اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 26، پاییز و زمستان 1400، صفحات 129-138

    سیره تربیتی علامه مصباح یزدی(ره) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علی مصباح

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    چکیده: 
    به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت آیت الله علامه مصباح یزدی(ره) در محضر استاد جناب حجت الاسلام آقای دکتر علی مصباح هستیم. جناب استاد! ضمن تشکر از حضرت عالی، مزاحم شدیم تا در ارتباط با گوشه ای از ابعاد شخصیتی، به ویژه بُعد تربیتی علامه مصباح مطالبی را از شما استفاده کنیم. . . .
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Allameh Misbah Yazdi's Educational Style in an Interview with Hujjat al-Islam, Dr. Ali Misbah
    متن کامل مقاله: 
    • ■ ابتدا این سؤال مطرح می شود حضرت عالی بیشتر واقفید که حضرت علامه مصباح یزدی(ره) شخصیت جامع الاطرافی بودند و به فعالیت های متعددی در ابعاد علمی و عملی ورود داشتند. بفرمایید نقش تربیتی ایشان در جامعه امروز و عصر حاضر، در سطح جامعه عموماً و در حوزه و دانشگاه خصوصاً از نگاه شما چگونه بوده است؟

    □ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. برای پاسخ به این سؤال، که ابعاد مختلفی هم دارد، از این نکته شروع می کنم که در دیدگاه آیت الله مصباح(ره) بحث تربیت معنای بسیار وسیعی، به ویژه در ساحت های تربیت اخلاقی و نیز ابعاد رفتاری دارد. ایشان در شاکلة شخصیت انسان، قائل به یک نظام سه مرحله ای هستند، به این معنا که در فرایند شکل گیری رفتار اختیاری انسان، ابتدا یک شناخت و باوری در او پیدا می شود. سپس، بر اساس آن باورها و شناخت ها، به خصوص بخش مرتبط با مصالح و منافع حقیقی و اهداف نهایی او، انگیزه هایی در او پیدا می شود. آنگاه بر اساس آن شناخت ها و انگیزه ها، کارهایی را برای دستیابی به آن امر مطلوب و هدف مورد علاقه انجام می دهد. بر این اساس، این انگیزه های مبتنی بر شناخت هاست که رفتار انسان را ایجاد کرده، آن را شکل می دهند و
    جهت دهی می کنند.
    اگر نگاهی به مجموعه فرمایشات و سیرة عملی آیت الله مصباح(ره) بیندازیم، خواهیم دید هم در بُعد آموزش مبانی فکری به مخاطبین در زمینه شناخت خدا، شناخت انسان و شناخت کمال نهایی او، و هم در زمینه راههای دستیابی به این کمال (یعنی تقرب به خدا) براساس آموزه های اسلامی، بحث های مفصلی در فرمایشات ایشان وجود دارد. این یکی از جنبه های تفکر آیت الله مصباح(ره) و تراث به جای مانده از ایشان، در بعد تأثیرگذاری بر تربیت فردی و اجتماعی جامعه است.
    در گام دوم، بحث گرایش ها و جهت دهی به گرایش های انسانی است. در این زمینه، هم آثار مکتوب و شفاهی و هم سیرة تربیتی ایشان تأمین کنندة این بخش، از این پازل خواهد بود. در همین جهت، در درس های اخلاق، ایشان شاگردانی تربیت کردند، و روش و شیوة تربیتی ایشان الگوی خوبی خواهد بود.
    در بُعد سوم، یعنی بعد رفتار، رفتارهای ایشان می تواند الگوی عملی و عینی برای کسانی باشد که به دنبال یافتن راهی برای رسیدن به آن اهداف می باشند. در رفتار و سیرة عملی ایشان، هم نکات بسیار دقیق و ظریفی وجود دارد که قابل استفاده است.
    نکته کانونی و اصلی مسئله این است که تمام این سه بعد، در حیات آیت الله مصباح(ره) به برکت تعلیمات اساتیدشان و توفیقات خداوندی نصیب ایشان شده بود. همچنین، این مسائل بر اساس تعالیم و سیرة پیامبر اکرم و ائمه اطهار(ع)، آموزه های مستقل عقلی و تجربیات آموخته از دیگران و تجربیات خودشان در طول سالیان متمادی، نصیبشان شده بود. ایشان الحمدلله، مجموعه بسیار غنی ای از سیرة تربیتی و آموزه های تربیتی را فراهم آوردند که گنجینة ارزشمند و قابل استفاده ای است. انشاءالله هم ما و هم مردم ایران و هم جامعه انسانی، بتوانیم به بهترین وجه از این مجموعه گرانبها استفاده کنیم.

