اسلام و پژوهش‌های تربیتی، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 26، پاییز و زمستان 1400، صفحات 119-128

    سیره تربیتی، اخلاقی و معنوی علامه مصباح یزدی(ره) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر سیداحمد فقیهی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    چکیده: 
    ■ در محضر جناب حجت الاسلام استاد حاج آقای دکتر فقیهی هستیم تا در ارتباط با مسائل اخلاقی، تربیتی و معنوی مرحوم علامه مصباح یزدی(ره)، از ایشان بهره ببریم. جناب استاد! در ارتباط با ویژگی های شخصیتی جناب علامه بفرمایید تا خوانندگان گرامی بهره ببرند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Allameh Misbah Yazdi's Educational, Moral and Spiritual Style in an Interview with Hujjat al-Islam, Dr. Seyyed Ahmad Faqihi
    متن کامل مقاله: 
    □ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم. در ارتباط با ویژگی های شخصیتی علامه مصباح، بیان چند محور ضروری است:

    1. عظمت مقام حضرت معصومه(ع)

    بررسی بخشی از شخصیت آیت الله مصباح(ره) در ارتباط با عظمت مقام حضرت معصومه(ع) است. من بین شخصیت های معاصر، کسی را مثل ایشان ندیدم که عظمت حضرت معصومه(ع) آن قدر بر ایشان تجلی کرده باشد. ایشان می فرمودند: خود حضرت امام(ره) و این انقلاب، از برکت حضرت معصومه است. همچنان که حوزة علمیه قم، از برکت ایشان است. ما همسفر ایشان در عمره بودیم. در مسجد ذوقبلتین، از ایشان پرسیدم: این عمره مستحبی را به نیت چه کسی انجام دهیم؟ فرمودند: برای هرکسی که بیشتر او را دوست دارید. من ذهنم به طرف امام زمان(ع) منصرف شد. اما ایشان فرمودند: به نیت حضرت معصومه(ع) انجام دهید. حضرت معصومه(ع) ولی نعمت ما هستند. عرض کردم، اگر به نیت امام زمان(ع) باشد، بهتر نیست؟ فرمودند: من اگر بودم، برای حضرت معصومه(ع) انجام می دادم. یا آن زمان که ایشان درس یا نماز آیت الله بهجت(ره) می رفتند، مقید بودند وقتی مقابل حرم بودند، مفصل می ایستادند و اظهار ارادت می کردند. در راه برگشت هم همین طور بودند. من یادم نمی آید چیزی از ایشان پرسیده باشم، مگر اینکه می فرمودند: حضرت معصومه(ع). هر چیزی از امور دنیا و آخرت و امور اخلاقی از ایشان سؤال می کردم، می فرمودند: حضرت معصومه(ع). یک بار من به ایشان عرض کردم من سال هاست دلم می خواهد، اگر بشود بین الطلوعین، حرم حضرت معصومه باشم. انتظار من این بود که ایشان راهنمایی کرده یا دستورالعملی بدهند. فرمودند: تا حالا به خود حضرت معصومه(ع) گفتی؟ گفتم نه. اصلاً یادم نبوده که در حرم از خود حضرت بخواهم.
    زمانی من تنها خدمت ایشان بودم. فرمودند: در طایفه زنان، پس بعد از حضرت زهرا(ع) حضرت معصومه(ع) هست. من دیگر چیزی نگفتم و رفتم. بعدها در یک جلسه خصوصی، که بعضی از شاگردان ایشان بودند، ایشان همین مطلب را به مناسبتی بیان کردند. یکی از اعضای جلسه، پرسید: یعنی از حضرت زینب(ع) هم برترند؟ ایشان به گونه ای استادانه پاسخ دادند تا به مقام و عظمت حضرت زینب جسارت نشود.
    مطلبی از ایشان به یادگار داریم که بسیار مشهور است. مکرر از ایشان شنیدیم که فرمودند: «اگر قدر و ارزش زیارت حضرت معصومه(ع) برای مردم معلوم می شد، چنان از خاک های اطراف حرم ایشان به تبرک می بردند که اطراف حرم، تبدیل به خندق می شد!

