بررسی اصول و روشهای تربیتی پیامبر(ص) در مواجهه با خاطیان نسبت به حقوق شخصی ایشان
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
امروزه در مطالعات سيرهشناسي در پي آن هستند كه از ميان روايات پراكنده در منابع روايي، تاريخي، سيرهنگاري، تراجم و شرح حال نگاري، اصول و معيارهاي كلي و ثابت مربوط به سيرة معصومان را استنباط و تحليل كنند. اين نوع مطالعة سيره بيگمان، به هدف سيرهشناسي كمك بسيار ميكند. در مطالعات اخلاقي و تربيتي نيز توجه به سيرة معصومان بهويژه سيرة نبوي ـ به سبب جايگاه آن نزد همة فرقِ اسلامي ـ در عملي شدن تعاليم اخلاقي و تربيتي در جامعه نقش بسزايي دارد.
مباحث اخلاقي همواره اهميت و جذّابيت ويژهاي داشته، اما آنگاه كه رفتارهاي بزرگترين معلم اخلاق بشر ـ كه تجسّم عيني اصول و روشهاي اخلاق است ـ گزارش و بررسي شود، اين اهيمت و جذّابيت دوچندان ميشود؛ چراكه بشر هماره خود را نيازمند اسوه مييابد. پژوهش حاضر به دنبال اين مطلب است كه مشخص كند رسول مكرّم به عنوان الگوي نمونهاي كه خداوند متعال در قرآن معرفي نموده است، در شرايط گوناگون، با افرادي كه حقوق شخصي آن حضرت را ضايع ميكردند چه واكنشي نشان ميدادند. در اين زمينه، آيا بين خاطيان مسلمان و غير مسلمان تفاوتي قايل ميشدند؟ و آيا در برخورد با خطاي عمدي يا سهوي تمايزي قايل بودند؟
پس از بررسي شرايط گوناگون افراد و نوع خطا، اصول و روشهاي تربيتي كه از رفتار رسول خدا با اين قبيل اشخاص به دست ميآيد، بيان ميشود.
در ذيل، به اصول و روشهايي تربيتي كه پيامبر در مواجهه با خاطياني كه به حقوق شخصي ايشان تجاوز ميكردند، اشاره ميشود:
خداوند متعال رحمت و فضل را نسبت به بندگانش بر خود واجب كرده است (انعام: 12). از اين نكته ميتوان نتيجه گرفت كه رحمت و فضل يك اصل اساسي در مسير تربيت انسآنهاست. ازاينرو، در آية شريفه ميفرمايد: «وَإِذَا جَاءكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ؛ و هرگاه آنانكه به آيات ما ميگروند نزد تو آيند، بگو: سلام بر شما باد! خدا بر خود رحمت و مهرباني را فرض نمود تا هريك از شما كار زشتي از سر ناداني انجام دهد و پس از آن باز توبه و اصلاح كند البته خدا بخشنده و مهربان است» (انعام: 54).
ازاينرو، يكي از اصولي كه پيامبر در تربيت انسآنها از آن بهره ميجستند، اصل «رحمت و فضل» بود. در مقابل اين صفت نيك، «ظلم» قرار دارد. خداوند، خود در مقام تربيت انسان، مكرر اين اصل را به كار ميبرد و اساساً فضل و رحمت را بر خود واجب گردانيده است؛ چنانكه در آيهاي ميفرمايد: «كَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَة» (انعام: 12). همچنين در آيهاي ديگر، نبود فضل و رحمت الهي بر بندگان را مساوي عذاب بزرگ قلمداد ميكند؛ آنجا كه ميفرمايد: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ لَمَسَّكُمْ فيما أَفَضْتُمْ فيهِ عَذابٌ عَظيم؛ اگر فضل خدا و رحمت او در دنيا و آخرت بر شما نبود، به سبب آنچه مرتكب شديد، عذاب سختي به شما ميرسيد» (نور: 14).
اين اصل مانع از آن است كه فرد به محض ارتكاب اولين خطا، مؤاخذه و مجازات شود، بلكه به موجب آن، لازم است مربّي ابتدا عفو كند و حتي در اين عفو مبالغه ورزد. «ابتدا به عفو» بدين معناست كه مربّي خود اقدام به عفو كند، نه اينكه عفو او در برابر اعتذار متربّي باشد. طبق اين روش، مربّي مكرر خطاها و لغزشهاي متربّي را ناديده ميگيرد: «وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثير؛ آنچه از رنج و مصايب به شما ميرسد، از دستاوردهاي خودتان است، در صورتي كه خدا بسياري از اعمال شما را عفو ميكند» (شوري: 30).