    ■ همچنان که می دانید، حضرت علامه مصباح یزدی(ره)، اگرچه مانند سلف صالحشان بعضاً مورد بی مهری بودند، اما بنا به عللی، الحمدلله اقبال بیشتر به ایشان، به خصوص از سوی نسل جوان حوزوی و دانشگاهی در این دو سه دهه اخیر مواجه بودند. از سوی دیگر، شما الحمدلله از جهات متعدد، از ایشان بهره بردید. هم فرزند ایشان هستید، هم شاگردشان. به همین دلیل، در همین سه حوزه ای که فرمودید، لطفا از ورود ایشان به این سه حوزه تربیتی و اخلاقی؛ یعنی ابعاد شناختی، انگیزشی و رفتاری، از میان آثار مکتوب و غیرمکتوب ایشان، نمونه هایی برای معرفی به مشتاقان، به ویژه نسل جوان، اشاره بفرمایید.

    □ به یک معنا، می توان گفت: آیت الله مصباح(ره) خودشان را وقف تربیت کرده بودند و رسالت اصلی خود و مهم ترین واجب و وظیفه ای که متوجه یک مسلمان روحانی در این عصر است را این می دانستند که به تربیت انسان ها بپردازند.شنیدم که آیت الله شبیری زنجانی ادام الله ظله فرموده بودند: آیت الله مصباح مربی خلق شده است. شاید مجموعه فعالیت های آیت الله مصباح(ره) را بتوان با همین نگاه، تفسیر کرد. یکی از اولین درس هایی که ایشان در مدرسه حقانی قبول کردند و بعد هم به صورت جزوه و سپس، کتاب چاپ شد، شاید اولین کتابی باشد که از ایشان چاپ شده، یا جزء اولین کتاب ها، کتاب خودشناسی برای خودسازی است. در آنجا شیوة ابتکاری ایشان برای خودسازی و تربیت خود، این است که از خودشناسی باید شروع کرد؛ یعنی تا انسان درست شناخته نشود، نوبت به بحث خودسازی و عمل اخلاقی نمی رسد. در مجموعه معارف قرآن هم وقتی که می خواهند تفسیر موضوعی قرآن را تنظیم کنند، از یک سری شناختها و معرفت هایی شروع می کنند که بنیان فکر انسان و نگاه انسان به جهان را تشکیل می دهد، یعنی خداشناسی، کیهان شناسی، انسان شناسی و قرآن شناسی و این را پایه قرار می دهند برای مباحث اخلاق در قرآن و حقوق در قرآن و سیاست در قرآن، که رفتارهای انسان در ابعاد فردی و اجتماعی را تشکیل می دهد. اکثر سخنرانی هایی که ایشان در موضوعات مختلف، به خصوص ناظر به مباحث عملی، در بُعد فردی و یا بُعد اجتماعی آن دارند، غالباً با این بحث شروع می شود که انسان برای چه آفریده شده است؛ یعنی از پایة شناخت شروع می کنند. زیرا اگر ما این را درست بشناسیم و درست به آن توجه کنیم، و همیشه جلوی چشم ما باشد که ما برای چه در این دنیا آمدیم، برای چه زندگی می کنیم، و کجا می خواهیم برویم، این می تواند خودبه خود، آن قله را نشان دهد. وقتی قله را ببینیم، آنگاه راه را پیدا می کنیم و انگیزه برای رسیدن به قله، و برای رسیدن به کمالات در انسان ایجاد می شود. نمونه های بسیاری از این موارد می توان در آثار ایشان، در منش و روش ایشان، مشاهده کرد. شاید مقداری جزیی تر، در پاسخ سؤالاتی که برای ایشان از سراسر جهان می آمد می توان نمونه های بسیاری را نشان داد. در سایت ایشان، یک بخش پاسخ به سؤالات بود. در طول حدود بیست سال، بیش از 12000 سؤال برای این سایت آمده و ایشان در طول هفته، اینها را پاسخ می دادند. سؤالاتی راجع به مسائل اخلاقی و رفتاری و مشاوره، راجع به راه حل مشکلات معنوی و اخلاقی و... . ایشان در پاسخ و راهنمایی کردن، از همین نکات معرفتی شروع می کردند. گاهی در توصیه هایی که به دیگران می کردند هم می فرمودند: وقتی کسی سؤالی از شما می پرسد، ببینید که ریشه این سؤال چیست؟ و چرا این سؤال برای او پیدا شده و آن را پاسخ دهید. چه بسا یک شبهه اعتقادی در شخصی، منشأ رفتار اشتباهی است و سؤال او در بارة اصلاح و یا جبران آن رفتار است. در این موارد، فقط ارائه یک دستور برای اصلاح رفتار کافی نیست، باید او را متوجه منشأ آن مشکل کرد و برای رفع آن راه حل داد. ایشان، در عمل هم در پاسخ سؤالاتی که از ایشان می شد، بسیاری اوقات همین نکته را عملاً رعایت می کردند. ایشان سعی می کردند منشأ رفتار را اصلاح کنند تا اشکال رفتاری خودبه خود رفع شود. سعی می کردند نگاه فرد را اصلاح کنند، تا به نتیجه عملی منجر شود.