    2. رفتار با خانواده

    روزی در محضر حضرت استاد بودم. یکی از محافظان آقا از ایشان پرسیدند: چه زمانی حرم مشرف می شوید؟ ایشان فرمودند: از خانواده بپرسید، هروقت آنها آماده شدند، می رویم. مورد دیگر اینکه، ما با حاج آقا عمره مشرف شدیم. در مدینه، فروشگاه های بزرگی بود که ماشین رایگان می آورند دم هتل، مسافرها را می بردند برای خرید. من هم هیچ گاه نمی رفتم. در سفری که با حاج آقا بودیم، مدیر کاروان گفت: فردا می خواهیم برویم فروشگاه خرید، شما می آیید؟ گفتم نه. مدیر گفت: آیت الله مصباح می آیند! گفتم: اگر حاج آقا می آید، من هم می آیم. حاج آقا با خانمشان بودند و همراه ایشون، با عصا قدم می زدند. حاج خانم رفتند خرید. یک ساعتی طول کشید و حاج آقا خسته شدند و فرمودند: بریم گوشه ای بنشینیم. صندلی هم نبود. روی زمین نشستند. شاید دو ساعتی طول کشید تا خانواده بیایند. اما ایشان ذره ای خم به ابرو نیاوردند. بسیار به خانواده احترام می گذاشتند. برگشتیم، دم درب هتل، دست فروش ها روی زمین بساط کرده بودند. من آنجا هیچ گاه برای خرید نمی رفتم؛ چون محل رفت و آمد زوار بود و ما که روحانی بودیم، برای خود کسر شأن می دانستیم. اما با تعجب وقتی خانواده استاد، ایستادند تا چیزی بخرند، حاج آقا هم روی زمین نشستند! به هر حال، ایشان بسیار بی حد و حساب، مراعات حال خانواده را می کردند.

    3. ویژگی های شخصیتی استاد
    1-3. باور به توحید افعالی
    در مورد شخصیت استاد، نکات گفتنی بسیار است. من در چند مورد از ایشان بهره بردم؛ هرچند خیلی کم بهره بودم. یکی از ویژگی های استاد این بود که به جِد به توحید افعالی باور داشتند. نه صرفاً با علم حصولی، بلکه با علم حضوری یقینی. لحظه ای هم از این امر غافل نمی شدند. ایشان در آثارشان، از جمله در کتاب خداشناسی به توحید افعالی بسیار اهمیت می دادند. خودشان هم در زندگی، توحید افعالی برایشان بسیار مهم بود. ایشان، به خصوص به امدادهای غیبی یقین و اعتماد داشتند. امدادهای غیبی هست و همه هم می بینند و می دانند. اما حضرت استاد به اینها یقین داشتند و مثل روز برایشان روشن بود و البته بسیار مهم.

    2-3. کتوم بودن
    حضرت استاد در مسئله کتمان و کتوم بودن غوغایی می کرد. به همین دلیل، ما و بسیاری از نزدیکان ایشان و حتی به نظرم آقازاده های ایشان هم از بسیاری از حالات حاج آقا بی خبر باشند. ایشان به شدت مراقب بودند که کسی از برخی مسائل معنوی و سلوک ایشان چیزی نفهمند. در ماه رمضانی ما به همراه ایشان منزل یکی از همکاران مهمان بودیم. حاج آقا پس بعد از اقامه نماز مغرب و عشاء، به سجده رفتند و بسیار گریه کردند. به گونه ای که چشم های ایشان خیلی قرمز شده بود. اما تا از سجده بلند شدند، شروع کردند به حرف زدن با دیگران و شوخی و مزاح، تا کسی متوجه این حالات ایشان نشود.
    زمانی من و آقای دکتر آقاتهرانی، در سفر عمره همراه حاج آقا بودیم. یک روز پیش از ظهر، رفتیم اتاق حاج آقا نشستیم. به نظرم دو ساعت طول کشید. حاج آقا از ابتدای طلبگی خود تا آخر توضیح دادند. ما متأسفانه نه ضبط کردیم و نه یاداشت. چنان زیبا حرف می زدند، من آن قدر مجذوب ایشان شدم که ناگهان هوس کردم بیفتم پای استاد را ببوسم. خودشان متوجه شدند. به همین دلیل، خواستند فضای مجلس رو عوض کنند، فرمودند: اما نکته آخر که برای شما نگفتم، این بود که در یزد ما وقتی یک کسی را می خواهند بگویند به درد نمی خورد و می خواهند نهایت توهین به یک کسی کنند، می گویند:... من اینطوری هستم! با اینکه حضرت استاد در اوج رشد علمی و سلوک عملی بودند، اما به شدت کوشش می کردند رفتارشان در حدّ یک آدم بسیار معمولی و عادی جلوه کند.