با توجه به اصل «فضل و رحمت»، سيره پيامبر بررسي ميشود، تا روشن گردد كه ايشان بر اساس اصل مزبور، چگونه با خاطيان مسلماني كه به حقوق شخصي ايشان تعرّض ميكردند، برخورد مينمودند. با بررسي اجمالي سيرة پيامبر، يكي از جامعترين و كليديترين روشهاي آن حضرت در حقوق شخصي خويش، روش «گذشت» بود. ازاينرو، در اين قسمت به بررسي روش مزبور پرداخته، سپس مصاديقي از اين روش در زندگاني پيامبر بحث و بررسي ميشود:
از جمله مكارم اخلاق، گذشت از تقصير ديگران است كه در قرآن به آن امر شده است: «خُذِ العَفوَ وَ أمُرْ بِالعُرفِ» (اعراف: 99). عفو در صورتي ارزشمند است كه انسان قدرت انتقام داشته باشد. در غير اين صورت، سكوت انسان از مصاديق عفو نيست، بلكه از مصاديق «كظم غيظ» است و كظم غيظ و سكوت اگر از روي ناچاري باشد، منجر به حقد و كينه و موجب سوء ظن، حسد، غيبت و تهمت ميشود. خداوند اولين مربّي است كه با بخشش اولين متربيان خويش، يعني آدم و حوا، «عَفُوّ» ناميده شد. ازاينرو، عَفْو و گذشت در تربيت، قدمتي همسان با خلقت انسان دارد. با توجه به سفارش قرآن و روايات متعدد دربارة فضيلت عفو و گذشت، ميتوان اين صفت را به عنوان يكي از روشهاي تربيتي قلمداد كرد. ازاينرو، رسول مكرم در مواردي كه چشمپوشي از جرم، موجب تنبّه و بيداري مجرم و تربيت و هدايت وي ميگرديد، از حقوق شخصي خود صرفنظر ميكردند و عفو مينمودند.
علامه طباطبايي در تفسير آية شريفه «عفو» مينويسد: «اخذ به چيزي» به معناي ملازمت و ترك نكردن آن چيز است. پس معناي اينكه فرمود: «بگير عفو را» اين است كه همواره بديهاي اشخاصي را كه به تو بدي ميكنند بپوشان و از حق انتقام، كه عقل اجتماعي براي بعضي بر بعض ديگر تجويز ميكند، صرفنظر نما، و هيچ وقت اين شيوه را ترك مكن. البته اين چشمپوشي نسبت به بديهاي ديگران و تضييع حق شخصي است؛ اما در جايي كه حق ديگران با اسائة به ايشان ضايع ميشود، عقل در آنجا عفو و اغماض را تجويز نميكند؛ زيرا عفو در اينگونه موارد، وادار كردن مردم به گناه، و مستلزم آن است كه حق مردم به اشدّ وجه تضييع گردد و نواميس حافظ اجتماع لغو و بياثر شود، كه البته تمامي آيات ناهي از ظلم و فساد از چنين اغماض جلوگيري ميكند. پس منظور از اينكه فرمود: «خُذ العفو» اغماض و نديده گرفتن بديهايي است كه مربوط به شخص پيامبر بوده و سيرة آن حضرت هم همين بود كه در طول زندگيشان، از احدي براي خود انتقام نگرفتند (طباطبايي، 1319، ج 8، ص 380).
عايشه ميگويد: پيامبر به خاطر ظلمي كه به ايشان شده بود هرگز انتقام نميگرفتند، مگر اينكه حرمت حدود الهي رعايت نميشد كه در اين صورت، براي رضاي خدا انتقام ميگرفتند (ابنسعد، 1410، ج 1، ص 367).