    ■ اگر قدری جزئی تر به مسئله و به فضاهای اجتماعی خودمان نگاه کنیم، خواهیم دید  اگر چه مخاطب آیت الله مصباح، منحصر در قشر خاصی نبود و اقشار مختلف در سطوح متفاوت مخاطب ایشان بودند، در عین حال با نگاه به آثار و فرمایشات ایشان، دو قشر، به خصوص مخاطب خاص ایشان بودند، اساتید و طلاب حوزه های علمیه و اساتید و دانشجویان دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی. این نکته مهم و قابل توجه است که حضور فعال ایشان در متن حوزه های علمیه و تا حدود زیادی در دانشگاه ها دارای عقبه ای هفتاد ساله است. حال به توجه به این مسئله، حضرتعالی تأثیر نگاه خاص تربیتی حضرت استاد(ره)؛ یعنی سیر از شناخت و معرفت افزایی و سپس، ایجاد انگیزه و شوق، که در نهایت به رفتار منجر می شود، در جامعه هدف و نیز مراعات سیر هدفمند و نتیجه بخش بودن این فرایند را چگونه ارزیابی می کنید؟

    □ ایشان بر ضرورت تقویت سه رکن در روحانیت بسیار تأکید می کردند: یکی شناخت صحیح اسلام، دوم تهذیب نفس و تربیت اخلاقی و سوم مباحث بصیرتی و سیاسی. ایشان. اینها را جزء نیازهای یک طلبه به حساب می آوردند. به اعتقاد ایشان، روحانی حتماً باید این سه بُعد را داشته باشد. بنابراین، بحث اخلاق و تربیت، یکی از دغدغه های اصلی ایشان بود و تا آخرین لحظات عمرشان هم روی آن حساسیت داشتند. در برهه های مختلف، تا آنجایی که ما توفیق یا همت داشتیم که مباحث ایشان را دنبال کنیم، می دیدیم که از یک سو، یک روحانی را به عنوان یک فرد، به عنوان یک انسان و به عنوان یک مخلوق، با صرف نظر از اینکه روحانی هست، ملزم می دانستند که خودسازی کند تا به هدف خلقت برسد. این جنبه ای بود که نسبت به همه مردم عمومیت دارد، و یک روحانی هم در این جهت شریک است و باید این کار را مثل بقیه انجام دهد. از سوی دیگر، جنبه مسئولیت هدایتگری یک روحانی است. او در مقام هدایت جامعه، بار هدایت و تربیت دیگران هم را به دوش گرفته است. از این جهت، کافی نیست که مثل بقیه به کار خوسازی بپرازد. بلکه او مسئولیت مضاعفی بر عهده دارد. مضاعف بودن آن برای است که علاوه بر خودسازی اخلاقی در سطح عمومی، مانند دیگران، باید به طور ویژه به تهذیب نفس بپردازد. خودش باید جلودار باشد و بیش از همه، در این مسیر پیشگام باشد و هم به این دلیل که الگوی دیگران است و همه به او نگاه می کنند و رفتار او، به نوعی برای مردم حجت است. لذا برای یک روحانی یک ضرورت است که حتماً در این جنبه ها پیشرفت کرده باشد. از این رو، ایشان بر ضرورت جهاد نفس و تهذیب اخلاق، به خصوص برای قشر روحانی بسیار تأکید داشتند و بسیار به آن اهتمام می ورزیدند. دانشگاه هم در یک فضای دیگری، به نوعی چنین نقشی را بازی می کند. به هرحال، ممکن است از یک دانشجو یا استاد دانشگاه، انتظار نداشته باشند که مربی اخلاقی جامعه باشد. ولی از آنجاکه در صحنه های مختلف اجتماعی عمدتاً این تحصیل کرده های دانشگاهی هستند که مسئولیت پیدا می کنند و به تبع مسئولیت آنها، قدرت در دست آنهاست، زمینه برای سوء استفاده پیدا می شود؛ اگر مهذّب نباشند، آثار منفی این افراد بسیار بیشتر از یک انسان معمولی در جامعه است. از این جهت، در این قشر هم این حساسیت وجود دارد. شاید یکی از دلایلی که ایشان به بحث دانشگاه ها بسیار اهتمام داشتند، همین نکته بود. زمانی می فرمودند: قبل از انقلاب، در دانشگاه ها تشکل هایی با نام انجمن اسلامی بود که توسط برخی اساتید و دانشجویان متدین تأسیس شده بود. زمانی یکی از این انجمن های اسلامی از من دعوت کرده بودند که بیایید یک سلسله جلساتی برای ما بگذارید. ایشان فرمودند: من با علامه طباطبائی(ره) مشورت کردم که نظر شما چیست؟ علامه فرمودند: حتماً قبول کنید؛ زیرا فردا اداره جامعه و پست های کلیدی دست همین افراد است. اگر اینها اصلاح شوند، بسیار در اصلاح جامعه تأثیرگذار است. لذا این جنبه در دانشگاهی ها و حوزوی ها مشترک است. بخش عمده عنایت ایشان به تربیت قشر دانشجویی، ناشی از همین حقیقت بود.