    3-3. سلوک فردی عبادی
    در همان سفر عمره، با آقای دکتر آقاتهرانی در محضر ائمه(ع) در قبرستان بقیع، همراه حاج آقا بودیم. ایشان ایستاده بودند و زیارت می خواندند. کسی دیگر نبود. کسی هم حاج آقا را نمی شناخت. شاید بیش از یک ساعت طول کشید. بعد شروع کردن به قرائت زیارت جامعه، زیارت امین الله، زیارت عاشورا و... . ما با آقای دکتر آقاتهرانی خسته شده بودیم. مقداری نشستیم، مقداری قدم زدیم. اما ایشان تو حال خودشان بودند. جالب اینکه آنجا که شلوغ بود اصلاً اشکی هم از چشم حاج آقا نمی آمد، اما جاهای خلوت به شدت اشک می ریختند. شبی به اتفاق حضرت استاد در مدینه، میهمان حاج آقا امری بودیم. بعد از نماز مغرب و عشاء و شام، آخر شب، استاد به من گفت: بیا دو نفری برویم زیارت، رفتیم زیارت. گفتند زیارت حضرت(ص) را بخوانیم. به من گفتند: شما حفظ هستید. گفتم: نه، حفظ نیستم. آنگاه خودشان شروع کردند به خواندن زیارت نامه. من عقب تر پشت سر ایشان بودم. آن قدر گریه می کردند و خودشان را کنترل می کردند که گوش هایشان از پشت سرخ شده بود و چشم های ایشان مثل تشت خون شده بود. اما اصلاً نمی گذاشتند کسی متوجه شود.
    ویژگی دیگر استاد ملامت خودشان بود. نمی توان گفت: ایشان جزء ملامتیه هستند، زیرا ملامتیه گاهی یک کارهای غیرمتعارفی هم می کردند، اما حاج آقا کارهای غیرمتعارف نمی کردند. مثلاً لباس ناجور بپوشند. ولی ایشان به لباس بسیار مقید بودند. حتی یکبار ایشان منزل ما مهمان بودند. من گفتم: حالا می خواهیم ناهار سر سفره بیاوریم، عبا را بردارید. گفتند: آدم عبا را بردارد انگار بی حجاب می شود. بسیار منظم و مرتب بودند. بنابراین، به این معنا، ایشان جزء ملامتیه نبودند و کارهای غیرمتعارف نمی کردند. اما در جای خودش، خودشان را بسیار سرزنش می کردند. یادم نمی آید که هیچ گاه کسی سؤالی از ایشان بپرسد، ایشان فوری پاسح دهند. اولش می گفتند: نمی دانم. بعد می گفتند: بگذارید کمی فکر کنم، ببینم می توانم یک چیزی به هم ببافم. بعد هم می گفتند: حالا اگر بشود چیزی گفته شود، این را می شود گفت.
    یک وقتی به حضرت استاد عرض کردم این نظر خود من است. نظر شخصی من است که شما نود درصد این مؤسسه را برای تدریس کتاب های معارف خودتون تأسیس کردید. حاج آقا معلوم بود که نظرشان موافق است. اما چیزی نگفتند. آقای دکتر آقاتهرانی حضور داشتند. ایشان قصه آیت الله سیدعزالدین زنجانی را تعریف کردند. ایشان فرموده بودند: وقتی که من کتاب های معارف آیت الله مصباح را دیدم، گفتم قرآن از مهجوریت درآمد و آیة شریفه: «وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ‏ مَهْجُوراً» (فرقان:30)، دیگر مصداق ندارد. یک بار من به ایشان گفتم: کتاب اخلاق در قرآن را من بیش از بیست بار تدریس کرده ام و هربار هم که تدریس می کنم، مقید هستم دقیق مطالعه کنم و هر باری که تدریس می کنم، نسبت به دفعه قبل، یک دریا چیزهای جدید در آن پیدا می شود. فرمودند: بله اینها برکت قرآن است. البته جناب آقای میرسپاه هم می گوید: آموزش فلسفه هم همینطور است. من هر باری که تدریس می کنم، چیزهای جدید استفاده می کنم. البته آن هم از برکت قرآن است؛ زیرا حضرت استاد طبق نقل خود و نزدیکانشان، قرآن متولد شدند! 

