرآيند، بايد با دقت در جامعة هدف شناسايي و مديريت اين فرايند بر اساس خصوصيات و دستور زبان ذهني خاص آن (راست مغزي، چپ مغزي) صورت پذيرد .
4. مسيرهاي تخريب اين سيكل و انحراف سطوح آن بايد هميشه رصد و شناسايي و با تغيير جهت و مديريت مناسب و زمانمند، تهديد نهفته يا آشكار به فرصت تبديل شود. (نمودار3)
5. در هر مرحله از فرايند بايد سطوح لايههاي بالايي آن سيكل با مطالعات آينده پژوهي، شناسايي، طراحي و از پيش زمينهسازي و آماده شوند.
6. ميتوان سامانهاي را فراهم ساخت كه در هر مرحله با رصد دقيق و منظم علمي، به شناسايي وضعيت جامعة هدف از سيكل و سطوح مذكور اقدام و اطلاعات لازم را بر اين اساس براي تحليل و عملكرد به مغز افزار مربوط ارائه نمايد. سامانة مسئلهيابي مذكور بايد پايگاههايي را در مراكز مسئلهخيز و يا اثرگذار (مستقيم يا غيرمستقيم) در پديداري مسئله در تمام مراحلي «ورود اطلاعات، مسئله (شبهه)، سؤال، پرسش، تعادل ذهني(آرامش)» فراهم سازد و پيوسته به جمعآوري و پالايش اولية اطلاعات اقدام (نمودار4) و نتيجه را بر اساس بازههاي زماني از پيش تعيين شده به مغز افزار مديريت مسئله ارائه كند. مغز افزار نيز بايد پس از تحليل نهايي دادههاي جمعآوري شده نتيجه را براي يافتن پاسخ به زير سيستمهاي مرتبط ارائه دهد و پس از دريافت نتايج، با ترجمان آنها به دستور زبان گفتماني مخاطبان، آنها را در مرحلة پاسخ به جامعة هدف ارائه نمايد. مغز افزار همچنين بايد با مطالعات آيندهپژوهشي، براي شناخت مناطق بحراني و شدت و جهت انرژي نهفته در آنها اقدام كند و با تهية نقشه كلان و راهبردي جريانات فرهنگي به دو مقولة زير بپردازد:
الف. پيشبيني و اقدام در زمينة مديريت سيكل پويايي ذهني؛
ب. با پديد آوردن و توليد جريانات فكري در چهار مرحلة «نياز ذهني، انگيزش، هيجان، پاسخ»، بهجاي قرار گرفتن و بازي در زمين حريف، حريف را در زمين جامعة هدف خود به بازي بگيرد. (نمودار 5). اين سامانه ميتواند بهعنوان «هسته پاركهاي دانشافزايي در حوزة علوم انساني يا معرفتافزايي در حوزة معارف ديني» عمل نمايد.
7. زمينههاي فرهنگي همچون موتور محركهاي است كه حركت را در سطوح و لايههاي فرايند بهسوي آرمانها و اهداف راهبردي جهت ميدهد و هدايت ميكند. بههمين علت تخريب فرهنگ يا تغيير آرمانها و اهداف يا پايين آوردن سطح آنها باعث ركود جامعه (نمودار6) يا تغيير جهت محور اصلي اين فرايند شده، جامعه را در مسير زمان به سوي ساختار و تمدن ديگر ميكشاند (نمودار7) و به انحراف نامحسوس و نرم اهداف راهبردي آن در قالبهايي همچون جنگ رواني ميانجامد. در اين زمينه در تحقيق ديگري به موضوع «مهندسي معكوس در سيستمهاي اجتماعي با استفاده از راست مغزي، چپ مغزي» خواهيم پرداخت.
- اصيل، حجتالله، آرمانشهر در انديشه ايراني، تهران، ني، 1381.
- افلاطون، جمهور، ترجمه حسن لطفي، نشر خوارزمي، تهران، 1357.
- بهار، مهرداد، پژوهشي در اساطير ايران، تهران، توس، 1362.
- توسلي، حسين، «جايگاه مسئلهشناسي در ساماندهي پژوهشهاي ديني»، پژوهش و حوزه، ش 7، 1380.
- داوري، محمد، سليمي، علي، صديق اورعي، غلامرضا، جامعهشناسي كجروي، نشر پژوهشكده حوزه و دانشگاه، قم، 1387.
- ساروخاني، باقر، درآمدي بر دائرةالمعارف علوم اجتماعي، چ سوم، تهران، كيهان، 1380.
- ستوده، هدايتالله، آسيبشناسي اجتماعي، چ ششم، تهران، نشر آواي نور، 1379.
- سفيدي، هوشمند و...، ۱۲ تا ۱۴ آذرماه، ميزگرد روابط عمومي بحران، مركز همايشهاي بينالمللي رازي، شهرداري تهران، 1378.
- صفوي، حسن، پهلواننامه گيل گمش، تهران، اميركبير، 1365.
- عميد، حسن، فرهنگ عميد، تهران، امير كبير، 1374.
- فارابي، ابونصر محمد ابن محمد، انديشههاي اهل مدينه فاضله، ترجمه سيدجعفر سجادي، تهران، شوراي عالي فرهنگ و هنر ايران، 1354.
- كوئن، بروس، درآمدي بر جامعهشناسي، ترجمه محمدجواد ثلاثي، تهران، فرهنگ معاصر، 1370.
- گول، جوليوس و ويليام، كولر، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه زاهد، تهران، مازيار، 1376.
- گيدنز، آنتوني، جامعهشناسي، ترجمه منوچهر صبوري، تهران، ني، 1383.
- متفكر، حسين، جنگ رواني، قم، پژوهشكده تحقيقات اسلامي سپاه، 1386.
- مطهري، مرتضي، انسان كامل، تهران صدرا، 1388.
- مور، تامس، آرمانشهر، اتوپيا، ترجمه داريوش آشوري، و...، نشر خوارزمي، تهران، 1371.
- نصر، صلاح، جنگ رواني، محمود حقيقت كاشاني، تهران، سروش، 1381.
- نوحي، حميد، مقاله شهر رباني، تأملاتي در هنر و معماري، تهران، نشر گام نو، 1379.
- نوري مطلق، علي، راست مغزي و چپ مغزي، تهران، تبارك، 1385.
- Decoster,Jamie .Meta-Analysis Notes.(http://WWW.stat-help.com), 2003, 2010.3.15
- Carolyn H. Differences between Left and Right Hemisphere, www.mtsu.edu/~studskl/hd/hemis.html2009/10/4 , 2003.
- Giller E. Right Brain / Left Brain Religion www. traderpsyches.com/documents/2010/2/14Neurobiology_Freud_Repetition.pdf2010/4/1, 2001.
- Mitchell W. D. Left Brain, Right Brain-Come Write www. la-mitchell.blogspot.com, 1998/2009/10/28 و.
- Streiner David. L. Meta-analysis :A-12 step. program.(http://www.Eamh.net), 2003, 2010.3.15