    یکی از نکته هایی که ایشان در توصیه هایشان به طلبه ها و دانشجوها سفارش جدّی داشتند، توجه به عیب بزرگ فردگرایی و فردمحوری در تربیت بود. می فرمودند: فرهنگ ما افراد را عمدتاً فردگرا و فردمحور تربیت می کند، به گونه ای که برای دیگران و فکر و نظر دیگران ارزش و اهمیتی قائل نیست؛ به تعامل فکری و تضارب آرا و استفاده از نظرات دیگران توجهی ندارد. ایشان این مسئله را به عنوان یک نقطه ضعف آسیب زا برای انجام وظایف روحانیت و انجام رسالت دینی به شمار می آوردند و بسیار تلاش می کردند که این آسیب را برطرف کند. لذا به فعالیت گروهی، فعالیت جمعی و کار تشکیلاتی برای انجام وظایف اهمیت می دادند و روی آن حساسیت داشتند و در توصیه های تربیتی خودشان هم، بسیار بر این موضوع تکیه داشتند.
    یکی از نمودهای این رویه این بود که گاهی راجع به یک مسئله ای با ایشان مشورت می کردیم و از ایشان توصیه ای نسبت به راه حل و تدبیری برای یک مشکل درخواست می کردیم، اول ارجاع می دادند که بروید با دوستانتان مشورت کنید. یک راه حلی پیدا کنید، سپس اگر چیزی به نظر من رسید، می گویم. هم ما را به استقلال رأی وادار می کردند که خودمان فکر کنیم و خودمان به نتیجه برسیم و هم ما را از تکروی پرهیز می دادند. حتی در برنامه ریزی برای مؤسسه، در این چند سال اخیر ـ ایشان این بحث را مطرح کردند که ما مثلاً چهل سال پیش برای مؤسسه یک برنامه ای مطرح کردیم و به دلیل نیازهایی که تشخیص می دادیم راه حل ها و برنامه هایی را تنظیم کردیم که به تأسیس مؤسسه به این شکل منجر شد ـ ایشان یک گروهی را تعیین کردند که بروید بررسی کنید، ببینید که اولاً، آسیب های این راه چه بوده و کجاها درست عمل کردیم و کجا اشتباه کردیم و بعد هم بررسی کنید که امروز جامعه، به چه چیزی نیاز دارد و آیا آن برنامه برای امروز کافی است؛ یا اگر آن برنامه برای آن زمان درست بود، الان باید در آن تغییراتی بدهیم، تا با نیازهای امروز جامعه منطبق شود. بعد جلساتی می گذاشتند که اینها بیایند نتایج مطالعاتشان را مطرح کنند، و آیت الله مصباح آنها را اصلاح و تکمیل می کردند و نظرشان را می فرمودند. این یک نوع تربیت نیرو بود برای اینکه شاگردان هم خودشان فکر کنند و خودشان به نتیجه برسند، و هم در مقابل استادشان، بتوانند اظهارنظر کنند و صراحتاً بگویند: به نظر من، این برنامه نقص دارد و یا اینجای آن کامل است، اینجای آن ضعیف است، اینجای آن قوی است؛ و هم این که به جای یک فرد، یک گروهی را به این کار
    موظف می کردند.
    نمونه دیگر، اوائل پیروزی انقلاب حضرت آیت الله جنتی، که مسئول سازمان تبلیغات بودند، با گروهی به مؤسسه در راه حق تشریف آوردند و سه تا درخواست از آیت الله مصباح داشتند مبنی بر این که سه متن درسی برای آموزش طلاب تهیه کنند: یک متن فلسفی، یک متن اعتقادی، و یک متن اخلاقی. آیت الله مصباح قبول کردند که این سه کار را انجام بدهند، و برای هرکدام از اینها یک گروه تشکیل دادند متشکل از شاگردهایی که چند سال فلسفه و درس خارج خوانده بودند. البته خودشان بر کار اینها نظارت می کردند. ابتدا بر تهیه سرفصل ها نظارت داشند و راهنمایی می کردند. سپس با نوشته شدن یکی دو درس، آن را ملاحظه می کردند و نظر می دادند. ما هم بر اساس دروسی که ایشان داده بودند و راهنمایی هایی که می کردند، متن ها را تهیه می کردیم. البته کارهای این گروه ها قابل چاپ و نشر نبود، و آیت الله مصباح خودشان بعدا دست به کار شدند و این متون را نوشتند و یا تدریس کردند تا بعداً به صورت کتاب چاپ شد. اما مهم هدف ایشان در آموزش دادن و توجه به کار گروهی، با نظارت و همراهی خودشان بود. این سیره تربیتی ایشان بود تا طلاب کار گروهی و تشکیلاتی را بیاموزند و به آن عادت کنند و در امور علمی و عملی و نیز در امور اجتماعی از آن بهره ببرند.