    ■ عوامل مؤثر در تربیت علامه مصباح(ره)
    □ به نظرم در تربیت جناب استاد، چند عامل نقش داشته است:
    یکی تربیت تکوینی الهی است. بخواهیم یا نخواهیم، خوشمان بیاید یا نیاید و تحلیل آن برای ما سخت باشد، این توفیق را خدا برای بسیاری فراهم می کند، منتها کم و زیاد دارد. همین طور که ائمه (ع) را معصوم خلق می کند. مادرشان خواب دیدند که قرآن به دنیا آوردند، به نظرم تربیت تکوینی الهی در ایشان بسیار مؤثر است.
    دوم، اینکه حضرت استاد آیت الله مصباح از استادان خوب بهره می بردند. خودشان در همان سفر عمره در مکه، این قصه ها را فرمودند که من ابتدا از فلسفه خوشم نمی آمد. علاقه ای به فلسفه نداشتم. یک هم مباحثه داشتم که به من گفت: یک آقایی (شاره به مرحوم علامه طباطبایی(ره)) درس می گوید، درسش شیرین است. من هم گفتم، نه نمی آیم. به من گفت: حالا یک روز بیا برویم. بالاخره، با زور این هم مباحثه، یک روز رفتیم مسجد سلماسی. ایشان در آنجا درس می گفتند. در جلسه اول دیدم، گویا ایشان به گونه دیگری است. می گفتند: مرحوم علامه هنگام تدریس، اصلاً به شاگردان نگاه نمی کردند و گویا به کتیبه های بالای دیوار مسجد نگاه می کردند و تدریس می کردند. فرمودند: همان جلسه اول، ما مجذوب علامه شدیم. بیرون که آمدیم، هم مباحثه ای ما گفت، حالا پسندیدی؟ گفتم: پسندیدم؛ گویا ایشان چیز دیگری است. گفتند: ما از همان وقت، تا آخر از علامه جدا نشدیم! تصور نمی کنم کسی مثل آیت الله مصباح از علامه استفاده کرده باشد؛ هرچند بزرگانی مشهور و معروف بودند، اما ایشان بسیار مقید بودند از اساتید خوب استفاده کند.
    نکته مهم دیگر اینکه ایشان تعبد به هیچ استادی نداشتند، این امر حکایت از استقلال جناب استاد دارد که بسیار مهم بود اینکه، ایشان حتی در داشتن استاد در مباحث فلسفی، تفسیری و حتی اخلاقی تردید داشتند و بر استقلال تأکید بسیار داشتند. مشهور است که ایشان نهایت استفاده ها را از آیت الله بهجت بردند، اما این گونه نبود که ایشان در همه چیز متعبد بودند. گاهی ایشان تصریح می کردند به اینکه استادی باشد که چشم بسته تعبد به او پیدا کند، قبول نداشتند.
    ■ ظاهراً ایشان فقط ائمه (ع) را شایسته چنین پیروی متعبدانه می دانستند
    □ بله، دقیقاً. ایشان از اساتیدشان نهایت بهره را می بردند، آن هم بسیار ظریف و دقیق. به نظرم، ایشان نهایت بهره را از همة استادانی که در زمانشان بودند، بردند. از جمله مرحوم آیت الله بهجت(ره)، علامه طباطبائی(ره)، حضرت امام(ره) و حتی مرحوم آقای انصاری(ره).
    ■ آیا حضرت استاد، از مرحوم انصاری همدانی(ره) هم نیز بهره معنوی بردند؟
    □ من مطالبی را از خود ایشان شنیدم که خودشان بی واسطه از مرحوم انصاری همدانی نقل می کردند. به نظرم در همان دورانی جوانی و حدود بیست سالگی در مشهد منزل آقای انصاری خدمت ایشان رسیدند. مثلاً می گفتند: منزل آقای انصاری نشسته بودم، یکی از علمای قم آمد که ارادت زیادی به آقای انصاری داشت، وقتی نشست حرف های خود را خطاب به آقای انصاری این گونه شروع کرد که آقا از شما چه پنهان، ما هر وقت به مشهد می آیم، از سوی آقا دعوت می شوم و وسایلش را ایشان درست می کند. آقای انصاری فرمودند: اینها همه نفس است!
    علاوه بر آقای انصاری، حضرت استاد خدمت آقای دولابی(ره) هم می رفتند و به ایشان علاقه داشتند. روزی با آقای عبودیت، دو نفری می خواستیم خدمت آقای دولابی برویم. اتفاقی حاج آقا را دیدیم. گفتیم می خواهیم خدمت آقای دولابی برویم. فرمودند: سلام مرا به ایشان برسانید و بگویید که بسیار مشتاقم که بیایم شما را زیارت کنم، اما گرفتارم و نمی شود. وقتی خدمت آقای دولابی رسیدیم، به ایشان گفتیم آیت الله مصباح فرمودند: من گرفتارم. ایشان فرمودند: بله حاج آقا گرفته یارند! بعد بسیار از حاج آقا تعریف و تمجید کرد. به هر حال، حضرت استاد حتی از آقای دولابی هم کمال استفاده را می کردند، بلکه کسانی که از شاگردهای بسیار معمولی حاج آقا و مثلاً منبری بودند، گاهی حاج آقا بسیار متواضعانه از ایشان سؤالاتی را می پرسیدند. یادم می آید یکی از این آقایان منبری، که از شاگردان استاد بودن و منبر رفتند و در منبر ذکری از امام عسکری(ع) نقل کردند که فرمودند: بعد از نماز به سجده بروید و این ذکر را بگویید: «اللَّهُمَّ بِحَقِ‏ مَنْ‏ رَوَاهُ‏ وَ بِحَقِ‏ مَنْ‏ رُوِیَ‏ عَنْهُ‏ صَلِّ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ وَ افْعَلْ بِی کَیْتَ وَ کَیْتَ»؛  حاج آقا بعد از منبر، به ایشان گفتند: آن ذکر را دوباره بگویید، من می خواهم یادداشت کنم.