پيامبر وقتي با اقتدار وارد مكه شدند، همة كساني را كه به ايشان ستم كرده بودند، عفو كردند و از هيچكس انتقام نگرفتند، با آنكه قريش و مشركان مكه از آغاز ظهور اسلام تا آن روز، دربارة رسول خدا از هرگونه دشمني و آزاري فروگذار نكرده بودند. در مقابل ابوسفيان كه گفت: «اليوم يوم الملحمة؛ امروز روز كشتار و جنگ است»، اعلام كردند: «اليوم يوم المرحمة؛ امروز روز رحمت است» (مجلسي، 1403، ج 21، ص 91)؛ و فرمودند: «لاَ تَثْريبَ عَلَيكمُ الْيوْمَ يغْفِرُ اللّهُ لَكمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ؛ امروز بر شما سرزنشي نيست، خدا شما را ميآمرزد و او مهربانترين مهربانان است» (يوسف: 92). سپس فرمودند: «اذهبوا انتم الطلقاء؛ برويد، شما آزاد شدگانيد» (ابن ابي الحديد، 1401، ج 17، ص 280). هرچند ظلمي كه اين مشركان كرده بودند، ظلم به عموم مسلمانان و اسلام بود، اما حضرت رسول به خاطر تأليف قلوب و جلب مردم به اسلام، هم از حقوق الهي گذشتند و هم از ظلمي كه در حق ايشان روا شده بود، صرفنظر كردند. همچنين وحشى قاتل حضرت حمزه، هند مثله كنندة حضرت حمزه، و عبدالله بن سعد بن ابىسرح مرتد (و اين آخرى به اصرار عثمان را عفو كردند) (واقدي، 1414، ج 2، ص 855). رسول خدا ميخواستند او كشته شود. وقتى عثمان براى امان گرفتن او را نزد رسول خدا آورده بود، سه بار درخواست كرد تا آن حضرت اجازة بيعت دهد. آن حضرت دو بار نخست درخواست او را رد كردند و در سومين بار پذيرفتند. پس از آنرو، به اصحاب كردند و فرمودند: يك مرد عاقل در ميان شما نبود كه در دو بار رد كردن من، او را بكشد؟ آنها گفتند: شما اگر به گوشة چشم اشاره نموديد، چنين مىكرديم. حضرت فرمودند: براى پيامبر سزاوار نيست كه اينچنين با چشم اشاره كند (واقدي، 1414، ج 2، ص 756-857؛ ابنهشام، بيتا، ج 4، ص 409). بعدها عمر او را به كار گماشت و عثمان نيز او را بخشيد (جعفريان، بيتا، ص 629). همة اينها به خاطر طلب بخشش و بهمنظور جذب به دين، از سوي رسول خدا بخشيده شدند.
مؤيد بخشش عمومي پيامبر گفتار ابو عبداللّه جدلي است. او ميگويد: گويي به پيامبر مينگرم كه همانند پيامبري از پيامبران بود كه قومش او را زدند و خونينش كردند و او در حالي كه خون از چهرهاش ميزدود، ميگفت: خدايا، از قوم من درگذر كه آنها نميدانند (بخاري، 1401، ج 6، ص 123، ح 6530).
پيامبر اكرم به عنوان شخصي كه سرآمد و مجري عمل به دستورهاي اخلاقي بودند، ميفرمودند: آيا شما را به بهترين ملكات نفساني در دنيا و آخرت خبر ندهم؟ (سپس خودشان جواب ميدادند:) عفو و بخشش از كسي كه به تو ظلم كرده، صله با كسي كه از تو قطع رابطه كرده، و نيكي به كسي كه به تو بدي نموده، و اعطا به كسي كه تو را محروم نموده است (كليني، 1407، ج 2، ص 10).
ازاينرو، در تاريخ نقل شده است كه رسول الله، هرگز خادمي را نزدند، و بر هيچ زني دست بلند نكردند، و اصلاً با دست خويش به كسي نزدند، مگر اينكه جهاد در راه خدا باشد. هرگز از كسي انتقام نميگرفتند، مگر اينكه براي خدا باشد، و يا بدين وسيله، حدّي از حدود الهي رعايت ميشد در اين صورت انتقام ميگرفت (بيهقي، بيتا، ج 1، ص 312).
همچنين از ديگر روشهاي رسول مكرم اسلام در برابر خطاها و جسارتهايي كه به ساحت مقدّس ايشان ميشد، صبر بود؛ زيرا ايشان مأمور به صبر بودند.
در فرمايشهاي معصومان نيز دعوت به صبر و گذشت از مردم، مكرّر ديده ميشود؛ مانند فرمايش امام صادق به حفص بن غياث: اى حفص، هر كه صبر كند اندكى صبر كرده است، و هر كه بىتابى كند، اندكى بىتابى كرده است. سپس فرمودند: در همة كارهايت، صبر پيشهساز؛ زيرا خداى بزرگ محمّد را به پيامبرى برانگيخت و او را به صبر و مدارا امر نمود و فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِيلًا وَ ذَرْنِي وَ الْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ؛ بر آنچه مىگويند صبر كن و به طورى شايسته از آنان دورى گزين، و مرا با تكذيبكنندگان توانگر و مرفّه واگذار» (مزّمّل: 10 و 11).