    یکی دیگر از نکاتی که ایشان زیاد روی آن تأکید می کردند، لزوم پرهیز از افراط و تفریط بود. یکی از آسیب های روش های تربیتی ما، چه در تربیت های فردی و چه در تربیت های اجتماعی، این است که گاهی روی یک عامل یا یک مسئله خیلی حساس و متمرکز می شویم و آن را بدون حدّ و مرز می بینیم و آن را تا حدّ افراط پیش می بریم. این اخلاق بد، هم باعث غفلت از بقیه عوامل و ابعاد و مصالح و وظایف خواهد شد، و هم فرد با رشد تک بعدی، به یک انسان غیرمتعادل تبدیل می شود. یک رویه که از قدیم در حوزه ها معمول بوده، این است که کسانی که تازه طلبه می شوند و در محیط معنوی حوزه قرار می گیرند، خیلی به مسائل خودسازی و معنویت و تهذیب نفس و زهد توجه می کنند و اگر راهنمای خبیری نداشته باشند در بعضی جهات بر خود بسیار سخت می گیرند و در این زمینه تندوری و افراط می کنند و این می تواند در آینده، ضررهای معنوی و جسمی و مشکلات دیگری به بار آورد. به همین دلیل، از همان اوایل طلبگی، دوستانی که می آمدند گاهی با ایشان مشورت می کردند مکرراً من دیده بودم که آنها را برحذر می داشتند از اینکه در این دامها بیفتند یا از افراط در عمل به مستحبات بازمی داشتند. گاهی طلبه ها در این وادی می افتند که تمام روزه های مستحبی را بگیرند، نمازهای مستحبی را بخوانند، ذکرهای مستحبی را بگویند. ولی ایشان تأکید می کردند که اول واجبات، بعد هرچقدر فرصت کردید مستحبات. مبادا عمل به مستحبات مانع درس شما شود که واجب عینی شماست و به آن ضربه بزند. ایشان تنها واجب اهم برای طلبه ای که وارد حوزه می شود را درس خواندن می دانستند و با هر چیزی که مزاحم آن باشد مخالفت می کردند. یا بعضی از زهدگرایی ها و غذا نخوردنها و سخت گیریهای مذموم را از دامهای شیطان می دانستند، و توصیه می کردند که مواظب باشید در این دامها نیفتید.
    یکی دیگر از حساسیت های ایشان، بحث انگیزه و خلوص نیت بود. شاید مهمتر از همه سفارش هایی که ایشان می کردند بحث نیت بود. می فرمودند مواظب باشید نیت شما خالص برای خدا باشد و چیزی از نفسانیات و مسائل شیطانی وارد آن نشود. البته همیشه بر این مسئله تأکید می کردند که شرک در نیت خیلی مخفی است و گاهی حتی افرادی که مدتها خودسازی کرده اند هم متوجه وجود مشکل در انگیزه و نیت خود نمی شوند. فکر می کنند که دارند خالص برای خدا کار می کنند، حتی می توانند برای آن قسم هم بخورند، ولی یک شخص معنوی و صاحب بصیرت و آگاه به پشت پرده نیت ها خیلی خوب تشخیص می دهد که این خالص و برای خدا نیست. در مشورت هایی که به طلبه ها می دادند بسیار روی این مسئله تأکید می کردند و توجه می دادند که شیطان در خراب کردن کار انسان از طریق نیت بسیار ماهر هست. ایشان می فرمودند: ظاهراً شخص موجهی در مشهد الرضا(ع) خدمت مرحوم انصاری همدانی(ره) رسیدند و اظهار داشتند که من هیچگاه بدون دعوت به زیارت حضرت علی بن موسی الرضا(ع) مشرف نشدم. همیشه قبل از تشرف از طرف ایشان دعوتی از من صورت می گیرد و وسائلش را فراهم می کنند، و هرگاه زاد و توشه ام تمام می شود می فهمم که باید برگردم. این شخص ظاهراً هم اهل دروغ گفتن نبوده است، اما مرحوم انصاری(ره) قریب به این مضمون فرمودند که این ها همه اش نفس است و از دعوت خبری نیست. ایشان گرفتار نفسانیت است!