    روزی من می خواستم حج بروم. خدمت آیت الله بهجت(ره) رفتم، گفتم می خواهم بروم حج، مرحوم آقای بهجت جمله ای عربی گفتند، فرمودند: «الهمک الله کیف تدعوا و بمن تدعوا و علی من تدعوا و لاتنفع ان دعاء الملک...». وقتی برای حضرت استاد گفتم، فرمودند: این جمله را بنویس به من بده. مثلاً، آقای حاج شیخ حسین فاضلی، که قم بودند و تشرفات زیادی خدمت امام زمان(ع) داشتند، صبح های جمعه در خانه شان دعای ندبه می خواندند. حاج آقا به ایشان ارادت زیادی داشتند. گاهی صبح های جمعه به دعای ندبه ایشان می رفتند. من یک ماه رمضان برای تبلیغ دانشگاه ملایر رفتم. آخر ماه رمضان مراسمی گرفتیم و امام جمعه را دعوت کردیم. پس از مراسم ایشان را که پیرمرد نورانی و سیدی بود، دعوت کردیم به اتاق برای استراحت. ایشان مقداری نشستند و فرمایشاتی داشتند. از جمله فرمودند: نامه ای که امام زمان(ع) برای مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی(ره) نوشتند را من دارم. من مقداری صبر کردم تا ایشان حساس نشود، بعد گفتم: این نامه که چاپ هم شده، پس حتماً شما اصل آن را دارید! ایشان تازه فهمید که انگار شاید نباید می گفتند. از ملایر که آمدیم، این قصه را برای حضرت استاد تعریف کردم. جالب اینکه دو سه روز بعد، حاج آقا رفتند ملایر و چند روز در آنجا ماندند. مورد دیگر، آقای صدیقین، در اصفهان جوانی است؛ بسیار موفق. یک بار به ایشان گفتم: حاج آقای مصباح کربلا بودند. ایشان هم برای دیدار حاج آقا از اصفهان آمدند قم. وقتی خدمت حاج آقا رسیدیم، حاج آقا چیزی نمی گفتند، با اینکه هزاران درجه از ایشان سر هستند، می گفتند: چیزی بگویید ما استفاده کنیم. آقای صدیقین معتقدند: بر اساس آیة «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ‏ أَفَلا تَعْقِلُونَ» (انبیاء:10)، سرگذشت همه ما تک تک در قرآن هست. در آن جلسه در محضر حاج آقا، گفت: حاج آقا اجازه می دهید قرآن را باز کنم و ببینم و بگویم؟ حاج آقا هم موافقت فرمودند. ایشان قرآن را باز کرد و گفت: شما در جوانی پشت مقام ابراهیم از خدا چند چیز خواستید و خدا همه را به شما داد. بعداً که از حاج آقا پرسیدم، فرمودند: بله من پشت مقام ابراهیم، از خدا خواستم که توفیقم دهد، یک دوره معارف قرآن بنویسم. از آن به بعد، تقریباً هر روز صبح که حاج آقا را می دیدم می فرمودند: آقای صدیقین را سلام برسانید و به ایشان بگویید: من سحرها شما را دعا می کنم. با همدیگر ارتباط هم داشتند. درس و سیره استاد این بود که گاهی حتی با هم مباحثه ای و افراد از نظر وزانت علمی پایین تر، متواضعانه کنارشان می نشستند و سراپا گوش بودند. سیرة اخلاقی که متأسفانه کمتر در ما دیده می شود.
    نکته دیگر، سیره ایشان در ارتباط و خدمت به مردم بود. دربارة توجه و خدمت به مردم، گاهی ما تعجب می کردیم که جناب استاد بالاخره مطالعه و تحقیق دارند. با این حال ساعت ها می نشستند و برای دیگران وقت می گذاشتند. در حجره طلبه ها می رفتند و یا آنها به منزل حاج آقا می رفتند و ساعت ها برای ایشان وقت می گذاشتند. گاهی من شاهد بودم که در ساعات تعطیلی مؤسسه، برای طلاب جلسه می گذاشتند. حتی گاهی برای امور غیرعلمی و تربیتی نیز برای دیگران صرف وقت می کردند. حتی در اموری مثل خرید خانه به طلاب مشورت می دادند. در مواردی حتی طلاب با زن و بچه خدمت حاج آقا می رسیدند و توشه برمی گرفتند.