همچنين در سورة فصّلت دربارة صبر ميفرمايد: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السيّئة فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ ما يُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ؛ بدى ديگران را با بهترين روش دور كن، تا آنكه ميان تو و او دشمنى است همچون دوست گرم و صميمى گردد. و از اين خصلت بهرهمند نشوند جز كسانى كه صبر پيشه كنند و كسانى كه داراى بهرهاى بزرگ [از انديشه و خرد] هستند» (فصّلت: 34 و 35).
صبر حضرت رسول آنقدر زياد بود كه او را به چيزهاى بزرگ متهم كردند. ازاينرو، دلتنگ شد و خداوند اين آيه را نازل نمود: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِما يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِينَ؛ و ما به خوبى مىدانيم كه تو سينهات از آنچه مىگويند تنگ مىشود. پس به همراه ستايش پروردگارت، تسبيحگوى و از سجدهگزاران باش» (حجر: 97 و 98).
البته عفو پيامبر و گذشت از حقوق شخصي خويش و صبر ايشان مطابق شرايط و حدودي صورت ميپذيرفت كه همة آنها جنبة اخلاقي و تربيتي و منظوري در پي داشت. از آن جمله، متمايل كردن افراد به سمت دين مبين اسلام و مبارزه با روحية انتقامجويي بود. علاوه بر اين، مأمور به صبر و گذشت بودند و ديگران را به اين روش توصيه مينمودند.
ازاينرو، در ادامه، بيان ميگردد كه رسول خدا در چه شرايطي گذشت مينمودند و اصول و روشهاي ايشان در اين زمينه چه بود؟ در ذيل، به مواردي اشاره ميشود كه پيامبر از روش «گذشت» در حقوق شخصي خويش استفاده ميكردند، و در هر زمينه، تحليل اين روش و شرايط آن از طرف رسول خدا ذكر خواهد شد:
هبار بن اسود، شتر زينب، دختر پيغمبر، را رم داد و او از ميان هودج به زمين افتاد و طفل خود را سقط كرد و خود نيز به واسطة همان مرض از دنيا رفت. پيغمبر در فتح مكه، خون او را هدر اعلان كرده بودند، ولي پس از مدتي، او بر پيغمبر وارد شد و گفت: «... ميخواستم به عجمها پناه ببرم، ولي فضل و بخشش تو را به ياد آوردم...». او تقاضاي بخشش كرد و پيغمبر او را عفو نمودند (كمالي، 1373، ص 107).
در اين ماجرا، رسول خدا با استفاده از روش گذشت، از خطاي هبار بن اسود چشمپوشي كردند، با اينكه بر حسب ظاهر، به خاطر كاري كه كرده بود، مهدورالدم شده بود. اما چون از پيامبر طلب عفو كرد و به فضايل و بخشش رسول خدا اعتراف داشت، پيامبر هم از حق شخصي خود به عنوان ولي دم گذشتند و او را عفو نمودند.
از جمله مواردي كه پيامبر زود گذشت مينمودند، جايي بود كه طرف مقابل بهطور غير عمدي و از روي سهو به پيامبر ضرري وارد كرده بود. ابو رهم غفارى ـ يا كلثوم بن حصين، از كسانى كه با رسول خدا در ماجراي بيعت شجره، بيعت كردـ ميگويد: من در جنگ تبوك، همراه رسول خدا شركت داشتم. شبى همراه آن حضرت در ناحية «اخضر» حركت مىكردم و نزديك پيامبر بودم. خوابم گرفته بود و چرت مىزدم، اما خيلى زود بيدار شدم و مركوب من نزديك مركوب پيامبر شده بود. مىترسيدم كه مبادا شتر من به پاى پيامبر در ركاب فشار آورد. به همين سبب، شترم را دورتر مىبردم، ولى در بين راه خوابم برد و شتر من براى شتر رسول خدا زحمت ايجاد كرده و پاى پيامبر را در ركاب فشرده بود. همينكه صداى آخ پيامبر را شنيدم، بيدار شدم و گفتم: اى رسول خدا، براى من طلب آمرزش كنيد، و مرا ببخشيد! پيامبر فرمودند: حركت كن! و شروع به سؤال دربارة افرادى از قبيلة «بنى غفار» كردند (واقدي، 1414، ج 3، ص 1001).