    ■ همچنان که فرموید: آیت الله مصباح(ره) به بهانة کارهای علمی گروهی به دیگران، حتی به طلاب کم سواد و کم تجربه میدان می دادند. به این بهانه، بحث را سوق دهیم به بیشتر باز کردن ابعاد پنهان شخصیت ایشان. به نظر، این میدان دادن ها به دیگران، یک جهت آن، تربیت افراد بود که فرمودید، اما ظاهراً جهت دیگر آن، تربیت خودشان و تأدیب و تهذیب نفس بود؛ یعنی خودشان ترس از نفس داشتند و برای رام کردن نفس، کارها را به دیگران ارجاع می دادند تا خودشان کمتر مطرح شوند و خودشان برای خودشان، بت نشوند. ما داستان هایی از شاگردانشان شنیدیم و بعضاً خود نیز شاهد بودیم که ایشان بسیار در خودشکنی استاد بودند. البته همان طور که فرمودید، به گونه ای همیشه پشت صحنه بود و کمتر دیگران متوجه حضور ایشان می شدند. دست کم الآن وقت بیان این واقعیت ها فرا رسیده است. در این باره، از نظرات شما استفاده می کنیم.

    □ بله این هم می تواند یک وجه باشد و شواهدی هم می شود برای آن پیدا کرد که به نوعی کار اصلی را خودشان انجام می دادند ولی در پوشش اینکه دیگران انجام دادند، خودشان را مطرح نمی کردند.

    ■ نمونه این مسئله، در جریان انقلاب هم بود. ایشان از همان ابتدا، با نهضت حضرت امام(ره) همراه بودند و از انقلابیون اولیه بودند. اما پس از انقلاب، برخلاف معمول، این سابقه انقلابی ایشان برجسته نشد و خودشان هم به آن دامن نزدند. همین امر منشأ بسیاری از بی مهری ها به ایشان بود.

    □ بله، همین طور است. بسیاری از نیروهای انقلابی را ایشان تربیت می کرد. اما خودشان را مطرح نمی کردند. بسیار متوجه و مراقب این قضیه بودند. در یک مسئله ای، یکی از شاگردان جوان ایشان، که از نظر سنی در حکم فرزند ایشان محسوب می شد، روی یک مسئله ای بسیار پافشاری کرد و به ایشان اصرار می کرد که شما باید فلان کار را انجام دهید. تشخیص آن طلبه این بود که انجام آن کار، بر حاج آقا لازم و واجب است. اما ایشان دلیلی بر این لزوم و وجوب نمی دیدند. بالاخره آن طلبه تهدید کرد که اگر این کار را نکنید، من دیگر با شما حرف نمی زنم. ایشان با طلبه ها به خصوص با بعضی ها که ارتباطات نزدیک تری داشتند و بسیار خودمانی بودند، به گونه ای که طلاب جوان و کم سن و سال به خودشان اجازه می دادند، با ایشان چنین رفتاری داشته باشند. البته آن کار فعل حرامی نبود بلکه حاج آقا تشخیص می دادند که انجام آن دست کم فعلا بر ایشان واجب نیست. در هر صورت، آن طلبه جوان حاج آقا را به این صورت تهدید کرد و حاج آقا پذیرفتند. برخی دوستان به آیت الله مصباح معترض بودند که شما چرا تسلیم حرف او شدید. ایشان جواب دادند که من باید حساب خودم را هم بکنم! مقصود ایشان این بود که اگر روی حرف خودشان پافشاری می کردند یک نوع استبداد به رأی و بی اعتنایی به یک برادر مؤمن و آزار برادر مؤمن بود، چون اصرار زیاد آن دوست طلبه هم از سر دلسوزی و احساس وظیفه بود، و لذا ایشان کوتاه آمدند تا به نوعی مبارزه با نفس کرده باشند.

    ■ برای نمونه ایشان در نوشتن تفسیر المیزان ظاهراً بنا به درخواست مرحوم علامه طباطبائی(ره) دخالت هایی داشتند. مرحوم علامه هم بسیار به نظرات ایشان و مشارکت ایشان عنایت داشتند. از ایشان نظر می خواستند و نظرات ایشان را هم می پذیرفتند و از ایشان، تمجید می کردند. اما این مسئلة مهم، چندان بروز بیرونی نداشت؛ یعنی متأسفانه نه خود ایشان این مسائل را مطرح می کردند و نه چندان توسط دیگران گفته شده است.

    □ بله از این موارد، در زندگی ایشان بسیار زیاد است.

    ■ از مجموع بیانات و نیز عمل و سیرة حضرت آیت الله مصباح(ره) چنین استفاده می شود که ایشان گاهی یک ایده¬ئال ها و آرمان هایی از حرکت های علمی و عملی در ذهن مبارکشان بوده و خودشان روی آن کار کرده بودند و سپس آن را مطرح می کردند. بسیاری از آنها عملی می شد، نتیجه هم می داد. از سوی دیگر، خود ایشان ظاهراً از همان دوران نوجوانی، فوق العاده پرکار بودند و شنیدم که در جریان مباحثات عقیدتی و مناطرات، قبل و بعد از انقلاب، چنان درگیر فشار کار بودند که مدتی به شدت بیمار شدند. اما با این حال، بعضاً به جهت فقدان همراهان و نیروی اجرایی توانمند و مورد انتظار ایشان، و یا فقدان امکانات مادی، گاهی آرمان ها و ایده ئال های ایشان محقق نمی شد. به تعبیری، شاید به نوعی گاهی عقب نشینی می کردند. به نظر می رسد، در کلیه فعالیت های علمی و عملی، که بر اساس تفکرات ایشان شروع شده و به پیش می رفت، این موضوع صادق است؛ یعنی ماوقع غالباً کمتر از توقع و انتظار ایشان بود. لذا ایشان به ناچار به وضع موجود تن می دادند. این مسئله را چقدر قبول دارید؟