    قرائت زیارت عاشورا و قرآن
    از ویژگی های دیگر استاد، قرائت زیارت عاشورا بود. ایشان زیارت عاشورا را مرتب می خواندند و ماه رمضان و محرم، با صد لعن و صد سلام آن را می خواندند. در خانه، گاهی در حال قدم زدن تسبیح دستشان بود و لعن ها را می فرستادند.
    همچنین، قرائت روزانه یک جزء قرآن حاج آقا ترک نمی شد. تهجدشان هم مثال زدنی بود و ترک نمی شد. ایشان یک ساعت یا یک ساعت و نیم قبل از اذان صبح بلند می شدند. بسیار سوره قدر را قرائت می کردند و می فرمودند: این سیرة مرحوم اصفهانی معروف به کمپانی بود و منشأ روایی هم دارد. 
    یکی از شاگردان ایشان می گفت: من یک وقت، کاری از من سر زد که کار مکروه هم نبود، چه رسد به حرام؛ کاری خلاف ادب بود. فردای آن روز خدمت حاج آقا رسیدم. حاج آقا مقداری صحبت کردند و لابه لای حرف های خود فرمودند: آدم خوب نیست مقابل حضرت معصومه(ع) بی ادبی کند؛ یعنی دقیقاً همان کاری که من کرده بودم، غیرمستقیم خود اشاره فرمودند. من به ایشان گفتم: شما خراب کاری های ما را می بینید و خبر دارید؟ ایشان که به سادگی این امور را تأیید نمی کردند و البته بی دلیل هم رد نمی کرد که دروغ گفته باشد. فرمودند: حالا بعضی وقت ها ممکن است از بعضی اعمال باخبر شویم. بعد خودشان فرمودند: من دیدم علامه طباطبائی در کوچه ها قدم می زدند، جواب سلام بعضی ها را می دادند. اما انگار از آن افراد فراری بودند، مثل اینکه بعضی مسائل را می دیدند.