همانگونه كه در اين ماجرا ملاحظه ميگردد، رسول خدا نهتنها از خطاي غير عمدي ابورهم غفاري گذشتند، بلكه به روي وي هم نياوردند و موضوع بحث را عوض كردند تا او شرمسار نشود.
در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: ويژگي پيامبر اين بود كه هيچگاه بر كسي تندي و غضب نميكردند. در بازارها فرياد برنميآوردند. بدي را با بدي پاسخ نميدادند (ابنشهر آشوب، 1379، ج 1، ص 147). نكتة ديگري كه ميتوان از برخورد پيامبر با خطاهاي غير عمدي استفاده كرد، روش «تغافل» است؛ چنانكه در ماجراي مزبور، پس از طلب بخشش خاطي، به محض اينكه احساس كردند او ميخواهد خطاي خود را بيان كند و با اين كار خجالت ميكشد، از بيان خطاي او جلوگيري كردند و با «تغافل» موضوع را ناديده گرفتند.
در برخي موارد كه شخصي قدرت جسمي يا اجتماعي نداشت و در عين حال، به رسول خدا جسارتي ميكرد، پيامبر با او كاري نداشتند و از خطاي او چشمپوشي ميكردند.
ابن قيظي نابينا بود. وقتي لشكريان اسلام به اُحُد ميرفتند، از زمين مقداري خاك برداشت به روي مبارك پيامبر پاشيد و ناسزا گفت. اصحاب خواستند او را بكشند، اما پيغمبر فرمودند: «او را رها كنيد، هم چشمش كور است و هم دلش» (كمالي، 1373، ص 107؛ محمدبن عبدالله بن عمر، 1368، ص 99).
ميتوان از جمله شرايط گذشت را ضيعف بودن خاطي و قدرت نداشتن وي بر تجاوز برشمرد. ازاينرو، پيامبر از زيردستان خود انتقام شخصي نميگرفتند و آنها را مورد رحمت و عفو خويش قرار ميدادند.
رسول خدا از انسآنهايي كه توقعي از آنها نميرود و ساده و كمخردند گذشت مينمودند و از آنها انتقام نميگرفتند.
يكي از اعراب رداي مبارك پيامبر را چنان كشيد كه در گردن مباركش جاى آن ماند. سپس گفت: اي محمد، از مال خدا به من بده. آن حضرت از روى لطف، به او التفات نمودند و خنديدند و عطايى بخشيدند (مجلسي، 1403، ج 16، ص 230).
در اين زمينه نيز پيامبر، كه سادگي اعرابي و عدم التفات او به جايگاه پيامبر را ديدند، همچنين وقتي متوجه شدند كه او از اين برخورد قصد جسارت و بيادبي ندارد، بلكه اينگونه رفتار به خاطر سادگي و كمتوجهي اوست، با لبخندي از او گذشت نمودند و خواستة وي را نيز برآورده كردند.
ه . گذشت با وجود قصد جان پيامبر
در بسياري از مواقع كه پيامبر اكرم پاي حق شخصيشان در ميان بود، حتي در ميدان جنگ، اگر اميدي به هدايت طرف مقابل ميديدند، گذشت مينمودند و حق خويش را مطالبه نميكردند. البته اين روش پيامبر با مقدمات و شرايطي همراه بود؛ مثلاً، اگر ميديدند كه گذشت موجب هدايت و جذب او به اسلام ميشود، اين كار را ميكردند. از امام صادق نقل شده است كه رسول خدا در غزوة «ذاتالرقاع» لب رودخانهاى زير درختى بودند كه سيلى آمد و ميان او و يارانش جدايى انداخت؛ در حالىكه مسلمانان كنار رودخانه در انتظار بودند سيل پايان پذيرد و خود را به پيغمبر برسانند، مردى به نام غورث از مشركان، آن حضرت را تنها ديد و به قبيلة خود گفت: من محمد را مىكشم و با شمشير به پيغمبر حمله كرد و گفت: يا محمد، چه كسى تو را از من نجات ميدهد؟ در پاسخ او، فرمودند: پروردگار من و پروردگار تو. جبرئيل او را از روى اسب انداخت و به پشت بر زمين افتاد. رسول خدا برخاستند و شمشير خود را كشيدند و بر روى سينة او نشستند و فرمودند: اى غورث، چه كسي تو را از دست من نجات ميدهد؟ در پاسخ عرض كرد: جود و كرم تو، اى محمد. پيغمبر دست از او برداشتند. او هم به پاخاست، در حالي كه مىگفت: به خدا سوگند، تو از من بهتر و كريمترى (كليني، 1407، ج 5، ص 28، ح 1).