    □ بله همین طور بود. به یک معنا بعضی جاها خودشان این موضوع را هم مطرح کردند و از نظر تئوریک هم راجع به آن توضیح می دادند که ما در کاری که می خواهیم انجام دهیم، باید اول آن ایده آل نهایی را در نظر بگیریم و برای خودمان ترسیم کنیم که کجا می خواهیم برویم و نهایتاً به کجا می خواهیم برسیم، و برای رسیدن به آن به تناسب امکانات و شرایط مراحلی را طراحی کنیم. این نکته هم شاید مصداقی از همان بحث پرهیز از افراط و تفریط باشد. ایشان تأکید می کردند که بعضی ها آن ایده آل را در نظر می گیرند و فکر می کنند که اگر آن انجام نشود و به دست نیاید، یعنی شکست کامل؛ یا صفر است یا صد. و چون معمولاً شرایط اجازه نمی دهد که آن ایده آل به این زودی تحقق پیدا کند، دلسرد می شوند و وسط راه می برّند و از راه و هدفی که داشتند دست برمی دارند. ولی آیت الله مصباح اینگونه نبود. ضمن اینکه آن ایده آل را ترسیم می کردند و روی این تأکید می کردند که آن ایده آل را حتماً باید مدنظر داشت برای اینکه راه گم نشود و آدم انگیزه هم برای ادامه راه پیدا کند، ولی معتقد بودند که برای مرحله اول باید توجه کنیم که امکانات ما چه مقدار است و موانع چیست، و انتظاراتمان را متناسب با همان تنظیم کنیم. البته امکانات را اعم از امکانات بالفعل و امکانات قریب بالفعل تعریف می کردند، یعنی یک سری امکاناتی که الان نیست را می شود پیش بینی کرد که بتوان فراهم کرد؛ لذا آنها را هم باید درنظر گرفت و نباید به همین حدّی که فعلاً داریم اکتفا کنیم.
    در عمل هم همین گونه بود که ضمن اینکه آن ایده آل را ترسیم می کردند و به آن توجه داشتند ولی در انجام و پیاده سازی آن مسئله توجه می کردند به اینکه الان چه مقداری از آن قابل حصول هست و مرحله به مرحله پیش می رفتند. ایشان یک کار را ابتد در یک چارچوب کوچکی تعریف می کردند و سعی می کردند پیاده کنند تا هم مشکلات آن و هم نقاط قوت آن معلوم شود. سپس یک گام دیگر جلو می رفتند. در این صورت در گام بعدی هم اشکالات گام اول برطرف می شد و هم با توجه به تجربیات و احیاناً امکانات جدید، کار توسعه می یافت. در مؤسسه هم تقریباً همین گونه بود. البته وقتی کار توسعه پیدا می کند طبیعتش این است که یک مقداری ممکن است تصمیم گیریها و برنامه ریزی ها به آسانی گام اول نباشد و بعضا ممکن است گاهی از آن مسیر اصلی هم قدری دور شود. لذا هر چند سال یکبار ایشان بررسی می کردند یا عده ای را مأمور می کردند که آسیب شناسی کنند، طرح بیاورند تا اگر جایی اشتباه رفتیم اصلاح شود یا اگر کمبودی هست تکمیل شود.

    ■ در پایان اگر صلاح می دانید برخی نکات و توصیه های مهم تربیتی که از نگاه حضرت آیت الله مصباح(ره) برای طلاب و دانشجویان و عموم جوانان و مردم جامعه اسلامی و انقلابی ما مفید است، اشاره بفرمایید.