    عبادات طولانی
    جناب استاد مصباح همه نوافل را می خواندند، نه فقط نوافل یومیه. مثلاً ایشان نماز مغرب و عشاء را گاهی در مؤسسه می خواندند و نافله های آن را هم می خواندند. اما هیچ گاه نماز ظهر و عصر را در مؤسسه نمی خواندند؛ همیشه آن را در منزل با همه نوافل می خواندند. من در سفر عمره، که مصادف با ماه رجب بود، شاهد بودم نمازهای شب سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم به صورت کامل می خواندند. ایشان تقربیاً به خواندن همة نوافل مقید بودند.
    نکتة دیگر در عبادت های حاج آقا، قنوت های طولانی ایشان بود. حتی بعضاً در نماز جماعت. اما در نمازهای فرادا، سجده های ایشان بسیار طولانی بود. ایشان می فرمودند: آیت الله بهجت در نجف در حرم امیرالمؤمنین(ع) در نمازهایشان سوره بقره را می خواندند. من خودم شاهد بودم که ایشان در سفر عمره، در مسجد قبا، یک نماز دو رکعتی را در حدود نیم ساعت طول دادند.

    توسلات به امام عصر(ع)
    نکته مهم دیگر از سیرة اخلاقی و تربیتی استاد، توسلات ایشان به امام عصر(ع) بود. زمانی من از ایشان پرسیدم که برای توسل به امام زمان کدام یک از این دعاها و نمازها بهتر است؟ حاج آقا فرمودند: آیت الله بهجت بسیار به نماز مسجد جمکران مقید بودند و علامه طباطبائی زیارت آل یس که در بحارالانوار  است را بیشتر اهمیت می دادند. حاج آقا، بعضی از فقرات این زیارت را بسیار تکرار می کردند؛ مثل این جمله: «من لی یا مولا الا انت».

    مقید به رفتن به مسجد جمکران
    جناب استاد، برخلاف بعضی ها که احیاناً تردید می کنند، به مسجد جمکران بسیار اهمیت می دادند. از خودشان شنیدم ایشان ظاهراً شب های چهارشنبه با یک جمع چهار پنج نفره، پیاده به مسجد جمکران می رفتند و گاهی شب می ماندند. گاهی وقتی کارهای مؤسسه با مشکل مواجه می شد، توصیه می فرمودند به جمکران بروید. به من هم می گفتند: شما هم بروید یک حدیث کساء بخوانید. آیت الله رجبی می فرمودند: هرگاه به توصیه ایشان می رفتیم جمکران، یا در راه رفتن و یا برگشتن بدون استثناء کار ما درست می شد.
    ایشان در این مورد، یک دستورالعمل ویژه ای داشتند، می فرمودند: شما سر یک ساعت، مثلاً ساعت 7 یا ساعت.8، قیام کنید و یک سلام به امام زمان بدهید. می فرمودند: اگر کسی این عمل را تکرار کند و ادامه دهد، کم کم این زمان ها کم می شود و گویا به هم اتصال پیدا می کند و یک توسل دائمی قلبی به امام زمان(ع) می شود. می فرمودند: اگر این توسل تداوم یابد، حضور دائمی در همه حال محضر حضرت(ع) را درک خواهد کرد. به گونه ای که این اتصال دائم و درک حضور دائمی، گاهی موجب می شود آدمی در خواب، یک لذت حضوری از حضرت برایش پیدا شود که با هیچی قابل مقایسه نیست؛ چون در خواب توجهات بدنی آدم کم می شود و نوعی انقطاع از بدن برای انسان پیدا می شود و چون این موانع جسمانی دیگر نیست، توجهات معنوی خاصی پیدا می شود. معلوم بود که ایشان این مسئله مهم را خودشان تجربه کرده بودند.
    همچنین، ایشان بسیار مقید بودند به خواندن این دعای در زیارت عاشورا: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ‏ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»، و ذکر شریف منقول از پیامبر اکرم(ص): «اللَّهُمَّ لَاتَکِلْنِی إِلَى‏ نَفْسِی‏ طَرْفَةَ عَیْنٍ‏ أَبَداً».