چنانكه در اين حكايت ملاحظه شد، پيامبر در حالي از او گذشت كردند كه پس از قدرت پيدا كردن بر خاطي، وقتي از طرف مقابل علاقهاي به دين اسلام يا اعترافي به حقانيت پيامبر اكرم مشاهده نمودند، از خطاي او چشمپوشي كردند؛ چنانكه غورث هم پس از مشاهده كرامت از پيغمبر اكرم و زمين زدن او، پيامبر را مدح كرد و از اين برخورد متأثر شد و به اعجاب درآمد.
ابن شهر آشوب مينويسد: اين شخص اسلام آورد، حتي ديگران را نيز به اسلام دعوت كرد (ابن شهر آشوب، 1379، ج 1، ص 70).
محقق مازندراني در شرح خود بر الكافي مينويسد: رسول خدا در مطالبة حقوق الهي بسيار شديد و سختگير بودند؛ اما در گرفتن حق خويش بسيار صبور و بردبار، و به اين عمل «خلق حسن و محمود» ميگويند؛ زيرا اگر قيام بر حق الهي را ترك ميكردند اين كار سستي در حق الهي محسوب ميشد، و اگر براي خويش انتقام ميگرفتند، انسان صبوري به شمار نميآمدند (ابن قارياغدي، 1429، ج 2، ص 296).
همين روش از رسول خدا در حكايتي ديگر وقتي كه وارد حصني از حصون يهود شدند ملاحظه ميشود:
نقل شده است كه روزي پيامبر وارد يكي از قلعههاي يهود شدند تا نان و خورشتي بخرند. شخصي يهودي به پيامبر عرض كرد: مراد تو نزد من است و به سمت خانهاش رفت و به زوجهاش گفت: به بالاي بام برو و وقتي اين شخص وارد شد اين تخته سنگ را بر سر او بزن. وقتي خواست سنگ را بيندازد، جبرئيل آمد و تخته سنگ را به ديوار خانه پرت كرد؛ مانند اينكه صاعقهاي ايجاد شده باشد و بر گردن او اصابت كرد و او را به زمين زد و زمينگير نمود. وقتي خوب شد شروع به گريه كرد. سپس پيامبر به او فرمودند: اي بيچاره، چه شد كه دست به چنين كاري زدي؟ گفت: يا محمّد، اين كار بهرهاي براي من نداشت. ميخواستم تو را بكشم، در حاليكه تو معدن كرم و سيد عرب و عجم هستي. از من درگذر! پيامبر نيز از او درگذشتند و سنگ را از گردن او آزاد نمود (مجلسي، 1403، ج 18، ص 65؛ ابن شهر آشوب، 1379، ج 1، ص 77).
در اين جريان نيز چون آن يهودي پس از مشاهدة معجزة پيامبر به شرافت و بزرگواري حضرت رسول اعتراف نمود و از پيامبر درخواست عفو و گذشت كرد، رسول خدا او را تفقد كردند و از او گذشتند.
از ديگر اخلاق نيكوي پيامبر، اين بود كه اگر شخصي به بهانههاي گوناگون، دنبال جلب رضايت پيامبر و طلب بخشش بود و خود را به پيامبر نزديك ميكرد تا رضايت بطلبد و از گذشته خود اعلام پشيماني نمايد، رسول خدا با اينكه دشمنيهاي بزرگي از او ديده بودند، اما وقتي سرشكستگي و تأثّر وي را ميديدند از خطاي او درميگذشتند.