    □ یکی اینکه به نظر ایشان، طلبه باید در برنامه ریزی درسی و در کارهایی که می خواهد انجام دهد، هدفش فقط روستا و شهر و یا حتی کشور خودش نباشد، یک نگاه جهانی باید داشته باشد. ایشان تعبیر می کردند که هر طلبه ای باید در عمرش، یک سفر خارجی برود که ببیند دنیا چه خبر است؟ همه دنیا قم نیست. همه دنیا، محله ما نیست، همه مثل ما فکر نمی کنند. همه مثل ما تربیت نشده اند. لذا در نحوة برنامه ریزی، نحوة نیازسنجی، برای اینکه ما روی چه موضوعی واجب است، کار کنیم، چه موضوعی اولویت دارد، کارها را به چه ترتیبی باید انجام بدهیم، چه روش هایی را باید به کار بگیریم؟ تا آدم به نیازهای جهانی توجه نکند، نمی تواند درست تصمیم بگیرد و یا درست عمل کند. لذا این افق جهانی داشتن در مسائل بسیار مورد اهتمام ایشان بود.
    نکته دیگر، بحث آزاداندیشی بود. اینکه ما در مسائل علمی، نباید خودمان را محدود کنیم به اینکه مثلاً چون اکثریت صاحب نظران این گونه گفتند پس ما حق نداریم، خلاف این را بگوییم. چون حتماً آنها یک چیزی می دانستند که اینگونه گفته اند. یا به قول طلبه ها: صرفیین چنین کردند، ما هم چنین می کنیم. نه، ممکن است گذشتگان، حتی بزرگان، به خصوص در مسائل علمی اشتباه کرده باشند. در مسائل علمی، هیچ چیزی غیر از عقل و حجت شرعی، نباید فعالیت علمی را محدود کند.
    از اینکه، این حرف را کسی دیگر نگفته، یا خلاف حرف بزرگان هست، نباید استیحاش داشته باشیم، بلکه باید به دلیل آن نگاه کنیم؛ اگر کامل و قانع کننده بود، قبول کنیم؛ هرچند هیچ کس دیگری هم آن را نگفته باشد. اما اگر دلیل آن درست نبود، آن را نپذیریم هرچند گویندة آن بسیار محترم باشد. شما باید دنبال حقیقت باشید و حقیقت هم معلوم نیست آن چیزی باشد که بزرگان گفته اند. به هرحال علمای اسلام بسیار بزرگوار بودند، بسیار زحمت کشیدند و حتما هم مأجور هستند، مقامشان نزد خدای متعال بسیار بالاست، ولی در تشخیص حقیقت یک مسئله یا راه حل آن مشکل ممکن است اشتباه کرده باشند. زیرا آنها هم معصوم نبودند. این مسئله را ایشان بسیار به طلبه ها تأکید می کردند و خودشان هم عمل می کردند و خودشان هم یکی از پیش قراولان ابداع نظریات و نگاه نقدی به آراء بزرگان و حتی اساتیدشان بودند.
    البته اینجا باز یک نکته تربیتی بسیار مهم دیگر از سیرة آیت الله مصباح استفاده کنم. ایشان غالباً آنجایی هم که نقدهای بسیار جدی به بزرگان داشتند، نمی گفتند فلانی این گونه گفته، اما مثلاً ده تا اشکال به آن وارد است، و جوابش این است و این جواب را قبل از من کسی گفته است! دأبشان این بود برای اینکه در آن خودنمایی و خودستائی نباشد، تا آنجایی که می شد، سعی می کردند قول آن بزرگ را به گونه ای درست می کنند و آن را توجیه کنند. مثلاً می گفتند: اگر منظورشان آن معانی دیگر باشد، این اشکالات به آن وارد است، ولی اگر منظور این باشد، درست است. نمونه آن، بحث وحدت وجود است که در بارة آن تقابلی در حدّ تضاد بین نظر عرفا و برخی فلاسفه، یا عرفا و متکلمان، عرفا و فقهاء و محدثین وجود دارد. هربار که از ایشان راجع به این مسئله سؤال می شد، مضمون کلامشان این بود، که ما در ایمان، تقوا و عقل برخی از بزرگانی که این حرف را زدند، شکی نداریم. اما این تفسیر از وحدت وجود، که همه چیز خداست، یا هیچ چیز دیگری وجود ندارد، قطعاً مورد نظر مثلاً ملاصدرا نیست؛ چون این خلاف ضروریات اسلام است. اما اگر ملاصدرا این حرف را قبول کرده، حتماً یک معنای درستی را از آن اراده کرده که باید آن را بفهمیم. معنای درست به نظر ما، این است که وجود استقلالی، فقط برای خداست و غیر از او، هیچ موجود مستقلی در جهان وجود ندارد. بقیه وجودها، وجود رابط و وجودهای غیرمستقل هستند. این معنای درستی از وحدت وجود است که ما می فهمیم. در تعلیقه بر نهایةالحکمه علامه طباطبایی(ره) هم ایشان نقدهای زیادی به نظرات مرحوم علامه طباطبائی(ره) دارند، ولی آن ها را با کمال احترام و بدون خودنمایی بیان کردند. بدون اینکه بخواهند تنقیصی نسبت به بزرگان روا بدارند. اکثراً با این گونه ادبیات سعی می کردند که نظر خودشان را بیان بفرمایند. ضمن اینکه نه کنایه ای به بزرگان زده شود و نه جنبة خودستایی داشته باشد. این هم یک نکته ظریف بود که در روش علمی ایشان وجود داشت.

    ■ سپاسگزار و تشکر از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید.

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1400) سیره تربیتی علامه مصباح یزدی(ره) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علی مصباح. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13(2)، 129-138

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."سیره تربیتی علامه مصباح یزدی(ره) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علی مصباح". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13، 2، 1400، 129-138

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1400) 'سیره تربیتی علامه مصباح یزدی(ره) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علی مصباح'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13(2), pp. 129-138

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). سیره تربیتی علامه مصباح یزدی(ره) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین دکتر علی مصباح. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13, 1400؛ 13(2): 129-138