    رعایت ادب و احترام، به ویژه اهل بیت(ع)
    رعایت ادب در اخلاق نزد همه، بسیار مهم و سرنوشت ساز است. جناب استاد بسیار رعایت ادب می کردند؛ نسبت به افراد، شاگردان، حتی نسبت به بچه ها. اما رعایت ادب ایشان در برابر اهل بیت(ع) فوق العاده بود. می فرمودند: خوب است آدمی پس از سلام نماز، یک سلام به امام حسین(ع) بکند، یک، «السلام علیک یا اباعبدالله» بگوید، بعد به حضرت عرض کند: آقا! ما به یاد شما هستیم، شما هم به یاد ما باشید. بارها ایشان در دفترشان، بعد از نماز و قبل از حرف زدن با دیگران، بلند می شدند و گوشه ای رو به قبله، می ایستادند و یک سلام کامل به چهارده معصوم می دادند و برمی گشتند. دوباره یک سلام به حضرت معصومه(ع) می کردند.
    حاج آقا زانودرد داشتند، گاهی خیلی ایشان را اذیت می کرد و توان ایستادن نداشتند. می فرمودند: من 10 دقیقه هم نمی توانم روی زانوهایم بایستم. اما با کمال تعجب، شاهد بودیم که ایشان در زیارت ائمه بقیع(ع) و در حرم امام هشتم(ع) شاید بیش از یک ساعت ایستاده دعا و زیارت می خواندند. گویی چنان مجذوب می شدند که همه چیز یادشان می رفت.
    جناب آقای گنجی، از منبری های حرم، می گفت: در حرم امام هشتم(ع) یا حضرت معصومه(ع) دعوت شدیم، برای شرکت در مراسم غباررویی. من هم کنار حاج آقای مصباح ایستاده بودم. درب ضریح مطهر را باز کردند. مدعوین یکی یکی داخل می رفتیم برای زیارت. هرچه به ایشان اصرار کردیم، قبول نکردند، فرمودند: تا همین جا هم جای من نیست. همین طور به عصا تکیه دادند و مؤدبانه ایستادند و از همان بیرون، زیارت و عرض
    ارادت کردند.
    زمانی آیت الله خرازی آمدند مؤسسه، جناب استاد همچون یک بچه، مقابل ایشان دو زانو نشسته بودند. اگر یک کسی از نزدیک نگاه می کرد، می گفت حاج آقا بچه ایشان هستند یا سال ها شاگرد ایشان بودند. گاهی من وقتی خدمت ایشان می رسیدم، سعی می کردم به گونه ای وارد بشم که ایشان متوجه نشده و بلند نشوند. گاهی دستم را روی شانه هایشان می گذاشتم، می گفتم حاج آقا بلند نشوید، اما امکان نداشت که بلند نشوند.

     

     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1400) سیره تربیتی، اخلاقی و معنوی علامه مصباح یزدی(ره) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر سیداحمد فقیهی. دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13(2)، 119-128

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."سیره تربیتی، اخلاقی و معنوی علامه مصباح یزدی(ره) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر سیداحمد فقیهی". دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13، 2، 1400، 119-128

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1400) 'سیره تربیتی، اخلاقی و معنوی علامه مصباح یزدی(ره) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر سیداحمد فقیهی'، دو فصلنامه اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13(2), pp. 119-128

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). سیره تربیتی، اخلاقی و معنوی علامه مصباح یزدی(ره) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر سیداحمد فقیهی. اسلام و پژوهش‌های تربیتی، 13, 1400؛ 13(2): 119-128