ابوسفيان بن حارث بيست سال نسبت به پيامبر دشمنى ورزيد. مسلمانان را هجو گفت و ايشان هم او را هجو مىگفتند. او در تمام جنگهاى قريش عليه رسول خدا شركت داشت. سپس خداوند خواست تا او اسلام را بپذيرد. وي دنبال چارهاي ميگشت تا پيامبر را از خود راضي كند و به وسيلههاي گوناگون، خود را به پيامبر ميرساند. خودِ ابوسفيان بن حارث ميگويد: پيامبر به جنگ حنين رفت و من هم همراه او بودم. در آن جنگ، اعراب آنقدر سپاه جمع كرده بودند كه هرگز آن اندازه جمع نشده بودند و زنان و فرزندان خود را نير بههمراه دامها و چهارپايان آورده بودند. من همين كه جمعيت دشمن را ديدم، گفتم: ان شاء الله، امروز اثر و ارزش من معلوم خواهد شد. چون آنها حمله كردند، حملهاى كه خداوند آن را ياد فرموده و گفته است: «ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ؛ سپس همگى به هزيمت برگشتيد» (توبه: 25). پيامبر پايدار بر استر سياه و سپيد خود ايستاده بود و شمشيرى برهنه در دست داشت. من از اسب خود با شمشير كشيده پياده شدم و غلاف آن را عمداً شكستم و خدا مىداند كه در آنجا آرزو داشتم براى دفاع از پيامبر كشته شوم، و رسول خدا به من نگاه مىكرد. عباس بن عبدالمطلب لگام استر را گرفته بود و من هم طرف ديگر را داشتم. پيامبر پرسيدند: اين كيست؟ من خواستم روپوش خود را كنار بزنم كه عباس گفت: اى رسول خدا، اين برادر و پسر عموى شما ابوسفيان بن حارث است. لطفاً از او راضى و خشنود شويد. فرمود: چنين كردم. خداوند همة دشمنيها و ستيزهگريهايش را كه نسبت به من انجام داده بود بخشيد. من پاى آن حضرت را در ركاب بوسيدم و پيامبر به من توجه فرمودند و گفتند: برادر به جان من، چنين مكن! (واقدي، 1414، ج 2، ص 809).
در اين جريان، پيامبر خدا پس از ديدن پشيماني از طرف مقابل و خواهش عفو و گذشت و وساطت شخصي با آبرو، از وي گذشت نمودند.
در حكايتي از امام باقر نقل شده است كه فرمودند: زن يهودي كه گوشت گوسفندى را مسموم كرده بود تا پيغمبر بخورد، خدمت آن حضرت آوردند. فرمودند: چه چيزي تو را بر آن كار واداشت؟ گفت: با خود گفتم اگر او پيغمبر باشد زيانش نميرساند و اگر پادشاه باشد مردم را از او آسوده خواهم كرد. آنگاه رسول خدا از او درگذشتند (كليني، 1407، ج 2، ص108).
و. گذشت با وجود سهلانگاري خدمتكار و اهل خانواده
دربارة برخورد پيامبر با اطرافيان و اهل خانه، چنين نقل شده است كه اگر كوتاهي و خطايي از آنها ميديدند، هرگز آنها را سرزنش و ملامت نميكردند، حتي از آنها سؤال نميكردند كه چرا چنين كردي؟ البته پيداست كه همة اين امور مربوط به مسائلي است كه حق شخصي پيامبر در ميان باشد، وگرنه اگر جايي كوتاهي در حقالناس پيش ميآمد حتي اگر دخترشان فاطمه بود، كوتاه نميآمدند.
انس ميگويد: به خدايى كه پيامبر را به حق مبعوث كرد، هرگز نشد كه آن حضرت در كارى كه خوشايندش نبود به من فرموده باشد: چرا چنين كردى؟! و هيچگاه همسرانش مرا ملامت نكردند، جز آنكه مىفرمود: كارى به او نداشته باشيد، تقدير و سرنوشت چنين بوده است (طباطبايي، 1422، ص 52).
ز. گذشت با وجود اهمالكاري بستگان
از اخلاق رسول خدا نسبت به بستگان اين بود كه اگر آنها قطع رحم ميكردند، ايشان حتماً گذشت ميكردند و صلة رحم مينمودند. يكي از مواردي كه حضرت رسول سريع عفو ميكردند و پيوند برقرار مينمودند، رابطه با خويشان بود. ازاينرو، به صله رحم بسيار سفارش ميكردند و از قطع رابطه با آنها نهي مينمودند و حتي ميفرمودند: با كساني از بستگانتان كه با شما قطع رابطه كردهاند، صلة رحم كنيد و گذشت نماييد.
ايشان به اين عمل مبادرت ميورزيدند و كاري به كوتاهي و خطاي آنها نداشتند، بلكه با اين عمل آنها را شرمنده مينمودند. از اين برخورد پيامبر، اين درس گرفته ميشود كه بستگان و رحم جايگاه خاصي نسبت به ساير افراد دارند و حتي اگر آنها كوتاهي كردند در صورت امكان، بايد از آنها گذشت. ازاينرو، نبي مكرّم ميفرمودند: «من صلة رحم ميكنم، هرچند آنها با من قطع رابطه كرده باشند» (طباطبايي، 1422، ص 89).
از مباحث مطرح شده نتيجهگيري ميشود كه رسول مكرّم به خاطر خُلق عظيمي كه داشتند و دستوري كه از جانب خداوند متعال نسبت به صبر بر مشكلات و گذشت از خطاي مردم دريافت نموده بودند، هرجا حقي از ايشان ضايع ميشد يا كسي به حريم خصوصي ايشان تجاوزي روا ميداشت، در صورت امكان، از حق خويش، طبق ضوابطي گذشت مينمودند و بر اساس اصل «فضل و رحمت»، رفتار مينمودند. از جمله ضوابط براي اجراي روش گذشت از سوي پيامبر، زمينة هدايتيافتگي و تمايل پيدا كردن به دين مبين اسلام است. يا اگر فرد يا افرادي شخصاً از پيامبر طلب آمرزش و بخشش ميكرد، آنها را حلال ميكردند، همچنين اگر فرد يا افرادي را واسطه قرار ميدادند تا پيامبر شخصِ خاطي را ببخشد، پيامبر حتماً وساطت را ميپذيرفتند. حتي اگر شرمساري را در چهرة خطاكار ميديدند و متوجه ميشدند كه از عملِ خويش پشيمان است، از ظلم او صرفنظر ميكردند، مگر اينكه حقي از حقوق الهي پايمال شده باشد كه در اينصورت، به هيچ وجه كوتاه نميآمدند. هرجا حق خودشان مطرح بود، همه را عفو ميكردند؛ عفوي كه خطاكار را بر ظلم و تجاوزِ خود، گستاخ نسازد، بلكه براي او و ديگران سازنده باشد و موجبات هدايت او را فراهم نمايد.
اين خلق عظيم پيامبر بايد براي مسلمآنها الگو قرار بگيرد و بدانند پيامبر آنها هيچگاه از كسي كينه به دل نميگرفتند و انتقامجو نبودند و تا آنجا كه امكان داشت، از حق خويش ميگذشتند و قلبها را به سمت دين خدا جلب مينمودند.
- ابن سعد، طبقات الكبري، 1410ق، تحقيق محمّد عبدالقادر عطاء، بيروت، دارالكتب العلميه.
- ابن قارياغدى، محمدحسين، 1429 ق، البضاعة المزجاة (شرح كتاب الروضة من الكافي لابن قارياغدي)، قم، دارالحديث.
- ابنابيالحديد، عبدالحميدبنهبه الله، بيتا، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي.
- ابنشهر آشوب مازندرانى، محمدبن على، 1379ق، مناقب آل أبي طالب (لابن شهرآشوب)، قم، علامه.
- ابنهشام، عبدالملكبن هشام، بيتا، السيرة النبوية، بيروت، دارالمعرفه.
- بخاري، حافظ عبدالله، 1401ق، صحيح بخاري، بيروت، دارالفكر.
- بيهقي، احمدبن حسين، بيتا، دلائل النبوة، بيروت، دارالكتب العلميه.
- جعفريان، رسول، بيتا، سيره سيد الانبياء و المرسلين محمد، مشهد، آستان قدس رضوي.
- شرفالدين، محمدبن عبداللهبن عمر، 1368، خلاصه سيرت رسولاللّه، تهران، علمي و فرهنگي.
- طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1422 ق، سنن النبى، چ 2، قم، جامعه مدرسين.
- ـــــ، 1319ق، الميزان، قم، اسماعيليان.
- طبرسي، فضلبن حسن، 1372، تفسير مجمع البيان، تهران، ناصر خسرو.
- طوسي، محمدبن حسن، بيتا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار الاحياء التراث العربي.
- كلينى، محمدبن يعقوب، 1407ق، كافي، چ 4، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- كمالي، سيدعلي، 1372، خاتمالنبيين، تهران، اسوه.
- مجلسى، محمدباقر، 1403ق، بحارالأنوار، چ 2، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- واقدي، محمدبن عمر، 1414ق، المغازي، قم، مكتبالاعلام الاسلامي.